(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 30 مهر 1390- شماره 20054

بزرگترين خطر تعاليم بابيه
وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد 2
حكايت ايرنا ، جوانفكر و مشايي
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
اولويتهاي اصلي در حركت امام

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وقتي صداي تخلف از تريبون رسمي دولت مي آيد 2
حكايت ايرنا ، جوانفكر و مشايي

پروين مقدم
اكنون دو ماه از انتشار خاتون گذشته است و با گذشت اين مدت، به نظر مي رسد كه مي توان در فضايي آرام و به دور از هيجانات جانبدارانه يا عكس آن، مسايل را راحت تر نقد كرد.
آيا به طور قطع مي توان گفت كه خاتون از دسته همان جريانات ساختارشكن بود كه هر از گاه با ايجاد يك شوك در جامعه به دنبال تغيير نمادها و ساختارها براي تاثيرگذاري بر افكار عمومي است؟ جرياناتي كه موجي موافق و مخالف را در مقطعي از زمان براي زمينه سازي يك جريان ديگر به راه مي اندازند و پس از مدتي خود فراموش مي شوند اما آثار و تبعات موردنظر را بر جاي مي گذارند.
خاتون از چندين منظر قابل بررسي است اما پيش از آن بايد دانست كه اين نشريه را چه كساني منتشر كردند؟
در صفحه نخست خاتون كه در 260 صفحه گلاسه به چاپ رسيد، ويژه نامه اين گونه معرفي شده است: «صاحب امتياز: خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا) - سرپرست: علي اكبر جوانفكر».
و اما حكايت ايرنا و جوانفكر،
سال 1386 زماني كه پيشنهاد پيوستن ايرنا به رياست جمهوري و به تبع تبديل خبرنگاران ايرنا به كارمندان نهاد رياست جمهوري از سوي ايرنا مطرح شد، خيلي ها به اين دليل كه تبديل يك رسانه به صورت قانوني به نهاد رياست جمهوري اقدام صحيحي نيست و همانند دوره اصلاحات كه استفاده ابزاري از اين رسانه مكتوب به حيثيت و اعتبار اين سازمان مهم خبري نظام ضربه هاي جبران ناپذيري وارد كرده و آن را به حاشيه رانده بود، با اين پيشنهاد مخالفت كردند. اين پيشنهاد براي وزارت ارشاد هم، خبر خوبي نبود. دستگاه نظارتي ارشاد با وابستگي ايرنا به رياست جمهوري به طور عملي ديگر كارآمد نبود و اخبار مربوط به تخلفات دولت و سازمان هاي دولتي به طور طبيعي حذف مي شد، پس اين پيشنهاد مانند پيشنهادات قبلي به بايگاني رفت.
دو سال بعد اين پيشنهاد دوباره مطرح شد اما اين بار وضع فرق مي كرد. علي اكبر جوانفكر كه سال 86 نقش مشاور رسانه اي رئيس جمهور را ايفا مي كرد، اين بار خود در مقام رياست بر رسانه اي قرار داشت كه پيش از آن به خاطر ناتواني از تبليغ دستاوردهاي دولت، مرتب به آن انتقاد مي كرد؛ او مديرعامل ايرنا شده بود.
از طرفي سال 87 تا 90 براي مجموعه متنسب به رئيس جمهور، سال هاي حساسي بود. در اين سال ها «اسفنديار رحيم مشايي» به مرد شماره يك دولت تبديل شده بود و بااظهارنظرهاي مختلف در خصوص دوستي با اسرائيل و مسائل مذهبي و... نگاه هاي منتقدي را متوجه دولت كرد.
براي بسياري از مردم كه دكتر احمدي نژاد را به خاطر ويژگي هاي مكتبي اش مي ستودند و به او راي داده بودند، اطرافيان وي نيز همان حكم را داشتند و بي جهت نبود كه وقتي اولين اظهارنظرهاي مشايي به عنوان رئيس دفتر رئيس جمهور مطرح شد، بعضي ها آن را خطا يا به عبارتي سوتي به شمار آوردند و سكوت كردند اما با اصرار بر اين گفته ها به خصوص طي سال هاي اخير مشخص شد كه تفكر مشايي با معيارهاي اسلامي - انقلابي مردم فاصله زيادي دارد و به فاصله كمي او به چهره اي تبديل شد كه هم بدنه اصولگرا از روحانيت گرفته تا نمايندگان مجلس و هم جناح رقيب از او انتقاد كردند. انتقادهايي كه اغلب در رسانه هايي مطرح مي شد كه به قول رئيس دفتر پاستور معنا و مفهوم كلامش را درك نمي كردند.
اما در پس همه ماجراها دوستي و مودتي بين جوانفكر و مشايي در حال شكل گيري بود كه بعدها در روند اخبار ايرنا و نشريات وابسته به آن تاثيرگذار شد. جوانفكر در همان دوران انتقادها به مشايي براي اين كه ارادت خود را به مسئول دفتر رئيس جمهور اعلام كند، نامه اي براي دلجويي به دفتر پاستور فرستاد تا همگان دريابند كه او چقدر از ظلمي كه به مشايي مي رود ناراحت است، او به اين وسيله خاطره اي به يادماندني از خود با مجاورت نامش در كنار مشايي به جا گذاشت كه بعدها برنامه هاي حمايتي وي در ايرنا و ايران، آن خاطره را پررنگ تر هم كرد.
پاورقي

 



بزرگترين خطر تعاليم بابيه

21-باب حكم به سوزاندن همه ي كتب غير بابي(غير كتب خودش)و حرمت پرسش گري كرد و بهاء آن دو حكم را لغو نمود،و شرط كرد كه از علوم و معارف گذشتگان چيزي نپرسند!؟
22-حكم كرده كه مردگان بهائي را در بلور و سنگ هاي قيمتي و چوب هاي محكم لطيف دفن كنند و انگشتر نقش دار در انگشت ايشان بگذارند! و انتقال مردگان از شهر بيش از مسافت يك ساعت را حرام كرده است(يك ساعت با هواپيما يا با قاطر؟معلوم نيست.)
23-هر نوزده سال يك بار تجديد و نو كردن اسباب خانه را واجب كرده است(تلاش براي ترويج فرهنگ مصرف گرايي مورد نياز غربي ها در جهان اسلام).
24- باب نوشيدن شراب و مواد افيوني را حرام كرده است.
25- حسينعلي نوري مردم را به گزينش خط و زباني تحريض كرده كه همه ي مردم زمين به آن سخن بگويند و آن را سبب اتّحاد و اتفاق و تمدن و بلوغ عالم دانسته است.اين زبان بعداً ابداع شد كه«اسپرانتو« نام گرفت و چون اهرم استعمارگران غربي بود،كم كم به فراموشي سپرده شد.113
¤ نتيجه: علي محمد شيرازي و حسينعلي نوري تاكري مازندراني(بهاء)افرادي نسبتاً با استعداد و در عين حال داراي اختلالات شخصيتي بودند و في الجمله،اطلاعات متنوعي از منابع اسلامي(شيعي-شيخي) و تصوف و مكاتب غربي و شرقي قديم و جديد داشتند و آموزش ها و تعاليم و احكام ايشان، آينه اي است از مخلوط آنچه كه تجدد و تحجّر و كهنه و نوشناخته مي شوند و مي توان گفت كه آن ها به تدريج موجب گذار جامعه ديني ايران به جامعه اي نيمه مدرن-نيمه سنّتي كه سكولارها آن را مديريت و مردم اطاعت مي كردند و نيز استحاله حكومت دين شعار قاجار به حكومت لائيك پهلوي شدند و به همگوني فرهنگي ايران با محيط امپرياليستي كمك زيادي نمودند. اما مذهب تشيّع دوازده امامي و روحانيت اصولي شيعه،مانع سلطه ي كامل فرهنگ غير ديني غربي بر ايران شدند و با انقلاب اسلامي ايران، حركت معكوس فرهنگي رخ داد.
شايد بزرگ ترين خطر تعاليم (عقايد، احكام، اخلاق،نگرشها و رفتار) بابيه ي ازلي-بهائي براي جامعه ي شيعي ايران، فروپاشي نظام اخلاقي و ارزشي و نظام اقتصادي و نظام آموزشي-پرورشي و بالاخره نظام سياسي ايرانيان بود و شايد راز درگيري هاي همه جانبه ي بابيه با حكومت و علماء در عرصه ي سياسي،نظامي،ديني،آموزشي و اخلاقي نيز همين است و اين خطر (شايد نه با چنين تعابيري) به هر حال توسط زعماي دلسوز و هشيار دولتي (مثل اميركبير) و ديني (مثل سيد جمال الدين اسدآبادي-در نيچريه- و شيخ فضل الله نوري-در لوايح و بيانات و مواضعش-و آقا نجفي اصفهاني- در نامه ها و فتوا ها واقدامات ضد بابي-) احساس و نسبت به آن عكس العمل نشان داده مي شد و راز دشمني و مقابله ي مشترك بابيان ازلي-بهائي با آن ها نيز همين است.
¤فصل سوم- مقابله با تروريسم بابي ازلي-بهائي و جاسوسي و بيگانه پرستي آن ها:
به طور كلي مي توان تروريسم را به چهار دسته تقسيم نمود كه بابي ها و بعداً ازلي ها و بهائي ها مرتكب هر چهار نوع شدند، بلكه اسباب اصلي ترقي آنها تا مرحله ي مصادره ي مشروطيت و تشكيل دولت پهلوي نيز همين چهار نوع تروريسم بود:
1- تروريسم سياه (دسته جمعي و كور): آنچه كه امروزه وهابيان در عراق و پاكستان به صورت بمب گذاري و عمليات انتحاري انجام مي دهند، براي ايجاد جوّ رعب و وحشت و نا امني و تحت فشار گذاشتن دولت هاي مستقر براي سهيم كردن ايشان در قدرت و پس از نفوذ در دولت، حذف بزرگان و مصادره ي قدرت و سلطه كامل بر كشورهاست. همان كاري كه طالبان هم در افغانستان انجام داد و آمريكا در نقاط مختلف انجام مي دهد. هميشه لازم نيست از گذشته براي آينده درس گرفت، بلكه گاهي هم مي توان گذشته را با آينده و حال بازنگري و تفسير نمود. وقايعي كه در درگيري هاي قلعه ي طبرسي و زنجان و نيريز فارس و بشرويه و غيره به دست بابي ها آفريده و ده ها هزار نفر در آن ها كشته شدند، به منزله ي تروريسم سياه است. زيرا موجب نابودي و فروپاشي و خرابي چندين شهر شد. (همان طور كه در نامه ي آقا نجفي به ميرزا حسن آشتياني هم به آن تصريح شده است.) اگر آنها هم به ابزارهاي وهابيان امروز مجهز بودند، همين كار امروز اينان را مي كردند.
2- تروريسم سرخ: اين نوع تروريسم با سلاح سرد يا گرم و براي حذف فيزيكي و خونين مخالفان مهم صورت مي گيرد تا افراد نفوذي را جايگزين آنها كنند (مثل آقا خان نوري كه جانشين ميرزا تقي خان اميركبير شد) يا جلوي هجوم آنها به تروريست ها (از جهت فكري،سياسي و...) گرفته يا از آنها انتقام گرفته شود (مثل ترور شهيد ثالث مرحوم شيخ محمد تقي برغاني قزويني تكفير كننده ي شيخ احمد احسائي و عموي زرين تاج برغاني،
قره العين باب؛ و اعدام مرحوم شهيد حاج شيخ فضل الله نوري و...). لازم به ذكر است كه تروريسم سرخ به طور درون گروهي در رقابت براي رياست نيز انجام مي شود. چنان كه عزّيه خواهر حسينعلي نوري او را به آن متهم كرده است. وي خواهر بزرگ حسينعلي و مخالف وي بوده و رساله اي
(تنبيه النّائمين) را در جواب نامه ي برادرش (معروف به »لوح عمّه!») نوشته و حسينعلي هم متقابلاً از او در اواخر لوح ابن الذئب گ له كرده است. وي از زنان مشهور بابي ازلي است كه از اوايل ادعاي باب به آن فرقه پيوست و در1322هـ.ق مرد. وي درباره ي برادرش نوشت:
»...بعد از مراجعت از بدشت و ختم جنگ قلعه ي شيخ طبرسي، همواره شبانه روز به معاشرت بزرگان دين و اصحاب عرفان و يقين اوقات را مصروف داشته و هميشه بذر خيال رياست و هواي سلطنت در اراضي دماغ و دل (يعني انديشه و احساس) مي كاشتند. از همان وقت ايشان را سوداي جهان گيري در دل و هواي گردون سريري در سر بود. گمانش اين كه اگر به شاه ايران زياني رساند، زمانه او را به سرير سلطنت مي نشاند...» وي سپس ماجراي تلاش ناكام حسينعلي را براي ترور ناصر الدين شاه و برانگيخته شدن شاه بر بابيان و كشته شدن حدود هشتاد نفر و زنداني شدن بسياري ديگر از آنها از جمله خود حسينعلي و تضرّع و واسطه جويي او و در نتيجه رهايي به وسيله ي ميرزا آقا خان نوري صدر اعظم و سفارت روسيّه و نفي بلد از ايران و رفتن به بغداد و بالاخره انكار حشر و ثواب و عقاب و سزا و جزا و معاد و پيگيري داعيه ي رياست و برتري و هواي سلطنت و سروري و تحصيل علوم غريبه توسط او را به تفصيل نوشته است.114
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
113 . براي موارد9تا25 ر-ك:بهرام افراسيابي،همان،ص ص519-444به نقل از الواح حسينعلي نوري.
114 . ر-ك: عزّيّه نوري، تنبيه النّائمين، ص ص8-7.
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
اولويتهاي اصلي در حركت امام

امام، اولويّتها را تشخيص داد و انتخاب و دنبال كرد. به نظر من، اين اولويّتها در درجه اوّل دو چيز بود. ما كه از روز اوّل خيلي از فرمايشها و افكار و قضاوتها و نحوه برخورد امام را با قضايا از نزديك شاهد بوديم، مي توانيم درست بفهميم. امروز شما هم اگر به بيانات امام نگاه كنيد، رفتار امام را ببينيد و آنچه را كه از امام مي دانيد، جلوتان بگذاريد، همين دو چيز را به طور برجسته مشاهده مي كنيد:
اول، احياي روح خودباوري و استقلال در مردم. در طول ساليان دراز به مردم تفهيم شده بود كه شما نمي توانيد. هرچه افراد از همه طبقات ـ روحاني، غيرروحاني، دانشگاهي، عالم، جاهل ـ مي گفتند، پاسخ مي دادند كه نمي شود و فايده اي ندارد. اين روحيه بايد عوض مي شد. اين گونه خلقيّات اجتماعي، مثل خلقيّات فردي نيست. خلقيّات فردي هم به آساني عوض نمي شود؛ اما خلقيّات اجتماعي خيلي دشوارتر است. امام بايد اين را به روح خودباوري و اتّكاء به نفس و مشي مستقل تبديل مي كرد. براي خاطر اين خصوصيت، امام بايد هيچ گونه دخالت و نفوذي را از غير اين ملّت بر اين ملّت تحمّل نكند و نكرد. اين كه مي بينيد امام اين گونه در مقابل امريكا و در مقابل شوروي آن روز مي ايستاد، به خاطر اين بود. امريكاييها بيست و پنج سال تمام، سرشان را پايين انداخته بودند و به اين جا آمده بودند. سفره ي گسترده اي بود كه اينها و يك مشت مزدور، هر كار خواسته بودند، كرده بودند؛ تا ماههاي اوّل انقلاب هم هنوز قطع اميد نكرده بودند! من قضايايي را در ذهن دارم كه حالا وقت نيست آنها را بگويم. امام، به كل نوك همه اين پرمدّعاها را چيد! اگر اندك غفلتي از امام سرمي زد، از طرق مختلف و از پنجره هاي متعدّد، همان كساني كه از در بيرون شده بودند، دوباره وارد مي شدند. امام قرص و محكم جلو نفوذ و تسلّط بيگانه را به هر كيفيّتي بست و ايستاد. اين اوّلين نقطه بود.
دومين چيزي كه امام برروي آن نهايت اهتمام را داشت، احياي روح ديني و تقويت ايمان در مردم بود؛ همان ايماني كه در خودش وجود داشت؛ لذا روي مسائل دين ـ تعبّد و هر آنچه كه به دين مربوط مي شد ـ نهايت كوشش و دقّت را داشت و هيچ حاضر نبود در اين زمينه كوتاه بيايد؛ چون دين علاج كننده است. وقتي روح ديني در ملتي بود، اثر آن فقط اين نيست كه از لحاظ شخصي، مردم خوب و پاكيزه و پارسايي خواهند شد؛ اثر روح ديني، در زندگي اجتماعي منعكس مي شود؛ اگر دين درست باشد. براي همين هم بود كه با ديني كه امام ترويج مي كرد، اسلامي كه امام آن را اسلام ناب مي ناميد، همه دشمنان بزرگ دنيا و دنباله هايشان در داخل كشور، شروع به مخالفت كردند؛ به عنوان اين كه اين دين، سياسي و حكومتي است. گاهي هم دايه دلسوزتر از مادر مي شدند ـ حالا هم گاهي مي شوند ـ كه آقا شما دين سياسي و دين حكومتي را كه مطرح مي كنيد، دين از نظر مردم ضعيف مي شود؛ ايمان ديني مردم سست مي شود! اين، درست عكس واقعيت است. وقتي دين در يك جامعه بود، روح فداكاري در آن جامعه هست. وقتي دين در يك جامعه بود، آگاهي و هوشياري و احساس مسئوليت در يك جامعه هست. اين كه شما مي بينيد امروز در جامعه و كشور ما نسبت به مسائل ديني ـ تا آن جايي كه به اطّلاع مردم مي رسد ـ در مردم احساس مسؤوليت و احساس غيرت هست، اين به خاطر روح ديني است. دشمن مي خواهد اين روح را تضعيف كند. امام اين روح را در همه اركان جامعه ـ چه اركان حكومتي، چه آحاد مردم ـ به شدّت تقويت مي كرد؛ يعني در دولت، در مجلس، در قوّه قضايّيه، در قوانين، در شوراي نگهبان، در انتخابات و در همه چيز، امام برروي ايمان ديني و تعبّد ديني و تقيّد ديني تكيه مي كرد. امام اين دو خصوصيت را در اولويّت اوّل قرار داد. غالب آنچه را كه امام به عنوان دستورالعمل در مقابل پاي اين ملّت گذاشته است، مربوط به اين دو چيز است.
امام جمهوري اسلامي را مطرح كرد. جمهوري اسلامي، يعني يك نظام حكومتي نوبنياد و نوآورده شده كه با هيچ يك از نظامهاي متعارف دنيايي شباهت نداشت؛ اما همه ي خصوصيّات مثبتي را كه مي شود در يك نظام پيش بيني كرد، در جمهوري اسلامي هست: اسلام هست، آراء مردم هست، ايمان مردم هست، احساس عزّت هست، تعبّد هست، احكام و مقرّرات اسلامي ـ كه احيا كننده زندگي انسان است ـ هست. بله؛ اگر ما اسلام را به معناي شناخته شده به وسيله امام ـ يعني به همان معناي صحيح و ناب و متّكي به مباني و اصول ـ به مرحله عمل بياوريم، همه جا جواب خواهد داد؛ همچنان كه هرجا به ميدان آمديم و دفاع كرديم و اصرار ورزيديم، جواب داد. اين اسلام، در نظام حكومتي جواب داد؛ كه حالا مجال نيست من بگويم اين قواره حكومتي كه امروز در ايران وجود دارد، از همه قواره هايي كه امروز در بخشهاي مختلف جهان هست، براي آزادي و پيشرفت يك ملّت متناسب تر است؛ هم از دمكراسيهاي غربي، هم از انواع و اقسام نظامهاي حكومتي ديگر؛ چه برسد به آن نظامهاي بسته ي استبدادي كه راجع به آنها اصلاً بحثي نداريم. آن جايي كه پيشنهاد نظام اسلامي، هرچه بود، عمل شد، جواب داد؛ در زمينه پايبندي به مسائل فرهنگي و مقابله با دشمن، جواب داد. تا آن روز، هميشه كشور و ملّت ما گيرنده فرهنگ غرب بود؛ اما به بركت اقدام امام، جريان فرهنگي دو سويه شد؛ يك جريان فرهنگي هم از سوي مركز ما ـ يعني از سوي جامعه اسلامي ـ به سمت بيرون اين جامعه به حركت درآمد؛ آن چنان شد كه سران استكبار را بارها و بارها به وحشت انداخت و تا امروز هم آن را تكرار مي كنند؛ البته اين روزها كمتر. فرياد مي كردند كه شما مي خواهيد انقلابتان را صادر كنيد؛ در حالي كه ما انقلابمان را بسته بندي نكرده بوديم تا به جايي صادر كنيم! معنايش همين جريان اين سويه فرهنگي بود كه به كشورهاي اسلامي و حتّي به غير كشورهاي اسلامي مي رفت و انسانها را بيدار و متوجّه مي كرد.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه تهران ـ 9/7/78
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14