(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 2  آذر 1390- شماره 20080

آمريكا و مدل چهار وجهي
طرح ترور فرماندهان سپاه، پاياني جز شكست ندارد
جنبش وال استريت و آغاز يك پايان
درباره موافقان و مخالفان تهديد نظامي عليه ايران
در اسرائيل چه خبر است؟



آمريكا و مدل چهار وجهي

آيا آمريكا در حال تدارك حمله ي قريب الوقوع به ايران است؟ پاسخ اين پرسش يكي از اصلي ترين موضوعاتي است كه اين ايام، ذهن هر استراتژيست نظامي در ايران را به خود مشغول كرده و شايد حتي بتوان گفت كه مباحث اصلي اتاق فكرهاي معتبر جهاني نيز گرد همين محور مي چرخد. راقم اين سطور اما در يادداشت حاضر فارغ و فراتر از ارايه ي درصدي از احتمال درباره ي اين درگيري احتمالي، قصد دارد يك چارچوب و مدل كلي براي تحليل رفتار غرب در بازه ي زماني يكي دو ماه اخير و نيز ماه هاي آينده ارايه كند، مدلي كه نشان مي دهد غرب براي حمله به ايران درباره ي يك الگوي چهار وجهي به اجماع رسيده و در حال ارزيابي جوانب و عواقب به كارگيري اين مدل است.
شايد بتوان ادعا كرد كه يك حقيقت براي تمامي تحليل گران روشن و غيرقابل ترديد است و آن اين كه، آمريكا براي براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران در كنار گزينه هايي كه به مرحله ي اجرا در آورده، همواره در انديشه ي حمله ي نظامي نيز بوده است. يك واقعيت ديگر نيز آن است كه تهديد كننده ي اصلي منافع آمريكا در مرزهاي جغرافيايي ايران، كوتاه شدن دست واشنگتن از موقعيت ژئوپلتيك كشورمان و يا منابع سرشار آن نيست، بلكه مشكل اصلي كاخ سفيد با تهران، نظام سياسي «جمهوري اسلامي» است.
بنابراين بايد گفت «براندازي نظام سياسي»و نه اشغال و سيطره بر منابع و مانند اين ها، در رأس اهداف يك حمله ي احتمالي قرار دارد. علت اين كه چنين حمله اي تاكنون صورت نگرفته، تجربه ي شكست سهمگين آمريكا و غرب در افغانستان و به ويژه عراق است. اما ارزيابي مواضع تئوري پردازان سياست خارجي آمريكا و نيز رفتار بازوهاي اجرايي سياست خارجي اين كشور نشان مي دهد كه كاخ سفيد، حمله به ليبي را حمله اي موفق براي سرنگوني نظام حاكم ارزيابي كرده و بر اساس قياس اين حمله ي نظامي با يورش ناموفق به عراق، در يك مدل نظامي براي حمله به ديگر كشورها از جمله ايران به جمع بندي رسيده است.
اين الگو ابتدا در شماره ي 5 سپتامبر 2011م. هفته نامه ي تايمز، به قلم «فريد زكريا» عضو شوراي روابط خارجي آمريكا (Council on Foreign Relations) -كه يكي از هسته هاي اصلي تصميم سازي درباره ي سياست خارجي واشنگتن است- به وضوح تبيين و سپس براي تست اوليه درباره ي ايران، به بخش هاي عملياتي سپرده شد. زكريا با مقايسه ي جنگ عراق و ليبي مي نويسد: «اگر آمريكا قصد مداخله ي نظامي در كشوري را دارد، بايد اول؛ يك جريان اپوزيسيون داخلي مسلح در كشور هدف وجود داشته باشد كه بتواند برضد حكومت مركزي اعلام جنگ كند، هر اقدام بين المللي بايد از سوي نيروهاي داخلي درخواست شود. دوم؛ با توجه به ماهيت جهان عرب، كسب مشروعيت منطقه اي براي حمله، ضروري است چرا كه نبايد چنين حمله اي در اذهان مردم منطقه به عنوان يكي ديگر از موارد مداخله ي امپرياليستي غرب در جهان اسلام قلمداد شود. سوم؛ با وارد كردن سازمان ملل به ماجرا، بايد يك مشروعيت بين المللي نيز براي حمله ايجاد كرد و در نهايت، آمريكا بايد به هم پيمانان اروپايي تفهيم كند كه چنان حمله اي بايد به واقع «چند جانبه» باشد تا بار هزينه ي جنگ روي دوش آمريكا سنگيني نكند.»
با در نظر گرفتن اين مدل به عنوان يك چارچوب مي توان به تحليل تقريباً دقيقي از رفتارهاي بعضاً غيرقابل پيش بيني مجريان سياست خارجي آمريكا در يكي دو ماه اخير، پي برد. آمريكايي ها تقريباً در هر چهار وجه اين مدل، اقدام هاي خود را برضد ايران آغاز كرده اند. در رابطه با وجه اول يعني استمداد از اپوزيسيون مسلح داخلي، يك كد كاملاً آشكار از زبان وزير خارجه ي آمريكا وجود دارد.
«هيلاري كلينتون» روز چهارشنبه 4 آبان ماه يك مصاحبه با شبكه «بي.بي.سي» فارسي ترتيب داد و آشكارا از جريان سبز خواست «مانند مردم ليبي عمل كنند.» يعني برضد جمهوري اسلامي دست به سلاح ببرند. اقدام هاي آمريكا فقط به درخواست هاي شفاهي محدود نشده و اضافه كنيد به اين سخنان كلينتون، خبر اخير كشف محموله عظيم سلاح در مرزهاي غربي را كه با هدف استفاده در تهران وارد كشور شده بود. آمريكايي ها در انديشه ي راه اندازي يك جنگ داخلي در ايران با تكيه بر جريان سبز هستند. مي توان گفت كه سفر شخص فريد زكريا به تهران به بهانه ي مصاحبه با رييس جمهور و استقرار چند روزه در سعدآباد تهران، بي ارتباط با تلاش هاي واشنگتن براي ارزيابي دقيق تر شرايط ايران نبوده است.
در مرحله ي بعد نيز، هم اكنون مي توان سناريوي مضحك طرح ترور سفير عربستان توسط سپاه قدس را در چارچوب وجه دوم مدل جديد برخورد نظامي- يعني كسب مشروعيت منطقه اي براي حمله- قرار داد و به تحليل آن نشست. اين سناريو با هدف جلوه دادن ايران به عنوان يك تهديد برضد دولت ها و ملت هاي منطقه طراحي شده است و احتمالاً در انحا و اشكال گوناگون نيز ادامه خواهد يافت تا همان گونه كه كشورهاي عربي در حمله به ليبي با غرب همراه شدند، در حمله ي احتمالي به ايران نيز دولت هايي چون رياض بهانه ي كافي براي همراهي داشته باشند.
وجه سوم از الگوي جديد كاخ سفيد، كسب مشروعيت بين المللي براي حمله از دريچه ي سازمان ملل متحد است. مي توان به سهولت مسأله ي گزارش جديد «يوكيو آمانو» درباره ي پرونده ي هسته اي ايران و ذكر نظامي بودن فعاليت هاي تهران براي نخستين بار را در راستاي تلاش هاي غرب براي كسب مشروعيت بين المللي برخورد نظامي با ايران دانست. اگر به متن قطعنامه يGOV/2011/68 شوراي حكام آژانس انرژي اتمي مراجعه كنيد، خواهيد ديد كه هر چند ماجرا با ناكامي آمريكا در ايجاد اجماع و جلب نظر موافق چين و روسيه، به شوراي امنيت ارجاع نشد اما همين قطعنامه، راه را براي ادامه ي تلاش هاي آمريكا باز گذاشته و در بند 5 خود از دبير كل خواسته است گزارشي را به جلسه ي مارس 2012م. شورا درباره ي اجراي مفاد قطعنامه ارايه كند كه بي ترديد، گزارش مثبتي نخواهد بود.درباره ي وجه چهارم الگوي ياد شده نيز بايد گفت تقسيم هزينه ي جنگ در ماجراي ليبي انجام شد و تقريباً يك مسأله ي تمام شده است. در اين جنگ، آمريكا ديگر به تنهايي بار هزينه ها را به دوش نكشيد. واشنگتن در جنگ عراق بيش از يك هزار ميليارد دلار هزينه كرده و 5 هزار نيروي نظامي خود را از دست داده است. اما جنگ ليبي را با صرف هزينه اي كمتر از يك ميليارد دلار و بدون تلفات نظامي به پايان رساند.همان طوري كه در طليعه ي اين نوشتار اشاره شد، هدف از اين يادداشت تبيين مدل جديدي بود كه غرب درباره ي حمله هاي نظامي خود در آن به اجماع رسيده و بايد در تحليل رفتار كاخ سفيد و نيز پاسخ هايي كه داده مي شود، در نظر گرفته شود. وگرنه درباره ي عملياتي شدن اين مدل در حوزه ي ايران ترديدهاي فراواني وجود دارد. به نحوي كه حتي ابتدايي ترين بخش اين مدل نيز قابل اجرا نيست و اساساً تكيه بر جريان سبز به عنوان اپوزيسيوني كه قادر به اعلام جنگ برضد سيستم باشد، يك مفروض اشتباه است.
اما به هر صورت اين مدل يك الگوي مورد اجماع در واشنگتن است كه مي توان شواهد فراواني درباره ي عملياتي شده ي آن در ديگر حوزه ي مهم هدف آمريكا يعني سوريه ذكر كرد كه از حوصله ي اين نوشتار خارج است. آمريكا اگر از تأمين شدن امنيت اسراييل پس از حمله و نيز روي كار آوردن يك جريان همسو با خود پس از سرنگوني دولت بعث به يقين برسد، با مدل چهار وجهي جديد خود دمشق را هدف قرار خواهد داد.
سيد ياسر جبرائيلي

 



طرح ترور فرماندهان سپاه، پاياني جز شكست ندارد

علي شيرازي
ماديگرايان همواره با عينك دنياگرايي و از زاويه زر و زور و تزوير به پيروان خود نگاه مي كنند و دنياي اطراف خويش را تحليل مي نمايند. همانان بر اين باورند كه جهان را با تحريم و تهديد مي توان به تسليم خود درآورد و يا جلوي بيداري اسلامي و شفاف شدن حقايق را گرفت و همچنان بر گرده انسان هاي مظلوم و مسلمان سوار شد و به نام دهكده جهاني يكه تازي كرد. سال هاست كه اين ايده شكست خورده است و آمريكا و اسرائيل و هم پياله هاي آنان در گرداب سقوط گرفتار شده اند و جهان در انتظار دنيايي بي استكبار لحظه شماري مي كند.
طوفان بيداري اسلامي در سرتاسر جهان، يكايك قدرت هاي توخالي و پوشالي را درهم نورديده و امت هاي الهي با الگوگيري از روحيه صبر و ايثار و شهادت طلبي ملت ايران و شجاعت و ايستادگي حزب الله و حماس و خروش ملت هاي عراق و افغانستان و مصر و تونس و ليبي و يمن و بحرين، راه آينده را به زيبايي ترسيم كرده اند و در برابر همه تحريم ها و تهديدها چون كوه ايستاده اند.
با همه اين رخدادها و واقعيت ها، باز ماديگرايان قادر به ديدن حقيقت نيستند و تراوش هاي ذهني آنان در حوزه ماديگرايي سير مي كند و بر اين باورند كه ديكتاتوري ديكته شده ديروز، توان شكستن قدرت بيداري اسلامي و ايران اسلامي را دارد. آنان با سه دهه تجربه رسوا و شكست خورده، باز بر طبل هسته اي و حقوق بشر دروغين و تروريسم مدعايي مي كوبند و هم زمان ايران اسلامي را تهديد نظامي مي كنند و يا پس از رسوايي از طرح اتهام ترور سفير عربستان در آمريكا به نيروي قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، نقشه ترور فرماندهان سپاه و نيروي قدس، بالاخص سردار حاج قاسم سليماني را به يدك مي كشند.
اين طرح شكست خورده را كه بارها آزموده و بهره اي نيافته اند، با اميد ايجاد ترس و يأس در دل فرماندهان سپاه پاسداران و نااميدي ملت ايران مطرح مي كنند كه به زعم باطل خويش مانع صدور انقلاب اسلامي ايران و گسترش بيداري اسلامي و اوج گيري جنبش وال استريت گردند.
اگر طراحان جاهل سناريوي جديد، پرونده ترور شهيد مطهري و شهيد مفتح و شهيد قرني و شهيد صياد شيرازي و انفجارهاي حزب جمهوري اسلامي و نخست وزيري را در سال هاي اوليه انقلاب مرور مي كردند و نگاهي بر پرونده جنگ هشت ساله ايران و عراق مي انداختند و عزت و عظمت ملت ايران را در جهان امروز مرور مي كردند، شايد نسبت به اين طرح به ظاهر نوي خود تجديدنظر مي نمودند. گرچه ما بر اين باوريم كه عينك ماديگرايان هم چنان از زاويه زر و زور مي بيند و حقايق را وارونه نظاره مي كند. آنان هرگز نمي توانند روحيه شهادت طلبي و عشق به مرگ سرخ را به تفسير بنشينند و حقيقت ولايت پذيري و ولايت مداري را ببينند.
سران كاخ سفيد و سياستمداران صهيونيستي هرگز نمي فهمند شفاعت قاتل خون خوار توسط شهيد راه عشق چه معنا و مفهومي دارد! همين عدم درك واقعيت ها و رخدادها، سال هاست آنان را گرفتار تصميم هاي نابخردانه و كارهاي احمقانه كرده است.
آن ها چه مي فهمند شهيد حاج علي محمدي؛ فرمانده گردان 412 لشكر 41 ثارالله در چه افقي سير مي كند. بيچاره ها فقط در محدوده ماديت فكر مي كنند. اين افق ديد نمي تواند اين جمله را بفهمد: اي برادر عرب و عراقي بعثي كه تو به دنبال مني و من به دنبال تو، اگر مرا پيدا كني و به قتل برساني، اولين كسي را كه شفاعت مي كنم، تو هستي! چون مرا به آرزوي ديرينه ام كه شهادت است؛ رسانده اي!!
امثال حاج علي محمدي ها، هزاران نفرند و بر صدها برگه دفتر خاطراتشان از اين نمونه ها حك شده كه هر كدامش مي تواند پيام مهمي براي ميليون ها انسان باشد. افسوس كه اوباما و باراك و ساركوزي و امثالهم، بويي از آدميت نبرده اند تا قادر به فهم پيام آدم ها باشند.
حاج قاسم سليماني، فرمانده حاج علي محمدي است. عشق به شهادت در وجود او و همه فرماندهان نيروي قدس و در تمامي وجود سرداران سرافراز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شعله مي كشد.
اينان وارث گنج جنگي اند كه از درون آن هزاران سلحشور الگويي به آسمان پر كشيد و يا زمين را معطر نمود كه ما اگر خط به خط خاطراتشان را در كتاب هاي همپاي صاعقه و ضربت متقابل و دا و پايي كه جا ماند و اردلان پسر ايران و كوچه نقاش ها مرور كنيم، براي هر خطش يك دنيا درس ترسيم مي كنيم و براي هر خاطره اش يك ليوان اشك مي ريزيم.
ماديگرايان چه مي دانند درس و اشك چيست! معنويت و تقوا كدام است! شجاعت و آرزوي شهادت براي چه هدفي است!
اوباما و باراك و ساركوزي نمي توانند بفهمند كه چرا سيدناصر حسيني آزاده و نويسنده كتاب هشتصد صفحه اي پايي كه جا ماند؛ كتابش را به گروهبان عراقي (وليد فرحان) و سرنگهبان اردوگاه 16 تكريت تقديم مي كند. فردي كه سيدناصر را سال ها در همسايگي حرم حسين ابن علي(ع) شكنجه كرد!
او با عشق فراوان كتاب خود را به «وليد فرحان» تقديم مي كند و مي نگارد: «به خاطر همه زيبايي هايي كه با اعمالش آفريد و آن چه بر من گذشت جز زيبايي نبود؛ «و ما رأيت الا جميلا»
ماديگرايان عرصه استكبار هرگز زينب را نمي شناسند؛ تا درك حقيقت كلام عمه سادات را در نوشتار زيباي سيدناصر به تماشا بگيرند و همه زيبايي را در نقطه نقطه بدن مجروح و شكنجه شده او احساس كنند.
آنان كر و كوراني هستند كه فقط ثروت و قدرت و رياست را مي فهمند و معرفت حقيقت ايثار و اخلاص و صبر و گذشت و اتكال و اعتماد به خداي بي همتا در قاموس آن جاهلان محدودانديش راهي و جايي ندارد.
آن ها خود بنده زر و زورند و تصور مي كنند با تهديد و كتك و شكنجه و قتل مي توان هر وجودي را در برابر خود تسليم كرد. از زاويه عينك ماديگرايي چيزي جز تهديد و ترس و تسليم ديده نمي شود. به همين دليل درك واقعيت ها و حقيقت براي سران دنياي استكبار مقدور نيست. طبيعي است كه آنان با همان تحليل نابخردانه و احمقانه، وارد عرصه تهديد و ارعاب شوند.
آن ها هرگز نديده و نشنيده اند كسي در دنياي ماديگرايي فردي فداي ديگري شود و يا افرادي جان فدايي سران دنياي استكبار باشند. در محدوده نگاه مادي، تصور اين رخداد را نيز باطل مي شمرند. بر همين اساس و با همان نگاه، تحليل مي كنند و تصميم مي گيرند. تهديد مي كنند و اميد مي بندند.
سران استكبار و قلدران نامرد عرصه يكه تازي چه مي فهمند شهيد «محمد اسلام پناهي» كه سينه و صورتش بر اثر اصابت تركش خمپاره آبكش شده و استخوان هاي دست راستش از آرنج خرد شده و از تشنگي و ضعف، ناي حرف زدن ندارد، چرا مي گويد: جان ما فداي يك تار موي امام!
آن ها چه مي فهمند كه چرا «حسيني راد» در دوران اسارتش و در زير شكنجه شديد با قنداق اسلحه و پوتين مي گويد: اگر بميريم به امام فحش نمي دهيم!
پس بدانند كه «منصور قاسمي» در اردوگاه 16 تكريت و در حالي كه افسر بعثي با لگد به جانش افتاده و او را به ديوار مي كوبد و دژبان ها با كابل و لگد به جانش افتاده اند و از بيني اش خون سرازير مي شود، دست چپش را زير بيني خود مي گيرد، انگشت راستش را در خون ريخته شده در دست چپ فرو مي برد و روي ديوار مي نويسد: خميني!!
اينجا با همه دنياي استكبار متفاوت است. اينجا ايران است و همه فدايي خميني و خامنه اي اند. همه عاشق مرگ سرخ و نوشيدن شهد شيرين شهادت اند.
سردار شهيد حاج احمد كاظمي به امامش مي گويد: «دعا كنيد كه به زودي خبر شهادت مرا به شما بدهند!»
اما اينان تا پاي خرد شدن استخوان هايشان هم ايستاده اند و چنان از رهبرشان و انقلابشان دفاع مي كنند و در زير شكنجه با خون خود نام مرادشان را بر ديوار حك مي نمايند كه اعصاب دشمنان خود را در هم بشكنند و با مردانگي خود، حسرت يك آخ را بر دل هر ستمگري بگذارند.
تصور نشود كه فرماندهان سپاه و امثال سردار حاج قاسم سليماني از مرگ مي هراسند و تهديد به ترور آنان را مي ترساند و آن ترس، آن ها را از پهنه دفاع از ارزش ها و ولايت باز مي دارد.
اينان عاشق مرگ سرخند! اما مرگ سرخ را در عرصه ذلالت دشمن و شكست آمريكا و اسرائيل به آغوش مي كشند. حيف است كه امثال سليماني ها با مرگ طبيعي بميرند. اينان نيز در انتظار «ما رأيت الا جميلا»يند. اينان نيز قاتلان خود را شفاعت مي كنند. ليكن همينان صدام و حزب بعث را از اريكه قدرت به زير مي كشانند. ابهت آمريكا را در هم مي شكنند و در دنيايي بي اسرائيل، جشن توسعه حقيقت برپا مي كنند.
اماممان فرمود: هر چه از اين ملت بكشيد، زنده تر مي شوند. بكشيم يا كشته شويم پيروزيم. ما را از اين تهديدها نترسانيد. سي و سه سال تهديد و ترور و كشتن فرماندهان سپاه و مسئولين كشور، ايران را عزيزتر و سربلندتر و پيروزتر كرده است.پير و جوان و زن و مرد ايراني عاشق شهادتند. در همين بمب گذاري اخير در سامرا، در مسير كاروان زائران ايراني، يك مرد ايراني شهيد شد. همسرش مي گفت: حيف بود كه شوهرم با مرگ طبيعي بميرد! حق او شهادت بود!
زني كه پايش در انفجار قطع شده بود، مي گفت: در تاريخ خوانده بوديم كه براي زيارت امام حسين(ع) دستشان را قطع مي كردند! زوار دست خود را مي دادند و به زيارت امامشان مي آمدند! توفيق يار شد كه من پايم را در راه زيارت حسينم بدهم!!
آمريكا و اياديش در چه فكري اند؟
دختر 13 ساله شهيد سرلشگر پاسدار تهراني مقدم به مادر بزرگش مي گويد: «چرا گريه مي كني؟ افتخار ما اين است كه پدرمان شهيد شده و در نزد خدا آبرو دارد و جايش در بهشت است.»
بلي! درك اين واقعيت ها براي ماديگرايان و دنياطلبان و قلدران و هواپرستان و مستكبرين و جهان خواران ممكن نيست. اما بايد به هر طريق ممكن به آن ها قبولاند كه اين راه و روش، پاياني جز شكست اوباما و باراك و ساركوزي و... ندارد.
فرماندهان سپاه اگر بمانند، استكبار شكنند. اگر شهيد هم بشوند، با خون خود ظلمت را محو مي كنند.
نابخردان احمق كاخ سفيدنشين مانده اند كه چه كنند! گويا چاره اي جز تهديد ندارند. آنقدر هم احمقند كه همزمان با اتهام زدن به ايران با عنوان مقوله تروريسم، خود دستور ترور مي دهند و گمان مي برند كه راه نجاتي يافته اند!
بيچاره ها! بيش از اين آب در هاون نكوبيد كه عمر خويش به هدر مي دهيد و ره به جايي نمي بريد.

 



جنبش وال استريت و آغاز يك پايان

روح الله پوراسماعيلي فومني
گسترش چشمگير جنبش وال استريت -با شعار ما 99 درصديم- در اكثر شهرهاي ايالات متحده آمريكا و فراگيري آن در كشورهاي ثروتمند اروپا و ديگر نقاط جهان ، بيانگريك واقعيت ملموس يعني افول نظام سرمايه داري غرب يا همان كاپيتاليسم مي باشد . نظامي كه در آن اقليت مالكان وسرمايه داران بزرگ به عنوان اربابان اكثريت توده هاي مختلف مردم بوده و با استثمار همه جانبه آنان در پي ارضاي ميل قدرت طلبي و زراندوزي هاي بلا اشباع خود هستند .
دموكراسي ، آزادي بيان ، حقوق بشر ، مبارزه با تروريسم و ... ابزارها و شعارهاي معروف نظام سرمايه داري براي دستيابي به اهداف
منفعت طلبانه خود بوده و ديگر آن كاركرد اصلي يعني انحراف افكار عمومي و ايجاد زمينه براي استثمار و تاراج بيشتر منابع و ثروت هاي ملل را از دست داده و با بروز جنبش هاي مذكور ، نخ نما بودن چنين ادعاهايي براي همگان به منصه ظهور رسيده است .
پس از فروپاشي بلوك شرق و اتحاد جماهير شوروي در دهه 90 و پايان كمونيسم ، عرصه جهاني صحنه ترك تازي نظام سرمايه داري گرديد و اين كه رويكرد به سمت زندگي غربي و مرام كاپيتاليستي بهترين نوع زندگي و نظام ليبرال دموكراسي بهترين الگوي حكومتي است ،
به عنوان قله آمال و سعادت بشر امروز مطرح گرديد.
هژموني آمريكا با شعار نظم نوين جهاني و تلاش براي تحقق دموكراسي آمريكايي به ويژه در جهان سوم يا كشورهاي كمتر توسعه يافته حاكم گرديد. اما هميشه يك مانع جدي به نام انقلاب اسلامي ايران در عدم تحقق كامل استراتژي هاي فوق برسر راه غرب قرار داشته و بيش از آنكه سبب عدم دستيابي كامل آنان به منابع سرشار طبيعي خاورميانه مانند نفت - براي اروپا وآمريكا نقش حياتي دارد - شود ، نظام سرمايه داري را با چالش عميق تئوريك و اثبات كارآمدي مواجه نموده است .
موفقيت هاي چشمگير و مسلسل وار جمهوري اسلامي ايران به ويژه در دهه اخير انقلاب ، بدون وابستگي به شرق وغرب در ابعاد علمي ، اقتصادي ، سياسي ، پزشكي ، نظامي و ... با وجود تحريم هاي سنگين و گسترده غرب عليه ايران ، درست زماني كه امريكا واروپا با وجود شعارهاي فريبنده و پرطمطراق در نظام سرمايه داري دچار بحرانهاي گسترده اقتصادي ، فرهنگي و اجتماعي گرديده اند ، افكار عمومي دنيا را نسبت به برتري اصول وتفكر والاي انقلاب اسلامي و حضرت امام (ره) بر اصول منحط غربي متوجه وبيدار نموده و نظام غرب را در كنترل بيداري ملتها، جلوگيري از ترويج خمينيسم و پاسخگويي به چالشهاي موجود عاجز نموده است .
برخوردهاي دوگانه غرب در مواجهه با انقلاب اسلامي ايران مانند ناديده انگاشتن راي اكثريت و پشتيباني از كودتا عليه جمهوريت نظام با حمايت همه جانبه از جريان فتنه سبز 88 در حالي كه دموكراسي و راي اكثريت از اصول بنيادين در جامعه مدني غرب مي باشد و نيز حمايت گسترده از حكام مستبد و ديكتاتوردر منطقه خاورميانه ، تا مادامي كه بر سرير قدرت بودند و به يكباره سردادن شعار دفاع از حقوق مردم پس از سرنگوني آنان ، جنگ و كشتار مردم بيگناه در افغانستان و عراق به بهانه ترويج دموكراسي و مبارزه با تروريسم و ... نشان از به بن بست رسيدن آنان در دفاع از مباني و اصول نظام سرمايه داري مي دهد كه قطعا بروز اين چالش مهم براي غرب ، از پيامدهاي موفقيت انقلاب اسلامي ايران در عمل به شعارها و اصول بنيادين خود مي باشد .
بي شك خيزش عجيب و يكباره ملت هاي منطقه و سرنگوني
3 ديكتاتور با قدمت ديكتاتوري سي چهل ساله كه از پشتيباني كامل غرب بي نصيب نبودند ، در كمتر از 8 ماه ، الهام گرفته از بيداري سه دهه پيش ملت ايران مي باشد كه اذعان كارشناسان و دولتمردان غربي و صهيونيستي را به اين مهم در بر داشته است . همنگونه كه رهبر فرزانه انقلاب پيش بيني نمودند كه دامنه اين بيداري به قلب اروپا خواهد رسيد ، اكنون اعتراضات عمومي مردم در اكثر شهرهاي مهم اروپايي از جمله لندن ، رم ، آتن ، پاريس و ... نسبت به فقر اقتصادي و بي عدالتي تبعيض و فساد دولتمردان به اوج خود رسيده وتا كنون دولتهاي پاپاندورا و برلوسكوني را قرباني خود نموده است .
ناتواني دولتهاي حوزه يورو در بهبود وضعيت اقتصادي و افزايش بدهي هاي بانكي ، موجب تورم ، بيكاري و شعله ورتر شدن اعتراضات عمومي گرديده وتاكنون دولتمردان و كارشناسان خبره اروپايي نتوانسته اند راه حل مناسبي براي بهبود اوضاع فعلي بيابند . همين وضع در آمريكا نيز جريان دارد به گونه اي كه ركود اقتصادي و ازدياد كارتن خواب ها و عدم تامين هزينه هاي روزمره حتي كهنه سربازان آمريكايي را به خيابانها كشانده است . آنان نمي خواهند ماليات هاي پرداختي شان صرف هزينه جنگ هاي افغانستان و عراق و دفاع از رژيم صهيونيستي گرديده و نيز اين جنگ ها بازار مناسبي براي فروش سلاح و كسب سود سرشار براي كمپاني هاي بزرگ فروش سلاح شود . اكنون اجتماع كنندگان در پارك زاكوتي نيويورك و جلوي مراكز مهم سرمايه داري آمريكا و حتي اروپا با برپايي چادر صحنه هايي كاملا شبيه چند ماه پيش ميدان التحرير مصر خلق نموده اند كه نشان ازالهام پذيري از بيداري اسلامي منطقه است.
نكته مهم در اين بين سانسور شديد تحولات مذكور و نيز برخورد خشن پليس با معترضان دررسانه هاي بزرگ اروپايي و آمريكايي مي باشد . براي نمونه سايت هاي« فيس بوك ، توييتر و يوتيوب » كه نقش مهمي در هدايت آشوب ها در جريان فتنه 88 ايران را داشتند و با اصرار سران آمريكايي جهت پشتيباني از آشوبها ، به روز رساني خود را به تاخير انداختند ، اكنون به هيچ وجه حاضر به انعكاس رخدادهاي شكل گرفته در آمريكا واروپا نيستند ! با مراجعه به سايت هاي مذكور اگر كلمه وال استريت را براي نمونه جست وجوكنيدبا پيام عدم دسترسي مواجه خواهيد شد كه اين خود نشان ديگري بر دروغ بودن شعار آزادي بيان و اطلاعات در غرب مي باشد .
و اينكه سناريوي جديد سه گانه آمريكا عليه ايران در قالب 1- اتهام نقض حقوق بشر در اعلا ميه كذايي احمد شهيد 2- سپاه هراسي با اتهام ترور سفير عربستان در آمريكا و اجراي عملياتهاي تروريستي توسط سپاه قدس با فرماندهي سرلشكر سليماني 3- تكرار اتهامات واهي در قالب گزارش آژانس انرژي اتمي درباره فعاليت هاي هسته اي ايران به منظور نشاندن ايران پاي ميز مذاكره جهت حل بحران منطقه ونيز اعلام خروج نيروهاي آمريكايي تاپايان سال جاري ميلادي از عراق و ... تنها نمونه هايي از فرافكني آمريكا در جهت سرپوش نهادن به اعتراضات داخلي و نيز تدبيري براي كاهش تنفر عمومي از دموكرات ها و اوباما جهت پيروزي در انتخابات آتي رياست جمهوري آمريكاست . حال پس از گذشت سي و سه سال از پيروزي انقلاب اسلامي كه به اذعان ميشل فوكو « انقلابي فرامدرن وبراي خدا » است و واقع شدن آن در ژئواستراتژيك ترين و ژئوپليتيك ترين منطقه دنيا و نيز دارا بودن ماهيت استكبار ستيزي ، عدالتخواهي و دفاع از مستضعفان جهان و... كه دشمني هاي بسياري را عليه خود تجربه كرده و بر آنان فائق آمده است ، بررسي وضعيت فعلي دشمنان قسم خورده آن بسيار مهم وعبرت آموز است ؛
به راستي صدام هنگام اعدام به چه مي انديشيد ؟! مبارك اكنون در كدام قفس به سر مي برد ؟! تحولات يمن به كدام سو پيش خواهد رفت ؟! با توجه به تحولات منطقه چه آينده اي براي سران مرتجع عربي بايد متصور بود ؟! و نيز دست روزگار همان سرنوشتي را كه غربي ها و صهيونيست ها جهت براندازي انقلاب اسلامي و ايجاد آشوب هاي خياباني در ايران متصور بودند را اكنون براي آنان رقم زده است !
وباز هم همان گونه كه ولي امر مسلمين جهان در اجتماع با شكوه مردم كرمانشاه پيش بيني نمودند كه : « نظام سرمايه داري اكنون در يك بن بست كامل است . بحران غرب شروع شده ودنيا در يك پيچ تاريخي است » ونيز «اين حركت ( جنبش وال استريت ) به گونه اي پيش خواهد رفت كه روزي نظام سرمايه داري آمريكا و غرب را كاملا
بر زمين خواهد زد ! » اينها به خوبي نشان از اين واقعيت دارد كه صداي خرد شدن استخوان هاي پوسيده كاپيتاليسم به گوش مي رسد . نظام سرمايه داري به پايان دوران خود رسيده و بايد گفت جنبش
وال استريت آغازي است بر اين پايان !

 



درباره موافقان و مخالفان تهديد نظامي عليه ايران
در اسرائيل چه خبر است؟

اين روزها صداهايي از رژ يم صهيونيستي مبني بر تهديد ايران به گوش مي رسد و در همين حال برخي از صهيونيست ها نيز اعتراف دارند چنين حمله اي، عواقبي فاجعه بار براي آنها خواهد داشت. آنچه مي خوانيد گفت و گوي پايگاه اطلاع رساني
رهبر معظم انقلاب با دكتر مسعود اسداللهي ، كارشناس مسائل خاورميانه درباره موقعيت اين رژيم و چرايي و ابعاد تهديدات مذكور است.
¤ ¤ ¤
تهديدهاي نظامي آمريكا و رژيم صهيونيستي در بيست سال گذشته امري طبيعي براي ملت ما بوده كه هربار به بهانه اي مطرح شده است. اين بار اما به نظر مي رسد كه دليل اين تهديدها نگراني از ادامه ي حيات رژيم صهيونيستي با توجه به وقوع بيداري اسلامي در منطقه است. به نظر شما معادلات منطقه اي در مورد اسرائيل به چه سمتي پيش خواهد رفت؟
تحولاتي كه تاكنون رخ داده و در رأس آن ها سقوط رژيم مبارك و پيامدهاي پس از آن، براي رژيم صهيونيستي مانند يك كابوس آشفته بوده است. اين رژيم بيش از همه نگران تحولات آينده است، زيرا بيشترين ضربه را از اين تحولات خورده است. اكنون رژيم صهيونيستي هم پيمان ارزشمندي مثل حسني مبارك را از دست داده است. تعبيري كه اسرائيلي ها در مورد مبارك به كار مي بردند، «گنج استراتژيك» بود. حتي چندي پيش در خبرها آمد كه اسرائيل مبارك را به عنوان نامزد«مرد سال» معرفي كرده است. اين ها همه نشان از خدمات مبارك به رژيم صهيونيستي در سي سال گذشته دارد.
با اين كه پيمان كمپ ديويد در زمان انور سادات امضا شد، اما قسمت عمده ي آن در زمان مبارك به اجرا در آمد. اسرائيلي ها علناً و آشكارا اذعان دارند كه پيمان كمپ ديويد تنها يك پيمان صلح نبود، بلكه دستاوردهاي بسيار مثبت امنيتي و اقتصادي نيز براي آنها در پي داشت. ه نري كيسينجر1 در دهه ي هفتاد ميلادي اين جمله ي معروف را گفت كه «بدون [توافق با] مصر هيچ جنگي بين اعراب و رژيم صهيونيستي اتفاق نمي افتد و بدون [توافق با] سوريه هيچ صلحي بين اعراب و اسرائيل رخ نمي دهد.» اين يك واقعيت تلخ است، زيرا وقتي مصر پيمان كمپ ديويد را پذيرفت و از جبهه ي مبارزه ي اعراب بيرون آمد، عملاً ديگر هيچ جنگي عليه رژيم صهيونيستي وجود نداشت. يعني اردن و سوريه و لبنان ضعيف تر از آن بودند كه بتوانند مستقلاً در چنين مبارزه اي حضور داشته باشند.
تحولات اخير منطقه و به ويژه مصر حتي از لحاظ ژئواستراتژيك نيز امنيت رژيم اشغالگر قدس را به چالش كشيده است. گابيل، رئيس ستاد ارتش رژيم صهيونيستي، در مراسم توديع خود صراحتاً اعلام كرد: ما تا الان از بابت مرزهاي جنوبي آسوده خاطر بوديم و استراتژي و دكترين اسرائيل بر اساس مرزهاي شمالي طراحي شده بود، اما پس از سقوط مبارك جبهه ي جنوبي هم ناامن شده است. پس بايد دكترين نظامي خود را تغيير دهيم، زيرا ديگر احتمال حمله از جنوب نيز وجود دارد.
از طرف ديگر رژيم صهيونيستي به اين نتيجه رسيده كه سر كار آمدن هر نظام ديگري در مصر، هيچ گاه مانند نظام مبارك براي آنها مفيد نخواهد بود، زيرا مردم مصر به پا خاسته اند. درست است كه انقلاب در مصر كامل نشده و تنها بخشي از حاشيه و رأس نظام پيشين از بين رفته و هنوز بدنه ي آن باقي است، اما در همين حد هم مسئولين شوراي نظامي در پيمان كمپ ديويد تجديد نظر مي كنند. مثلاً آقاي نبي العربي، دبيركل نهضت عرب كه مدتي وزير خارجه ي مصر بود، صريحاً اعلام كرد كه پيمان كمپ ديويد يك پيمان دوجانبه است و مصر نمي تواند يك جانبه و يك طرفه آن را لغو كند. البته ايشان اين تعبير را نيز داشت كه: در طول 30 سال مصر به تمام تعهدات خود در كمپ ديويد عمل كرده، اما اسرائيل عمل نكرده است و ما بايد از همين زاويه وارد شويم كه چرا اسرائيل به تعهدات خود عمل نكرده است؟
چند وقت پيش نيز آقاي عصام شرف، نخست وزير فعلي مصر گفت: پيمان كمپ ديويد پيمان مقدسي نيست كه حق تشكيك در آن وجود نداشته باشد. اين جملات با واكنش مقامات رژيم صهيونيستي روبه رو شد، زيرا اين پيمان براي آنها يك گنج استراتژيك است و منافعي را براي آنان تأمين كرده كه قابل چشم پوشي نيست. اگر اين پيمان لغو شود، ارتش مصر مي تواند در صحراي سينا مستقر شود و اين خطر بزرگي براي اسرائيل به حساب مي آيد.
بنابراين از نظر اسرائيلي ها يك اتفاق بزرگ استراتژيك رخ داده است؛ اين كه مبارك سقوط كرده و معلوم نيست چه دولتي در مصر بر سر كار خواهد آمد. گروه هاي مخالف اسرائيل در مصر پا گرفته اند و همه ي اين ها براي اين رژيم يك كابوس شده است. تلاش آمريكا و اسرائيل براي غلبه بر موج بيداري اسلامي نيز به همين دليل است.
وضعيت در مورد اردن نيز به عنوان يكي از هم پيمانان نزديك رژيم صهيونيستي همين گونه است. همه مي دانند كه دستگاه امنيتي اردن در منطقه مثل شعبه اي از موساد عمل كرده و اين دستگاه رابطه ي نزديكي با رژيم صهيونيستي دارد. الان خيال اسرائيل از بابت مرز كرانه ي باختري رود اردن راحت است، ولي هنوز به دليل مسائل داخلي، در اردن حركت هاي اعتراضي گسترش پيدا نكرده است. اگر اين رژيم هم دچار بحران شود، قطعاً مشكلات اين رژيم دوچندان خواهد شد.
ما شاهد تلاش هاي آمريكا و رژيم صهيونيستي در سوريه براي تضعيف جبهه ي مقاومت هستيم. آنها در اين كشور چه برنامه اي را دنبال مي كنند؟
اسرائيل در برخورد با سوريه دو ديدگاه دارد؛ اول سرنگوني حكومت فعلي سوريه به سبب هم پيمان بودن با ايران و حزب الله لبنان و گروه هاي فلسطيني است. دوم اين كه به دليل عدم شناخت جايگزين اين حكومت، نظام فعلي تا مرز سقوط پيش برود و در حالت مرگ و زندگي قرار بگيرد تا پس از آن شروع به گرفتن امتيازهايي از آن مانند قطع رابطه با ايران كنند. بنابراين تمام اتفاقاتي كه در منطقه رخ مي دهد، بر ضد آمريكا و رژيم صهيونيستي است. از همين جا اين ساده انديشي عده اي رد مي شود كه معتقدند اين اتفاقات را آمريكا طراحي كرده است. آمريكايي ها الان سردرگم هستند و با تلاش هاي ديپلماتيك در صدد كنترل موج و خيزش مردم هستند. ضمن اين كه اگر دست آمريكا بود، اول بايد انقلاب را از مخالفين خود شروع مي كرد، اما چطور است كه آمريكا انقلاب را از هم پيمانان خودش شروع مي كند؟!
اين كه اسرائيل در محاصره قرار گرفته، حرف درستي است. حتي خود اسرائيلي ها معتقدند: «ما جزيره اي هستيم كه در دريايي از دشمن قرار گرفته ايم.» اين سبب مي شود كه وضعيت اسرائيل به همان سال هاي آغازين شكل گيري بازگردد. البته با اين تفاوت كه نظام ها ديگر با ارتش هاي كلاسيك خود به مقابله با رژيم صهيونيستي نمي آيند، بلكه يك پتانسيل قوي و مستحكم براي مبارزه با اين رژيم پديد آمده است. امروز روز حضور مردم و گروه هاي مقاوت مردمي است. در غزه با وجود وسعت كم آن، همين گروه ها دردسرساز شده اند و اگر مصر هم حمايت علني و آشكار خود را از فلسطين اعلام كند، اين گروه ها بيشتر هم خواهند شد.
با توجه به تحليل شما، اگر وضعيت استراتژيك رژيم اشغال گر قدس تا اين حد بحراني است، پس چرا آنها جمهوري اسلامي ايران را تهديد نظامي مي كنند؟
اين واقعيت كه رژيم صهيونيستي در وضعيت بد استراتژيك قرار گرفته، شعاري نيست كه فقط مخالفان اين رژيم آن را سر بدهند، بلكه در گزارش مفصلي هم كه يكي از مراكز بسيار معروف پژوهشي و امنيتي در دانشگاه تل آويو تهيه كرده، خود اسرائيلي ها اعتراف كرده اند كه وضعيت استراتژيك رژيم صهيونيستي در حال حاضر بدترين وضعيت در طول بيش از شصت سال تشكيل اين رژيم غاصب است. اما اين كه چرا اسرائيلي ها در چنين وضعيتي ايران را تهديد به حمله ي نظامي به تأسيسات هسته اي مي كنند، مربوط به همين وضعيت بد استراتژيك است. اسرائيلي ها براي فرافكني و تحت الشعاع قرار دادن مشكلات داخلي و خارجي خود نياز به يك بحران سازي در منطقه دارند تا توجهات داخلي را به خود جلب كنند. آنها مي خواهند ايران را به عنوان يك خطر بالفعل مطرح كنند؛ خطري كه هر لحظه ممكن است اصل وجود رژيم صهيونيستي را تهديد كند. سپس با قرار دادن اين موضوع در صدر خبرها بر مشكلات داخلي خود سرپوش بگذارند، زيرا موجي از نارضايتي هاي اقتصادي و اجتماعي در درون سرزمين هاي اشغالي طي ماه هاي اخير به وجود آمده است.
از طرف ديگر تحولات و وضعيت كلي منطقه، اسرائيلي ها را بسيار ناراحت كرده است. اين تحولات باعث شده كه توجه جهاني به ايران كم شود و پرونده هسته اي ايران از اولويت خارج گردد و ايران بتواند به برنامه ي هسته اي مسالمت آميز خود بپردازد كه در نظر اين رژيم با اهداف نظامي همراه است.
لذا سناريوي تهديد براي رژيم صهيونيستي، به عنوان يك عامل نجات از بحران داخلي مطرح مي شود. اما در اين بين مشكلاتي براي اين هدف وجود دارد؛ اولاً آمريكا و اسرائيل درباره ي تهديد نظامي اتفاق نظر ندارند. وضعيت پيچيده ي آمريكا در منطقه اصلاً به اين كشور اجازه نمي دهد كه جنگي، آن هم با ايران راه اندازد؛ جنگي كه نه تنها نتايج آن تضمين شده نيست، بلكه به محض اين كه شروع شود، آمريكا ديگر نمي تواند آن را كنترل كند. در اين صورت، امنيت منطقه ي حساس خليج فارس و جريان صدور نفت و وضعيت ضعيف هم پيمانان آمريكا در اين منطقه، همه و همه زير سؤال خواهد رفت.
ما شاهد بوديم كه چند هفته پيش وزير دفاع آمريكا به سرزمين هاي اشغالي سفر كرد و در آن جا صريحاً اعلام كرد كه آمريكا به هيچ عنوان آماده ي حمله به ايران نيست. او از اسرائيل هم خواست كه خودسرانه دست به اين كار نزند. در اسرائيل هم اين گونه نيست كه اتفاق نظر وجود داشته باشد. الان در اسرائيل اعلام شده كه نتانياهو و ايهود باراك به عنوان نخست وزير و وزير دفاع رژيم صهيونيستي، دو نفري تصميم گرفته اند كه دستور حمله به تأسيسات هسته اي ايران را صادر كنند. اسرائيلي ها معتقدند كه چنين تصميمي نه در كابينه ي نتانياهو مورد اتفاق نظر است و نه در بين شخصيت هاي سياسي و پارلمان صهيونيست ها مورد تأييد است. شخصيت هاي امنيتي و فرماندهان نظامي اين رژيم چنين تصميمي را تأييد نمي كنند. اغلب آنها معتقدند چنين حمله اي اصلاً نتيجه ي مثبتي نخواهد داشت، زيرا جمهوري اسلامي ايران با توجه به تجاربي كه از حملات نظامي رژيم صهيونيستي به تأسيسات هسته اي عراق و سوريه در سه دهه ي گذشته داشته، تأسيسات هسته اي خود را در يك نقطه متمركز نكرده و واحدهاي مختلف آن را در سراسر كشور پهناور خود پخش كرده است. فاصله ي بين اين واحدها آن قدر زياد است كه يك نيروي هوايي در حد نيروي هوايي اسرائيل قادر نيست اين مسيرهاي طولاني را طي كند و به اين اهداف حمله كند. اگر هم موفق به چنين حمله اي شوند، به دليل وجود اين تأسيسات در زير زمين و كوه ها، ضربه به آنها ضربه اي كاري نخواهد بود و جمهوري اسلامي به راحتي مي تواند خسارات وارده را جبران كند و به كار خود ادامه دهد.
بنابراين از ديدگاه نظامي منطقي بر اين تهديد حاكم نيست و فرمانده نيروي هوايي رژيم صهيونيستي هم همين دلايل را اشاره داشته است. از ديدگاه ديگر آنها معتقدند كه در اين حالت ايران به طور كامل از ان.پي.تي خارج مي شود و ديگر تعهدي به آژانس بين المللي نخواهد داشت و به اين ترتيب ديگر آژانس نمي تواند بر فعاليت هاي هسته اي ايران كنترل و نظارت داشته باشد. يعني نه تنها دستاوردي براي رژيم اشغالگر قدس ندارد، بلكه ضررهاي زيادي براي اسرائيل و آمريكا خواهد داشت. اين مباحث به صورت گسترده اي در سرزمين هاي اشغالي مطرح است.
در دو تجربه ي گذشته ي اسرائيل، يعني حمله به تأسيسات عراق در سال 1981ميلادي و حمله به تأسيسات هسته اي سوريه، اين دو حمله در يك سكوت رسانه اي و سياسي مطلق انجام گرفت. يعني قبل از اجراي اين حمله هيچ خبر و نشانه اي و حتي اشاره ي غير مستقيمي مبني بر حمله ي رژيم صهيونيستي وجود نداشت. اين دو حمله در سكوت مطلق و غافل گيري كامل انجام شد. اصلاً اين استراتژي ارتش اسرائيل است كه همواره مي خواهد طرف خود را غافل گير كند. حالا اما اين رژيم در مورد ايران دست به جنجال زده و تهديد نظامي عليه ايران را تبليغاتي كرده است. اين يك عمليات و جنگ رواني است كه فشار به ايران و روسيه و چين بياورند تا از يك طرف روسيه و چين را وادار كنند كه قطعنامه را بپذيرند. از طرف ديگر رژيم صهيونيستي در نظر دارد كه تهديد نظامي را اهرم فشاري بر عليه ايران قرار دهد و از جمهوري اسلامي ايران در كل منطقه و به خصوص عراق امتياز بگيرد.
آمريكايي ها تلاش زيادي كردند كه بتوانند قراردادي مبني بر تمديد حضور نظامي آمريكا در خاك عراق تصويب كنند، اما ناكام ماندند. اكنون نيروهاي آمريكايي در حال خروج از اين كشور هستند و تا سال 2012 -اوايل دي ماه- بايد همه ي نيروها را از عراق خارج كنند. آمريكايي ها تحليل شان اين است كه مخالفت عراق به علت نفوذ و فشار ايران بر عراق است و معتقدند كه با تهديد ايران، آنها مجبور خواهند شد كه در عراق امتياز بدهند و دولت عراق با حضور بخشي از نظاميان آمريكايي موافقت كند. در واقع اكنون اين استراتژي را دنبال مي كنند كه نوعي باج خواهي را با عربده كشي اسرائيل پيش ببرند.
اما در صورت هرگونه اقدامي، گزينه هاي بسياري براي پاسخ ايران به حملات احتمالي وجود دارد. الان نيروهاي آمريكايي در منطقه حضور دائم و موقت دارند. در حاشيه ي خليج فارس، پايگاه هاي آمريكايي وجود دارد؛ اين پايگاه ها به راحتي در تيررس موشك هاي ايران است و جان نظاميان آمريكايي به خاطر صهيونيست ها به خطر خواهد افتاد و اين كشور در قبال افكار عمومي خود با مشكل جدي مواجه خواهد شد. ضمن اين كه حتي خود اسرائيلي ها به بسته شدن تنگه ي هرمز -گلوگاه اقتصادي- نيز اشاره مي كنند كه ايران قادر به انجام آن است و لذا دنيا با يك بحران بزرگ اقتصادي، فراتر از بحران فعلي روبه رو خواهد شد و اين چيزي نيست كه آمريكايي ها به دنبال آن باشند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت:
1. ه نري آلفرد كيسينجر، سياستمدار و استراتژيست آمريكايي كه وزير امور خارجه ي اين كشور نيز بوده است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14