(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 24 مهر 1390- شماره 20049

قصه سنگ و خشت
دو رباعي از علي محمد مودب براي كودكان سومالي
مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامي در باب كتاب و كتابخواني(بخش اول)
باقر رجبعلي :ادبيات داستاني لالايي براي خواب نيست



قصه سنگ و خشت

دو شعر از شاعر افغان، محمد كاظم كاظمي
به نوجوانان كارگر هموطنم
ديدمت صبحدم در آخر صف ، كوله سرنوشت در دستت
كوله باري كه بود از آن پدر، و پدر رفت و ه شت ، در دستت

گرچه با آسمان در افتادي تا كه طرحي دگر دراندازي
باز اين فالگير آبله رو طالعت را نوشت در دستت

بس كه با سنگ و گچ عجين گشته ، تكّه چوبي در آستين گشته
بس كه با خاك و گ ل به سر برده ، مي توان سبزه كشت در دستت

شب مي افتد و مي رسي از راه با غروري نگفتني در چشم
يك سبد نان تازه در بغلت و كليد بهشت در دستت

كاش مي شد ببينمت روزي پشت ميزي كه از پدر نرسيد
و كتابي كه كس نگفته در آن قصّه سنگ و خشت ، در دستت

بازي ات را كسي به هم نزند، دفترت را كسي قلم نزند
و تو با اختيار خط بكشي ، خطّ يك سرنوشت ، در دستت
¤ ¤ ¤
سيب
سيب سرخي به روي سيني سبز، اين چنين كرده اند ميزانت
اين چنين كرده اند ميزانت ، پيش روي هزار مهمانت

روزگاري به شاخسار بلند، آزمونگاه سنگها بودي
سنگهايي كه زخمها به تو زد، زخمهايي كه كرد ارزانت

ياد روزي كه عابران فقير حسرت خوردن تو را خوردند
و به صد اضطراب و دلدله چيد يك نفر از تبنگ دكّانت

اينك ، اي سيب ! شكل خورده شدن بسته انتخاب مهمانهاست
تا چه سان مي كنند تقسيمت ، تا چه مي آورند بر جانت

آن يكي پوست كنده مي خواهد، آن يكي چارقاش مي طلبد
آن يكي تيز مي كند چنگال ، آن يكي مي كند به دندانت

مي خوري سنگ ، مي شوي كنده ، مي خوري كارد، مي شوي رنده
سيب بودن مسير خوبي نيست ، مي كند از خودت پشيمانت

سيب سرخي به روي سيني سبز، سرنوشتي سياه در فرجام ...
چندي اي سيب ! سنگ شو كه كسي نتواند دهد به مهمانت

 



دو رباعي از علي محمد مودب براي كودكان سومالي

(1)
هرچند چراغ ها بسي، هرجا سوخت
از آتش جهل اين و آن، دنيا سوخت
دل، چهره كودكي ست بريان از فقر
ناني ست كه در تنور آفريقا سوخت
(2)
از قحط شكوفه، غنچه هر جا پرپر
بي حوصله نرگس تماشا پرپر
از عشق چگونه مي توان گفت كه شد
پرواز پرندگان رؤيا پرپر

 



مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامي در باب كتاب و كتابخواني(بخش اول)

كتاب و كتابخواني مقوله بسيار بااهميتي در فرهنگ و تمدن كشورهاست. اسلام نگاه ويژه اي به كتاب و كتابخواني دارد و به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامي «اسلام پرچمدار كتابخواني است.»(1)
انس ملت ها را با كتاب، بوسيله آمارهاي مربوط به مطالعه و كتابخواني اندازه گيري و براساس آن نمره مي دهند. اگرچه آمارهاي ميزان مطالعه و كتابخواني در ملت ايران متفاوت است، اما ميانگين اين آمارها هم، نگران كننده است و هم متناسب و شايسته با جايگاه ملي و اسلامي اين ملت نيست. علت مهم و اساسي اين غفلت از موضوع اثرگذار كتاب و كتابخواني در ملت ايران و همچنين در ملت هاي اسلامي، سياست ها و اقدامات استعماري كشورهاي مستكبر و قلدر جهان است كه طي ساليان قرن هاي 19 و 20، در سلطه مستقيم بر اين كشورها و تسلط غيرمستقيم از طريق عوامل وابسته و ديكتاتور همچون رضاخان و محمدرضا، ملت ها و بخصوص جوانان را مشغول و سرگرم امور مادي و شهواني كرده و از توجه به منبع آگاهي و معرفت چون كتاب بازداشته است. درهر حال آنچه امروز مشاهده مي شود، علي رغم توسعه كتاب و كتابخواني در سايه نظام جمهوري اسلامي، تأسف برانگيز است.
رهبر معظم انقلاب اسلامي از سال 1369 تا سال 1376 يعني به مدت هشت سال در بازديد از نمايشگاه هاي بين المللي كتاب، ديدار دست اندركاران فرهنگ عمومي و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ديدار با مؤسسات فرهنگي و اصحاب فرهنگ، به مسأله ضرورت انس بيشتر مردم با كتاب و حتي راه هاي ترويج كتاب و كتاب خواني و نحوه ارائه كتاب هاي متناسب با اقشار مختلف و اوقات فراغت پرداخته و توصيه ها و رهنمودهاي مهمي ارائه مي نمايند. متأسفانه اين اهتمام ويژه رهبري به امر كتاب و كتابخواني توسط مسئولين وقت فرهنگ و بويژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در دوران دولت هاي سازندگي و اصلاحات مورد توجه قرار نگرفت.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار مسئولان كتابخانه ها و كتابداران- 29/4/1390- تقريباً يك جمعبندي از نكات مهم رهنمودهاي خويش درمورد كتاب و كتابخواني داشتند. از آن ديدار تاكنون، نوعي تحرك در مجامع فرهنگي ديده مي شود و اظهارنظرها، بيانيه ها و برنامه هايي ارائه و مورد بحث قرار گرفته است. بر آن شديم تا به سهم خود با مروري به آنچه رهبر معظم انقلاب اسلامي از سال 69 به بعد درباره كتاب و كتابخواني مورد تأكيد قرار داده اند، دست اندركاران، مردم و ناشران را در درك صحيح از مطالبات و منويات مقام معظم رهبري و نيز راه هاي مدنظر معظم له براي تحقق اين خواسته ها، ياري كنيم. اميد داريم سياست گذاريها، برنامه ريزي ها، حمايت ها، نظارت ها، توليدات و نشر در مقوله كتاب و كتابخواني بر محور نظرات رهبر معظم انقلاب اسلامي- كه به اعتراف فرهنگ شناسان، بطور عميق و دقيق بر مقوله هاي مختلف فرهنگ و هنر تسلط و خبرگي دارند- تنظيم شوند و در سال جهاد اقتصادي، جهاد كتابخواني را نيز شاهد باشيم. اين مجموعه در عين حال مرز و ملاكي است، براي تميز دادن آنان كه حقاً به مطالبات رهبري و تحقق آنها مي انديشند از كساني كه يا شعار مي دهند يا براي رد گم كردن به اين پوشش درمي آيند.
مخاطبان
رهبر معظم انقلاب اسلامي:
تدبر و جستجو در بيانات و رهنمودهاي رهبري، نشان مي دهد كه سه گروه، مورد خطاب هستند و براي هر گروه وظايف و مطالباتي مطرح شده است. اولين گروه، مردم هستند كه در واقع مصرف كننده و استفاده كننده از كتاب هستند و فرهنگ كتابخواني مستقيماً متوجه آنان مي شود. دو گروه ديگر، توليدات و اقداماتشان بايستي مورد توجه مردم قرار گيرد. بالا رفتن فرهنگ كتابخواني يعني اقبال مردم به كتاب كه در واقع به نتيجه رسيدن برنامه ها و توليدات در حوزه كتاب را نشان مي دهد.
دومين گروه مؤلفان و ناشران هستند كه توليدكنندگان كتاب براي اقشار مختلف مردم و نيازهاي گوناگون آنان هستند. ممكن است بين اين گروه و اقشار مختلف مردم، واسطه هايي چون تعاوني هاي نشر و يا فروشگاه ها و توزيع كنندگان كتاب قرار داشته باشند، اما آنان كمتر مورد خطاب و بحث قرار دارند و معمولا ناشران هستند كه با مردم به انحاء مختلف ارتباط برقرار مي نمايند.
سومين گروه مورد خطاب؛ مسئولين و متوليان فرهنگ كشور هستند كه بصورت مستقيم يا غيرمستقيم دست اندركار امور كتاب مي باشند. اين گروه بيشتر امور سياستگذاري، برنامه ريزي، حمايت، نظارت، تسهيلات، تبليغ و ترويج حوزه كتاب را به عهده دارند. نوع نگاه و اقدامات اين گروه هم در مساله توليد يعني حاصل كار گروه دوم تاثيرگذار است و هم در گروه اول يعني مردم و گرايش آنان به كتاب و كتابخواني نقش موثر و مهمي را ايفا مي كند. به همين جهت در بيانات رهبرمان عمدتاً اين گروه را مخاطب مي يابيم و از ميان همين گروه است كه در دولتهاي سازندگي و اصلاحات نقش منفي و تخريبي در عرصه كتاب و كتابخواني داشته اند و وزير مهمترين وزارتخانه متولي فرهنگ كشور، يعني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي آن دوره، اينك در جرگه ضدانقلابيون فتنه گر پناهنده به دشمنان ملت، ديده مي شود.
الف: وظايف مردم در حوزه كتاب و كتابخواني
مطالبات و خواسته هاي رهبر معظم انقلاب اسلامي از مردم در قبال مساله كتاب و كتابخواني را مي توان در چهار عنوان، دسته بندي كرد.
1-انس بيشتر با كتاب و جدي گرفتن مساله كتابخواني
در اين زمينه، بيشترين رهنمود را از رهبري شاهد هستيم. اظهار تاسف معظم له از ميزان انس مردم با كتاب باتوجه به دو عامل مهمي كه اقتضا دارند مردم دهها برابر بيش از آنچه امروز شاهد هستيم با كتاب انس برقرار كنند، مسئوليت مردم را سنگين مي كند. اين دو عامل عبارتند از:
- اسلام: «اسلام پرچمدار كتابخواني است(2)»، «اگر هر منصفي، به بيانات نبي مكرم اسلام و ائمه عليهم السلام و پيشوايان اسلام نگاه كند و ببيند كه اينها در چه زماني، به كتاب و كتابخواني دعوت مي كردند و فرا مي خواندند... بنابراين ما امروز مي خواهيم آن حكومت و آن نظام و آن فرهنگ و آن تمدن را در كشورمان پياده و محقق كنيم. پس، ما بايد به كتاب اهميت دهيم»(3).
- ايراني بودن؛ «اگر از جنبه اسلامي و اسلاميگري، به كلي منصرف شويد و بگوييد ما ايراني هستيم و كاري به اسلام نداريم، باز هم بايد به اين قضيه اهميت بدهيد، چون ايران- حداقل
در قرنهاي بعد از پيروزي اسلام- مهد تمدن و مهد فرهنگ و توليد كتاب و محل اوج انديشه اسلامي است... پس از جهت ايراني بودن هم كه شما نگاه كنيد، جا دارد كه ما به كتاب بپردازيم.(4)
در اين محور، ما اين توصيه ها را در بيانات رهبري مشاهده مي كنيم:
1/1- اهميت كتاب از لحاظ محتوا و تاثيرگذاري در آگاهي انسان
«كتاب مجموعه اي است از محصولات يك فكر، يك انديشه، يك ذوق، يك هنر، مجموعه اي است از يافته هاي يك يا چند انسان. ما خيلي بايد مغتنم بشمريم كه از محصول فكر آحاد گوناگون بشر استفاده كنيم؛ اين كاري است كه كتاب به ما تقديم مي كند، هديه مي كند.(5)
«اگر انسان بخواهد در زمينه معنوي و فرهنگي، تر و تازه بماند، جز رابطه با كتاب چاره اي ندارد. مثل رابطه با يك جويبار دائمي است كه در جريان است و تازه هايي را در اختيار انسان مي گذارد.»(6)
«اگر بخواهيم بدانيم كه در دنياي معارف چه مي گذرد، راهش اين است كه كتاب بخوانيم. هر كس كتاب بخواند به بخشي از معارف موجود عالم دست خواهد يافت.»(7)
«مردم ما، از معارفي كه در كتابهاست، بي نياز نيستند. بايد كتابها را بخوانند. انس با كتاب بسيار چيز باارزشي است و من، به خصوص از جوانان، به خصوص از طلاب و دانشجويان و معلمين خواهش مي كنم كه با كتاب انس پيدا كنند.» (8)
«كتاب، دروازه به سوي گسترده دانش و معرفت است و كتاب خوب، يكي از بهترين ابزارهاي كمال بشري است... كسي كه با اين دنياي زيبا و زندگي بخش، دنياي كتاب، ارتباط ندارد، بي شك از مهمترين دستاورد انساني و نيز از بيشترين معارف الهي و بشري محروم است.»(9)
2/1-ضرورت جدي گرفتن مطالعه و انس با كتاب
«هرچه ما پيش برويم، احتياج ما به كتاب بيشتر خواهد شد. اين كه كسي تصور كند با پديد آمدن وسائل ارتباط جمعي جديد و نوظهور، كتاب منزوي خواهد شد، خطاست. كتاب روز به روز در جامعه بشري اهميت بيشتري پيدا مي كند. ابزارهاي نوظهور مهمترين هنرشان اين است كه مضمون كتابها و محتواي كتابها و خود كتابها را راحت و آسان منتقل كنند. جاي كتاب را هيچ چيزي نمي گيرد. (10)
«مردم ما، با كتاب، بيش از آنچه كه امروز انس دارند، بايد انس بگيرند. كتابخواني چيزي است كه براي يك ملت، فريضه است. واجب و لازم است. مردمي كه اهل كتاب خواندن باشند، از لحاظ معلومات و ذكاوت و هوشياري، تفاوت مي كنند با مردمي كه با كتاب و مطبوعات انس نداشته باشند.» (11)
«من توقعم اين است كه مردم كتابخواني را جدي بگيرند. البته جمعي از مردم جدي مي گيرند؛ اما همه اين طور نيستند.» (12)
«متأسفانه كتابخواني، جز دربين يك عده از اهل علم و اهل تحصيل و كساني كه به طور قهري با كتاب سروكار دارند، يك كار رايج و روزمره به حساب نمي آيد؛ درحالي كه كتابخواني بايد مثل خوردن و خوابيدن و ساير كارهاي روزانه، در زندگي مردم وارد بشود.» (13)
3/1- احياء سنت كتابخواني و استفاده از فرصت هاي فراغت و بي كاري«اهتمام به كتاب در واقع قوامش به اهتمام به كتابخواني است. در جامعه بايد سنت كتابخواني رواج پيدا كند.» (14)
«به گمان من يكي از بدترين و پرخسارت ترين تنبلي ها، تنبلي در خواندن كتاب است. هر چه هم انسان به اين تنبلي ميدان بدهد، بيشتر مي شود.» (15)
«براي يك ملت، خسارتي بزرگ است كه افراد آن با كتاب سروكاري نداشته باشند و براي يك فرد، توفيق عظيمي است كه با كتاب، مأنوس و همواره درحال بهره گيري از آن، يعني آموختن چيزهاي تازه باشد.» (16)
«در دنيا، كتاب جيبي، اساسا براي اين بوجود آمد كه مردم، كتابخوان شوند؛ يعني كتاب را در جيبشان بگذارند و مثلا هنگامي كه به قطار زيرزميني يا اتوبوس سوار مي شوند، آن را باز كنند و بخوانند. اين، كاري است كه اگر باب شود، بسياري از وقت هاي مرده زنده خواهد شد. (17)
«من مي گويم بايستي جوانان، پيران، مردان، زنان، شهريها، روستاييها و هركسي كه با كتاب مي تواند ارتباط برقراركند، بايد كتاب را در جيبش داشته باشد و تا يك جا بي كار نشست- مثل اتوبوس، تاكسي، مطب پزشك، اداره، در دكان وقتي كه مشتري نيست، در خانه به هنگام اوقات فراغت- كتاب را دربياورد و بخواند. (18)»
«كتابخواني را بايد جزو عادات خودمان قرار دهيم. به فرزندانمان هم از كودكي عادت بدهيم كتاب بخوانند. مثلا وقتي مي خواهند بخوابند، كتاب بخوانند. يا وقتي ايام فراغتي هست، روز جمعه اي هست كه تفريح مي كنند، حتما بخشي از آن روز را به كتاب خواندن اختصاص بدهند. در تابستانها كه نوجوانان و جوانان محصل، تعطيل اند، حتما كتاب بخوانند.» (19)
ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ديدار دست اندركاران امور كتاب، 30/7/.1375
2-ديدار دست اندركاران امور هفته كتاب، 30/7/.1375
3-همان.
4-همان.
5-ديدار مسئولان كتابخانه ها و كتابداران، 29/4/.1390
6-مصاحبه با صدا و سيما در ششمين نمايشگاه بين المللي كتاب، 21/2/.1372
7-همان.
8-مصاحبه با صدا و سيما در بازديد از پنجمين نمايشگاه بين المللي، 17/2/.1371
9-پيام به مناسبت آغاز هفته كتاب، 4/10/.1372
10- ديدار مسئولان كتابخانه ها و كتابداران، 19/4/1390
11- مصاحبه در پايان بازديد از پنجمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، 17/2/.1371
12- مصاحبه در پايان بازديد از نهمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، 22/2/.1375
13- مصاحبه پس از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، 19/2/.1369
14- ديدار مسئولان كتابخانه ها و كتابداران، 29/04/.1390
15- ديدار ناشران و مؤلفان، 7/10/.1372
16- پيام به مناسبت هفته كتاب، 4/10/.1372
17- ديدار ناشران و مؤلفان 7/10/1372
18- مصاحبه بعد از بازديد از سومين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران 19/2/1369
19- مصاحبه بعد از بازديد ششمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران 21/2/1372
مؤسسه فرهنگي هنزي قدر ولايت


 



باقر رجبعلي :ادبيات داستاني لالايي براي خواب نيست

هفته گذشته، روزهاي هفدهم و هجدهم مهر، همزمان با سالروز ميلاد ثامن الحجج امام رضا عليه السلام جشنواره ايلام ؛ مهد پايداري در استان ايلام برگزار شد كه گزارش برگزاري و چگونگي مراحل آن را چند روز قبل در همين صفحه خوانديد. مراسم پاياني اين جشنواره دو روزه در فضايي صميمي همراه با نويسندگان و شاعران جوان برگزار شد.
محسن مؤمني شريف رئيس حوزه هنري تهران، اميرحسين فردي مدير مركز آفرينش هاي ادبي حوزه هنري، كمال شفيعي دبير علمي جشنواره، محمدعلي قاسمي رئيس حوزه هنري استان ايلام، به همراه تعدادي از مديران، مسئولان و شخصيت هاي سياسي و فرهنگي استان در اين مراسم حضور يافتند و در بازديد از بخش هاي گوناگون جشنواره، شاهد اشتياق بيش از حد نويسندگان و شاعران جواني شدند كه از اقصي نقاط كشور در جشنواره شركت كرده و به آنجا دعوت شده بودند.
از بخش هايي كه در اين جشنواره با استقبال پرشور جوانان روبرو شد، كارگاه هاي شعر و داستان بود.
دراين كارگاه ها كه از برنامه هاي اصلي، جدي و تأثيرگذار جشنواره بود، جوانان شاعر و نويسنده، اشعار و داستان هاي خود را قرائت مي كردند و سپس به نظاره بحث و بررسي ديگر شركت كنندگان كه همراه با اظهارنظر كارشناسان و داوران نيز بود، مي نشستند.شروع اولين نشست كارگاه داستان، همراه بود با سخنان يكي از داوران جشنواره در بخش داستان.باقر رجبعلي در سخنراني خود براي جوانان، ضمن دادن تصويري از يك وضعيت كلي در ادبيات داستاني امروز ايران و جهان، نقاط قوت آثار ارائه شده به جشنواره را برشمرد و در پايان به نقاط ضعف آنها پرداخت. متن كامل اين سخنان را بخوانيد.
اين خيلي خوب است كه جوانها فارغ از مسائل حاشيه اي و دغدغه هاي روزمرگي، دور از خط كشي هاي رايج روزگار، سرشان به هنر و استعدادشان گرم باشد و در دام دسته بندي هاي مخرب گرفتار نشوند. يعني آن قدر باهوش و زرنگ باشند كه كسي نتواند رويشان تأثير منفي بگذارد و در چارچوب هاي خاص گرفتارشان كند. نتواند از هنرشان به نفع دارودسته خود سود ببرد و از خود آنها بهره برداري منطقي و ابزاري كند.
جوانهاي امروز ثابت شده كه خيلي باهوشند.
حالا ديگر زمانه مثل دوران جواني ما نيست كه به راحتي با وعده هاي توخالي، جوانها را جذب مي كردند تا بار خودشان را ببندند. امروزه هيچ كس نمي تواند آنها را به اصطلاح خود جوانها بپيچاند و دور بزند و در قفس انديشه هاي بيگانه گرفتار كند. ما به عينه مي بينيم و از داستان هايي كه جوانها مي نويسند، مي فهميم كه اكثريت آنها غير از آگاهي هاي اجتماعي و سياسي، در كار ادبي شان هم، چه از لحاظ تكنيكي و چه محتوايي، به مرتبه والايي رسيده اند و آثاري مي آفرينند كه خواننده را مات مي كند و من واقعا نمي دانم چطور قضاوت كنم؟اگر به واقع اين داستانها و داستان نويس ها وجود دارند، پس ما، چه نگراني و دغدغه اي بايد داشته باشيم؟من خود به عنوان يك نويسنده نسل اول انقلاب، و كسي كه شايد دوتا پيراهن بيشتر پاره كرده باشد، به طور قاطع مي گويم كه هيچ نگراني و دغدغه اي در اين مورد نبايد وجود داشته باشد. ما به اندازه كافي نويسنده با استعداد داريم و روز به روز هم خدا را شكر تعدادشان دارد بيشتر مي شود.
لابد مي پرسيد پس نگراني برخي كارشناسان از وضعيت فعلي ادبيات داستاني براي چيست؟
البته، شايد آنها براي نگراني خود دلايل موجهي داشته باشند؛ اما به نظر من اگر نگراني و دغدغه منطقي هم وجود داشته باشد، تنها از يك زاويه است و آن اين است كه، خيل عظيم و مشتاق داستان نويسان جوان ما را، راهبر و رهنموني نيست تا ضمن هدايت و حمايت، براي يك حركت كمي و كيفي درازمدت، مجموعشان كند. نگراني اين است كه همه ما درتغافلي يكدست و هماهنگ، شاهد كجروي اين جويبارهاي كوچك و زلال به طرف جاهايي باشيم كه علف هاي هرز به وجود مي آورد. به تعبير ديگر، خدا نياورد آن روز را كه اين شكوفه ها در زمستان بي تدبيري ها، دچار ريزش نابهنگام شوند!
من به مسئولاني كه دراين مقطع حساس همچنان به فكر جوانها هستند و دغدغه فرهنگي دارند و با راه انداختن چنين جشنواره هايي، بازار ادبيات را گرم نگه مي دارند درود مي فرستم.اين تلاشها واقعا جاي تقدير دارد.به جوانها توصيه مي كتم تا حدممكن دراين گونه حركتها شركت كنند. نه تنها شركت كنند كه حمايت هم بايد بكنند. چون در اين مورد هر گلي به سرخودشان زده اند و اين بديهي است، چون آنها هستند كه مي خواهند نويسنده شوند و هرچه بازار اين هنر در جامعه گرم و پررونق باشد نفعش به خود آنها مي رسد.
ادبيات داستاني امروز هم، ديگر همه مي دانند كه «اهميت» دارد. حتي پدر و مادرهاي ما هم شب ها وقتي با شوق تمام، پاي سريالهاي تلويزيوني يا فيلم سينمايي مي نشينند مي دانند اگر آن سريال و فيلم براساس داستان خوبي نوشته شده باشد، مي تواند لحظه هاي زندگي را شيرين و پرثمر كند.پس نتيجه مي گيريم كه امروزه ادبيات داستاني و هنرهاي منبعث از آن باعث تجمع افراد خانواده مي شود. باعث شريك شدن آنها در آنچه كه درداستان مطرح شده است مي شود و اين افتخار بزرگي است براي نويسنده ها.در اين مواقع، مردم به جاي رفتن به سوي خواب، ترجيح مي دهند بيدار بمانند و ببينند ماجرا چه مي شود. ما اگر توانسته باشيم داستاني بنويسيم كه لايق اين بيداري و اساسًا باعث اين بيداري بشود واقعاً كار مهمي انجام داده ايم.
بيداري هاي اين چنيني است كه در واقع به آگاهي، شكوفايي، دانايي و در نهايت رهايي منجر مي شود.
مگر ما واقعاً از داستان چيز ديگري انتظار داريم؟
همين داستان هايي كه ما مي نويسيم امروزه به سبب پيشرفت وسايل فني، با دهها شكل متفاوت به افكار عمومي رسانده مي شود. ديگر مثل قديم نيست كه حتماً به صورت كتابي منتشر شود شايد عده اي آن را بخوانند يا نخوانند.داستانهاي خوب، خود به خود در چرخه توليد و تكثير قرار مي گيرند و به دور از اراده ما، تعميم داده مي شوند.البته هنوز در كشور ما به آن صورت كسي به فكر خريد و جمع آوري داستانهاي قابل قبولي كه نوشته مي شود نيست، و اين يك عيب بزرگ است براي فرهنگ ما.
بايد همانطور كه مطبوعات و رسانه ها، عكسهاي عكاسان آزاد و حرفه اي را به قيمت هاي خوبي مي خرند، يك جايي باشد كه داستانهاي درستي را كه نوشته مي شوند بخرند و روي اينها فكر و كار كنند تا از آنها بانكي و آرشيوي تهيه شود.
ما هنوز تا تحقق اين مديريت لازم و ناگزير، فاصله زيادي داريم. زياد كه چه عرض كنم. فاصله وحشتناك و ناباورانه اي داريم و آن وقت مي ناليم كه داستان انقلاب نداريم. داستان دفاع مقدس نداريم. باور كنيد همين حالا هزاران داستان مناسب و قابل قبول نوشته شده و در حال نوشته شدن است، اما كسي در فكر جمع آوري آنها نيست. امري كه با كمي جست وجو و پيگيري بهترين منبع و آرشيو روزگارمان خواهد بود.
بحث من اساساً اين است كه ما بايد داستان نويسي را در جامعه مان چنان تسري دهيم كه به عنوان يك هنر ملي شناخته شود. ما كتاب اول زندگي مان قرآن هم به قصه اهميت فراواني داده است. انديشمندان و علماي ما هم اغلب آثار تعليمي شان يا قصه بوده يا با قصه و داستان تكميل شده است.ما ديگر بايد فهميده باشيم كه ادبيات داستاني را بايد جدي بگيريم و بودجه اش را بالاتر ببريم، در عين حال تلاش و سعه صدرمان هم بيشتر شود تا بتوانيم نويسندگان بيشتري را جذب اعتقادات ارزشي خود بكنيم.شما كمي به سرنوشت آثاري مثل «هري پاتر» بينديشيد. دقت كه كنيد مي بينيد حرف اول و تكرار شونده خانواده هاو رسانه هاست و صفحات بسيار بيشتر نسبت به مسائل حتي سياسي را به خود اختصاص مي دهد. فكر نكنيد فروش تك جلدي امثال اين كتاب است كه نويسنده اش را به ثروت افسانه اي مي رساند. نه، به هيچ وجه اينطور نيست. در واقع انديشه حاكم بر غرب است كه اين كتاب را حمايت و شارژ مي كند تا در همه دنيا نفوذ كند. بخشي از استراتژي آنهاست تا مردم را سرگرم مسائلي كنند كه صددرصد فرعي است. تعبير پرت كننده حواس آدمها، واقعاً در مورد اين آثار، خوش نشسسته است.شما ببينيد در همين كشورهاي اسلامي خودمان، اين طور كتابها چند ميليون خريدار دارد و همين كتابي كه نام بردم، با چند ترجمه و چه تيراژهاي سرسام آوري به بازار عرضه شده است؟
خب اين به سبب همان حمايت كشورهاي غربي است ديگر!
لابد شنيده ايد كه يك زمان براي خريدن اين كتاب صف مي كشيدند و نام نويسي مي كردند.
به نظر شما، آيا خود نويسنده براي كتابش دوندگي و تبليغ كرده؟ و آن را به فروش ميلياردي رسانده؟
يا قوانيني آنجا هست كه چنين حمايت هايي از بالا خودبه خود صورت مي گيرد تا چرخه به نفع نظام بگردد؟
بديهي است كه اين گزاره دوم به واقعيت نزديكتر است و من مي خواهم بگويم غرب براي ادبيات داستاني اش اين كارها را مي كند. ما چه كرده ايم؟ و چه مي خواهيم بكنيم؟
آنها از كتاب هاي بدشان (البته بد از نظر ما) حمايت مي كنند تا نويسنده تشويق شود كه شغل ديگري اختيار نكند. يعني هيچ كار ديگري نكند تا بتواند با فراغ بال براي جامعه، خوراك روحي توليد كند. طبيعي است كه ما هم بايد اين كار را بكنيم تا نويسندگانمان با حمايت هاي جدي ما، دغدغه شغلي ديگر نداشته باشند و فقط به نوشتن بينديشند.
جالب اينجاست كه در غرب شنيده ام طوري از نويسندگان حمايت مي شود كه آنها خودشان از دل و جان، آثار بيشتري در جهت خواست نظام توليد مي كنند. اين از اين، اما همه ما بايد بدانيم كه 90درصد آثاري كه امروزه در غرب منتشر مي شود براي خواب كردن توده هاست. آنجا يك اثر هرچه بهتر و ماهرانه تر بتواند مردم را به نديدن، به بي خيال بودن و بطور كلي خواب تشويق كند، از طرف دولت هايشان بيشتر حمايت مي شود و نويسنده را آن چنان به عرش مي برند كه طرف براي هر لحظه آفرينش ادبي اش حقوق مي گيرد تا فكرهايي به نفع نظام در سرش بچرخد، نه فكرهاي متفرقه. وقتي براي آثاري كه متضمن خواب توده هاست، دستمزدها و پيشنهادهاي جذاب و تأمين كننده داده مي شود، طبيعتاً آثار بعدي آن نويسنده و نويسندگان ديگر هم به همان سمت سوق پيدا خواهد كرد. حال آن كه اساساً ادبيات داستاني لالايي براي خواب نيست، در اصل نجوايي براي بيداري است. براي همين است كه آثار انقلابي و بيدارگر، جايي در توزيع و تبليغ آنها ندارد هيچ، با سكوت و بي اعتنايي و بايكوت هم روبرو مي شود.
اما گردانندگان ادبيات غرب، با همه تلاششان براي زدودن سنت ها، به اين نتيجه رسيده اند كه از برخي سنت ها بايد استفاده كرد و از آنها براي پيشبرد اهداف سود برد.
يعني در واقع استفاده ابزاري از آنها. از جمله اين سنت ها، همين سنت قديمي داستان گفتن است براي خواب كردن.
مي دانيد كه قديم ها و حتي همين حالا، خيلي ها براي بچه ، داستان و قصه مي گفتند و مي گويند تا زودتر به خواب رود. غربي هاي مخالف سنت، به اين سنت دقيقاً دارند عمل مي كنند. اما ما كه با همه احترام و اعتقاد به سنت ها، به اين يكي اش اصلاً باور نداريم و معتقديم كه داستان براي بيداري و هشياري است و نه خواب و بي خبري، لااقل در جهت عملي كردن باور خودمان هم هيچ حركت جدي و قاعده مندي انجام نمي دهيم. البته حركت هاي ثمربخشي مثل همين جشنواره و مشابه آن گهگاه صورت مي گيرد كه جاي تشكر و قدرداني دارد؛ اما واقعاً كافي نيست.چنين حركت هايي بايد پشت سرهم، همه جانبه و همراه با حمايت هاي جدي از نويسندگان هم باشد. منظورم، هم حمايت مادي است، هم تئوريك. زيرا اغلب داستان هاي اين جوانها انصافاً اگر بخواهيم نظر بدهيم، ضمن آن كه قوي هستند، دچار تشتت هم هستند و همه اين مواردي را كه خواهم گفت شامل مي شوند.يعني ما، درحال حاضر شاهد يك نوع سردرگمي در برخي نويسندگان جوان هستيم كه واقعاً نمي دانند حرف چه كسي را بايد گوش كنند و به چه نظريه اي در داستان نويسي پايبند باشند.
اينها بايد، هم ازنظر تئوريك و هم ازنظر عملي در جاها و مكان هايي تشكل يابند، بطور مستمر در فرايند آزمون و خطا قرار بگيرند و به كار كردن خلاقانه عادت كنند ضمن آن كه ازنظر مادي هم احترام ببينند. اين چند مورد را من به عنوان داور اين جشنواره، بعد از خواندن نزديك به چهارصد داستان از همين جوانها يادداشت كرده ام.
اميدوارم شنيده شود و سازنده و مثمرثمر باشد.
1- اغلب نويسندگان جوان ما، مطالعه مستمر و جدي ندارند. اين واقعيت از آثارشان پيداست. به نظر مي رسد فقط به تورق روزنامه ها، مجله ها، احياناً كتابهاي دانشگاهي و مقاله هاي ناقص و پرغلط اينترنتي اكتفا مي كنند. حال آن كه تدقيق در متون كهن بايد سرلوحه كار هر نويسنده اي- مخصوصاً داستان نويس- باشد. اين را همه مي دانند و ثابت هم شده است كه جوهره قلم كسي كه پشتوانه مطالعاتي ندارد، خيلي زود به پايان مي رسد و خشك مي شود.
2-نويسندگان فرداي ما متاسفانه فرق بين انواع نثر موسوم به ادبي، كتابي، رسمي و فاخر را با نثر ساده، محاوره اي، شكسته و كوچه بازاري نمي دانند. نيمي از داستانهاي اين عزيزان، سرشار از تداخل اين گونه هاي نگارشي است. عده اي هم به سبب آشنا نبودن با دستور زبان فارسي مخصوصاً صرف و نحو آن، ظرفيت هاي تركيب سازي را نمي شناسند و نمي دانند براي رساندن پيام، كلمات را چطور بايد كنار هم بچينند تا برآيند كارشان گزاره اي تاثيرگذار از آب درآيد.
3-اغلب اين جوانها با متون عرفاني كهن فارسي، با رمان گونه هاي قديمي، با شعر كهن، حتي با نثر واقعي امروزي به كلي بيگانه اند و به جاي خواندن اين طور كتابهاي مادر، دائم به گشت و گذار سرگيجه آور در اينترنت دل خوش كرده اند. همين است كه اكثراً براي پيدا كردن جايگزين و معادل براي كلمات نحيف و نامناسب، متحمل هيچ رنجي نمي شوند و با آوردن پيش پا افتاده ترين كلمات موجود در اينترنت، نوشته خود را دچار بازبيني ناگزير و ويرايش و نظارت مي كنند.
4-تعدادي از اين نويسندگان، گويي از جريان هاي تپنده اجتماعي و زندگي واقعي مردم كوچه و بازار به كلي دورند و به نظر مي رسد نمي توانند به هزار توي عواطف مردم، راه كه هيچ، حتي نگاهي بيندازند. بنابراين به نوشتن مواردي كلي درباره ظاهر جامعه بسنده كرده اند.
همين است كه نوشته هايشان همواره در سطح حركت مي كند و با اعماق بيگانه است.
اين ضعف، بيشتر به اين علت است كه نويسندگان جوان ما، رمان هاي كلاسيك كم مي خوانند و معمولا به خواندن رمان هاي پست مدرن (كه واقعاً اگر ناآگاهانه و بدون اطلاعات قبلي خوانده شوند افسردگي فكري و روحي مي آورند)، و همچنين خواندن داستانهاي كوتاه اين گونه هاي فرامدرن اكتفا مي كنند. علي الخصوص تازگي ها خواندن و علاقه به يك نوع داستان باب شده كه واقعاً سليقه و حس نويسنده را تا حد ابتذال پايين مي آورد. منظورم داستان هاي يك سطري و دو سه كلمه اي موسوم به ميني ماليسم است كه جدا از آن كه اين اصطلاح در موردشان صحيح نيست و به هر داستان يكي دو سطري نمي توان گفت ميني مال، خلاقيت نويسندگان جوان را تا حد تلاش براي ساختن يك جوك، پايين مي آورد و مبتذل مي كند.
در حالي كه اين دوستان جوان، مي توانند طريق راه يافتن به جزئيات زندگي را، با خواندن رمانهاي كلاسيك بياموزند. چون آفات زندگي را در هيچ كتاب ديگري جز اين طور رمانها نمي توان يافت.
5-اغلب نويسندگان جوان ما، خصلت هاي مهم و دروني شده نويسندگان بزرگ واقعي را نمي شناسند و نمي دانند كه نويسندگي با درون تهي، هرگز به سامان نمي رسد. آنها بايد بدانند كه آن نويسندگاني نام آور و ماندگار شده اند كه بيشتر از ديگران دود چراغ خورده اند و تماشاها و درك هايشان از زندگي، سيري طبيعي و غريزي، و نه نمايشي و فرمايشي، طي كرده است.
6-و مهمتر از همه اين كه، تعدادي از نويسندگان، گرايش بي دليل و هيجان آميزي به شيوه هاي تجربي نويسندگان افراط كار غربي پيدا كرده اند و نمي دانند كه اين طور روش ها در غرب هم، هنوز از دوران تجربه و آزمون و خطا فراتر نرفته است.
اين طور حركت ها معمولا بنا به ضرورت هاي خاصي در آنجا به صورتي كاملا محدود رواج مي يابد و به طور كلي، نهضت هايي ايجابي است و خيلي زود، به علت آن كه به قلب اجتماع راه نمي يابند و فقط در محافلي روشنفكرانه مطرح مي شوند، جاي خود را به سوژه هاي ديگر و انواع جديدي مي دهند. بنابراين اين طور جرقه ها، در ميان مردمي مثل مردم جامعه ما، هيچ محلي از اعراب نمي تواند داشته باشد.
برخي از جوانها، در عين حال كه از مبادي و مباني نداشته اين سبكهاي مستعجل بي خبرند، دست به تقليد كوركورانه از آنها مي زنند و آثاري مي آفرينند كه حتي كارشناس هاي منطقي و باتجربه دور و برشان هم از تبيين ضرورت به وجود آمدن آنها عاجزند.تقليد از چنين روش هايي، برخي از جوانهاي ما را عادت داده كه خود را در طرح مسائل غيراخلاقي و تكيه كلامها و عادتهاي تكراري مطرح شده در آن رمانها، مجاز بدانند. همين است كه كتابهايشان اگر هم منتشر شود، در صورتي است كه خودشان سرمايه گذاري كنند و پخش محدودش را هم خودشان به عهده بگيرند كه اين قضيه، حتي در حد همان تيراژ هزار و صدتايي هم، يك تراژدي به تمام معني است.
7-و سرانجام اين كه، سرقت و تقليد از آثار ديگران- آن طور كه من در تعدادي نوشته ها ديدم- به يمن امكاناتي كه اينترنت در اختيار مي گذارد- نزد برخي، امري عادي و رايج تلقي شده و اين البته، شيوه آنهايي نيست كه واقعا مي خواهند نويسنده شوند. شيوه آنهاست كه خواهان نمايش دو روزه خود هستند و طبيعتا خيلي زود، عطاي اين كار سخت و طاقت فرسا را به لقايش خواهند بخشيد.
با حكايتي از كتاب نوروزنامه، منسوب به خيام نيشابوري، اين گفتار را به پايان مي برم.مي فرمايد: در فضيلت قلم چنان خوانده ام از اخبار گذشتگان كه وقتي، اميري، رسولي فرستاد به ملك فارس با تيغي از نيام بركشيده. گفت: اين تيغ ببر و پيش ملك بنه و چيزي مگو.رسول بيامد و همچنان كرد. چون تيغ بنهاد و سخن نگفت، ملك وزيرش را فرمود: جوابش بازده.وزير سر دوات بگشاد و يكي قلم سوي وي انداخت و گفت:
- اينك جواب.رسول مردي عاقل بود. بدانست كه جواب برسيد و تاثير قلم، صلاح و فساد مملكت را كاري بزرگ است و خداوندان قلم را كه معتمد باشند، عزيز بايد داشت.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14