(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 26 مهر 1390- شماره 20051

اسماعيليه منبع تعاليم بابيه
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
بازخواني شخصيت امام خميني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




اسماعيليه منبع تعاليم بابيه

4-سوسياليسم: سوسياليست ها معمولاً به نا برابري در ثروت معترض و خواهان ايجاد حدّاقل خدمات رفاهي و آموزشي و بهداشتي براي عامه مردم هستند و ضمن مخالفت با سرمايه داري(به عنوان دو عضو يك خانواده ي فكري)، در يك هدف اساسي با آن مشترك است: حفظ وحدت كار و مالكيّت. يكي از اشخاص كه جزء اوّلين سوسياليست هاي جديد و در واقع فردي سوسياست-سرمايه داربود، رابرت اون انگليسي(1858-1771م) است كه اعتقاد داشت با آموزش در شرايطي جديد، مي توان انسان هايي خرد گرا با عادات مبتني بر نظم و ترتيب و اعتدال و ابتكار آفريد و از جمله انتقادات تند وي از سرمايه داران در1813م، اين بود كه نبايد13 ساعت كار مداوم روزانه را بر كودكان زير12 سال تحميل كنند و بايد بعد از اين كه تعليماتشان پايان يافت و جسمشان آماده ي تحمّل رنج خستگي و تلاش متناسب با خودشان گرديد،كار بيشتر بكنند. وي طرفدار تأسيس تعاوني هاي توليدي(اشتراكي) بود و با دادن صدقه مخالفت مي كرد(حتّي به عنوان كمك هزينه ي ايّام بي كاري) و آن را به منزله ي واداشتن افراد كوشا و آرام و نسبتاً پرهيزكار به حمايت از آدم هاي جاهل و تنبل و نسبتاً شرير تلقّي مي نمود.
برخي از اصلاحات اقتصادي و اجتماعي عظيم سوسياليستي(كه در حكومت دموكراتيك امكان پذير است) عبارتند از: ايجاد امكانات بيشتر براي طبقات محروم، پايان دادن به نابرابري هاي مبتني بر تولد به جاي كار، گشودن افق هاي آموزشي به روي تمام مردم،حذف اقدامات تبعيض آميز در رابطه با جنسيّت و مذهب و نژاد و طبقه ي اجتماعي،تنظيم و تجديد سازمان اقتصاد به نفع كلّ اجتماع، حفظ اشتغال كامل، تدارك امنيت اجتماعي مناسب براي بيماران و بيكاران و سالخوردگان، طرح مجدّد نقشه ي شهرهاي كوچك و بزرگ، از بين بردن اماكن و محلّه هاي كثيف و پست و ساختن خانه هاي نو، تدارك تسهيلات براي همه صرف نظر از ميزان درآمد، و بالاخره بازسازي جامعه براساس همكاري به جاي رقابت يا انگيزه هاي تشويقي و سود. معمولاً در جوامعي كه آزادي مذهب و آزادي مجامع سياسي(نهادهاي اصلي دموكراسي)موجود باشد، سوسياليست ها مي توانند فعّاليت و پيشرفت كنند يا حتي پيروز شوند.يعني با امكاناتي كه حكومت هاي مشروطه و ليبرال فراهم مي كنند،سوسياليست ها به مقام اوّل رسيده و كنترل دولت را به دست مي گيرند!83
با مقايسه ميان برخي از آموزه ها و احكام بابيّه و بهائيه و برخي موارد به خوبي مي توان به شباهت آنها پي برد. و چون عقل سليم نمي پذيرد كه خاستگاه دعاوي و احكام باب و بهاء، آسمان باشد و بايد آن را در زمين جست وجو نمود، چاره اي نداريم جز اين كه بگوييم تعاليم اصلي و احتمالاً بعضاً مترقي ايشان، مرتبه ي نازله اي از تعاليم غربي ها بود كه جسته و گريخته خوانده يا شنيده بودند. آيا در اين صورت، عقل حكم نمي كند كه منابع همان مكاتب سياسي و اجتماعي و اقتصادي مطالعه و بررسي و بعضاً پذيرفته شوند؟ چون اقلّاً خرافات بابي و بهائي در آنها راه و اسم دين هم ندارد.
در اينجا پرسشي مطرح مي شود:آيا تعاليم بابيه و بهائيه كه به غرب نزديك تر است،از تعاليم اسلام مترقي ترند؟ آن ها كه بابي (ازلي يا بهائي) شدند، به دليل جهالت و عجله و مسؤوليت ناپذيري و سست ايماني و انفعال، به اين پرسش، پاسخ مثبت دادند و علمايي كه ايماني نيرومند و آرامش دل و عزّت نفس داشتند، جواب منفي دادند و از همان زمان از طرفي با وجوه مختلف تمدّن غرب و مكاتب غربي درگير شده و كوشيدند به تدريج برتري اسلام را اثبات كنند و از طرف ديگر با افراد و گروه هاي منفعل كه بابي ازلي يا بهائي شدند، دچار درگيري و منازعه گرديدند و از اين رو، با هجوم همه جانبه ي آنها و اروپايي ها و غرب زده هاي سكولار مواجه شدند. امثال آقا نجفي اصفهاني از اين دسته بودند كه «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه» را باور داشتند.
در ادامه ي راه آنها، ما نيز بايد به كشف و وارسي متون ديني خود بپردازيم و نظرات غربي را نقد و حكّ و اصلاح يا حتي رد كنيم.
مأخذ5- پنجمين مأخذ تعاليم باب و بهاء، فرقه ي باطني اسماعيليّه(مشهور به ملاحده)است. از جمله ي اين تعاليم،آموزه ي قيامت است. به نظر علي محمدشيرازي(باب) هركس بر شريعت قرآن باشد، تا شب قيامت، نجات يافته است و همان را يوم الساعه والقيامه تلقي كرده است. يعني در ابتداي اعلان دعوت باب و اظهار امر وي كه دو ساعت و يازده دقيقه پس از غروب خورشيد روز چهارم و ابتداي شب پنجم جمادي الاوّل1260هـ.ق، كه به نظر بابيان و بهائيان، همان قيامت پيروان قرآن است و مقصود از بعث(رستاخيز) و حشر و نشر، قيام باب به دعوت خود است و هركه از آن تاريخ از وي سرپيچي و انكارش كند، محكوم به فسق و عصيان است و مخالفان او، كافر و جاحد(منكر حق) و مهدورالدّم هستند. مراد از ملاقات خداوند، ملاقات باب است كه در قرآن به عنوان«برزخ» از آن ياد شده است: زيرا مابين موسي(ع) و عيسي(ع) و محمّد(ص)است.84 مرگ به معني فناء در لقاي باب است و همه ي موجودات، به تكلّم باب (به تعبير خودشان:شجره ي حقيقت) آفريده شده اند و باب، مبدأ ظهور همه ي اشياء است و نار و نور،هميشه دور كلام او مي گردند و گفته ي هيچ ممكني مانند گفته ي باب نيست!!؟«بيان»(كتاب مضحك علي محمدشيرازي) برتر از قرآن است،85 زيرا نويسنده اش خود را برتر از حضرت محمّد(ص) مي دانست!؟ وي در حالي كه در صحيفه ي عدليّه،تمام وجود خودش و كلمات و آثار شفاهي و كتبي خود را در مقابل يك حرف از ادعيه ي اهل البيت(ع) به منزله ي معدوم صرف قلمداد مي كرد، در بيان عربي كلماتي دارد كه مو را به تن راست مي كند و حقيقتاً نمي توان پذيرفت كه او در عالم واقع و با هوشياري چنين هذيان هايي را كه به واقع اعجازآميزند!،بيان كرده باشد. ترجمه اش اين است:
«به جان خودم سوگند، نخستين كسي كه به من سجده كرد،محمّد(ص) بود! سپس علي(ع) بود! و پس از آنها، شهيدان و كساني كه به امر پروردگارشان سبقت جستند. و در آغاز قيامم(اوّل ذلك الامر،او يوم القيامه ) همه ي مردم از خدا دوري كردند، ولي كساني كه از ميان آنها به من ايمان آوردند، آن ها اصحاب بهشت هستند و در كتاب بيان به آن ها پاداش داديم... به جان خودم سوگند كه امر خدا در حق من عجيب تر است از امر محمّد رسول خدا(ص) پيش از من!اگر شما در آن تفكر كنيد. او در ميان عرب پرورش يافت و پس از چهل سال، خدا آياتش را بر او نازل كرد و او را رسولي به سوي جهانيان گردانيد! بگو من در ميان مردم عجم(ايراني)پرورش يافتم و آيات من كه همه از آن عاجز مانده اند، برمن در حالي نازل شد كه از عمرم بيست و پنج سال گذشته بود!»86
همچنين در آموزه ي ايشان، همانند آموزه ي قيامت اسماعيليان، دوره ي نبوّت و شريعت پيامبران هزار سال است و در رأس هر هزاره، قيامت دين آن دور(دين سابق)به پا مي شود و هزاره ي اسلام را از آغاز غيبت صغري(260هـ.ق)تا آغاز ابراز وجود علي محمد شيرازي(1260هـ.ق)دانسته اند.زردشتيان هم مدعي هستند كه در هر هزار سال يك نجات دهنده(سوشيانت)ظهور مي كند87 و هزاره گرايي در يهود و نصارا نيز وجود دارد، چنان كه در سال2000 ميلادي در بسياري از نقاط جهان از جمله فلسطين(قدس) موجب تحرّكاتي شده بود!
بهائيان همه ي كلمات و پيام هاي قرآني را در مورد قيامت به همين نحو تأويل باطني مي كنند و مراد از يوم الدّين،يوم الجزاء،يوم الحسره ،يوم التّلاق،يوم القيامه و امثال آن را فرا رسيدن دو روز عظيم الهي و دو ظهور خدا(!!)يعني ظهور باب و بهاء دانسته اند و مي گويند كه هنگام ظهور باب و بهاء، سماوات اديان مختلفه منطوي گردد و جهان آرايش نو گيرد و استخوان هاي پوسيده ي دين،نشأت جديده و حيات بديعه پذيرد و اهل بهشت، يعني پيروان باب و بهاء، و اهل دوزخ هم منكران آن دو هستند!!؟ (فقط منكران عالم غيب و خطر دوزخ، مي توانند به اين لفّاظي هاي بهائيان دل خوش كنند.)
بهائيان(به خلاف سخن باب كه در بيان عربي گفته: هركه قبل از سال هاي مستغاث/2001سال بعد از وي/ادّعاي امري/ از جمله ادعاي من يظه راللّهي/ را بكند، افترا زننده ي دروغگوهست،هرگاه بر او چيره شديد، او را بكشيد!) مدّعي هستند كه قيامت در روز21 آوريل1863 ميلادي برابر با1242 هجري شمسي/1279هـ.ق در باغ رضوان بغداد،محل اقامت حسينعلي نوري،برپا شده است و كيش او موجب وحدت اديان و زبان ها و حكومت ها و صلح عمومي انسان ها خواهد شد!88 البته آنچه كه در حدود يك و نيم قرن پس از آن رخ داد، عبارت است از: تفرقه و تكثّر روز افزون آراء و مسالك و فرقه ها و حتي انشعاب در بهائيت!(كه اسماعيل رائين در كتابي به همين نام آن را مفصلا تشريح كرده است) و البته با توجه به اين كه تلاش امپرياليسم ليبرال- دموكرات مسيحي-يهودي غربي و امپرياليسم كمونيسم براي ايجاد جهان سكولار و الحادي واحد تحت سيطره ي آمريكا يا شوروي بود!، شايد نظر رهبران بهائي هم نسخ همه ي اديان و شرايع و مضمحل شدن آنها در يك جهان واحد بي دين تحت سيطره ي امپرياليسم آمريكا بود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
83 . ر-ك:مكاتب سياسي معاصر،ص ص282-272.
84 . شايد مرادش از اين ادّعا،جنبه ي التقاطي دعاوي و تعاليم وي از اسلام و معتقدات يهوديان و مسيحيان و مسلمانان شيخي مسلك عصرش بوده است!
85 . ر-ك: بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت(نوماسوني)،تهران،سخن،1376،
ص ص252-251.
86 . دكتر يوسف فضائي،منبع پيشين،ص ص127-126.
87 . ر-ك:همان،ص ص126-123 و 216-
88 . ر-ك: همان،ص ص223-217. اين ادعا ها در ايقان حسينعلي نوري و مفاوضات عباس افندي و فرائد ابوالفضل گلپايگاني آمده است. جالب است كه بابيان و بهائيان حتي نتوانسته اند وحدت بين خود را حفظ كنند!
شعر: ذات نايافته از هستي بخش
كي تواند كه شود هستي بخش؟
خشك ابري كه بود ز آب تهي
نايد از وي صفت آبدهي!
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
بازخواني شخصيت امام خميني

ملت عزيز ايران:
در هر يك از كشورهاي جهان و در هر زمان، هر گاه انساني با دانش و خردمندي و انديشه ي بلند، يا با پرهيزگاري و پارسائي و ايمان استوار، يا با شهامت و دليري و همّت والا، يا با زيركي و تيزبيني و پختگي سياسي، قدم در ميدان كاري بزرگ بگذارد و پايدار و صبور، هدف مقدّسي را دنبال كند، بي ترديد كشور و ملّت خود و گاه بشريت را به افتخارات بزرگ و پيشرفتهاي ماندگار خواهد رسانيد. همه ي كساني كه نامشان در فهرست نام آوران تاريخ قرار گرفته است به برخي از اين ويژگي ها آراسته بوده اند.
امّا نام آور بزرگ دوران معاصر يعني امام روح الله خميني همه ي اين ويژگي ها را با هم، آن هم در نصابي معمولاً دست نيافتني و كم نظير داشت. او دانشمندي پارسا، و خردمندي پرهيزگار، و حكيمي سياستمدار، و مؤمني نوانديش، و عارفي شجاع و هوشمند، و فرمانروائي عادل، و مجاهدي فداكار بود.
او فقيه، و اصولي، و فيلسوف، و عارف، و معلّم اخلاق، و اديب، و شاعر بود، برترين كرسي تدريس و فشرده ترين و گرم ترين مجمع علمي حوزه در طول ساليان دراز به او تعلق داشت.
در او، خصلتهاي برجسته ي خداداد، در آميخته با آنچه او خود از معارف قرآني آموخته و دل و جانش را به آن زيور داده بود، شخصيت عظيم و جذّاب و تأثيرگذاري پديد آورده بود كه هر يك از چهره هاي برجسته ي يك قرن اخير جهان ـ كه قرن رجال بزرگ و مصلحان نام آور ديني و سياسي و اجتماعي است ـ در برابر آن كم جاذبه و يك بعدي و كوچك به نظر مي آمدند.
كاري كه او بدان همت گماشت و با ايمان و توكّل و تدبير و صبر خود بدان دست يافت، نيز به همان اندازه بزرگ و باورنكردني و اعجاب انگيز بود.
شخصيت ممتاز و درخشان او در همه ي دوره هاي حيات سياسي اش خيره كننده و منحصر به فرد بود، هم در آن روزي كه از جايگاه مرجعيت ديني در قم، رژيم وابسته و فاسد پهلوي و حاميان مداخله گر آمريكائي آن را با نهيب پيامبرانه ي خود به مبارزه طلبيد و ظلم و استبداد و زراندوزي و دين ستيزي شاه و دستيارانش را دستخوش طوفان خشم ملّت ساخت، و هم در آن هنگام كه پس از مبارزه ي فشرده و پر محنت پانزده ساله، توانست با جهاد عظيم ملّت ايران، نظام اسلامي را بر سر كار آورد و رژيم خائن و فاسد و بي كفايت را ريشه كن سازد.
در همه حال، او همين قلّه ي ايمان و شجاعت و فداكاري را در كنار ژرفاي حكمت و تدبير و خردمندي، در وجود گرانبهاي خود به نمايش نهاد.
او ايران را بدرستي مي شناخت: از سويي موقعيت حساس و تعيين كننده ي جغرافيائي و جغرافياي سياسي آن، استعداد انباشته ي طبيعي و انساني آن، دلبستگيها و هدفها و آرزوهاي بزرگ آن، و از سويي تاريخ محنت بار صدو پنجاه سال اخير آن، سلطه ي بيگانگان و غارتگران بر آن، خيانت و فساد و خودكامگي خاندان پهلوي و هزار فاميل وابسته به آن، فقر و عقب ماندگي علمي و صنعتي و اخلاقي تحميل شده بر آن و برتر از همه، ملّت بزرگ و ريشه دار و رشيد و با ايمان آن.
با وضع جهان و ملّتهاي استعمار شده و دولتهاي مستكبر و نسل جوان حيرتزده و تشنه ي حقيقت، بويژه وضع اسف بار كشورهاي مسلمان و امت اسلامي نيز آشنا و به خاطر آن دردمند بود و مسئله ي غمبار فلسطين روح با عظمت او را مي آزرد.
احساس وظيفه ي ديني، او را وارد ميدان مبارزه اي بزرگ و تاريخي كرد كه هرگز بجز مردان استثنائي تاريخ در آن قدم ننهاده و به جز معدودي از آن پيروز بيرون نيامده اند.
او به نجات ايران از چنگال رژيم فاسدي كه عقب ماندگي و انحطاط و فقر اقتصادي و اخلاقي و علمي را بر آن تحميل كرده بود مي انديشيد و راه يگانه ي آن را بازگشت به اسلام، و ايجاد نظام سياسي اسلام در كشور، و حكومت ارزشهاي الهي تشخيص داد.
با گشودن اين راه، الگوئي زنده در برابر امت اسلامي نهاد، و جريان تازه اي در دنياي اسلام پديد آورد كه احياء دوباره ي هويّت اسلامي در ميان مسلمانان، اولين محصول مبارك آن بود.
مبارزه ي خود را از قدم اوّل به كمك قشرهاي وسيع مردم با نام خدا آغاز كرد، با آنان سخن گفت و ايمان و عقل و همت آنان را به ياري طلبيد. هرگز به سراغ احزاب و گروههاي مدّعي نرفت و غالباً به انگيزه هاي آنان با چشم ترديد نگريست و از بند و بستها و بده بستانهاي سياسي آنان روي گردانيد. با مردم هميشه صادقانه و دلسوزانه سخن گفت و چون معلّمي بصير و راهنمايي بلد، در مسير طولاني مبارزه، عقل و حكمت و معرفت خود را در اختيار راهروان نهاد.
هنگامي كه مبارزه ي ملّت ايران در ميان ناباوري جهانيان به پيروزي رسيد و ملّت ايران يكپارچه رهبري و زمامداري او را به جان پذيرفت او با رفتار و منش خود، بزرگ ترين تحوّل را در تاريخ سياسي اين كشور پديد آورد: يعني سلطنت را كه حكومت مستبدانه ي ستمگران و دنياخواران بود به امامت كه نهاد حكومت خدايي و مردمي بندگان خدا است تبديل كرد. اقتدار و صلابت خود را با عدل و دادگري مزيّن كرد، و تفوّق همه كس پذير خود را با عبوديت و خاكساري منوّر ساخت، و تمكّن و برخورداري را با زهد و پارسائي درمان كرد. راه خدا و بندگي خدا را لحظه اي رها نكرد و چون بار امانتي سنگين بر دوش داشت مراقبت روح خود را مضاعف ساخت. سخن از دل برخاسته و دل ذاكر و خاشع، و رفتار از دين الهام گرفته ي او، چشمه ي جوشاني از معرفت و حكمت و تدبير الهي را بر فكر و ذهن ملّت ايران كه عاشق صفا و معنويت او بودند، جاري ساخت و دولتمردان و مسئولان و آحاد مردم را براي مواجهه با انبوه دشمني ها و دسيسه ها و حلّ كوه مشكلات تحميلي آماده و مجهّز كرد.
دوران 10ساله ي حيات مبارك امام بزرگوار، دوران پيدايش نظام سياسي اسلام و احياء هويت اسلامي در مسلمانان جهان و افراشته شدن پرچم اسلام در كشور ما است. دوران استقلال و آزادي ايران و عزّت و غرور ملّي و خيزش بي سابقه ي ملّت به سوي تعالي و ترقي است. دوران شور انقلابي و شعور سياسي و حركت براي حفظ كشور و سازندگي آن است. دوران سربلندي ايران در عرصه ي جهان و تأثيرگذاري بر حوادث بين المللي است. دوران آغاز راهي نو در تاريخ كشور ما است. با ادامه ي آن، ايران اسلامي به تعالي مادّي و معنوي دست خواهد يافت.
امام حكيم و خردمند، اين راه را با نشانه هائي مشخص كرده است و آن را در دهها مناسبت و در ضمن صدها رهنمود راهگشا خطاب به مسئولان كشور و همه ي ملّت ايران، به روشني نمايانده است.
پيام به مناسبت دهه ي بزرگداشت يكصدمين سال ميلاد مبارك
امام خميني ـ 31/6/78
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14