(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 18 مهر 1390- شماره 20044

اصول كليدي روابط اجتماعي
حذف شريعت با شعار مهدويت!



اصول كليدي روابط اجتماعي

محمد مظفري
عقل انساني به عنوان مدير، احكامي را صادر مي كند كه از آن به مستقلات عقلي ياد مي شود. بنياد بسياري از فضايل و رفتارهاي اخلاقي بر احكام عقلاني است؛ هرچند كه در اين ميان خرد جمعي يا همان سيره عقلايي نيز احكامي را صادر و به عنوان دومين مبناي اخلاقيات عمل مي كند.
شريعت و آموزه هاي وحياني، سومين پايه اين مباني اخلاقي را تشكيل مي دهد. اين گونه است كه روابط انساني در سه چارچوبه عقل و عقلاء و وحي سامان مي يابد.
سه اصل كليدي عدالت، احسان و امانت در روابط اجتماعي
عقل و عقلاء و وحي در روابط اجتماعي انسان بر سه اصل مهم تأكيد دارند؛ چراكه اين سه گانه ها بهترين شرايط و فضاي مناسب كمال يابي انسان را فراهم مي آورند.
بي گمان از مهم ترين احكام عقل كه از آن به مستقلات عقلي نيز ياد مي شود، مسأله قباحت و زشتي ظلم و نيكويي عدالت است. براين اساس، از مواضع اخلاقي مهم انساني، گرايش به عدالت و گريز از ظلم بلكه عدالت خواهي و ستم ستيزي است.
جامعه اگر بر عدالت حركت كند و انسانها بر اجراي عدالت پافشاري كنند و آن را در حق خود و ديگري به تمام و كمال انجام دهند و در مقابل ستم بايستند، در آن صورت حق در همه زندگي بشر جاري مي شود و امنيت و آرامش و آسايش در جامعه مستقر مي گردد.
خداوند براين اساس، به تأييد حكم عقل و فطرت پرداخته و اين مسئله را امضا نموده است. از اين رو يكي از احكام امضايي در شريعت وحياني اسلام، عدالت است، به گونه اي كه هر حكم و قانوني بر خلاف عدالت، باطل و نامشروع دانسته شده است.
همچنين خداوند از مؤمنان خواسته تا بي توجه به رنگ و مذهب و اعتقاد و نژاد و تنها به صرف انسان بودن، عدالت را اجرا كنند و حتي براي اجراي عدالت و تعميم و گسترش آن به كمك مظلومان و ستمديدگان بشتابند و به جنگ ستمگران بروند.
خداوند در اين باره مي فرمايد: «چيست شما را كه در راه خدا و ضعيف شدگان جامعه، از مردان، زنان و كودكان كارزار نمي كنيد؟! آنان كه مي گويند: پروردگارا! ما را از اين قريه (جامعه) بيرون بر و رها ساز كه اهلش ستمكار است و قرار ده براي ما از جانب خودت سرپرست و ياوري و قرار ده از نزد خودت ياري كننده اي»، (نساء، آيه75).
دومين سه گانه در روابط اجتماعي، احسان است؛ چرا كه انسان موجودي عاطفي است و تنها از طريق عقل و حقوق نمي توان روابط اجتماعي انساني را تنظيم كرد. از اين رو تكيه بر اصول عاطفي چون احسان بسيار مهم است؛ زيرا انسان با احسان در قالبهاي گوناگون نيكوكاري از قبيل گذشت و عفو و ايثار و محبت و مودت و مانند آن مي تواند جامعه انساني را به تمام و كمال تحقق بخشد، لذا بر احسان به عنوان كليد موفقيت در روابط اجتماعي انساني تأكيد شده است.
به عنوان نمونه احسان به والدين جدا از دين و مذهب و مانند آن لازم و ضروري دانسته شده است و از انسانها خواسته شده تا به والدين در كنار عبوديت الهي بنگرند و همان جايگاه بلند و والايي را كه براي خداوند و بندگي او درنظر مي گيرند، براي والدين درنظر بگيرند؛ چرا كه تحكيم روابط خانوادگي بويژه با والدين به معناي تحكيم روابط سالم انساني در جامعه است؛ زيرا شكل گيري جامعه و روابط سالم در جامعه از خانه شروع مي شود. (سوره بقره آيه83 و نيز نساء آيه36 و اسراء، آيه23)
سومين سه گانه را امانت تشكيل مي دهد؛ زيرا بنياد روابطي كه به آسايش جامعه و انسان ختم مي شود، امانت داري است. از اين رو به حكم عقل و عقلاء، شريعت اسلام بر امانت داري تأكيد كرده است. بنابراين در اين سومين سه گانه نيز همانند دو اصل ديگر، لازم است كه بي توجه به اعتقاد و نژاد و رنگ و ديگر عوامل و تنها به صرف انسان بودن و انسانيت، اصل امانت را مراعات كرد.
در اين راستا خداوند در آيه58 سوره نساء مي فرمايد: ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها، خداوند فرمان مي دهد تا امانات را به اهلش بازگردانيد.
از امام زين العابدين(ع)، روايت شده كه فرمود: «فوالذي بعث محمداً بالحق نبياً لو أن قاتل الحسين بن علي-عليه السلام- ائتمنني علي السيف الذي قتله به لأديته اليه؛ «به خدا قسم اگر قاتل امام حسين(ع) شمشيرش را كه با آن امام را كشته به من امانت بسپارد تحقيقا به او پس خواهم داد». (امالي صدوق، ص319)
امام صادق(ع) و ديگران نيز بر اين نكته تأكيد دارند كه در بازگرداندن امانت نمي بايست به نيكوكار يا فاجر بودن امانت گذار توجه كرد، بلكه هر كسي كه امانتي نهاده مي بايست به او بازگرداند و در امانت خيانت نكرد. (كافي، ج2، ص104)
امام باقر(ع) نيز مي فرمايد: «لا تنظروا الي كثره صلواتهم و صومهم و كثره الحج و لكن أنظروا الي صدق الحديث و أداء الأمانه؛ به نمازهاي زياد و حج و روزه شخص ننگريد بلكه به راستگويي و امانت داري او توجه كنيد.» (امالي صدوق، ص379).
بنابراين، نمي توان سخن از روابط سالم انساني در جوامع بشري گفت و خود را انسان يا مسلمان دانست، درحالي كه به سه گانه مهم و اساسي در اين باره يعني عدالت و احسان و امانت بي توجه بود.

 



حذف شريعت با شعار مهدويت!

محمدباقر عزيزي
تبارشناسي
پروتستانتيسم به معناي مكتب اعتراض نسبت به بينش و نگرش كاتوليك در دوره بيداري اروپا و عبور از واسطه گري كليسا ميان انسان و خدا بود. اين عبور در نهايت به جايگزيني انسان به جاي خدا انجاميد. به اين معنا كه خداوند از حوزه ربوبيت انسان بيرون رفت و انسان به جاي خلافت الهي، در مقام خدايي قرار گرفت و ولايت طولي و مظهري انسان به تفويض كامل اختيارات از سوي خدا به انسان تبديل شد كه از آن به اومانيسم تعبير مي شود.
چنين نگرشي به اين معنا بود كه قوانين شريعت، از گردونه خارج شد و قوانين عقلاني انسان و عقل جمعي يعني احكام عرفي و عقلايي به جاي شريعت نشست.
براساس اين بينش و نگرش، انسان، ديگر مظهر ولايت خداوند نيست و اصولا خداوند انسان را به خود واگذار كرده تا هر گونه كه خود مي خواهد عمل كند. بنابراين، چيزي به نام شريعت الهي، قوانين حاكم بر جامعه انساني معنا و مفهومي ندارد و همان گونه كه شريعت و قوانين الهي حذف مي شود، ولايت انسانهاي كامل از سوي خداوند بر انسان و جامعه انساني حذف مي شود و همه انسانها به عنوان انسان كامل در جايگاه خدايي مي نشينند. پس جايگاهي براي كليسا و روحانيت مسيحي به عنوان مفسران يا مبلغان قوانين الهي باقي نمي ماند. بدين ترتيب خدا و روحانيت و كليسا حذف مي شود و انسان به جاي خدا مي نشيند و مرگ خدا به طور رسمي اعلام مي شود.
تقابل با ولايت فقيه
اكنون نوعي تفكر نوين در جامعه شيعي بروز كرده كه شباهت بسياري به مرگ خدا و حذف كليسا و روحانيت آن دارد. گروهي براين باورند كه تفكر ولايي مي بايست جايگزين تفكر و ولايت فقيه شود. به اين معنا كه انسان كاملي به نام امام زمان(عج) در جهان هستي به ربوبيت و اداره امور جهان مشغول است، بنابراين لازم نيست تا نهاد يا نمادي ديگر جانشين ولي الله(عج) شود.
از نظر اين ديدگاه، قرار گرفتن يا قراردادن عنصري چون روحانيت يا ولايت فقيه در ميان امت و امام(عج) به معناي سرگردان كردن مردم و آميختن حق و باطل است؛ چرا كه توجه يابي مردم به ولايت فقيه و يا دولت اسلامي با خاستگاه ولايت فقيه، به معناي عدم توجه به ولي الله (عج) و عدالت جهاني او است و عدم توجه به معناي عدم درخواست براي حضور و ظهور آن حضرت(عج) است و دولت اسلامي مبتني بر ساختار ولايت فقيه، دولتي است كه مانع از توجه يابي مردم به ولي الله(ع) و دولت او مي شود.
از نظر طرفداران اين ديدگاه همان گونه كه باز كردن درهاي خانه هاي ابوحنيفه و مالك و ابن حنبل، مردم را از مراجعه به خانه هاي امام صادق(ع) و امام باقر(ع) بازداشت و معارف نيم بند آنان، مردم تشنه را به خود مشغول كرد، همچنين ولايت فقيه و دولت اسلامي مبتني بر آن، به عنوان يك مانع جدي در توجه يابي مردم به اصل ولايت و دولت ولي الله(عج) عمل مي كند و لازم است تا از سر راه برداشته شود.
از اين رو، لازم است تا هر مانع توجه يابي ملت ها و مردم به ولي الله(ع) و دولت عدالت محور جهاني ايشان، حذف و كنار زده شود تا آنان متوجه اصل شوند. اين گونه است كه مقابله عليه ولايت فقيه و دولت مبتني بر آن، به عنوان يك راهبرد مورد تاكيد و توجه اين جريان فكري و انحرافي قرار مي گيرد.
عرفان بي شريعت
حذف ولايت فقيه در زماني كه امام زمان(عج) و ولي الله ظهور ندارند و در پرده غيب به سر مي برند، به جريان انحرافي اين امكان را مي بخشد تا بتواندبه دور از هر گونه مانع و مقاومتي، با نام امام زمان(عج) شريعت را كنار زند و حكومت و قدرت را در اختيار گيرد. اين گونه است كه روحانيت شيعي به عنوان مهم ترين چالش فكري و عملي شناخته مي شود و تمام تلاش ها براين محور صورت مي گيرد تا روحانيت شيعي كنار زده شود، زيرا تا زماني كه روحانيت شيعي هست، حركت بر مدار شريعت مورد تاكيد امت قرار مي گيرد و نمي توان مديريت جهان را به نام خدا در دست گرفت. از اين رو بر عرفان و تصوف بي شريعت تاكيد و پافشاري مي شود و ولايت فقيه را مانع جدي در سر راه ولايت حقيقي امام زماني(عج) معرفي مي كنند؛ چرا كه ولايت فقيه به معناي حكومت قوانين الهي و شريعت برزمين است كه خود آن مانع جدي بر سر راه حكومت خودكامه آنان است.
در حقيقت مسيري را كه پروتستانتيسم در غرب مسيحي پيمود تا به قوانين عرفي و خداي مرده رسيد، اينان با نام ولي الله مي پيمايند تا پروتستانتيسم شيعي را رقم زنند و حكومت عرفي و دنيوي خويش را به نام دين چون آمريكايي ها برپاكنند و عقل ابزاري را به جاي خدا، حاكم بر جهانيان سازند و دين را از دنياي مردم جدا كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14