(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 24 مهر 1390- شماره 20049

هند واسطه نفوذ انگليس به ايران
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ابعاد برجسته شخصيت امام خميني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




هند واسطه نفوذ انگليس به ايران

سومين راه نفوذ فرهنگ فرانسوي به ايران، كه پيش تر هم به آن اشاره شد، توجه خاصي بود كه فتحعلي شاه،عباس ميرزا و محمد شاه قاجار و حتي ناصرالدين شاه به فرانسه به عنوان نيروي سوم اروپا در برابر روسيه و انگليس داشتند و اين باعث شد كه در اوج تحوّلات انقلابي سياسي-اجتماعي اروپا،ايرانياني را به عنوان دانشجو يا ديپلمات به فرانسه بفرستند و كساني كه در سال هاي57-1356هـ.ش در سنّي بوده اند كه تحوّلات ايران را بفهمند،68 مي توانند به خوبي درك نمايند كه حضور اين افراد در آن زمان به خصوص در سال هاي48-1844م. در اروپا، آن ها را با چه حجمي از اطّلاعات انباشته از تفكرات و تحولات اروپا آشنا مي نمود كه بعداً به هم وطنان خود منتقل كردند و چه كنجكاوي ها در آن ها نسبت به منشأ علمي،اقتصادي و فكري آن اوضاع انقلابي ايجاد مي كرد كه با مطالعه ي آثار ولتر و روسو و دائره المعارف نويسان فرانسه عطش خود را فرونشاندند و بعد آن را به ايران منتقل نمودند.همين اثر گذاري و اثر پذيري بعداً در سال هاي پس از اتحاد پروس و تشكيل آلمان(1870م.)خصوصاً در اواخر قرن19 و اوايل قرن20 نسبت به كشور آلمان تكرار شد و تا عمق دربار پهلوي هم امتداد يافت. اما راه هاي دريافت اطلاعات و تأثير پذيري از حوزه ي فكري انگليس نيز چند گونه بود:
اول مجاورت با هندوستان در شرق ايران و وجود رابطه ي تجاري با كمپاني هند شرقي در سواحل درياي عمان و خليج فارس و عمدتاً در بندر بوشهر كه مركز مهمّ ارتباط ايران و انگليس بود(در آن زمان،هندوستان جزء خاك بريتانيا محسوب مي شد و حاكم آن نايب السّلطنه ي ملكه ي انگليس بود).اين واضح و مسلّم است كه علي محمد شيرازي(متولد اوّل محرّم1235هـ.ق) در اوان جواني، ابتدا در بوشهر به تجارت مشغول بود كه پنج سال طول كشيد. وي در اين مدّت علاوه بر ارتباط با كمپاني هند شرقي(كه خود تبعاتي داشت)، اوقات فراغتش را به مطالعه ي كتب ديني و ادعيه و ختومات و رياضات صرف مي نمود و به قول آقا خان كرماني و شيخ احمد روحي ازلي( درص276 هشت بهشت) در شرايطي كه هواي بوشهر به شدت گرم بود و آب در كوزه جوش مي آمد، از صبح تا شب بر بالاي خانه مي ايستاد و به نماز يا رو به آفتاب به خواندن ورد و ذكر مي پرداخت و به قول تاريخ نبيل زرندي،در هنگام طلوع چنان به قرص خورشيد مي نگريست و راز و نياز مي كرد،كه مردم فكر مي كردند او آفتاب پرست است و اين كار وي براي تسخير شمس بود(!؟) كه احتمالاً از مرتاضان هندي تعليم گرفته بود. وي با اين انزوا و مطالعه و دعا و رياضت، تخيّلات و افكاري پيدا كرد كه مرزهاي خيال و واقعيّت در او نامعلوم بود و طبع بي قرارش آشفته تر شد.
در سال1255هـ.ق. به كربلا رفت و يك سال در آنجا مقيم شد و ظاهراً شب و روز همدم سيّد كاظم رشتي و متأثر از او بود و به دليل تندنويسي و احتمالاً حافظه ي خوب، مواد اصلي كتب خويش را از او گرفت يا نوشت. در1257هـ.ق به شيراز برگشت، سپس به بيت الحرام رفت كه تا برگردد يك سال گذشت و چون در سال1259 يا اوّل محرّم1260هـ.ق سيد رشتي مرد، وي ادّعاي بابيت را شروع نمود، بعد هم شش ماه به طور مخفيانه نزد منوچهر خان گرجي در اصفهان مي زيست و هفت ماه در ماكو و پس از آن در چهريق بود تا در تبريز اعدام شد.69
پس وي پنج سال(از15 تا20 سالگي)در بوشهر وشش ماه در اصفهان(هر دو حوزه ي نفوذ انگليس) فرصت مطالعه ي آنچه كه از انگليسي ها و عمال ايشان مي رسيد را داشت و شايد توانسته باشد به طور شفاهي يا از طريق مطالعه، از اوضاع دهه ي1830 ميلادي و پيش از آن در انگليس مطّلع شده باشد.
علاوه بر اين، سيدكاظم رشتي با دربار خليفه ي عثماني و عمال او در بغداد آشنايي و دوستي داشت و حتّي در هجوم و قتل عام نجيب پاشا به كربلا(1258هـ.ق) كه مردم در درون ضريح امام حسين(ع) و حضرت عبّاس(ع) هم از كشته شدن ايمن نبودند، خانه ي وي ايمن بود! پر واضح است كه سيد رشتي از آن طريق با برخي ازتحوّلات و تفكرات اروپا آشنا شده و آن را به دوستان وشاگردانش از جمله سيد باب گفته باشد.
علاوه بر اين، غير از هندوها،سيكها و دراويشي كه به ايران خصوصاً به جنوب كشورمان مي آمدند،ايرانياني هم كه به هندوستان رفت و آمد و سير و سياحت مي كردند،مي توانستند اطّلاعاتي ازانگلستان به دست آورده ودراختيار مردم ايران گذاشته باشند.يكي ازاين افراد، آقااحمد مجتهدكرمانشاهي(بهبهاني) پسرآقامحمّدعلي ونوه ي مرحوم وحيد بهبهاني بود(متولّد1191هـ.ق/1777م. و متوفّي 1235هـ.ق/1810م. در كرمانشاه) كه در1220هـ.ق. به هند رفت و تا پنج سال درشهر هاي مختلف هند مشغول سير و سياحت و تدريس و تأليف شد. از جمله ي آثاري كه نوشت،«مرآت الاحوال جهان نما» بود كه در آن، ابتدا به توضيح زندگي عدّه اي از علماء از علّامه ي مجلسي اوّل تا پدر و عموهايش و خودش مي پردازد و پس از آن مسافرت هايش و اوضاع شهرهايي را كه ديده بيان مي كند كه مقصد دوم آن مربوط به سفرش به هندوستان است و در مقصد سوم به بيان احوال ممالك فرنگ و عادات و صناعات آن قوم پرداخته است. در اين مقصد كه جلد دوم كتابش را تشكيل مي دهد،70 وي از اوضاع كشور هاي مختلف شرحي ارائه نموده و در بسياري از پيشرفت هاي نوين،از انگليسي ها به نيكي ياد كرده است. از جمله از بيمه، صنعت چاپ،آموزشگاه هاي جديد(مدارس عالي) براي دانش ها و حرفه هاي نو،بخت آزمايي(لاتاري)، پارلمنت(مجلس) و حكومت دموكراسي و محدود سازي اختيارات پادشاه و اهمّيت انتخابات عمومي و آزادي و برابري مردم و اصول دادگري در نظام دادرسي انگليس و پيشرفت افراد بر اساس استعداد و دانش و كارشناسي خود(نه از راه ارث و وابستگي هاي خانوادگي) و آباد گري در شهرهاي آن كشور به ويژه لندن و لوله كشي و دارالشّفاء و ساير پيشرفت هاي آن ها ياد نموده است. اما از ارتباط اين پيشرفت ها(يعني جنبه ي دانش و كارشناسي)با وجه استعماري و استثماري آن كشور، توضيح روشني به دست نداده و بدون اين كه چنين ارتباطي را ديده يا توضيح داده باشد،همواره از انگليس و امور مرتبط با آن ستايش كرده و استعمار هند را تقبيح نكرده است. اما متقابلاً فرانسوي ها را در اعلي درجه ي مكر و خدعه و اغلب سردارانشان را منافق و طمعكار شمرده و استعمار مصر توسّط آن ها را محكوم نموده و بيرون راندنشان از ايران را سخت بايسته دانسته و خشنودي خود از قطع پيوند ايران و فرانسه را آشكارا داده است.71
وي اين كتاب را براي محمدعلي ميرزا شاهزاده ي قاجار نوشته بود و طبعاً در ميان دولتمردان و(باتوجه به موقعيّت علمي و خانوادگي وي) در ميان علماء و اهل مطالعه، مورد توجّه قرار مي گرفت و اثر مي گذاشت. فرد ديگري هم كه اوضاع انگليس را از سياحت هند دريافته و به ايران منتقل كرد، يكي از صوفيان و اقطاب فرقه ي نعمت اللّهي به نام زين العابدين شيرواني(اهل قريه ي شماخي شروان آذربايجان)متولّد1194هـ.ق/1780م. بود كه چهره ي مثبتي از تحوّلات و اوضاع انگليس به ايرانيان مي نمود.72
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
68 . حجم اطلاعات و تجربياتي كه در يكي دوسال انقلابي توسط يك فرد حاضر در صحنه دريافت مي شود،گاهي با ده ها سال يا حتي يك قرن تجربه در شرايط غير انقلابي برابري مي كند. نسل اول و دوم انقلاب اسلامي ايران اين تجربه ي گران بها را دارند.
69 . ر-ك:دكتر يوسف فضايي،تحقيق در تاريخ و عقايد شيخي گري و بابي گري و بهائي گري و كسروي گري،تهران،آشيانه ي كتاب،1382،ص ص77-70. و:سيد محمد باقرنجفي،بهائيان،تهران،مشعر،1383،ص167.
70 . ر-ك:آقا احمدبن محمدعلي بهبهاني،مرآت الاحوال جهان نما،مجلّد2-1، بي جا،مركز فرهنگي قبله،1372، ص ص515-391.
71 . ر-ك:دكتر عبدالهادي حائري،منبع پيشين،ص ص306-299و436-430.
72 . ر-ك:همان،ص ص441-436.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ابعاد برجسته شخصيت امام خميني

1. تقوا
خصوصيت امام بزرگوار ما رعايت تقوا بود. همه شما تقوا را دستورالعمل زندگي خود قرار دهيد، تا همچنان كه ابواب رحمت الهي بر روي آن مرد بزرگ باز شد، بر روي ما هم باز شود. تقوا، رحمت و هدايت الهي را متوجّه فرد و جامعه باتقوا مي كند. دستورالعمل اوّل و آخر پيامبران و جانشينانشان، تقواي الهي است.
در نظر دارم آن دركي را كه در طول زمان به عنوان يك شاگرد و پيرو اين مرد بزرگ احساس كردم و ديدم و لمس كردم، به شما عزيزان ـ بخصوص جوانان ـ منتقل كنم. درباره امام خيلي حرف زده ايم. همه، از دوستان، از دشمنان، از ايراني و غير ايراني و مسلمان و غير مسلمان، از اين مرد بزرگ تجليل كردند. در اينها هيچ حرفي نيست. عظمت و جلالت و شأن او براي همه مسلّم است؛ اما اين يك امر اجمالي است. من فكر مي كنم نسل جوان ما ـ كه امروز با قدرت و نشاط راه افتخار و عزّتي را كه اين مرد بزرگ در مقابل ما باز كرد، طي مي كند ـ مايل است از امام خود چيزهاي بيشتري بداند. من دريافتهاي خودم را عرض مي كنم؛ يعني آنچه را كه به مرور زمان در طول حدود سي سال كه امام را از نزديك شناختيم در او ديديم و در هر برهه، مظهري و بعدي از ابعاد اين شخصيت عظيم را مشاهده كرديم. از اين سي ويك سال ـ كه از دوران جواني بنده تا رحلت آن بزرگوار طول كشيد ـ البته چهارده سال ايشان در تبعيد بودند و ما به ظاهر از ايشان دور بوديم؛ اما در فضاي ذهن و مسير امام بوديم و از او جدا نبوديم. همان چهارده سال هم در واقع با امام بوديم.
يك نكته را به شما عزيزان عرض كنم. درست است كه شاگردان امام و آشنايان با امام، امام را در حدّ بالايي با عشق و محبّت دوست مي داشتند؛ اما آنچه درباره امام گفته شده است، منشأش محبّت نيست؛ محبّت منشأش آن خصوصيّاتي است كه در امام بود. نكته دوم اين است كه اين شخصيت داراي ابعاد گوناگون، هيچ اصرار و عجله اي نداشت كه آن زيباييها و درخشندگيهاي وجود خود را به رخ كسي بكشد. هر وقت هر جا تكليف شرعي او را وادار به حركتي كرد، بعدي از ابعاد او آشكار شد. من از سال 37 شروع مي كنم؛ سالي كه خودم به قم رفتم و اوّل بار امام را از نزديك ديدم؛ البته قبل از آن در مشهد شنيده بوديم كه در قم يك مدرّس و استاد بزرگي هست كه جوان پسند و برجسته است. طلبه جواني كه به قم وارد مي شود، دنبال استاد مي گردد. در حوزه هاي علميه، انتخاب استاد، اجباري نيست و هر كس طبق پسند و سليقه خود، استاد را انتخاب مي كند. استادي كه طلّاب جوان و مشتاق را در وهله اوّل به خود جلب مي كرد، همين مردي بود كه آن روز در ميان شاگردانش به عنوان «حاج آقا روح الله» شناخته مي شد. مجموعه جوانان فاضل و درسخوان و پرشوق در محفل درس او جمع بودند. ما در چنين فضايي وارد قم شديم.
2. تبحّر علمي در فقه و اصول
او مظهر نوآوري علمي و تبحّر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ايشان استاد بزرگي را در مشهد ديده بودم ـ يعني مرحوم آيه الله ميلاني ـ كه از فقهاي برجسته بود. در قم هم همان وقت رئيس حوزه علميه قم ـ كه استاد امام هم بود؛ يعني مرحوم آيه الله العظمي بروجردي ـ حضور داشت؛ بزرگان ديگري هم بودند؛ اما آن محفل درسي كه دلهاي جوان و مشتاق و كوشا و علاقه مند به استعدادهاي خوب را جذب مي كرد، درس فقه و اصول امام بود. يواش يواش از قديمي ترها شنيديم كه اين مرد، فيلسوف بزرگي هم هست و در قم درس فلسفه او، درس اوّل فلسفه بوده است؛ ليكن حالا ترجيح مي دهد كه فقه تدريس كند. شنيديم كه اين مرد، معلّم اخلاق هم بوده است و كساني در درس اخلاق او شركت مي كردند و او به تقويت فضايل اخلاقي در جوانان همّت مي گماشته است. در خلال درس در طول سالها، اين را ما از نزديك هم مشاهده كرديم. اما تا اين جا شخصيت اين مرد بزرگ ـ كه باطن او سرشار از خصوصيات ناشناخته بود ـ براي اكثر مردم در آن روز فقط به عنوان يك استاد عالم و شاگردپرور و يك تهذيب كننده اخلاق طلّاب و شاگردان شناخته مي شد.
در سال 1340 مرحوم آيه الله بروجردي ـ مرجع تقليد ـ درگذشت. مراجع بزرگواري بودند كه مطرح شدند و دوستانشان نام آنها را مي آوردند. اين جا صحنه اي شد براي اين كه اين مرد ـ امام بزرگوار ـ به همه نشان دهد اين درس اخلاقي كه مي گفته است، فقط زباني و به قصد ياد دادن به ديگران نبوده است؛ بلكه خود او اوّلين عامل به درسهاي تهذيب نفس است. همه ديدند، همه فهميدند و تصديق كردند كه اين مرد از مقام و از مطرح شدن براي رياست ـ حتّي اگر آن رياست، مرجعيّت باشد كه يك رياست روحاني و معنوي است ـ رويگردان است و براي مقام و منصب و رتبه و شخصيت، هيچ گونه تلاشي نمي كند؛ بلكه اگر ديگران هم بخواهند براي مطرح كردنش تلاش كنند، تا آن جايي كه بتواند، مانع مي شود.
3. هوشياري و تيزفهمي
بعد از گذشت حدود يك سال ونيم از فوت مرحوم آيه الله بروجردي، نهضت اسلامي شروع شد. در نيمه دوم سال 1341، بعد ديگري از ابعاد اين شخصيت آشكار شد و آن، هوشياري و تيزفهمي و توجّه به نكاتي كه غالباً به آن توجّه نمي كردند، از يك طرف، و غيرت ديني از طرف ديگر بود. خيليها شنيدند كه تصويب نامه دولت در آن زمان، قيد مسلمان بودن و سوگند به قرآن براي فرد منتخب را حذف كرده است؛ اما خيلي توجّه نكردند كه اين چقدر اهميت دارد! درعين حال خيلي اهميت داشت؛ دليل هم اين بود كه با آن كه مجلس شوراي ملي آن زمان، مجلس فرمايشي بود ـ خودشان آن را تشكيل مي دادند و فقط نامزدهاي مورد قبول خودشان به آن جا مي رفتند؛ در واقع انتخاب مردم وجود نداشت و انتصاب بود ـ با وجود اين، آن رژيم جرأت نكرد آن مقرّرات مربوط به انجمنها و اين مسأله اسلام را در وقتي كه مجلس سر پا بود، مطرح كند. ترسيدند منعكس شود؛ گذاشتند در غياب مجلس! مجلس را در آن وقت منحل كرده بودند؛ مجلس نبود؛ در محيط دربسته اي آن را تصويب كردند! اين نشان مي داد كه پشت سر اين قضيه، حرفهاي فراوان و مقاصد زيادي هست. اين را كسي نمي فهميد؛ اما امام اين را فهميد و ايستاد. غيرت ديني او، او را وادار كرد كه در اين مسأله پيشقدم شود و مبارزه براي اين زاويه علي الظّاهر كوچك ضدّ اسلامي را شروع كند و اين كار را هم كرد.
4. عمل به تكليف
در همين جا يك نكته مهم وجود دارد: امام بزرگوار حتّي در ميدان مبارزه هم نخواست جلو بيفتد. خود ايشان براي ما نقل كرد كه در اوّل شروع نهضت، در منزل مرحوم آيه الله حائري، با يك نفر از مراجع معروف وقت آن زمان، و از همدوره هاي خودشان صحبت مي كرد و به ايشان گفته بود شما جلو بيفتيد، ما هم دنبال شما حركت مي كنيم. امام مقصودش اين بود كه تكليف انجام بگيرد؛ آن فريضيه اي را كه بر دوش خود احساس مي كرد، انجام دهد؛ جلو افتادن مطرح نبود. البته ديگران آن قدر توانايي و جرأت ورود در اين ميدان را نداشتند و به امام نمي رسيدند. امام به طور طبيعي رهبري و سررشته داري اين حركت را برعهده داشت؛ اين مبارزه را شروع كرد و به مردم تكيه نمود. تا آن روز هيچ كس از بزرگان حوزه هاي علميه و مراجع حدس نمي زد كه يك حركت ديني، آن هم در آن دوران اختناق، اين گونه بتواند پشتيباني مردم را جلب كند؛ اما امام در همان روز گفت من به پشتيباني اين مردم حركت مي كنم؛ مردم را به اين بيابان قم دعوت مي كنم. او مي دانست كه اگر مردم را دعوت كند، از همه ايران جمع مي شوند و يك اجتماع عظيم غيرقابل علاج براي دولت آن وقت و رژيم فاسد به وجود مي آورند.
5. قدرت و شجاعت رهبري و سياسي
در اين جا بعد جديدي از شخصيت اين مرد آشكار شد؛ بعد قدرت رهبري، شجاعت سياسي، آشنايي با ريزه كاريهاي كارهاي دشمن، هوشياري نسبت به هدفهاي دشمنان؛ اين بعد در عمل آشكار شد.
سال 42 ـ يعني سال دوم مبارزه ـ رسيد كه سال شدّت عملها و فشارها و كشتارها بود. آن جا امام مثل خورشيدي در آسمان اميدهاي ملّت ايران ظاهر شد. در موضع يك مرد فداكار و يك آتشفشان؛ كسي كه همه احساسات لازم براي يك مرد جهاني، يك مرد ميهني، يك مرد اسلامي در او جمع است؛ شجاعت لازم را دارد، قدرت بسيج عظيم مردم را دارد، صراحت لازم را دارد؛ چه در اوّل سال 42 كه ماجراي حمله كماندوها به مدرسه فيضيه و حوزه قم پيش آمد و چه در پانزده خرداد سال 42 كه عظمت امام در آن جا آشكار شد. ملّت ايران ناگهان احساس كرد كه پشت و پناهي دارد؛ قلّه عظيمي وجود دارد كه مي تواند به او چشم بدوزد و به آن توجّه كند. امام در پانزده خرداد اين گونه در صحنه ظاهر شد.
6. فداكاري و خطرپذيري
بعد از اين ماجرا، زندان و تبعيد و فشارهاي فراوان وجود داشت و امام در آن روز جوان نبود. براي ما كه آن روز جوان بوديم، زندان رفتن و ماجراهاي مشكلي كه پيش مي آمد، خيلي سخت نبود؛ بيشتر شبيه يك سرگرمي بود؛ اما امام در آن سال ـ در سال شروع مبارزه ـ شصت وسه ساله بود. در شصت وسه سالگي، اين مرد با جوشش احساس خود مي توانست احساسات يك ملّت را به جوشش آورد. زندان رفتن و تبعيد شدن براي كسي در آن سنين، كار آساني نبود؛ اما اين فداكاري و از خودگذشتگي و خطرپذيري در اين مرد آشكار شد. اين هم بعد جديدي بود؛ يعني مردي كه در راه آرمانهاي بزرگ و در راه تكليف شرعي، هيچ مشكلي نمي توانست مانع راه او بشود. اين جريان، درسال 42 و 43 به تبعيد چهارده ساله امام، اول به تركيه و بعد هم به عراق منتهي شد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14