(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 30 شهریور 1390- شماره 20029

نقدي بر فيلم «شبانه روز»معلق در گرگ و ميش وسواس هاي بصري بيهوده!
تأملي بر مراسم پانزدهمين جشن خانه سينما ويترين مصائب سينماي ايران
چه كشورهايي در جشنواره تئاتر مقاومت شركت مي كنند؟
انتقاد رضا كيانيان از غربت امام رضا(ع) در سينماي ايران
شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان به طنز كشيده مي شوند
نمايش راديويي «بابانظر» توليد مي شود
شاخصه هاي اصلي فيلم هاي اكران تابستان و پاييز1390- قسمت پنجم
حقوق بشر غربي و راه هاي تثبيت آن در جوامع از طريق سينما- دو



نقدي بر فيلم «شبانه روز»معلق در گرگ و ميش وسواس هاي بصري بيهوده!

محمد قمي
تصورش را بكنيد موقعيتي را كه قرار باشد به اندازه زمان يك فيلم بلند سينمايي، شاهد و ناظر تجربه هاي به شدت شخصي و بي هدف و وسواس گونه دو كارگردان نسبتاً جوان باشيد كه احتمالا سينما را با كارگاه نقاشي هاي متحرك و جلوه هاي تدويني چشم نواز و تعجب برانگيز اشتباه گرفته اند. مجموعه تصاويري بي ربط و البته به شدت دقيق و خيره كننده را به هم وصله پينه كرده اند و نيز براي خالي نبودن عريضه، علايم و نشانه هايي تار و كمرنگ و چندپاره را هم قاطي مابقي چيزها نموده اند و نهايتاً همين چيزي شده است كه تحت عنوان «فيلم سينمايي شبانه روز» روانه اكران سينماهاي كشور شده.
خب اين هم از نمونه هاي عيني و مصاديق تام و تمام دوستاني است كه هنوز مسلح به شناخت دقيق و اصولي و درست هنر كلاسيك نشده و به بن مايه هاي اصيل و اساسي سنت دست نيافته و در وادي تمرين و طلبگي قوام پيدا نكرده، با سر به داخل استخر مدرنيزم و پست مدرنيزم شيرجه زده اند. البته خودشان هم احتمالا هنوز دقيقاً نمي دانند كه فيلمشان بالاخره مدرن است يا پست مدرن! چرا كه اين دو كلمه را در كنار هم درباره فيلمشان بكار مي برند بي آنكه اصلا معلوم باشد يا شود كه فيلمي مثل «شبانه روز» اصلا چه ربطي به مدرنيته و پست مدرنيزم دارد.
از معايب حرف زدن و عمل كردن و نسخه پيچيدن درباره اموري كه فراتر از سواد و معرفت و فكر و درك ماست يكي هم اين است كه گمان كنيم سنت و عبور از آن و رسيدن به مدرنيته و گذر از آن به پست مدرنيزم، صرفاً با يك سري ادعا و ادا و اطوار به دست مي آيد و در هنري بي رحم و پيچيده و دشوار همچون سينما، مثلا اگر دوربين را روي دست گرفتيم و قصه به معناي درست و حتي غلط و باسمه اي آن نداشتيم و هي كلوزآپ گرفتيم و حركات و سكنات عجيب و غريب انجام داديم، خب لابد مدرن و بلكه پست مدرن شده ايم ديگر، نه؟!
بساط كودكانه و بي مايه اي كه كساني به دليل آنكه نمي خواهند يا نمي توانند حرف عادي يا غيرعادي شان را درست و اصولي و بر مبناي يك زيبايي شناسي قابل درك و دفاع بسازند فراهم مي كنند و معركه اي مي گيرند تا ديده شوند، حتي به قيمت از دست رفتن «شبانه روز» شان!
مهم نيست كه فيلم شما سنتي است يا از اصول قصه گويي و فرم روايي سينماي كلاسيك پيروي مي كند يا نه و مهم نيست كه چه اسمي روي تصاويرتان مي گذاريد؛ مدرن يا پست مدرن. اينها نه مهم است و نه اساساً به درد كسي مي خورد. بلكه مهم اين است كه فيلم شما بر هر مبنا و با هر معيار و ميزان و محك و عياري و با هر سبك و روشي، از يك جهان بصري و زيبايي شناسي حاكم بر آن برخوردار باشد و بتواند در خلق فضا و ايجاد حس سينماورزانه موفق عمل كند و به درجه و رتبه اي از اين مهم دست يابد. اگر چنين اتفاقي افتاد آن وقت مي توان در اين باره هم به گفت وگو نشست كه اين اثر كلاسيك است يا مدرن يا...
«شبانه روز» فيلمي است براي تداعي «شبانه» در جلوه اي ديگر و در ادامه روند بالا زدن كركره ها و ساختن فيلم در بقالي سينماي پيشرو، نوآور، جذاب و جوانانه!
فيلم «شبانه روز» پس از فيلم «شبانه» ساخته ديگري از زوج عليمحمدي- بنكدار و معطوف به ساختار بصري خاص اين دو كارگردان است؛ «شبانه روز»- كمتر- و «شبانه» - بيشتر- متمركز و مترصد بازي هاي فرمي بودند در قالب يك فيلم سينمايي.
به نظر مي رسد چيزي كه اساساً براي اين دو مهم است نه قصه است و نه درايت و نه حتي «فضاسازي» به معناي درست و مهم آن. و فقط مشتي ادا و اطوار درآوردن با ابزارهايي مثل دوربين و نور و بازيگر و البته- و صد البته- جلوه هاي كامپيوتري و تدوين عجيب و غريب! و اين است سينماي مدعي و عقب افتاده و منگوليزمي كه تابلوي نوآوري و خلاقيت و ابتكار را بالا مي آورد و تحت لوايش به رفتارهاي من درآوردي هذيان واري مي پردازد كه فقط براي خودنمايي و ارضاي خود است.
فيلمي كه سراسر پريشان و در هم زدگي و بي معنايي است و اصلا قادر نيست كوچك ترين حس زيبايي شناسانه اي را به مخاطب تحويل دهد چه رسد به آنكه بخواهد و بتواند جهاني نو بيافريند و مخاطب را در تجربه اي لذت بخش و جذاب با خود سهيم كند.
هم فيلم «شبانه» و هم «شبانه روز» مشتي اعوجاج منگوليستي است كه هذيان واره اي پريشان را به تاريكي و درهم ريختگي روايت مي كند، بي آنكه بشود از آن چيزي سردرآورد. اينكه در «شبانه روز» قدري از آن ماليخولياي مهيب «شبانه» فاصله گرفته اند هم از روي ناچاري است و يا احتمالا از اين جهت كه صداي آشپز هم درآمده بي آنكه حتي خود بفهمد و بشنود!
«شبانه روز» به دنبال «شبانه» نه تنها سينما نيست بلكه يك دروغ شاخدار و پرزرق و برق است كه به دنبال يك لجبازي كودكانه شكل گرفته است. اين حضرات حق ندارند و نمي توانند سينما را به عنوان هنري والا، شريف، جذاب و با اصول و قاعده زير سوال ببرند و به سخره بگيرند. فيلم يعني مواجهه با يك دنياي تازه و يك جهان جذاب. فيلم يعني قصه، قصه گويي، روايت، فرم و البته بيان و زبان مخاطب فهم و پيشرو. فيلم يعني زيبايي، حتي اگر بخواهد زشتي ها و تلخي ها و تاريكي ها را نشان بدهد، باز هم زيباست؛ چرا كه ملهم از حسي زيبا و تاثيري لطيف و نتيجه تعاملي انديشه مند و ارزش گراست در سيستم يكپارچه و كل واحد به نام «فيلم». و اينها چيزهايي است كه حتي ردي از آن را هم نمي توان در نافيلم هايي مثل «شبانه» و «شبانه روز» پي گرفت و پيدا كرد. به كارگردان هاي محترم اين فيلم ها هم توصيه مي كنيم كه بيش از اين پشت تابلو نوآوري و تمايز و تفاوت مخفي نشوند و سعي كنند با اثر و منتقدان اثرشان باصداقت و صراحت روبه رو شوند و به قول معروف طفره نروند و فرافكني نكنند و جا خالي ندهند. «شبانه» و «شبانه روز» فيلم هاي بد، بي هويت، تكه پاره، بي انسجام و خسته كننده و بي«جهان»ي هستند.
خب! سعي كنيد در فيلم بعديتان متفاوت از اين تفاوت گرايي «شبانه روز»ي باشد. شايد ساخت يك فيلم كوچك و ساده كه با مخاطب رو راست باشد و تلاش در خوري براي تعريف كردن قصه و ايجاد و گسترش استاندارد فرم دلخواهش داشته باشد، به مراتب موفق تر و قابل قبول تر از فيلمي باشد كه سعي مي كند با ادا و اطوارهاي عجيب و غريب مخاطب را بفريبد و او را دچار سرگيجه هاي مهوع نمايد.
خيلي حيف است كه استعداد دو كارگردان جوان صرف اين به اصطلاح «جنگولك بازي»ها شود و محصول نهايي اثري باشد غيرقابل دفاع كه در مرز ميان هذيان واره اي ماليخوليايي و شيطنتهايي كودكانه با حركت هاي دوربين و كلوزآپ بازيگران و قابهاي خيره كننده ي بي دليل، در تردد باشد.

 



تأملي بر مراسم پانزدهمين جشن خانه سينما ويترين مصائب سينماي ايران

آرش فهيم
جشن سينماي ايران كه بهتر است آن را همان جشن خانه سينما بخوانيم، در حالي پانزدهمين دوره خود را پشت سر گذاشت كه باز هم حواشي آن پررنگ تر از متن اش بود. حاشيه هايي كه ناخوشايندي هايش بيشتر از خوشايندي هايش است. همچون دردهايي كه گواه بيماري هستند. به همين دليل، حداقل كاركرد برگزاري سالانه جشن خانه سينما اين است كه دردها و رنج هاي اين بخش از فضاي فرهنگي موجود را آشكار مي كند. اين مراسم همچون ويتريني است كه اگر با رويكردي روش مند و تجربي به مشاهده آن پرداخته شود، بسياري ازمشكلات نهاد سينما در كشور ما را معرفي مي كند؛ از خود بيگانگي و بي هويتي، انزوا و انفصال از مردم، سطحي زدگي و ظاهرگرايي، بي سوادي و فقر محتوايي، گسست از فرهنگ بومي و آرمان هاي ملي، تفاخر و تظاهر بيهوده، گروه گرايي و باندبازي و... از جمله معضلات اساسي هنر هفتم در ايران هستند كه همه آن ها را به صورت يكجا مي توان در اكثر دوره هاي برگزار شده جشن خانه سينما ديد.
جشن خانه سينما ظاهرا به مناسبت روز ملي سينما برگزار مي شود، اما هيچ ربطي به سينماي ملي ندارد. اين مناسك شبه مدرن و غرب زده، بيش از آن كه مليت، هويت و بومي بودن سينما را به منصه ظهور برساند، ملغمه اي است از ابتذال و عوام فريبي با اطوارهاي شبه روشنفكرانه رو به قهقهرا!
اين مراسم، بيشتر از اين كه به سينماي ملي تعلق خاطر داشته باشد، يك مراسم محفلي است. جوايز آن به هيچ وجه جريان ساز نيست و با اندكي دقت مي توان دريافت كه اكثريت قريب به اتفاق تنديس ها، بين «دوستان» تقسيم مي شود. البته استثناهايي هم وجود دارد كه تاثيري در شخصيت اين مراسم ندارد. امسال هم رسم معمول و مألوف رايج در اين جشن درباره حمايت از فيلم هاي بي نصيب مانده در جشنواره فيلم فجر بروز يافت. به جز يك فيلم كه هم اين جشن و هم آن جشنواره درباره انتخاب آن اتفاق نظر داشتند، اغلب جوايز ديگر جشن خانه سينما به فيلم ها و افرادي اهدا شد كه از قافله سيمرغ هاي جشنواره فجر بازمانده بودند. اما عجيب ترين نكته كه استقلال رأي داوران اين جشن را به چالش مي كشد، وجود نام هايي چون «اسب حيوان نجيبي است» و معتمد آريا در ميان برگزيدگان است. فيلم مذكور، اثري پيش پاافتاده و سخيف است كه رضا عطاران هم در آن يكي از معمولي ترين بازي هاي خودش را ارائه داده است. معلوم نيست كه با چه معياري، عطاران به خاطر بازي در اين فيلم برنده شده است. همچنين معتمدآريا بازي چندان قابل قبولي را در فيلم «اينجا بدون من» انجام نداد كه حالا تنديس بهترين بازيگر زن را دريافت كرده است. اين جشن هم مثل دوره اخير جشنواره فيلم فجر، جوايز خود را به آثار متعلق به يك جريان سينمايي خاص معطوف و متمركز كرد. تنها برگزيده متفاوت اين مراسم، فيلم «33 روز» به كارگرداني جمال شورجه است كه تنديس بهترين جلوه هاي ويژه را از آن خود كرد.
به طور كلي در اين مراسم فيلم هايي كه بازتابنده مليت و ارزش ها و آرمان ها و مسائل ملي ما هستند، كمتر ديده مي شوند. نكته مهم اين است كه برگزاركنندگان جشن خانه سينما، اغلب از افرادي هستند كه در ضدسينمايي ترين مديريت فرهنگي پس از انقلاب شريك بودند. اين آقايان اكثراً جزو همكاران يا حاميان مديران فرهنگي و سينمايي دولت موسوم به اصلاحات - به رياست محمد خاتمي- بوده اند كه لطمات شديدي به هنر هفتم اين مرز و بوم وارد كردند. در دوران مديريت همين افراد، سينماي ايران با ريزش مخاطب حدود چهل ميليون نفري مواجه شد، ژانر بومي سينماي دفاع مقدس به حاشيه رفت و خانواده ها با سينما قهر كردند. جالب اين است كه همين آقايان، منتقدان و كساني كه در باند خود نيستند را عامل تلاش براي نابودي سينما مي دانند!
دبير محترم پانزدهمين جشن خانه سينما مدعي شد كه نمي گذاريم سينماي مستقل ايران از بين برود! اما خود ايشان از جمله افرادي بودند كه در دوران افول سينما در اين كشور، توليد فيلم هاي مستقلي همچون «قصه هاي مجيد» را رها كرد و به بازتوليد فيلمفارسي هايي مثل «گل يخ» مشغول شد.
اما عجيب ترين حكايت جشن خانه سينما كه تبديل به يك برنامه ثابت شده و اين مراسم را در تعارض با سينماي ملي قرار مي دهد، يادكردن از افراد مجرم و به حراج گذارنده ملت و كشور خود است. در حالي كه ستايش از شخصيت ها، حوادث و دستاوردهاي ملي در چنين مراسمي نزديك به صفر است. امسال هم، تنها نشان از پاسداشت ارزش ها در حد دوسه جمله درباره دفاع مقدس و حضور گرانقدر جانبازان معزز محدود شد. تلخ، اما واقعيت است كه برخي از افرادي كه دراين جشن از آنها ياد مي شود، از راه فروش مردم كشور خود، آن هم به ضدانساني ترين و ديكتاتورترين دولت ها كسب درآمد مي كنند! ببينيد وضع لشكر مدعي روشنفكري به كجا رسيده كه اسطوره نويسندگي شان خود را سپر بلاي محسن مخملباف (فيلمساز اروتيك) مي كند! يك بار ديگر به نام هايي كه از تريبون مراسم پانزدهمين جشن خانه سينما و ازسوي مدعوين يادشان گرامي داشته شد بنگريد تا ببينيد چندنفرشان جاسوس و آدم فروش و پادوي دولت هاي جنگ افروز و بشرستيز هستند. اي كاش اين آقايان حداقل استقلال و آزادگي «شاون استون» را داشتند كه وقتي از او پرسيدند نظرش درباره يكي از همين فيلمسازهاي درجه هشتم چيست؟ پاسخ داد كه در همه جاي دنيا با مجرمان برخورد قانوني مي شود. اما عجيب است كه از نظر برخي مهمانان جشن خانه سينما هركس مجرم تر باشد و يا به كشور خودش محكم تر پشت پا بزند، عزيزتر و هنرمندتر است و بايد نامش را بلندتر صدا زد!
مي گويند جشن خانه سينما به تقليد از مراسم اسكار شكل گرفته و برگزار مي شود. با اين تفاوت كه اسكار به شدت پايبند به منافع ملي آمريكاست و مسئله اصلي اش بروز دادن ابرقدرتي آن كشور است، اما جشن خانه سينما مسيري معكوس را در پي گرفته است. اين مراسم به اصطلاح سينمايي در بسياري از دوره هايش به شدت سياسي برگزار شده است. اما اين سياسي بودن به سطحي ترين شكل ممكن خودنمايي كرده است. البته اين مسئله تا حدي طبيعي است. چون نهاد برگزاركننده اين مراسم، برخلاف ادعا و نامش از حالت صنفي خارج و به دنبالچه جريانات سياسي ضدمردمي و ورشكسته تبديل شده است. البته اين رويكرد، همه اعضاي اين نهاد را دربرنمي گيرد، بلكه مديريت آن چنين شيوه اي را پيشه كرده است. به همين دليل هم باندبازي به قدري دراين مراسم شديد و غليظ است كه منتقدان مديريت خانه سينما هيچ جايي دراين مراسم ندارند. بسياري از پيشكسوتان و حتي افرادي كه سابقه حضور در رأس انجمن هاي تشكيل دهنده خانه سينما را دارند به خاطر اين كه در باند مديريت اين تشكيلات نيستند، به جشن خانه سينما دعوت نمي شوند. اين مسائل باعث شده اند كه اين جشن برخلاف القاب و عنوانش، از حالت آكادميك خارج و بيشتر شبيه يك بزم شود. بهتر است به جاي جشن سينماي ايران آن را مهماني يا بزم خانه سينما بناميم.

 



چه كشورهايي در جشنواره تئاتر مقاومت شركت مي كنند؟

كشورهاي متقاضي حضور در بخش خارجي جشنواره بين المللي تئاتر مقاومت معرفي شدند.
سوريه، لبنان، آلمان، لهستان، ژاپن، كره، هلند، افغانستان، فرانسه و جمهوري آذربايجان از جمله كشورهاي متقاضي حضور در بخش خارجي سيزدهمين جشنواره تئاتر مقاومت، انقلاب و دفاع مقدس هستند. سيزدهمين جشنواره سراسري تئاتر مقاومت، انقلاب و دفاع مقدس در قالب بخش هاي مسابقه صحنه اي، بين الملل ، مسابقه آثار عروسكي و كودك و نوجوان، ويژه، خياباني، تلويزيوني و توليد نمايشنامه و نمايشنامه خواني به همت بنياد فرهنگي روايت معاونت هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به دبيري حسين پارسايي از 28 آبان تا 3 آذر همزمان با هفته بسيج برگزار مي شود.

 



انتقاد رضا كيانيان از غربت امام رضا(ع) در سينماي ايران

رضا كيانيان از غربت امام هشتم در سينماي ايران انتقاد كرد.
اين بازيگر سينما، تئاتر و تلويزيون گفت: الآن وضع سينماهاي شهر مشهد، و وضعيت فيلم سازي درباره فرهنگ رضوي در شأن غربت حضرت امام رضا(ع) است. زائراني كه به زيارت امام رضا(ع) مي آيند، اگر بدانند سينماهاي خوبي در اين شهر وجود دارد، قطعا به تماشاي فيلم ها مي نشينند.
وي درباره ميزان علاقه اش براي حضور و بازي در فيلمي با محوريت مضموني امام رضا(ع)، گفت: اصلا بچه امام رضا(ع) هستم و اسمم هم رضا است و پدر و مادرم من را با نذر از امام رضا(ع) درخواست كرده اند.
اين بازيگر در بخش پاياني سخنانش عنوان كرد: جشنواره فيلم رضوي در صورتي در شأن ولايت حضرت امام رضا(ع) است كه يك جشنواره معتبر بين المللي شود. وقتي كه فيلم براي جشنواره رضوي انتخاب مي شود، حتما نبايد درباره زندگي حضرت باشد. هر فيلمي كه درباره نيكي ها، خوبي ها، كمالات و زيبايي ها باشد، در فرهنگ رضوي مي گنجد.
گفتني است، ششمين دوره جشنواره فيلم رضوي، در راستاي تكريم و ترويج فرهنگ رضوي و طي روزهاي 11 تا 14 مهر، در شهر تهران برگزار خواهد شد.

 



شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان به طنز كشيده مي شوند

برنامه هاي شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان در شبكه سه به طنز كشيده مي شوند. فضل الله شريعت پناهي، مدير گروه اجتماعي شبكه سه در اين باره به مهر گفت: قصد داريم يك مجموعه نمايشي طنز با عنوان «سيگنال موجود است» در شبكه سه تهيه كنيم. اين مجموعه به برنامه هاي شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان مي پردازد.
وي در ادامه افزود: اين مجموعه همچون برنامه «خنده بازار» شامل آيتم هاي نمايشي است. مجموعه «سيگنال موجود است» براي پخش در بهمن آماده مي شود. فكر مي كنم جزو برنامه هاي پربيننده نيز شود.

 



نمايش راديويي «بابانظر» توليد مي شود

نمايش راديويي «بابانظر» در معاونت برون مرزي صدا و سيما و براساس كتابي با همين نام توليد مي شود. اين كتاب دربرگيرنده خاطرات شفاهي سردار شهيد محمدحسن نظرنژاد است.
نمايشنامه «بابانظر» كه توسط شكراله اسدي به زبان كردي سوراني ترجمه شده، با تهيه كنندگي كاوه كمانگر براي معاونت برون مرزي صدا و سيما توليد مي شود. اين نمايشنامه در 32 قسمت 30 دقيقه اي ساخته خواهد شد.كتاب «بابانظر» در برگيرنده خاطرات شفاهي شهيد محمدحسين نظرنژاد در مصاحبه با حسين بيضايي است. اين اثر توسط مصطفي رحيمي تدوين و به همت احمد دهقان ويرايش شده است. نظرنژاد، جانباز 95درصد بوده كه 140 ماه سابقه حضور در جبهه هاي دفاع مقدس را داشته و سال 1375 به شهادت رسيده است.
كتاب «بابانظر» توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده و تاكنون 42 نوبت چاپ را از سر گذرانده است.

 



شاخصه هاي اصلي فيلم هاي اكران تابستان و پاييز1390- قسمت پنجم
حقوق بشر غربي و راه هاي تثبيت آن در جوامع از طريق سينما- دو

رامين شريف زاده
پيش از اين گفته شد كه ماندگاري هر تمدن نياز به انرژي دارد و هر تمدني كه نابود شده منابع انرژي خود را از دست داده است. تمدن صنعتي دنياي غرب نيز به انرژي به خصوص انرژي منابع طبيعي و بهره برداري از منابع انساني نياز دارد. در واقع به همين دليل است كه كشورهاي صاحب قدرت، ثروت و تكنولوژي همواره در سياست گذاري هاي خود اين منابع را نشانه مي روند و از راه پيمان نامه ها و قراردادهاي بين المللي، كشورهاي درحال توسعه را به اجراي قوانيني ملزم مي كنند كه در نهايت به تأمين اهداف و خواست نظام سرمايه داري بيانجامد. نظام حقوق بشر كه امروزه به عنوان مؤلفه اصلي سيستم هاي نوين جهاني معرفي شده و همه كشورها و ملت هاي جهان مجبورند كه به مانيفيست هاي آن پايبند باشند درواقع نرم افزاري است كه در حوزه سياست عمومي تفكر غربي سازي جهان به كار مي رود.
به عبارتي ديگر جهان بيني اعلاميه جهاني حقوق بشر عبارت است از فرهنگ مدرن ليبرال- دموكراسي كه امكان فهم اين حقوق براساس فرهنگي متمايز از فرهنگ غربي را سلب مي كند. براساس همين رويكرد است كه بسياري از دگرانديشان به ظاهر مسلمان، هم نوا با صاحب نظران غربي اعلام مي كنند كه لازم است آموزه هاي اسلامي را از طريق سكولار كردن (اباحه گري) آنها و يا با ارائه تفسيري نو از قرآن (پلوراليسم عقيدتي) طوري تغيير دهيم كه با ارزش هاي بين المللي حقوق بشر منطبق شوند. زيرا آنان اهتمام به اين آموزه ها را ارتجاع و برخاسته از سنت گرايي مي دانند.
در حقوق بين الملل معاصر، حقوق بشر از حقوق بنيادين و غيرقابل انتقال تلقي مي شود؛ حقوقي كه زيستن نوع بشر بر پايه آن استوار است. حقوق بشر نه به معناي حقوقي كه افراد بشر دارند بلكه به معناي حقوقي است كه انسان ها صرفاً به دليل انسان بودن از آن برخوردارند يعني براي برخورداري از آن حقوق شرايط گوناگون اجتماعي، سياسي و مذهبي درنظر گرفته نمي شود، بلكه فقط انسان بودن كافي است.
باتوجه به مواردي كه به آن اشاره شد، مي توان گفت كه اعلاميه جهاني حقوق بشر به سبب ماهيت غربي خود تأمين كننده منافع جهان غرب و ابزاري براي سلطه آنها در شكل جديد استعمار است. دولت هاي غربي جهت جلوگيري از رشد انديشه ديني در جهان با استفاده از مباني فكري و ابزاري و روش هاي متنوع اقتصادي، سياسي و فرهنگي، نيروي خود را از يك سو صرف تضعيف مباني فكري اسلام كرده و از سوي ديگر به القاي باور ناكارآمد بودن نظام اسلامي و حكومت ديني مي پردازند.
ناكارآمد جلوه دادن نظام هاي ديني در اداره حكومت ها از جمله مهم ترين روش هايي است كه دشمن به منظور استيلاي خود بر كشورهاي هدف همواره در دستور كار خود قرار داده است. اين موضوع به خصوص در قرن اخير درپي تقابل ميان سياست مداران غربي با ملل مسلمان جهان، نمود بيشتري يافته است. نمايش اين ناكارآمدي در اداره حكومت و پاسخگويي به نيازهاي انسان مدرن از راه هاي مختلفي دنبال مي شود كه در نهايت به تضعيف باورها و اعتقادات مذهبي مردم و بي اعتمادسازي نسبت به حكومت منتج مي شود. ارائه تصويري نامطلوب از وضعيت كنوني جامعه و القاي باور كشور و مردمي بدون آينده به مخاطبان، از جمله مواردي است كه در راستاي پروژه ناكارآمد جلوه دادن نظام هاي ديني در اداره امور جامعه مورد تأكيد قرار مي گيرد. در اين قبيل آثار معمولاً كارگردان تلاش مي كند تا با نمايش فلاكت و بدبختي اقشار مختلف مردم، مخاطب خود را به سوي چنين باوري سوق دهد كه هيچ نقطه اميدي براي بهبود يافتن شرايط موجود جامعه نمي توان متصور بود. متأسفانه امروزه در سينماي ايران شاهد توليد آثاري هستيم كه خواسته يا ناخواسته در راستاي تبيين تفكرات ذكر شده گام برمي دارند. اگرچه در اين آثار نكات آموزنده و قابل تامل بسياري نيز بيان مي شود، لكن از آنجايي كه نتيجه و برآيند اين آثار ترويج كننده نااميدي است به نظر مي رسد كه كارگردانان در توليد اين قبيل آثار بايد تجديد نظر كلي انجام دهند.
ندارها
«علي» كه پيش از اين تعمير كار راديو بود با بسته شدن مغازه به كار مسافركشي با موتور روي آورده است. در خانه اي كه او ساكن است، دختري به نام «مهري» بامادرش زندگي مي كند كه توان پرداخت اجاره خانه را ندارد به همين دليل صاحبخانه قصد بيرون كردن آنها را دارد. علي و «محمود» ديگر همسايه آنها، جلوي صاحبخانه ايستاده و تلاش مي كنند او را از اين كار منصرف كنند اما صاحبخانه تنها پول را مي شناسد. مهري مجبور مي شود تا پولي را كه براي روز مبادا پس انداز كرده بود به او دهد. علي به اصرار محمود در نيمه هاي شب سراغ صاحبخانه رفته و پولي را كه مهري به او داده بود، مي ربايند. آنها به بهانه قرض پول را به مهري پس مي دهند اما مهري متوجه شده كه پول مورد نظر دزدي است.
مهري با اصرار از علي و محمود مي خواهد كه به كار دزدي خود ادامه دهند و او را نيز در اين كار شريك كنند. او معتقد است كه آنها مي توانند پول افراد متمول را دزديده و به افراد نيازمند دهند. علي با اين پيشنهاد به شدت مخالف است اما اصرارهاي محمود و مهري سرانجام او را راضي به همكاري مي كند. آنها با استفاده از شيوه هاي مختلفي پول افراد متمول را ربوده و به افراد محتاجي كه در محل شناسايي مي كنند به بهانه قرض الحسنه تحويل مي دهند. علي با اين ادعا كه يك آشنا در صندوق وام بازار دارد، پول مورد احتياج افراد را براي آنان تهيه مي كند. مردم نيز علي را فرد مومن و درستكاري مي شناسند كه به فكر مردم بينوا است. پليس پس از مدتي ربايندگان را شناسايي كرده و براي دستگيري آنها اقدام مي كند. محمود هنگام فرار از دست پليس كشته مي شود. علي نيز در درگيري با شخصي كه قصد ربودن اموالش را دارد، به ضرب گلوله از پاي درمي آيد. مهري بنا به وصيت علي آخرين پول را به خانواده مستمندي كه در انتظار كمك علي بود، مي رساند.
اگر در فيلم سينمايي «رابين هود»، رابين هود عليه پرنس جان، حاكم ظالمي كه پادشاهي را از برادرش غصب كرده بود، قيام كرد، محمدرضا عرب در فيلم «ندارها» جواناني را به تصوير كشيده كه نه تنها عليه نظام حاكم بلكه در برابر نقش تربيت و فرهنگي كه از اين نظام صادر و ترويج شده است، قيام مي كنند. در اين فيلم، تعدادي جوان با دزدي از اشخاصي كه به قول خودشان از راه هاي خلاف و غيرقانوني ثروت اندوزي كرده اند، به نجات مردم مي شتابند. اگرچه وجود فقر، رانت خواري، رباخواري، فحشا و كم رنگ شدن ارزش هاي اجتماعي در جامعه را نمي توان انكار كرد اما انتساب آن به دين و منفعل نشان دادن احكام و قوانين ديني جهت تربيت، آموزش و فرهنگ سازي امري نادرست است. نمايش اين فيلم نوعي تمرد ديني و نافرماني مدني نسبت به نظام ديني و فرهنگ برخاسته از آن را ترويج مي كند. صاحبخانه ظالم، كاسب ظالم، رباخواران، ثروتمندان و حتي اشخاصي كه توجه شان فقط به انجام احكام ديني (زيارت و حج) بوده و به اطراف خود، توجهي ندارند، نظامي كه به وظيفه خود عمل نمي كند (فقرزدايي، عدالت و...) و نيروي انتظامي كه در پي دستگيري عاملان اين بيداد و ظلم اجتماعي نيست، موضوعي است كه توسط كارگردان دائم هدف تاكيد قرار مي گيرد. همان گونه كه اشاره شد در فيلم با تمرد و نافرماني مدني (شورش) روبه رو هستيم اما در پيام پاياني فيلم با اين مطلب روبه رو مي شويم كه خدمت كردن به مردم با خواست خداوند بايد باشد و نبايد اين خدمت كردن را با زور خواست و انجام داد.
در فيلم ندارها حركت شورشي عليه قوانين مدني با استقبالي از سوي قشر ضعيف روبه رو نمي شود، البته اين بدان معنا نيست كه مردم از درك بسيار بالايي برخوردار هستند بلكه آنها چون موجوداتي ماشيني هستند كه قدرت گرفتن حق را از نظام حاكم ندارند پس مردن در راه آنها اشتباه و يا شايد زود است و احتياج به زمان دارد تا با تغييراتي بنيادين در طرز تفكر اين قشر غالب و يا اكثريت خاموش توان انقلاب از بالا را پيدا كنند. همچنانكه در فيلم «مرگ كسب و كار من است» كشته شدن شكرالله و دوستانش نيز نتيجه اي نه براي خود و نه خانواده و يا جامعه خواهد داشت، بلكه راه بايد ادامه داشته باشد، همان گونه كه پيرزن در انتظار حركتي نوين بود (پسر از زندان برگردد).
چيزهايي هست كه نمي داني
«علي» راننده آژانسي است كه به ندرت با مسافران خود گفت وگو مي كند. مسافران او افراد مختلفي از جامعه هستند كه هر يك درگير مشكلات خود مي باشند. دو زن كه از خريد بازگشته اند از زلزله قريب الوقوعي مي گويند كه قرار است در تهران حادث شود و برخلاف ميل و نظر همسرانشان حاضر نيستند شب را در منزل بگذرانند. مسافران ديگر علي زن و مردي هستند كه مرد خودكشي كرده و همسرش براي نجات او تلاش مي كند او را به بيمارستان برساند. دكتر مسني كه به كار تجارت مشغول است و همسر جواني اختيار كرده است، مسافر ديگر علي است. زن نسبت به شوهرش بي تفاوت است و در يك موقعيت مناسب از ماشين خارج شده و او را ترك مي كند. يك مهندس جوان كه به موادمخدر اعتياد دارد و براي تهيه مواد سراغ قاچاقچي مي رود ديگر مسافر ماشين علي است. مردي كه از همه چيز مي ترسد و همواره به اميد وقوع معجزه اي است تا دنيا را متحول سازد از ديگر مسافران علي است. نكته مشترك در ميان بيشتر مسافران و ساير رانندگان آژانس، موضوع وقوع يك زلزله عظيم در شهر تهران است. «سيما» زن جواني است كه به عنوان مسافر سوار ماشين علي مي شود. سال ها پيش از اين در دوران دانشجويي، سيما با علي رابطه داشته اما به دلايلي از هم جدا شده اند. سيما هم اكنون قصد ازدواج با مردي به نام «فرخ» را دارد و قرار است براي كار به كشور امارات برود. سيما و علي براي تجديد خاطرات گذشته به «كافه دنيس» مي روند تا قهوه بنوشند. سيما هنوز نمي داند چرا علي او را رها كرده و آيا هنوز به او علاقه دارد يا نه؟ مسافر بعدي علي زن جواني است كه براي رسيدگي به پدر پيرش شب ها به منزل او مي رود. رفت و آمدهاي مكرر زن جوان با ماشين علي، علاقه اي را ميان آن دو به وجود مي آورد اما برخلاف انتظار، زن جوان از آژانس مي خواهد تا از اين پس راننده ديگري را براي او بفرستند. زن جوان در جواب علت اين تصميم مي گويد كه قصد خروج از كشور را دارد. علي خود را به فرودگاه مي رساند اما در كمال تعجب زن را در حالي با شوهر سابقش مي بيند كه فرزند كوچكشان را به ايران آورده تا پيش مادرش باشد. علي به عنوان راننده آژانس آنها را به مقصدشان مي رساند. زن جوان روي منشي تلفني علي پيغام گذاشته است. او علي را دوست دارد.
فيلم «چيزهايي هست كه نمي داني» ساخته فردين صاحب الزماني، تصوير جامعه روشنفكري مملكت، از معنا و زندگي روزمره اي است كه پر از سرخوردگي و بي عملي است. شباهت اين فيلم با فيلم «اسب حيوان نجيبي است» كاهاني از آن جهت است كه كاراكتر اصلي فيلم در يك سفر درون شهري با مردماني آشنا مي شود كه هر يك به نحوي سرخورده از اوضاع و احوال جامعه به دنبال راهي براي دستيابي به آرامش هستند، لكن بي تحركي آنها باعث شده كه هيچ اتفاق جديدي در زندگي آنها به وقوع نپيوندد. علي بنا به شغل خود (راننده آژانس) در طول شبانه روز با افراد مختلفي مواجه مي شود كه وجه مشترك تمامي آنها فلاكت و بدبختي و ترس از زلزله اي است كه بنا به گفته ها قرار است به زودي واقع شود و همه چيز را نابود كند. مردي كه دست به خودكشي زده است؛ مهندس جواني كه براي رسيدن به آرامش در دامان اعتياد فرو افتاده است؛ زن جواني كه به آرزوهايش دست نيافته و رفتن به خارج را انتخاب كرده است و دانشجوي فعال و پرشوري كه درس را رها كرده و به يك آژانس رانندگي پناه آورده است، به ادعاي كارگردان نمونه هايي از مردم جامعه اي هستند كه در آن اميد و شور و نشاط مرده است. پرداختن به موضوع دانشجويان سرخورده اي كه خزيدن در كنج انزوا را بر ماندن و ايستادگي در جامعه ترجيح داده اند وقتي روشن مي شود كه سيما در گفتگو با علي روزهايي را به ياد مي آورد كه دانشجويان او را سيما زاپاتا لقب داده بودند اما امروز از آن همه سرزندگي و شور و هيجان دختري باقي مانده كه رفتن به خارج را بر ماندن در ايران ترجيح مي دهد؛ اين تاكيد در حالي صورت مي گيرد كه قشر دانشجو نماد آگاهي، درايت و اميد فرداي جامعه هستند. همان گونه كه در ابتدا به آن اشاره شد، هنگامي كه معاندان موفق به القاي ياس و نااميدي در جامعه هدف شدند، نوبت به اجراي فاز دوم طرح، يعني ارائه راه حلي براي نجات از وضعيت نابسامان و خفقان آور القايي مي شوند. در اين مرحله است كه با مسائلي چون تشويق به آنارشي، ابراز مخالفت و پذيرفتن يك باور جديد كه ريشه در مباحث سكولاريستي و پلوراليستي دارد، روبه رو مي شويم. صاحب الزماني وقتي توانست تصوير كاملا معيوبي از ايران در اختيار مخاطب خود قرار دهد، وارد فاز دوم شده و از زبان يكي از رانندگان آژانس تاكيد مي كند كه مردم بايد قيام كنند و خود را از وضعيت موجود برهانند چرا كه تا زماني كه دست روي دست بگذارند كسي كاري براي آنان نخواهد كرد.
سوت پايان
«سامان» و همسرش «سحر» فيلمسازند. سامان در حال ساخت فيلمي است كه سرمايه گذاري آن با مشكل روبه رو شده است به همين خاطر راهي اصفهان است تا در صورت توافق با يك سرمايه گذار، كار را ادامه دهد. يك سكانس از فيلم سامان، مربوط به عروس نااميدي است كه دست به خودكشي مي زند. سامان به خواست مسئولان سينما قرار است تا صحنه خودكشي را حذف كند به همين خاطر مجبور است تا صحنه را دوباره فيلمبرداري كند. سحر براي يافتن «مليحه»، بازيگر نقش عروس فيلم، به محل كار او مي رود اما متوجه مي شود كه مليحه از كار اخراج شده است. سحر در رفت و آمدهاي مكرر به منزل مليحه به اين واقعيت تلخ پي مي برد كه مادر مليحه به دليل كشتن نامزد مليحه به زندان افتاده و منتظر اجراي حكم قصاص است. مليحه براي پرداخت پول ديه و نجات مادرش از حكم اعدام قصد دارد تا كليه اش را بفروشد. سحر تلاش مي كند تا به هر نحو ممكن، مليحه و مادرش را از اين وضعيت نجات دهد از اين رو از سامان مي خواهد با فروش منزلي كه با هزار اميد و آرزو آن را پيش خريد كرده اند، موافقت كند اما سامان به هيچ وجه با اين خواسته به قول خودش غيرمنطقي سحر موافقت نمي كند و همين موضوع سر منشا اختلاف آنها مي شود. مليحه با كمك برخي هنرمندان مبلغي را براي پرداخت ديه تهيه مي كند و با كمك دو تن از سينماگران مشهور به منزل خانواده مقتول مي رود تا شايد از اين طريق رضايت آنها را جلب نمايد كه موفق نمي شود. مليحه براي سحر اعتراف مي كند كه در حقيقت خود او مرتكب قتل شده است و مادر براي نجات او، قتل را به گردن گرفته است. سحر به همراه مليحه صبح زود در پشت در زندان منتظر ايستاده اند تا حكم اعدام اجرا شود. مادر مليحه اعدام مي شود و سحر در كمال يأس و نااميدي به منزل بازمي گردد، سامان براي ادامه فيلمبرداري خانه را ترك مي كند.
«سوت پايان» ساخته نيكي كريمي روايتي است از تلاش يك زن كارگردان براي نجات يك زن محكوم به اعدام اما اين فقط ظاهر فيلم است چرا كه گرايش اصلي اين فيلم محكوم كردن نظام قضايي كشور است. تبليغات ضدايراني درباره قصاص و اعدام كه به خصوص در سال گذشته با موضوع اعدام زني كه پس از خيانت به شوهرش با همدستي يك مرد شوهرش را مي كشد، مستمسك مناسبي براي ساخت فيلمي مي شود كه معتقد است در كشور ما به حقوق زنان ظلم مي شود؛ جالب آنكه زن محكوم به اعدام فيلم در اصل بي گناه بوده است. كارگردان در ادامه روند تخريب چهره دين و افراد متدين كه سينماي به اصطلاح روشنفكري ايران را تسخير كرده است با تأكيد بر مذهبي بودن خانواده مقتول، تصوير جديدي از اين قشر به مخاطب خود ارائه مي دهد. در اين فيلم افراد متدين به عنوان افرادي انتقامجو و سنگدل معرفي مي شوند كه به هيچ وجه حاضر به گذشت نيستند. چهره خشم آلود اين آدم هاي مذهبي با التماس هاي احساس برانگيز دختر شخص اعدامي فضاي نفرت انگيزي از اشخاص متدين را پيش چشم مخاطبان ايجاد مي كند. البته كارگردان تنها افراد متدين را هدف حمله قرار نداده بلكه به سياق فيلم قبلي خود (يك شب) مردان را انسان هايي بي احساس و نفرت انگيزي كه به چيزي جز آسايش خود نمي انديشند، معرفي مي كند. سامان به رغم اصرار سحر مبني بر اينكه مي توانند با پول فروش خانه، جان انساني را از مرگ حتمي نجات دهند، از كار فروش خانه، ممانعت به عمل مي آورد و زن اعدام مي شود. در اين ميان از مواردي چون به وقوع پيوستن تمامي اتفاقات ناگوار درست در يك شب جشن مذهبي و پخش اذان قبل از اجراي حكم اعدام و يا مجري راديويي كه دائم از طرح هدف مندي يارانه ها سخن مي گويد در حالي كه موج فقر و بدبختي جامعه را فرا گرفته است، نيز نمي توان به راحتي عبور كرد.

 
 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14