(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 13 مهر 1390- شماره 20040

آيت الله آقانجفي اصفهاني مرجع بيداري اسلامي
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
تحجر و انفعال آفات انقلاب اسلامي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




آيت الله آقانجفي اصفهاني مرجع بيداري اسلامي

اشاره
آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي نجفي اصفهاني مشهور به آقا نجفي از فعال ترين ، با نفوذ ترين و شاخص ترين مراجع و علماي سياسي-اجتماعي دوران قاجار به شمار مي رود. دوران زندگي اين مرجع ديني مصادف است با عصر انحطاط ايران و دوران نفوذ آرام و تدريجي دولت هاي بيگانه در كشور.حضور مبلغان مذهبي اروپايي، تجار و كمپاني هاي خارجي، سياستمداران و مستشرقين،ظهور فرقه هاي ضاله و نيروهاي غرب گرا، حاكميت و حكومت آن روز ايران هم كه بايد حافظ ملت و نگهبان شريعت، هويت و كيان كشور باشد به دلايل مختلف ناتوان از اين مسئله بود و اساسا خود به عنوان يكي از عوامل عقب ماندگي كشور به شمار مي رفت. در چنين شرايطي مرحوم آقانجفي در صدر جرياني قرار دارد كه عليه اين انحطاط و زوال حركت مي كند و ما امروز آن را با نام «بيداري اسلامي » مي شناسيم. درخشيدن نام وي در رديف رهبران طراز اول دو نهضت بزرگ تنباكو و مشروطيت عليه استعمار و استبداد مويد تاريخي اين سخن است؛ دو نهضتي كه از جلوه هاي بارز و نماد هاي مهم بيداري اسلامي در ايران بوده اند.احكام و فتاوايي نيز كه وي از موضع مرجعيت صادر مي كرد ، در رديف اسناد و مداركي قرار دارد كه جهت فكري و عمليش اعتلا بخشيدن به هويت سياسي و فرهنگي شيعه در ايران بوده است.
علاوه بر مراتب عرفاني اين عالم بزرگوار ، انتشار نزديك به صد عنوان كتاب فقهي و اعتقادي ، مبارزه قاطع با فرق ضاله ي بابيه و بهائيه ، حركت در جهت استقلال اقتصادي ، مبارزه با اولتيماتوم روس، مبارزه با سلطه اقتصادي بيگانگان، تلاش براي حفظ اتحاد اسلامي و رهبري مردم اصفهان در جريان عزل ظل السلطان و همچنين فتح اصفهان به دست بختياري ها در مشروطه دوم از ديگر اقدامات موثري است كه در كارنامه حيات پربركت آن مرحوم مي توان مشاهده كرد و بدين ترتيب مي توان به حق او را مرجع بيداري اسلامي خواند.
بر همين اساس فردا همايش «مرجع بيداري اسلامي» در يكصدمين سالگرد رحلت اين عالم رباني در اصفهان برگزار ميشود. كتاب حاضر كه از امروز در صفحه پاورقي روزنامه براي اولين بار معرفي مي شود تحت عنوان«ابعاد مبارزات آيت الله العظمي آقا نجفي اصفهاني عليه بابيان، ازليه و بهائيه« از مجموعه كتاب هاي همايش مرجع بيداري اسلامي است كه اولين سري چاپ آن نيز روانه بازار شده است. اين كتاب تنها گوشه اي از مبارزات اين فقيه مجاهد را به تصوير مي كشد .
خط درگيري اجتهاد اصولي با ارتداد بابي-بهائي
¤ فصل يكم-ريشه هاي درگيري و دشمني بابيان ازلي و بهائي با مرحوم آقا نجفي(رض):
مرحوم علّامه سيّد محسن امين درباره ي مرحوم آقا نجفي نوشته است:
«الشيخ محمد تقي ابن الشيخ محمد باقر ابن الشيخ محمد تقي، صاحب حاشيه ي معالم، ابن الشيخ عبدالرحيم الاصفهاني مشهور به آقا نجفي. (در سال1262هـ.ق متولد شد و) در سال1332وفات يافت. وي بر جايگاه پدرش ايستاد و محل اقامتش در اصفهان بود. در نجف نزد ميرزا سيد محمد حسن شيرازي (ميرزاي شيرازي بزرگ) و شيخ مهدي
آل شيخ جعفر (كاشف الغطاء) نجفي و شيخ راضي نجفي تحصيل نمود و نفوذ حكم و فرمانش در اصفهان به آنجا رسيد كه در برابر وارد كردن نظم و قوانين جديد به اصفهان ايستادگي و پايداري كرد و بر اين اساس به فرمان او گروهي از مردم (بابي ها و باغي ها) كشته شدند و يكي از شعراء در اين باره مي گويد:
هم معشر نهضوا ب دين محمّد
آنها گروهي بودند كه دين محمّد(ص) را به پا داشتند.
ف ي ا صفهان و اتلفوا القانونا
در اصفهان،و قانون(جديد غير شرعي)را تباه و نابود كردند.
هدروا دم القوم الّذين تزندقوا
خون قومي را كه بي ديني پيشه كردند،باطل و رايگان ساختند.
و دم الزّناد ق لم يكن محقونا
و خون زنديقان (بي دينان) محفوظ از ريخته شدن نيست.
كتاب هاي زيادي پرداخت كه گفته شده بيش از صد عنوان هستند، تا آنجا كه دشمنانش مدعي شدند كه بيشتر آنها به او منسوب است، اما از او نيست. كتاب مبسوط و استدلالي «متاجر» و «جوامع الحقوق» (منتخبي از كتاب دهم بحار الانوار) و فقه الاماميه (كه قسمت طهارت و بيع آن چاپ شده) از آن اوست.1»
البته اين نفوذ كلمه و قدرت اقامه ي حدود شرعي كه نوعي رقابت با حكام اصفهان و حتي درباريان و پادشاه محسوب مي شد، بي مقدمه نبود. زيرا در عصر فتحعلي شاه و محمد شاه قاجار، مرحوم سيد محمد باقر بن سيد محمد تقي موسوي شفتي گيلاني (متوفي1260هـ.ق كه مقارن با آغاز دعوت بابيه بود) در اصفهان و نقاط ديگري از ايران مبسوط اليد و اقامه كننده ي حدود شرعي و سازنده ي بناهاي فخيم و شاهانه (مثل مسجد سيّد در محله ي بيد آباد) بود.2 همچنين پدر آقا نجفي، مرحوم شيخ محمد باقر ابن الشيخ محمد تقي صاحب حاشيه ي معالم (متولد 1234هـ.ق و متوفي صفر 1301هـ.ق) شيخ شيوخ اصفهان و يكي از برجسته ترين رؤساي ايران بود كه جايگاه پدرش را گرفت. او نوه ي دختري شيخ جعفر كاشف الغطاء بود و فقه را از دايي خود و از صاحب جواهر، و اصول را از شيخ مرتضي انصاري در نجف آموخت و چون مقارن مرگ رؤساي اصفهان مانند سيد اسدالله به اصفهان برگشت، امر زعامت و رهبري ديني-اجتماعي مردم منحصر به او شد و به مرتبه اي از رياست رسيد كه كمتر براي كسي اتفاق مي افتد. تا جايي كه حدود شرعيه به خصوص قتل از روي قصاص را اقامه مي نمود و مردم در ساير امور مهم نيز به او مراجعه مي كردند و با وجود وي، ديگر شأني براي واليان اصفهان باقي نمانده و حكومتشان هيچ كاره گرديد، تا آن كه فضا بر آنها تنگ شد. بلكه حكم وي بالاي هر حكمي بود و دامنه ي اين نفوذ، خصوصاً پس از مسافرت هايش به تهران، به ساير سرزمين هاي ايران هم كشيده شد و طلاب از همه ي نقاط قصد او را كردند كه بعضي از آن ها از مشاهيرند. مانند: سيد اسماعيل صدر و سيد كاظم طباطبائي يزدي (صاحب عروه الوثقي) و شيخ الشريعه اصفهاني و فرزندان خودش و غير ايشان. او در سال 1301هـ.ق به قصد مجاورت در مشاهد مشرّفه، عازم عراق شد و چند روزي پس از رسيدن به نجف اشرف، بيمار شد و از دنيا رفت.3
باعنايت به عظمت شخصيت و زعامت ايشان و سن نه چندان زيادش (66سال)، به نظر
مي رسد بهائيان كه به دليل نفوذ كلمه ي ايشان در اصفهان و رعب و بازدارندگي اقتدارش براي آنها، از تبليغ بابي گري در آن شهر و اعمال تروريستي عليه ايشان بازمانده بودند، با توجه به حضور گسترده اي كه در عتبات عاليات عراق به خصوص كربلا (محل حضور و نفوذ سنّتي شيخيّه) و نجف اشرف داشتند (در اطراف مراجع تقليد، به نحوي كه هنگام حركت اعتراض آميز مرحوم آخوند خراساني به سمت ايران براي نجات مشروطيت از انحراف، او را مسموم كردند)، بسيار منطقي است كه احتمال دهيم مرحوم شيخ محمد باقر را نيز آنها مسموم و ترور نموده باشند. زيرا اين رويّه ي متداول آنها بود و ظاهرا فرصت نيز كاملاً مهيّا و مطلوب ايشان،و فايده ي مرگ شيخ محمد باقر براي آنها بسيار زياد بود. اما متأسفانه در آن زمان علم پيشرفت زيادي نكرده بود تا اين اتهام و نيز اتهام كشتن آخوند خراساني و ملا عبدالله مازندراني و ساير علماي متنفذ شيعه، عليه آنها اثبات شود.
يكي ديگر از رجال نام آور و مقتدر خاندان آقا نجفي (برادرش مرحوم حاج آقا نورالله اصفهاني) در سال7-1306هـ.ش. با صرف مبالغ هنگفتي علماي سراسر كشور را در قم جهت اعتراض عليه رضا خان گرد هم آورد. اما عمّال رضا خان (كه با بهائيان مرتبط بود) او را نيز مسموم و شهيد نمودند. اين رويّه ي مرسوم بهائيان بود كه ظاهراً بنا به دلايلي در اصفهان كاربرد نداشت. لذا شايد اگر حاج آقا نورالله نيز اصفهان را براي گردهم آيي علماء انتخاب مي كرد، موفق تر مي شد و زنده مي ماند.
گذشته از پيشينه ي علمي و نفوذ اجتماعي خاندان آقا نجفي در اصفهان، عوامل ديگري نيز سدّ راه نفوذ بهائيان و دولتيان همدستشان به اصفهان بود. از جمله:
1- نفوذ آقا نجفي در ايل بختياري و اتحاد با سران ايشان، كه در جريان شكست قواي دولتي از آنها در نبرد سال 1326هـ.ق (دوره ي استبداد صغير) بالعيان ديده شد. اين پيروزي موجب ازدياد نفوذ و اقتدار علماي اصفهان بالاخص مرحوم آقا نجفي و حاج آقا نورالله اصفهاني گرديد.4
2- اطاعت محض از علماي اعلام نجف اشرف، يعني رهبران ديني اصلي مردم ايران و عراق، مرحوم آخوند ملا محمد كاظم خراساني و مرحوم ملا عبدالله مازندراني از ابتداي مشروطيت تا بعد از استبداد صغير. به نحوي كه در تلگراف محرّم 1327 آقا نجفي آمده:«احكام حجج اسلام نجف اشرف در وجوب مشروطه و انعقاد مجلس زيارت شد، مطاع و لازم الاتّباع است و تخلف از احكام حجج اسلام جايز نيست...» و در حكم ديگري در همان ايام نوشته است: «احكام مطاعه ي حجج اسلام نجف اشرف و ساير علماي اعلام و حصون اسلام... بر كافّه ي اهل اسلام اطاعت از آن احكام، لازم ومتحتّم است و از جانب اين حقير و ساير علماء اصفهان هم از دو سال قبل كه ابتداء مجلس شوراي ملي بوده تا به حال كمال اهتمام و سعي در موافقت و اجراء آن احكام مطاعه شده...5 » به اين وسيله ايشان با پرهيز از انتقاد علني و افشاگري عليه عده اي از مشروطه خواهان، مانع چند دستگي و تفرقه بين علماي اصفهان و هتك حرمت خودشان گرديد و حتي وقتي كه صمصام السلطنه ي بختياري از طرف فاتحان تهران (قاتلان شيخ فضل الله نوري) در لزوم تبعيد آقا نجفي به عتبات و احضار آقا شيخ نورالله به تهران تلگراف زد6، عملاً اين تلگراف اثري نداشت و عملي نشد.
3- توجه به منافذ فتنه گري بيگانگان در مشروطيت علي رغم دفاع قاطع از مشروطه خواهي، از جمله تاكيد وي براين كه علماء بايد بدون ملاحظه ي شخصي و اغراض نفساني در آن جهت ساعي و تماماً يد واحده و لسان واحد باشند و براي هدف اصلي (اعلاي كلمه ي اسلام و احياي سنن شريعت محمّدي«ص» و ابطال بدعت بدعتگزاران و كمك به مظلومين) به تمام هستي خود و به جان و مال و آبرو و عمر خويش بكوشند ولو بلغ ما بلغ.7
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . الامام السيد محسن الأمين، أعيان الشيعه، ج9، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406هـ/1986م، ص196. وي درص198 نام جدّ آقا نجفي را شيخ محمد تقي بن عبدالرحيم الطهراني الاصفهاني ذكر نموده است. در منابع ديگر، رازي و ايوانكي هم آمده است.
2 . ر-ك: همان، ص188.
3 . همان، ص186.
4 . ر-ك: موسي نجفي، حكم نافذ آقا نجفي، تهران، بي نا، 1371، ص ص210-206.
5 . همان، ص ص211و212.
6 . همان، ص ص213-212.
7 . ر-ك: همان، ص201 (اعلاميه مورخ 4ذيقعده 1325هـ.ق)

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
تحجر و انفعال آفات انقلاب اسلامي

آفات انقلاب
1. تحجّر
چنين حركت عظيمي، معمولاً و عادتاً با يكي از دو آفت «تحجّر» يا «انفعال» مواجه مي شود. چنين كار بزرگي، آفاتي دارد و آفت بزرگ چنين حركت عظيمي با اين ابعاد وسيع ـ همان طور كه گفتم ـ يكي از دو آفت «تحجّر» يا «انفعال» است.
تحجّر اين است كه، كسي كه مي خواهد كار بزرگي را با اين عظمت انجام دهد، نتواند نيازهاي زمان و لوازم هر لحظه لحظه زندگي يك ملّت را از قرآن بشناسد و بخواهد در يك وضعيت ايستا و بدون انعطاف، حكم نمايد و كار كند و پيش برود. اين، امكان پذير نيست. معناي تحجّر آن است كه، كسي كه مي خواهد از مباني اسلام و فقه اسلام، براي بناي جامعه استفاده كند، به ظواهر احكام اكتفا نمايد و نتواند كشش طبيعي احكام و معارف اسلامي را، در آن جايي كه قابل كشش است، درك كند و براي نياز يك ملّت و يك نظام و يك كشور ـ كه نياز لحظه به لحظه است ـ نتواند علاج و دستور روز را نسخه كند و ارائه دهد. اين، بلاي بزرگي است.
اگر در رأس نظامهاي سياسي اي كه براساس اسلام، يا تشكيل شده است، يا در آينده تشكيل خواهد شد، چنين روحيه اي وجود داشته باشد، يقيناً اسلام بدنام خواهد شد و منبع لايزال معارف و احكام اسلامي نخواهند توانست جامعه را پيش ببرند. امام، خود را از اين آفت مبّرا كرد. به خاطر طول سالهايي كه فقهاي شيعه و خود گروه شيعه، در دنياي اسلام به قدرت و حكومت دسترسي نداشتند و فقه شيعه، يك فقه غيرحكومتي و فقه فردي بود، امام بزرگوار، فقه شيعه را به سمت فقه حكومتي كشاند.
استفاده ي امام از فقه شيعي در انقلاب
همچنان كه اهل فن اطّلاع دارند، در ميان كتب فقهي شيعه، بسياري از مباحثي كه مربوط به اداره كشورند ـ مثل مسأله حكومت، مسأله حسبه و چيزهايي كه با كارهاي جمعي و داشتن قدرت سياسي ارتباط پيدا مي كند ـ چند قرن است كه جايشان خالي است. بعضي از آنها، از اوايل هم در كتب فقهي شيعه، مورد تعرّض قرار نگرفته است؛ مثل همين مسأله حكومت. بعضي مسائل مثل مسأله جهاد ـ كه يك مسأله اساسي در فقه اسلام است ـ چند قرن است كه از كتب فقهي استدلالي شيعه، بتدريج كنار گذاشته شده و در اغلب كتب فقهي استدلالي، مورد توجه قرار نگرفته است.
علّت هم معلوم است. فقهاي شيعه، در اين مورد تقصير يا قصوري نكرده اند. براي آنها، اين مسائل مطرح نبوده است. شيعه، حكومت نداشته است. فقه شيعه، نمي خواسته است جامعه سياسي را اداره كند. حكومتي در اختيار او نبوده است كه جهاد بخواهد آن حكومت را اداره كند و احكامش را از كتاب و سنّت استنباط نمايد. لذا فقه شيعه و كتب فقهي شيعه، بيشتر فقه فردي بود؛ فقهي كه براي اداره امور ديني يك فرد، يا حدّاكثر دايره هاي محدودي از زندگي اجتماعي، مثل مسائل مربوط به خانواده و امثال آن كاربرد داشت.
شايد بشود به جرأت گفت كه فقه شيعه، عميق ترين فقه هاي اسلامي است. يعني كتب فقهي فقهاي اماميّه، از لحاظ عمق، از همه كتب فقهي اي كه ما ديده ايم، به طور معدّل عميق تر و دقيق تر است؛ امّا اين مباحث و اين گرايش در زمينه هاي مختلف، در آن وجود نداشته است.
امام بزرگوار، فقه شيعه را از دوراني كه خود در تبعيد بود، به سمت فقه اجتماعي و فقه حكومتي و فقهي كه مي خواهد نظام زندگي ملّتها را اداره كند و بايد پاسخگوي مسائل كوچك و بزرگ ملّتها باشد، كشاند. اين، يعني نطقه مقابل آن آفتي كه گفتيم تحجّر است. حتّي در اواخر سالهاي عمر بابركت امام بزرگوار، مسائلي كه به ظاهر جزئي مي نمود ـ اما با توجّه به اين كه يك خط و يك سمت گيري را به فقهاي شيعه نشان مي داد، بسيار مهم بود ـ پيش آمد و ايشان باز هم نشان داد كه آن كسي كه مي خواهد نظام را اداره كند؛ آن فقهي كه مي خواهد يك ملّت يا مجموعه عظيمي از انسانها و ملّتها را اداره كند، بايستي بتواند شرايط زمان را بشناسد و پاسخ هر نيازي را در هنگام آن نياز، به آن بدهد و نمي تواند در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و همه مسائل زندگي مردم، نقطه اي را بي پاسخ بگذارد.
2. انفعال
آفت دومي كه در چنين مواردي، مسئولان و رهبران و گردانندگان اجتماعات را تهديد مي كند، اين است كه آنها را دچار انفعال و خودباختگي كنند و در موضع تأثيرپذيري ناخواسته از اراده ديگران قرار دهند. امام بزرگوار، در مقابل اين آفت دوم هم مثل كوه ايستاد. آن چيزي كه بايد مورد توجّه قرار گيرد و من اصرار دارم كه مردم عزيز ما ـ بخصوص جوانان ـ و همچنين مسئولان بخشهاي مختلف نظام مقدّس جمهوري اسلامي به آن توجّه كنند، اين است كه دشمنان نظام جمهوري اسلامي، وقتي نمي توانند در ميدان مبارزه روياروي، كار مؤثّري با اين نظام انجام دهند؛ يعني نمي توانند به آن ضربه نظامي بزنند؛ نمي توانند انفجار داخلي درست كنند؛ نمي توانند ضربه هاي امنيتي بزنند؛ نمي توانند با محاصره اقتصادي، آن را به زانو درآورند ـ وقتي از همه اينها مأيوس مي شوند ـ يك راه برايشان باقي مي ماند و آن، اين است كه نظام اسلامي و انقلابي را به مواضعي برخلاف اصول خود سوق دهند، يا به عبارت ساده تر و روشن تر، آن را وادار كنند كه از گفته هاي خود در زمينه مسائل انقلاب برگردد؛ حرف و مواضع خود را تخطئه كند و خودش را دچار تناقض نمايد! اين را از چه راهي انجام مي دهند؟ از راه فشارهاي تبليغاتي، فشارهاي سياسي، فشارهاي فرهنگي. جو را آن چنان از فشار انباشته مي كنند كه انسانهاي ضعيف النّفس، در مقابل اين فشار نمي توانند مقاومت كنند.
اگر بخواهيم يكي، دو مثال در زمينه مسائل سياسي عرض كنيم، بايد بگوييم كه تا ده، پانزده سال قبل، مسأله فلسطين در دنياي اسلام، مسأله اي بود كه همه به نام آن شعار مي دادند؛ بعضي صادقانه تر، بعضي همراه با ظاهرسازي؛ ولي به هر حال، همه حكومتهاي اسلامي، شعار مسأله فلسطين را اقلاً به زبان مي گفتند و تكرار مي كردند. فشار استكبار و دشمنان شروع شد. يعني همان كساني كه از اوّل، باني غصب كشور فلسطين از يك ملّت ـ يعني ملّت فلسطين ـ و سپردن آن به دست يك مجموعه مهاجر و دروغين و يك ملّت ساختگي بودند، شروع به فشارآوردن بر روي دولتها و شخصيّتها كردند.
ملت كنوني صهيونيست اشغالگر، يك ملّت ساختگي است. هيچ عنصري از عناصر اصلي يك ملّت در اشغالگران نيست، از جاهاي مختلف عالم، با ديدگاههاي مختلف، با مناشئ اجتماعي مختلف و با عقايد گوناگون آمده اند؛ صرفاً از جهت اين كه به نژاد بني اسرائيل اتّصال و ارتباط دارند! قرنها از هم جدا بوده اند، ولي آنها را به عنوان يك ملّت تلقّي كرده اند. يك ملّت تصنّعي و دروغين؛ براي اين كه بتوانند در اين نقطه حسّاس از جهان ـ يعني قلب خاورميانه و قلب جهان اسلام ـ پايگاهي براي استكبار باشند. روز اوّل، انگليسيها آنها را به وجود آوردند؛ امروز هم رژيم امريكا حداكثر استفاده را از آن مي برد و اهداف استكباري خود را تأمين مي كند.
بيانات در اجتماع با شكوه زائران مرقد مطهر حضرت امام خميني ( ره ) ـ 14/3/76

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14