(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 10 آذر 1390- شماره 20087

فرق مؤمن و منافق
خير دنيا و آخرت
عوامل تنهايي ولي خدا
مراقبه سالك در دهه اول ماه محرم
مباني قرآني عزاداري سالار شهيدان



فرق مؤمن و منافق

قال الحسين(ع): اياك و ما تعتذر منه، فان المؤمن لايسيئ و لايعتذر، والمنافق كل يوم يسيئ و يعتذر.
امام حسين(ع) فرمود: بپرهيز از اينكه كاري كني كه به دنبال آن پوزش و عذرخواهي نمايي، زيرا شخص مؤمن هرگز خطايي نمي كند كه بعد از آن عذرخواهي نمايد، ولي منافق هر روز بدي مي كند و به دنبال آن عذر و پوزش مي طلبد.(1)
ــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج75، ص120

 



خير دنيا و آخرت

از امام صادق(ع) روايت شده است كه فرمود: مردي از اهل كوفه به امام حسين(ع) نامه نوشت كه اي سرورم! مرا از خير دنيا و آخرت آگاه فرما.
حضرت در پاسخ او نوشت: به نام خداوند بخشنده و مهربان، و اما بعد، هركس در پي جلب رضايت و خشنودي خدا باشد، اگرچه مردم از او ناراحت و خشمگين شوند، خداوند او را از كارهايي كه در دست مردم است كفايت مي كند. و هر كس در طلب جلب رضايت مردم باشد، اگرچه موجب خشم و غضب الهي گردد، خداوند او را به مردم واگذار كند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 75، ص .126

 



عوامل تنهايي ولي خدا

پرسش:
چه عواملي موجب شد امام حسين(ع) با وجود اينكه اسوه ارزش هاي الهي و انساني بود اما تعداد اندكي از مردم با او همراه شدند؟
پاسخ:
در زيارت عاشورا به امام حسين(ع) اين گونه خطاب مي كنيم «والوتر الموتور» وتر، به معناي «تنها و يگانه» و موتور، يعني «تنها شده»، يك احتمال درباره اين معنا، يگانگي، منحصر به فرد بودن و بي بديل بودن است. احتمال ديگر اين است كه آن حضرت تنهاست و در اين تنهايي «موتور» است يعني حضرت با نقشه و طرح و برنامه، تنها شده است. به خصوص اگر به اين نكته عنايت شود كه مبارزات امام حسين(ع) مخفيانه و غيرعلني نبود كه بگوييم مردم و مسلمانان از آن مطلع نبودند. زماني كه آن حضرت از مكه خارج شد با صراحت اعلام كرد: كسي كه حاضر است خون خودش را در راه ما بدهد و خودش را مهياي لقاي خدا كرده است، همراه ما كوچ كرده، همسفر ما شود. (لهوف، ص88). يا عنايت به اين مقدمه در اينجا به نحو اجمال به عوامل تنهايي ولي خدا اشاره مي كنيم:
1- شبهه ها و فتنه ها
در محيط سياسي اجتماعي امام حسين(ع) شبهه ها و فتنه ها دست به دست هم داده و با تركيب يكديگر ولي خدا را مورد هدف قرار دادند. شبهات فضا را تاريك كرده و فتنه ها تأثيرگذار مي شوند، زيرا در فضاي شفاف و روشن، فتنه ها كارساز نيستند.
اعلان بي نيازي نسبت به ولي خدا و طرح «حسبنا كتاب الله» اولين و اساسي ترين شبهه اي است كه از زمان حيات خود پيامبر گرامي(ص) آغاز شد. جريان از اينجا شروع شد كه اسلام نيازي به «ولي» ندارد، بلكه كتاب خدا براي ما كافي است. درحالي كه شيعه و سني به طور متواتر نقل كرده اند كه حضرت به روشني فرمود: «اني تارك فيكم الثقلين، كتاب الله و عترتي»
2- جعل شخصيت در مقابل اهل بيت(ع)
بعد از اين كه جلوي نشر فضايل اهل بيت(ع) را گرفتند، كم كم شروع به جعل شخصيت و شخصيت سازي كردند، كاري كه در دنياي سياست رايج است. از اين رو در مقابل علي(ع) كه صاحب فضايل و كرامات است، براي ديگران فضيلت جعل كردند. معاويه گفت: احدي حق ندارد در فضايل علي(ع) و اهل بيت(ع) حديث نقل كند. مرحوم طباطبايي(ره) مي فرمود: «همه كتاب وسايل الشيعه را از اول تا آخر مطالعه كردم تا ببينم چند روايت فقهي از سيدالشهداء(ع) نقل شده است، سه روايت بيشتر پيدا نكردم» معناي اين حرف اين است كه مردم امام حسين(ع) را درحد يك مسأله گو هم قبول نداشتند، درحالي كه ابوهريره ها به اسم صحابي، مراجع فتوا شده بودند. همه اينها نشان مي دهد كه ولي خدا با برنامه ريزي و سازماندهي قبلي تنها شده بود.
3- تعالي اهداف در دستگاه اولياي الهي
يكي ديگر از عوامل تنهايي ولي خدا، اين است كه در كار اولياي خدا، هدف، خيلي بالاتر از آن است كه اهل دنيا تعقيب مي كنند. هدفي را كه سيدالشهداء(ع) تعقيب مي كرد، اين نبود كه انسان ها را به رفاه و عيش دنيا يا حتي به آن چيزي كه توسعه مادي و تكامل مادي ناميده مي شود، برساند. اگر هدف اينها بود، خيلي زود انسان ها همراه مي شدند. تأمين شهوات و ارضاي غرايز مردم، هدف اصلي نيست. اگرچه نياز مادي مردم در حكومت ديني و در جامعه اي كه بر محور اولياي خدا شكل مي گيرد به بهترين وجه و در شكل معقول تأمين مي شود، ولي هدف الهي، برتر از رفاه و امنيت مادي و حتي برتر از آزادي مطلوب تمدن هاي مادي و بالاتر از توسعه اي است كه آنها تعقيب مي كنند. از اين رو، هيچ كدام از اولياي الهي در آغاز دعوتشان، به رفاه دنيا دعوت نكردند، با اينكه اغلب بعثتشان در جوامعي بود كه وضعيت مادي بسياري از آنها، وضعيت مناسبي نبود. نمونه اش جامعه جاهلي قبل از نبي مكرم اسلام(ص) است كه ازنظر امنيت و رفاه خيلي عقب افتاده بود، ولي حضرت در آغاز بعثت نفرمود كه اي مردم! وضعتان بد است، دور هم جمع شويد تا اوضاع اقتصادي و سياسي شما را سامان دهم، بلكه با اولويت بحث فرهنگي و اعتقادي و دعوت به مبدأ و معاد شروع و فرمود: «قولوا لااله الاالله تفلحوا» دعوتي كه براي انبيا و اولياي خدا بسيار پرهزينه و سنگين بود.
4- فقدان خدعه، حيله و تزوير در منطق اولياي خدا
يكي ديگر از عوامل تنهايي اولياي خدا اين بود كه نمي خواستند با هر قيمتي شده، اگرچه با حيله و خدعه و تزوير مردم را به طرف خود و اهداف موردنظر جلب نمايند، بلكه مي خواستند اگر مردم جذب راه و اهداف آنان مي شوند از روي بصيرت، آگاهي و فهم باشد، زيرا فقط اين نوع آمدن به سوي خداي متعال اصيل و پايدار است. «قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره» اي پيامبر بگو! اين راه من است كه با بصيرت و آگاهي شما را به آن دعوت مي كنم. در حكومت ديني هدف اين نيست كه به هر قيمت و با هر روشي كه شده مردم را در صحنه نگه داريم، بلكه هدف، روشن شدن حق و باطل و پايداري بر ملاك هاي حق و دوري از ظلم و باطل است.
5- رنگين تر بودن سفره جبهه باطل
معمولاً در مقابل اولياي خدا و جبهه مخالفين آن بزرگواران، پول، قدرت و مظاهر دنيوي و شهواني قرار دارد. سفره معاويه رنگين تر بود، و آنان به هر قيمتي كه بود، مي خواستند مردم را جمع كنند و در اين رابطه سران اقوام و قبايل را با پول و ثروت و قدرت، براساس انگيزه هاي مادي جمع مي كردند و توده هاي مردم را در مقابل اولياي خدا قرار مي دادند. درحالي كه امام علي(ع) و امام حسين(ع) و اولياي خدا نمي خواستند طرفدارانشان با انگيزه هاي مادي در ركاب آن بزرگواران بجنگند، و طبيعي است كه اين راه ثقيل و سنگين است و به تعبير مولا علي(ع) صعب و مستصعب است. «ان امرنا صعب مستصعب» همانا راه ما مشكل و مشكل پذير است كه هر كسي توان تحمل آن را ندارد.

 



مراقبه سالك در دهه اول ماه محرم

(بدان اي عزيز سالك كه) بر هر يك از دوستان آل محمد(ص) به حكم ولايت و وفاداري و ايمان به خداي علي عظيم و رسول كريم(ص) سزاوار است كه در دهه اول محرم تغيير حال دهد(و) در دل و صورت و هيئت او، آثار اندوه از آن مصائب بزرگ و نوائب سترگ كه بر آن خاندان جليل روي داده، ظاهر گردد ولا محاله پاره اي از لذات خويش را از خوردن و نوشيدن، بلكه خواب و سخن واگذارد و به منزله كسي باشد كه به پدر يا فرزند او مصيبتي وارد آمده است و حرمت ناموس خداي -جل جلاله- و حرمت رسول گرامي(ص) او و حرمت امام(ع) را از حرمت جان و خانواده خويش پست تر نشمارد و دوستي نسبت به جان و فرزندان و اهل و عيال خود را از دوستي پروردگار و پيغمبر و امامش(ص) بيشتر نداند. و خداي متعال در سوره توبه آيه 24 مي فرمايد: «بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالي كه گرد آورده ايد، و تجارتي كه از كسادش بيمناكيد و سراهايي را كه خوش مي داريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وي دوست داشتني تر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را به اجرا درآورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمايي نمي كند.»
و هرگاه كسي نتواند كه در تمام دهه چنين كند، لامحاله در روز نهم و دهم و شب يازدهم، لذات را ترك كند و لامحاله در هر روز دهه اول، حضرت امام حسين(ع) را به زيارت «معروفه عاشورا» زيارت كند. و در روز دهم تا عصر از خوردن و نوشيدن خودداري كند، بلكه جز در مقام ضرورت از سخن گفتن و ديدار برادران ديني هم بپرهيزد و آن روز را روز اندوه و گريه و زاري خود قرار دهد، و اگر بتواند در خانه خويش، با نيتي خالص، عزاي امام حسين(ع) را برپا نمايد، بايد همين كار را بكند و اگر نتواند، در مساجد يا خانه هاي دوستان به اين كار همت بگمارد و اين كار را از ديده مردمان پوشيده دارد تا از رياء دور و به اخلاص نزديك باشد و قسمتي از روز خود را در مجامع عزا بگذراند و قسمت باقي را در خلوت به عزاداري مشغول گردد و در گريه و اندوه، نظرش مواسات با اهل بيت(ع) و صدمات ظاهري كه از طرف دشمنان بر حضرت امام حسين(ع) وارد شده است بوده باشد.(1)
ـــــــــــــــــــ
1- المراقبات، ميرزا جواد ملكي تبريزي، ج 1، ص 30

 



مباني قرآني عزاداري سالار شهيدان

آيت الله سيداحمد خاتمي
آنچه در پي مي آيد بررسي مباني جواز عزاداري براي اباعبدالله(ع) و ريشه هاي قرآني اين عزاداري و نيز سيره امامان معصوم(ع) در اين خصوص و نقش مجالس عزاداري در معرفي اسلام ناب محمدي(ص) است كه به نقل از ماهنامه پاسدار اسلام شماره 325 تقديم خوانندگان عزيز مي شود.
معنا و مفهوم عزاداري
عزاداري سيد و سالار شهيدان ابي عبدالله الحسين(ع) از حقايق بي ترديد در دين ماست.
عزاداري مفهوم روشني دارد، عزاداري يعني در سوگ كسي اندوهگين بودن و ناله و زاري كردن و عزادار كسي است كه غصه دار و اندوهگين است. براي تبيين موضوع چند محور را مورد بررسي قرار مي دهيم:
1-مباني مشروعيت اصل عزاداري بر اموات.
2-عزاداري بر سيدالشهداء(ع) و ريشه هاي قرآني و حديثي آن.
3-نقش مجالس عزاداري.
4-تاريخچه مخالفت با عزاداري سالار شهيدان.
جواز مشروعيت عزاداري
اسلام مكتب فطرت است، مكتب فطري نمي تواند با عزاداري مخالف باشد زيرا حزن و اندوه به هنگام از دست دادن عزيزان امري است كه فطرت انساني با آن سرشته است هرگز ممكن نيست كه دين جهاني گريه و اندوه را در از دست دادن عزيزان تا وقتي كه موجب خشم و غضب خداوند نشده تحريم كند.
پيامبر اكرم(ص) خود در عزاي عزيزان مي گريسته و هم دستور به گريستن مي داده است. و اينك دلايل و شواهد از كتابهاي اهل سنت:
1-پس از درگذشت حضرت عبدالمطلب پيامبر بر جد عزيزش گريست، ام ايمن مي گويد:
«انا رايت رسول الله يمشي تحت سريره و هو يبكي»(1) من پيامبر را ديدم كه در پي جنازه عبدالمطلب راه مي رفت در حالي كه مي گريست.
2-امير مومنان علي(ع) مي فرمايد: وقتي خبر رحلت پدرم ابوطالب را به پيامبر دادم ايشان گريست، آن گاه فرمود: «اذهب فاغسله و واره غفرالله له و رحمه:(2) او را غسل ده كفن كن و به خاك بسپار خداوند او را بيامرزد و مورد رحمت خويش قرار دهد.»
3-روزي پيامبر قبر مادر عزيز خود آمنه را در ابواء زيارت كرد و به گفته مورخان، آن حضرت در كنار قبر مادر گريست و همراهان خود را به گريستن انداخت.(3)
4-پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به هنگام مرگ فرزند دلبندش ابراهيم مي گريست و مي فرمود: «العين تدمع و القلب يحزن ولانقول الا ما يرضي ربنا و انا بك يا ابراهيم لمحزونون؛(4) چشم مي گريد و قلب مي سوزد و جز آنچه مورد رضايت خداست نگوييم، اي ابراهيم ما در فراق تو در اندوهيم.»
عبدالرحمن بن عوف به آن حضرت گفت مگر شما خودتان از گريه بر اموات نهي نكرديد حضرت فرمود: «لا ولكن نهيت عن صوتين احمقين و آخرين صوت عند مصيبه و خمش وجوه و شق جيوب ورنه شيطان و صوت عنه نغمه لهو هذه رحمه و من لايرحم لايرحم؛(5) نه اما از دو صداي جاهلانه و دو كار نهي كرده ام. داد و فرياد به هنگام وارد آمدن مصيبت و خراش دادن صورت و پاره كردن گريبان و صداي گريه اي كه در حلق پيچانده شود كه شيطاني است و صداي نغمه لهوآميز اما اين گريه من ناشي از عطوفت و رحمت است و البته كسي كه رحم نكند بر او رحم نمي شود.
5-پيامبر(ص) در مرگ فرزندش طاهر نيز گريست و فرمود: «ان العين تذرف و ان الدمع يغلب و القلب يحزن و لانعصي الله عز و جل؛(6) چشم گريان است و اشك ريزان و قلب سوزان و البته خداوند را عصيان نخواهيم كرد.»
6-فاطمه بنت اسد همسر حضرت ابوطالب و مادر حضرت اميرالمومنين علي(ع) كه نزد پيامبر بسيار محبوب بود در سال سوم هجري درگذشت. پيامبر كه او را همچون مادر خويش مي دانست از رحلتش بسيار اندوهگين شد و گريست، مورخان مي گويند: «صلي عليها و تمرغ في قبرها و بكي؛(7) پيامبر بر او نماز خواند و در قبرش خوابيد و بر او گريست.»
7-وقتي در جنگ احد حمزه به شهادت رسيد پيامبر بسيار غمگين شد: «لما راي النبي حمزه قتيلا بكي فلما راي ما مثل به شهق؛(8) پيامبر چون پيكر خونين حمزه را يافت گريست و چون او را مثله شده ديد با صداي بلند گريه سرداد.»
8- در رحلت عثمان بن مظعون صحابي وفادارش اندوهگين شد، آورده اند: «ان النبي صلي الله عليه و آله قبل عثمان بن مظعون وهو ميت و هو يبكي؛(9) پيامبر بر جنازه او بوسه زد و گريست.»
9-پيامبر پس از برگشتن از غزوه حمراء الاسد به ديدار خانواده سعد بن ربيع يكي از شهداي جنگ احد رفت و از حماسه و جانبازي سعد ياد كرد، خانواده سعد نيز با شنيدن سخنان پيامبر گريستند و اشك از چشمان حضرت سرازير شد و آنان را از گريستن نمي نكرد. (01)
نه تنها شخص پيامبر در داغ عزيزان عزادار مي شد و مي گريست بلكه توصيه بر گريه مي كرد.
01-پس از پايان نبرد احد رسول اكرم(ص) راهي شهر مدينه شد، در آن هنگام زنان انصار در سوگ شهيدان خود مي گريستند، پيامبر با شنيدن مويه عزاداران از شهادت و غربت عمويش حمزه ياد كرد و فرمود: «لكن حمزه لابواكي له؛ اما عمويم حمزه گريه كننده ندارد.»
اصحاب از اين جمله فهميدند كه پيامبر دوست دارد كه حمزه هم گريه كننده داشته باشد تا خواهرش صفيه احساس غربت نكند. لذا بعد اندكي صداي ناله و گريه زنان انصار بلند شد كه براي حمزه مي گريستند.(11)
11-پس از شهادت جعفربن ابي طالب در جنگ موته پيامبر به خانه او رفت و با حضور خويش تسلي دل خاندان او گرديد، آن حضرت به هنگام خروج چنين فرمود: «علي مثل جعفر فليبك البواكي؛(21) بايد گريه كنندگان بر همچون جعفر بگريند.»
21- روزي رسول خدا در تشييع جنازه يكي از مسلمان حضور يافتند و عمر نيز به همراه ايشان حركت كرد. عمر تا صداي گريه زنان را شنيد برآشفت و آنان را از گريستن نهي كرد، رسول خدا رو به عمر كرد و فرمود: «يا عمر دعهن فان العين دلمقه و النفس مصابه و العهد قريب؛(31) اي عمر كاري به آنان نداشته باش بگذار بگريند همانا كه چشم گريان است و نفس مصيبت زده است و پيوند با تازه درگذشته بسيار نزديك.»
با اين دلايل ترديدي در جواز مشروعيت عزاداري باقي نمي ماند.
تحريم عزاداري چرا؟
ليكن برخي از عالمان اهل سنت سوگواري و گريه بر اموات را تحريم كرده و با آن مخالفت كرده اند، مستند آنها سخني است كه عمر از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده است كه: «ان الميت ليعذب ببكاء اهله عليه؛(41) به گفته سعيد بن مسيب، عايشه به هنگام فوت پدرش ابوبكر مجلس سوگواري برپا نمود، چون خبر آن به عمر رسيد وي دستور داد تا از آن جلوگيري كنند.
اما عايشه از دستور او سرپيچي كرد، عمر هشام بن وليد را مامور ساخت تا نزد عايشه رفته و با زور شلاق از نوحه و گريه عزاداران جلوگيري نمايد زنان چون از ماموريت هشام آگاه شدند مجلس را ترك كرده و پراكنده شدند آن گاه عمر اين سخن را خطاب به آنان گفت: «مي خواهيد با گريه خود ابوبكر را عذاب كنيد همانا مرده با گريه نزديكان خويش عذاب مي شود».(51) در نقد اين استدلال نكات ذيل گفتني است:
1-اين حديث از «عمر» است نه از پيامبر(ص)
«نووي شارح صحيح مسلم» مي گويد:
روايت فوق از نظر عايشه پذيرفته نشده او به راويان آن نسبت فراموشي و اشتباه مي دهد زيرا خليفه دوم و پسرش عبدالله اين روايت را به صورت صحيح از پيامبر نگرفته اند چنان كه ابن عباس مي گويد: اين روايات سخن خليفه است نه سخن پيامبر.(61)
2- بر فرض آنكه حديث از پيامبر نقل شده باشند براساس معياري كه خود حضرت داده است پذيرفتني نيست. چون روايتي پذيرفتني است كه با قرآن در تعارض نباشد، اين روايت با قرآن در تعارض است، چون قرآن مي فرمايد: «ولا تزر وازره و زر اخري؛(71) هيچ گناهكاري بار گناه ديگري را بر دوش نمي كشد».
در عذاب افتادن ميت به وسيله گريه شخص ديگر چه معنايي جز كشيدن بار گناه ديگري دارد؟
3-بر فرض صحت روايت، روايت را مي توان به گونه اي ديگر معنا كرد: اين معنا را با روايتي از اهل سنت مي آوريم. ابو داود در سنن به نقل از عروه بن زبير و او از عبدالله بن عمر آورده است كه جمله «ان الميت ليعذب ببكاء اهله عليه» از رسول خداست وقتي ماجرا به عايشه رسيد گفت: وقتي پيامبر از كنار قبر فرد يهودي مي گذشتند فرمودند صاحب اين قبر معذب است در حالي كه بستگانش براي او مي گريند.(81)
4-اگر اين حديث را عمر از پيامبر نقل كرده چرا خود به آن عمل نكرده است زيرا آورده اند:
«هنگامي كه خبر مرگ نعمان بن مقرن المزني به عمر رسيد عمر از منزل خارج شد بر بالاي منبر رفت و اين خبر را به مردم رساند آن گاه دست خود را به روي سرگذاشت و گريست.(91)
نيز آورده اند:
«برادر عمر زيدبن خطاب درگذشت و دوست او از قبيله بني عدي بن كعب به مدينه آمد وقتي چشم عمر به او افتاد اشك از ديدگانش جاري شد و گفت زيد را وانهادي و نزد من آمدي.»(02)
روايت ديگري كه قائلان به تحريم عزاداري به آن استناد مي كنند اين است كه از عايشه نقل شده است كه با رسيدن خبر شهادت جعفربن ابي طالب، زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه آثار حزن و اندوه در سيماي پيامبر نمايان شد، من از گوشه اي او را كه نشسته بود نظاره مي كردم در آن حال مردي به حضور ايشان رسيد و گفت: اي رسول خدا زنان بر جعفر گريه مي كنند. پيامبر فرمود: «فارجع اليهن فاسكتهن فان ابين فاحت في وجوههن التراب؛(12) برگرد و آنان را ساكت ساز اگر آرام نشدند خاك بر صورتشان بپاش».
در نقد اين استدلال نيز اين نكات گفتني است:
1-در سند اين روايت شخصي به نام محمد بن اسحاق بن يسار بن خيار وجود دارد كه در نزد محدثان اهل سنت و علماي علم رجال آن طايفه مورد اعتماد نيست و آنان روايت ذكر شده توسط او را ضعيف و جعلي مي دانند.»(22)
2-اين روايت با دهها روايت ديگري كه در اين زمينه از پيامبر به ويژه در خصوص حادثه شهادت جعفر رسيده در تعارض است و آنها مشهورند و اين روايت شاذ و گرفتني نيست.
به اين ترتيب اين واقعيت بر مسند نشست كه اصل عزاداري مشروعيت ديني داشته و هيچ دليل قابل قبولي بر منع از آن نيست. (32)
عزاداري بر سيدالشهدا(ع) و ريشه قرآني آن
حال كه مشروعيت اصل عزاداري اثبات شد مي گوييم كه عزاداري بر سالار شهيدان ابي عبدالله(ع) نه تنها جايز بلكه برپايي آن يك ارزش بزرگ است زيرا:
الف: تعظيم شعائر
1-عزاداري بر امام حسين(ع) مصداق بارز تعظيم شعائر است. شعائر به معناي علامت و نشانه است، شعائر الله يعني نشانه هاي الهي، نهضت سيدالشهداء از شعائر بي ترديد دين است. اين نهضت بود كه دين را پر آوازه كرد و تا قيامت دين وامدار سالار شهيدان است. بنابراين: عزاداري بر سيدالشهداء بزرگداشت شعائر دين است.
2- قرآن تعظيم شعائر الهي را از نشانه هاي تقواي دل مي داند «ومن يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب؛(42) آن كس كه شعائر الهي را بزرگ دارد، اين بخشي از تقواي قلب است».
مفسران در مصداق اين شعائر مطالبي گفته اند:
1-برخي گفته اند شعائر، قرباني حج است كه علامت گذاري شده باشد.
2-برخي عقيده دارند كه شعائر تمام مناسك و اعمال حج است.
3-برخي مي گويند شعائر موضع و جايگاه اعمال و عبادات حج است.
4-گروهي ديگر مي گويند شعائر به معناي نشانه هاي دين و طاعت خداوند است. (52)
اطلاق لفظ «شعائر» معناي چهارم را تاييد مي كند بنابراين هر چيزي كه نشانه دين باشد شعائر است. و سه معناي ديگر از جمله برپايي عزاي سالار شهيدان از جمله مصاديق تعظيم شعائر الهي است كه به عنوان يك ارزش مطرح است. مرحوم علامه طباطبايي در تفسيرالميزان مي فرمايند: «والشعائر هي العلامات الداله و لم يقيد بشي مثل الصفا و المروه غيرذلك فكل ما هومن شعائر الله و آياته و علاماته المذكره له فتعظيمه من تقوي الله و يشمله جميع الايات الامره بالتقوي؛(62) شعائر عبارت است از نشانه هائي كه انسان را به سوي خدا راهنمايي مي كند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمي شود بنابراين هر نشانه اي كه انسان را به ياد خدا بيندازد تعظيم آن موجب تقواي الهي مي گردد و تمام نشانه ها را در برمي گيرد.»
3-نتيجه آنكه برگزاري عزاي سالار شهيدان نشانه تقواي الهي بوده و استحباب ويژه دارد.
ب- موده في القربي
عزاداري بر سيدالشهداء امام حسين مصداق «مودت قربي» است كه مزد رسالت است!
«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي؛(72) بگو اجري بر رسالت از شما طلب نمي كنم مگر دوستي اهل بيتم.»
دوستي نشانه دارد. دوست در شادي دوستش شاد است و در اندوهش اندوهگين است. در روايتي از حضرت اميرمومنان علي(ع) آمده است: «خداوند متعال ما را از ميان بندگان خويش برگزيد و براي ما پيرواني انتخاب نمود كه همواره در شادي و غم ما شريك اند و با مال و جانشان به ياري ما مي شتابند، آنان از مايند و بسوي ما خواهند آمد.»(82)
حضرت امام رضا(ع) به پسر شبيب فرمود: «اگر دوست داري كه همنشين ما در بهشت باشي در غم و اندوه ما اندوهناك و در شادي ما شادمان باش و ولايت ما را بپذير چه آنكه اگر كسي سنگي را دوست بدارد روز قيامت با آن محشور مي گردد.»(92)
اشكي كه در مجالس عزاي ابي عبدالله ريخته مي شود نماد خالص ترين ابراز عشق به سالار شهيدان، همان كه پيامبر فرمود: حسين از من است و من از حسينم. مي باشد. پيام اين اشك اين است كه حسين جان آنقدر ترا دوست دارم كه هيچ چيز جز اين قطره زلال اشك نمي تواند آن را به تصوير بكشد، قلم نمي تواند، بيان نمي تواند! هنر نمي تواند! فقط اشك مي تواند. اين اشك، پيوند هدفي هم دارد.
اصولا گريه و جريان قطره هاي اشك از چشم كه دريچه قلب آدمي است چهارگونه است:
1-گريه هاي شوق: گريه مادري كه از ديدن فرزند دلبند گمشده خويش پس از چندين سال سرداده مي شود، اين گريه شوق است.
2-گريه هاي عاطفي : اشكي كه به هنگام مشاهده منظره كودك يتيمي كه در آغوش مادر در يك شب سرد زمستاني از فراق پدر جان مي دهد از چشم جاري مي شود گريه عاطفي است.
3-گريه پيوند هدف: گاهي قطره هاي اشك پيام آور هدف هاست آنها كه مي خواهند بگويند: با مرام امام حسين(ع) همراه و با هدف او هماهنگ و پيرو مكتب او هستيم. ممكن است اين كار را با دادن شعار آتشين، يا سرودن اشعار و حماسه ها ابراز دارند، اما گاهي ممكن است آنها ساختگي باشد ولي آن كس كه احيانا با شنيدن اين حادثه جانسوز قطره اشكي از درون دل بيرون مي فرستد صادقانه ترين حقيقت را بيان مي كند. اين قطره اشك اعلان وفاداري به اهداف مقدس ياران امام حسين و پيوند دل و جان با آنهاست، اعلان جنگ با بت پرستي و ظلم و ستم، اعلان بيزاري از آلودگي هاست.
4- گريه ذلت و شكست: گريه افراد ضعيف و ناتواني كه از رسيدن به اهداف خود وامانده اند و روح و شهامتي براي پيشرفت در خود نمي بينند مي نشينند و عاجزانه گريه سر مي دهند.
گريه در عزاي سالار شهيدان از اين گريه بدور است و حاشا كه چنين گريه اي در شان ساحت مقدس ابي عبدالله الحسين(ع) باشد كه او امام عزيزان تاريخ است.
ج- فرياد عليه ستم
مجلس عزاي ابي عبدالله فرياد پرخروش ظلم ستيزي است آن هم ظلمي بي نظير در تاريخ بشريت، پسر پيامبر را دعوت كردن، لب تشنه كشتن، عزيزانش را به اسارت بردن، خيمه ها را به آتش كشيدن، اسب بر بدن عزيز خدا تاختن و... و... در كجاي تاريخ اين همه ظلم يكجا سابقه دارد؟ بايد عليه آن فرياد برآورد، مجلس عزاي ابي عبدالله همان فرياد است، تريبوني است كه از آغاز اين حادثه دردناك تاكنون نگذاشته است كه اين ظلم فراموش شود و در كنار آن به احياء اهداف ابي عبدالله پرداخته است.
«لا يحب الله الجهر بالسو. من القول الامن ظلم؛(03) خداوند متعال فرياد زدن به بدگويي را دوست ندارد جز براي كساني كه مورد ستم قرار گرفته اند.»
از اين آيه استفاده مي شود كه خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فرياد و افشاگري داده بلكه چنين فريادي محبوب ذات اقدس الهي قرار گرفته است.
عزاداري در سيره معصومين
سيره و سنت قولي و فعلي معصومين عليهم السلام بر برپايي عزاداري ابي عبدالله به عنوان يكي از راههاي احياء نهضت ابي عبدالله الحسين(ع) بوده است. هم سفارش به عزاداري بر سالار شهيدان داشتند هم خود مجلس عزا برپا مي كردند. امامان شيعه براي حفظ مكتب، روشهاي مختلفي داشتند «روشي كه پس از شهادت سيدالشهداء به عنوان روش «استراتژيك» بود احياء نهضت ابي عبدالله(ع) بود. با روشهاي مختلف:
الف: دعوت شاعران به سرودن شعر در عزاداري ابي عبدالله(ع).
ب- سفارش به زيارت سالار شهيدان.
ج- تأكيد بر استحباب سجده بر تربت امام حسين(ع)
د- استحباب گريستن و گرياندن و حالت گريه كننده به خود گرفتن در عزاي امام حسين
هـ- دعوت به برپايي مجلس عزا براي امام حسين و برپا داشتن مراسم عزاي حضرت از سوي خود آنان.
در روايتي از حضرت امام رضا(ع) رسيده است:
«من تذكر مصابنا و بكي لما ارتكب منّا كان معنا في درجتنا يوم القيامه و من ذكّر بمصابنا فبكي و ابكي لم تبك عينه يوم تبكي العيون و من جلس مجلساً يحيي فيه امرنالم يمت قلبه يوم تموت القلوب؛(13) آن كسي كه مصائب ما را به ياد آورد و بر مصائب ما بگريد، در قيامت با ما و در درجه اي كه ما هستيم خواهد بود و كسي كه مصيبت ما را به ياد ديگران بيندازد و خود بگريد و ديگران را بگرياند روزي كه چشمها گريان است چشم او گريان نخواهد بود. و كسي كه در مجلسي بنشيند كه امر ما (مكتب ما) در آن احياء مي گردد، روزي كه دلها مي ميرد قلب او نمي ميرد».
در سيره معصومان مي بينيم در خفقاني ترين شرائط براي امام حسين مجلس عزا برپا مي كردند و گاه مجلس عادي را هم تبديل به مجلس عزاي امام حسين(ع) مي ساختند.
امام سجاد(ع) در طول 53سال امامت خويش در هر شرائطي كربلا و عاشورا را بياد مي آورد.
امام صادق(ع) فرمود: «بكي علي بن الحسين عشرين سنه و ما وعظ بين يديه طعام الا بكي؛(23) امام سجاد بيست سال گريه كرد و هرگاه در جلو آن حضرت غذايي گذاشته مي شد مي گريست.»
هرگاه غذايي نزد حضرت گذاشته مي شد چشمان مبارك حضرت پر اشك مي شد، روزي يكي از خدمتگزاران آن حضرت گفت: يابن رسول الله آيا هنوز زمان پايان حزن و اندوه شما فرا نرسيده؟ حضرت فرمود: يعقوب داراي دوازده فرزند بود خداوند يكي از آنان را از جلوي چشمش پنهان نمود درحالي كه فرزندش زنده بود، چشمان يعقوب از اندوه سفيد شد اما من در جلو چشمم شاهد بودم پدرم، برادرم، عمويم، هفده تن از اهل بيتم و گروهي از ياران پدرم را به قتل رساندند سرهايشان را از تن جدا كردند چگونه اندوه من پايان مي پذيرد.»(33)
«مالك جهني مي گويد امام باقر(ع) درباره روز عاشورا فرمود: «در روز عاشورا براي امام حسين زاري كرده و بگرييد و اهل خانه را هم امر به گريستن به حضرت كنيد، در خانه خود براي حضرت مجلس عزا برپا كرده و داغ خويش را ابراز كنيد و ضمن ديدار و ملاقات همديگر بر آن حضرت گريه كنيد و يكديگر را در داغ امام حسين(ع) تعزيت دهيد و هركس اين عمل را انجام دهد براي او در نزد خدا ثواب دوهزار حج و عمره و جهاد در ركاب رسول خدا و امامان راشدين را ضمانت مي كنم.»(43)
راوي مي گويد محضر امام صادق(ع) بوديم يادي از امام حسين بن علي كرديم، حضرت گريه كرد ما هم گريه كرديم، سپس حضرت سرش را بلند كرد و فرمود امام حسين(ع) فرمود: «من كشته اشكهايم هيچ مؤمني مرا ياد نمي كند مگر آنكه مي گريد.»(53)
در روايتي آمده است روزي كه نام امام حسين(ع) برده مي شد تا شب لبخندي بر لبان حضرت صادق نبود.(63)
زيد شحام مي گويد همراه جماعتي از اهل كوفه در خدمت امام صادق(ع) بوديم يكي از شعراي عرب بنام جعفربن عفان وارد شد. آن حضرت او را احترام نموده و در نزديك خود جاي داد، آن گاه فرمود اي جعفر! او عرض كرد لبيك! حضرت فرمود به من گفته اند تو اشعار نيكي درباره امام حسين(ع) سروده اي؟ عرض كرد، آري. حضرت فرمود: اشعارت را بخوان. او شعر مي خواند و امام و اطرافيان مي گريستند به گونه اي كه قطرات اشك بر صورت و محاسن آن حضرت جاري بود، سپس امام فرمود:
«يا جعفر والله لقد شهدت ملائكه الله المقربين ها هنا يسمعون قولك في الحسين و لقد بكواكما بكينا او اكثر...؛(73) اي جعفر فرشتگان الهي در اين مجلس حاضر شدند و شعرت را شنيدند و گريه كردند همان گونه كه ما گريه كرديم بلكه بيش از ما گريستند...»
امام رضا عليه السلام فرمود: «كان ابي اذا دخل المحرم لايري ضاحكاً و كانت الكأبه تغلب عليه حتي تمضي منه عشره ايام فاذا كان يوم العاشر منه كان ذالك اليوم يوم مصيبته و حزنه و بكائه؛(83) با فرا رسيدن ماه محرم پدرم موسي بن جعفر(ع) با چهره خندان ديده نمي شد و حزن و اندوه سراسر وجودش را فرا مي گرفت تا روز دهم فرا مي رسيد آن روز روز مصيبت، اندوه و گريه آن حضرت بود.»
دعبل خزاعي شاعر بزرگ اهل بيت مي گويد: در ايام محرم بر امام رضا(ع) وارد شدم حضرت فرمود دوست دارم براي من شعر بخواني، اين روزها روز حزن و اندوه ما اهلبيت و شادي دشمنان ما بويژه بني اميه است، پس از آن امام رضا برخاست پرده اي را براي حضور خانواده در مصيبت جدّشان حسين آويزان كردند سپس فرمودند دعبل براي حسين مرثيه بخوان تا زنده اي يار و مديحه سراي ما هستي، آن گاه گريستم به گونه اي كه قطرات اشك بر صورتم جاري شد و اين شعر را سرودم كه: افاطم لوخلت الي آخر، امام رضا(ع) گريست و به همراه حضرت خانواده و فرزندان حضرت گريستند.(93)
اينها تنها گوشه اي از رفتار و گفتار معصومين در رابطه با عزاداري سالار شهيدان بود. ليكن بايد تاريخ عزاداري بر سيدالشهداء را بسيار ديرينه ديد و حداقل آنكه اولين برپا كننده عزاي حضرت، رسول الله(ص) در روز ولادت حضرت و... و... بوده است. كه تفصيل آن به درازا مي كشد.(04)
نقش مجالس عزاداري
مجالس عزاداري ابي عبدالله الحسين(ع) در طول تاريخ تريبوني گسترده براي معرفي اسلام ناب محمدي در پرتو نهضت آن حضرت بوده است.
اين مجالس نقشي اساسي در احياء نهضت ابي عبدالله(ع) و تبيين آرمانهاي بلند آن شهيد سرفراز داشته است، مي توان اين مجالس را از مصاديق شجره طيبه قرآني ناميد كه قرآن ذكر مي كند: «آيا نديدي چگونه خداوند كلمه طيبه را به درخت پاكيزه اي تشبيه كرده كه ريشه آن در زمين ثابت و شاخه آن در آسمان است، هر زمان ميوه خود را به اذن پروردگارش مي دهد و خداوند براي مردم مثلها مي زند شايد متذكر شويد و پند گيريد.»(14)
شجره طيبه اي كه در اين آيه شريفه مشبه به قرار گرفته اين ويژگيها را دارد:
1- موجودي است پاك و طيب از هر جهت
2- داراي نظام حساب شده است، اصل و فرع دارد.
3- اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است.
4- شاخه هاي اين شجره طيبه در يك محيط پست محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه اوست.
5- اين شجره طيبه پربار است.
6- در هر فصل ميوه مي دهد.
7- ميوه و دانش به اذن خداوند است.
مهم اين نيست كه آيا اين شجره طيبه وجود خارجي دارد يا نه، مهم اين وجه شباهت هاست، زيرا كه تشبيهات زيادي در زبان هاي مختلف داريم كه اصلاً وجود خارجي ندارد مانند: مثلاً مي گوييم قرآن همچون آفتابي است كه غروب ندارد درحالي كه مي دانيم آفتاب هميشه غروب دارد و يا اينكه هجران من همچون شبي است كه پايان ندارد.
به هرحال هدف از تشبيه، مجسم ساختن حقايق و قرار دادن مسائل عقلي در قالب محسوس است.
اين ويژگيها را به خوبي در مراحل نهضت عاشورا و مجالس ابي عبدالله(ع) مي توان ديد.
ما ميوه هاي شيرين اين مجالس را از آغاز تاكنون فراوان ديده ايم. بقاء تشيع بويژه در ايران اسلامي مديون اين مجالس است. رضاخان را براي براندازي اسلام آوردند اما اين مجالس حسيني بود كه نگذاشت. فرزند خبيث او هم همين هدف را دنبال مي كرد اما به بركت اين مجالس نتوانست و به فضل خداوند نخواهند توانست، و راز آن همه تأكيد اهل بيت عليهم السلام و اصرار آنها بر برپايي مجالس ابي عبدالله همين است كه اين مجالس است كه از آرمانهاي بلند سالار شهيدان پاسداري كرده و مي كند و راز تأكيد خلف صالح امامان، احياگر آرمان بلند عاشورا در عصر و زمان ما امام خميني(قدس سره) بر عزاداري سنتي و برپايي مجالس حسيني همين است:
«الان هزار و چهارصدسال است كه با اين منبرها، با اين روضه ها، با اين مصيبت ها، و با اين سينه زني ها حفظ كرده اند اسلام را... هر مكتبي تا پايش سينه زن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تا پايش سر و سينه زن نباشد حفظ نمي شود...»(24)
مجالس حسيني به حق مصداق «بوستان هاي بهشتي» است كه در روايات آمده است: «عن رسول الله صلي الله عليه و آله ارتعوا في رياض الجنه قالوا يا رسول الله و مارياض الجنه قال مجالس الذكر؛(34) در باغ هاي بهشت گردش كنيد (از آنها بهره مند گرديد) عرض كردند اي رسول خدا باغ هاي بهشت چيست؟ فرمود: مجالس ذكر و ياد خداوند»
نيز فرمود:
«اذا رأيتم روضه من رياض الجنه فارتعوا فيها قيل يا رسول الله و مارياض الجنه فقال مجلس المؤمنين؛(44) هرگاه باغي از باغ هاي بهشت را ديديد از آن بهره مند گرديد عرض شد اي پيامبر خدا باغ بهشت چيست؟ فرمود: مجلس مؤمنان.»
مجالس حسيني، هم مجالس ياد خداست و هم مجلس مؤمنان. مجالس حسيني گوهري نفيس و ارزشمند براي حفظ اسلام است، لذاست كه رهزنان دين پيوسته با آن مخالف بوده و درصدد تخريب برآمدند.
تاريخ مخالفت با مجالس حسيني
اولين گروه مخالف با عزاداري و مجالس حسيني، بني اميه كه خود باني جنايات و حادثه عاشورا بودند، مي باشند. هشام بن عبدالملك بيش از ساير سلاطين اموي در اين راه تلاش كرد، آنان تلاش كردند كه روز عاشورا را روز جشن و شادي بسازند. «و هذا يوم فرحت به آل زياد و آل مروان بقتلهم الحسين؛(54) اين روز (عاشورا) روزي است كه آل زياد و آل مروان به خاطر كشتن امام حسين(ع) شاد بودند.» «ابن حجر» مي گويد نخستين كسي كه روز عاشورا در حضور عبدالملك بن مروان و گروهي از صحابه و تابعين جشن گرفت «حجاج بن يوسف ثقفي» بود آنگاه اعلام شد كه يادآوري قتل و شهادت حسين و مصائب آن بر گويندگان و خطباء حرام است.(64)
بعد از آنان «بني العباس» اين راه را دنبال كردند و نمك خورها و نمكدان شكن ها به نام محبت اهل بيت مردم را به سوي خود فراخواندند و همانند بني اميه با اهل بيت عليهم السلام برخورد كردند. شاعر عرب ابوالعطاء سندي مي گويد:
يا ليت ظلم بني المروان دام لنا
و ليت عدل بني العباس في النار(74)
يعني اي كاش ظلم و ستم بني مروان برايمان ادامه داشت و عدالت بني العباس در آتش بود.(84)
آنان كينه بي پاياني با سالار شهيدان ابي عبدالله(ع) داشتند. اولين اهانت به مرقد مطهر حضرت از سوي منصور عباسي و سپس فرزندش هارون صورت گرفت كه دستور تخريب حرم امام حسين(ع) را صادر كردند و سپس در عصر متوكل كه بيشترين جسارت ها به دستور او صورت گرفت.
مورخان نوشته اند: متوكل در سال هاي 332 ، 632 ، 732 ، 742، 71 بار دستور تخريب حرم حضرت، شخم زدن، آب رها كردن بر مرقد نوراني ابي عبدالله(ع) را صادر كرد.
در اين سال متوكل دستور به نابودي حرم امام حسين(ع) و خانه هاي اطراف آن داد و دستور داد آنجا را شخم زدند و مردم را از زيارت امام حسين ممنوع ساخت، قبر را به كلي منهدم ساخت و گنبد و بارگاه حضرت تبديل به يك بيابان صاف شد. متوكل معروف به دشمني با اهل بيت بود، يعقوب بن سكيت شاعر و اديب معروف مي گويد: به خدا قسم اگر بني اميه پسر دختر پيامبر را مظلوم كشتند بني العباس هم همانند آنها عمل كردند و قبرش را منهدم ساختند. آنها متأسف بودند از اينكه نبودند تا در قتل حضرت شريك باشند و آنرا با برخورد با استخوان هاي أبي عبدالله عليه السلام جبران كردند.»(94)
صاحب مقاتل الطالبين كه از مورخان اهل سنت است نوشته كه متوكل اين جسارت ها را توسط فردي بنام «ديزج» كه يهودي الاصل بوده به انجام رسانده است. اين جسارت در دوره موفق عباسي در سال 962 و در دوره المسترشد در سال 625 صورت گرفت كه بسياري از اشياء گران قيمت آن مضجع نوراني به سرقت رفت.(05)
در كنار اين اهانتها برخورد شديد با زائران و مجالس حسيني هم بوده است.
و بعد از آن برخوردها با عزاداري سالار شهيدان در سيره جباران و قلدران ديگر همانند رضاخان و صدام و تكفيري هاي عصر ما همچنان ادامه دارد.
همسر رضاخان (كه او هم زن فاسدي بود) مي گويد: «حسينقلي خان اسفندياري شوهر خواهرم كه پزشك مخصوص رضا بود اعتقادي به حرف هاي مذهبي نداشت و حتي با عزاداري امام حسين هم مخالف بود و مي گفت در هيچ كجاي دنيا مردم براي دشمنان خودشان عزاداري نمي كنند اين عربها دشمن ملت ايران بوده اند و به ما حمله كرده اند و جان و مال و ناموس ايرانيان را مورد تعرض قرار دادند و از اين قبيل حرف ها مي زد. رضا اين حرفها را مي پسنديد و مي گفت: من نمي فهمم چرا مردم براي عربها عزاداري مي كنند.»(15)
او درپي اين اعتقاد دستور أكيد براي مبارزه با مجالس عزاداري كه آن را موهومات مي خواند صادر كرد.(25)
در پرونده ننگين صدام اين جلاد كم نظير تاريخ برخورد با حرم سالار شهيدان نيز هست، در قصه انتفاضه شيعيان عراق صدام به بهانه مقابله با شيعيان توسط دامادش گنبد و حرم نوراني امام حسين(ع) را به توپ بست كه البته هم دامادش سزاي اين جنايت ننگين و ديگر جنايات ننگين خود را ديد، هم صدام! تازه اين دنياست، عذاب اليم در انتظار آنان است! در كنار هتك حرمت به حرم سيدالشهداء جسارت هاي فراوان به مجالس عزاداري و عزاداران داشت.
به اين ترتيب نتيجه اي كه از اين مباحث درپي آن بوديم اينست كه عزاداري سالار شهيدان از حقايق و واقعيات بي ترديد دين ماست، تشكيك در اين امر تشكيك در امر بديهي است، مجالس عزاي حسين، مجالس نوراني الهي است بايد پيوسته بر شكوه آنها افزوده گردد ولي بايد توجه داشت كه هميشه گوهرهاي نفيس در معرض خطر ربوده شدن و آسيب ديدن هستند، بايد مراقب بود از اين مجالس در سمت و سو و جهتي كه سالار شهيدان مي پسندد استفاده گردد.
پانوشتها در دفتر روزنامه موجود است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14