(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 29 آبان 1390- شماره 20077

پاييز
پذيرفتن
آفرينش هنري حاصل ملاحظات حساب شده نيست (بخش دوم)



پاييز

غلامرضا كرمي
زيبا و زرد مثل تو رنگي نديده ام
ازخش خش عبور تو لبخند چيده ام

در زير پاي رهگذران فرش مي كني
آن دامني كه بر تن تو سبز ديده ام

برمن وزيده اي كه وجودم به رنگ توست
در لحظه ي عبور تو خودرا شنيده ام

عريان تر از هميشه نشستي مقابلم
يك رنگ تر از نگاه تو رنگي نديده ام

آغوش مي گشايي وبغلم مي كني
تو فصل آخري كه به پايت دويده ام

تو فصل آخري كه سرآغاز من شدي
اين جامه را به ياد تو برتن بريده ام

 



پذيرفتن

رابرت فراست
ترجمه: توفيق وحيدي آذر
آنگاه كه خورشيد بي رمق پرتوش را به پشت ابرها مي اندازد.
وروشنائي درون گرداب فرو مي رود!
هيچ صداي گريه اي بلند از طبيعت به گوش نمي رسد!
از آنچه اتفاق افتاده است ، پرندگان بايد بدانند!!
اين آمدن تيرگي درآسمان است!
زمزمه ها همگي فقط در سينه هايند!
يك پرنده مي خواهد چشمان كم سويش را ببندد.
آن ديگري، بسيار دور از آشيانه مانده است!
و درمانده بر فراز بيشه تلاش مي كند!
و در آن زمان به سوي درخت آشنايش فرود مي آيد.
به آرامي فكر مي كند و چهچه مي زند! آرامش و سكون و امنيت!
اكنون بگذار شب براي همه كسان من تاريك باشد!
بگذار! شب تيره تر براي ديدن باشد !
در آينده! اجازه بده آنچه كه خواهد بود، همان باشد!

 



آفرينش هنري حاصل ملاحظات حساب شده نيست (بخش دوم)

محمدباقر رضايي
چند سال پيش يكي از انتشاراتي هاي معروف آلمان، ورقه اي در لاي صفحات نسخه اي از يكي از كتابهايش گذاشت و از خوانندگانش خواست كه به شركت اطلاع دهند چه چيز، آنها را به خريد كتاب رهنمون شده است و ثابت شد كه اكثريت عظيم شگفت انگيزي، كتاب را بر اثر نيروي توصيه شخصي دوستانشان خريده اند. بعداً نيز يك شركت انتشاراتي ديگر پژوهش آماري وسيعي در همين زمينه به عمل آورد و به نتيجه اي مشابه رسيد. در مقابل 160 مورد كه كتاب خاصي را بر اثر نقدي كه درباره آن نوشته شده بود خريداري كرده بودند، 391 مورد خريد در نتيجه تعريف دوستان از كتاب صورت گرفته بود. اينها نشان مي دهد كه هنوز عناصر شخصي تا چه حد در تشكيل ذوق قدرتمند است.
در كنار اين عقيده، عده اي نيز معتقدند كه ملاحظه و مشاهده دقيق هنر در گذشته و حال، بلافاصله روشن مي سازد كه فرايند و جريان به وجود آمدن ذوق هنري و ادبي از لحاظ اجتماعي، زياد هم مانند انتشار خود به خود امواج بر اثر پرتاب سنگي در ميان آب نيست، شوكينگ با در كنار هم قرار دادن نظريه هاي مختلف در اين زمينه، بررسي خود را از موضوع مذكور ادامه مي دهد و در تحقيق خود به نتايج قابل توجهي دست مي يابد. او سعي دارد ثابت كند كه عناصر شخصي هنوز نفوذ بسيار زيادي در ايجاد ذوق عمومي دارند. مساله مهم ديگري كه در اين فصل كتاب مطرح شده، ارتباط هنرمند و نويسنده و شاعر با مردم و ذوق عمومي جامعه است. شوكينگ شرح مي دهد كه چگونه درون يك هنرمند با استعداد كه نه آگاهانه و نه ناخودآگاهانه با ذوق حاكم بر جامعه قرابت و همبستگي نشان نمي دهد متلاشي مي شود و استعدادش به هرز مي رود. به نظر او، بسياري از اين گونه هنرمندان محكوم به شكست هستند، زيرا سنت قوي است و آن دسته از هنرمندان را كه كم و بيش در آن سهيم هستند يا مي توانند از آن پيروي كنند به خود جذب مي كند. اما آن گروه از هنرمندان كه دلشان مي خواهد به راه هاي ديگر بروند، بيشترشان مجالي براي اظهار وجود نمي يابند و يا ديري نمي گذرد كه به سكوت و خاموشي دچار مي شوند.
البته در اين زمينه نظرات ديگري هم وجود دارد. عده اي معتقدند كه استعدادها و قرايح بزرگ هميشه خود را، حتي در صور نامانوس و ناآشنا نيز نشان مي دهند، و به ندرت اتفاق مي افتد كه چنين استعدادهايي با اراده قوي همراه نباشد. همين اراده نمي گذارد كه يأس بر آنها مستولي شود و يا به سكوتشان وادارد.
شوكينگ اين استدلال را قانع كننده نمي داند و معتقد است آنها كه چنين استدلال مي كنند از تاريخ ادبيات و يا از تاريخ هنر چيز زيادي فرا نگرفته اند. زيرا آفرينش هنري حاصل ملاحظات حساب شده و حسابگري نيست، بلكه تبلور يك تجربه عاطفي و احساسي است؛ اما چنين تبلوري اغلب متكي و وابسته به مقتضيات و شرايط خارجي است. هنرمندان حساسند. شناخته شدن و معروفيت به هنرمند بال مي دهد، و غفلت و ناشناختگي ممكن است به آساني مانع پرواز او شود. به اين ترتيب، تراژدي عدم موفقيت در اين واقعيت نيست كه هنرمند خلاق نمي تواند از امتيازات آفرينش خود بهره ور شود، بلكه در بريده شدن بالهايش قبل از پريدن است. همچنين غيرممكن است كه بتوان از اين عقيده دفاع كرد كه مي گويد هنر خلاق ضرورتي گريزناپذير براي هنرمند حقيقي است. هر ورزشكاري مسابقه را نمي برد. گذشته از اين، در همه آفرينشها لحظاتي هست كه تصور اثر هنري با چشم ذهن هنرمند نگريسته مي شود. در اين حال، براي شخص هنرمند يا نويسنده سه چهارم مشكلش حل شده است، اما اين خطر وجود دارد كه اگر انگيزه اي وجود نداشته باشد يا فرا نرسد كه هنرمند را بر آن دارد تا كار را (هر چند دشوار و پررنج باشد) با تمام جزييات به پايان برد، جريان آفرينش قطع شود. اين انگيزه در انديشه و فكر جماعت مردم قرار دارد. «گوته» چه خوب گفته است كه: من بي تو چه مي بودم- اي دست من، اي جماعت- همه تاثراتم حديث نفسي بود- و خاموش بود همه شادي هايم.
در مورد تاثير حضور داشتن نويسنده و شاعر در انديشه و ذوق مان، «آرنولدبنت» اشاره اي دارد به اين نكته كه چه گونه حتي آنها كه تظاهر به بيزاري از خلق الله مي كردند، معمولا از نداشتن هواخواه شديدا در رنج بودند، به عنوان مثال، يك نكته درباره (shelley) «شللي» صادق است. ترديد نيست كه هرگز شاعري با استقلال روحي شللي اين چنين كامل تحت سلطه سائقه رسالت خويش در سپردن راه تنهايي خود قرار نداشته است، و با وجود اين، آن غزلسراي بزرگ چقدر از ناشناختگي و گمنامي رنج مي برد. افسردگي عميقي كه بر او فشار مي آورد، غم و اندوهي كه رد پايش را بر بسياري از آثار و كارهاي او باقي گذاشته است، (به عقيده بسياري از كساني كه در زمره دوستان نزديك او بودند) مي توانست با اندك موفقيتي در نزد مردم از چهره آثارش زدوده شود، و فراموش نكنيم كه شللي مردي بود كه نياز مادي و مالي به كسي نداشت. اگر مقتضيات و اوضاع و احوال بيروني زندگي و معيشت يك نويسنده نيز عليه او باشد، بسيار احتمال دارد كه كل اثرآفريني او فروبپاشد.
در بخش ديگري از كتاب شوكينگ بعد ديگري از اين قضيه شكافته مي شود. مي گويند: «هيچ چيز مانند موفقيت، موفقيت نمي آورد.»
اين نظر، مشابهت بسيار نزديكي با نظرات قبلي دارد. به اعتقاد مولف، اينجا مساله فرايندهاي آگاهانه مطرح نيست. آنچه روي مي دهد اين است كه اين در طبيعت اشياء هنري است كه الهامبخش هنر باشند. اين گرايش را همواره واقعيتي مددرسان بوده كه مي گويد هيچ طبقه و دسته اي از مردم، مانند نوع جماعت هنرمند، مفتون و مجذوب وابستگي پاسخ خويش نيست.
مولف جامعه شناسي ذوق ادبي مي گويد تنهايي را فرشته الهام بخش هنرمند توصيف كرده اند، اما اين سخن فقط تا حدودي توجيه پذير و درست است. اما حتي دريابنده ترين و شناساترين محيط ها به احوال هنرمند، نمي تواند به اندازه همكارانش براي او انگيزنده و ترغيب كننده باشد. هنرمند از آنان انتقاد مي پذيرد و حال آن كه كوچك ترين انتقادي از صميمي ترين هواخواهانش محتمل است كه همچون نيشي در او اثر بگذارد. تنها، شناخت و تعريف كساني كه خودشان داراي استعداد و قريحه هستند در نظر او به حساب مي آيد، و مشاهده موفقيت ديگر نويسندگان و هنرمندان او را به خلاقيت برمي انگيزد، به اين ترتيب، اثر هنرمند بر هنرمند، حقيقت اين تعميم را كه فقط الماس الماس را مي برد (چه در زمينه مادي و چه در زمينه معنوي) تاكيد مي كند.
تاريخ تحول روشهاي انتشار كتاب و شيوه هاي تبليغ براي آن، يكي از جالب ترين (اما نه مهذب ترين) فصول تاريخ ذوق ادبي است. دقت در جزييات اين موضوع مهم، كاري است كه شوكينگ در فصل ششم از كتاب خود با عنوان «وسايل انتخاب» انجام داده. او در اين بخش، انواع تبليغات طبيعي و كاذب را كه در هر دوره اي براي ارائه آثار هنري و ادبي به كار زده مي شود برشمرده و آنها را به هر حال از عوامل مهم در ايجاد ذوق ادبي زمان دانسته است.
آخرين فصل كتاب نيز «شناخت مردم» نام دارد كه نويسنده در آن علل و اسباب اين شناخت را تشريح كرده است. در اين زمينه، سازمانها و نهادهايي در ايجاد ذوق ادبي جامعه نفوذ قطعي دارند كه ميزان عملكرد آنها در اين مورد، موضوع بررسي نويسنده در ادامه مطالب بخش آخر كتاب قرار گرفته است. مدرسه، دانشگاه، انجمن هاي ادبي و كتابخانه ها از جمله اين سازمانها و نهادها هستند كه مي توان بر نفوذ آنها در ذوق عمومي جامعه تأكيد نمود. شوكينگ در اين مورد معتقد است از ميان همه عناصري كه ذوق ادبي و هنري را تعيين مي كند، شايد مدرسه نقش اساسي تري را برعهده داشته باشد. آموزش هاي مدرسه در باب ادبيات بايد منجر به بيداركردن قوه ارزيابي شاگردان از ارزش هاي هنري شود. اين كار از طريق آوردن مثال و نمونه صورت مي گيرد، و اين، طريقي طبيعي است و اصلي است كه از قديم الايام از آن تبعيت شده است. مدارس بايد براي اين مقصد، عمدتا از آثار به اصطلاح كلاسيك، يعني آثاري كه تا ميزاني مورد استقبال و پذيرش عموم قرار گرفته است سود جويند؛ زيرا مدرسه بايد بكوشد در باب ثروت هاي معنوي عمومي به شاگردان آموزشهاي لازم را بدهد، و بايد ارزشهاي جا افتاده و شناخته شده را به دانش آموزان و دانش جويان تلقين كند، و بايد از مشاجرات و منازعات احزاب نه فقط سياسي بلكه هنري نيز دوري گزيند. البته معناي اين سخن آن نيست كه بايد آثاري را كه از گذشته به ارث رسيده بي هيچ بحث و انتقادي بپذيرد؛ اما به ندرت، طريق منطقي اين آموزشها طي شده است. در اين مورد بايد توجه داشت كه سن متعارف خوانندگان آثار در دوره هاي مختلف با هم تفاوت بسيار داشته و دارد. اين تفاوت سني، تفاوت نظرگاهها را باعث مي شود. روشن است كه ذوق فردي چنان كه گويي از قانوني تبعيت مي كند، از مراحل معيني مي گذرد. مثلا هوش كودك چون شروع به رشد و تكامل مي كند، نخست به سوي توصيف رويدادهاي مأنوس روزانه كه معمولا با زندگي خود او در ارتباط است كشيده مي شود. چون تخيل كودك پر و بال مي گيرد، بدون مطابقت با تحول قوه نقد، ميل به قصه هاي پريان پيدا مي كند. با بيدارشدن شور جواني، دلبستگي به قصه هاي ماجراجويانه پيدا مي شود. بلوغ، علاقه به چيزهاي احساساتي و رؤياانگيز را ايجاد مي كند. رسيدگي و كمال، ساحت واقعي تر را پيش مي آورد. هرچه تجربه زندگي بيشتر مي شود، احساس واقعيت رشد مي يابد. نفرت از ظواهر پرزرق و برق اشياء فزوني مي گيرد و ميل به ترجيح مشاهدات دقيق و عيب جويانه در ملاحظات صرفا تخيلي زيادتر مي شود. بيشتر بزرگسالان احساس مي كنند كه علاقه شان به خواندن زندگينامه ها افزايش يافته، در حالي كه تمايلشان به خواندن داستانهاي خيالي كاهش پذيرفته است. پايان كتاب شوكينگ، آغاز دغدغه هاي ما خواهدبود، زيرا برايمان مسجل مي شود كه چه وظايف سنگيني به دوش نهادهاي متولي آموزش هنري ادبي قرار دارد كه اگر تغافلي صورت گيرد، اغلب آموزشها از مسير وظيفه و مأموريت حقيقي خودمنحرف خواهدشد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14