(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 10 مهر 1390- شماره 20037

چراغ راه
پرهيز از دوستي و تعامل با ظالم
غلبه بر ياس و نااميدي
آثار نوريقظه در رفتار سالك
قرض الحسنه؛ رستگاري بزرگ
نگاه قرآن به كاخ نشيني



چراغ راه

فرمانروايي با احسان
قال الامام علي(ع): احتج الي من شئت تكن اسيره، استغن عمن شئت تكن نظيره، احسن الي من شئت تكن اميره.
علي(ع) مي فرمايد: محتاج هر كه شوي اسير او خواهي بود، بي نياز از هر كه گردي با او برابر خواهي شد، و هر كه را مورد نيكي و احسان خود قرار دهي فرمانرواي او خواهي شد1.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- غرر الحكم، ج2، ص548

 



پرهيز از دوستي و تعامل با ظالم

«صفوان بن مهران» يك مرد سرمايه دار و شتردار بود و به مردم شتر كرايه مي داد صفوان نزد هارون منزلتي داشت و در سفرها به او شتر كرايه مي داد، ضمن اينكه از محبين امام موسي بن جعفر(ع) هم بود. روزي امام او را احضار كردند و فرمودند: من تو را آدم خوبي مي دانم، ولي يك كار تو بد است! عرض كرد: آقا؛ آن كار چيست؟ بفرماييد تا آن را ترك كنم. فرمود: شترهاي خود را به اين مرد (هارون) كرايه مي دهي، اين كار تو را نمي پسندم. عرض كرد: من اين شترها را در سفر معصيت به او نمي دهم، در سفر حج به او كرايه مي دهم و خود هم همراهشان نمي روم، كارگران من مي روند. فرمود: آيا پس كرايه اش مي ماند تا برگردد و بدهد يا خير؟ گفت: بله، مقداري را اول مي دهد و بقيه را بعد از مراجعت. فرمود: طبعا دوست داري كه او زنده بماند تا برگردد و پول تو را بدهد. آيا اين طور نيست؟ گفت: بله، همين طور است. فرمود: «من احب بقاء هم فهومنهم» هر كس دوستدار زنده ماندن ظالمان باشد از آنها حساب مي شود. او سخت دگرگون و وحشت زده شد، رفت و تمام شتران خود را فروخت تا آخر عمري در جرگه ظالمان نباشد..1.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- صفير هدايت، آيه الله ضياء آبادي، جزوه توبه

 



غلبه بر ياس و نااميدي

پرسش:
بازخواني و تفكر در خاطرات خوش و مثبت گذشته و افق روشن آينده چه تأثيراتي در نشاط، شادابي و اميد به زندگي انسان دارد؟
پاسخ:
يكي از مهم ترين آثار بازخواني خاطرات مثبت و خوش گذشته و يادآوري و تكرار آن و ترسيم افق روشني براي آينده، غلبه بر يأس و نااميدي و تقويت نشاط و شادابي و اميدواري در حيات فردي و اجتماعي انسان است. در اينجا به نحو اجمال به توضيح اين دو مورد مي پردازيم:
بازخواني خاطرات خوش
بعضي افراد زندگي خود را با مقياس حال و وضعيت فعلي ارزيابي مي كنند و نتيجه مي گيرند كه هميشه در شرايط سخت بوده و خواهند بود، درحالي كه واقعيت زندگي چيز ديگري است. توجه به گذشته شيرين و مرور خاطرات مسرت بخش آن، درحال پراندوه انسان روزنه اي مي گشايد و ما را اميدوار مي سازد. امام صادق(ع) با گوشزد كردن اين نكته، يكي از مبتلايان به يأس و نااميدي را نجات داد. ابراهيم بن مسعود مي گويد: وضعيت يكي از تجار مدينه تغيير كرد، او خدمت امام صادق(ع) رسيد و لب به شكايت گشود.
حضرت به وي فرمود: بي تابي مكن كه اگر روزي دچار تنگدستي شده اي، روزهاي بسياري را در خوشي گذرانده اي. نااميد مباش كه نااميدي كفر است. خداوند به زودي تو را غني خواهد ساخت. (بحارالانوار، ج78، ص203)
انديشه و ترسيم آينده اي روشن
بعضي به گمان اينكه مشكلي كه هم اكنون گريبان گير آنها شده است تا ابد همراهشان خواهد بود، زانوي غم در بغل مي گيرند و به كلي مأيوس مي شوند، كسي كه حالت انتظار نداشته باشد، آينده را تاريك و همه راهها را بسته مي بيند، اما با داشتن تصويري روشن از آينده و بهره مندي از روحيه انتظار، مي توان بر روحيه يأس و نااميدي غلبه كرد و چراغ اميد را پرفروغ ساخت. قرآن مجيد سختي ها را پايان پذير مي داند، از اين رو آسايش و راحتي را مقرون به سختي ها قرار داده است (انشراح-5) جابربن عبدالله انصاري مي گويد: روزي همراه بيش از سيصدنفر از سربازان اسلام از جانب رسول خدا(ص) به مأموريتي اعزام شديم، اما از آنجا كه توشه راهمان اندك بود، برخي گفتند، از اين مأموريت منصرف شويم. اين تصميم را به آن حضرت اطلاع دادند. رسول خدا(ص) پس از اينكه فرمود: اگر آذوقه بيشتري داشتم حتماً به شما مي دادم، آيه فوق را قرائت كرد: ان مع العسر يسرا، ان مع العسر يسرا (درالمنثور، ج6، ص364). بعد نوميدي بسي اميدهاست- از پس ظلمت بسي خورشيدهاست (مثنوي معنوي، دفتر سوم)
نه تنها سختي ها مايه اميد است، افزايش آن نيز مايه اميد بيشتر است. وقتي حلقه هاي بلا و گرفتاري، تنگ تر شود، نشانه هاي فرج آشكار مي گردد و اين بدان علت است كه هركس در شرايط سخت و بحراني، دچار يأس و نوميدي نگردد. علي(ع) توصيه مي فرمايد: در پيچيده ترين مراحل هم نبايد از مشكلات فرار كرد و روح اميدواري را از دست داد: «عند تناهي الشدائد، يكون توقع الفرج» وقتي شدت سختي ها به نهايت رسند، همان لحظه موقع انتظار و اميد گشايش است. (غرر الحكم و دررالكلم، ج4، ص319) يكي از سخت ترين دوران براي رسول اكرم(ص) جنگ احزاب بود كه همه گروه ها در صف واحد قرار گرفتند تا با تمام قوا و تجهيزات كامل، لشكر اسلام را منهدم كنند. در اين حال پيامبر(ص) اميدش را از دست نداد و حتي پيروزي مسلمانان را بر امپراتورهاي فارس و روم نويد دادند. برخي از منافقين مي گفتند: او ما را مسخره كرده است. ما جرأت نداريم كه چند قدمي از سپاه فاصله بگيريم، آن گاه او وعده فتح ايران و روم را مي دهد. (تفسير عياشي، ج1، ص201)

 



آثار نوريقظه در رفتار سالك

آن سالكي كه با عنايت و توجه الهي بيدار گشت، التهاب عجيبي دارد.
شب و روز آرام ندارد. او چون به موقعيت خويش پي برده، به جنايات و خيانات نفس واقف شده، پيوسته براي بهبودي حال خويش در اضطراب است. اين اضطرابات و التهاب نمي گذارد، او با كسي انس گيرد. از اينجاست كه مربي او هم متناسبا به حال او دستور مي دهد در راه سلوك و قيام به سوي حق دو به دو و يك به يك بپاي خيزيد. «ان تقوموالله مثني و فرادي» نور يقظه وقتي به دل برسد، دل به نعم بي پايان حضرت احديت توجه يافته سالك مي فهمد براي نعمتهاي حضرتش حدي نيست. احصاي نعم الهي غيرممكن است.
«و ان تعدوا نعمه الله لاتحصوها» (ابراهيم - 43) از اين نور سالك در مي يابد آنچه بدو رسيده به طريق موهبت و بخشش بوده نه بر سبيل استحقاق و لياقت از اين جهت از اداي حق نعمت عاجز و از قيام به سپاسگزاري در مي ماند.
با اين نور، سالك خيانت نفس خويش را مي بيند، و از جناياتي كه قبلا مرتكب شده آگاهي پيدا مي كند، به فكر تدارك آنها برآمده سعي دارد دل را از كدورات خيانات پاك سازد. لذا با وسايلي كه در اختيار اوست مقدمات رهايي خويش را فراهم و از زير و بال ايام گذشته در مي آيد و من بعد هم مراقب است كه مرتكب خيانت و احيانا جنايتي نشود. سالك با اين نور به آنات و دقايق عمر نيز توجه يافته، قدر آن را مي داند، عمر را به بطالت نمي گذراند، مي بيند كه زياد آن براي اطاعت و فرمانبرداري حق عز اسمه چقدر كم و كم آن بر خلاف و نافرماني چقدر زياد است. با اين توجه از تضييع عمر جلوگيري نموده با آنچه باقي است آنچه را به بطالت از دست داده جبران مي كند.1
ـــــــــــــــــــــــــ
1- مقامات معنوي، محسن بينا، ج 1، ص 33

 



قرض الحسنه؛ رستگاري بزرگ

محمدرضا ناظمي
زندگي اجتماعي اقتضائاتي دارد كه از جمله آنها همكاري و پاسخ به نيازهاي همنوع است. انسان به گونه اي آفريده شده كه دست كم در حوزه عاطفه و احساسات، نيازمند محبت و مودت ديگري است. اين وابستگي انسان به همنوع موجب مي شود تا ارتباطات انساني معنا و مفهومي ديگر بگيرد. از جمله نيازهاي انساني، نيازهاي مادي است؛ ولي از آن جايي كه شرايط زيستي براي همگان يكسان نيست، برخي نياز بيشتري به كمك و ياري ديگران دارند. پاسخ گويي به اين نياز مادي مي تواند به اشكال چندي صورت گيرد. برخي در برابر كمكي كه مي كنند، چيزي نمي خواهند كه اين را ايثار، احسان و بخشش مي گويند؛ برخي ديگر، كمك متقابلي در همان حد و اندازه مي خواهند؛ و اما برخي ديگر، فراتر از كمكي كه كرده اند متوقع هستند و بر اين كار الزام مي كنند.آنچه در فرهنگ اسلامي از آن به نزول خواري و رباخواري ياد مي شود، همان رفتار گروه سوم است كه خداوند از آن نهي كرده و به عنوان محاربه و جنگ با خدا از آن ياد نموده است. رفتار گروه دوم به عنوان قرض الحسنه يا وام نيكو مي باشد كه همانند رفتار گروه اول از سوي خداوند ستوده شده است.نويسنده درا ين مطلب با مراجعه به آموزه هاي وحياني قرآن بر آن شده تا نقش و تأثير وام نيك يا همان قرض الحسنه را در زندگي مادي و معنوي و نيز دنيوي و اخروي انسان و جامعه تبيين نمايد.
قرض الحسنه، همياري عمومي در اجراي عدالت
يكي از مفاهيم اصلي و كليدي در فرهنگ اسلامي، عدالت است. خداوند در آياتي از جمله آيه25 سوره حديد، دعوت به عدالت و اجراي آن از سوي توده هاي مردم بواسطه مديريت قوانين وحياني و عقلاني از سوي انسان هاي كامل را از وظايف همه پيامبران و يكي از مأموريت ها و اهداف بعثت دانسته است؛ زيرا دست يابي به جامعه اي برابر و فرصت هاي يكسان براي متاله و خدايي و رباني شدن و رسيدن به قله خلافت الهي و مظهر ربوبي تنها در سايه سار عدالت امكان پذير است.
خداوند خواهان عدالت در همه ابعاد و اشكال مختلف است و عدالت فراگير و همگاني را خواهان است. از اين رو اصل عدالت، اصل حاكم بر تمامي قوانين و احكام اسلامي است، به گونه اي كه اگر حكمي برخلاف عدالت باشد، از گردونه خارج مي شود و اجراي آن متوقف مي گردد؛ زيرا يا از ريشه باطل بوده يا اينكه شرايط اجرايي خود را از دست داده است؛ چراكه هيچ حكمي نمي تواند بر اصل عدالت حاكم شود و آن را مردود يا تعطيل نمايد.
روش هاي گوناگوني از سوي خداوند براي اجراي عدالت فراگير و كامل، اتخاذ و به كار گرفته شده است. به عنوان نمونه قانون «في» و «انفال» از سوي خداوند صادر شده تا از هرگونه گردش نامناسب و غيرعادلانه سرمايه در جامعه جلوگيري شود و سرمايه هاي مادي دنيوي به طور عادلانه در دسترس و اختيار همگان قرار گيرد و از انباشت سرمايه و ثروت در دست سرمايه داران و ثروتمندان و اغنياء جلوگيري به عمل آيد. (حشر، آيه7)
از جمله روش هاي ديگري كه از سوي خداوند براي تحقق عدالت همه سويه مورد توجه و تأكيد قرار گرفته، وام و قرض نيك به جاي وام مضاعف و رباخواري است كه وام قبيح و زشت بلكه گناه بلكه جنگ با خداوند دانسته شده است. هدف از وام بي بهره يا همان قرض الحسنه، ايجاد شرايط عادلانه در توزيع ثروت و سرمايه و بهره مندي همگان از سرمايه هاي دنيوي براي بهبود شرايط زيستي و فراهم آوري بستر لازم و مناسب براي خدايي و رباني گشتن است.
قرض الحسنه و وام بي بهره به سبب اين كه از سوي همه افراد جامعه در همه سطوح مالي و ثروت انجام مي گيرد، نوعي همياري عمومي در اجراي عدالت مادي و اقتصادي است؛ زيرا هر كسي با توجه به ميزان ثروت و قدرت اقتصادي خود، به ديگري كمك مي كند تا وضعيت زندگي خويش را بهبود بخشد و نيازهاي مادي خود را برآورده سازد. از اين رو از سوي خداوند اين عمل بسيار ستوده و تشويق شده و حتي مهم تر و باارزش تر از احسان و بخشش دانسته شده است؛ زيرا در بخشش و احسان، شخص مبلغي را در اختيار مي گيرد و آن را مصرف مي كند؛ ولي در وام نيك و بي بهره، شخص گيرنده خود را موظف به پرداخت اصل وام مي داند، از اين رو، وام گيرنده آن را سرمايه خويش قرار مي دهد تا افزون بر برآوردن نيازهايش، امكان پرداخت اصل وام را بيابد.
به سخن ديگر، وام بي بهره و قرض الحسنه به افرادكم درآمد و نيازمند كمك مي كند تا در حوزه توليد دست به تلاش زنند و در آباداني زمين نقش ايفا نمايند. لذا همه افراد جامعه دست در دست هم به ساخت تمدني و آباداني جامعه كمك مي كنند.
انگيزه بازگرداندن اصل وام، شخص گيرنده وام را به تلاش وامي دارد و وام را سرمايه توليد مي كند؛ اين درحالي است كه در بخشش چنين اتفاقي نمي افتد و شخص اصل وام را مصرف كرده و در چرخه توليد وارد نمي سازد. اين گونه است كه اين دسته افراد به عنوان سربار جامعه تنها به مصرف مي پردازند و در چرخه توليد و آباداني و تمدن سازي جامعه مشاركت نداشته يا مشاركت فعال نخواهند داشت. از اين رو در روايات پاداش بخشش احسان ده برابر و پاداش قرض الحسنه و وام بي بهره هيجده برابر دانسته شده است.
امام صادق(ع) در اين باره فرموده است: مكتوب علي الجنه: الصدقه بعشر، و القرض بثمانيه عشر، و انما صار القرض افضل من الصدقه لان المستقرض لا يستقرض الا من حاجه، و قد يطلب الصدقه من لايحتاج اليها؛ بر در بهشت نوشته شده: پاداش صدقه ده برابر، ولي پاداش قرض، هيجده برابر است. آنگاه فرمود: پاداش قرض از اين رو بر پاداش صدقه بيشتر است كه قرض گيرنده جز از روي نياز قرض نمي گيرد، ولي صدقه گيرنده گاهي با اينكه نياز ندارد، صدقه مي گيرد. (بحار الانوار، ج 103، ص 139)
وام بي بهره در فقه اسلامي
قرض در لغت به معناي بريدن است. از اين رو به قيچي برنده، مقراض مي گويند. قرض مالي به معناي بريدن از بخشي از مال و دادن و بخشش آن به ديگري است به شرط آن كه قرض دهنده بتواند آن را بازپس گيرد. (صحاح اللغه، ج 3، ص 1102 و تاج العروس، ج 10، ص 137)
در اصطلاح فقه اسلامي، قرض، تمليك مال به ديگري با ضمانت است به اينكه بر عهده قرض گيرنده، بازگرداندن مال باشد؛ اعم از اينكه عين يا مثل و يا قيمت آن باشد. (تحريرالوسيله، امام خميني، ج 1، ص 599)
استعمال اين واژه در وام بدون بهره، از اين روست كه انسان وقتي مي تواند به چنين كار نيكي توفيق يابد كه دلبستگي به مال و ثروت را از خود قطع كند، وگرنه به چنين توفيقي نخواهد رسيد؛ به معناي ديگر، بريدن از مال و ثروت به اين است كه قرض دهنده قسمتي از اموالش را جدا كرده و به قرض گيرنده مي دهد. اين واژه اين معنا را به انسان القا مي كند كه توفيق به انفاق هاي مالي به بريدگي و وارستگي انسان بستگي دارد؛ چرا كه اگر انسان به ثروت دنيا وابسته باشد و از آن دل نكند، هرگز حاضر نمي شود به انسان نيازمندي وام بدو ن بهره بدهد.
در قرآن، سيزده بار با واژه هاي گوناگون، سخن از قرض به ميان آمده و برآن تأكيد شده است. در هر جا كه كلمه «قرض» آمده به دنبال آن كلمه «حسنا» نيز آمده است. (مانند آيه 245 سوره بقره، 12 سوره مائده و 11 و 18 سوره حديد، 17 سوره تغابن و 20 سوره مزمل.) از اين رو در اسلام به وام بي بهره «قرض الحسنه» مي گويند. اين تركيب بيانگر آن است كه قرض دادن بايد به صورت نيكو انجام شود. نيكويي آن را مي توان از چند جهت تصور كرد: 1- آبرومندانه باشد. 2- بي منت باشد. 3- بدون چشمداشت به سود و بهره باشد. 4- براي خشنودي خدا باشد. 5- از روي ميل و علاقه باشد.
به نظر مي رسد، قرض الحسنه در برابر قرض السيئه قرار مي گيرد كه همان رباخواري و نزول خواري است؛ زيرا شرايط اين قرض زشت و بد، موجب مي شود تا وام گيرنده هر آنچه به دست مي آورد بلكه فراتر از آن را در اختيار وام دهنده بگذارد و روز به روز وضعيت وي بدتر از گذشته شود؛ چرا كه مي بايست اضعاف مضاعف آنچه گرفته بدهد تا رضايت وام دهنده را تامين كند.
البته برخي قرض الحسنه را از آن رو وام نيك دانسته اند كه وام دهنده به انسان هاي محتاج به صورت حقيقي قرض مي دهد و مالش را جدا مي كند و در اختيار آنان مي گذارد (زبده البيان، محقق اردبيلي، ص 572) اصطلاح فقهي قرض الحسنه نيز همين معناست. نسبت اين معنا از قرض الحسنه با دين، رابطه عموم و خصوص است؛ زيرا دين، مالي است كلي كه در ذمه فرد ثابت مي شود؛ حال چه اين دين به وسيله اقتراض و وام گرفتن باشد يا از طريق ديگر برگردن او ثابت شود. (تحريرالوسيله، ج 1، ص 595)
در كاربردهاي قرآني قرض الحسنه داراي معناي فراگيري است كه شامل همه انفاقات مي شود، بنابراين، معناي قرض الحسنه در فقه اخص از معناي آن در آيات قرآني است. (التبيان، ج 9، ص 529؛ مجمع البيان، ج 1 و 2، ص 607؛ ج 9 و01، ص 358)
خداوند، سپاسگزار قرض نيكودهنده
وام ربوي، وامي است كه وام دهنده با پول و ثروت خويش، كار مي كند. اين گونه وامها به سبب اينكه در چرخه توليد اختلال ايجاد مي كند، از نظر اسلامي مردود شمرده شده و برخلاف حكم خردمندان و عقلاء بوده و شريعت اسلامي آن را تخطئه كرده است.
اصولا اقتصاد سالم، اقتصاد توليد و گردش سالم ثروت در ميان همه اقشار مردم است؛ در حالي كه وام ربوي اجازه نمي دهد تا اين جريان به شكل ناسالم خود ادامه يابد.
در وام ربوي، نزول خوار و ربادهنده بدون تلاش، به انباشت ثروت مردم مبادرت مي ورزد و پول را كه ابزار مبادلات اقتصادي است به عنوان كالا خريد و فروش مي كند. در حالي كه نمي توان ابزار مبادله را به عنوان خود كالا قرار داد.
از آنجايي كه نزول خوار در وام ربوي در انديشه انباشت مضاعف ثروت و سرمايه خويش است، خداوند وام بي بهره را مايه بركت دانسته و وعده پاداش مضاعف را به وام دهنده مي دهد. به سخن ديگر، از نظر خداوند، تضاعف سرمايه و ثروت از طريق نزول خواري به دست نمي آيد، بلكه ازطريق وام بي بهره تحقق مي يابد؛ زيرا خداوند رب العالمين است و ربوبيت او موجب ميشود كه افزايش واقعي ثروت و سرمايه در وام بي بهره باشد.
وام بي بهره، به سبب اينكه فرصت هاي برابر براي همگان فراهم مي آورد و محبت و مودت را در ميان افراد جامعه مي افزايد و همكاري را به همدلي تبديل مي كند، از سوي خداوند امري محبوب و پسنديده دانسته شده و وعده پاداش مضاعف به وام دهنده داده شده است. (بقره، آيه 245)
خداوند وام بي بهره را پيش از گرفتن وام گيرنده در دست مي گيرد و موجبات بركت و بهره مندي وام دهنده از وام مي شود؛ زيرا اين وام موجبات شكر و سپاس خداوندي را فراهم مي آورد. (تغابن، آيه 71)
به سخن ديگر، در وام بي بهره، خداوند است كه از بنده وام دهنده خويش تشكر و سپاس به عمل مي آورد (همان) اين درحالي است كه همه وجود و امكانات هر آفريده اي از آن خداوند است كه مالك حقيقي جان و مال بنده، اوست، با اين همه، اين خداوند است كه از بنده خويش تشكر مي كند و به سپاس از وي مي پردازد كه چنين اقدام خيرخواهانه و عادلانه اي انجام داده و در مقام مجراي فيض الهي نشسته است.
ازنظر قرآن، پرداخت وام بي بهره همانند هر عبادت محض ديگري چون نماز و زكات است؛ از اين رو وام بي بهره و قرض الحسنه را در كنار اقامه نماز و پرداخت زكات قرار داده و به انجام اين سه گانه عبادي فرمان مي دهد. (مزمل، آيه 02)
از آن جايي كه وام بي بهره و قرض الحسنه از جمله عباديات است؛ از شرايط مطلوبيت و حسن آن اخلاص در عمل دانسته شده است. (بقره، آيه 245 و مائده، آيه 21 و حديد، آيه11 و مزمل آيه02)، زيرا خداوند دراين آيات اين وام دهي را قرض و وام دهي به خداوند دانسته و مي فرمايد: يقرض الله، به خداوند قرض مي دهد، يا اقرضتم الله، به خدا قرض داديد و يا به خدا قرض بدهيد. (زبده البيان، ص572)
به سخن ديگر، وام بي بهره خود داراي حسن فعلي است و عملي صالح و نيك شمرده مي شود، اگر اين حسن فعلي با حسن فاعلي و نيت اخلاص و قرض به خداوند همراه شود، از مطلوبيت بالايي برخوردار خواهدشد و اثرات شگرفي در زندگي دنيوي و اخروي و نيز مادي و معنوي شخص و جامعه به جا خواهدگذاشت.
همين اخلاص و قرض دهي به خداوند و حسن فاعلي، موجب مي شود تا وام دهنده نسبت به وام گيرنده سخت گير نباشد و در صورت ناتواني در پرداخت درموعد مقرر به او مهلت مي دهد يا درصورت عدم تمكن مالي از پرداخت، نسبت به گرفتن آن خودداري مي كند و وام را بر او مي بخشد. (بقره آيه 280)
از نظر خداوند، مهلت دادن به وام گيرنده و بدهكار تنگدست تا هنگام توانايي و قدرت پرداخت بدهي خويش، امري واجب و عفو و بخشش نسبت به ناتوان امري مستحب است. (همان)
اگر كسي با چنين حسن فاعلي و اخلاص با وام بهره برخورد كند، خداوند نه تنها گناهان وي را مي بخشد (حديد، آيه 11 و تغابن، آيه 17) و سيئات و زشتي هاي اعمالش را مي پوشاند (مائده، آيه 21) بلكه به او پاداش عظيم و كريمانه اي مي بخشد (حديد، آيات 11 و 18) و اضعاف مضاعف از خزانه غيب خود به او عطا مي كند و به شكل نامحدود و غير قابل شمارش پاداش براي او در نظر مي گيرد (بقره، آيه 245) و در قيامت از فوز عظيم و رستگاري بزرگ و كاميابي در بهشت جاودان بهره مند مي سازد (مائده آيه 12 و حديد، آيات 11 و 21)
از اين رو خداوند از بندگان خويش مي خواهد تا ديگران را در آشكار و نهان به وام بي بهره دادن تشويق كنند و در گفت وگوهاي محرمانه خود به اين كار بسيار شايسته و پسنديده دعوت نمايند. (نساء، آيه 114)
كتابت وام، فرار از اتهام و واگرايي
يكي از مشكلات موجود درميان مردم اين است كه عوامل بسيار جزيي و ساده اي را ناديده مي گيرند و خود را به مشكلات بزرگ مي افكنند. لذا گره اي را كه با دست باز مي شود چنان به هم مي پيچند كه ديگر با دندان هم نتوان آن را بازكرد.
خداوند براي جلوگيري از اين مشكل، از هر دو طرف خواسته است تا هنگام وام دادن و وام گرفتن، قرار دادي را تنظيم كرده و آن را بنويسند و از شاهدان عادل بخواهند تا آن را تاييد و امضا كنند. اين قرار داد نوشتن از آن روست كه هرگونه مشكلي در آينده به سادگي براساس مفاد قرارداد حل و فصل شود.
اگر قراردادي نوشته شود، ديگر كسي نمي تواند مدعي مبلغي بيشتر از وام شود يا منكر گرفتن وام شود. اگر اين مساله به خوبي تنظيم شود، به جاي اينكه مشكلاتي پيش آيد و موجبات واگرايي اجتماعي شود، موجبات همگرايي افراد جامعه مي شود.
دربرخي از موارد ممكن است وام گيرنده بميرد و يا دچار فراموشي شود. وجود سند تنظيم شده و قرارداد مكتوب ميان دو طرف مي تواند هرگونه ابهامي را برطرف سازد.
از اين رو خداوند در آياتي از جمله 282 سوره بقره كه اتفاقاً طولاني ترين آيه قرآن و به اندازه يك صفحه كامل آن است خواهان كتابت مفاد مبادلات و معاملات از جمله قرض شده است. البته برخي در وجوب و استحباب اين كار ترديد كرده اند، ولي شكي نيست كه اين كار براي جلوگيري از هر گونه مشكلات امري پسنديده، عقلاني و عقلايي است.
درثبت اين اسناد بايد از انسان هاي قادر به نوشتن و عادل استفاده شود و دو مرد يا يك مرد و دو زن در ثبت و تنظيم اسناد قرض به عنوان شاهد حضور داشته و آن را امضا و تاييد كنند.
به هر حال، تنظيم سند براي قرض و بدهكاري هاي مدت دار از نظر قرآن امري پسنديده و مستحب است و خداوند بر اين مسئله توجه خاصي دارد تا مشكلات اتهام و واگرايي و مانند آن از جامعه دور شود و امنيت و اعتماد اجتماعي گسترش يافته و تقويت شود.
وام بي بهره از منظر روايات
رسول خدا(ص) درباره اهميت و ارزش وام بي بهره و قرض نيكو مي فرمايد: كسي كه به برادر مسلمانش قرض بدهد، به اندازه هر درهمي كه به او مي دهد به بزرگي كوه احد «از كوههاي رضوي و طور سينا»، براي او پاداشهايي هست و اگر در مورد گرفتن طلب خود با آن مؤمن، مدارا و رفاقت كند، همانند برق خيره كننده و درخشان، بدون حساب از روي پل صراط بگذرد. (وسائل الشيعه، ج31، ص88)
امام صادق(ع) - نيز در اين باره فرموده است: ما من مسلم اقرض مسلماً قرضاً حسناً يريد به وجه الله الا حسب الله له اجرها كحساب الصدقه حتي يرجع اليه؛ هر مسلماني كه براي رضاي خدا به مسلماني قرض الحسنه بدهد، حتما خداوند پاداش آن را مانند پاداش صدقه دادن حساب مي كند، تا هنگامي كه آن قرض به او بازگردد. (وسائل الشيعه، ج31، ص78، ثواب الاعمال، ص308)
پيامبر اكرم(ص) در حديثي ديگر فرمود: من اقرض مؤمناً قرضاً ينتظر به ميسوره، كان ماله في زكاه، و كان هو في صلاه من الملائكه حتي يؤديه؛ كسي كه به مؤمني تا مدتي كه او توان اداي آن را داشته باشد، قرض بدهد، مال او به عنوان زكات است (و ثواب زكات را دارد) و قرض دهنده تا هنگام اداي قرض، مشمول سلامهاي فرشتگان است. (همان مدرك، ثواب الاعمال، ص308).
در حديث است كه هرگاه جنازه اي را مي آوردند كه رسول خدا(ص) بر او نمازگزارد، حضرت از هيچ يك از اعمال او نمي پرسيدند، جز آنكه از بدهكاري و حق الناس، اگر مي گفتند: اين شخص مديون است، حضرت بر او نماز نمي كرد و هرگاه مديون نبود بر او نماز مي گذارد. روزي جنازه اي آوردند، هنگامي كه حضرت مهياي تكبير شد، پرسيد: آيا اين شخص به كسي بدهكار نيست؟ گفتند: دو دينار بدهكاري دارد. حضرت عقب رفته و نماز نخواند. اميرالمؤمنين(ع) عرض كرد: هما علي يا رسول الله! اين دو دينار بر عهده من و ضامنم كه آن را به صاحبش بپردازم. رسول خدا بر آن جنازه نماز كرد. سپس رو به اميرالمؤمنين(ع) كرد و فرمود:
جزاك الله عنه خيراً، فك الله رهانك؛ كما فككت رهان اخيك، انه ليس من ميت يموت و عليه دين الا و هو مرتهن بدينه و من فك رهان ميت فك الله رهانه يوم القيامه
خدا تو را جزاي خير دهد، خدا رهان تو را آزاد كند همچنان كه رهان برادر ديني خود را آزاد كردي سپس فرمود: همانا هر كس بميرد و ديني برذمه اش باشد، مرهون و گرو آن دين خواهد بود، و هر كس رهان ميتي را فك نمايد خداي تعالي در روز قيامت رهان وي را فك خواهد كرد. (المستطرف)
رسول خدا(ص) فرمود: من احتاج اليه اخوه المسلم في قرض و هو يقدر عليه فلم يفعل حرم الله عليه ريح الجنه.هر كس قدرت و توانايي مالي داشته باشد و برادر مسلمان او نيازمند كمك وي باشد اما براي وام دادن به او اقدام نكند، بوي بهشت برايش حرام خواهد شد. (ثواب الاعمال)
همچنين فرمود: احب الاعمال الي الله ثلاثه: اشباع جوعه المسلم و قضاء دينه و تنفيس كربته؛ محبوب ترين اعمال نزد خداي تعالي سه عمل است: سير كردن مسلمان و اداء كردن قرض او و رفع گرفتاري و غم و غصه وي. (كامل الزياره)
عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) از رسول امين روايت كرده است كه فرمود: الف درهم اقرضها مرتين احب الي من ان اتصدق بهامره، بسي دوست تر دارم، هزار درهم را دوباره قرض بدهم تا يك بار آن را در راه خدا صدقه بدهم.

 



نگاه قرآن به كاخ نشيني

علي محمد صمدي
نماد در آموزه هاي قرآني، از اهميت و جايگاه خاصي برخوردار است. نمادها به سبب سادگي و سرعت انتقال مفاهيم بسيار موثر هستند. واژگان عربي، از ظرفيت نمادسازي برخوردار است؛ زيرا مفاهيم بسياري را دركوتاه ترين و كمترين واژگان و حروف منتقل مي كند كه همين بر زيبايي و گويايي و شيريني زبان عربي مي افزايد.
ما انسان ها به نمادها گرايش بسيار داريم، چرا كه آساني، سادگي، رواني، گويايي و زيبايي نمادها به ما كمك مي كند كه مفاهيم بسياري را منتقل كنيم. از اين رو در پس هر نماد فرهنگي، جهاني از مفاهيم و مطالب قرار دارد. از جمله مي توان به نماد هفت سين يا نماد سبزه و ماهي اشاره كرد. جامه و پرچم سياه، نشانه اي از غم و نمادي از اندوه و سبزه نمادي از زندگي است.
كاخ، نماد اشرافيت
ازجمله نمادهايي كه در قرآن براي اشرافيت و رفاه بيان شده است، كاخ و قصر است. كاخ نمادي از اشرافيت و رفاه اترافي مي باشد. هرچند كه داشتن كاخ در آخرت، پسنديده و نشانه اي از ايمان و رستگاري است، ولي كاخ در دنيا نمادي از اسراف و استكبار است. به همان اندازه كه كاخ نشيني درآخرت پسنديده و زيبا است، به همان اندازه در دنيا ناپسند و زشت است.
كاخ در زبان عربي از آن به قصر ياد مي شود، خانه هاي بزرگ، مجلل و برافراشته اي است كه بيانگر اوج رفاه و آسايش است. خداوند در آياتي از قرآن از كاخ هاي بهشتيان سخن به ميان مي آورد كه داراي طبقات زياد، اتاق هاي بسيار، با شكوه و برافراشته است (زمر، آيه 20؛ فرقان، آيات 70 و 75؛ عنكبوت، آيه 85 و سباء، آيه 37).
كاخ ها، از سوي اشراف و مستكبران همواره مورد توجه بوده است؛ زيرا نشانه اي از ثروت و قدرت است. داشتن كاخ هاي با شكوه و با اتاق هاي بسيار و درب ها و پنجره هاي زياد (يوسف، آيه 23) با عناصري از سنگ هاي مرمر و آرايه هايي از زر و سيم بربلندي تپه ها و مشرف برخانه ها و كوخ هاي مردم، از جمله دلبستگي هاي انسان ظاهر بين و فاقد عقل و انديشه است. (نساء آيه 78)
برخي از اشراف براي اين كه قدرت و ثروت خويش را به رخ مردم بكشند و آنان را به شگفتي وادارند، در انديشه كاخ هاي سر به آسمان بر افراشته اي هستند كه بر اوج قله ها و تپه ها بسازند. اين مساله درعصر حضرت سليمان (ع) به يك بيماري تبديل شده بود بسياري از مردم براي اين كه قدرت و ثروت خويش را چون فرعون و قارون به رخ ديگران بكشند، درانديشه اين كاخ هاي برافراشته بودند.
برخي از يهوديان براين باور بودند كه هيچ حكومتي در دنيا برتر از حكومت هاي فرعوني نبوده است و كفر و ظلم ايشان موجب شده بود تا بتوانند اين كاخ هاي عظيم را بسازند و از زندگي دنيا بهره كامل ببرند. همين انديشه گاه طعنه اي مي شد برجان پيامبران (ص) تا ايشان را به ستوه آورند و كفر و شيطنت را بر ايمان و عمل صالح برتر شمارند. اين گونه بود كه خداوند كاخ هاي عظيم سليمان (ع) را برافراشت تا يهوديان را به حقيقت رهنمون سازد و دولتي براي آن حضرت(ع) رقم زد كه بشر در هيچ دوره اي تجربه نكرده و نخواهد كرد. (نمل، آيه 44 و آيات ديگر)
نگاه اشراف خودپسند به دنيا
فرعونيان و اشراف مستكبر و خودپسند همواره دين را به بازي مي گيرند و براي تحقير مردم كاخ هاي سر به فلك مي سازند. گاه به صراحت از نيت خويش سخن مي گويند و مي كوشند تا با ساختن كاخ، خدايي خويش را به اثبات برسانند و منكر خداوندي خداوندگار شوند.(غافر، آيات 36 و 37)
اصولا جامعه اي كه به دور از حقيقت و وحي و دين باشد،هدف زندگي را در دنيا و آسايش آن محدود مي سازد. لذا تمام همت و تلاش خويش را مصروف آن مي كند تا خانه ها و كاخ هايي را براي خود بسازد و كه به آسايش مطلق آن بينجامد. (اعراف، آيات 73 و 74)؛ كاخ هاي برافراشته اي از زر و سيم و سنگ هاي درخشان مرمر و خارا، با پرده هاي زربافت و اسباب و اثاثيه زرين و سيمين كه همه جايش برق بزند و چشمان را خيره سازد.
از نظر آنان حقيقت زندگي چيزي جز دنيا نيست و عيش و نوش دنيا نيز جز به ساختن كاخ هاي بزرگ براي آسايش و زنبارگي نيست (نساء ،آيه 78 و حج، آيه 45) از اين رو با كندن كوه ها و سنگ هاي خارا براي خويش كاخ مي سازند (اعراف، آيات 73 و 74) و زنان مردم را زنده نگه مي دارند، چنان كه فرعون و دارو دسته اش، مردان و پسران يهوديان را مي كشت و زنان ايشان را زنده نگه مي داشت تا با آنان به عياشي بپردازند.
برخي از اين ساده انديشان و ظاهر بينان، با ساختن كاخ هاي استوار و محكم مي كوشيدند تا از مرگ فرار كنند و زندگي دراز مدت و جاودانه درآن ها داشته باشند. (شعراء، آيات 123 و 129 و نساء آيه 78 و حج، آيات 45 و 46) آنان در كاخ هاي اشرافي خود، به فساد مي پرداختند و به جاي بهره مندي در كارهاي خير از آن براي فساد استفاده مي كردند. (اعراف، آيه 74 و آيات ديگر) اين گونه بود كه خداوند برآنان خشم مي گرفت و آنها را دركاخ هاي برافراشته و استوارشان به زير مي كشيد و نيست و نابود مي كرد.
اصولا زندگي كاخ نشيني و روحيه اشرافي گري موجبات بسياري از اسراف ها در اعتقادات و رفتارها وكردارها مي شود و انسان را به سوي اتراف سوق مي دهد. از اين روكاخ نشيني را نمي پسندد و آن را عامل تباهي اخلاق انساني برمي شمارد.
انسان هرچند داراي ثروت و قدرت بي شمار باشد، بايد از كاخ نشيني دوري كند؛ زيرا اين گونه رفتارها، روحيه اشرافي گري را تقويت مي كند و آدمي را به منجلاب فساد وتباهي مي كشاند و دريك فرآيندي ازانسان سالم، مجرمين بزرگ مي سازد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14