(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 20 مهر 1390- شماره 20046

متن كامل بيانات حضرت آيت الله العظمي خامنه اي در ديدار جمعي از نخبگان و برگزيدگان علمي
كشور دانشمند عاشق مي خواهد
خرده ريگ انحراف و مرده ريگ التقاط



متن كامل بيانات حضرت آيت الله العظمي خامنه اي در ديدار جمعي از نخبگان و برگزيدگان علمي
كشور دانشمند عاشق مي خواهد

حقيقتاً از ته دل خدا را شاكرم و با همه وجود از خداي متعال سپاسگزاري مي كنم، به خاطر شما جوان هاي عزيز .به نظر من هر دلسوزي براي كشور، هر علاقه مندي به سرنوشت كشور، بايد از اين كه خدا امثال شماها را به كشور و به ما داده، از خداي متعال تشكر كند. من خيلي سپاسگزار اين نعمت بزرگ هستم. الحمدلله ما جوان هاي خوب، مؤمن، با استعداد، آماده به كار، زنده و پرطراوت داريم؛ ديگر بيش از اين، يك ملت براي پيشرفت چه مي خواهد؟
مطالبي كه دوستان اينجا گفتند، بسيار خوب بود؛ حقيقتاً فكر شده بود، كار شده بود. البته من اين را عرض بكنم، هر حركتي آسيبهائي دارد؛ به تعبير معروف، هر ديكته اي بالاخره غلطهائي دارد. راه غلط نكردن، ديكته ننوشتن است. ملت ما امروز دارد يك ديكته سنگيني را مي نويسد؛ مسئولين، دولت، ملت راه دشواري را دارند طي مي كنند. يك جاهايي سكندري خوردن، لغزش پيدا كردن، زمين خوردن، طبيعي است. يك جا يك قدري خسته شدن، عقب ماندن، هيچ نبايستي ما را متوحش كند كه چرا اين جوري شد. نه اينكه من از ذكر اشكالات و ايرادها ناراحت بشوم؛ اصلاً، اين را مطمئن باشيد. يكي از دوستان به عنوان اعتذار مي گفتندنمي خواهم انتقاد كنم؛ مي خواهم درد دل كنم.
انتقاد هم بكنيد، اشكال ندارد. ما كه از انتقاد و بيان عيوب و اشكالات هيچ ابائي نداريم. خود ما هم مي گوييم، خوب هم حاضريم بشنويم؛ يعني هيچ اشكالي ندارد. نبادا تصور شود كه گفتن ايرادها ايراد دارد؛ ليكن آنچه كه مهم است، اين است كه وجود ايرادها ما را درصحت راه مردد نكند؛ در درستي كار، ما را متزلزل نكند. به مجردي كه يكي از همراهان فرضاً خسته شد، يا نشست؛ يا خواست ذره اي آب بخورد، يا برايش اشكالي پيش آمد، فراموش نكنيم كه كجا داريم مي رويم. هميشه قله را درمقابل چشم داشته باشيم. حرف من اين است. مطالبي كه دوستان گفتند، بعضي از اينها البته مربوط به مسائل نخبگان است- كه به بنياد نخبگان مربوط مي شود -بعضي فراتر از مسئله نخبگان است، كه من اسم ها را يادداشت كردم و ان شاءالله گفته هاي برادران و خواهران هم در مجموعه دفتر مورد توجه قرار خواهد گرفت و به مسئولين منتقل هم مي شود. خب، بعضي از حضرات مسئولين هم اينجا حضور دارند، كه اين مطالب مورد توجه آنها قرار خواهد گرفت. بنابر اين بعضي از اينها فراتر از مسئله اي نخبگان است؛ مربوط به مسئله علم است، مربوط به پيشرفت علم است. دراين زمينه ها نكاتي گفته شد كه به نظر من اينها بسيار درست بود. يك چيزهائي هم جنبه هاي اجرائي دارد، كه اين باز مربوط مي شود به خانم سلطانخواه، به حيث معاونت علمي رئيس جمهور. البته ايشان درست مي گويند؛ اين كار شبيه رشته هاي بين رشته اي دانشگاه است؛ يك كار بين رشته اي است و به نحوي به همه ارتباط پيدا مي كند. بايد دستگاه هاي مختلف هم به ايشان كمك كنند.
من شنيده ام- نه از گزارش هاي رسمي؛ از گزارش هاي غيررسمي اطلاع دارم و شنيده ام- كه كارهاي خيلي خوبي انجام گرفته يا ان شاءالله در شرف انجام است، كه اميدواريم خروجي آنها را مشاهده كنيم.
همين جا من عرض بكنم؛ اين سندي كه ايشان ذكر كردند، كار بسيار مهمي است. اين كه گفتند سند ملي نخبگان تدوين شده يا دارد تدوين مي شود يا در مراحل تصويب است، براي من خبر خوشي بود. همه اين مشكلاتي كه گفته شد، ناشي از فقدان چنين سندي است. ما مسئله شناسائي نخبه را داريم. پيش از شناسائي نخبه، شناسائي استعداد برتر را داريم كه در طول زمان تبديل به نخبه خواهد شد، چون هر صاحب استعداد برتر كه نخبه نيست، بتدريج به نخبه تبديل مي شود. پس اول شناسائي استعداد برتر است، بعد مسير اين صاحب استعداد برتر به سمت نخبه شدن، بعد رسيدن به نقطه ثمردهي- كه در واقع همان نقطه نخبه شدن است، كه معمولا در مقطع تحصيلات تكميلي كارشناسي ارشد و دكتري يك چنين چيزي پيش مي آيد و اين جوان به نخبه تبديل مي شود- بعد از آن، ادامه كار نخبه.
همه توجه داشته باشند- شايد هم همه تان توجه داريد- وقتي كسي حائز عنوان «نخبه» مي شود، تازه كار او شروع مي شود. خطاست اگر خيال كنيم كه حالا كسي نخبه شد، پس خيالش راحت، يك امتيازاتي هم دارد، يك نامي هم دارد، نه، وقتي كه نخبه شديم، اين اول راه است. خب، اگر بخواهيم همه اين مراحل را ببينيم و درست دنبال كنيم و تدوين كنيم، احتياج است به همين سندي كه ايشان اشاره كردند. بنابراين، اين سند مهم است. من تاكيد مي كنم؛ حالا كه تدوين شده، ان شاءالله زودتر تكميل بشود يا اصلاح بشود يا تصويب بشود- هر كاري كه بناست بشود- و به مرحله اجرا دربيايد و عملياتي شود.
به چند مطلبي كه دوستان بيان كردند، اشاره مي كنم. راجع به آن مسئله اشرافيت فرهنگي و آقازاده هاي فرهنگي كه آن دختر عزيزمان گفتند، من در اين زمينه واقعا چيزي نشنيده ام. با اينكه تصور خودم اين است كه در مسائل گوناگون گزارش هاي متنوعي را مي شنوم، اما اين براي من خيلي حرف تازه اي بود. ايشان گفتند مصاديقي هم در اختيار دارند. حتما به من منعكس بشود، يعني گزارش بنويسيد. واقعا اگر چنين چيزي هست، خيلي بد است. من چيز قابل توجهي در اين زمينه نشنيده ام. البته ممكن است پسر يا دختر فلان مسئول توي دبيرستان يا توي دانشگاه پز بدهد كه من مثلا پسر فلاني ام، اما اين به صورت يك فرآيند تربيتي دربيايد، تاثيراتي بگذارد بر روي گزينش، بر روي سواد بيشتر پيدا كردن و چه و چه، خيلي چيز بدي است. اگر چنين پديده اي وجود داشته باشد، بايد جلويش را گرفت. من از خانمي كه اين مطلب را بيان كردند، مي خواهم كه اين موارد را بنويسند و براي من ذكر كنند.
نكته ديگر اين است كه يكي از دوستان گفتند جوان ها كارهاي خوبي دارند مي كنند، در مسائل گوناگون فكر مي كنند، منتها براي اينها مجالي به منظور مطرح شدن و منشأ اثر قرار گرفتن وجود ندارد. فرض بفرماييد در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، يا در همان نشست هاي راهبردي كه اشاره كردند- كه ان شاءالله ادامه پيدا مي كند- جوان ها هم حضور پيدا كنند. البته اين حرف منطقي است، اين حرف درستي است؛ حتما حضور جوان ها در بعضي از بخش ها تاثير مي گذارد. اين را من بگويم؛ ببينيد شماها همه تان جوانيد و من در حضور شما جوانهاي عزيز- كه خب، همه تان بچه هاي من هستيد، فرزندان من هستيد- دوستانه و پدرانه به شما عرض مي كنم؛ اينجور نيست كه در همه بخش هاي گوناگون، حضور جوان مثبت باشد. يكي از خانمها در مورد قضا انتقاد كردند و گفتند وارد كردن قاضي هاي جوان، به ناكارآمدي دستگاه قضا منتهي مي شود؛ قاضي ها بايست پخته باشند. خيلي خوب، اين خيلي حرف جالبي بود؛ من اين حرف را يادداشت كردم. يك جاهائي همين جور است. البته در يك بخش هائي
-كه بخش هاي محدودي هم نيست- حضور جوان تأثيرات بسيار مثبت و سازنده و پيش برنده اي دارد؛ اصلا فضاي جديد و افق جديدي را در مقابل چشم همه باز مي كند؛ اما همه جا اينجور نيست. به هر حال حتما بايستي از جوان ها استفاده بشود، منتها من اين نكته را بگويم؛ ببينيد عزيزان! فكر شما و كاري كه كرديد و راه نوئي كه پيدا كرديد، پيشنهادي كه به نظرتان رسيده، تأثيرگذاري اش فقط اين نيست كه اين فورا به دستگاه اجرائي منتقل بشود و فورا يك ترجمه عملياتي بشود و اجرائي و عملياتي شود؛ نه، اين تنها تأثير نيست. يكي از مهم ترين تأثيرات همين فكر كردن ها اين است كه شما فضاسازي مي كنيد، گفتمان سازي مي كنيد. در نتيجه، در يك فضاي معتقد به يك مبناي فكري يا عملي، رئيس جمهور هم همان جور فكر مي كند، وزير هم همان جور فكر مي كند، مديركل هم همان جور فكر مي كند، كاركنان هم همه همان جور فكر مي كنند؛ اين خوب است. و شما اين كار را انجام مي دهيد. فكر كنيد، بگوييد، بنويسيد، در مجامع خودتان منعكس كنيد؛ آن كرسي هاي آزادانديشي را كه من صد بار
- با كم و زيادش- تاكيد كردم، راه بيندازيد و اينها را هي آنجا بگوييد؛ اين مي شود يك فضا. وقتي يك فضاي گفتماني به وجود آمد، همه در آن فضا فكر مي كنند، همه در آن فضا جهت گيري پيدا مي كنند، همه در آن فضا كار مي كنند؛ اين همان چيزي است كه شما مي خواهيد. بنابراين اگر چنانچه اين كاري كه شما مثلا در فلان نشستتان، در فلان مجموعه دانشجويي تان كرديد، فكري كه كرديد، ترجمه عملياتي نشد، به صورت يك قانون يا به صورت يك دستورالعمل اجرائي درنيامد، شما مأيوس نشويد؛ نگوييد پس كار ما بي فايده بود؛ نخير. و من به شما عرض بكنم؛ در اين پانزده شانزده سال اخير، همين حركت علمي اي كه آغاز شده، همين جور آغاز شده؛ همين جور امروز علم شده يك ارزش؛ چند سال قبل اين جوري نبوده. ما همين طور روز به روز هي پيش رفتيم.
يك روزي يك چيزهائي گفته مي شد كه به گوشها سنگين مي آمد. من يك روزي مسئله «توليد علم» را مطرح كردم، بعد ديدم بعضي جاها نشسته اند روي كلمه «توليد علم» دارند خدشه مي كنند- حالا يك مناقشه لفظي- كه علم قابل توليد نيست! امروز اين به صورت يك گفتمان قطعي درآمده؛ شماها گله منديد از اين كه اين كار در مقطع خاص خودش پيش نمي رود. اين خيلي پيشرفت است. بنابراين بايستي كار كرد. و كار كنيد، فكر كنيد؛ حتما تأثير دارد.
از من سؤال شد نظرم در مورد علوم پايه چيست؟ همين طور كه اشاره كردند، من چندين بار راجع به علوم پايه بحث كرده ام. من علوم پايه را خيلي مهم مي دانم. من يك وقتي گفتم علوم پايه در مقايسه با علوم كاربردي اي كه ما داريم، مثل يك ذخيره بانكي است در مقابل پولي كه شما توي جيبتان مي گذاريد. شما براي خودتان يك مقدار ذخائر بانكي داريد كه پشتوانه كار شما، مايه اميد شما، منشأ درآمدهاي شما آن است. البته يك مقدار هم پول توي جيبتان مي گذاريد و خرج مي كنيد. نمي خواهيم جسارت كنيم؛ واقع قضيه اين است. اين علوم كاربردي اي كه امروز وجود دارد، اينها همه اش همين پولهائي است كه ما داريم خرج مي كنيم. يك ملت مجبور است مهندسي داشته باشد، شهرسازي داشته باشد، صنايع داشته باشد، پزشكي داشته باشد، سلامت و درمان داشته باشد؛ اينها پول هائي است كه روزانه داريم خرج مي كنيم؛ اما مايه و ريشه اصلي اين علوم، علوم پايه است.
من امسال ماه رمضان هم راجع به علوم انساني يك صحبتي با همين دانشجوها و جوان ها كردم، قبلا هم يك صحبت هائي داشتم، ان شاء الله بعداً هم ما يك جلسه اي مخصوص علوم انساني با همين اصحاب فكر و فرهنگ و امثال شما جوان هاي خوب خواهيم داشت. علوم انساني روح دانش است. حقيقتاً همه دانش ها، همه تحركات برتر در يك جامعه، مثل يك كالبد است كه روح آن، علوم انساني است. علوم انساني جهت مي دهد، مشخص مي كند كه ما كدام طرف داريم مي رويم، دانش ما دنبال چيست. وقتي علوم انساني منحرف شد و بر پايه هاي غلط و جهان بيني هاي غلط استوار شد، نتيجه اين مي شود كه همه تحركات جامعه به سمت يك گرايش انحرافي پيش مي رود. امروز دانشي كه غرب دارد، شوخي نيست؛ چيز كوچكي نيست. دانش غرب يك پديده بي نظير تاريخي است؛ اما اين دانش در طول سالهاي متمادي در راه استعمار به كار رفته، در راه برده داري و برده گيري به كار رفته، در راه ظلم به كار رفته، در راه بالا كشيدن ثروت ملتها به كار رفته؛ امروز هم كه مي بينيد چه كار دارند مي كنند. اين بر اثر همان فكر غلط، نگاه غلط، بينش غلط و جهت گيري غلط است كه اين علم با اين عظمت- كه خود علم يك چيز شريفي است، يك پديده عزيز و كريمي است- در اين جهت ها به كار مي افتد. البته در مورد علوم انساني نكات خوبي را يكي از دوستان اينجا بيان كردند.
من چند تا نكته را اينجا يادداشت كرده ام كه به شما عرض بكنم. يك مسئله اين است كه كشور نياز دارد به دانشمنداني كه عاشق كشور و عاشق مردم و عاشق هويت خود و سرنوشت ملت خودشان باشند. بدون اين احساس دلبستگي، كار پيش نمي رود. آن دانشمندي كه دانش برايش ابزاري است براي پول درآوردن و اينها، او نمي تواند خيلي به سرنوشت كشورش كمك كند. من به شما عرض بكنم؛ در طول زمان- البته هميشه همين جور بوده، اما امروز بيشتر است- دنيا يك مصاف بوده است، محل درگيري بوده است، يك عرصه معارضه و مبارزه انسان ها بوده است به خاطر طبيعت انسان ها؛ هر كسي كه احساس قوت كرد، پنجه مي اندازد در آن فرد ضعيف؛ ترحمي وجود ندارد. مگر اينكه مهار و زمام دين و اعتقاد ديني وجود داشته باشد. سرداران صدر اسلام وارد كشورها كه مي شدند، هر چند آن ملت هاي مغلوب نهايت سختگيري را با آنها كرده بودند، اما وقتي وارد مي شدند، با اخلاق وارد مي شدند و رفتار دينمدارانه مي كردند. حتي تا زمان جنگ هاي صليبي- چند قرن بعد از آغاز اسلام- همين معنا وجود داشته. وقتي مسيحي ها كه از اروپا آمده بودند، وارد بيت المقدس مي شدند، مسلمانها را قتل عام مي كردند- مي دانيد جنگ هاي صليبي نزديك دويست سال طول كشيده، هي رفت و برگشت داشته- وقتي مسلمان ها غالب مي شدند، بعكس؛ نسبت به آنها محبت مي كردند. در صدر اسلام، در همين منطقه شامات كه متعلق به امپراتوري روم شرقي بود، يك اقليت يهودي وجود داشتند؛ وقتي مسلمان ها آمدند، اينها قسم مي خوردند- عين عبارت آنها در تاريخ ثبت شده- مي گفتند به تورات قسم، شماها بهترين مردماني هستيد كه تا حالا اينجا بر ما حكومت كرده ايد. واقع قضيه هم همين بود. اين به خاطر مهار دين است. دين كه نبود، يك ملت غالب، ملت مغلوب را مي فشرد؛ دينش را، فرهنگش را، اخلاقش را، حيثيتش را، غرورش را نابود مي كند، افتخاراتش را محو مي كند. من نمي خواهم از بعضي از دولت هاي غالب اسم بياورم. البته آمريكا و غرب و اينها ظلم و جنايت مي كنند، اما مخصوص آنها نيست؛ بعضي از كشورهاي ديگر هم اين طور هستند؛ يك جاهائي غلبه پيدا كردند، آن قدر وحشيگري كردند كه بعد از گذشت سال هاي متمادي، از خواندن آن وقايع و از شدت قساوتي كه اينها به خرج دادند، مو بر تن انسان راست مي ايستد.
خب، يك ملت حالا مي خواهد قدرت خودش را حفظ كند؛ مانع بشود از اين كه به او هجوم بياورند؛ چه هجوم ظاهري و مادي و نظامي و امنيتي، چه هجوم نرم افزاري، هجوم اخلاقي، هجوم فرهنگي، تحقير فرهنگي- كه در دهه هاي اخير در دنيا باب شده- بايد چه كار كند؟ بايد هم سياستمدارش، هم دانشمندش از خود فداكاري نشان بدهند. مقصودم اين نيست كه حالا شما كه نخبه هستيد، جوانيد، برويد خودتان را فدا كنيد، هيچ چشمداشت مادي نداشته باشيد؛ نه، ما اين پرتوقعي ها را هم نداريم. اما بدون دلبستگي هاي معنوي، يك مجموعه نخبه- چه نخبه سياسي، چه نخبه علمي- نمي توانند كشورشان را حفظ كنند؛ نمي توانند به او قدرت بدهند.
در بين سياستمدارها هم همين جور است. اگر سياستمدار به فكر خودش بود، به فكر راحتي خودش بود، به فكر جيب خودش بود، به فكر شهوتراني خودش بود، نخواست بپردازد به آن هم و غم اساسي و اصلي كه به طور طبيعي آسايش خودش را تحت تأثير قرار مي دهد، اين كشور شكست خواهد خورد؛ نشانه اش شكست سلسله هاي پادشاهي متمادي پشت سر هم است. صفويه يك دولت مقتدر بود؛ با اقتدار سر كار آمد، با ايمان سر كار آمد؛ بعد به خاطر همين ضعف ها، به خاطر غلبه همين خصوصيات، كارش به آنجا رسيد كه مي دانيد. قاجاريه بدتر از آنها، پهلوي از همه شان بدتر.
در زمينه علم هم همين جور است. اگر دانشمند علاقه مند به سرنوشت كشور، آماده فداكاري در اين راه- فداكاري به حسب خودش- در يك كشوري وجود داشت، آن كشور رشد مي كند. چيزي كه مي تواند اين نيرو را به وجود بياورد، اين پيشرفت را به وجود بياورد، بهتر از همه چيز، ايمان است. اگر اين ايمان بود، كشور پيشرفت مي كند. پيشرفت هاي علمي اي كه امروز در كشورمان وجود دارد- كه البته حتماً به آنها قانع نيستيم- ارزش و قيمت ذاتي اش از پيشرفت هاي متعارف علمي در دنيا به مراتب بيشتر است. چرا؟ چون ما از تبادل علمي، از استفاده علمي، از كمك علمي ديگران محروم بوديم. ما زير فشار بوديم، درها به روي ما بسته بود؛ در عين حال شخصيت هاي برجسته اي پيدا شدند، «شهيد شهرياري»اي پيدا شد- كه البته ده ها نفر مثل او در بين ما بودند و الحمدالله هستند- ده ها و صدها نفر در رشته هاي مختلف پيدا شدند كه اينها كارهاي برجسته اي كردند؛ هيچ استفاده اي هم از دانشگاه ها و پژوهشگاه هاي غرب و از اساتيد غربي نكردند. البته از دستاوردهاي غرب حتما استفاده كردند؛ بايد هم بكنيم.
يكي از دوستان حرف درستي زدند؛ گفتند بيگانه گريزي و بيگانه ستيزي، ما را به جايي نمي رساند. بله، همين جور است؛ منتها توجه داشته باشيم؛ اين كه ما گاهي مي گوييم بيگانه ستيزي يا بيگانه گريزي، معنايش اين نيست كه ما از دانش و دستاورد او خودمان را محروم كنيم؛ ابدا. من بارها گفته ام: ما كاملا حاضريم شاگردي كنيم، براي اينكه ياد بگيريم؛ منتها هميشه نبايد شاگرد بمانيم؛ نكته اين است. ملت ما مي تواند به جايي برسد كه ديگران بيايند شاگردي او را بكنند. من آن قله را در نظر دارم؛ بايد به آن سمت پيش برويم. بنابراين براي مجموعه علمي تلاش و همت مخلصانه و خالصانه لازم است تا بتوانند كار كنند. الحمدالله شماها اين ظرفيت را داريد، اين استعداد را داريد؛ خدا را شكر. شماها مي توانيد عزت اين ملت را برگردانيد.
عزيزان من! بيش از ده ها سال، عزت ملت ما، غرور ملت ما، افتخار ملت ما پامال شد. انقلاب، ما را به خود آورد و متوجه به خودمان كرد. كشور ما با اين سابقه تاريخي، با اين سابقه علمي، با اين ذخائر عظيم علمي و فكري كه ما داشتيم، با آن بزرگان علمي اي كه كشور ما در دوران جهالت و غفلت دنيا اينها را تربيت كرده- «ابن سينا»ها، «محمدبن زكريا»ها، «فارابي»ها، «خواجه نصير»ها و چه و چه، اينها مال دوران جهالت بشريت است؛ مال قرون وسطي است كه هيچ خبري از دانش، هيچ فروغي از دانش در دنيا نبود- اين كشوري كه يك چنين ظرفيتي و يك چنين استعدادي دارد، كارش به جايي برسد كه براي اوليات زندگي خودمان هم بايد چشم به دست ديگران داشته باشيم. سياستمداران ما- بي عرضه هاي عقب افتاده- مي گفتند ايراني يك لولهنگ هم نمي تواند بسازد! لولهنگ اين آفتابه هاي گلي بود. خاك بر سر آن سياستمداري كه از ملتش اين جوري حرف بزند. يا آن يكي مي گفت كه ما از فرق سر تا نوك پا بايستي فرنگي بشويم تا بتوانيم پيش برويم! خب، اينها بي عرضگي است؛ اينها عقب افتادگي است كه يك عده اي به خاطر ضعف هاي خودشان، اين ضعف ها را بر ملت تحميل مي كنند؛ ملت تحقير مي شود. انقلاب اينها را از بين برد؛ ما به خود آمديم. خوشبختانه كارهاي خوبي انجام گرفته، ظرفيت هاي خوبي آشكار شده؛ ما پيشرفت كرديم و ان شاءالله پيشرفت خواهيم كرد.
من مي خواهم اين را به مسئولين دولتي بگويم كه سرمايه گذاري در توليد علم و نوآوري علمي، براي كشور ما و ملت ما سود مضاعف داشته؛ اين راه را رها نكنيد. سرمايه گذاري براي توليد علم و براي نوآوري هاي علمي و براي پيشرفت علمي بايستي روز به روز بيشتر شود؛ نبايد كم شود. البته امروز حتي به اندازه اي كه مثلاً كشور انگليس يا ايتاليا يا فرانسه درآن اوائل ورودشان درعالم صنعت و علم، سرمايه گذاري مي كردند، ما آن قدر سرمايه گذاري نمي كنيم؛ سرمايه گذاري مان كمتر است. هرچه ممكن است، بايستي سرمايه گذاري علمي بيشتر شود.
البته اين سرمايه گذاري ها بايد با ارتقاء مديريت هم همراه باشد؛ من اين را بخصوص به مسئولين محترم دولتي تأكيد مي كنم. اگر ما منابع مالي را افزايش هم بدهيم،توزيع هم بكنيم، سرريز هم بكنيم، پخش هم بكنيم، اما ارتقاء مديريت دراين بخش وجود نداشته باشد، منابع مالي هدر خواهد رفت. دردانشگاه ها، در مجموعه علمي كشور، درهمين بخش معاونت علمي رئيس جمهور، ارتقاء مديريت لازم است. اين مراكز دولتي اي كه با مسئله علم و دانشگاه ارتباط پيدا مي كند، حتماً بايد ارتقاء مديريتي پيدا كند و البته سرمايه گذاري هم بكند.
يك نكته ديگر، مسئله ارتباط صنعت و دانشگاه است، كه يك مسئله قديمي است. البته پانزده شانزده سال پيش- حالا خوب است تاريخچه اش را نگويم- اين مسئله مطرح و دنبال شد و بالاخره به صورت يك فكر رائج درآمده كه همه مايلند. خب،ما اين كار را چگونه تحقق ببخشيم؟ صنايع ما اگر بخواهند از رقابت هاي بازار عقب نمانند، به پيشرفت علمي و نوآوري احتياج دارند. اين نوآوري، زمينه اش در دانشگاه هاي ما، پژوهشكده هاي ما، پژوهشگاه هاي ما كاملاً فراهم است. اين پژوهشگاه هائي كه چند بار توصيه شد كه دركنار دانشگاه ها و وابسته به دانشگاه ها به وجود بيايد، مي تواند يك بخشي را در اختيار صنايع بگذارد كه آنها دراين پژوهشگاه ها شركت كنند و از ناحيه آنها نيازهاي خودشان را برطرف كنند. اين كاري است كه هماهنگي اش درهمين بخش دولتي ميسر است. بايد بنشينند براي اين كار برنامه ريزي كنند؛ هم براي صنعت خوب است، هم براي دانشگاه خوب است.
دانشگاه وقتي ناظر به نياز جامعه و نياز بازار و بازار كار بود، طبعاً جهت خودش را پيدا مي كند؛ شور و نشاط بيشتري هم پيدا مي كند؛ البته براي دانشگاه ها درآمدزا هم هست. صنعت هم وقتي متكي بود به نگاه نو و فكر نو و توليد علم و فناوري-كه اين در دانشگاه ها تحقق پيدا مي كند- طبعاً پيشرفت پيدا مي كند. ما به اين نيازمنديم؛ اين هم بايستي حتماً انجام بگيرد.
همين جا من راجع به محصولات توليدي كشور- كه يكي از دوستان اينجا اشاره كردند، من هم يادداشت كرده بودم كه بگويم-نكته اي را عرض كنم. خوشبختانه ما دركشور و در بخش هاي مختلف، محصولات كيفي داريم.
قسمت عمده اي از توليدات كشور، مصرف كننده اش دستگاه هاي دولتي ما هستند. دستگاه هاي دولتي بايستي جزم و عزم داشته باشند براين كه جز توليدات داخلي - درآن مواردي كه توليد داخلي وجود دارد- هيچ چيز ديگر مصرف نكنند. يعني واقعاً درمحصولاتي كه مشابه داخلي دارد، مطلقاً ممنوع بشوند كه از خارج چيزي وارد نكنند. اين را بخواهيد، در دولت مطرح كنيد، آقاي رئيس جمهور به دستگاه هاي دولتي دستور بدهد؛ و اين ممكن است. ما اين را تجربه كرده ايم. درمواردي به صورت قاطع به يك دستگاهي گفته شد كه اين كاري كه دارد انجام مي گيرد، بايد هيچ محصول غيرايراني در آن به كار نرود؛ و شد، و به بهترين وجهي هم انجام شد. اگر مديران ما عزم را جزم كنند براي اينكه محصول ايراني را، توليد ايراني را به كار بگيرند، هم توليدات با كيفيت هست، هم خود اين كار موجب مي شود كه در توليدات داخلي كيفيت بالا برود. اين كار را حتما بايستي انجام دهند.
البته من شنيدم كه دستگاهها و بانكها و اينها حمايتشان از توليدات داخلي هم ضعيف است؛ يك جاهايي آن توليدكننده ها به خاطر عدم حمايت، به ورشكستگي كشيده مي شوند، با اين مسئله هم بايستي حتما در خود دولت مقابله بشود، يعني دستور داده بشود.
بله، يك نكته اي هم گفته شد كه اتفاقا من هم همين را اينجا يادداشت كردم؛ كه گاهي اوقات در معاملاتي كه دستگاه دولتي با توليدكننده داخلي مي كند، بدحسابي هست؛ درحالي كه وقتي اين معامله را با يك صنعتگر خارجي مي كنند، پول را نقد مي دهند؛ اما اين را همين طور كش مي دهند- يك سال ، دو سال- طلب او را هم نمي پردازند. بايد جلوي اينها گرفته شود.
يك مسئله هم مسئله مقالات علمي است. خوشبختانه مقالات از نظر كمي، و در مواردي از لحاظ كيفي، پيشرفت خيلي خوبي داشته؛ منتها يك نكته مهمي وجود دارد كه من چندبار تا حالا مطرح كردم و خوشبختانه ديدم امروز هم در حرفهاي بعضي از دوستان همين نكته تكرار مي شود؛ و آن اين است كه توليد مقاله هدف نيست. اولا كيفيت مقاله مهم است. از اين مهم تر، جهت مقاله است؛ اين مقاله را براي چه مي نويسيم؟ اين افزايش تعداد مقالات بايد خودش را در بازار كار ما و توليد ما و زندگي واقعي ما نشان بدهد. مقاله بايد برطبق نياز كشور نوشته بشود؛ اين خيلي مهم است. بنابراين هم مسئله كيفيت مقاله هاست كه مهم است؛ هم اينكه مقاله بايد براي رفع يك نيازي در كشور تهيه بشود. اگر اين شد، حالا گيرم يكي هم يك مقاله اي نوشت و به ديگري فروخت. گفت: «تو بدم؛ هرجور مي خواهي، بدم»، حالا ما آن جوري نگوييم. مقاله اگر به نفع كشور است، به نفع يك جهتي است، به هر شكلي باشد، خوب است؛ اما صرف اينكه يك مقاله اي نوشته بشود، اين هدف نيست. رشد ميزان مقاله، هدف نيست؛ در صنايع و در بازار بايد خودش را نشان بدهد.
مسئله كشاورزي هم كه مطرح كردند، مسئله بسيار مهمي است و راست است؛ كشاورزي از بخش هايي است كه در همه دنيا مورد حمايت ويژه دولتي قرار مي گيرد. اين بخش بايد حتما مورد توجه باشد.
به هرحال جلسه امروز جلسه خيلي خوبي بود. من ان شاءالله اين نوشته ها را از دوستان مي گيرم و مطالعه و پيگيري مي كنم. اميدوارم خداوند متعال به شماها توفيق بدهد و كمك كند و فرداي كشور با دست شما جوانان عزيز ان شاءالله به آنچه كه هدف هاي متعالي اين انقلاب است، هرچه نزديك تر باشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

 



خرده ريگ انحراف و مرده ريگ التقاط

سجاد صفار هرندي
يكم. انحراف هميشه در نسبت با خط مستقيم تعريف مي شود. انحراف جايي مي تواند مطرح شود كه خط مستقيمي باشد. گروه انحرافي مورد بحث ما، انحرافي بودنش با خروج از خط مستقيم «سوم تير» فهميده مي شود. خيزش سوم تير بر چهار ركن عدالتخواهي، استكبارستيزي، اسلامخواهي و ولايت مداري اقامه گرديد. گروه انحرافي مستقر در دولت در هر چهار محور مذكور ايجاد اخلال كرده است: در عدالتخواهي با وارد كردن افراد بدسابقه به دولت و حركت هاي غيرموجه و مشكوك در حوزه هاي پول خيز صنعتي و نفتي و... (كه حسب اخبار و اطلاعاتي كه مي رسد چنين مواردي طي دو سال اخير رشدي وحشتناك داشته است)؛ در استكبارستيزي با ياوه هايي از قبيل دوستي با مردم اسرائيل و تعاملات غيرشفاف با حكام دست نشانده آمريكا در منطقه و عشوه شتري(!) آمدن هاي گاه و بيگاه براي اوباما (كه البته به لطف بي محلي او متوقف شد)؛ در اسلام خواهي با شعارهاي دمده ناسيوناليستي و تبديل كردن دال هاي اصلي گفتمان دولت به حرفهاي دم دستي و خنثاي شبه روشنفكري (عشق و محبت و صلح و...) و نمايش هاي مهوع «سياست باز فرهنگي» (حجاب ، سينما و...)؛ و بالاخره در ولايت مداري با مواردي چون ماجراي معاون اولي و بركناري وزير اطلاعات.
دوم. از تعبير گروه انحرافي استفاده مي كنم و نه جريان انحرافي. چرا؟ تعبير جريان در مورد اينان را بزرگنمايي مي دانم. در واقع، گروه انحرافي با مشخصاتي كه تاكنون از آن ظاهر شده، به لحاظ عمق و وسعت كوچك تر از آن است كه يك جريان قلمداد شود. رأسي حداكثر سه نفره، تيم رسانه اي حداكثر 40-30 نفري كه فعاليت رسانه اي شان عمدتاً به ضرر صاحبش تمام مي شود، به علاوه حلقه اي از بروكرات ها و سرمايه داران كه با سياست حامي پروري (جلب حمايت در مقابل دادن امتيازات مادي) جذب شده اند و در نهايت بيش از هر چيز به موقعيت و منافع خود مي انديشند، اين است آنچه كه ما با آن مواجهيم! آيا از چنين چيزي به واقع مي توان با عنوان يك جريان ياد كرد؟ پاسخ نگارنده منفي است.
سوم. فوراً تصحيح مي كنم: آنچه كه ما با آن مواجهيم و براي اهالي سوم تير اسباب دغدغه و نگراني را فراهم آورده فقط اين تركيب سه گانه رأس منحرف، تيم رسانه اي و تيم اداري- مالي نيست. در واقع اگر فقط همين بود كه نيازي به اين همه دغدغه و بحث و جدل نبود. گروه انحرافي دارايي مهم ديگري دارد كه در واقع عامل اصلي توانايي و برگ اصلي بازي آن است: محمود احمدي نژاد. اگر گروه انحرافي احمدي نژاد و اعتماد و حمايت بي قيد و شرط او را نداشت، اصلا ارزش اين را نداشت كه در صحنه سياسي كشور مورد توجه قرارگيرد. منظور از احمدي نژاد در اينجا، نه فقط شخص وي (با همه توانايي ها و سرمايه هاي سياسي و اجتماعي كه دارد)، بلكه منصب رسمي و موقعيت استثنايي او در صحنه سياسي است؛ موقعيت عجيبي كه از روند تحولات شش سال اخير ناشي مي شود.
چهارم. اينكه گروه انحرافي چرا احمدي نژاد را «دارد»، سؤالي است به شدت اساسي و مهم ولي درعين حال فاقد اولويت! فعلاً به نظرم مي بايست به همين گزاره كوتاه اكتفا كرد كه به نظر مي رسد «در اين رابطه چيزي «غيرعادي» وجود دارد.» تا بعد...!
پنجم. ماهيت انحراف گروه انحرافي، كمتر از آن كه بعضاً گفته مي شود، فكري و عقيدتي است. در اين زمينه به نظرم چارچوب تفسيري- توضيحي «التقاط نوع سوم» (كه توسط استاد عليرضا پناهيان طرح گرديده است) بسيار روشنگر است. براساس اين تفسير ما پيشتر (مشخصاً در سال هاي پس از انقلاب) ما با دو گونه التقاط مواجه بوده ايم. در اينجا، التقاط به معناي نوعي تلفيق و امتزاج مفاهيمي ديني با مفاهيم غيرديني (غربي و مدرنيستي) است كه طي آن اصالت و حقيقت مفاهيم ديني مورد خدشه يا سوء تعبير قرار مي گيرد. التقاط نوع اول (كه قبل از انقلاب و نيز در مقطع اوليه پس از پيروزي مشخصاً توسط منافقين طرح شد) مبتني بر نوعي تلفيق مكانيكي برخي مفاهيم و ادبيات ديني با نظريه هاي اجتماعي و سياسي چپ (سوسياليستي و ماركسيستي) بود. به يك معنا مي توان شهيد مطهري را پيشگام شناخت و مقابله با اين گونه از التقاط معرفي كرد. التقاط نوع دوم، به طور گسترده اي توسط روشنفكري ديني و اصلاح طلبان از اواخر دهه شصت به فضاي فكري ما وارد شد. اين تيپ التقاط، نوعي تلاش براي تفسير حداقلي دين و متناسب با ارزش هاي جهاني تجدد در اواخر قرن بيستم مثل دموكراسي و حقوق بشر بود. در اين رويكرد، مسأله التقاط در سايه نوعي تفسير معرفت شناسانه و هرمنوتيكي از دين و معرفت ديني، به صورتي كم و بيش آشكارا توجيه مي گرديد. اما نهايتاً، التقاط نوع اول و نيز نوع دوم، به سبب تناقض هاي چاره ناپذير و تزاحمات آشكار با صريح ترين اصول و مسلمات متن دين سر از ناكجا آباد درآوردند كه موضوع اين نوشته نيست. در هر صورت ما در ماجراي گروه انحرافي با التقاط نوع سوم مواجهيم. مهم ترين وجه تفاوت اين گونه از اسلافش در ماهيت واقعي آن است. جوهر و ماهيت التقاط نوع سوم نه فكري و عقيدتي كه بيشتر سياسي و عملي است. التقاط نوع اول و نوع دوم، در اين نكته باهم مشترك بودند كه در نهايت امر تكيه به جريان هاي نظري و انديشه اي شناسنامه دار جهان معاصر داشتند و اين نه فقط براي آنان منبعي غني از ايده، برنامه پژوهشي و فكري و امكانات تحليلي فراهم مي كرد، بلكه فرصتي براي منتقدان فكري آنان نيز فراهم مي كرد كه بر مبناي اصول و قواعدي مشخص به نقادي آنان بپردازند. از اين رو، التقاط اينان ماهيت فكري داشت كه البته به طرز معناداري تبعات و نتايج سياسي و اجتماعي نيز بر آن مترتب بود. درمورد گروه انحرافي يا همان التقاط نوع سوم، اين معادله به كلي وارونه است. مباحث فكري طرح شده از سوي مغز متفكر گروه مذكور، گذشته از خصلت عمومي ابتذال و بي مايگي، به كلي فاقد شناسنامه مشخص است و آن را نمي توان، به طور كامل و مشخص، ذيل هيچ كدام از سنت هاي فكري عالم اسلامي و يا جريان هاي فكري دنياي جديد طبقه بندي كرد. آنچه كه مطرح مي شود، آش شله قلم كاري است كه در آن از تشيع عاميانه، ايران گرايي شرق شناسانه، مفاهيم شبه صوفيانه گرفته تا حرف هاي ژيگولي و جوان پسند ساي باباي هندي و انگاره هاي سطحي مدرنيستي يافت مي شود. گاهي نيز براي تنوع گريزي به صحراي كربلاي امام و انقلاب اسلامي مي زند! در اين وضعيت، ما با كثيري از ايده ها و مباحث بحث برانگيزي مواجهيم كه هر چند درواقع امر با خط درست اسلام و انقلاب زاويه دارد، اما به سبب ماهيت بي هويت و بي مبناي آنها، «راه در رو» فراوان دارد! بحث فكري و نظري كردن راجع به اين مباحث نيز در صورت اصيل و مبنايي آن فايده چنداني ندارد (هر چند جدل خالي از دستاورد نيست)؛ چرا كه مثل ماهي مي لغزد و مي گريزد. ماهيت حرف ها به گونه اي است كه هر جا گير بيفتد، جا براي «دبه كردن» و ادعاي اينكه «منظور ما اين نبود!» وجود دارد. مصداق بارز چنين وضعي را مي توان در حرف هاي مشايي راجع به «مكتب ايراني» و «مديريت انبيا» و واكنش او و طرفدارانش به انتقادات، ملاحظه كرد.
اما آنچه كه اين ملغمه آشوب ناك را به هم وصل مي كند، چيست؟ به عبارت ديگر، عنصر قوام دهنده و كليت بخش به اين مجموعه عناصر ناسازگار چيست؟ پاسخ ساده است: قدرت و اقتضائات عرصه سياست. بدين ترتيب، در التقاط نوع سوم كه توسط گروه انحرافي مطرح شده، مسائل فكري و نظري عملا به «پروپاگاندا» تقليل مي يابد.
ششم. فقدان اصالت ويژگي محوري مضامين سياسي مطروحه توسط گروه انحرافي نيز هست. درواقع، هيچ يك از مسائل و مضامين سياسي كه توسط اين گروه طرح شده، نسبت به آنچه كه پيشتر در مواجهات آغاز انقلاب و دوران اصلاحات مطرح بوده، بداعت و تازگي ندارد. گروه انحرافي سر تا پا بدلي و غيراصيل است.
به يك معنا، نظام جمهوري اسلامي در درون خود مجموعه اي از نقاط- به لحاظ اجتماعي، سياسي و فرهنگي- حساس و حساسيت برانگيز دارد، كه جريان هايي كه به معارضه با آن برمي خيزند يا كساني كه به طمع قدرت وارد كارزارهاي انتخاباتي مي شوند، در صحنه نبرد بر روي آنها دست مي گذارند. مواردي مثل آزادي هاي اجتماعي و فرهنگي، حجاب، ايرانيت، رابطه با آمريكا كه به صورت آشكار توسط گروه انحرافي مورد توجه قرار گرفته و نيز مواردي چون «غيريت سازي روحانيت» و «برجسته سازي دوگانه انتخابي- انتصابي» (جمهوريت- ولايت) كه به طور ضمني و تلويحي طرح شده، از جمله اين نقاط حساس است.
هفتم. گروه انحرافي بي ريشه است؛ بدين معنا كه پايي محكم در هيچ يك از نهادها و نيروهاي مهم اجتماعي ايران ندارد؛ نه دانشگاه نه بروكراسي، نه بازار، نه روحانيت و نه سپاه و بسيج. به همين سبب، تحليل كردن آن بر مبناي زمينه و عقبه اجتماعي به كلي خطاست. موقعيت گروه انحرافي در صحنه سياسي محصول مجموعه اي از فرصت ها و بخت هاي مشخص است و نه بيش از اين! براي هر حركت سياسي بزرگ و فراگير، اتكا به نيرويي اجتماعي لازم است. گفته مي شود كه گروه انحرافي با مجموعه اي از اقدامات در حال ايجاد نوعي پايگاه و نيروي اجتماعي براي خود است. اما نيروي اجتماعي چيزي نيست كه كسي بتواند براي خودش ايجاد كند. نيروي اجتماعي تاريخ مي خواهد، فرهنگ مي خواهد، تجارب مشترك و نماد و نشان هاي تثبيت شده مشترك مي خواهد.
درحال حاضر دو نيروي اجتماعي فعال و موثر در صحنه جامعه ايران حضور دارند كه البته هركدام مي توانند در درون خود خرده جنبش هايي را نيز جاي دهند. يكي نيروي اجتماعي انقلاب اسلامي است كه در معناي موسع مي توان با تعبير «حزب الله» از آن ياد كرد و بخش قابل توجهي از توده هاي مذهبي و متدين طبقه متوسط به پايين را دربرمي گيرد و در قالب تشكيلات رسمي (بسيج) و غيررسمي (هيئات) متشكل مي شود و داراي روابط تعريف شده با روحانيت، مسجد، بازار، حكومت و البته پيش از همه با ولايت فقيه است. ديگري نيروي اجتماعي تجددطلبي است كه نگارنده از آن با تعبير «طبقه متوسط جديد تهران نشين» ياد مي كند (كه البته به لحاظ جغرافيايي به تهران منحصر نيست): اقشار نسبتا مرفه شهري با پس زمينه تحصيلات آكادميك و سلايق فرهنگي و مادي مدرن كه با دانشگاه و بروكراسي سرمايه داري نوكيسه صنعتي- تجاري و نيز شرايط جهاني داراي نسبت هستند. اين هردو نيرو، عمق و تاريخي به قدمت تاريخ تجدد ما (از دوره مشروطه و به خصوص از دوره پهلوي اول) دارند و خوب كه بنگريم، صحنه منازعه سياسي ما و دوجريان اصلي متنازع در طول اين 100 سال، بر چنين عقبه اجتماعي اتكا داشته اند. نيروهاي اجتماعي ديگري نيز بوده اند كه در مقاطعي منشأيت اثر داشته اند (مشخصا مي توان از قوميت ياد كرد) اما به لحاظ گستره و دربرگيري با اين دو نيروي اصلي قابل قياس نبوده و درمسير تحولات از اهميت آنان كاسته شده است.
با اين تفاسير، روشن است كه نيروي اجتماعي چيزي نيست كه به صورت پروژه اي در كوتاه مدت و حتي ميان مدت ايجاد شود. ضمنا نيروي اجتماعي چيزي غير از سبد آرا و ميزان محبوبيت فردي اين يا آن شخص است. رأي 24 ميليوني احمدي نژاد، چنان كه رأي 20 ميليوني خاتمي، به خودي خود نيروي اجتماعي نيست. اين آرا خود در پرتو تلاش يك نيروي اجتماعي به دست آمده است و در غياب اين نيروي اجتماعي واسط كار چنداني از پيش نمي برد. (در فقره بعدي توضيح داده مي شود) پس گروه انحرافي براي پيشبرد پروژه سياسي خود به نيرويي اجتماعي محتاج است كه به روشني فاقد آن است. ممكن است برخي اقدامات و تلاشهاي اين گروه در راستاي تصرف موقعيت پيشين اصلاح طلبان و تبديل شدن به نماينده سياسي جديد «طبقه متوسط...» قلمداد مي شود. اصل تصور وجود چنين تمايلي در گروه انحرافي علي الظاهر بي وجه نيست. اما ميزان موفقيت آنان در چنين پروژه اي نقطه ترديد است. با توجه به احساسات منفي توأم با كينه و نفرت اهالي «طبقه متوسط...» نسبت به شخص دكتر تحقق اين هدف در كوتاه مدت بعيد به نظر مي رسد. از نظر نگارنده تحقق چنين هدفي، با توجه به بضاعت فكري و سياسي گروه انحرافي در ميان مدت و بلندمدت نيز بعيد است.
هشتم: معادلات حاكم بر شكل گيري آراي انتخاباتي مردم پيچيده تر از آن است كه در فرمول ساده «اگه منو دوس دارين، به... راي بدين!» بگنجد. واضح است كه بخش مهمي از دو ركورد رأي خاتمي و احمدي نژاد با هم مشترك هستند. محبوبيت فردي چيزي نيست كه به سهولت به نيروي تاثيرگذار بر تصميمات و اراده هاي اجتماعي مبدل شود. تجربه انتخابات دوره سوم شوراي شهر تهران نيز از اين زاويه بسيار معنادار است: به فاصله كمي از انتخابات رياست جمهوري نهم و در اوج محبوبيت دكتر احمدي نژاد، ليست منسوب به حاميان او كه نام خواهر وي را بر صدر خود داشت، در انتخابات شوراها شكست سنگيني متحمل شد. برخلاف انتظار ما، خانم احمدي نژاد در جايگاه هشتم انتخابات مذكور قرار گرفت. يك دليل مهم و ساده اين بود كه بخش مهمي از افراد (حتي طرفداران پر و پاقرص دكتر) ليستي كه سرليست آن مهندس چمران بود را ليست اصلي قلمداد كردند. نقش واسط ها مهم تر از آن است كه برخي تصور مي كنند. محبوبيت فردي در غياب نيروي اجتماعي واسط، توان برش ندارد.
نهم: با اين تفاسير، گروه انحرافي فاقد توانايي هاي حداقلي در جهت پيش بردن اهداف خويش است. در واقع از جهت ايجابي چيز زيادي در چنته ندارد. اما در وجه سلبي و تخريبي وضع به گونه ديگري است. گروه انحرافي توانايي تخريبي گسترده اي دارد كه تاكنون نيز بخش هاي مهمي از آن ظاهر شده است. از همين روست كه بايد براي آن چاره انديشيد. فرصت سوزي، ايجاد اختلاف دروني، فرسايش كاركردي نهادهاي رسمي و افول كارآمدي سيستم بخشي از آسيب هاست كه تاكنون ظاهر گرديده است. اما اين آسيب ها مي تواند (بهتر است بگوييم، مي توانست) ريشه اي تر و حياتي تر از اينها هم باشد. مثلااقدامات گروه انحرافي، چنانچه در سايه ارادت و علاقه نيروهاي حزب اللهي به احمدي نژاد مورد توجيه و تخفيف قرار گيرد، مي تواند گام بلندي در راستاي عرفي (سكولار) سازي اين نيروها باشد. به راستي چه كسي مي تواند بهتر از گروه انحرافي منتسب به احمدي نژاد حساسيت نيروهاي مذهبي و حزب اللهي را در قبال سياست فرهنگي شبه ليبرالي، تعارض با روحانيت و نافرماني از ولي فقيه كمرنگ سازد و از اين طريق عرصه سياسي كشور را به صورتي قابل توجه عرفي كند؟
از سوي ديگر، گروه انحرافي با انحرافات و مفاسد و ويرانگري هاي خود اين توانايي را دارد كه در اصالت و اهميت اصل حركت سوم تير ترديد و تزلزل ايجاد كند و آن را به يك «دست به دست شدن قدرت صرف» تقليل دهد. اين به معناي اتلاف بزرگ ترين دستاورد حزب الله در دهه اخير است.
دهم: براي اينكه از صدمات حاصل از چنين ضربات مهلكي بكاهيم، چه بايد كرد؟ پاسخ كم و بيش روشن است: بايد صريح و آشكارا با گروه انحرافي و دولت آلوده به اين جريان مرزبندي كنيم. اين البته كاري است كه جريان سوم تير حالا ديگر به خوبي انجام داده و از اين طريق راه را براي خطراتي از جنس دو مورد آخري كه ذكر شد، بسته است. جريان سوم تير، به عنوان رهروان اصيل مسير انقلاب اسلامي، نمي بايست زيربار پرداخت صورت حساب هزينه اقدامات گروه انحرافي برود. بايد به روشني گفت كه مسيري كه دولت كنوني درحال طي آن است، عمدتا متفاوت با نقشه راه سوم تير است. هرچند، اين نافي اينكه همين حالا هم اقدامات درست و كارهاي بسيار خوبي مي شود، نيست. روشن است كه از اقدامات خوب بايد دفاع كرد.تفكيك قائل شدن ميان احمدي نژاد و مشايي هم اگر دو سال پيش محلي از اعراب داشت، سوگمندانه، اينك فقط اسباب مضحكه را فراهم مي كند. آنچه به آن نيازمنديم بيشتر تفكيك احمدي نژاد از احمدي نژاد است: احمدي نژاد 84 از احمدي نژاد .90 جريان سوم تير، كماكان بايد از احمدي نژاد 84 (هرچند با تحفظ و فاصله اي انتقادي) دفاع كند و البته به احمدي نژاد90 به عنوان رئيس جمهور قانوني احترام گذارد.
هرآنچه در اين نوشته، در باب حقارت ذاتي، بي مايگي، ابتذال و فقدان اصالت و بي ريشگي گروه انحرافي مطرح گرديد را مي توان به مثابه حاشيه اي بر عبارت رهبري درباره اين گروه، كه از آن به عنوان موضوعي فرعي ياد كردند، قلمداد كرد. گروه انحرافي مسئله اصلي نظام نيست. مسئله اصلي نظام خلل هاي موجود در كارآمدي، دستيابي به الگوي ايراني- اسلامي پيشرفت، جنبش نرم افزاري، هدايت تحولات كنوني جهان اسلام و مقابله با تهديدات گوناگون غرب است. اما اين به معني اينكه اصولا نبايد به مسئله فرعي (گروه انحرافي) پرداخته شود، نيست.
مسافري كه در مسير سفري سرنوشت ساز در حركت است، نمي تواند به خرده ريگي كه به كفشش افتاده (و به هزار و يك دليل نمي تواند كفشش را از پاي خارج كند)، بي توجه باشد. اما اين توجه نبايد مانع از نگاه او به عمق جاده گردد. متأسفانه اين اتفاقي است كه در رفتار برخي رسانه ها و فعالان سوم تيري به نظر مي رسد، رخ داده باشد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14