(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 28 آبان 1390- شماره 20076

نقد نمايش پري
نمايش زن پوش ها...!
نگاهي به برنامه گفت وگو محور «معرفت»
بيان شيرين و آموزگارانه



نقد نمايش پري
نمايش زن پوش ها...!

نويسنده: خيراله تقياني پور
كارگردانان: خيراله تقياني پور- جواد نوري
اجرا: تالار سنگلج
نمايش پري نوشته خيراله تقياني پور به كارگرداني، كارگردانان خيراله تقياني پور و جواد نوري چندي است كه در تالار سنگلج روي صحنه رفته است نمايش داستان يك گروه سياه بازي در زمان ناصر الدين شاه قاجار را باز مي گويد. ايده نمايش بالقوه دراماتيك است. اينكه زن پوش يك گروه نمايشي مورد توجه مهدعليا مادر ناصرالدين شاه قرار مي گيرد و نديمه مخصوص او مي گردد. و مهدعليا مي خواهد او را به عنوان يكي از زن هاي شاه به حرمسرا بفرستد و در نهايت او لو مي رود و گروه سياه بازي به دار آويخته مي گردند و پري خودكشي مي كند، خود تضاد دراماتيك قابل قبولي را دارد. حلقه ارتباط اين گروه نمايشي با دربار كريم شيره اي دلقك مخصوص ناصرالدين شاه است. كريم شيره اي خود نيز به نوعي دلباخته پري شده پس از فهميدن موضوع و اينكه پري مرد است و نه زن و او تنها زن پوش نمايش بوده است تدبيري مي انديشد تا بلكه باحكم شرع بتواند كاري كند كه شاه و مادرش مهدعليا از سر تقصيرات پري و گروه نمايشي بگذرند. آنها به ظاهر حكم را مي پذيرند اما گروه نمايشي را به دار مي آويزند و پري با خوردن سم خودكشي مي كند.
همان طور كه گفته شد؛ ايده نمايش و موضوع اوليه پتانسيل خوبي براي يك نمايش دراماتيك را دارد اما در روند كار با عدم پرداخت درست و توجه به حواشي عملا آن پتانسيل از دست مي رود. زياده گويي و تكرار و حرافي در متن به چشم مي خورد. مواردي كه چنانچه حذف گردد لطمه اي به متن و به تبع آن اجرا نخواهد زد كه هيچ بلكه زمان و ريتم مطلوب تري هم به كار خواهد داد. يكي از نقاط عمده اي كه اجرا بر آن استوار است و ديگر عناصر براساس آن چيده شده اند و متن هم از اين امر مستثنا نيست؛ زن پوش ها هستند در واقع اين تنها عنصر مهم و قابل توجه اين نمايش است. اما به جز رضا پاپي در نقش مهدعليا و رهام عسگري در نقش پري كه انصافاً بازي هاي در خوري را ارائه دادند. حضور مكرر ديگر زن پوش ها چه در روي صحنه و چه در سايه بيش از حد تكرار مي شود به همين دليل وجود آنان كليشه اي، لوده و لوس مي نمايد. بخش ديگر اجرا كه از خلاقيت نسبتاً خوبي برخوردار است، استفاده از سايه بازي است. تلفيق سايه بازي با شيوه نمايش سنتي بخوبي صورت پذيرفته است اما استفاده از آن در جاهايي بي مورد، اضافه و تكراري مي نمايد و آن كار برد دراماتيك خود را به لحاظ همين تكرار و نابجا استفاده كردن ها از دست مي دهد. اما به طور كل استفاده از «سايه» خلاقانه است بخصوص در آن بخش كه سايه مادر شاه عليا حضرت مخوف نشان داده مي شود شروع نمايش اما به گونه اي تكراري و بيش از اندازه زماني لازم است. شايد بتوان به عنوان يك به اصطلاح فاصله گذاري به مفهوم تفاوت بين بازيگران و نقش هايي كه مي خواهند بازي كنند و يا اصولا فرق شخصيت واقعي با شخصيت بازي اين شروع را بتوان پذيرفت اما اين بايد در راستاي كار و با منطق دراماتيك انجام پذيرد و ارائه حركاتي بدون ربط، مانند برش ها، نرمش ها و... به واقع اضافه مي نمايند.
اما از اينها كه بگذريم به بازي ها، اجرا و هدايت كارگردانان مي رسيم.
بايد ديد كه يك نمايش سياه بازي و يا طنز تنها با حضور عده اي بازيگر و يك فرد محوري كه ظاهراً در صحنه آزاد گذارده شده مي تواند نمايشي طنز و كمدي باشد؟ آيا با ادا و اطوار و لوده بازي و لودگي كه گاه در جاهايي به سوي نوعي ابتذال نيز مي رود مي توان و يا اصولا جايز است كه از تماشاكنان خنده گرفت آيا اين خنده دار است كه مثلا يكي از شخصيت ها به دستشويي برود و زماني كه باز مي گردد پشت شلوارش را با انگشت بكشد و يا شلوارش را صاف كند و بعد انگشتش را بو كند و... بايد گفت اين مشمئزكننده است نه خنده دار! آيا اين خنده دار است كه مثلا رئيس گروه سياه بازي كه معتاد است آن قدر انگشتش را در بيني اش ببرد؟ حال از بازي تصنعي او در نقش معتاد چيزي نمي گوييم در زمان ناصرالدين شاه هنوز ماده اي به نام هروئين شناخته نشده بود. اين نوع معتادبازي كردن ديگر كليشه اي و نخ نما شده و تقليدي از معنا و فيلم گوزن هاست كه متأسفانه اكثر بازيگران پس از گذشت سالها هنوز از معتاد آن فيلم تقليد مي كنند؛ و تأسفم به دليل نبود خلاقيت است نه تقليد از فردي خاص. اين گونه معتاد، خاص كساني است كه اعتياد به هروئين دارند در زمان ناصرالدين شاه تنها ماده مخدر ترياك بود و آ ن قدر فراوان بوده كه معتادين به آن اين گونه به اصطلاح معتاد جوبي نمي شدند. اصولا يكي از كارهاي كارگرداني و بازيگري شناخت عوامل مربوط به شخصيت ها و نوع مسائل مبتلا به آنهاست پس بايد فرق بين معتادهاي آن زمان و اين زمان و نوع رفتارشان و... را بدانند. هر چند كه شايد بگويم داريم تئاتر كمدي يا سياه بازي كار مي كنيم و اينها تيپ هستند و غلو در كمدي جايز است و...اما بايد گفت در تئاتر كمدي امروز بيشتر تيپ شخصيت داريم تا تيپ تنها، علاوه بر اين بزرگ نمايي بايد منطقي و دراماتيك باشد حتي تكرار هم كه يكي از عناصر كمدي است نيز بايد بجا و درست به كار گرفته شود والا لوس، لوث، لوده، كليشه اي، تصنعي و در نهايت نچسب مي شود. از اين دست موارد در ديگر بازيها نيز ديده مي شود. در واقع مي بايست جلوي بعضي از بداهه هاي حركتي و بياني كه به ظاهر ديگر بداهه نيستند و در كار ثابت شده اند و جزء حركات و ميزانسن ها و... بازيگران گرديده اند؛ گرفته شده و يا بازنگري مجدد گردد. استفاده از بعضي الفاظ، حركات، رفتار و كردار نابجا و نامأنوس اجرا را به سوي نوعي لوده بازي و ابتذال كشانده است. مثلا دست شاه را مي بوسند او مي گويد دستم را تفي كردي، مادر شاه مي گويد تفي؟ آه چه رمانتيك. اين ها بجز نوعي لوده بازي و ابتذال چيز ديگري ندارد. اين جمله از زبان مادرشاه، اروتيك مي نمايد .به اندازه كافي درخصوص مادرشاه و ارتباطهايش به تماشاگر اطلاعات داده شده تكرار آن ديگر جز كليشه و... كاربرد ديگري ندارد. اين را به طور كلي مي گويم. تئاتر داراي يك اخلاق و ادب دراماتيك است كه بايد از طرف گروه هاي تئاتري مورد توجه قرار گيرد بخصوص در كارهاي طنز و كمدي. خنداندن به هر وسيله اي اصولا در تئاتر امروز دنيا جايز نبوده و نيست و مورد قبول و تأييد اساتيد بزرگ تئاتر دنيا قرار نگرفته است. اين امر بديهي است. از اينها كه بگذريم مي توان گفت به طور كلي به جز دو سه مورد بازيها روان و هماهنگ بود.
يكي از حركات و ميزانسن ها خلاقه صحنه مشت و مال شاه است كه كمدي موقعيت و كلام دراماتيكي را ايجاد كرد. اي كاش مي شد در بخش هاي ديگر نمايش هم اين گونه خلاقيت هاي دراماتيك صورت مي پذيرفت چه به لحاظ كارگرداني و چه بازيگري و چه ديگر موارد.
طراحي لباس پريدخت عابدين نژاد نسبتا با خواست متن و زمان و فضاي رويدادها هماهنگ بود. اما اي كاش توجه بيشتري مي شد و مثلا كفش هاي پري از همان پاپوشهاي زنانه آن زمان انتخاب مي گرديدند نه فرضا كفش آديداس و...
گروه موسيقي نيز هماهنگ عمل نمودند در اينجا لازم مي دانم توضيحي كلي را در خصوص كلمه ابتذال بدهم كه به جز معني مصطلح آن است؛ بايد گفت هر عنصر اضافه و احيانا اروتيك و غيردراماتيك، تكراري، غيرخلاقانه، و هر مورد عاري از ادبيات است. ادب و اخلاق دراماتيك، در حوزه عمل، كلام، رفتار، حس و... و هر عمل كليشه اي، شعاري، لوس و لوث، و بازي ها و رفتاري كه به سوي ادا و اطوار و نشان دادن خود كه به دور از اصول و شأن بازيگري و ايضا طنز و كمدي و... است؛ مي تواند مبتذل باشد و كلمه ابتذال بر آن اطلاق شود. در نهايت بايد گفت كه شاهد نمايشي گرم و صميمي بوديم هر چند كه به يك دراماتورژي همه جانبه نيازمند بود. به كارگردانان و گروه خسته نباشيد گفته و از مديريت و كاركنان تالار سنگلج كه هماره با رويي گشاده پذيراي تماشاچيان هستند و محيطي فرهنگي و هنري را براي مدعوين ايجاد نموده اند كمال تشكر را دارم.

 



نگاهي به برنامه گفت وگو محور «معرفت»
بيان شيرين و آموزگارانه

روهام يعقوب زاده
برنامه گفت وگو محور «معرفت» كه هم اكنون از شبكه 4 سيما در حال پخش است برنامه اي است با محوريت شعر حافظ و موضوع فلسفه و عرفان اسلامي كه اجراي آن را دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني برعهده داشته و مهمان ثابت آن دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني است.
از آنجا كه مجموعه برنامه تلويزيوني معرفت موضوعي تخصصي و علمي را دنبال مي كند با شبكه 4 سيما و محورهاي مضموني آن مناسبت داشته و از اين جهت در رده برنامه هايي قابل طبقه بندي است كه مخاطب خاص دارند و نمي توانند براي عموم مخاطبان تلويزيون جذابيت و فايده ديداري و شنيداري داشته باشند. با اين همه چون موضوعات مطرح در اين سلسله در سر گفتار تلويزيوني ضمن توجه به نكات تخصصي، پيوندي هم با ادبيات آن هم به طور خاص شعر حافظ دارد از اين رو تصور مخاطب غيرمتخصص در مقوله هاي عرفان و فلسفه نيز براي اين مجموعه دور از ذهن نخواهد بود.
اما آنچه تا بدينجا در معرفي برنامه معرفت گفته شد صرفاً دريافتي است كه نگارنده از برآيند كلي اين مجموعه دارد وگرنه به نظر مي رسد سازندگان برنامه در مرحله توليد اثر علاقه بيشتري نسبت به جذب مخاطب عام داشته اند اگر چه اين علاقه در خروجي نهايي كار شكل اجرايي پيدا نكرده و به بخش ميان بر نامه هاي موسيقيايي و استفاده از مثالهاي ساده و همه فهم در گفت وگوي تخصصي مهمان و مجري تقليل پيدا كرده است.
يكي از مهم ترين فاكتورهاي موفقيت يك برنامه گفت وگو محور چنان كه از نام اين گونه خاص از برنامه سازي هم پيداست، چگونگي فرايند گفت وگو است كه به طور كامل متكي است به نحوه اجراي مجري و تسلط مهمان بر موضوع مورد بحث. خوشبختانه برنامه معرفت از اين جهت يك مزيت مهم دارد كه عبارت است از شخصيت برجسته اي همچون دكتر ديناني به عنوان مهمان ثابت برنامه اما اينكه از جهت اجرا هم به همين اندازه قابليت داشته باشد محل بحث است. مجري كارشناس برنامه، دكتر لاريجاني اگرچه به فراخور تخصص علمي خود شناخت درخوري از موضوع دارد اما در مقابل شخصيت جامع الاطرافي همچون دكتر ديناني بيشتر حالت يك شاگرد معرفت آموز را دارد تا مجري كارشناس خبره اي كه قادر باشد فرايند گفت وگو را به نفع نياز برنامه مديريت كند و در مواقعي حتي با به چالش كشيدن بحث، سؤالات احتمالي مخاطب را مطرح نموده و مهمان محترم را به پاسخگويي وادارد. ويژگي مورد اشاره البته از آن جهت كه نمايانگر فروتني مجري برنامه در مقابل استاد برجسته اي همچون دكتر ديناني است شايان تقدير است اما از آن جهت كه حضور مجري كارشناس محترم را در برنامه توجيه نمي كند و روند گفت وگو را آن گونه كه بايد سمت و سو نمي دهد قابل نقد است. به خصوص كه اين مسئله موجب شده در مواقعي مهمان برنامه تبديل به متكلم وحده شود و برنامه تفاوت چنداني با يك درس گفتار تلويزيوني كه بدون اتكا به گفت وگو سير خود را دنبال مي كند نداشته باشد.
از مزاياي محتوايي مجموعه برنامه معرفت تفسير اشعار گرانمايه حافظ به زبان عرفان و فلسفه است آن هم با بيان شيرين و آموزگارانه دكتر ديناني كه نه رسميت رسانه اي دارد نه پيچيدگي رايج در زبان فلسفه و كلام فيلسوفانه را. بيان استاد ديناني عوامانه نيست اما به طور كامل هم تخصصي نبوده و متناسب با اقتضاي مديوم تلويزيون است اگرچه يك سري از اصطلاحات تخصصي فلسفه و عرفان كه در روند گفت وگو مطرح مي شوند تعريف نشده باقي مي مانند و مخاطب تنها با اتكا به دانسته هاي قبلي خود مي تواند با اين بخش هاي خاص از برنامه همراه شود و در فهم مطلب به مشكل برنخورد و اين متأسفانه ايرادي نيست كه در يك برنامه تلويزيوني به سادگي قابل چشم پوشي باشد و بتوان به راحتي از كنار آن گذشت. در برنامه هاي گفت وگو محور مسئوليت اين مهم برعهده مجري كارشناس برنامه است. كسي كه قرار است پل انتقال مفاهيم و معاني از مهمان به مخاطب بوده و در اين فرايند ارتباطي، كم كننده فاصله ميان فرستنده پيام يا همان مهمان برنامه با گيرنده پيام يعني مخاطب تلويزيون باشد.
اما خوب است اشاره اي هم داشته باشيم به ساختار شكلي برنامه يا همان فرم اجرايي آن به مثابه يك «تاكشو»ي تخصصي تلويزيوني. اولين چيزي كه در نگاه نخست به شكل بصري برنامه مورد توجه قرار مي گيرد دكور است كه خود شامل بك گراند تصوير و چينش عناصر و اشياي صحنه در استوديوي ضبط برنامه مي شود. انتخاب عكس مقبره حافظ به عنوان پس زمينه اصلي دكور به طور كلي انتخاب مناسبي است كه با موضوع برنامه همخواني دارد اما اگر بخواهيم جزئي تر نگاه كنيم آن وقت مي توان به نكاتي همچون عدم همخواني نور و رنگ تصوير مورد نظر با ديگر عناصر بصري دكور اشاره كرد و نيز سادگي عكس انتخابي علي رغم وجود تصاويري جذاب تر و بهتر از اين سوژه بصري كه هم شخصيت حافظ را يادآوري مي كند، هم زيبايي معماري مقبره اين شاعر گرانمايه را به نمايش مي گذارد. پيداست كه اين زيبايي بصري چه اندازه مي تواند تداعي كننده زيبايي روح حافظ و روح انگيز بودن غزلهاي ماندگار او باشد.المان بصري ديگري كه در دكور برنامه نقش مهمي دارد ميز و صندلي استفاده شده براي گفت وگوي متقابل مهمان و مجري است. مطمئناً استفاده از مبل و راحتي، مناسب چنين برنامه اي نيست و بايد خرسند بود كه در اين برنامه با چنين انتخاب نادرستي مواجه نيستيم اما راستش استفاده از ميزگرد هم گزينه شايسته اي به نظر نمي رسد آن هم براي برنامه اي كه نه در مضمون و محتوا و نه در شكل گفت وگو حالت خشك و رسمي ندارد و مي خواهد خودماني باشد و متناسب با روح صميمي عرفاي اسلامي و سادگي درويشانه اشعار اين بزرگواران.
يكي ديگر از نكات مهم در طراحي دكور، ايجاد شباهت بصري ميان بك گراند مجري و بك گراند مهمان در نماهاي تك نفره است كه باعث مي شود مخاطب برنامه اين دو نفر را در يك موقعيت مكاني حس كند و كارگردان تلويزيوني ناچار نباشد مدام به نماي لانگ شات دو نفره كات بزند تا بيننده موقعيت جغرافيايي دو طرف در حال گفت وگو را گم نكند. متأسفانه از اين جهت هم برنامه معرفت دچار نقص است و در تصوير پس زمينه مجري و مهمان حتي يك المان مشترك بصري هم كه مرتبط كننده اين دو تصوير به هم باشد ديده نمي شود. در نتيجه، اين دو نماي تك نفره در هنگام برش (كات) با هم مچ نمي شوند و مخاطب احساس وجود فاصله ميان دو طرف در حال گفت وگو مي كند و اين خود باعث مي شود تمركز بيننده از موضوع مورد بحث منحرف شود و به درك مضمون ديالوگها- كه چندان هم ساده و همه فهم نيست- خدشه وارد آيد. همچنين است عدم تنوع بصري برنامه محدود بودن نماهاي آن به لانگ شات دو نفره و مديوم شات تك نفره و عدم وجود حركت دوربين در تصويربرداري مجموعه كه موجب ملال آور جلوه كردن سير گفت وگو مي شود و بر پيچيدگي ذاتي و سنگيني ماهوي موضوع بحث مي افزايد.
نماهاي استفاده شده به عنوان ميان برنامه كه با موسيقي آوازي ايراني همراه هستند نيز مثل عكس مقبره حافظ در كليت خود مزيت محسوب مي شوند چرا كه با محوريت معماري اسلامي و ارزشهاي عرفاني نهفته در آن انتخاب شده اند اما در شكل اجرايي و جزئيات زيبايي شناسانه دچار كاستي بوده و از هنر ساخت كليپ موسيقايي در آنها بهره گرفته نشده است.
اما با همه انتقادات وارد به ساختار شكلي مجموعه برنامه معرفت بايد اذعان نمود كه بار محتوايي اين برنامه به قدري بالا است كه توانسته تا اندازه زيادي اين نقص هاي اجرايي را بپوشاند و براي برنامه موفقيت و ماندگاري قابل قبولي به ارمغان بياورد. از اين رو لازم است در كنار برشمردن اين نقصها و كاستيها كه با اندكي دقت و توجه قابل رفع و رجوع هستند از دست اندركاران اين مجموعه تقدير به عمل آيد و تاثير به سزاي برنامه «معرفت» در آگاهي دهي به مخاطب و بالابردن سطح شناختي او از فرهنگ و ادب ايراني اسلامي به بهانه اين قبيل اشكالات شكلي و ساختاري مورد غفلت واقع نشود.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14