(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 24 شهریور 1390- شماره 20024

با فرهاد ناصح تهيه كننده و كارگردان برنامه «صورت ماه» نقش عشق در قاب سيما
جامعه پسا صنعتي؛ روايت هاي پسا استعماري
رسانه هاي ديجيتال محصولات فرهنگي و ترفندهاي جديد استعمار



با فرهاد ناصح تهيه كننده و كارگردان برنامه «صورت ماه» نقش عشق در قاب سيما

مريم كمالي
برنامه تلويزيوني «صورت ماه» با هدف احياء و نهادينه كردن فرهنگ اسلامي در محله هاي تهران از سيما پخش شد. مخاطب هدف اين برنامه بيشتر نسل جوان بودند؛ نسلي كه در بمباران تبليغاتي فرهنگ غرب يا بهتر بگويم غارت فرهنگي،افكارشان مورد سوء نظر رسانه هاي غربي و شرقي قراردارد. ابعاد فرهنگي انسان ساز و دل انگيزي چون عاشورا و عاشورايي زندگي كردن، لذت از امربه معروف و نهي از منكر، احترام به بزرگ تر، دست گيري از نيازمندان و گذشت و ايثار و شايد هم درك يك معلول و توجه به اقامه فريضه نماز دراول وقت به به جماعت و... از جمله موضوع هاي اين برنامه بود.
فرهاد ناصح؛ مجري، تهيه كننده و كارگردان با سابقه سيماي جمهوري اسلامي ايران كه در پس صحبت هايش تجربه 18سال كار فرهنگي را دارد و تهيه كننده و كارگردان برنامه هايي چون «فلسفه عاشورا» -برترين برنامه پخش شده ماه محرم درسال گذشته - «حسينيه»، «زندگي زيباست»، «امروز براي فردا»، «چند قدم با محرم» و... بوده است امسال در ماه مبارك رمضان با برنامه اجتماعي و فرهنگي «صورت ماه» به سيما آمد. برنامه اي كه خلق كننده لحظات معنوي در ساعات اذان بود و در نگاه گوياي بازآفريني و نهادينه كردن فرهنگ زيباي اسلامي - ايراني دركوچه پس كوچه هاي شهرمان بود. منش هاي انساني و پهلواني كه درعمل با بي مهري و يا كم توجهي مواجه شده اند و شايد اگر دير بجنبيم در اذهان شهروندان تهراني كم رنگ يا شايد بي رنگ شوند.
ناصح، قدم زدن در وادي فرهنگ سازي را زماني مي داند كه از سيره عملي و نظري ائمه اطهار(ع) استفاده شود و حرف مشترك تمام آنها يعني احترام به انسانيت را به هرگونه اي با هنر يا تبليغ ... به فعل تبديل كرد.
او درباره وجه تسميه برنامه اش اين گونه مي گويد: «صورت ماه» را به اين خاطر به تصوير كشيدم تا صورت ماه انسانيت و بندگي را در ويژگي هاي منحصر به فرد ماه رمضان و صاحبش مولا علي (ع) با مشاركت چهره هاي ماه مردمان محله هاي خودمان يك بار ديگر باور كنيم؛ و از آن بالاتر به يادآوريم و به يادها بسپاريم.
كارگردان «صورت ماه» دليل موفقيت كارش را مشاركت مردم محلات در لحظه لحظه هاي توليد و ضبط برنامه مي داند و مي گويد:محرك و گرداننده اصلي اين برنامه مردم بودند و در كنارشان هنرمنداني از ميان خودشان كه سعي داشتند خاطرات معنويشان را در قالب داستانك هايي كه روي شن به سبك «پاششي» نقاشي مي شدند، جاودانه كنند.
او در تعريف اين هنر مي گويد: اين هنر به نوعي ديگر در مغرب زمين وجود دارد اما در ايران هنرمندان جواني به نام هاي «سينا شريعتمداري» و «سعيد كاري نژاد» براي نخستين بار اين هنر را به سبك «پاششي» اجرا كردند. كاري كه به گفته بسياري از اساتيد اين رشته غيرممكن به نظر مي رسيد. من اين كار را از مدل خارجي پازتيو به نگتيو تبديل كردم كه خدا را شكر بسيار مورد توجه و علاقه مخاطبان قرار گرفت.
وي تأثيرگذارترين لحظات برنامه «صورت ماه» را كه هنوز مخاطبان به ياد دارند، برنامه هاي ضبط شده در شب هاي احيا و عيدفطر مي داند كه در خانه سالمندان و معلولان كهريزك در ميان معلولان و سالمندان بودند. لحظاتي كه پدري با كمك عوامل برنامه توانست با خانواده اش ارتباط بگيرد و پسري كه با شنيدن صداي پدر بغض ندامت صدايش را در گلو لرزاند.
ناصح درباره حضورش در كهريزك مي گويد: سال ها پيش مجري شبكه تهران بودم و در آسايشگاه برنامه اجرا مي كردم؛ هميشه دوست داشتم براي اين مادر بزرگ ها و پدربزرگ هاي مهربان و معلولين ساكن آنجا كاري انجام دهم كه در خور شأنشان باشد...
كمي فكر مي كند و ادامه مي دهد: بعداز زلزله بوئين زهرا، جهان پهلوان تختي كاري كرد كه هميشه در اذهان مردم نوع دوست ايران باقي ماند؛ كار تختي به اندازه جهان پهلوان بودنش بزرگ بود و كارما... ما به تأسي از كار اين پهلوان نامي ايران در محلات و كوچه پس كوچه هاي شهر براي مادربزرگ ها و پدربزرگ ها و معلولين عزيز، گلريزان كرديم و از 200 تا پنج ميليون تومان مردم خير در صندوقي كه به اين كار اختصاص داده بوديم ريختند. او تمام لحظات حضور اين برنامه در ميان مردم 36 محله تهران مثل محلات سرآسياب دولاب، مسجد امام حسين(ع) در ميدان امام حسين، بلوار ابوذر غفاري، مهرآباد جنوبي، سعادت آباد و... را به يادماندني مي خواند و مي گويد: در تمام اين برنامه ها سعي داشتيم انعكاس دهنده فضاي ماه مبارك رمضان در محله هاي تهران باشيم، عمل گلريزان را به كمك كاركنان مؤسسه خيريه كهريزك بار ديگر نه در زورخانه ها و مراكز ورزشي كه در خيابان ها و محلات زنده كنيم و در وقت اذان با حضور در مساجد؛ جوانان را به برپايي نماز اول وقت و به جماعت تشويق كنيم، اما خاطره به يادماندني من جلب رضايت خانواده اي بود كه براثر حادثه اي عزيزي را از دست داده بودند. لحظه برخورد اين دو خانواده با هم و اعلام رضايت عزادار سازنده ترين و قشنگ ترين لحظه برنامه ما بود.
فرهاد ناصح درباره انگيزه ساخت اين گونه برنامه ها مي گويد: با رويش قارچي شبكه هاي ماهواره اي و رسانه هاي اينترنتي برماست كه به كمك توانمندي هاي خود به اين مهم به دفاع از هويت زنده ملت سرافراز خود بپردازيم. بنده هم سعي كردم با ساخت يك برنامه تلويزيوني مشغول شوم.
او معتقد است كه اشاعه و تبليغ فضايل اخلاقي و انساني تمام شدني نيست و ما تازه در اول كار قرار داريم. اگر كسي بگويد من كاري را انجام داده ام و تا ته آن رفتم، اشتباه مي كند! پايان برنامه «صورت ماه» آغاز بسياري از كارهاي فرهنگي و اجتماعي و معرفتي ديگر است و اين امر ممكن نيست مگر به كمك تمامي مسئولان ذي ربط.

 



جامعه پسا صنعتي؛ روايت هاي پسا استعماري
رسانه هاي ديجيتال محصولات فرهنگي و ترفندهاي جديد استعمار

م. حميدي
پيشوند «پسا» (post) معمولا در مطالعات فرهنگي و نقد جامعه شناسانه، به معناي گذار از يك دوره فكري- تاريخي يا تغيير يك نظام ارزشي و ورود به يك نظام يا دوره اي جديد با بن مايه هاي فكري و ايدئولوژيكي متفاوت با دوره پيشين است.
در اينجا دو واژه پسا صنعتي1 (واژه اي كه دنيل بل در تشريح ساختار اجتماعي جديد جوامع توسعه يافته در دوران معاصر به كار مي برد) و پسا استعماري 2 (واژه اي كه در نقد فرهنگي جوامع در حال توسعه در دوران معاصر به كار مي رود) و ارتباط اين دو واژه از ابر روايت هاي پسا مدرن با وضعيت استعماري جديد، يا به تعبيري سياست فرهنگي- اقتصادي جديد غرب (جوامع توسعه يافته) در قبال خاور زمين (جوامع در حال توسعه)، در دوران معاصر مورد بازنگري و تحليل قرار مي گيرد.
واقعيت اين است كه از اين دست واژگان در گفتمان يا روايت هاي فرهنگي- تاريخي معاصر، به ويژه در مطالعه و بررسي جوامع در حال توسعه و نقد و توصيف روابط و ساختار ارزشي غرب نسبت به اين گونه جوامع به وفور يافت مي شوند. واژگاني نظير؛ پسا صنعتي، پسا توليدي، پسا استعماري و از اين دست واژگان و تعابير كه همان گونه كه ذكر شد، همگي خبر از فرا رسيدن دوران فكري جديد و نظام ارزشي متفاوت نسبت به جايگاه و موضع غرب در قبال جوامع در حال توسعه و خاور زمين دارند.
آنچه در اينجا مي خواهيم نشان دهم اين است كه اين واژگان (پسا صنعتي و پسا استعماري)، علي رغم بسط فرهنگي گسترده در خاور زمين، همان گونه كه جيمسون نيز اذعان مي دارد ترفند سياسي فريبنده و بي اساسي بيش نيست كه پيش از هر چه سعي در القاي اين تفكر دارد كه دوران استعمار يا سلطه فرهنگي- سياسي غرب و بهره وري اقتصادي آن پايان يافته و از هم اكنون، ديگر موضع بهره وري سرمايه (استعمار) و سلطه نظام ارزشي غرب بر خاور زمين فارغ از معنا و بي محل از اعراب است و از هم اكنون كل جوامع (چه شرق و چه غرب و با هر ساختار اجتماعي و نظام ارزشي) به سوي يك نظام مشترك جهاني در مسير تكامل و تعامل اند. چنانچه دنيل بل جامعه شناس پرنفوذ آمريكايي با پيش كشيدن مفهوم جامعه پسا صنعتي، در واقع زيربناي فكري اين تغيير موضع را چنين بيان مي كند:
«فكر جامعه پسا- صنعتي نوعي پيش گويي درباره مقطع تاريخي خاصي از آينده نيست، بلكه يك ساختار نظري است. گويي كه مبتني بر خصايص در حال تكوين، كه از اين پس مي توان واقعيت جامعه شناختي دهه هاي آينده را با آن سنجيد، به گونه اي كه با مقايسه اين دو مي توان درصدد يافتن عوامل موثر در ايجاد تغييرات اجتماعي برآمد.»3
اما به واقع اين تغييرات كه به زعم بل افق پيش روي تاريخ و نظريه اشتراكات جهاني او را ترسيم مي كند چيست و در كجاي نظام ارزشي پيشين قرار دارد؟
براي پاسخ به اين پرسش نخست بايد نظام ارزشي پيشين در الگوهاي جامعه شناختي غرب و شاخص هاي ساختاري آن را مورد بازنگري قرار داد. براي اين منظور از نظريه خود بل در خصوص نقش سرمايه و زيربناي اقتصادي جامعه در دسته بندي تاريخي جوامع آغاز خواهم كرد.
هر چند ديدگاه جامعه شناختي بل نسبت به تغيير جوامع، برخلاف ديدگاه منتقدان ماركسيست، فارغ از مبناي اقتصادي و شيوه توليد، كه مبتني بر سنن تاريخ و نظام هاي ارزشي جوامع بيان مي شود، اما خود بل دسته بندي تاريخي خود از تغيير ساختارهاي اجتماعي، تا دوران معاصر كه آن را پسا صنعتي مي نامد، را براساس همين مبناي اقتصادي و تكوين نظام سرمايه شرح مي دهد؛
«همين كه معلوم شد كشورهايي با نظام هاي مختلف اجتماعي را، مشتركاً مي توان به عنوان «جوامع صنعتي» تعريف كرد، پس ناچار مي بايست جامعه هايي را هم كه عمدتاً استخراج كننده اند تا سازنده [يا توليدكننده] زير عنوان جوامع «پيشا صنعتي» طبقه بندي كرد و همچنين با توجه به تغييرات چشمگيري كه در خصلت فن آوري رخ داده، مي توان در مورد جوامع «پسا صنعتي» هم فكر كرد.»4
براين اساس بل شرايط شكل گيري و ساختار جوامع را به سه دسته كلي پيشا صنعتي (براساس نظام ارزشي فئودالي و زمين داري)، صنعتي (براساس نظام ارزشي مالكيت خصوصي و بورژوازي) و البته نوع جديدي كه آن را پسا صنعتي مي نامد دسته بندي مي كند. اما بايد توجه داشت تغيير ساختاري مهمي كه بل در صدد تبيين آن است نه تفاوت جوامع از پيشا صنعتي، به صنعتي و سپس پسا صنعتي و براساس ارزش هاي نظام سرمايه، كه اصولا تفاوت ساختاري جوامع پسا صنعتي با ساختار استعماري جوامع صنعتي و نظام سرمايه است. يعني تغيير ماهيت جوامع توسعه يافته از قرن بيستم به اين سو.
بل با اهميت بخشيدن به عنصر فن آوري و دانش در جوامع معاصر غرب (جوامع توسعه يافته)، خود به خود عناصر پيشين نظام سرمايه در جوامع- به اصطلاح او- پيشاصنعتي و صنعتي را در تبيين جامعه پسا صنعتي مورد نظر خود، ملغي مي كند و بدين ترتيب جامعه پسا صنعتي يا به بيان بهتر جامعه توسعه يافته غربي در دوران معاصر را نه تنها به لحاظ شاخص هاي اقتصادي نظام سرمايه (شيوه توليد، نيروي كار، مالكيت خصوصي و انحصار منابع و استعمار آن براي توليد كالا و بهره وري و...) كه به لحاظ ويژگي هاي سياسي و فرهنگي نيز متفاوت و غير از جوامع صنعتي با ساختار اجتماعي و نظام ارزشي فراگير و پيچيده آن به مفهوم كلي سرمايه داري برمي شمارد. بل با اشاره به شاخص فن آوري و برجسته نمايي مفهوم اطلاعات و دانش در جامعه پسا صنعتي، در يك گام بلند پروازانه اعلام مي كند كه به دليل ذات اجتماعي و انحصارناپذير دانش، جامعه پسا صنعتي، برخلاف جامعه صنعتي كه به دليل توليدكالا و در نتيجه انحصار و انباشت سود و سرمايه، موجب گسست و شكاف و فريب فرهنگي- سياسي ميان جوامع مختلف يا طبقات مختلف يك جامعه صنعتي مي شد، برعكس سبب گسترش مناسب يك زير ساخت همگاني از شبكه اطلاعات و ارتباطات (فن آوري هاي ديجيتال و رسانه اي) خواهد شد كه در نهايت خود به يك ساختار اجتماعي متشكل و در نتيجه نظام ارزشي يكدست و متفاوت از جوامع صنعتي و سرمايه داري پيشين خواهد انجاميد: «... و اگر كار و سرمايه اصلي ترين مشخصه هاي ساختاري جوامع صنعتي است، اطلاعات و دانش اصلي ترين مشخصه هاي ساختاري جامعه پسا- صنعتي است... دانش فرآورده اي اجتماعي است و مسئله قيمت، بها يا ارزش آن عميقا متفاوت از قيمت، بها يا ارزش اقلام صنعتي است. ... در يك معناي فني و محدودتر مسئله اصلي جامعه پسا صنعتي گسترش يك زير ساخت مناسب بر توسعه ارتباطات رايانه اي (تعبير آنتوني اوتينگر) مربوط به فن آوري هاي ديجيتال اطلاعاتي است كه جامعه پسا صنعتي را به هم پيوند خواهدداد. در اينجا اگر اين گونه اجتماع گسترش يابد، با بنيادهاي يك ساختار اجتماعي بسيار متفاوت از آنچه قبلا مي شناختيم روبه روييم»5
هرچند بل تصريحا ماهيت اين ساختار اجتماعي جديد و بسيار متفاوت را اعلام نمي كند، اما با برجسته سازي مفهوم فن آوري و اشتراك نمادين دانش نهفته در اين مفهوم، فن آوري را به عنوان شاخص نوين نظام اجتماعي معرفي مي كند كه در آن تمام مناسبات پيشين نظام سرمايه مبتني بر بهره وري و استعمار منابع درجهت گسترش بازار فروش كالا و ارزش ها، جاي خود را به يك اشتراك نوين جهاني مبتني بر گسترش ارتباطات و مبادله اطلاعات و دانش به جاي سود و توليد كالا مي دهند:
«اما خصائل يك جامعه پسا- صنعتي نه با نظريه كار، بلكه با نظريه ارزش مبتني بر دانش مشخص مي شود. ... دانش يك «كالاي جمعي» است. زيرا به محض آفريده شدن، خصلتا براي عموم دسترس پذير باشد.»6
از سوي ديگر سياست فرهنگي رايج در جوامع درحال توسعه مبتني بر بهره متقابل از فن آوري هاي نوين در قبال سنت هاي فرهنگي پيشين به بهانه گذار از دوران استعمار و تغيير موضع جوامع توسعه يافته غربي نسبت به اين سنت ها، موجب گسترش روزافزون بازار اين جوامع به محصولات فرهنگي غرب با ته مايه هايي از سنت هاي خودي شده است كه با فن آوري پيشرفته توليد و فروش، هر روز بيشتر و بيشتر از اين جوامع (جوامع در حال توسعه) مصرف مي شوند، تا آنجا كه پس از مدتي اين جوامع خود مصرف كننده صرف محصولات فرهنگي غرب مي بينند كه با ترفندهاي پسااستعماري، حاصلي جز از خودبيگانگي روزافزون جوامع در حال توسعه- با سنت ها و ارزش هاي اصيل خود - را ندارند.
از جمله اين ترفندها و اتفاقا يكي از زمينه هاي بارز كه مي توان نقش سياست هاي معاصر غرب را در آن به خوبي مشاهده كرد، موسيقي و بازار جهاني آن است. انواع موسيقي به اصطلاح تلفيقي يا جهاني7،كه با نمايش سطحي برخي تم هاي سنتي در قالب مدارهاي بالاي فن آوري ضبط و پخش هر روز بيشتر و بيشتر در بازار محصولات فرهنگي جوامع در حال توسعه عرضه و فروخته مي شوند. چنانكه موسيقي شناس ايتاليايي جياناتاسيو8 دراين مورد مي گويد:
«در آنچه به موسيقي هنري آسيا، جهان عرب و غيره مربوط مي شود، مقصدي وجود دارد كه به طور مبهمي بهتر است: اين موسيقي ها در تئاترها و اديتريم ها، به همراه يادداشت هايي كه توسط قوم موسيقي شناسان و مورخين فرهنگي تأليف شده اند اجرا مي شوند، اما در همان حال، آنها هم در مدارهاي و مد9 مي افتند و روي سي دي هاي موسيقي ملل انتشار مي يابند، به همراه چند خط توضيح به سبك دسيني لند يا اغلب بهتر از آن... به شكلي متناقض نما، موسيقيدانان مذكور بيش از همه دلمشغول انتشار اطلاعات صحيح درباره جامعه و فرهنگ خود در غرب اند. من به هنرمندان غربت نشين آفريقايي، به ويژه به خوانندگان راي الجزايري مي انديشم كه از سرنوشت كشور خود رنج مي كشند و با شهامت به تهيه اين گونه اطلاعات مي پردازند. البته آنها در فعاليت هاي شان با همياري مؤسسات اروپايي كه خود را در بروز تراژدي هاي اخير اين كشور تا حدي مقصر مي دانند، مواجه مي شوند.» 10
نظير همين ترفند فرهنگي را مي توان در ديگر شاخه هاي فرهنگي- هنري جوامع در حال توسعه دنبال كرد. در صنعت فيلم و سينما و هنرهاي نمايشي و حتي در بسياري از شاخه هاي هنرهاي سنتي و حتي معماري كه اكنون به بهانه گذار از استعمار و ورود به نظام نوين جهاني كه در آن از برتري فرهنگي- سياسي غرب و بهره وري سرمايه خبري نيست، سنت هاي فرهنگي جوامع در حال توسعه به كمك فناوري عظيم جوامع توسعه يافته به يك بازار مشترك جهاني و سود مشترك ناشي از اشتراكات جديد نظام جهاني در دوران پسا استعماري دست مي يابند، غافل از اينكه جوامع در حال توسعه همچنان مغلوب واقعي فن آوري هاي نويني اند كه بيش از گذشته حاصلي جز مصرف زدگي روز افزون اين جوامع نسبت به غرب و محصولات فرهنگي و حتي نظام فكري و ايدئولوژي غرب يا به تعبير بل جوامع پسا صنعتي ندارد.
بدين ترتيب اگر چه به زعم بسياري از مفسران فرهنگي و جامعه شناسان غربي- و البته با تبارهايي بسيار گسترده از آسيا و آفريقا تا اروپا و آمريكا - مقوله فرهنگ و محصولات فرهنگي در دوران جديد (پسامدرن)، برخلاف توليدات صنعتي در دوران سلطه نظام ارزشي غرب (دوران مدرن)، از سود سرمايه و بهره وري دور و مبراست، به نظر برخي از منتقدان نظام فرهنگي معاصر مانند فردريك جيمسون، كاملاً برعكس، مقوله فرهنگ نيز ديگر جزئي تفكيك ناپذير و جداناشدني از نظام سرمايه و بهره وري استعماري آن محسوب مي شود؛
«اصلاً به نظر جيمسون اگر در دوران مدرن فرهنگ در برخي حوزه ها مثل هنر تا حدي داراي استقلال از جهت دهي اقتصاد و سرمايه بود، در وضعيت پست مدرن و در عصر سرمايه داري متأخر اين استقلال نسبي نيز از ميان مي رود و فرهنگ كاملاً جذب سرمايه داري از نوع متأخر و معاصر آن مي شود.»11
و بر همين اساس، اين دست روايت هاي پسااستعمار نيز همچون تعبير بل از جامعه پسا صنعتي بيشتر به يك فريب استعماري و ترفندي جديد از سوي جوامع توسعه يافته و غرب در جهت سلطه هرچه بيشتر فرهنگي و اقتصادي بر جوامع در حال توسعه و خاور زمين مي ماند تا واقعيتي جهانشمول و نظام ارزشي مشترك مبتني بر ارتباطات و دانش. چنانكه جيمسون در ارتباط با اين ساختار اجتماعي نوين و جهاني چنين مي گويد:
«البته نظريه هاي پست مدرن- خواه با تمجيد خواه در لفافه زبان انزجار و افشاگري اخلاقي- شباهت خانوادگي نيرومندي را با همه تعميم هاي جامعه شناختي بلندپروازانه اي نشان مي دهند كه در عين حال اخباري از فرارسيدن و آغاز نوع جديد و كاملي از جامعه به ما مي دهند كه مشهورترين نام گذاري آن «جامعه پساصنعتي» (دانيل بل) است، اما اغلب به نام جامعه مصرفي، جامعه وسايل ارتباطي، جامعه اطلاعاتي، جامعه الكترونيكي يا تكنولوژي پشرفته و نظاير آن نيز خوانده مي شود. چنين نظريه هايي اين رسالت ايدئولوژيكي آشكار را دارند تا، براي تسكين خود، نشان دهند كه صورت بندي جديد اجتماعي مورد نظر ديگر از قوانين سرمايه داري كلاسيك، يعني از تقدم توليد صنعتي و حضور همه جايي مبارزه طبقاتي تبعيت نمي كند... چنين جامعه اي، اگر وجود داشته باشد، مرحله اي خالص تر از سرمايه در قياس با همه مراحل و دقايق قبلي آن است...، در عين حال و ضرورتاً به معناي موضعي پنهان يا آشكار درباره ماهيت سرمايه داري چندمليتي امروز است.»12
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1- Postindustrial
2- Postcolonial
3- كهون. لارنس، از مدرنيسم تا پست مدرنيسم (1384)، ويراستار فارسي: عبدالكريم رشيديان، تهران، ني، صفحه .443
4- همان، صفحه .442
5- همان صفحات 446 تا .448
6- همان صفحه .447
7- Fusion Music
8- Giannattasio Francesco
9- WOMAD: به معناي بازار جهاني موسيقي و رقص.
10- جياناتاسيو. فرانچسكو، زيباشناسي و بازار: تعمقي بر تجارت موسيقي ملل (1382)، ترجمه: ساسان فاطمي، فصلنامه موسيقي ماهور، شماره 21، صفحه .154
11- انجمن علمي مديريت صنعتي دانشگاه هرمزگان، فردريك جيمسون: پسا- صنعتي يا سرمايه-داري سوم؟ http://huimcom
21- كهون. لارنس، از مدرنيسم تا پست مدرنيسم (4138)، ويراستار فارسي: عبدالكريم رشيديان، تهراني، ني، صفحات 457 و 5.57

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14