(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 7 مهر 1390- شماره 20035

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
شباهت هاي حركت امام خميني و نهضت حسيني
راه هاي تأثير امربه معروف و نهي ازمنكر

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
شباهت هاي حركت امام خميني و نهضت حسيني

مقايسه ي انقلاب اسلامي و انقلاب روسيه
واقعاً اين انقلاب با انقلابهاي ديگر فرق داشت. اين فرق، هم در چگونگي به وجود آمدن آن و هم در انگيزه به وجود آمدن حركت مردم ديده مي شود. از جنبه دوم مي توانيم آن را مثلاً با انقلاب اكتبر روسيه كه ماجراي هفتاد، هشتاد ساله كمونيستي از بطن آن برخاست، مقايسه كنيم تا ببينيد آن انقلاب و شورش مردمي، چطور و با چه شعارهايي به وجود آمد. در جريان آن انقلاب چقدر فاجعه آفريني شد؛ اين جا چگونه بود. اصلاً تفاوت از زمين تا آسمان است. البته اين مقايسه با انقلابهايي است كه مردمي هستند؛ چون آن انقلاب هم مردمي بود. قبل از آن هم انقلاب كبير فرانسه بود كه اسمش انقلاب است؛ اما در واقع كودتايي نظامي به شمار مي رفت و واقعاً فاصله اش با انقلاب به قدري است كه اصلاً نمي شود اين دو را با هم مقايسه كرد. انقلاب ما از نظر عظمت، سلامت، طهارت، دوري و اجتناب از گمراهيها و فاجعه آفرينيهايي كه در شورشهاي مردمي همه جا ديده مي شود و از نظر استمرار و نيز تواناييها و اقتدار و كارهايي كه انجام داد، انقلاب عجيبي است.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه
(19 رمضان 1416) ـ 20/11/74
پيروي امام از نهضت حسيني در مسير انقلاب
پيروزي، دو پيروزي است: يك پيروزي، پيروزي اي است كه انسان خودش آن را مي بيند؛ كه آن، همين تشكيل حكومت و نابود كردن دشمنان انقلاب بود و امام اين را به چشم مبارك خود مشاهده كرد. يك پيروزي، كه از اين پيروزي مهم ّتر و بل پيروزي ماندگار است، پيروزي فكر و پيروزي راه و مدّعاست. اين، همان پيروزي اي است كه انبياي الهي، با وجود اين كه در دوران حيات، آن همه مرارت را تحمّل كردند، بالاخره به آن نائل شدند. اين پيروزي، پيروزي فكر و ايده و راه يك انسان بزرگ و متفكّر است. امام، به اين پيروزي هم رسيد. استمرار خاطره آن بزرگوار و پرشور شدن هر ساله اين مراسم، بدين معناست.
درباره نهضت امام بزرگوارمان، مطلبي را مي خواهم عرض كنم كه براي ما حامل درس است. خواهش مي كنم افرادي كه صاحب فكر و داراي انديشه و خرد سياسي و تأمّل در مسائل بزرگند، روي اين مسأله تأمّل كنند و آن را بيشتر بشكافند.
مي دانيد كه حركت امام، مشابهت هاي زيادي با نهضت حسيني دارد و تقريباً، الگوبرداري شده از حركت حسيني است. گرچه آن حركت ـ يعني حركت امام حسين ـ منتهي به شهادت آن حضرت و يارانش شد و اين حركت به پيروزي امام منتهي گرديد؛ ولي اين فارقي ايجاد نمي كند. زيرا يك نوع فكر، يك مضمون و يك طرح كلّي بر هر دو حركت حاكم بود. اقتضائات متفاوت بود؛ لذا سرنوشت آن حركت، شهادت امام حسين و سرنوشت اين حركت، حكومت امام بزرگوار ما شد. اين، به طور كلّي، امر روشن و واضحي است.
از جمله ويژگي هايي كه در هر دو حركت، به طور بارزي وجود دارد، موضوع «استقامت» است. با كلمه استقامت و معناي آن، نبايد عبوري و گذرا برخورد شود؛ چون خيلي مهمّ است.
در مورد امام حسين استقامت به اين صورت است كه آن حكومت، ايستاد. هنوز مشكلات، خود را بروز نداده بود. پس از مدتي، آن حضرت تصميم گرفت تسليم يزيد و حكومت جائرانه او نشود. مبارزه از اين جا شروع شد؛ تسليم نشدن در مقابل حاكميت فاسدي كه راه دين را به كلّي منحرف مي كرد. امام از مدينه كه حركت فرمود با اين نيّت بود. بعد كه در مكه احساس كرد ياور دارد، نيّت خود را با قيام همراه كرد. و الّا جوهر اصلي، اعتراض و حركت در مقابل حكومتي بود كه طبق موازين حسيني، قابل تحمّل و قبول نبود.
امام حسين ابتدا در مقابل آن حركت، مواجه با مشكلاتي شد كه يكي پس از ديگري رخ نمود. ناگزيري خروج از مكه، بعد درگيري در كربلا و فشاري كه در حادثه كربلا بر شخص امام حسين وارد مي آمد، از جمله اين مشكلات بود. يكي از عواملي كه در كارهاي بزرگ جلو انسان را سد مي كند، عذرهاي شرعي است. انسان، كار واجب و تكليفي را بايد انجام دهد؛ ولي وقتي انجام اين كار مستلزم اشكال بزرگي است ـ فرض بفرماييد عدّه زيادي كشته خواهند شد ـ احساس مي كند كه ديگر تكليف ندارد. شما ببينيد در مقابل امام حسين از اين گونه عذرهاي شرعي كه مي توانست هر انسان ظاهر بيني را از ادامه راه منصرف كند، چقدر بود! يكي پس از ديگري، رخ مي نمود. اوّل اعراض مردم كوفه و كشته شدن مسلم پيش آمد. فرضاً اين جا بايستي امام حسين مي فرمود: «ديگر عذر شرعي است و تكليف ساقط شد. مي خواستيم با يزيد بيعت نكنيم؛ ولي ظاهراً در اين اوضاع و احوال، امكان پذير نيست. مردم هم تحمّل نمي كنند. پس، تكليف ساقط است. لذا از روي اجبار و ناچاري بيعت مي كنيم.»
مرحله دوم، حادثه كربلا و وقوع عاشوراست. اين جا امام حسين مي توانست در مواجهه با يك مسأله، به مثابه انساني كه حوادث بزرگ را با اين منطق ها مي خواهد حل كند، بگويد: «زن و بچه در اين صحراي سوزان، طاقت ندارند. پس، تكليف برداشته شد.» يعني تسليم شود و چيزي را كه تا آن وقت قبول نكرده بود، بپذيرد. يا بعد از آن كه در روز عاشورا حمله دشمن آغاز گرديد و عدّه زيادي از اصحاب امام حسين به شهادت رسيدند ـ يعني مشكلات، بيشتر خود را نشان داد ـ آن بزرگوار مي توانست بگويد: «اكنون ديگر معلوم شد كه نمي شود مبارزه كرد و نمي توان پيش برد.» آن گاه خود را عقب بكشد. يا آن هنگام كه معلوم شد امام حسين شهيد خواهد شد و بعد از شهادت او، آل الله ـ حرم اميرالمؤمنين و حرم پيغمبر ـ در بيابان و در دست مردان نامحرم، تنها خواهند ماند ـ اين جا ديگر مسأله ناموس پيش مي آيد ـ به عنوان يك انسان غيرتمند، مي توانست بفرمايد: «ديگر تكليف برداشته شده است. تكليف زنان چه مي شود؟ اگر اين راه را ادامه دهيم و كشته شويم، زنان خاندان پيغمبر و دختران اميرالمؤمنين عليه الصّلاه والسّلام و پاكيزه ترين و طيّب و طاهرترين زنان عالم اسلام، به دست دشمنان ـ مردان بي سرو پايي كه هيچ چيز از شرف و ناموس نمي فهمند ـ خواهند افتاد. پس، تكليف برداشته شد.»
پاورقي

 



راه هاي تأثير امربه معروف و نهي ازمنكر

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
9- ضرورت فراهم كردن زمينه هاي تأثير امر به معروف و نهي از منكر
بايد هركس كه در مقام ايفاي وظيفه خود در اقامه امربه معروف و نهي از منكر برمي آيد، پيش از هرچيز، زمينه هاي پذيرش آن از سوي طرف مقابل را فراهم كند تا تأثير خود را برجاي گذارد. براي نمونه، چنانچه امر و نهي شونده، به اين باور رسيده باشد كه آمر يا ناهي دلسوز اوست و خير او را مي خواهد، سريع تر سخن او را مي پذيرد. از اين روي رفتار آمر يا ناهي بايد به گونه اي باشد كه طرف مقابل باور كند كه با اين امر يا نهي، واقعاً درصدد خدمت به اوست، و در واقع، او خودش را براي ايشان مي خواهد نه آنكه ايشان را براي خود. اگر او به اين باور رسيد، آن زمان است كه از دل و جان به سخن آمر يا ناهي گوش فرا مي دهد؛ سخنان او را باور مي كند؛ و مي كوشد آن را رعايت كند؛ زيرا پيش از اين، زمينه لازم رواني براي او فراهم شده و به اين باور رسيده است كه آمر يا ناهي خير او را مي خواهد.
بزرگ ترين عامل پيشرفت پيامبراكرم(ص)، اين بود كه پيش از هرچيز، و در زمان جاهليت و قبل از اسلام، ايشان را به نام «امين» مي شناختند؛ يعني مردم باورشان بر اين بود كه ايشان اهل خيانت نيست و بد كسي را نمي خواهد. پيامبر اكرم(ص) از همين نقطه قوت در خويش براي جلب توجه افراد به سوي دين استفاده كردند. پس مي توان به خوبي اين نكته را دريافت كه در آن زمان كه مردم به اين آساني سخن كسي همچون پيامبر(ص) را گوش نمي دادند، ايشان از كجا آغاز، و چگونه توجهات را به سوي خود جلب كرد. يكي از نكات مهم، روان شناسي اجتماعي است؛ همين است كه اگر كسي بخواهد در ديگران، البته از راه ارتباط مستقيم و ارتباط شخصي و تن به تن، اثر بگذارد، بايد ابتدا براي آنان ثابت كند كه خير آنها را مي خواهد.
راه حل ديگر براي تأثير بيشتر امر به معروف و نهي از منكر اين است كه، آمر و ناهي در گفتار خود از منطق قوي برخوردار باشند و حرف سست و بي دليل نزنند. چنين كساني بايد بكوشند تا بتوانند مطلبي را كه درصدد اثبات آن هستند، با دليل محكم اثبات كنند و اگر چيزي را نمي دانند، پس از تأمل و اطمينان پاسخ دهند. اين امر زمينه را فراهم مي سازد تا طرف مقابل مطمئن شود كه آن آمر يا ناهي حرف بي حساب و بي دليل نمي زند، و اگر پاسخ پرسشي را نمي داند، در پي پاسخ آن مي رود و آن گاه سخن مي گويد.
حاصل آنكه، براي فراهم شدن زمينه هاي تأثير امر به معروف و نهي از منكر لازم است كه اولاً از نظر رفتار، طرف مقابل احساس كند كه از سر دلسوزي و خيرخواهي امر و نهي شده است؛ و ثانياً از نظر گفتار نيز طرف مقابل به سخن آمر يا ناهي اطمينان يابد و اين امر مستلزم داشتن منطق محكم و قوي و سخنان همراه با ادله قانع كننده در شخص آمر و ناهي است. اينها شرط هاي لازم براي موفقيت در اين زمينه است. البته فوق تمام اينها و در سطح عالي، توكل به خدا و اخلاص در عمل است كه تأثير شگرفي از خود بر جاي مي گذارد.
ناگفته نماند كه ايجاد فرهنگ متناسب با امر به معروف و نهي از منكر نيز مي تواند يكي از زمينه هاي لازم براي پذيرش امر و نهي از سوي طرف مقابل باشد. اصولاً عمل به اين فريضه، مستلزم اين است كه پيش از آن، زمينه فرهنگي در جامعه براي اين امر فراهم گردد؛ والا نه افراد آماده انجام چنين تكليفي خواهند شد و نه ديگران حاضر به پذيرش آن مي شوند. اگر در جامعه اي امر به معروف و نهي از منكر، دخالت در امور ديگران به شمار آيد، ديگر كسي جرئت انجام اين فريضه را نخواهد داشت. مشكل اساسي ما، اين است كه فرهنگي غيراسلامي، به نام فرهنگ غربي، بر سطوحي از جامعه ما سايه انداخته است. اين فرهنگ، بدون آنكه حساسيتي در ما ايجاد كند، به گونه اي خزنده، و آرام آرام، در جامعه نفوذ كرده است. به جرئت مي توان گفت كه فرهنگ جامعه ما در اثر چنين حركتي، دست كم، نيمه غربي شده است. در اين حالت، چنين چيزي نه تنها در سطوح پايين جامعه و در ميان افراد ناآگاه، بلكه در سطح نخبگان جامعه نيز قابل مشاهده است؛ به گونه اي كه حتي اساتيد دانشگاه يا شخصيت هاي روحاني نيز ممكن است ناخودآگاه، تحت تأثير اين فرهنگ قرار گرفته باشند.
10-تقويت نهادهاي احياگر امر به معروف و نهي از منكر در جامعه
مسئله اي كه ممكن است به ذهن خطور كند اين است كه اگر بنا باشد هر فردي در برابر همه مردم مسئوليت امر به معروف و نهي از منكر را عهده دار شود و در پي انجام آن باشد، ديگر هيچ گاه به كار خود نخواهد رسيد. اگر كسي موظف شود كه هم، نيازهاي مادي همسايگان، خويشاوندان، اهل محله و ديگر افراد جامعه را تأمين كند، و هم نيازهاي اخلاقي را پاسخ گو باشد، كارهاي فردي او، در نتيجه، كارهاي اجتماعي نيز مختل مي ماند، و نقض غرض خواهد شد. اما اگر كساني در جامعه، كه هم بلاغت نسبي دارند، هم احساس مسئوليت بيشتري مي كنند، و هم حاضرند داوطلبانه، در اين زمينه فداكاري كنند، عهده دار مسئوليت اين امر گردند، اين مسئوليت از ديگران ساقط مي شود. در آيه ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكرو اولئك هم المفلحون؛1 «و بايد از ميان شما گروهي باشند دعوتگر به خير كه به نيكي فرمان دهند و از ناشايستي باز دارند و اينان رستگارند»، اگر «من» را تبعيضيه بگيريم، اين احتمال وجود دارد كه آيه اشاره به همين مطلب باشد كه بايد هميشه در جامعه گروهي براي رسيدگي به نيازمندي هاي مادي و معنوي ديگران آماده باشند.
طبعاً چنين كساني نه يك هيئت حاكمه محدود، متشكل از اعضاي كابينه يا تعدادي كارمند دولت هستند، و نه عموم مردم؛ بلكه قشر متوسطي بين عموم مردم و بين آن هيئت حاكمه اند كه بيش از ديگران به مسئوليت هاي اجتماعي اهميت مي دهند. براي نمونه، موقعيت بسيج در جامعه، چنين است؛ كساني كه وظايف فردي خود را درست انجام مي دهند، در تأمين نيازهاي مادي و معنوي ديگران داوطلب مي شوند؛ چنين كساني در هنگام شيوع يك بيماري، براي ياري رساندن به بيماران پيش قدم مي گردند، در هنگام بروز جنگ، داوطلبانه وارد ميدان جنگ مي شوند و در هنگام بروز مشكل اخلاقي در جامعه نيز، در عمل، خواهند كوشيد. پس بسيجي در جامعه ما بار جامعه را به دوش مي كشد و براي سالم ماندن و تأمين نياز ديگران فداكاري مي كند تا ديگران به فساد مبتلا نشوند.
در چنين صورتي، جامعه در مسير سعادت قرار خواهد گرفت؛ چرا كه هم صاحبان مشاغل مختلف مي توانند كارهاي خود را با جديت انجام دهند و ديگر نگران مسئوليت هاي اجتماعي نباشند و هم خاطر دولت آسوده است كه به قدر كافي نيرو براي تأمين نيازمندي هاي جامعه وجود دارد و همه بارها به دوش كارمندان رسمي دولت نيست. در آن زمان كه بسيجيان جان بركف، دست از كار و زندگي خود مي كشند و حاضر مي شوند به كمك هموطنان و هم دينانشان بشتابند، و براي تأمين نيازمندي هاي جامعه سر از پا نمي شناسند، ديگر، نهادهاي مسئول نگراني نخواهند داشت و كارشان به سامان خواهد رسيد.
امروزه براي كساني همچون بسيجيان، نوبت حضور در جبهه فرهنگي است؛ اين همان جبهه اي است كه سالياني پيش گشوده شد و مقام معظم رهبري نيز بارها هشدار داده اند كه ما مورد هجوم و شبيخون فرهنگي قرار گرفته ايم، و دشمنان ما از اين طريق درصددند فرهنگ ما را غارت كنند.2 در اين موقعيت نمي توان منتظر ماند تا دولت با نيروهاي محدود خود، با آفت فساد در جامعه مبارزه كند. همان گونه كه دولت در زمان جنگ قادر نبود، به تنهايي جنگ را اداره كند، در اين جنگ فرهنگي هم قادر نخواهد بود به تنهايي از پس مقابله با آن برآيد. از سوي ديگر هم اگر منتظر باشيم تا همه مردم در اين زمينه وارد عمل شوند و يكسان مشاركت كنند، كارهاي ديگر مختل مي شود. در اينجا هم بار ديگر نوبت كساني همچون بسيجيان فداكار است كه به مقابله با اين تهاجم فرهنگي برخيزند. در دوران دفاع مقدس، بسيجيان تعليمات زياد نظامي نديده بودند، اما دوره هاي كوتاه مدت و فشرده چهل و پنج روزه را مي گذراندند و عازم ميدان رزم مي شدند. در اين جبهه فرهنگي نيز همين بسيجيان اند كه بايد پيشگام باشند و ضمن مجهز كردن خود به مباني اعتقادي و ديني، با بيماري خانمان برانداز فساد اخلاقي در جامعه مبارزه كنند. پس بسيجي بايد در اين مسير، شناخت خود را درباره حقايق اسلام افزايش دهد، راه پاسخ گويي به شبهات ايمان سوز را بهتر بياموزد و با احساس مسئوليت، به مداواي مبتلايان به شك در اعتقادات و نيز مبتلايان به فسادهاي اخلاقي بشتابد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آل عمران (3)، 104
1- مقام معظم رهبري، پيام به كنگره جامعه اسلامي دانشجويان در مشهد، 01/6/.1380
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14