(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 3 آبان 1390- شماره 20057

مذمت عجب
تاثير نيكي به مادر
آفات علم
تجليات قلب سالك و نقش انبيا
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي- 25
رفاقت خدايي، دوستي جاودانه
ديدگاه
محبت اهل بيت(ع) محور ايمان



مذمت عجب

قال الامام علي(ع): سيئه تسؤك خير عندالله من حسنه تعجبك.
امام علي(ع) فرمود: آن بدي كه تو را بد آيد بهتر است نزد خدا از آن خوبي كه تو را به عجب وادارد.1

1-ميزان الحكمه، ج 6، ص 74

 



تاثير نيكي به مادر

زكريا بن آدم كوفي مي گويد: من مسيحي بودم، مسلمان شدم و در سفر حج به محضر امام صادق(ع) رسيدم و عرض كردم: «من مسيحي بودم و مسلمان شده ام» امام فرمود: از اسلام چه ديدي كه براي آن مسلمان شدي؟ زكريا گفت: اين آيه 52 از سوره شوري كه مي فرمايد: «ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان ولكن جعلناه نورا نهدي به من نشاء من عبادنا» امام فرمود: خداوند تو را هدايت كرد. سپس امام صادق(ع) در مقام دعا عرض كرد: خدايا هدايتش فرما! آن گاه به زكريا فرمود: پسرجان آنچه خواهي بپرس! زكريا گفت: پدر و مادرم مسيحي هستند و مادرم نابينا است، آيا من كه مسلمان شده ام با آنها باشم. امام(ع) فرمود؛ آيا آنها گوشت خوك مي خورند؟ زكريا گفت: با آن تماس نمي گيرند. امام صادق(ع) فرمود: مانعي ندارد، همراه مادرت باش و با او خوش رفتاري كن. وقتي كه مادرت مرد، او را به ديگري وامگذار، بلكه خودت كفن و دفن او را به عهده بگير.
زكريا مي گويد: به كوفه بازگشتم و به مادر احترام و نيكي مي كردم. مادرم به من گفت: پسرجان اين دستور را از كه آموخته اي. زكريا گفت: از پسر پيامبر(ص). مادر زكريا گفت: آن دين را بر من عرضه بدار. زكريا اسلام را بر او عرضه كرد و مادر زكريا مسلمان شد و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را خواند. پس شب بيمار شد و مسلمان از دنيا رفت. صبح مسلمانان آمدند و جنازه او را غسل دادند. و من بر جنازه اش نماز خواندم و آن را به خاك سپردم.(1)

1-اصول كافي، باب البر بالوالدين، ح11

 



آفات علم

پرسش:
دانش و آگاهي كه اساس خيرات و بركات زندگي انسان است از چه آسيب ها و آفاتي برخوردار مي شود؟ لطفاً به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
در بخش قبلي پاسخ به اين سؤال ضمن تاكيد بر اهميت و نقش دانش و ارزش در تحقق خيرات و بركات زندگي و تامين سعادت دنيا و آخرت انسان، به دو آفت شامل: 1- نسيان 2- حسادت اشاره كرديم. اينك در ادامه قسمت پاياني را پي مي گيريم:
3- خودبزرگ بيني
آفت خود بزرگ بيني كه يكي از صفات رذيله و از اخلاق سيئه انسان به حساب مي آيد موجب مي شود، دانش و ارزش هاي انسان كه از قوه عاقله او الهام مي گيرد، تحت تأثير قرار گيرد و كاركرد واقعي خود را از دست بدهد. دراين زمينه پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد:
«آفه العلم، الخيلاء» آسيب دانش و آگاهي، خودبزرگ بيني است. (بحارالانوار، ج37، ص196)
4- درشتي و تندخويي
يكي ديگر از صفاتي كه مي تواند كاركرد علم و دانش انسان را تحت الشعاع قرارداده و از حيزانتفاع بيندازد، صفت تندخويي و درشتي درتعامل با ديگران است. اين آفت دركلام پيامبراعظم(ص) چنين آمده است: «رأس العلم الرفق، و آفته الخرق» رأس و اساس دانش، نرمش است و آسيب آن، درشتي و خشونت است. (تحف العقول، ص98)
5- به كارنبستن علم
علم و دانش زماني آثار و بركات خود را نشان مي دهد كه درمقام عمل به كارگرفته شود. بنابراين زماني كه علمي به كارگرفته نشود، به طور طبيعي تأثيرات آن در عمل متجلي نمي گردد. علي(ع) دراين زمينه مي فرمايد: «آفه العلم، ترك العمل به» آسيب دانش، به كارنبستن آن است.
(غررالحكم، ح3948)
6- شك
علم و آگاهي مرتبه اش صددرصد و يقيني است برخلاف ظن، شك و وهم كه مراتب آگاهي آن كمتر از صددرصد است. بنابراين وقتي شك در مقوله علم ورود پيدا مي كند كاركرد و تأثيرگذاري آن را مختل مي كند و آثار و بركات آن را از بين مي برد.
علي(ع) دراين رابطه مي فرمايد: «آفه اليقين، الشك»، آسيب يقين، شك است.
(غررالحكم، ح6193)

 



تجليات قلب سالك و نقش انبيا

بدان كه از براي قلب، كه مركز حقيقت فطرت است، دو وجهه است: يكي وجهه به عالم غيب و روحانيت، و ديگر وجهه به عالم شهادت و طبيعت، و چون انسان وليده عالم طبيعت و فرزند نشأه دنياست، چنانچه آيه شريفه (9 سوره القارعه) «امه هاويه» جايگاه او (كسي كه ميزان اعمال وي خفيف باشد) جهنم است. نيز شايد اشاره به آن باشد، از بدو خلقت در غلاف طبيعت تربيت شود، و روحانيت و فطرت در اين حجاب وارد شود و كم كم احكام طبيعت بر آن احاطه كند، و هرچه در عالم طبيعت رشد و نماي طبيعي كند احكام طبيعت بر آن بيشتر چيره و غالب شود. و چون به مرتبه طفوليت رسد با سه قوه، هم آغوش باشد كه آن قوه شيطنت كه وليده واهمه است و قوه غضب و شهوت مي باشد. و هرچه رشد حيواني كند، اين سه قوه در او كامل شود و رشد نمايد و احكام طبيعت و حيوانيت بر آن غالب شود و شايد كريمه شريفه «لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم، ثم ردناه اسفل سافلين» هر آينه به تحقيق، آدمي را در نيكوترين اعتدالي آفريديم، آنگاه او را فروتر از همه فروتران گردانيديم. (تين-4) اشاره باشد به نور اصلي فطرت، كه تخمير به يد قدرت حق تعالي شده و آن «احسن تقويم» است، زيرا كه بر نقشه كمال مطلق و جمال تام است، و رد به «اسفل سافلين» اشاره به اين احتجاب به طبيعت كه اسفل سافلين است باشد. و چون اين احتجابات و ظلمات و كدورات بر نفس غالب و چيره است و كم اتفاق افتد كه كسي به خودي خود بتواند از اين حجب بيرون آيد و با فطرت اصليه مسير به عالم اصلي خود بنمايد و به كمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق تبارك و تعالي- به عنايت ازلي و رحمت واسعه انبياي عظام (عليهم السلام) را براي تربيت بشر فرستاد و كتب آسماني را فرو فرستاد تا آنها از خارج، كمك به فطرت داخليه كنند، و نفس را از اين غلاف غليظ نجات دهند1.

1-شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(ره)، ص 78

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي- 25
رفاقت خدايي، دوستي جاودانه

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
بحث ما راجع به تربيت به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن بود. عرض شد انسان معمولا در چهار محيط ساخته مي شود كه هم ممكن است نقش سازندگي و هم نقش تخريبي روي انسان داشته باشد. اولين محيط، محيط خانوادگي است؛ دومين محيط، به طور متعارف محيط آموزشي است؛ محيط سوم، محيط رفاقتي است و محيط چهارم، محيط شغلي است. فضاي پنجمي هم داريم كه حاكم بر اين چهار محيط است.
درگذشته بحث ما نسبت به محيط سوم، يعني محيط رفاقتي بود. عرض شد محيط رفاقتي، نقش اساسي در اثرگذاري روي انسان دارد و نقشش نسبت به آن دو محيط گذشته قوي تر است؛ حتي گاهي نقش محيط آموزشي و محيط خانوادگي را خنثي مي كند، يعني اگر محيط خانوادگي و آموزشي خوب بود و محيط رفاقتي، محيط مناسبي نبود، تمام آن ساخته ها را تخريب مي كند. اثرگذاري محيط رفاقتي خيلي قوي است.
بحث به اينجا رسيد كه انسان در باب انتخاب رفيق، بايد «اختبار قبل الانتخاب» داشته باشد. يعني شخصي را كه مي خواهد با او علقه دوستي برقرار كند، بيازمايد كه از آن به دوست يابي تعبير كردم. در معارف ما اين مساله وجود دارد كه انسان وقتي مي خواهد با شخصي دوست شود، بايد او را در سه رابطه عقلي، نفسي و عملي بيازمايد و امتحان كند، يعني از نظر اعتقادي، ازنظر نفساني كه عبارت از شهوت و غضب است و ازنظر عملي او را بيازمايد. ببيند كه آيا اين شخص افسارگسيخته است، يا مهار انسانيت و شرع دارد؛ مرز را رعايت مي كند يا نه. ازنظر عملي، لاابالي گري و بي بند و باري مي كند يا متدين است.
علت اين اختبار هم اين است كه وقتي انسان رابطه تنگاتنگ نسبت به افراد پيدا كند، محبت و دلبستگي ايجاد مي شود اين دلبستگي، گاهي براي انسان نقش حياتي دارد و گاهي برعكس؛ چون وقتي دلبستگي آمد، انسان نسبت به رفيق، هم كور مي شود و هم كر مي شود. قبل از آنكه كور و كر شوي، برو ببين چه عيوبي دارد، قبل از آنكه كور و كر شوي، يعني دلبستگي پيدا كني او را بيازما. آزمايش بايد قبل از دلبستگي باشد.
¤¤¤
شرايط زمانه و دوستي
روايتي از امام صادق(ع) است كه تعبير ايشان به خصوص در ارتباط با مساله شرايط زماني است؛ حضرت فرمودند: «اذا كان الزمان زمان جور و أهله أهل غدر فالطمانينه الي كل أحد عجز»،(بحار/ 75/ 239) يعني اگر زمان، زمان جور بود و مردم هم اهل نيرنگ بودند اعتماد به افراد از روي ناتواني است.
حضرت مساله شرايط زماني را مطرح مي كند و مي فرمايد اگر زمانه طوري است كه مرزشناسي كنار رفته است، جائر يعني مرزشكن، نه مرز انساني را رعايت مي كند و نه مرز الهي را و جو غالب در جامعه فريب كاري، حقه، نيرنگ و غدر شده است و در اجتماع فريب غلبه دارد كه گاهي هم تعبير به زرنگي مي كنند، مي گويند: فلاني خيلي زرنگ است چون خوب سر مردم كلاه مي گذارد، واقعاً اينكه در روايات مي گويند منكر به معروف و معروف به منكر تبديل مي شود، اتفاق مي افتد. در اين شرايط «فالطمانينه الي كل أحد عجز» با هر كس رابطه برقرار كني بعد هم به او اعتماد كني، دليل بر ناتواني تو است. آدم توانا هيچ وقت اين طور نيست، مي رود تحقيق مي كند، آن شخص را در سه رابطه اعتقادي، نفساني و عملي زير نظر مي گيرد. توجه مي كند مسائل اعتقادي و بينشي اش چگونه است؟ آيا با بينش هاي صحيح و با معيارهاي صحيح همسو است؟ همچنين از نظر نفساني، افسارگسيخته است يا نه؟ از نظر عملي لاابالي است يا نه، شخص مرزشناس است؟ انسان بايد در اين سه رابطه اختبار داشته باشد، اختبار يعني آزمايش.
زمان هاي آزمودن دوست
ما در باب آزمايش رواياتي داريم كه اينها را مطرح خواهم كرد، يك سنخ نشانه هاي خوبي هم هست كه در روايات داريم. مثلا در روايتي از علي(ع) است كه فرمودند: «في الشده يختبر الصديق»،(غرر الحكم 424) كجا مي تواني بفهمي چه كسي دوست تو است؟ در گرفتاري هايي كه براي تو پيش مي آيد. در روايت ديگري از علي(ع) است كه فرمودند: «عند زوال القدره يتبين الصديق من العدو»(همان) در هنگام زوال قدرت يعني زوال توانايي، آنجا مي فهمي چه كسي رفيق تو است، چه كسي رفيق تو نيست. اين چيزي است كه در خودمان هم مطرح است، در مسائل اجتماعي مان هم مطرح است كه آيا اين شخص فقط در شادي با بنده است، يا در گرفتاري هم با بنده است؟ اينها نشانه هاي خوبي است، ولي خيال نكنيد كه همه اش همين است.
محبت يعني دلبستگي و تسليم
شما بايد دوستت را پيش از انتخاب بيازمايي. يعني تا وقتي شخص امتحانش را خوب پس نداده است، دلبستگي به او بي جا و اشتباه است. مقدس ترين و ارزشمندترين بعد وجودي انسان، دل و قلب انسان است كه از عقل هم بالاتر است. قلب از نظر ارزشي بالاتر از عقل است، لذا ايمان را هم در ارتباط با قلب مطرح مي كنند، يعني اگر كاركرد عقل در قلب منعكس شود اينجا است كه ارزش پيدا مي كند والا ارزشي ندارد.
كار قلب اصلا دلبستگي است، ايمان، دلبستگي به خدا است. اينكه خيلي تاكيد شده است كه ابتدا طرف را بيازماي، براي اين است كه وقتي دلبستگي آمد مثل اين است كه انسان يك نوع تسليم شدن پيدا مي كند. مثل قضيه ايمان است كه دلبستگي به خدا است، اين منشأ مي شود كه انسان رضا به رضاي الهي دهد، تسليم او شود، به او توكل و اعتماد كند. در رفاقت هم همين گونه است، چون دلبستگي است تسليم و رضا را در پي دارد، لذا در روايت تعبير طمأنينه داشت.
سبب و محور محبت
در معارفمان يك بحث دقيق تري راجع به رفاقت و دوستي داريم، بالاتر از آنچه كه گفتيم و آن اينكه حالا من رفتم كسي را امتحان كردم، ديدم آدمي است كه او از نظر نفسانيات و شهوت افسارگسيخته نيست، غضبش افسارگسيخته نيست و كلا انسان مرزشناس است، از نظر كارها و اعمال بيروني اش آدم لاابالي نيست، آدم بي بند و باري نيست، چه بسا ديگران بگويند: آدم متديني هم هست و از نظر شرعي رعايت جهات شرعي را هم مي كند، آيا اين ديگر آدم خاطر جمعي است؟ آيا اگر من با اين رفاقت كنم دلهره اي ندارم كه در رابطه با امور مالي و آبرويي ام، كلاه سرم مي گذارد يا از من كلاهبرداري مي كند؟ اين همان تعبيري است كه امام صادق(ع) كردند كه اگر زمان، زمان جور باشد و مردم اهل غدر باشند، وضع چنين خواهد بود. در روابط گوناگون اجتماعي، مادي و دنيايي آدم مورد اعتماد و اطمينان است و چه بسا از آنهايي هم نيست كه فقط در سراء با من باشد، از آن كساني نيست كه در رفاقت بي وفا باشد.
البته اين جهاتي كه گفتم، همه مزيت است كه «في الشده يختبر الصديق» نشانه هاي خوبي هم هست. اما بحث در اين است كه آيا همين مقدار كافي است يا نه؟ نگاه كنيد گام به گام پيش آمدم. آيا كافي است كه من با او رفيق شوم يا نه؟ جواب اين است كه در يك بعد بله و در يك بعد نه. مهم آن بعد نفيي است. در بعد نشئه دنيايي چنين آدمي براي رفاقت خوب است. روايت ما هم اشاره دارد در اين نشئه خوب است. اما درستي صددرصدي اين حرف هم محل تامل است.
«دوست خوب» اما بي فايده!
اما بعد نفي؛ خواهم گفت كه چرا از يك بعد خوب نيست، چون ما گفتيم رابطه تنگاتنگ، منشا محبت مي شود. خوب محبت يك علت و سبب مي خواهد، درست است اين رابطه محبت را مي آفريند، اما سبب خود محبت چيست؟ از چه چيز اين خوشت آمد؟ براي چه خوشت آمد؟ اينها دو مورد است. از چه چيز اين خوشت آمد؟ چون مال مردم خور نيست. براي چه خوشت آمد؟ مهم اين دومي است. اگر براي اين خوشت آمده كه در زندگي دنيايي سر تو كلاه نمي گذارد، خاطرت جمع است كه مال تو را نمي خورد، آبروي تو را نمي برد، اين ها چيزهاي بدي نيست، همه خوب است. اما اگر محبت براي اين است، اين محبت در بعد معنوي و الهي ارزش ندارد.
اينها عين معارف ما است كه اگر سبب رفاقت مسائل مادي است يعني منشا محبت، ماديت است، اين محبت ارزش ندارد. علتش را هم در روايات بيان كرده اند، روايت از علي (ع) است كه فرمودند: «ود ابناء الدنيا ينقطع لانقطاع سببه و ود ابناء الاخره يدوم لدوام سببه» (غرر/ 73 او 714) اگر سبب محبت به اين شخص ماديت بود، ماديت از بين مي رود، اين رفاقت فقط به درد زندگي دنيا مي خورد، منشا آن هم امور مالي بود، مال هم كه هميشه نيست. شما در برزخ يا نشئه قيامت كه مي روي، خانه و زندگي و پول و اين ها را همه را دنبال خودت مي بري؟ بعد هم مي گويي رفيقم مالم را نمي خورد؟ آنجا كلاه سرم نمي گذارد يا نه؟ بايد يك سببي مطرح كني و آن را محور قرار دهي كه قطع شدني نباشد، جاودانه باشد، هميشگي باشد، اين رفاقت و محبت محدود به نشئه دين نشود. دنيا، برزخ و آخرت نداشته باشد.
كدام دوستي، جاودانه است؟
در روايات داريم كه كدام سبب است كه هيچ وقت از بين رفتني نيست. روايتي از علي(ع) است كه فرمودند: «من لم تكن مودته في الله فاحذره، كل موده مبنيه علي غير ذات الله ضلال و الاعتماد عليها محال»، (غرر/324) ببين سبب محبت چيست؟ اگر ديدي خدا نيست، دوستي ات ارزش و دوامي ندارد. مثل اينكه علي(ع)، قانون عقلي پيش كشيده است كه هر رفاقتي بر محور غيرخدا گمراهي است و اعتماد به آن محال است.
ما روايات متعدد در باب حب في الله و بغض في الله داريم، آنهائي كه اهلش هستند مي دانند كه آن روايات چه مي خواهند بگويند. يعني دوستي و دشمني بر محور خدا باشد. با فلاني رفيقم، چون آدم مورد اعتمادي است و كذا و اين حرف ها، از نظر زندگي دنيايي به من ضرر نمي زند، نفع هم به من مي رساند. با اين دشمنم، براي اينكه اين كمكم نمي كند. همه اين حرف ها بر محور دنيا است.
اگر از اين منظري كه من گفتم، توجه كنيد مي بينيد يك بعد اين حب هيچ ارزشي ندارد. آن حبي ارزشمند است كه دوام داشته باشد، محورش چيزي باشد كه دائم و زوال ناپذير است. در ميان تمام موجودات نيز آن كسي كه زوال نمي پذيرد، الله تعالي است. لذا حب و دوستي اي كه بر محور خدا باشد جاودانه است و در هيچ نشيب و فرازي از بين نمي رود.
دوستي براي خدا
در گذشته اشاره كردم كه غير متقين در قيامت دشمن مي شوند. با مرگ تمام پيوندها قطع مي شود، يعني وقتي انسان از اين دنيا رفت، تمام اين پيوندها و علاقه ها قطع مي شود، اما يك پيوند مي ماند، آن پيوندي كه بر محور الله تعالي باشد باقي مي ماند؛ لذا ما در بحث رفاقت مي بينيم كه تأكيد مي كنند مراقب باش رفيقت را براي خدا دوست داشته باشي، نه براي خودت.
يك وقت هست تو را براي خودم مي خواهم، يك وقت تو را براي خدا مي خواهم، اينها فرق مي كند. اينهايي كه اينجا هست براي خودم است؛ اينها خوب است نه اينكه بد باشد، روايتش را هم خواندم. چون اين رفيق در سختي ها كمكم مي كند، كلاه سرم نمي گذارد، همه چيزهايش درست است. اما اين دلايل براي انتخاب دوست، معنايش اين است كه من دوست را براي خودم مي خواهم؛ چون به من ضرر نمي زني، نفع هم به من مي رساني. در دنيا بهتر از اين رفيق مي خواهي؟
متأسفانه ما در باب رفاقت عينك ماديت به چشمانمان داريم. ما بايد رفيق را براي خدا بخواهيم و خدا، محور دوستي ما باشد. لذا آنجايي كه داري آزمايش مي كني، همه اينها سرجاي خودش، اما دست آخر، چون مي خواهم با او پيوند دروني ببندم، بايد اين دوستي پيوند براي خدا باشد. اين مهم است.
آيا كافي است كه من با كسي رفيق شوم كه اهل دوز و كلك نيست، دنبال مال و مقام من هم نيامده و خيالم از او راحت است؟ آيا اينها كافي است كه من با او دوست شوم يا نه؟ جواب اين است كه در يك بعد بله و در يك بعد نه. مهم آن بعد نفيي است. در نشئه دنيا چنين آدمي براي رفاقت خوب است. روايت هايي هم داريم كه خوبي اين دوستي را در دنيا تأييد مي كند. البته صحت و درستي صددرصدي اين حرف هم محل تأمل است كه چنين آدمي در دنيا كاملا مورد اعتماد است.
اما نكته ظريفي كه در روايات به آن اشاره شده، مطلب ديگري است؛ غير از اينها، يعني دوستي را با ملاحظات ديگري مفيد و سودمند مي داند و آن خدا محوري است.

 



ديدگاه

ناكارآمدي تشريفات قضايي
آيت الله مكارم شيرازي:
زماني كه جرمي واقع مي شود و در رسانه ها نيز منعكس مي گردد، همه منتظرند عوامل آن جرم مجازات شود اما ماه ها مي گذرد، مردم دلسرد مي شوند؛ بنابراين بايد تشكيلات اصلاح شود... جرم هايي كه مدارك آن مشخص است، مي بايست خارج از نوبت دادگاه تشكيل شود يا زودتر به نتيجه برسد... تشريفات قضايي كارايي لازم را ندارد و بايد تحولي در نظام دادگستري كشور ايجاد شود1.
مهم ترين رسالت حوزويان
دفاع نظري و عملي از نظام اسلامي
آيت الله جوادي آملي:
مهم ترين رسالت حوزويان و حوزه هاي علميه حفظ نظام اسلامي است و حفظ نظام فقط با نصيحت و زبان و رفتار و گفتار محقق نمي شود، بلكه قداست حوزه هاي علميه است كه موجب حفظ و ماندگاري نظام است. اين قداست از ديرباز بوده و در آينده نيز به خواست خدا خواهد ماند، براين اساس توجه به قداست حوزه اهميت بسزايي دارد.
... برخي كه نه از نظر علمي و نه از نظر عملي كاري براي نظام نمي كنند، كه از بحث ما خارج هستند، اما دو دسته ديگر باقي مي مانند كه يكي گروهي از حوزويان هستند كه با علم خود مشكلات علمي و نظري نظام را حل مي كنند و با عمل و حضور خود نيز عملا حافظ نظام هستند. گروه ديگر كه توفيق حضور درمباحث علمي را ندارند بايد با علم خود از نظام حفاظت كنند2.
ضرورت معرفي اقتصاد اسلامي
حوزويان بايد كتاب هاي قوي اقتصادي در حد جواهر و مكاسب بنويسند و نظام اقتصاد اسلامي را به عنوان عصاره نجات بخش و شفادهنده به جهانيان عرضه كنند.
... حوزه مي بايست توجه بيشتري به مسئله اقتصاد داشته باشد؛ چون دعوت غرب و آمريكا به اسلام كار آساني نيست، ولي اگر بتوانيم اقتصاد اسلامي را عرضه كنيم و آنها را از دامن اقتصاد سرمايه داري غرب و دولت سالارانه شرق نجات دهيم، به رسالت حوزوي خود عمل كرده ايم.
... امروز اين خطر در غرب وجود دارد مردمي كه از اقتصاد سرمايه داري خسته شده اند به سمت اقتصاد دولت سالارانه كمونيستي منحرف شوند؛ اين بسيار خطرناك است و حوزه هاي علميه وظيفه دارند دراين شرايط اقتصاد اسلامي را معرفي كنند3.
مسائل مالي، نقطه ضعف انسان
آيت الله شيح مجتبي تهراني:
مال يكي از مواردي است كه انسان به مقتضاي شهوت خود به دنبال آن است. انبيا نسبت به مال به ما مي گويند: انسان نبايد مال را از هر راهي تحصيل كرده و به دست آورد. دست به هر مالي نزن! اگرچه شيطان دروني انسان، چه بسا برخي شياطين بيروني هم انسان را دعوت كنند انسان نبايد از حدود الهي تجاوز كند.
يكي از نقاط ضعف انسان، همين مسئله مال است. در روايتي از امام صادق(ع) كه حضرت فرمودند: «ان الشيطان يدير ابن آدم في كل شيء» البته اين روايت را به دو صورت مي شود خواند؛ هم «يدير» درست است و هم «يدير». شيطان اين طور است كه قوه واهمه انسان را احاطه مي كند و نسبت به هر چيزي، دور انسان مي گردد؛ يعني حواسش جمع است كه در موقعيتي او را به زمين بزند. «فاذا اعياه» وقتي خسته اش كرد، «جثم له عندالمال» وقتي مسائل مالي مطرح شد، به روي انسان مي جهد و «فاخذ يرقيته» گردنش را مي گيرد و ديگر رهايش نمي كند. من بعدا عرض مي كنم كه از نظر حتي قرآن هم، مطلب همين طور بيان شده است4.
شگردهاي عوامل شيطاني جديد
آيت الله مصباح يزدي:
خداي متعال عقل را به عنوان حجت باطني براي پيمودن راه صواب و انگيزه هاي خيرخواهانه در وجود انسان نهادينه كرد و انبياء الهي را با عنوان حجت ظاهري قرار داد تا انسان هميشه در معرض امتحان تشخيص خوب از بد، حق از باطل باشد.
... تمام انبياء الهي در دوران رسالت خود با شياطين به مبارزه پرداخته اند، لذا كساني كه امروز مي خواهند بر مردم حكومت نمايند، بايد شياطين درون و برون خود را ازبين ببرند.
... نبايد از هجمه هاي شياطين داخل و خارج مبني بر ضربه زدن به نظام اسلامي غافل شد، چرا كه شياطين براي ضربه زدن از راه هاي گوناگون بهره مي گيرند.
... عوامل شيطاني كه امروز وجود دارد در هيچ زماني نبوده است؛ شياطين امروزي در لباس هاي مختلف و با واردشدن به سايت هاي اينترنتي، ماهواره ها و شبكه هاي تلويزيوني با ايجاد شبهه پراكني و استفاده از سخنان فريبنده و تصاوير مستهجن براي رسوخ در قلب ها فعاليت مي كنند. (5)
عدالت در حكومت شاخص مديريت
آيت الله نوري همداني:
عدالت يعني احقاق حقوق و مراعات حق كه در زندگي نقش بسيار تأثيرگذاري دارد؛ بنابراين كسي مي تواند عادل باشد كه حقوق مسلمانان را بشناسد و به آن عمل كند.
... تمام مسئولين بايد براي اجراي عدالت در جامعه تلاش كنند؛ چون بالاترين امتياز يك مدير عدالت است كه با اجراي صحيح آن در قلب مردم جا خواهد داشت. (6)
مقابله روحانيت با طاغوت اقتصادي و فرهنگي
اگر ديروز امام و شاگردانش در برابر طاغوت هاي سياسي ايستادگي كردند، وظيفه امروز روحانيت ايستادگي در برابر طاغوت هاي فرهنگي و اقتصادي است. روحانيت بايد در مقابل طاغوت هاي اقتصادي و فرهنگي ايستادگي كند و با تاليف كتاب و سخنراني، مردم دنيا را با اقتصاد و فرهنگ اهل بيتي آشنا نمايد... مردم دنيا از نظام سرمايه داري خسته شده اند و تلاش مي كنند طاغوت هاي اقتصادي را سرنگون نمايند؛ بر اين اساس وظيفه روحانيت سنگين تر مي شود و بايد با معرفي اقتصاد اسلامي راه حل بحران را به جهانيان نشان دهند. (7)
جايگاه و اهميت حق الناس در منطق اسلام
حجه الاسلام قرائتي:
در حق الناس بايد دقت كرد. اسلام دين عجيبي است. مي گويد: اگر سگ تشنه است حق نداري وضو بگيري. بايد آب را بدهي به سگ بخورد، تيمم كن. تا سگ تشنه است، تشنگي سگ در نماز شما اثر دارد. خيلي مهم است. اسلام مي گويد: اگر ناخنت بلند است، شير ندوش. ممكن است ناخن بلند پستان گاو را اذيت كند... اسلام مي گويد: اگر همه حاجي ها دوشنبه مكه آمدند، يك حاجي يك روز زودتر آمد امضايش را قبول نكنيد. براي اينكه حاجي كه اسبش را در راه مكه دوانده است، معلوم مي شود حاجي بي رحمي است. و حاجي كه بي رحم است حتي در راه مكه اسبش را خسته كند امضايش از اعتبار مي افتد. (8)
آثار كوچك شمردن گناه
اگر كسي گناه بكند و بگويد: اين چيزي نيست، خدا اين را نمي بخشد. گاهي وقت ها خدا گناهان كوچك را نمي بخشد. چون مي گوييم كه چيزي نيست. اما گاهي خدا ممكن است گناه بزرگ را ببخشد.
خانم اين دو تار مو كه بيرون است حرام است. برو بابا! مردم كل موهايشان بيرون است. حالا اين دو تا! به دو تار مو گير نده. شايد آن بي حجاب را خدا ببخشد. اين دو تار مو را نبخشد. چون مي گويد: چيزي نيست.(9)
عدالت و وظيفه صدا و سيما
حسن رحيم پور:
نظام ديني بدون عدالت ديني يك نظام لائيك است با نام دين. اين خطري است كه در دهه سوم وچهارم اين انقلاب را تهديد مي كند و اين يك خطر بالفعل است. صدا و سيما بايد براي مقابله با تلاش هايي كه براي پايان بخشيدن به انقلاب و فراموشاندن شيوه عدل علي(ع) در اين جامعه و ارتجاع اجتماعي به پارادايم هاي قبل از انقلاب دارد صورت مي گيرد و توجيه روشنفكري نيز مي شود، اقدام كند.
اين مسئله در رأس وظايف صدا و سيماست كه حاكمان و تصميم گيران جامعه اقتصادي، سياسي، فرهنگ قضايي، و همه اينها را بايد در معرض نقد و سؤال مردم بياورد، منتها براساس موازين شرعي و ديني نه با ادبيات لائيك. با ادبيات ديني بايد بيايند به مسئوليت شرعي شان جواب دهند. صدا و سيما مسئول ماست. اصلاً شما هيچ مسئوليت نه شرعي و نه قانوني در اين مورد نداريد كه توجيه كنيد خطاي زيد و عمرو را.(01)
پي نوشت ها:
1- حوزه، 72/7/09
2- همان، 82/7/09
3- همان، 82/7/09
4- رجا، 92/7/09
5- حوزه، 62/7/09
6- همان، 91/7/09
7- همان، 62/7/09
8- درس هايي از قرآن، 82/7/09
9- الف، 82/7/09
01- مشرق، 32/7/09

 



محبت اهل بيت(ع) محور ايمان

علي پوريا
ايمان چيزي جز محبت نيست؛ البته كمال ايمان در نفي و اثبات است. اين را به سادگي مي توان از لااله الاالله به دست آورد كه راه رستگاري را تبيين مي كند. از اين رو در برخي از روايات به دو بعدي بودن ايمان در نفي و اثبات اشاره شده و آمده است: هل الايمان الا الحب و البغض؛ ايمان جز حب و بغض نيست. بر اين اساس يكي از مسائل كليدي در فرهنگ اسلامي تولي و تبري است.
به سخن ديگر، انسان همان اندازه كه به چيزي محبت و مهر مي ورزد به همان اندازه از ضد آن نفرت و بيزاري دارد و نمي توان مهر و محبت به چيزي را با محبت به ضد آن جمع كرد. اگر انسان به كمال گرايش داشته و كمالات محبوب اوست، به همان اندازه نسبت به نواقص، بيزاري و نفرت دارد و هيچ گونه گرايشي نسبت به آن در خود نمي بيند.
محبت پيامبر(ص) محور ايمان
پيامبر(ص) تجسم اسماي الهي و صورت كاملي از آن است. اگر خداوند بخواهد به شكل و صورتي درآيد، پيامبر گرامي(ص) همان صورت كامل است. اگر خداوند در آينه خلقت و آفريده ها تجلي كند، پيامبر(ص) همان آينه تمام نماي خداوندي و صورت و وجه الله مي باشد. اين گونه است كه تمام حقيقت ذات (هو) در الله بروز و ظهور مي كند و پيامبر(ص) صورت و وجه الله همان مي شود.
در اين حالت، سجده بر انسان كامل، به معناي سجده بر وجه الله و صورت مجسم خداوند است. اما سؤال اين است كه چگونه جايزه شده تا انسان ها بر كعبه سجده برند و آن را به عنوان نمادي وجه الله بپذيرند اما انسان كامل مسجود نشود؟ درحالي كه در وجه الله بودن انسان هيچ شك و شبهه اي نيست، زيرا صورت كاملي از حقيقت الله است. مي گويند: علت سجده به سوي خانه آن است كه باطن آن توجه به ولي الله است كه صورت كامل و وجه الله تمام است. پس همان گونه كه همه هستي بر انسان كامل سجده برده و به فرمان الهي تحت تسخير او قرار گرفته تا به كمال شايسته و بايسته خودشان دست يابند، همه انسان ها مي بايست حقيقت و باطن كعبه يعني انسان كامل را مسجود خويش قرار دهند.
اما از آن جايي كه انسان سخت به گمراهي تمايل مي يابد، لازم است تا بر اين حقيقت، پوششي چون كعبه نهاده شود تا حقيقت نه گم شود و نه مورد سوء استفاده قرار گيرد. با اين همه حكم الهي بر اين قرار گرفت تا هر كه اطاعت خداوندي مي خواهد بايد از انسان كامل اطاعت برد؛ چنان كه هر آفريده اي ديگر مي بايست در مسير كمال خويش و رسيدن به خداوند از مسير انسان كامل به اين حقيقت دست يابد.
خداوند در اشكال گوناگون و عبارات مختلف و متنوع، اين حقيقت را بيان داشته است. از جمله در آيه 31 سوره آل عمران از زبان وجه الله و صورت كامل الهي، حضرت ختمي مرتبت(ص) مي فرمايد: ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله، اگر خداوند را دوست مي داريد و او محبوب شماست، از من پيروي كنيد تا شما نيز محبوب خداوند گرديد.
محبت پيامبر، راهكار رسيدن به كمال
پس راه دست يابي به حقيقت كمالي و متاله شدن تنها از راه محبت پيامبر(ص) مي گذرد. از اين رو خداوند او را مسير رسيدن به هر كمالي و راه بازگشت به خود معرفي مي كند كه مقام فناء في الله و لقاءالله است: الي ربك الرجعي؛ چنان كه آن حضرت پايان مسير كمالي هر موجودي از جمله بشريت است؛ زيرا كسي نمي تواند برتر از پيامبر(ص) باشد و وجه الله را تحقق بخشد: الي ربك المنتهي.
اين محبت مي بايست دايمي و هميشگي باشد و رحلت پيامبر(ص) هيچ تأثيري در آن نداشته باشد؛ زيرا حقيقت محمدي و نور ايشان در نفس آن حضرت، يعني در اميرمؤمنان علي(ع) ادامه دارد (آل عمران، آيه 61) و آن نيز اكنون در شكل مهدوي (عج) بروز و ظهور يافته است.
كساني كه رفيق و هم سفر محبت مي شوند، حضرت پيامبر(ص) در اشكال گوناگون با ايشان رفيق و همراه است تا آنها را به مقام منتهاي رجعت و سفر برساند. (نساء، آيه 69) پس هر كه محبت خدا را دارد، محبت پيامبر(ص) را دارد و از طريق اتباع و اطاعت، اين محبت را بروز و ظهور مي دهد و كسي كه محبت و اطاعت پيامبر(ص) را پذيرفته، پس از هجران و رفتن ظاهري آن حضرت(ص) به اهل بيت نور(ع) توسل مي جويد (بحار الانوار، ج 8، ص 188) و همان مسير كمالي شدن را مي پيمايد. در اين راه كمالي مي بايست نخست از خود و اهل بيت خويش بگذرد تا اهل بيت پيامبر(ص) و پيامبر(ص) از خودش و اهل بيت خودش محبوب تر باشد و جان خويش و خاندان خويش را فداي آنان سازد. اگر كسي فناي خود و اهل بيت خويش را در پيامبر(ص) و اهل بيت پيامبر(ص) تجربه نكند، چگونه مي تواند مدعي فناي در ذات الهي شود؟ زير گام نخست رجعت، فناي در پيامبر(ص) و اهل بيت اوست كه منتهاي سير آدمي است.
از اين رو پيامبر(ص) مي فرمايد: لايومن عبد حتي اكون احب اليه من نفسه و يكون عترتي احب اليه من عترته و يكون اهلي احب اليه من اهله و يكون ذاتي احب اليه من ذاته؛ ايمان بنده اي كامل نمي شود؛ مگر اين كه من نزد او از خودش محبوب تر باشم و عترت من نزد او محبوب تر از عترت خودش باشد و اهل بيت من پيش او از اهل بيت خودش و ذات من پيش او محبوب تر از ذات خودش باشد. (بحارالانوار، مجلسي، ج 17، ص13)
اين حديث در حقيقت ترجمه اين آيه است كه مي فرمايد: النبي اولي بالمومنين من انفسهم؛ پيامبر اولي از مؤمنين به جان هاي خودشان است. (احزاب، آيه 6) پس اگر كسي محبت ايشان را بر محبت به خود و خاندانش ترجيح ندهد بويي از حقيقت ايمان نبرده است. بنابراين هيچ كس حق ندارد جان را برتر و بالاتر از جان جانان بداند؛ چرا كه ايمان واقعي در اين است كه جان خويش را فداي جان جانان نمايد كه پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) ايشان است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14