(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 3 مهر 1390- شماره 20031

بيداري اسلامي و مردمسالاري ديني
تهديد نرم سياستي معطوف به فرهنگ



بيداري اسلامي و مردمسالاري ديني

مهدي سعيدي
با فرا رسيدن بهار خاورميانه و سقوط پي در پي ديكتاتورها و دست نشانده هاي استكبارجهاني در تونس، مصر و ليبي، موجي از ايمان و اميد سراسر دنياي اسلام را فرا گرفته است. موج بيداري اسلامي مي رود تا ديگر مرزهاي جهان اسلام را نيز در نوردد و انقلابي كه سه دهه پيش بساط استبداد و استعمار را از ايران اسلامي برچيده بود را در سراسر كشورهاي اسلامي تكرار نمايد.
اما آنچه امروز به ضرورتي غيرقابل اغماض اين حركتها بدل گرديده، نظام سياسي جايگزيني است كه بتواند تامين كننده عزت و اقتدار ملتهاي مسلمان منطقه در دوران غلبه مكاتب سياسي غرب بوده و الگويي كه متفاوت از انديشه هاي پوشالي و شكست خورده اي چون ناسيوناليسم عربي دهه 60 و 70 ميلادي، مبتني بر هويت اصيل ملت مسلمان منطقه، نويدبخش و تضمين كننده استقلال و آزادي و سرفرازي مادي و معنوي ايشان باشد.
در اين ميان همه نگاهها به جمهوري اسلامي دوخته شده است و اين حقيقتي است كه حكيم فرزانه انقلاب اسلامي در آخرين اظهارات خود در جمع خبرگان ملت بدان اشاره مي كنند. معظم له با يادآوري اين نكته مهم كه احتمال بازگشت ديكتاتوري با اشكال جديد و يا حاكميت الگوهاي غربي در اين كشورها وجود دارد، از مدل «نظام مردم سالاري ديني» به عنوان بهترين الگوي جايگزين ياد مي كند كه مي تواند خلاء تئوريك اين جوامع را پاسخگو باشد. معظم له چنين مي فرمايند:
«آن چيزي كه اينجا مي تواند به اين كشورها كمك كند، تفكر مردم سالاري ديني است. مردم سالاري ديني كه ابتكار امام بزرگوار ماست، مي تواند نسخه اي براي همه ي اين كشورها باشد؛ هم مردم سالاري است، هم از متن دين برخاسته است.»
در اين بين شايد اين سوال به اذهان خطور كند كه آنچه تحت عنوان «نظام مردم سالار ديني» بيش ازسه دهه است كه در جمهوري اسلامي تحقق يافته، مدلي شيعه از حكومت است كه شايد در جوامع اهل سنت امكان تحقق آن وجود نداشته باشد. به عبارتي صريح تر، نظامي كه در راس آن ولايت مطلقه فقيه قرار دارد، چگونه ممكن است كه در مصر و تونس و ديگر كشورهاي سني نشين شكل بگيرد؟
نكته قابل تامل و حكيمانه حضرت امام خامنه اي كه راه را بر هر نوع برداشت انحرافي مي بندد و به سوال فوق نيز پاسخي مناسب مي دهد آن است كه ايشان از ماهيت نظام مردم سالاري ديني چنين ياد مي كند:
«البته ممكن است فقهاي اهل سنت - چه فقهاي شافعي در مصر، چه مالكي ها در بعضي ديگر از كشورهاي آن منطقه، چه حنفي ها در بعضي از كشورهاي ديگر - معتقد به ولايت فقيه نباشند؛ خيلي خوب، ما نمي خواهيم حتماً مبناي فقهي خودمان را به آنها عرضه كنيم يا اصرار بورزيم؛ اما مردم سالاري ديني ممكن است شكلهاي گوناگوني پيدا كند. بايد اين مبناي مردم سالاري ديني را ما براي اينها تبيين كنيم، تفهيم كنيم؛ مثل هديه اي در اختيارشان بگذاريم. مطمئناً اين مردم، مردم سالاري ديني را خواهند پسنديد. اين كاري است كه بر عهده ي ماست و بايستي انجام بگيرد تا دشمنان اين ملتها از خلأيي كه به وجود آمده، استفاده نكنند. اين خلأ را بايد به وسيله ي اسلام پر كنند»
دقت در اين تعابير بالاخص آنجا كه اشاره دارند: «مردم سالاري ديني ممكن است شكلهاي گوناگوني پيدا كند»، شاه كليد فهم اين مساله است و حكايت از آن دارد كه شاخصه هاي بنيادين اين نظريه، بر اصول اساسي اسلام بنا نهاده شده كه در مورد آن در بين همه مسلمين اتفاق نظر وجود دارد.
نگاهي اجمالي به بيانات پيشين تئوريسين و نظريه پرداز بزرگ نظام
مردم سالار ديني - حضرت امام خامنه اي - برخي از مولفه هاي اصلي آن را چنين مشخص مي سازد:
1- نظام مردم سالار ديني خاستگاه الهي داشته و مشروعيت خود را از اسلام مي گيرد.
2- تدبير امور جامعه مبتني بر آموزه ها و رهنمودهاي دين مبين اسلام و هدايت انوار قرآني و احكام الهي است.
3- حكومت؛ ابزاري است در خدمت ملت كه وظيفه تامين منافع مادي و سعادت معنوي همگاني جامعه را برعهده دارد.
4- توده هاي مردم (نه قشر و طبقه اي خاص) در اداره امور كشور نقش داشته و حق عزل و نصب مسئولين مبتني بر شاخصه هاي ديني با ملت است.
همان طور كه مرور بندهاي فوق مشخص مي سازد، مولفه هاي اصلي نظام مردم سالاري ديني مورد پذيرش همه فرق اسلامي بوده و از اصول اوليه اي است كه همه مسلمين مبتني برآموزه هاي قرآني آن را پذيرفته و مورد تاكيد قرار دارند.
به واقع بايد گفت كه امروز نظريه «مردم سالار ديني» سوغاتي گرانقدر از سوي ملت مسلمان ايران است كه مي تواند كام ملت مسلمان و مظلوم منطقه را بيش از پيش شيرين كند و تحقق عملي آن در قالب نظام مقدس جمهوري اسلامي و مقاومت 33 ساله در برابر استكبار جهاني و رسيدن به مرزهاي استقلال و خودكفايي همه جانبه، الگويي عيني است كه مي تواند مسلمان منطقه را در «بازگشت به اسلام» و شكل گيري «حكومت اسلامي» مصمم سازد.

 



تهديد نرم سياستي معطوف به فرهنگ

مصطفي انصافي
در گفتمان استراتژيك عمدتاً تهديدات و مخاطرات پيش روي را به دو دسته (سخت) و (نرم) تقسيم مي كنند. اين دو نوع تهديد را از طريق ابزارها و اهداف به كار گرفته شده مي توان شناسايي كرد. اگر ابزارهاي تسليحاتي در نبرد استفاده شود تهديد يا جنگ سخت (Hard war) مي خوانند و اگر از ابزارهايي چون اينترنت، ماهواره و رسانه هاي جمعي استفاده شود، آن تهديد يا نبرد را نرم (soft) مي نامند. از منظري ديگر اگر هدف يك تهديد مجموعه باورها و ايستارها و ارزش هاي مردمان باشد، آن تهديد را نرم مي نامند ولي اگر هدف يك تهديد تماميت ارضي و مناطق حساس استراتژيكي باشد مي توان آن تهديد را سخت دانست.
در واقع، تهديدات سخت هم به نوعي ريشه شان از تهديدات نرم است، يعني باورها، انديشه ها و فرهنگ، اينها هستند كه جنبه هاي سخت افزاري را مي آفرينند. يعني تهديد منشأش مي تواند از يك سري باورهاي ايدئولوژيكي نشأت گرفته باشد. يك دشمن طرز فكري را به برخي از افراد تحميل مي كند و آن عده براساس آن تلقي ها دست به عمل مي زنند. يعني دشمن ابتدا پروسه (فرهنگ سازي) را مي پيمايد و سپس وارد فاز (عملياتي) مي شود. عقبه هر عملي يك نوع خاص از طرز فكر است. فكر و فرهنگ مناطق عمده هدف گيري ها در (تهديد نرم) دشمنان است.
چندين دهه است كه روشنفكران دانشگاهي آمريكا به سفارش نهادهاي نظامي و امنيتي مثل پنتاگون و سازمان سيا، مشغول تئوريزه كردن استراتژي هايي هستند كه به (قدرت نرم) شهرت يافته اند. قدرت هاي امپرياليستي به اين نتيجه رسيدند كه تحركات نظامي كه در پديده جنگ نمود مي يابد، علي رغم هزينه هاي بسيار زيادي كه برايش دارد، نتايج جالب توجهي برايشان به ارمغان نياورده حتي موجبات نفرت ساكنين جهانيان را هم فراهم نموده. اين بار آنها تصميم گرفتند تا لباس ارتش را از تن كارشناسان نظامي خارج كرده و آنها را با كت و شلوار و پيپ در دست و با عناويني چون دكتر و پروفسور، و نه سرهنگ يا درياسالار، و نه به ميدان خاك آلود جبهه هاي جنگ، بلكه به محيط به اصطلاح فرهنگي و آرام دانشگاه ها بفرستند. از هانس جي مورگنتا، والتر ليپمن و هارولد لاسول گرفته تا فوكوياما، هانتينگتن و جين شارپ و بسياري ديگر، اينان به راستي سربازاني كم خرج، سربه راه و در عين حال موفق براي امپراطوري در حال زوال آمريكا بودند و هستند.
هم و غم اين سربازان كم خرج آمريكا چگونگي رسوخ به تماميت فرهنگي ملتها است كه در تهاجم سخت به آنها ناكام بوده اندو يا اينكه هزينه هاي اقدام به تحركات سخت براي مقابله با آنها بسيار زياد است طوري كه حتي موجوديت خود آنها را تهديد مي كند.
امروز جنگ نرم، موثرترين، كارآمدترين و كم هزينه ترين و در عين حال خطرناك ترين و پيچيده ترين نوع تهديد عليه امنيت ملي هر كشوري به شمار مي آيد؛ به دليل اينكه اين نوع جنگ با عواطف، احساسات، فكر، انديشه، باور، ارزش ها و آرمان هاي ملت و نظام سياسي مورد نظر سروكار دارد، مي تواند با كمترين هزينه، حذف لشكركشي و از بين بردن مقاومت فيزيكي به هدف مورد نظر دست يابد. ابعاد اين جنگ و تهديد، گسترده تر و مخرب تر است؛ زيرا ايدئولوژي، فكر و آرمان ملت ها را هدف تهاجم خود قرار مي دهد.
پس از پايان جنگ تحميلي و اثبات ناكارآمدي سخت افزاري عليه انقلاب اسلامي، با وارد شدن به دهه چهارم انقلاب، دشمنان انقلاب اسلامي خط مشي نرمي را براي فرسايش نظام مقدس جمهوري اسلامي درپيش گرفته اند. در چند دهه اخير استكبار جهاني، براي مقابله با اسلام و از هم فروپاشاندن حكومت ديني در كشور با برنامه ريزي و استفاده از پيشرفته ترين ابزارهاي جنگ رواني و ارتباط جمعي، اقدام به تهاجم و تخريب فرهنگي ملت ما نموده، تا بلكه بتواند عقايد و باورهاي ديني مردم را سست و ملت ما را نسبت به حفظ و پاسداري از مباني و اصول انقلاب اسلامي بي تفاوت نمايد.
مقام معظم رهبري در دهه 70 مسئله تهاجم فرهنگي را مورد توجه قرار دادند و براي اقدامات غرب عليه فرهنگ ايراني- اسلامي اصطلاح شبيخون فرهنگي را استفاده كردند. عنايت ايشان به بعد فرهنگي اين تهاجم نشانگر اهميت اين ساحت مي باشد. مقام معظم رهبري از تهاجم فرهنگي به عنوان هجوم يك مجموعه سياسي يا اقتصادي به بنيادهاي فرهنگي يك ملت براي دستيابي به مقاصد شوم سياسي دانستند. ايشان همچنين دوران رضاشاه را سرآغاز تهاجم فرهنگي در كشور دانستند.
درواقع بعد از دهه
90 ميلادي و پايان جنون
ضد كمونيستي، آمريكا در سرگيجه اي خود ساخته به سر مي برد و در سال 2001 بهانه لازم براي جنگ را پيدا كرد. اين بار قرعه به نام اسلام افتاد چون غرب مي پنداشت كه اسلام ذاتا با منافع آنها مغايرت دارد.
براي مقابله با تهديدات نرم بايد به توانمندسازي فرهنگي روي بياوريم، و اين كار تنها با بازشناسي ريشه هاي فرهنگي ايراني و اسلامي ميسر مي گردد. وقتي نيازهاي افراد جامعه با توانمندي موجود در فرهنگ غني بومي سيراب شوند ديگر نيازي به رسانه ها و فرهنگ وارداتي غربي كه از طريق رسانه ها وارد جامعه مي شوند، ندارند. در واقع بايد افراد جامعه و خصوصا جوانان را در برابر حملات نرم واكسينه كرد با بازشناسي فرهنگ اسلامي و بازتوليد آن به زبان امروز قادر خواهيم بود تا با روش هاي نرم به مقابله با تهديدات نرم برويم.
اين كار با دستورالعمل و ابلاغيه ميسر نمي شود، بلكه صرفا با همان ابزار تهديد يعني رسانه، بايد به نوعي (ضدتهديد) را توليد كرد. رسانه ها در فرايند هوشيارسازي و آگاه سازي افراد جامعه نسبت به تهديدات، روش ها و اهداف اين تهديدات جايگاه رفيعي دارند و تنها با رسانه ها مي توان در برابر هجمه رسانه اي و فرهنگي ايستادگي كرد. حال هر چه رسانه در جلب نظر افراد توانمندتر باشد نفوذ بيشتري در اذهان مي توانند داشته باشد.
دين اسلام در جامعه ما صرفا يك دين كه رابطه خلق با باريتعالي را تنظيم مي كند نيست، بلكه دين مبين اسلام در جامعه ما بدل به يك فرهنگ شد، فرهنگي كه تمام شئون افراد جامعه را متأثر ساخت. اين فرهنگ ديني در جاي جاي اعمال و افعال زندگي روزمره ايرانيان قابل رصد و پيگيري است. بديهي است كه غرب با پي بردن به اين امر مهم، فرهنگ ديني را نوك پيكان تيز حملات خود كند. از اين رو اولين و مهم ترين عرصه تهاجم فرهنگي، عرصه دين و اعتقادات مذهبي است. دين و اعتقادات مذهبي، شالوده و اساس نظام فرهنگي و سياسي انقلاب اسلامي ايران است. و مردم ايران اساسا براي اقامه حدود الهي و اجراي احكام نوراني اسلامي، قيام كرده اند و با تقديم هزاران شهيد، جمهوري اسلامي ايران را تأسيس كرده اند.
تهديد نرم، سياستي معطوف به فرهنگ ديني ما از سوي غرب و بخصوص ايالات متحده است. دشمن قصد انحراف دستكاري (manipulate) فرهنگ را به نفع خود و به نفع اهداف خود را دارد. در دهه هاي اخير توجه به فرهنگ آن چنان زياد شده كه گرايشات جديد مثل (مطالعات فرهنگي) و (سياست فرهنگي) رونق يافته اند و در حوزه دانش جايگاه والايي را به خود اختصاص داده اند. عرصه فرهنگ از قدرت پتانسيل بالايي برخوردار است و همه قدرت ها در صدد بهره برداري از آن به نفع منافع خود مي باشند. بعد از فروپاشي شوروي، غرب چنين القا مي كرد كه تنها فرهنگ پيروز، فرهنگ ليبرال دموكراسي است و در انتها همه راه هاي توسعه و پيشرفت بايد به آن ختم شوند و اين چنين بود كه فرهنگ ليبرال دموكراسي بدل به معيار و ميزان توسعه يافتگي كشورها شد و بسياري از كشورهاي جهان سومي كه از بنيادهاي فرهنگي استواري بهره مند نبودند مسخ اين فرهنگ شده و در آن ادغام شدند ولي بعد از مدت كوتاهي مشكلات فراواني در عرصه هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي برايشان فراهم گشت و حتي استقلال خود را از دست دادند.
در جامعه ما نيز دشمن به كرات سعي در استحاله فرهنگ اسلامي داشته، چه در فتنه76 و چه در فتنه88، عقبه تخريب هاي فيزيكي در واقع همان فرهنگ غربي بود كه از رسانه ها و بنگاه هاي خبرپراكني از خارج از كشور به خورد عده اي گمراه داده مي شد. ولي جامعه ايراني تفاوت هاي عمده اي با امثال اوكراين، قرقيزستان يا گرجستان دارد، و آن تفاوت اين است كه سرچشمه فرهنگي اين جامعه انقلابي، آموزه هاي اسلامي است كه روح تعالي خواهي و كمال جويي را دائماً در جامعه مي دمد. از اين رو اين جامعه اسلامي حتي لحظه اي احساس سرگشتگي فرهنگي نمي كند.
كشور ما به دليل وجود فرهنگ غني اسلامي و ايراني و داشتن پيشينه بلندي از معارف ديني همواره در مقابل هرگونه تهاجم ايستادگي كرده و امروز نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران از توانمندي فراواني در حوزه فرهنگ و ارزش هاي انساني برخوردار است به نحوي كه مي توان گفت، تنها جامعه و فرهنگي كه با سربلندي در مقابل امپرياليسم فرهنگي توانايي ايستادگي دارد، جامعه ايراني با فرهنگ اسلامي است.
منابع:
1- هويت، مسعود خرم، انتشارات حيان
2- درآمدي بر تهاجم فرهنگي غرب، محمدسعيد فياض، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي
3- فرهنگ و تهاجم فرهنگي، محمد قرباني گلشن آباد، انتشارات عقيدتي سياسي ناجا
4- سايت پايگاه اطلاع رساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت الله خامنه اي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14