(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 3 آبان 1390- شماره 20057
PDF نسخه

جايي براي خواب نيست
اين مسئولان نازنين!
فصل مشترك
ساعت 25
طنز سوم
يادداشت سوم
بوي بارون
از آب گذشته!



جايي براي خواب نيست

اندر احوالات نبود سرپناهي به نام خوابگاه دانشجويي
به اين عبارات دقت كنيد: » اين دانشگاه هيچگونه تعهدي در مورد تامين امكانات خوابگاهي براي دانشجويان ندارد، اين دانشكده فاقد امكانات خوابگاهي است، در اين واحد هيچ گونه تعهد خوابگاهي وجود ندارد و...» اين جملات جالب انگيزناك، در دفترچه انتخاب رشته داوطلبان گرامي دانشگاه هاي كشور درج شده است؛ همان جاهايي كه اصلا نمي خوانيم و يا برايمان مهم نيست چون »اصل« قبول شدن در دانشگاه است و ...آفرين! نكته همين جاست كه اين تنها نگاه جوانان مردم نيست، همين نگاه دقيقا بين مسئولان آموزش عالي كشور هم وجود دارد؛ آنها زحمت مي كشند ظرفيت ها را افزايش مي دهند و اصلا سد كنكور را بر مي دارند زيرا آنها هم دقيقا معتقدند دانشجو يعني همان دانش آموزي كه صبح مي آيد و عصر مي رود! در نتيجه خوابگاه و آزمايشگاه و سالن كنفرانس و زمين ورزش و ...نمي خواهد كه! بعدهم بايد بهتر درس مي خواند تا در شهر خودشان قبول مي شد؛ دقت داشته باشيد كه زياد هم نبايد بهتر درس بخواند و آن وقت در شهرهاي بزرگ و دانشگاه هاي معتبر قبول شود چون آنجا هم خبري از خوابگاه نيست؛ مثل همين شهر معروف ايران...همين...اين...چيز...شهر...تهران! مهم اين است كه شما با سيستم حسين قلي خاني آموزش عالي كشور، به راحتي آب خوردن دانشگاه قبول شده ايد، توقع نداريد كه وزارت علوم و وزارت بهداشت به پاس اين قبولي كليد يك دستگاه واحد مسكوني به شما هديه بدهد...لطفا دقايقي با ما همراه شويد! تحريريه نسل سوم
كنكور حذف مي شود
هيچ دانشگاهي در ايران وضعيت خوابگاه را براي دانشجويان تضمين نمي كند حتي دوره روزانه. يك دانشگاه مي گويد فقط رتبه هاي بالا مشمول خوابگاه هاي تضميني مي شوند، يكي ديگر خوابگاه استيجاري را تضمين مي كند، يك دانشگاه ديگر فقط تعداد محدودي را خوابگاه مي دهد و يكي ديگر فقط به ورودي هاي نيمسال اول قول خوابگاه مي دهد! به تعداد دانشجويان كشور هم راه هست براي فرار از پاسخگويي منطقي و مستدل! تازه اينها براي دانشجويان روزانه است؛ غير انتفاعي و شبانه و پيام نور و آزاد و ...بماند! ضمن اينكه »ما كه گفته بوديم اين واحد خوابگاه ندارد؛ اصلا مگر دانشگاه هتل 5ستاره است كه خوابگاه هم داشته باشد!؟ جوان دانشجوي عزيز برو بچسب به درس و مشقت!» تازه هنوز كنكور حذف نشده است؛ آن زمان كه ديگر هيچ...فقط يادت باشد كه دانشگاه را با خوابگاه نسنجيد كه آن وقت كل يوم نظام آموزش عالي ما »كتلت« مي شود. راستي يك وقت فگر نكنيد مسئولان كشور سيب زمني - پيازي حرف مي زنند و تحليل ارائه مي دهند؛ خير! اگر گاهي تناقضات خيلي كوچكي بين حرف و عمل وجود دارد، علتش كمبود بودجه و عدم همراهي مجلس و نزديكي انتخابات و ...اينهاست وگرنه مسئولان مگر بارها نگفته اند كه دنبال اسلامي كردن دانشگاه ها هستند و دغدغه دختران دانشجو و مهاجرت آنها از شهرهاي بزرگ به شهرهاي كوچك را دارند...خب اينها به همان دلايلي كه عرض شد با بحث خانه هاي مجردي، پانسيون هاي چندكاره و جولان سودجويان خطرناك در اطراف دانشگاه هاي شهرستاني ارتباط مستقيم دارد و ربطي به بي برنامگي و بي عرضگي و ناتواني مديران ندارد.
خانه هايي كه خوابگاه مي شوند
اصولا وقتي متولي امامزاده، حرمت نگه ندارد، باقي به فكر مي افتند كه حرمت نگه دارند! هركسي دو متر زير پله داشته باشد، تابلو مي زند «خوابگاه خصوصي»! بعدهم وقتي قيمت اجاره اين مثلا خوابگاه خصوصي(؟!) بالا مي رود دانشجويان عاشق درس و دانشگاه مجبور مي شوند با هم زيرپله را اجاره كنند؛ ببخشيد خوابگاه خصوصي! در نتيجه 17 دانشجو در 8 متر مربع زندگي مي گذرانند. تا اينجا شايد مشكل زيادي وجود نداشته باشد اما دخترها بايد چه كنند؟ چطور به اين زيرپله ها و امنيت شان بايد اعتماد كنند؟ هم زيرپله اي شان را چطور انتخاب كنند و...؟ بد نيست آنها كه دغدغه اسلامي شدن دانشگاه ها را دارند سري به برخي شهرستان ها و وضعيت خوابگاه و خانه هاي اجاره اي و پانسيون ها و اتاق هاي مثلا كرايه شده دانشجويان بويژه دانشجويان دختر بزنند . نكته جالب درخصوص خوابگاه هاي خصوصي تشويق به گرفتن اين خوابگاه ها از سوي مديران دانشگاهي و وزارتخانه هاي علوم و بهداشت است! خداي نكرده خداي نكرده خداي نكرده (3بار به توان 3) آدم شك مي كند كه نكند اين مديران دلسوز با آن خوابگاه داران خصوصي دستشان توي يك كاسه باشد و داستان پورسانت و مشاركت و...استغفرالله! اصلا بي خيال لطفا پاراگراف بعد را بخوانيد!
به يك مصاحبه توجه بفرماييد:
محمود ملاباشي، معاون دانشجويي وزارت علوم، تحقيقات و فناوري فرموده باشند كه »از فعاليت پانسيون هاي دانشجويي كه به عضويت شركت تعاوني خوابگاه داران در نيامده اند در آينده نزديك جلوگيري مي شود.
وي با اشاره به تسهيلاتي كه تعاوني خوابگاه داران در اختيار پانسيون هاي دانشجويي قرار مي دهند، گفت: صندوق رفاه دانشجويان تسهيلاتي را در اختيار اين پانسيون ها قرار مي دهد و از آن ها مطالباتي هم دارد. معاون دانشجويي وزارت علوم يادآور شد: پانسيون دانشجويي بايد داراي اتاق اجتماعات، سالن مطالعه، محل پذيرايي ميهمان باشد. از هر ساختماني نمي توان به عنوان پانسيون دانشجويي استفاده كرد.»
اين اظهارات البته توضيح نياز ندارد و ما به نمايندگي از دانشجويان عزيز بي خوابگاه ضمن اعلام حمايت از اين چهره عزيز و دلسوز آمادگي خود را براي حمايت در هر انتخاباتي از ايشان اعلام مي كنيم و اعلام مي كنيم: مسئول با تعهد...تشكر...تشكر...
البته از اين دست گفت وگوها و تهديدها كلا در كشور ما زياد يافت مي شود بازهم به يك مثلا دقت كنيد: «وزارت علوم براي اسكان 172 هزار دانشجو با كمبود خوابگاه مواجه است! معاون دانشجويي وزارت علوم گفت: 430 خوابگاه با ظرفيت 400 نفر براي دانشجويان متقاضي خوابگاه نياز است. در حال حاضر 137 هزار و 796 دانشجو در690 خوابگاه دانشجويي اسكان دارند و 172 هزار دانشجو نيز متقاضي خوابگاه هستند كه به علت كمبود خوابگاه هنوز اسكان داده نشده اند.»
وي با بيان اينكه با در نظر گرفتن 10 متر فضاي خوابگاهي براي هر دانشجو در حال حاضر به يك ميليون و 720 متر مربع فضاي خوابگاهي احتياج داريم، تصريح كرد: اجراي اين امر نيازمند اعتباري بالغ بر 344ميليارد تومان است. براي ساخت خوابگاه بودجه به صورت يك جا تعلق نمي گيرد بلكه هر سال بخشي از آن پرداخت مي شود، بنابراين بسياري از دانشگاه ها از درآمد اختصاصي خود براي رفع مشكل خوابگاهي اقدام مي كنند.
به گفته وي با توجه به بودجه وزارت علوم سالي 10 تا 15درصد از نيازهاي ساخت وساز خوابگاه هاي دانشجويي را مي توان تامين كرد....»
مي دانيد اين جمله 10 تا 15 سال جداي از اينكه 5 درصد ناقابل ميزان كم و زياد دارد و نشان مي دهد خيلي دقيق عنوان شده! مشخص مي كند كه نياز فعلي - سال 1390 - در سال 1400 محقق مي شود؛ طبيعتا نياز سال 1400 آن هم با حذف كنكور مي افتد به سال حدود 1415؛ مشتي حساب كردم كه مشتري شويد!
يك جمله شاهكار ديگر را هم بخوانيد كه در ساير دستگاه ها از جمله آموزش و پرورش نيز بدجوري طرفدار دارد: «معاون دانشجويي وزارت علوم خواستار كمك خيرين براي ساخت و تجهيز خوابگاه هاي دانشجويي شد!»
يك آمار زيبا!
بررسي آماري تعداد دانشگاه هاي علوم پزشكي كه فاقد خوابگاه هستند و يا محدوديت در ارائه خوابگاه دارند اعداد و ارقام جالبي را توي چشم ما فروكرد! ته خط اين پاراگراف جالب در يك جمله اين است: در دانشگاه هاي وابسته به وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي وضعيت خوابگاه به مراتب بدتر از دانشگاه هاي وابسته به وزارت علوم، تحقيقات و فن آوري است؛ در حالي كه دانشجويان پزشكي به خاطر فشار درسي، طول مدت و همچنين نياز به تمركز بيشتر بر دروس و واحدهاي بيمارستاني، انصافا بيشتر به خوابگاه و محلي براي تمرين و درس خواندن بدون دغدغه و همراه با آرامش نياز دارند.
خيالتان را راحت كنيم كه شما هم بلند صلوات بفرستيد تا لال از دنيا نرويد از 34 دانشگاه علوم پزشكي 9 دانشگاه محدوديت خوابگاه دارند و 25 دانشگاه فاقد خوابگاه هستند.
نكته جالب تر در خصوص همان محدوديت دار ها هم اين است كه مثلا دانشكده علوم پزشكي تربت حيدريه، براي خانم ها خوابگاه دارد اما اين خوابگاه به صورت خودگردان اداره مي شود و شما در جريان هستيد كه واژه «خودگردان» در كشور ما ارتباط تنگاتنگي با واژه «برو بريم!» دارد.
آن دانشگاه هايي هم كه با اعمال محدوديت به درصدي از دانشجويان خوابگاه مي دهند به شيوه حسين قلي خاني خودشان انتخاب مي كنند به چه دانشجوياني خوابگاه بدهند و كدام دانشجويان را در اولويت قرار ندهند!
خريد لوستر براي
خانه اي كه نداريم!
اصولا مديران ما در ايجاد فضايي فوق العاده بانشاط در مصاحبه هايشان نمونه ندارند و در حالي كه كلي آدم دنبال خوابگاه هستند، طرح هاي بي نظيري را اعلام و براي اجرايي كردن آن شديدا تلاش مي نمايند! نمونه اش ايجاد اتاق هاي تندرستي در خوابگاه هاي دخترانه است. گويا امسال قرار است در هر خوابگاه با اولويت خوابگاه خواهران يك اتاق تندرستي راه اندازي شود و همچنين ورزش هاي همگاني و ورزش هاي باستاني رونق بگيرد. تازه نه فقط براي دولتي ها كه براي همه. اعلام شده است كه در حال حاضر 140هزار دانشجو در دانشگاه هاي غيرانتفاعي غيردولتي تحصيل مي كنند كه ايجاد اين تسهيلات براي ادامه تحصيل آنان اقدامي مثبت است(!) در حال حاضر 28 هزار دانشجوي فاقد خوابگاه در دانشگاه هاي غير انتفاعي وجود دارند. حالا جداي از اين خاصه خرجي ويژه براي خوابگاه هاي فعلي اين نكته را هم بدانيد بد نيست «از690 خوابگاه دانشجويي 484 خوابگاه نيازمند بازسازي و تعميرات اساسي است! در حال حاضر هر 7 نفر يك يخچال در خوابگاه هاي دانشجويي و هر 45 نفر يك تلويزيون دارند، از690 خوابگاه دانشجويي 72 خوابگاه خودگردان، 44 خوابگاه استيجاري و مابقي ملكي دانشگاه ها هستند. ميانگين فضاي خوابگاهي دانشجويي در حال حاضر 13متر است( آنها كه خوابگاه دار مي شوند) اين در حالي است كه فضاي استاندارد براي هر دانشجو 16متر است. امسال 206 هزار دانشجو در خوابگاه هاي دانشگاهي اسكان داده شده اند؛ 838 دستگاه ساختمان خوابگاه ملي، 185 دستگاه ساختمان استيجاري و 151 خوابگاه خودگردان تحت نظارت دانشگاه براي اسكان دانشجويان به كار گرفته شده اند .
خودمان وام مي دهيم
رئيس صندوق رفاه دانشجويان هم فرموده باشند كه 60 درصد دانشجويان خوابگاه دارند و 40درصدي كه خوابگاه ندارند بيشتر بومي هستند و مشكل اسكان ندارند! از طرفي در بحث وام مسكن هيچ محدوديتي نداريم لذا مشكل جدي در زمينه پاسخگويي به دانشجويان متقاضي اسكان وجود ندارد .
بد نيست بدانيم وام مسكن براي متاهلين در تهران ماهانه 150 هزار تومان، براي متاهلين در 5 شهر بزرگ غير تهران ماهانه 120 هزار تومان، براي متاهلين در ساير شهرستانها ماهانه 100 هزار تومان است و دانشجويان مجرد در تهران يا خارج از تهران ماهانه مي توانند 50 هزار تومان وام مسكن دريافت كنند اين در حالي است كه در پايان سال 88 اين رقم معادل 20 هزار تومان بود كه اكنون با افزايش 150 درصدي روبه رو شده است . ..اولا توجه كنيد كه قبلا چي بوده! و ثانيا شما با 50 هزار تومان وام مسكن چه كارها كه نمي توانيد بكنيد! انصافا اينجا جاي «تشكر...تشكر» كردن ندارد؟ چقدر شما قدر ناشناس مسئولان عزيز هستيد؟! صبر كنيد باقيش را هم اعلام كنيم يكجا تشويق كنيد و سوت و كف و كارت تبريك براي مسئولان: وديعه مسكن براي متاهلين در تهران 5 ميليون تومان، در شهرهاي بزرگ 4 ميليون تومان و در ساير شهرستانها 3 ميليون و 300 هزار تومان است . .. وديعه مسكن براي مجردها در تهران 2 ميليون تومان، براي مجردها در شهرهاي بزرگ يك و نيم ميليون تومان و در ساير شهرستانها برابر يك ميليون تومان است . .. يعني نه تنها خوابگاه دار مي شويد بلكه مي توانيد خانه بخريد! انسان اشك در چشم هايش حلقه مي زند از اين همه بذل و بخشش و توجه به قشر اينده ساز اين كشور يعني دانشجو...ياد وزير علوم افتادم كه بنده خدا با اينكه 40 سالگي را رد كرده؛ همچنان دانشجوست!
ضمنا بد نيست اين را هم بدانيم كه 48 نفر از خيرين اعم از حقيقي يا حقوقي در سال 89 به ميزان 160 ميليارد ريال براي احداث خوابگاه ها كمك كرده يا براي مشاركت در پروژه هاي خوابگاهي يا اهداي زمين اقدام كردند . ..يعني بخش عمده اي از آنچه امروز ديده مي شود، متعلق به خيرين است!
خوابگاه بهانه است...
اين سطرها كه نوشتيم تنها بهانه اي بود براي آنچه كه گاهي فراموش مي كنيم از نزديك آن را مشاهده كنيم و متمركز شويم كه وقتي پايه هاي تحصيل در دانشگاه كج گذاشته مي شود؛ تا ثريا ديوارش...وقتي آرامش و اسايشي براي تحصيل نباشد طبيعتا خروجي دانشگاه هاي ما در بهترين شرايط، با بهم ريختگي و شلختگي فكري همراه است و سطح سواد فارغ التحصيلان ما هم آني نيست كه بايد باشد و بعد بازار كار و بعدهم روش مديريت و بعدتر هم همين آش و همين كاسه براي نسل بعدي كه زير دست نسل امروز زندگي خواهد كرد. تازه حساب كنيد كه وارد بحث بودجه هاي پژوهشي نشده ايم تا بگوييم اين پژوهش اگر بودجه اش هم برسد، كجا بايد انجام شود؟ در كدام لابراتوار و يا اتاق فكر و سالن مطالعه؟ حالا دلمان را خوش كنيم كه ميزان داوطلب و دانشجو را يكسان كرديم و ديگر همه دانشجو مي شوند و همه فارغ التحصيل مي شوند و...

 



اين مسئولان نازنين!

اول:آقاي مهندس ضرغامي در سخناني اظهار كرده است كه نمي شود عمق عشق و ارادت مردم به ولايت و رهبري را به تصوير كشيد...البته كه اين گزاره تا حدود زيادي درست است چون جنس اين ارادت با جنس كار رسانه زياد همخوان نيست اما نكته اصلي اين است كه نكند اين جملات نوعي «فرار به جلو» براي توجيه كم كاري ها و كوتاهي هاي رسانه ملي باشد بويژه در سفر اخير رهبر انقلاب به كرمانشاه. واحد مركزي خبر حتي يك خبرنگار ويژه اعزام نكرده بود تا كمي از حال و هواي مردم و حواشي اين سفر، گزارش تهيه كند. حتي برنامه هاي مثلا توليدي اين سازمان براي اين سفر نيز به شكلي كاملا كليشه اي و احساسي و در ساعات انتهايي شب از شبكه دوم سيما طوري پخش مي شد كه كسي آن را نبيند و البته چه بهتر كه كسي اين برنامه هاي سنگين و حساب شده را نديد...مثلا خبرنگار به دختري كه در حال راه رفتن در خيابان است مي گفت: چه احساسي دارين؟ و دخترك هم مي خنديد و يا از جواني مي پرسيد چه خبر؟! و جوان با شوق و ذوقي كه توي چشمانش موج مي زد جملاتي مي گفت و...درست است كه ما خودمان يك پا خط و نشان هستيم براي بي بي سي و ساير رسانه هاي خارجي اما دليل نمي شود كه كم كاري هايمان را با گزاره هاي احساسي توجيه كنيم.
دوم: در سفر اخير رهبري به كرمانشاه به گواه برخي دوستان و برخي مسئولان، صحنه هاي ماندگاري از عشق مردم محروم و غيور كرمانشاه در تاريخ انقلاب اسلامي خلق شده كه بازهم متاسفانه انعكاس خوبي در رسانه ها نداشت. اگرچه يكي از سايت هاي مربوط به رهبر انقلاب تيم پروپيمان و بالغ بر 30 نفره اي براي اين سفر به كرمانشاه فرستاد اما خروجي كار و آنچه در سايت و يا رسانه ها منتشر شد نه تنها در حد اين سفر و رهبر عزيز نبود بلكه توجيه اين عده آدم مسافر هم نيست! و اين كمي دلسوزي شاهدان اين سفر ماندگار را بيشتر مي كند. نبود امكانات در كرمانشاه هرگز دليل خوبي براي كم كاري دوستان آن هم براي اتفاقي كه مشخص نيست ديگر چه زماني تكرار شود، نيست. انتشار بعد از سفر هم مثل خوردن چاي شيرين صبحانه هنگام ناهار است، مزه نمي دهد و نمي چسبد! اينكه بعد از 4 روز تازه روايت روز دوم منتشر شود...بگذريم! ان شاء الله مديريت و نظارت بيشتر و بهتري در اين امر صورت بگيرد و از آدم هاي رسانه اي و خبره استفاده شود؛ بر كسي پوشيده نيست كه رهبر انقلاب، به خودي خود يك رسانه هستند اما آيا مي شود بر اين اساس، وظايف ذاتي كار رسانه اي را فراموش كنيم؛ روايت و حواشي يك سفر 9 روزه و پر ديدار مطمئنا خيلي بيشتر از 4 تا گزارش با تاخير و گاه بي مزه و رفع تكليفي است!
سوم: آنچنان كه برخي نمايندگان مجلس و اعضاي كابينه از جلسه رهبر انقلاب در كرمانشاه سخن مي گويند، رهبري عزيز در اين جلسه با بغض، از كاستي ها و كمبودهاي اين استان به شدت گلايه كرده اند و از مسئولان سوال كردند آيا مي توان روي شما حساب كرد و بر اين اساس به مردم قول هايي داد؟
اينجا چند سوال اساسي پيش مي آيد،چه تلاشي از سوي دولت ها در دوره هاي مختلف صورت گرفته كه حالا رهبري عزيز بايد با بغض از مادري بگويد كه داد بيكاري 6 پسرش را به او رسانده است؟! علت اين همه محروميت در استاني عزيز با مردماني عزيزتر كه همواره در همه صحنه ها پاي انقلاب و نظام ايستاده اند، چيست؟ نمايندگان اين استان در مجلس چه فعاليتي در 4سال گذشته داشته اند . واقعا آيا كرمانشاه نبايد همچنان يك هتل خوب، يك مجموعه تفريحي مناسب، يك كارخانه توليدي بزرگ و...داشته باشد؛ روي عدد يك تمركز كنيد لطفا! واقعا چرا مسئولان ما فراموش مي كنند كه «اين مردم نازنين» ارزش بيش از اينها را دارند و بسيار بيشتر از آنچه امروز بايد به آنها رسيد، حق شان است؟ نكند آقايان و خانم هاي مسئول همين كه ساختمان محل كار خود را نو كنند و به فكر مسكن و تعاوني خود و همكارانشان باشند، خيال مي كنند همه چيز روبراه است؟ نكند همچنان وسعت ديدي به عمق نوك بيني خود دارند و همه چيز را روبراه مي بينند؟
پنجم: در اين سفر يك اتفاق ويژه و جالب ديگر هم رخ داد. و آن اينكه روحانيون مسئول در نماز جمعه شهرهاي مختلف استان در هر جلسه و به هر اندازه كه مجلس و محفل اجازه مي داد از محروميت هاي استان سخن گفتند؛ اتفاقي كه در سفرهاي استاني كمتر رخ مي دهد و جالب تر برخورد رهبر انقلاب با اين سخنان بود. ايشان رضايت كامل خود را از اين اخبار در همان جلسه ها اعلام كردند و از اينكه مسئولان حرف دل مردم را جلوي رهبري به زبان مي آورند؛ تشكر كرده اند. اين نكته را در ذهن داشته باشيد، روايت نماينده اسلام آباد غرب از بيان انتقادات در خصوص كم كاري ها و محروميت هاي استان را هم بخوانيد: »زماني كه در تدارك انجام وظيفه در ميزباني سفر مقام معظم رهبري بوديم،از طرف مجمع نمايندگان استان مامور شدم كه متن تشكر از ايشان و دعوت مردم به استقبال را تدوين نمايم.در انتهاي آن متن برخي از مشكلات و مطالبات مردم را نيز آورده بودم.متاسفانه هنگام قرائت متن از شبكه استاني فهميدم آن قسمت را برداشته اند .زماني كه جوياشدم گفتند كه در اين سفر نبايد اين موارد مطرح شود.اما در پايان سفر آنچه براي من و ديگر مردم استان مشهود بود اين بود كه حضرت آقا بيش از همه ما مسئولان مياني مشغله مطالبات و مشكلات مردم و طرح آن را دارند.»
اين يعني دوستي خاله خرسه! دوستان تصور مي كنند با مثلا سانسور كمبودها و محروميت ها، هيچ گزارشي به رهبري نمي رسد و ايشان اصلا پاي تلويزيون نشسته اند تا اطلاعات خود را به روز كنند!! اي كاش برخي از اين دوستي هاي و دلسوزي هاي وارونه جاي خود را به صراحت و صداقت مي داد تا گزارش هاي مردمي و تفاوت آن با گزارش هاي رسمي اين گونه رهبري عزيز را غمگين و متاثر نكند: اگر در حق اين مردم كوتاهي كنيم فرداي قيامت نمي توانيم پاسخگو باشيم. حق نداريد كه با اختلافات و ضعف هاي خود مانع خدمت شايسته به مردم شويد؛ به جاي راه رفتن در ميدان، بايد دويد، چون با فعاليت روزمره ومعمولي، نمي توان عقب ماندگي هاي استان را جبران كرد... آيا از همين فردا كار را بطور جدي شروع خواهيد كرد؟ و در مرحله حرف متوقف نخواهيد شد؟و...(نقل به مضمون)
همچنان بايد روي اين عبارت «اين مردم نازنين» كه هفته گذشته در همين ستون منتشر شد، فكر كرد و تامل نمود كه چطور اين مردم با همه گرفتاري ها، كاستي ها، كمبودها، تبعيض ها و...براي ديدن چند ثانيه سيماي رهبر، ساعت به انتظار مي ايستند و بعد نجيبانه زندگي روزمره خود را با اعتقاد به بركت آن چند ثانيه ديدار، ادامه مي دهند...داستان مسئولان تنها به وكيل و وزير محدود نمي شود آن اقا يا خانمي كه مسئول نگارش و ارسال گزارش هاي حاشيه اي سفر و يا انعكاس مشكلات مردم در رسانه ها هم بوده، جزء همين مسئولان است متاسفانه!
فرهاد كاوه

 



فصل مشترك

گفته مي شود دوران نامزدي به طور رسمي از زمان عقد آغاز مي شود و تا شروع زندگي زير يك سقف ادامه دارد؛ دوراني كه بسياري آن را شيرين توصيف كرده اند و اين شايد به خاطر تصوير خوشايندي است كه دو طرف براي هم ترسيم مي كنند و همه چيز گل و بلبل مي گذرد. با اين حال يكي از مهم ترين دغدغه هايي كه در اين دوران وجود دارد، نوع گفتماني است كه بايد بين دوطرف جاري شود تا در شناخت بهتر دختر و پسر موثر باشد و نه گشت و گذار و كادوخريدن و پارك و سينما و...
در دوران عقد زوجين چه به هم بگويند؟
هرچقدر زوجين با همديگر رو راست تر باشند بهتر است؛ مزيتي كه دوران عقد دارد اين است كه اگر بين زوجين مشكلي به وجود آيد، تا آنجا كه ممكن است با مداخلات صحيح خانواده ها و مشورت كردن با آنها برطرف مي شود و يا با مراجعه به مراكز مشاوره مشكلشان حل مي شود. به عبارتي هنوز دو طرف خود را كاملا مستقل نمي دانند تا خودشان تصميم بگيرند و از طرفي با احترام و اعتماد به طرف مقابل رفتار مي كنند. يادمان باشد كه دوران عقد بهترين دوران شناخت است زيرا افراد با ارتباط عقلاني و عاطفي مي توانند به روحيات و رفتار يكديگر آگاه شوند تا وقتي زير يك سقف قرار گرفتند، ظرف دو ماه كارشان به دعوا نكشد!
يك نكته مهم در دوران عقد اين است كه اگر زوجين در دوران عقد به اين نتيجه رسيدند كه واقعا با هم نمي توانند زندگي كنند، بايد از هم جدا شوند. طلاق گرفتن قبل از عروسي، آسيب كمتري به زوجين وارد مي كند تا بعد از عروسي و بچه دار شدن و البته كه بسيار بهتر از لجبازي و يا تداوم رابطه بر اساس احساس ايجاد شده بين دو طرف است و در اين زمينه نقش بزرگ ترها و تجربه آنها به شدت كارساز است.
همچنين دوران عقد فرصت مناسبي جهت شناخت بهتر و عميق تر زن و مرد از يكديگر و در نتيجه ورود به زندگي با تفاهمي بيشتر است. به عبارت ديگر اين دوران دوران آشنايي تكميلي است و يك ازدواج نيمه تمام محسوب مي شود. لذا نبايد انتظار داشت كه آنچه افراد در زندگي مشترك تجربه مي كنند، در اين دوره نيز تجربه كنند. از ديگر مسائل مهمي كه وجود دارد مسائل ايدئولوژيك يا همان مسائل اعتقادي و مذهبي است كه در دوران عقد بايد دقت بيشتري روي آنها شود. در مسائل اعتقادي بخشي به صورت شخصيات دارد و بخشي هم كليات؛ نمي توان بدون توجه به اين اعتقادات به ويژه در بعضي كليات در كنار هم زندگي كرد همان طور كه در يك خوابگاه دانشجويي هم گاهي تفاوت اعتقادات كنارهم بودن را سخت مي كند.
اين مسئله در زمينه مسائل اجتماعي ، فرهنگي و حتي سياسي هم صدق مي كند به عنوان مثال مواردي بوده كه زوجين در بحران هاي سياسي كارشان به طلاق كشيده شده است. برخي از خانواده ها در تب و تاب هاي سياسي جامعه تازه مي فهمند از لحاظ سياسي هيچ هم خواني با همديگر ندارند و اختلافات بالا مي گيرد.
اين مسئله بسيار مهم است كه طرف مقابل را اجبار نكنيم كه حتما در همه زمينه ها مثل همسرش فكر كند. بايد دو طرف در تمام زمينه ها مانند رفت و آمد خانوادگي، مسافرت رفتن، بچه دار شدن، نحوه تربيت فرزندان با هم صحبت كنند و نحوه صحبت كردن آنها طوري باشد كه اجازه بدهند فرد مقابل راحت و بدون رودربايستي حرف خود را بزند و شنونده خوبي باشند. تعامل دو طرفه رمز به دست آوردن يك زندگي آرام و عاشقانه و تحمل كوتاهي ها و كاستي هاست.

 



ساعت 25

ابر يك ريز مي بارد و زمين را سيراب مي كند. برايش مهم نيست روي سر چه كسي يا چه چيزي ببارد. آدم و جانور و حيوان و درخت و گل و ... فرقي برايش ندارند. بي چشم داشت مي بارد و مي رود.
بعداً آفتاب كه مي آيد، ذره ذره محبت باريده ابر را جمع مي كند. از درياچه پهن شده روي دشت گرفته تا يك قطره شبنم روي برگ گل يا پشت سوسك صحرايي. همه بخار مي شوند و به آسمان پيش ابر برمي گردند تا ابر دوباره توان بارش داشته باشد.به همه نمي شود محبت ويژه داشت، اما مي شود كه به همه مهر ورزيد. مي توان همدردشان بود و از محبت عام خود برخوردارشان كرد. براي جمع تر ايستادن در اتوبوس لازم نيست كسي كه سوار شده هم عقيده تو باشد يا مثل تو لباس پوشيده باشد. لازم نيست زير و بم زندگي همكارت را كامل بداني تا كمكش كني. همين كه همكارت است كافي است.محبت ورزيدن را بايد از ابر ياد گرفت. بباري و برايت مهم نباشد بر سر چه كسي. اصلا چه لزومي به اين كار؟ چه زيبايي اي دارد اين كه بداني همسايه و همكار و عابر توي پياده رو و مسافري كه همراهت سوار تاكسي شده چه كسي است و چه تفكري دارد و از نظر تو خوب است يا بد، تا بعد به رويش لبخند بزني يا باهاش همدردي داشته باشي و در حقش لطف كني؟
بي دريغ بر همه ببار؛ بر هر آدمي با هر تفكر و شيوه زندگي. بعدا خورشيدي ظاهر خواهد شد كه انرژي مثبت تمام محبت هايت را - كه بين همه پخش شده - برانگيزد و به خودت برمي گرداند.
ليلا باقري

 



طنز سوم

هست پست و مقام، خواب و خيال
اندر اين روزگار قحط رجال
اين مديران كه صاحب كلهند
به تو پست معاونت ندهند
نرسد هر كسي به حد نصاب
دارد اين پست ها حساب كتاب
بايد البته بود بايسته
وانگهي كاردان و شايسته
با مدير آشنا، به ضرس يقين
اهل يك فرقه اي، مضاف بر اين
مدتي پيشتر، گرفته ژتون
نام فاميلي اش دهان پر كن
نيست در انتخاب آدم پاك
ابدا مدرك و سواد، ملاك
بعد سالي كه پايه اش شد سفت
مي شود دكترا براش گرفت
شصت تا دستيار خواهد داشت
به تخصص چه كار خواهد داشت
پست هاي كليدي مرسوم
هست مخصوص عده اي معلوم
بعضا اين پست ها كه مرغوب است
مي شود جابه جا و دست به دست
ليكن اين پست ها، به شكل عجيب
نرسد مطلقا به غير و غريب
مثل ما را فرا نمي خوانند
چون ز ما بهتران فراوانند
آن كه رم زين رسوم نغز كند
بايد اصلا فرار مغز كند !
ابولفضل زرويي نصرآباد

 



يادداشت سوم

امام راحل (ره) در بدو ورودشان به ايران اسلامي در سال 57 يكي از موضوعات مهمي را كه در جوار گلزار شهداي بهشت زهرا مطرح كرد بحث وجود فساد و فحشا در سينماي ايران بود و البته در دهه اول انقلاب اين مسئله به دلايل مختلفي مانند دفاع مقدس، و حال و هواي انقلاب از كشور و از سينما و تلويزيون ايران رخت بربست اما از آغاز دهه هفتاد و شروع مباحث روشنفكري غربي و تجملات به نوع و شيوه جديد، فحشا در سينما به صورت پنهان دوباره رويت شد؛ فحشاي پنهاني كه سينماي انقلاب را كپي ديگري از سينماي هاليوود و باليوود مي دانست و ايدئولوژي را در آن بي معنا عنوان مي كرد.
هرچه جلوتر آمديم در سينماي ايران ورود به فيلمهاي بي هويت و به تعبير ديگر تجاري و سبك سري گسترده شد به حدي كه دربين ديالوگ ها كلمات توهين آميز همراه با برخي عادي سازي هاي روابط ديده شد. حالا امروز در دهه نود در سينماي ايران چيزي به عنوان ارزش، كمتر ديده مي شود. بدنه سينما با بحران روبه روست و بايد فكري براي آن كرد؛ چرا از ازدواج هاي عجيب و غريب اهالي سينما آسيب شناسي نمي شود، چرا نمونه هاي پناه برده در آغوش غرب را كسي نمي بيند، چرا طلاق قبل از ازدواج در دنياي سينما زياد تقبيح نمي شود، چرا ترويج فرهنگ چندزني، در دنياي سينما را آن هم به سبك غرب نمي بينند، چرا ارتباطات پيدا و پنهان برخي زنان و مردان سينما به بهانه بازي در يك فيلم ديده نمي شود، چرا برخي سناريوهاي سخيف موجود را كه برگرداني از سينماي فيلم فارسي دهه 40 است را كسي فرياد نمي زند؟ آيا بازيگر نقش همسر يك شهيد در خارج از سينما هم آن نقش ملي را ايفا مي كند يا عكس هاي آنچناني او صفحات مختلف روزنامه ها، مجلات و سايت هاي اينترنتي راپر مي كند؟
شايد بايد گفت كه آنچه امروز در سينماي ما خود را عرضه كرده، با فرهنگ ايراني - اسلامي ما فاصله دارد، فرهنگ ايراني اسلامي ما لودگي نيست، فرهنگ ديني و ملي ما فرهنگ حميت و غيرت است. عكسهاي منتشر شده از هنرپيشگان قبل از انقلاب با بازيگران صادراتي ما به دنياي هاليود را آيا مقايسه كرده ايد؟ پوشش زنان بازيگر را در دنياي جشنواره ها و انواع و اقسام دعوت ها در خارج را ديده ايد؟ راستي فيلم هاي سال 2011 كه در ان دختركان سينماي ايران در هاليوود در آن ايفاي نقش كرده اند را مايه افتخار مي دانيد؟
و سوال آخر آيا آن نوجوان اسير در چنگال رژيم بعث را كه با خبرنگار بي حجاب مصاحبه نكرد و او را مجبور به رعايت حجاب كرد به ياد داريد؟ او براي چه كسي رفت و اسير شد؟
ابراهيم بهاري

 



بوي بارون

بيزارم از آن عشق كه عادت شده باشد
يا آن كه گدايي محبت شده باشد
دلگيرم از آن دل كه در آن حس تملك
تبديل به غوغاي حسادت شده باشد
دل در تب و طوفان تنوع طلبي چيست؟
باغي ست كه آلوده به آفت شده باشد
خودبيني و خودخواهي اگر معني عشق است،
بگذار كه آيينه نفرت شده باشد!
از وهن خيانت به امانت چه بگويم
آنجا كه خيانت به خيانت شده باشد!
شرمنده عشقيم و دل منجمد ما
جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد
مقصود من از عشق نه اين حس مجازي ست
اي عشق مبادا كه جسارت شده باشد!
محمدرضا تركي

 



از آب گذشته!

گريه كرده بودي.مثل سرداري فاتح در ميان چشم هاي پنهان با عينك هاي شب پرست، پرچم خيس چشم هايت را بر دست بلند كردي و غم نخوردي كه يكي مثل من، با كيسه ابرهام دنبال بهانه اي براي باز كردن سفره باران باشم. گريه كرده بودي. صداي چشم هايت تا همين صندلي جلو مي آمد. حق بده اگر ناپرهيزي گاه به گاه نگاهم از دايره بسته كتاب، من را به مقابل سطور مرطوبي مي رساند كه از چشمه چشمت به چاله چانه ات جاري بود. حق بده؛ صداي باران من را بر مي گرداند.
گريه كرده بودي و من آرزو مي كردم اتوبوس سقف نداشت تا باران همه را به هم شبيه كند.گريه كرده بودي و من دلم از تمام صندلي هاي پشت به جاده اتوبوس، گرفته بود.
مصطفي حسن زاده

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14