(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 26 مهر 1390- شماره 20051

دلم براي شعر تنگ شده است
بر كنكوري ها چه گذشت؟ (قسمت چهارم)
راههاي تقويت بهداشت رواني فرزندان
عجب صبري خدا دارد!
شعرامروز
تقديم به بچه هاي مدرسه و به ياد پاييزهايي كه به مدرسه مي رفتيم
قصه هاي زندگي (25)
الماس
پاسخ مسابقه ي تصويري ( دو )
حرف هاي آسماني



دلم براي شعر تنگ شده است

سيد احمد ميرزاده
نوجوان كه بودم، دنيا برايم شاعرانه بود. همه چيز دنيا شاعرانه بود.
اولين شعرهايم را وقتي گفتم كه برف مي باريد. خانه گرم بود و دل ها گرم بود. برف سپيد بود و شعر سپيد بود و موهاي پدرم سپيد... شب كه مي رسيد، خانه تاريك و خاموش مي شد و من از پشت پنجره به تماشاي برف ها مي نشستم... برف بر زمين مي باريد و شعر بر دل من... .
نوجوان بودم و شعر مي گفتم. با شعر بيدار مي شدم و با شعر مي خوابيدم.
با شعر به مدرسه مي رفتم و با شعر به خانه باز مي گشتم. روزهاي برفي همه چيزش شاعرانه بود: بخاري كه از ديگ فرني فروش برمي خاست. بخاري كه از گاري لبوفروش برمي خاست. كلاغ هاي چنار مدرسه شعر مي گفتند و بخاري نفتي كلاس بهترين سوژه براي شاعري بود.
شعر بهترين دوست من بود. دوستي كه هميشه همراه دلم بود. آن روزها محور تمام دوستي هايم شعر بود. دوستي با سروش نوجوان و سوره ي نوجوانان،رشد نوجوان و كيهان بچه ها و سلام بچه ها و نهال انقلاب. دوستي هاي شيرين با دوستان مكاتبه اي! دوستاني كه فقط شعرهايشان را خوانده بودم و هيچ وقت نديده بودم شان: مسعود عليا و محمد عزيزي و حسين فريدوني وحسين عبدي و حسن احرامي و ... .
دلم براي نوجواني ام تنگ شده است. دلم براي دوستان نوجواني ام تنگ شده است. دوستاني كه نمي دانم كجايند؟ آيا هنوز هم شعر مي گويند ؟ هنوز هم دلشان براي كلاغ روي چنار و ماهي توي حوض و چشمه ي روستاي پدري شان تنگ مي شود؟ دلم مي خواهد يك روز همه شان را پيدا كنم دور هم جمع بشويم شعرهاي نوجواني مان را دوباره براي هم بخوانيم شايد يكي از ما هنوز نوجواني اش را گم نكرده باشد. دستمان را بگيرد و با خود ببرد به آن روزهاي خوب... .
اين روزها، اين روزهاي پراز كار و گرفتاري اداري، پر از خستگي و افسردگي اين روزهاي پراز غبار و دود و دلتنگي، هر روز ياد تو مي كنم: شعر ناب نوجواني... كجا و كي دستم را رها كردي؟!
از آن روزهاي شاعرانه ي برفي موهاي سپيد به يادگار مي ماند و سطرهايي كه در انتظار شعرهاي من مثل چشمه ي روستاي پدري سخت تشنه مانده اند...
دلم براي شعر تنگ شده است.
جواب سلام
احمد جان ! سلام
منم محمد ، محمد عزيزي (نسيم) . نوشته ي كوتاه ولي صميمي ات را در وبلاگت خواندم و احساس كردم دلتنگي مشتركي با شما دارم.
من كه اين روزها در دبستان غرق دنياي كودكي هايم هستم و در صفحه ي مدرسه هم صحبت نوجوانان ، دلم براي دوران نوجواني خودم تنگ شده است.
نمي دانم شايد اين خاصيت پاييز باشد كه با دلم اينچنين صميمي است ؛ طوري كه دوست دارم از شب تا صبح باران ببارد و من بيدار بنويسم و بنويسم .
احمد جان !
چند روز پيش فرصتي دست داد تا به همراه برادرانم ، سري به زادگاهم « مياندره » بزنم. بهانه ي سفرما در اين وقت سال ديدار با پدر و مادر و كمك به چيدن انگورهاي باقي مانده بود.
غروب پنجشنبه كه شد من نشستم كنار پنجره و خيره شدم به ذوب شدن قرص پرتقالي خورشيد در آن دورها. دلم مي خواست مي رفتم شلوار ورزشي ام را مي پوشيدم و مي زدم بيرون.
مي دانستم توي خرمن جا همه جمع اند: عبدالله ، جعفر ، مهدي ، فريدون ، محمود ، رجب ، هادي ، حسن و ...
با يك توپ درب و داغان و كفش هاي لاستيكي مان چه گرد و خاكي به پا مي كرديم. ستاره ها كه در مي آمدند
- خسته و كوفته - راه مي افتاديم به طرف خانه .
آن روزها نمي دانستم بعد از خداحافظي با بچه ها چرا را دلم مي خواهد توي خرمن جا بمانم و به ماه و ستاره ها نگاه كنم.
شب مي رفتيم روي پشت بام و ستاره ها را مي شمرديم و تماشا مي كرديم سر خوردن شهاب ها را.
اين هم نوشته اي از آن روزهاي نوجواني تقديم به تمام دوستاني كه دلشان براي آن روزها تنگ شده است.

 



بر كنكوري ها چه گذشت؟ (قسمت چهارم)
راههاي تقويت بهداشت رواني فرزندان

¤ اگر با ناراحتي هاي رواني كودكان، نوجوانان و جوانان روبه رو شديم با حوصله و متانت آنها را رفع كنيم و از تصميم هاي عجولانه بپرهيزيم.
¤ در ناراحتي هاي شديد، درد دل و گريه كردن باعث تخليه رواني و آرامش مي شود، در اين شرايط از يك دوست صميمي مي توانيم كمك بگيريم.
¤ مشاركت جو باشيم تا دوستان جديد بيابيم.
¤ از مشاهده فعاليت هاي جديد فرزندانمان لذت ببريم.
¤ با پرورش ابعاد روحي، معنوي و مذهبي شخصيت خود و فرزندانمان به سلامت رواني بالاتري دست يابيم.
¤ با احترام به ديگران به بهداشت رواني خود و ديگران كمك كنيم.
¤ زمينه هاي اعتماد را فراهم كنيم.
¤ به احساسات فرزندانمان توجه كنيم و ويژگي هاي آنها را بشناسيم.
¤ محيط زندگي را در حد توان جذاب و پرنشاط كنيم.
¤ فرصت هاي مناسب براي بروز احساسات و شخصيت فرزندانمان ايجاد كنيم.
¤ به دست آوردن بهداشت رواني منوط به روبرو شدن با واقعيت، سازگار شدن با تغييرات. ظرفيت داشتن براي مقابله با اضطراب ها، كم توقع بودن، احترام قايل شدن به ديگران و... است، بكوشيم اين شرايط در خانواده فراهم شود.
¤ رفتار والدين در خانواده به گونه اي باشد تا فرزندان، خود را در زندگي شاد، خوشحال و فارغ از گرفتاري ها احساس كنند.
¤ هميشه احساس موفقيت و ارزشمندي خود و اعضاي خانواده را بيان نماييم.
¤ با انجام فرايض ديني و رفتارهاي صحيح، فرزندان را متوجه كنيم كه مذهب تأمين كننده بهداشت رواني است.
¤ هر چه بتوانيم با جامعه و افراد آن سازگاري بيشتري داشته باشيم، از بهداشت رواني بالاتري برخوردار خواهيم بود.
¤ به جاي گريز از سختي ها و مشكلات، بايد قدرت عمل و تفكر خود را در مقابله با آنها افزايش دهيم تا خود و اعضاي خانواده به شادي، صفا و آرامش برسيم (ان مع العسر يسرا)
¤ به دستورات الهي به خوبي عمل كنيم تا از هر گونه خودخواهي، بدبيني، تنهايي و نگراني مصون باشيم.
¤ به فرزندان بياموزيم كه حتي در تجربه هاي تلخ زندگي نيز فرصت هاي خوبي وجود دارد كه بايد كشف كنيم و در زندگي بكار گيريم.
¤ به فرزندان آموزش دهيم به جاي سركوب كردن احساسات آزار دهنده مثل حسادت، كينه توزي و... آن احساسات را به گونه اي صحيح بيان و خود را تخليه كنند.
¤ براي اصلاح رفتار فرزند هرگز از شيوه تحقير و سرزنش استفاده نكنيم بلكه با مطرح كردن نقاط مثبت آنها، ضعف هايشان را نيز گوشزد كنيم.
¤ اگر اميد داشتن را به فرزندانمان بياموزيم هميشه از سلامت رواني برخوردار خواهند بود، اميد يعني احساس جاودانگي و پيروزي در همه لحظات.
¤ در مقابل فرزندان از ديگران بدگويي نكنيم و اگر به منظور پيشگيري از خطرهاي احتمالي، معايب افراد نابهنجار را مي گوييم، به آنها خاطر نشان كنيم كه «اين رفتار آن افراد است كه بد است، نه خود آن افراد.»
¤ در عين تكريم شخصيت و ابراز محبت و توجه به فرزند، در اصلاح رفتارهاي ناپسند او تلاش كنيم تا خويشتن پنداري مثبت كه رمز بهداشت رواني است در فرزندمان تقويت شود.
¤ فرزندان را به نوع رفتارهايي كه از آنان انتظار داريم آشنا كنيم.
¤ هنر ارتباط سالم و مؤثر با ديگران را خودمان بياموزيم و به فرزندان نيز آموزش دهيم.
¤ انتظارات خود و اعضاي خانواده را با واقعيات تطبيق دهيم.
¤ در مواقع ضروري سعي كنيم به موقع از ديگران كمك بگيريم. برخي از مشكلات را به تنهايي نمي توان حل كرد، در اين گونه موارد بهتر است از مشاور يا روان شناس ياري بخواهيم.
¤ با اتكا به خداي بزرگ نقطه اطمينان بخشي را پيدا مي كنيم كه مؤثرترين داروي شفابخش نگراني ها و اضطراب هاي ماست، با ياد خدا و رشد معنويت در خانواده، بهداشت رواني خود و اعضاي خانواده را بيمه كنيم.
الله وردي
مشاور دبيرستان
نمونه دولتي صنيعي فر

 



عجب صبري خدا دارد!

وقتي عصباني مي شويم كسي جلودارمان نيست به زمين و زمان گير مي دهيم كه چرا اين گونه شد و آن گونه نشد.
اصلا چرا شد؟ چرا نشد؟
شروع مي شود ايرادهاي بني اسرائيلي مان و دلايلي بر اساس نسبيت اينيشتين.
توقع هم داريم كه همگان بپذيرند دلايل فوق العاده علمي و منطقي ما را!
ولي خب به مقصود كه نمي رسيم سخت بر آشفته مي شويم ودلمان مي خواهد روزگار، انساني بود تا مي توانستيم يقه اش را بگيريم غافل از اينكه يقه روزگار حالا نيز دست ماست!
دليلي براي بخشيدن نمي بينم اگر ضربتي زدي بايد ضربتي نوش كني والا ما مي دانيم و تو.
بعد اگر خودمان باشيم دراين مقام، بخشش را شايسته مي دانيم و گفتمان مسالمت آميز را راهگشا تر.
ما چه جور بني بشري هستيم من يكي كه هرچه به مغز خويشتن فشار آورده و در احوال اين عجيب الخلقه و شاهكار آفرينش مطالعه كردم و در بحر مكاشفات مستغرق شدم، نفهميدم كه چه هستيم!
اما خوب مي دانم كه ازپرادعا ترينيم در بين خلايق.
مي خوريم و مي گرديم .از گردش روزگار لذت مي بريم از آنچه خداوند برايمان مقدر كرده اما اين ايراد گرفتن را نمي شود و از ميان ما برداشت چرايش را هم نمي دانم!و نخواهم فهميد. اصلا دليلي براي فهميدن نيست من نيز جزو همين دسته ام ما را جدايي با دوستانمان رسم جوانمردي نيست!
از موضع قدرت كه حرف نمي زنم دارم انتقاد مي كنم. خب مگر جايز نيست؟
اصلا خودش شغلي است درآمد زا. پس ايرادي بر من نگيريد كه ناراحت شده به شيوه بني اسرائيل ايراد خواهم گرفت از شما.
من كه حرف بدي نمي زنم مي گويم خصلتي كه داريم نيكو نيست و بايد تجديد نظري كرد در اين لايحه تا مبادا به تصويب برسد.
چند سالي مي شود كه درخواست تجديد نظر مي دهيم همان است كه بر برخي كارگر نمي افتد والا تا كنون از ميان رفته بوديم با اين همه درخواست هاي جور واجور و ناشدني.
يك لحظه فكر هم نمي كنيم بر خواسته هايمان . آنچه را مي خواهيم كه نمي شود و آنچه را نمي خواهيم كه مي شود. صلاح را از ناصلاح تشخيص نمي دهيم و اين مي شود كه آني را مي خواهيم كه بي ارزش ترين است و آني را نمي پسنديم كه با ارزش ترين !
خودمان را لحظه اي جاي ديگري نمي گذاريم تا خدايي ناكرده در مقام او قرار نگيريم البته در مقام مادي بالاتر از خود چرا ، روزي هزار بار قرار مي گيريم و فراموش مي كنيم حال خود را.
عصباني شدن هم عالمي دارد براي خودش.. صورتي سرخ و برافروخته و دودي كه از سرمان بالا مي رود و صحنه اي هيجان انگيز.
خب ديگر كافي است تا شما را عصباني نكرده ام بروم زيرا كه بوي عصبانيت كم كم از راه مي رسد.
پس خدانگهدار تا اگر عمري باقي بود برگردم تا دوباره لايحه اي را كه خوب نيست تصويب نكنند.
زهرا كريمي (باران)

 



شعرامروز

راه سبز
چراغي مي شود روشن
در آن پس كوچه باريك
عجيب است اين چراغ سبز
ميان اين شب تاريك

قدمهايم روان گشته
به سوي سبزي اين نور
نمي دانم كجا هستم
كه قلبم پر شده از شور؟

جدا شد از زمين پايم
گمان دارم ندارم غم
و شايد هست اين رويا
كه دارم مي دوم كم كم

هوا از رايحه خيس است
نم باران و عطر ياس
پناهي مي برم بر عشق
بر آغوش تر احساس

همه سبز است اين كوچه
در هر خانه اي پرچم
به روي تك تكش نامي
پر از عطر گل مريم

ولي آن خانه كه سبز است
ميان خانه ها تنهاست
به روي پرچمش اسمي
به آرامي يك درياست

سر آغازش خداوندي
پس از آن آخرين اختر
محمد، فاطمه، زهرا
علي محبوب پيغمبر

به زير آن دو تن ديگر
حسن بخشنده نامي
كنارش زاده زهرا
شهيد دشت گمنامي

حسين است وحسن، زهرا
محمد با علي مولا
حقيقت هاي پرنورند
ميان ظلمت دنيا
سپيده عسگري (رايحه)

 



تقديم به بچه هاي مدرسه و به ياد پاييزهايي كه به مدرسه مي رفتيم

شعر پاييز
يادآور حس غم است آواي پاييز
لطفي دگر دارد ولي شب هاي پاييز
دنياي رنگين فصل زرد عاشقي ها
هر لحظه رنگي مي شود، دنياي پاييز
در هر غزل معناي درد است و جدايي
در شعر من جا كرده خوش معناي پاييز
اين كوچه باغي كه پر از تصوير و رنگ است
دارد حكايت از غم زيباي پاييز
در هر طرف موسيقي زيباي عشق است
موسيقي عشق از دل تنهاي پاييز
جلال احمدي حسن آباد

 



قصه هاي زندگي (25)
الماس

مهدي احمدپور
انسانها آمده بودند تا سنگهاي قيمتي را پيدا كنند. يكي از سنگها تلاش مي كرد تا انسانها پيدايش كنند، زيرا مي خواست از يك سنگ بي استفاده، تبديل به سنگي گرانقيمت شود.
سنگ دوم به او گفت: بيچاره، اگر انسانها تو را پيدا كنند، تو را مي تراشند و تو بايد آن قدر زجر بكشي تا تبديل به سنگي گرانقيمت شوي. آيا ارزشش را دارد!؟
سنگ جوابي نداد و تنها در اين فكر بود كه با درخشش هر چه بيشتر نظر انسانها را به خود جلب كند كه موفق هم شد! مردي آن را ديد و برداشت و با خوشحالي به همه نشانش داد و فرياد زد: الماس الماس...!
چند وقتي گذشت و باز انسانها براي يافتن سنگهاي گرانقيمت به آنجا بازگشتند. يكي از مردها از ديگري پرسيد: سنگ قبلي را چه كردي؟
مرد گفت: آن را تراشيدم. به سختي و با دقت زياد! الان الماس بسيار زيبا و خيلي گرانقيمت شده است كه آن را در موزه و با مراقبتهاي ويژه نگهداري مي كنند. هر روز مردم زيادي، براي ديدن آن به موزه مي آيند و...!
همين طور كه مرد داشت از سرنوشت درخشان الماس تعريف مي كرد، سنگ دوم با درخشش بسيار تلاش مي كرد، خودش را به انسانها نشان دهد.

 



پاسخ مسابقه ي تصويري ( دو )

پيدا و پنهان
عاشق عكس هاي متفاوت بود. نه اينكه از سوژه هاي عجيب و غريبي عكس بگيرد، يا عكس هايشان را دوست بدارد، كه اتفاقا برعكس، از همين چيزهاي ساده دور و برش جوري عكس مي گرفت كه وقتي نگاه مي كردي به راحتي متوجه مي شدي كه عكاس اين اثر، با بقيه دوربين به دست ها فرق دارد. هميشه مي گفت تصاوير معمولي چنگي به دل نمي زنند. مي گفت عكس بايد با آدم حرف بزند. بايد با چيزهاي عادي كه در طول روز مي بينيم فرق داشته باشد. مي گفت يك عكس خوب، بايد با ديدي تازه به سوژه اش نگاه كند...
يك حرف هايي هم راجع به كانون عكس و نقاط طلايي آن مي زد، كه راستش را بخواهيد، من هيچ وقت درست متوجه نمي شدم!
فقط همين اندازه فهميدم كه در كادر دوربين كه بعدا مي شود كادر عكس، نقاطي وجود دارد كه چشم را به سمت خودش مي كشاند كه به آنها نقاط طلايي يا كانون عكس مي گويند. حالا اگر سوژه عكاسي در همين نقاط قرار بگيرد، تصويري كه ثبت مي شود تا حدي حرفه اي است. اما از همه اين حرف ها كه بگذريم، بايد به نكته اي اشاره كنم كه گفتنش خالي از لطف نيست، و آن نكته اينكه دوست هنرمند من كه اينگونه عاشقانه عكس مي گرفت و از عكاسي حرف مي زد، هميشه توي دست و بالش يك مشت عكس عجيب و غريب داشت. به عنوان مثال عكس جالب و عجيبي از سايه يك پروانه در حال گشتن به دور شمعي كه عاشقانه مي سوخت! يا تصويري از رقص زيباي نور روي يك حباب آب، و يا تصوير حيرت انگيزي از يك مورچه كه روي خط افق حركت مي كرد، آن هم هنگام غروب خورشيد و در حالي كه بالاي سرش عظمتي از آسمان نارنجي رنگ و دلنشين گسترده بود!
حتما اگر سوژه هايي كه گفتم را در ذهنتان مجسم كنيد، حس غريبي پيدا مي كنيد. حالا فرض كنيد حال كسي را كه دائم با اين تصاوير سر و كار دارد، و مدام به دنبال خلق چنين آثاري ست...
معلوم است كه چنين شخصي، آدم بسيار متفاوتي است، با روحيات و منشي غير معمول و بسيار عجيب!
اگر از اين حرف ها هم بگذريم مي رسيم به اصل مطلب و آن اينكه يك روز همين دوست عزيز من، عكسي را نشانم داد و گفت: اين را ببين، شاهكار است! وقتي عكس را گرفتم و برانداز كردم در نگاه اول چيز جالب توجهي نديدم. يك تصوير خيلي معمولي بود، از يك چتر، و يك دنيا آب! اما وقتي با دقت بيشتري نگاه كردم كم كم متوجه شدم كه دارم به تصوير حيرت انگيزي نگاه مي كنم. چون چتري كه معمولا روي خشكي مي گيرند تا خيس نشود، اين بار روي آب نگه داشته شده بود! تازه از دستي كه خودش از آب بيرون آمده بود! وقتي كمي بيشتر فكر كردم و به هدف و پيام احتمالي عكاس اين اثر فكر كردم، تازه فهميدم كه از كنار خيلي از سوژه هايي كه به همين اندازه جذابند، به راحتي رد مي شوم و شايد اگر خيلي هنر كنم چند لحظه با يك نگاه سرد و معمولي همراهي شان مي كنم...
حالا ديگر لحظه به لحظه شور و شوق و هيجان در وجودم بيشتر مي شد. حس كسي را داشتم كه كنار عكاس اثر ايستاده است...
خيل آبي كه در عكس تصوير شده بود آرام بود و با وقار، اما درياي خيال ذهن مرا حسابي به تكاپو انداخته بود! بعد از چند لحظه كه عكس را برگرداندم، پشت آن با خط زيبايي نوشته شده بود: پيدا و پنهان
احمد طحاني از يزد

 



حرف هاي آسماني

گل هاي شقايق
درباغ گلهاي شقايق قدم مي زدم.
ناگهان به يادتو افتادم.
آريبه ياد تويي كه شقايق را آفريدي.
قلم بر دست نهادم وبرايت نوشتم:
شقايق مظهرعشق هست وعاشقي،دل است و دل دادگي و... .
هنگامي كه نسيم بهاري دست خود را چون مادري مهربان، به گلهاي شقايق مي كشد و آنها را نوازش مي كند، آنگاه است كه عاشقي آغاز مي شود؛عاشقي براي معشوق واقعي.
معشوقي كه داناوتوانا است وآفريدگار جهانيان وهمين طورقلب جهانيان است تابرايش بتپد.
هنگامي كه پاييزفرا مي رسد و اشك هاي آسمان ازگونه ي ابرها به زمين فرود مي آيد
آنگاه است كه انسان به عشق واقعي مي رسد
ودل رابه خداي يكتا مي سپارد.
الهي!
همانا معشوق واقعي تويي.
فاطمه شيرازي 14 ساله مدرسه پيام انقلاب تهران

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14