(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 27 مهر 1390- شماره 20052

مأموريت با بيان براي تفرقه اندازي بين شيعيان
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
3 خصوصيت ممتاز امام خميني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مأموريت با بيان براي تفرقه اندازي بين شيعيان

يكي ديگر از تعاليم مقدّس بابيان و بهائيان،محوريت عدد19است!زيرا آيه ي بسمله19 حرف دارد و جمع تعداد حروف پنج تن آل عبا(اهل البيت عليهم السّلام)نيز19 حرف است و اسم«واحد» از اسماي حسناي حق تعالي نيز با حساب جمل(ابجدهوز)برابر عدد 19است و اين عدد در آيه ي30 سوره مدّثّر هم ذكر شده است.پس اين عدد مقدّس و اسرارآميز است!89(راستي كه چه برهان قاطع و معقول و منطبق با علمي!)
آنان بي توجه به اين هستند كه مبناي تقسيم سال و ماه،امري طبيعي مانند گردش زمين به دور خورشيد يا ماه به دور زمين است نه امري جعلي و قراردادي و مذهبي!(آئين ها و مراسم و آداب و سنن مقدس يا عرفي اقوام و اديان، بر ايّام و ماه ها حمل شده و دلايل مختلف تاريخي يا شرعي و ديني دارد و به تنظيم و همبستگي امور آن ها يا سعادت اخروي ايشان خدمت مي كند.) بهائيان و بابيان كه ظاهراً براي وحدت اديان و ملل آمده اند، همين امور مورد اتفاق ملل را نيز مورد خدشه و مناقشه قرار داده و هر سال را به نوزده ماه و پنج روز (ايام بهاء) و هر ماه را به نوزده روز تقسيم كرده اند و روزه ي آن ها نوزده روزه است و برخي جريمه ها نيز با عدد نوزده تعيين شده است و خود باب و هجده نفر پيروان اوليه اش(حروف حيّ) جمعاً19 نفرند و قس علي هذا...90
به نظر ادوارد براون، تقويم بهائيان با تقويم زردشتي ها شباهت زيادي دارد! گويا مقصود وي فرقه ي دروزي(درزيان)باشدكه در سوريه و لبنان و اردن و اسرائيل ساكنند و سال و ماه را بر مبناي 19 تقسيم و بيشتر احكامشان را نيز با عدد19 وضع كرده اند و صاحب احقاق الحق(ميرزا محمدتقي تاجر همداني) هم به آن اشاره كرده است.91
دو يا سه فرقه ي ايراني نزديك به عصر زندگي باب هم در استرآباد(گرگان)و اصفهان و آذربايجان فعّال بوده اند كه از شاخه هاي متأثر يا منشعب از اسماعيليه اند و برخي از تعاليم بابيه و بهائيه بسيار به آموزه هاي آنها شباهت دارد، لذا به نظر مي رسد در مورد عدد19نيز متأثر از آن ها بوده اند. در كتاب «فرهنگ فرق اسلامي»آمده است كه «حروفيّه» پيرو فضل الله نعيمي استر آبادي(796-740هـ.ق)بودند كه خود را«اهل الحق»يا «اهل الحقيقه» مي دانستند.92 استر آبادي مي گفت كه آدمي در نتيجه ي رياضت و كمال مي تواند به درجه ي الوهيّت برسد! وي حروف را مقدس و داراي رمز و راز و متجلّي در صورت هاي زيبا مي دانست و در نتيجه مدعي بود كه زيبا رويان، مقدس و شايسته ي عشق ورزيدن هستند!همچنين وي حروف الفبا را منسوخات انساني مي دانست!يعني مظهر حروف،جمال انسان است.93
بعداً از حروفيّه، فرقه اي توسط محمود پسيخاني گيلاني(از پيروان فضل الله حروفي)در سال800هـ.ق. پديد آمد كه پسيخانيّه يا نقطويّه ناميده شد. فرقه ي ديگري هم وجود داشت كه شبيه حروفيّه و موسوم به «بكتاشيّه» بود.94 در واقع نقطويّه از فرقه ي پسيخانيّه منشعب شده بود و نقطه را واحد(توجه:واحد=19)و اصل وجود دانسته و مي گفتند كه قارون و موسي(ع) و فرعون و حضرت علي(ع) و حضرت رضا(ع) و ذوالنّون مصري داراي مقام «نقطه» بودند!« نقطويّه سال را به نوزده ماه و هر ماه را به نوزده روز قسمت كنند و عدد هفت و نوزده را مقدس دارند.معلوم مي شود كه بابيّه و بهائيّه شمار سال و ماه خود را از ايشان اقتباس كردند...امروز اكثر نقطويّه در لباس دراويش خاكسار به سر مي برند و عقايد خود را آشكار نمي سازند.»نقطويان توسط شاه عباس اول در قزوين در سال1002هـ.ق به جرم الحاد قلع و قمع شدند.95
پيداست كه علي محمد شيرازي مي توانست تعاليم مذكور را از مطالعه ي كتب يا تماس با دراويش خاكسار اخذ كرده باشد. زيرا وي بنا به مناجاتي كه به زبان عربي نوشته، تا15-14 سالگي در شيراز بود و پنج سال در بوشهر و يك سال در كربلا و پنج سال ديگر هم (بين20تا25سالگي)در شيراز بود و پس از سفري يك ساله به مكّه(بعد از كشتار مردم كربلا توسط نجيب پاشاو در آستانه ي مرگ سيد كاظم رشتي)، به شيراز برگشت و مدعي بابيّت شد(1260هـ.ق). پس وي ده سال در بوشهر و شيراز فرصت تماس با افراد غير شيعه و مطالعه ي كتب آن ها را داشت و به قول كنت دوگوبينو:«سيّد باب طالب دانستن موضوعات جديد بود؛ انجيل ها را كه به فارسي ترجمه شده بودند،خوانده بود و اغلب با يهوديان شيرازي براي كسب اطلاع،تماس گرفته و در صدد شناختن مذهب زردشتيان بر آمده و براي اطلاع از كتاب هايي كه از روي اعداد حروف ابجد علوم مخفي و فرضيه هاي فلسفي را حل مي كند،كوشش نموده است.در جواني به زيارت مكّه رفت؛ به جاي اين كه با ايمان محكم تري برگردد، از راه شريعت معمول خارج گرديد و ممكن است در همان جا تصميم به ايجاد مذهب جديد را گرفته باشد...تا به جايي كه دعوي كرد كه به او الهام و وحي مي رسد و پيامبر است و نقطه ي اولي است؛ يعني خود آفريننده ي حقيقت و مظهر«الله» است و از آن موقع به«حضرت اعلي» ملقب گرديد...»96
نقطه ي جالبي نيز كه خوب است استطراداً ذكر شود،اين ا ست كه بسياري از بابيان ايران، يهودي و زردشتي الاصل يا يهوديان جديدالاسلام(يهوديان مخفي نه مرتدّ) بوده اند كه براي انجام مأموريت غير ديني كردن جامعه و حكومت ايران،يا تفرقه اندازي بين شيعيان و يا براي فرار از يهوديت و آزادي در فسق و فجور، بابي يا بهائي شدند و در گرايش ديگران به اين كيش هم نقش داشته اند. مانند ملا عبدالخالق يزدي كه عالمي يهودي بود و ظاهراً مسلمان شد و از نزديكان شيخ احمد احسائي گرديد و احسائي هفت سال در خانه ي او ساكن بود و وي شهرت زياد و احترام و اعتباري نزد عامه ي مردم پيدا كرد و به مشهد مهاجرت نمود و در صحن حرم مطهّر نماز جماعت برگزار و وعظ و خطابه مي نمود و به عنوان يكي از علماي طراز اوّل مشهد پس از ملاقات با ملاحسين بشرويه اي(سفير باب به خراسان)بابي شد و مردم را نيز به بابيّت دعوت و بعضاً به آن وارد كرد.همچنين ملارحيم موسائي همداني(حاجي لاله زار-العازار)نياي دو هزار نفر يهودي،مسيحي و بهائي است و به گفته ي مرحوم ميرزا حسن نيكو،جز چند نفر بهائي فرقاني،بقيه ي بهائيان همدان كليمي(يهودي)الاصل هستند و همين طور است وضع يهوديان بهائي شده در تهران و كاشان و گيلان و فارس و مشهد و اراك و تربت و غيره97.
6- مشكلات و اختلالات رواني: بسياري از مدعيان دروغين امامت،نبوّت يا الوهيّت و دين سازان و فرقه پردازان و نيز سرداران و حاكمان و سياستمداران سفاك و سلطه گر قطعاً مبتلا به يك يا چند نوع اختلالات رواني بوده و هستند.علي محمد شيرازي(باب)و حسينعلي نوري(بهاء) و برادر و پسرانش نيز از اين گونه اند و ما براي نمونه،اشاره اي به مشكل آنها نموده و آرزو مي كنيم كه روان شناسان برجسته و مستقلي مشكلات رواني اين افراد را از آثار و دعاوي ايشان بررسي و استنتاج و اعلام كنند.
حسينعلي نوري مدعي شده:«يومي از ايام در ارض طاء(طهران)كه مقرّ سلطنت ايران است، مشي مي نموديم.بغته ً از كل جهات چنين مرتفع... ناله ي منابري كه در مدن و ديار آن اقليم است،اصغاء شد و به اين كلمات ذاكر:الهي الهي!خاتم رسل... ما را از براي ذكر و ثناي تو ترتيب داده...»98 يعني وي در تهران ناله ي منبرهاي سراسر ايران را شنيده كه به او به لفظ«خداي من! خداي من!»خطاب كرده و علّت غايي ترتيب يافتن خود توسط پيامبر اسلام(ص) را ذكر و ثناي وي(خداي بهائيان)اعلام كرده اند!
در علم روان پزشكي جديد گفته مي شود كه اختلالات و ناهنجاري هاي ادراك (ادراك به معني دريافت تجربي يا فرآيند آگاه شدن از آنچه كه اعضاي حسي ارائه مي دهند)چهار نوعند:تغيير در شدت آنچه كه ادراك مي شود؛تغيير در كيفيت ادراك؛ فريفتار يا تفسير اشتباه يك محرك خارجي؛و توهّم ها
( hallucinations ). توهّم يعني درك نمودن بدون وجود محرك خارجي براي عضو مربوط به آن درك، به شرط اين كه اوّلاً به صورت يك ادراك واقعي تجربه شود، نه به صورت يك تجسم؛ ثانياً فرد چنين احساس كند كه چيزي كه تجربه كرده است، از دنياي خارج از وجودش آمده است. توهّم ها براي همه ي حواس ممكن است پيش آيد، اما توهّم هاي شايع تر مربوط به حسّ شنوايي و بينايي هستند و توهّم هاي شنوايي ممكن است به صورت صداي انسان پيش بيايد،ممكن است يك كلمه يا عبارت يا جمله شنيده شود و گاهي اين صدا خطاب به آن فرد با لفظ«تو»است(توهّم هاي دوم شخص)و گاهي هم خطاب به همان فرد با لفظ«او» صورت مي گيرد(توهّم هاي سوم شخص)كه اين نوع اخير، از ويژگي هاي اسكيزوفرنيا(نوعي بيماري رواني)است.گاهي آنچه كه فردي در توهّم خود مي شنود،همان چيزي است كه خودش در صدد گفتن آن بوده است و گاهي هم تكرار چيزي است كه او در آن لحظه به آن فكر مي كرد (پژواك فكر). توهّم هاي بينايي هم اغلب به صورت درخشش نور و يا تفسير هاي پيچيده (مانند شكل يك انسان)به اندازه ي طبيعي يا كوچك تر يا بزرگ تر پيش مي آيد.99
توهّم ها عموماً نشانه هاي بارزي براي ابتلا به اختلالات رواني تلقي مي شوند (جز آن ها كه براي فردي به طور اتفاقي و موردي پيش آيد، مخصوصاً قبل و بعد از خواب)و ممكن است در تمامي انواع اختلالات شديد روان پزشكي(مانند اختلالات عاطفي،اسكيزوفرنيا و اختلالات ارگانيك)ديده شوند.100
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
89 . همان،ص132.
90 . ر-ك:همان،ص ص133-132. و:بهرام افراسيابي،همان،ص ص255-253و260-259و279-277.بايد توجه داشت كه همين تقسيم سال به نوزده ماه وپنج روز،آشكارا دليل غير آسماني بودن و بطلان بابيّت و بهائيّت است،زيرا قرآن كريم فرموده:«بدرستي كه تعداد ماهها نزد خدا،دوازده ماه است...»(سوره ي مباركه ي توبه/36)پس آئين آنها از نزد خدا نيامده است.
91 . بهرام افراسيابي،همان،ص278 به نقل از يك سال در ميان ايرانيان،ج2،ص491. و:دكتر يوسف فضائي،همان،ص ص247-246.
92 . كنت دوگوبينو در كتاب سه سال در ايران(ترجمه ي ذبيح الله منصوري)، اهل حق را غيرازعلي اللّهي ها و بسيار شبيه به بهائيان دانسته است.
93 . براي نگارنده اين سؤال مطرح است كه آيا رياضت هاي علي محمدشيرازي در بوشهر(با توجه به دعاوي بعدي او و نيز اين حقيقت قرآني كه تسخير شمس،از افعال خداوند متعال است) به تعاليم استرآبادي مرتبط بود؟و آيا ناميدن حسينعلي نوري توسط بهائيان به«جمال مبارك» و«جمال اقدم» و «جمال ابهي»كه حاكي از مقامي خداگونه است،با تعاليم مذكور بي ربط بوده است؟ همچنين خطاب هاي بي معني حسينعلي به عنوان«اي پسر زيبا!» در لوح ابن الذئب چه ربطي به تعاليم حروفيّه دارد؟ و آيا مي توان نشانه ي همجنس گرايي وي (همانند نواده اش شوقي افندي جانشين عباس افندي) باشد؟!
94 . ر-ك:دكتر محمدجواد مشكور،فرهنگ فرق اسلامي،مشهد،آستان قدس،1372، ص ص106-105 و119-116و155-153.برخي از محققان، فرقه ي بكتاشيّه را يهوديان مخفي دانسته اند.
95 . همان،ص450.براي تفصيل بيشتر،ر-ك: عليرضا ذكاوتي قراگزلو،جنبش نقطويّه، قم،نشراديان،1383.
96 . دكتر يوسف فضائي،همان،ص ص88-87 به نقل از دكتر حبيب ل وي،تاريخ يهود ايران،ج3،ص602.
97 . ر-ك:عبدالله شهبازي،مقاله ي«يهوديان و گسترش بابيگري و بهائيگري»، ماهنامه ي موعود،شمار93، سال13،آبان1387،ص ص15-12.
98 . حسينعلي نوري،كتاب اشراقات،ص246.
99 . ر-ك:درسنامه ي فشرده روان پزشكي آكسفورد1999،ترجمه ي دكتر مهدي نادري فر وديگران، تهران،تيمورزاده و طبيب،1381،ص ص13-12.
100 . همان،ص ص13و14.

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
3 خصوصيت ممتاز امام خميني

غير از همه خصوصياتي كه در اين بزرگوار بود، سه خصوصيت ممتاز در شخصيت او به شكل بسيار پيچيده و درهم تنيده اي، جذّابيت و تأثير عجيبي در اين مرد بزرگ به وجود آورده بود.
خصوصيت اوّل، عبارت از خردمندي و دانايي بود. او مردي دانا، خردمند، عاقل و عميق بود. در او، به معناي حقيقي كلمه، جوهر دانايي وجود داشت؛ كه:
هر كه در او جوهر دانايي است بر همــه كاريش توانايي است
لذا در هر جايي كه از وجود او چيزي بروز كرد، نشانه اين دانايي و خردمندي در آن ديده شد. در ميدان دانشهاي تخصّصي خود او ـ يعني فلسفه، فقه، عرفان، اصول، اخلاق ـ همه جا اين دانايي و عمق و اين گوهر درخشان خردمندي بروز كرد؛ حرف نو و سخن تازه به ميدان آورد و به تكرار سخن گذشتگان اكتفا نكرد.
خصوصيت دوم، دينداري و ايمان روشن بينانه بود. او متعبّد بود؛ اما تعبّدي دور از تحجّر و توقّف. او روشن بين و روشنفكر و نوآور در مباحث ديني بود؛ اما نوآوري دور از لاقيديهاي نوآوران. خيليها در زمينه مسائل ديني، سخن نويي را به ميدان مي آورند؛ اما اين سخن نو، نشانه ي لاقيدي و لااباليگري آنها در وفاداري به متون اسلامي است؛ سخن آنهاست، نه سخن دين! روشن بيني و نوآوري امام، متّكي به دين و مباني ديني بود؛ لذا آنچه را كه در زمينه مسائل اعتقادي و اخلاقي و فقهي اسلام عرضه كرد و نو بود، آن چنان بود كه متبحّرترين و واردترين كساني كه در اين علوم و دانشها ورود داشتند، در مقابل آن اظهار تسليم كردند و آن را به عنوان يك سخن بابنياد پذيرفتند؛ نه به عنوان سخني كه متّكي به مباني و اصول نيست. بنابراين، او متديّن و متعبّد، اما درعين حال روشن بين و آگاه و به كار گيرنده خرد، با آفاق عظيم در مسائل اعتقادي و عملي بود؛ دينداري اي كه به يادآورنده دينداريهاي عصر نبوّت يا جلوه هايي از عصر معصومين: بود.
خصوصيت سوم، شجاعت و دليري و جان نثاري او بود؛ آماده بود كه در آن جايي كه او حق مي گويد و دنيا باطل مي گويد، با آن دنيا مواجه شود. اين كه در يكي از بيانيه هاي خود فرمود «اگر استكبار جهاني دين ما را تهديد كند، ما هم همه دنياي او را تهديد خواهيم كرد» راست مي گفت. مي توانست در مقابل دنيايي بايستد؛ همچنان كه آن روزي كه اين فرياد را در سال 1341 در قم بلند كرد، اوّل كار كسي با او نبود. البته فوراً بي فاصله، گروه گروه مردم مؤمن و دلهاي پاك در همه جا به او گرويدند؛ اما اوّلي كه وارد ميدان شد، تنها وارد شد، تنها بود، احساس تنهايي هم مي كرد؛ ولي اين دليري را داشت كه وارد شود. انسان وارد ميداني شود كه آن طرف قضيه، قدرتها و نيروهاي نظامي و نيروهاي امنيتي و داغ و درفش باشد، وجدان و دين و ملاحظه نباشد، پشتشان هم به سياستهاي جهاني و استكباري گرم باشد؛ وارد شدن در چنين ميداني، اوّلين شرطش اين است كه انسان از جان خود بگذرد و او از جان خود گذشته بود و براي پذيرفتن همه خطرها حاضر بود؛ يعني براي او، جان و ديگر خصوصيّاتش اهميت نداشت. بعضي كسان مي گويند ما از جانمان گذشتيم؛ اما در مقام عمل كه نگاه مي كنيد، از يك احترام خشك و خالي نمي گذرند؛ چطور از جان گذشتند؟! از يك پول و از يك لذّت و شهوت نمي گذرند؛ چطور از جان گذشتند؟! اما او راست مي گفت؛ او حقيقتاً جان را كف دست داشت و آماده بود و به ميدان آمد:
بسا باشد كه مــردي آسماني بـه جاني بر فرازد لشكري را
نهد جان در يكي تير و رهاند ز ننگ تيره روزي كشوري را
با اين سه خصوصيتي كه اين گونه در وجود او درهم تنيده بود، وارد ميدان شد. البته نقاط مثبت امام يك فهرست طولاني دارد؛ اما چون اين سه خصوصيت به هم مرتبطند و تأثير بارز و هماهنگ با يكديگر دارند، لذا من اين سه خصوصيت را انتخاب كردم.
او اين ميدان را طي كرد تا به نقطه نزديك پيروزي ـ يعني سال 1357ـ رسيد. امام حالا در مقابل حادثه عجيبي قرار گرفته است و آن، پيروزي نهضت اسلامي به پشتيباني يك ملّت با همه وجودش است. آن پيروزي، نه فقط پيروزي بر يك رژيم فاسد و ارتجاعي بود، بلكه آن رژيم فاسد چون از پشتيباني تقريباً همه قدرتهاي استكباري آن روز برخوردار بود، اين پيروزي، پيروزي بر همه آن قدرتهاي استكباري به حساب مي آمد. او مي خواهد اين مملكت را با سليقه و نظر و نسخه اسلام اداره كند. در مقابل او چيست؟ كشوري كه نزديك دويست سال از جوانب گوناگون بر آن فشار آوردند تا همه خصوصيات ممتاز يك ملّت بزرگ را در آن بكوبند و ضعيف و سركوبش كنند. اگر به تاريخ اين دويست سال اخير مراجعه كنيد، عظمت كار امام را بهتر درمي يابيد. من تأكيد مي كنم كه جوانان، اين مقطع تاريخي را بخوانند. دستگاههاي تبليغي هم حقايقي را كه در اين مدّت بر سر اين كشور آمده، براي مردم تبيين كنند. به نظر من در اين خصوص كار كمي شده است.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه تهران ـ 9/7/78
روايت سالهاي تلخ استعمار
از اوايل قرن نوزدهم ميلادي كه مأمور انگليسي ـ «سرجان ملكم» ـ از مرز هندوستان وارد ايران شد؛ يعني از زمان حكومت فتحعلي شاه قاجار كه با هداياي اغواكننده و گرانقيمت براي رجال درباري و سياستمداران فاسد وارد ايران شدند و استعمار انگليسي، يا به تعبير ديگر، نفوذ ويرانگر انگليسي ـ چون استعمار به معناي متداولش در ايران پيش نيامد؛ اما بدتر از استعمار پيش آمد ـ حكومتهاي ايراني را به شدّت در مشت گرفت و هر كار خواست به وسيله آنها انجام داد؛ از آن روز تا روزي كه انقلاب پيروز شد، در حدود صدوهفتاد، هشتاد سال طول كشيده است. در تمام اين مدّت، همه عوامل قدرت ـ قدرتهاي بزرگ جهاني، عوامل قدرت نظامي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اخلاقي ـ كار كرده بودند براي اين كه اين ملت ريشه دار تاريخي بافرهنگ شجاع بزرگ را آن چنان ضعيف و خرد و نااميد و مأيوس كنند كه هيچ خطري از ناحيه آن، قدرتهاي بزرگ را تهديد نكند. امام در مقابل چنين واقعيتي قرار گرفت. البته از اين صدوهفتاد، هشتاد سال، عمده مدّتش دولت انگليس، از سال سي ودو به بعد دولت امريكا و در اواسط هم نفوذ دولت روسيه و رقابتهاي روس و انگليس در ايران بود؛ در دوران قاجاريه يك طور، در دوران رژيم پهلوي به مراتب خطرناكتر و سخت تر.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14