(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 10 آذر 1390- شماره 20087

نگاهي به شعر عاشورايي
مي نويسم...
نقد و بررسي كتاب «حافظ هفت» در شهرستان ممسني
حميد اكبر پور: حافظ هفت ، كاري متفاوت است



نگاهي به شعر عاشورايي

ناهيد زندي پژوه
دست شهادت از چمن ما چه چيده است
كاين دشت لاله جمله گريبان دريده است
بخش عمده اي از ادبيات انقلاب با مفاهيمي ربط پيدا مي كند كه در حوزه دين و باورهاي ديني قرار دارد. بدين گونه مفاهيم ارزشمندي چون جهاد، شهادت، ايثار، گذشت و همچنين مدح و ستايش ائمه(ع) اعتبار خاصي دارد. نگرش خاص شاعران به امامان معصوم به ويژه سالار شهيدان حضرت امام حسين(ع) فصل تازه اي از اين موضوع را در شعر عاشورايي گشود
در چشم ما اگرچه به ظاهر غروب كرد
بشكوه و سرخ در ابديت دميده است
شعر عاشورايي پيام آور راستين در معركه نبرد انديشه هاست و اهداف عالي انساني اسلامي را دنبال مي كند. اهدافي همچون تعهد و مسئوليت، پايداري و مقاومت، مبارزه با رفاه طلبي، توجه به انسانيت و عشق الهي، و ارادت به امام حسين(ع) و حضرت زينب و ساير اصحاب باوفاي سالار شهيدان.
هرگز مبادا روز عاشورا در جهان
كان روز بود قتل شهيدان به كربلا
قتل حسين و بردگي اهل بيت او
هست اعتبار و موعظه ما و غير ما
اگر ادبيات را بيان هنري انديشه ها و احساسات انسان بدانيم، شعر عاشورايي به ارزش هاي اخلاقي و اجتماعي التزام دارد. و اين گونه شعر، شعر انسان گراست؛ اما انسان مدار نيست. شعرا و اديبان در اين عرصه، غايت همه چيز را شهادت و ايثار در راه خدا مي دانند.
غسل شهيد عشق به آتش سزد نه آب
كي شعله را به آب كسي شستشو كند
مولانا در برخورد با حادثه كربلا علاوه بر اينكه بر قساوت هاي آن قساوت گران انگشت اعتراض مي نهد، مي كوشد تا از سر تجربت انديشي و انگيزه هاي اشراقي و عرفاني بر وجه زيباي اين حادثه نيز نظر كند. مولانا كربلا را يك حادثه زيبا و دلربا و ايثارگرايانه مي بيند و مست آن مي شود. در مسير سلوك، عاشورا آخرين واديي است كه سالك بايد گوهر هستي را به نثار افشانده و از خود بگذرد. مولوي به سالار شهيدان به چشم يك پاكباز مطلق نگاه مي كند.
كجاييد اي شهيدان خدايي
بلاجويان دشت كربلايي
كجاييد اي سبك روحان عاشق
پرنده تر زمرغان هوايي
كجاييد اي زجان و جا رهيده
كسي مر عقل را گويد كجايي
كجاييد اي در مخزن گشاده
كجاييد اي نواي بي نوايي
كف درياست صورت هاي عالم
زكف بگذر اگر اهل صفايي
از قرون پنجم و ششم كم كم شعر عاشورايي يا ادبيات عاشورايي چهره خودش را در ادبيات ما نشان داد. چنانچه سيف فرغاني عارف و شاعر بزرگ اواخر قرن هفتم براي «كشته كربلا» مي سرايد:
اي قوم در اين عزا بگرييد
بر كشته كربلا بگرييد
و در ارسال مثلي عاشقانه آورده:
به كوي عشق تو جان داد سيف فرغاني
حسين بهر شهادت به كربلا آمد
مسعود سعد سلمان، گريه محبوس خود را چنين وصف كرده است:
چندان كز اين دو ديده من رفت روز و شب
هرگز نرفت خون شهيدان كربلا
عطار نيشابوري در اثر معروفش «مصيبت نامه» واقعه عاشورا را عارفانه و فلسفي نشان مي دهد:
صد هزاران جان پاك انبيا
صف زده بينم به خاك كربلا
عمادالدين نسيمي، شاعر و عارف قرن هشتم، شهادت را اين گونه زيبا توصيف مي كند:
در كربلاي عشق شهيدي كه تشنه رفت
از كوثر زلال تو آب زلال يافت
خاقاني شرواني، شاعر قصيده هاي سترگ، حسب حال خود را در تشبيهي از صحنه كربلا و عاشورا بازنموده است و چنين شكوه سر داده است:
در همه شروان مردا حاصل نيامد نيم دوست
دوست خود ناممكن است اي كاش بودي آشنا
من حسين وقت و نا اهلان يزيد و شمر من
روزگارم جمله عاشورا و شروان كربلا
امام حسين(ع) در كربلانامه (اثر محتشم كاشاني) القاب مختلفي دارد. بيشتر القاب آن حضرت به جايگاه ايشان در مقام شهيد مي باشد. عموما از سالار شهيدان به شاه الشهداء ياد مي شود.
«مهمان كربلا»
از آب هم مضايقه كردند كوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان كربلا
«سليمان كربلا»
بودند ديو و دد همه سيراب و مي مكيد
خاتم ز قحط آب سليمان كربلا
در روايت كربلانامه، امام حسين(ع) به عنوان نماينده دين معرفي مي شود كه شمشير ظلم، حلق تشنه اش را زخم مي زند:
پس ضربتي كز آن جگر مصطفي دريد
بر حلق تشنه خلف مرتضي زدند
در كربلانامه، رسول اكرم حضرت محمد(ص) در نطق حضرت زينب(س) پس از شهادت امام حسين(ع) مورد اشاره قرار مي گيرد. نفس ياد مي شود تا مكالمه، حضرت زينب(س) كه كلام خود را با عبارت «حسين توست» ختم مي كند، با محمد مصطفي(ص) از ظلم و ستمي مي گويد كه بر امام حسين(ع) روا داشته اند:
اين كشته فتاده به هامون حسين توست،
وين صيد دست و پا زده در خون، حسين توست
اين نخل تركز آتش جانسوز تشنگي
دود از زمين رسانده به گردون، حسين توست
اين ماهي فتاده به درياي خون كه هست
زخم از ستاره بر تنش افزون، حسين توست
اين غرقه محيط شهادت كه روي دشت
از موج خون او شده گلگون، حسين توست
اين خشك لب فتاده دور از لب فرات
كز خون او زمين شده جيحون، حسين توست
اين شاه كم سپاه كه با خيل اشك و آه
خرگاه زين جهان زده بيرون، حسين توست،
اين قالب طپان كه چنين مانده بر زمين
شاه شهيد ناشده مدفون، حسين توست
چون روي در بقيع به زهرا خطاب كرد
وحش زمين و مرغ هوا را كباب كرد
محتشم كاشاني در اثر گرانقدر خود از حضرت علي(ع) و امام حسن(ع) نيز ياد مي كند.
نوبت به اولياء چو رسيد آسمان طپيد
زان ضربتي كه بر سر شير خدا زدند
پس ضربتي كز آن جگر مصطفي دريد
بر حلق تشنه خلف مرتضي زدند
از برجسته ترين نكات در شعر عاشورايي، معطوف شدن نظر شاعران به فلسفه قيام بوده است. آنچه بيش از اين به آن پرداخته مي شد نگاهي بود كه فقط مصيبت هاي حسين(ع) و اصحابش را مي ديد . امام حسين(ع) در اين گونه اشعار، با قيام عاشورا و انتخاب مرگ سرخ، ميزان و ملاك و معياري شد كه تا ابد مي توان حق و باطل را با آن سنجيد. عاشورا بودن تمامي زمانها و كربلا بودن تمام مكانها از ديگر تذكراتي است كه شعر عاشورا لحظه لحظه بر زبان دارد و ما را به اردوگاه حسين مي خواند. از ديگر ويژگي هاي شعر عاشورايي انقلاب، پرداختن به ياران اباعبدالله(ع) است. يك نمونه ياد كرد اولين شهيد عاشورا، حربن يزيد رياحي است.
خوشا حر فرزانه ي نامدار
كه جان كرد بر آل احمد نثار
زرخش تكبر فرود آمده
شده بر براق شهادت سوار
به عشق جگر گوشه ي مصطفي
برآورده از جان دشمن دمار
(واعظ كاشفي)
حضرت زينب(س) علاوه بر تحمل مصيبت جانگداز كربلا و غم اسارت، نقشي در قيام حسين(ع) به عهده مي گيرد كه ماندن يا فراموش شدن قيام عاشورا به او بستگي دارد و اگر او نبود، كسي به ياد قيام عاشورا نمي افتاد.
دقيقي طوسي گريه مرثيه زاي خود را با اشك حضرت زهرا(س) بر امام حسين(ع) مي سنجد:
چنان چون من بر او گريم، نگريد
ابر شبير زهرا روز محشر
جريان شهادت حضرت عباس(ع) نيز يكي از مضمون سازترين موضوعات شعر عاشورايي است. از ديگر ويژگي هاي شعر عاشورايي، دشمنان عاشورا، يعني شخصيت هاي منفي كه در واقعه ي كربلا حضور داشته اند، به آن پرداخته شده در اين ميان نام هايي نظير يزيد، شمر، ابن زياد، عمر سعد، مروان، و عمروعاص داراي بيشترين بسامدند.
منبري كالوده گشت از پاي مروان و يزيد
حق صادق كي شناسد و آن زين العابدين
(كسايي)
آنكه دادي بوسه بر روي و قفاي او رسول
گرد بر رويش نشست و شمر ملعون در قفا
(امير معزي)
گاهي شخصيت هاي منفي عاشورا، در جنبه ي معناگرايي و نمادپردازي سخن، به عنوان رمز و سمبل هاي منفي درون آدمي استفاده مي شوند.
دين حسين توست، آز و آرزو خوك و سگ است
تشنه اين را مي كشي و آن هر دو را مي پروري
اوحدي مراغه اي در مذمت يزيد آورده:
ديدم از خون آن نفيس عرب
متصل نفس كربلا به كرب
نشود جور بر چنان شاهي
مگر از چون يزيد گمراهي
بخت آن كس كه سر به خواب كشيد
تيغ بر روي آفتاب كشيد
ختم كلام را با گفته اي از استاد مطهري تمام مي كنم كه فرموده اند:
«از نظر من كليد شخصيت حسين(ع) حماسه است؛ شور است؛ صلابت است؛ شدت است؛ ايستادگي است؛ حق پرستي است. سخناني كه از حسين بن علي(ع) نقل شده، نادر است ولي همان مقداري كه هست، از همين روح حكايت مي كند.»
منابع
1-بهداروند، محمدمهدي، ويژگي ادبيات ديني. كيهان فرهنگي، شماره 177، تير .1380
2-حري، ابوالفضل، اشعار پرآب چشم، ژانر مرثيه، شكل و محتواي كربلانامه محتشم كاشاني، كتاب ماه ادبيات، شماره 10، بهمن .1386
3-علي دوستي، همايون، تاملي بر شعر انقلاب اسلامي، فصلنامه زبان و ادب، شماره 36، تابستان .1387
4-محدثي خراساني، مصطفي، شعر انقلاب و نگاهي تازه به مفاهيم ديني. كيهان فرهنگي، شماره 160، بهمن .1387

 



مي نويسم...

اعظم حبيبي
مي نويسم محرم. واژه ها كوچه مي شوند. پرچم سياه مي شوند، خيمه ي عزا مي شوند، نوحه مي شوند، دسته مي شوند سينه و زنجير مي شوند، طبل و سنج مي شوند، فرياد وا حسينا مي شوند.
مي نويسم حسين، واژه ها امام مي شوند، شهيد مي شوند، سربريده و خونين مي شوند، تنها و بي كفن مي شوند.
مي نويسم كوفه، واژه ها نامه مي شوند، ميزبان مي شوند، بي وفا مي شوند، نامرد مي شوند.
مي نويسم مسلم، واژه ها سفير مي شوند، ترديد مي شوند، نامطمئن مي شوند، در كوچه ها غريب و تنها مي شوند.
مي نويسم كربلا، واژه ها باران مي شوند، وانگهي صحراي محشر مي شوند، غم مي شوند، ماتم و عزا مي شوند
مي نويسم خيمه، واژه ها آتش مي گيرند، دود شوند، نابود مي شوند
مي نويسم فرات، واژه ها رود مي شوند، شرمسار و خجل مي شوند
مي نويسم ذوالجناح، واژه ها خونين مي شوند، با ركاب اما بي يار مي شوند.
مي نويسم يزيد، واژه ها اهريمن مي شوند، حقير مي شوند، ظالم مي شوند.
مي نويسم شمر، واژه ها بي رحم مي شوند، قاتل مي شوند، لعن و نفرين مي شوند.
مي نويسم سقا، واژه ها مشك مي شوند، پاره مي شوند، بي آب مي شوند.
مي نويسم عباس، واژه ها معنا مي شوند، سقا و خوشبو مي شوند.
مي نويسم ابوالفضل، واژه ها رعنا مي شوند، نيزه و آه مي شوند، دست بريده و بي مشك مي شوند.
مي نويسم حبيب، واژه ها پير مي شوند، شهيد مي شوند، حبيب يار مي شوند.
مي نويسم قاسم واژه ها نوجوان مي شوند، ماه پاره مي شوند، با عمو همراه و همدم مي شوند، از اسب مي افتند.
مي نويسم علي اكبر، واژه ها جوان مي شوند، زيبا مي شوند، عطر پيامبر مي شوند، يكه تاز ميدان مي شوند، نواي يا حسين(ع) مي شوند.
مي نويسم حرمله، واژه ها تير مي شوند، بر گلوي لاله اي كوچك شمشير مي شوند.
مي نويسم علي اصغر، واژه ها كوچك مي شوند، گهواره مي شوند، آسماني مي شوند، فرشته مي شوند، خدايي مي شوند.
مي نويسم رباب، واژه ها لالايي مي شوند، گهواره هاي خالي مي شوند، اشك مي شوند، زاري مي شوند.
مي نويسم زهرا، واژه ها ام ابيها مي شوند، ياس شكسته مي شوند، تا كنار علقمه مي آيند.
مي نويسم زينب، واژه ها صبر مي شوند، اسير مي شوند، تازيانه مي خورند، قصه گوي رنجها مي شوند، نوحه گوي عاشورا مي شوند.
مي نويسم حر، واژه ها رها مي شوند، آزاد مي شوند، دعا مي شوند، به انتظار لحظه ها مي شوند.
مي نويسم عاشورا، واژه ها خون مي شوند، آيه هاي قداست مي شوند.
مي نويسم سكينه، واژه ها گريان مي شوند، ديده اي خونين و غمگين مي شوند.
مي نويسم رقيه، واژه ها سه ساله مي شوند، زهرا مي شوند، انتظار مي شوند، دلتنگ مي شوند، يتيم مي شوند، جانباز مي شوند سيلي مي خورند، عاقبت در خرابه آرام مي شوند.
مي نويسم سجاد، واژه ها بيمار مي شوند، تب دار مي شوند، غل و زنجير مي شوند، فرياد مي شوند.
مي نويسم حسين، واژه ها غوغا مي شوند، سراسر هياهو مي شوند، بر زمين نينوا خون مي شوند.
مي نويسم حسين واژه ها غريب مي شوند.
مي نويسم غريب، واژه ها حسين مي شوند...

 



نقد و بررسي كتاب «حافظ هفت» در شهرستان ممسني
حميد اكبر پور: حافظ هفت ، كاري متفاوت است

نيما رضايي
شنبه پنجم آذر، نشست عصر شعر حماسه و نقد و بررسي كتاب حافظ هفت، در محل كانون فرهنگي امام حسن مجتبي (ع) شهر نورآباد ممسني برگزار شد.
در اين نشست ، محمودي نورآبادي ،اكبر صحرايي نويسنده كتاب حافظ هفت و حميد اكبر پور به عنوان منتقد به بحث پرداختند.
محمودي نورآبادي از حميد اكبرپور خواست تا درباره كتاب صحبت كند. اكبرپور كه خود نويسنده و همچنين ويراستار صدا و سيماي مركز فارس است، گفت:« بسيار خوش حالم كه براي دومين بار براي نقد كتاب به شهر نورآباد سفر مي كنم. اما در خصوص كتابي مثل حافظ هفت با اين همه پتانسيل و مي شود ساعت ها بحث كرد. نخست بايد از شهامت نويسنده بگويم كه سفرنامه را از حالت سفرنامه بودن به سمت رمان برده و اين كار را درخشان و ماندگار تر كرده است. چرا كه در سفرهاي پيشين رهبري معظم به استان هاي ديگر نيز سفرنامه هايي نوشته مي شد كه در نوع خود ارزشمند بودند ولي صحرايي كاري كاملا متفاوت انجام داد و اين تفاوت وقتي ارزشمند تر مي شود كه راوي را فردي ارمني انتخاب كرده...»
نويسنده كتاب شكارچي پرندگان، در ادامه گفت:« نكته ديگر از حيث بومي بودن كار است كه نويسنده با وصف نشانه هاي بومي خاص شيراز و استان فارس، خواننده را بر اوج اين موقعيت ها فرود مي آورد. چيزي كه متأسفانه بسياري از نويسندگان كشور از آن دوري مي كنند و قدر نمي شناسند، همين بحث بومي نويسي است كه بسيار مغفول مانده است. در حالي كه اگر نويسنده هاي ما هركدام بوم خاصي را معرفي كنند، قطعاً كارهاي مانا تري خلق خواهد شد و اگر مثلاً محمودي نورآبادي توانست در ظرف اين سه، چهار سال خوش بدرخشد، يك دليلش همين بحث بومي نويسي بود كه شهامت به خرج داد و داستان هايش را در ايل و روستا و عشاير روايت كرد. خوشبختانه حافظ هفت هم از اين لطف
بي بهره نبوده و نيست و ما در اين اثر بوم استان فارس را به خوبي
مي بينيم...»
در ادامه نشست محمودي نورآبادي بحث را پي گرفت و گفت:
« صحبت هاي جناب اكبرپور زيبا و دل نشين بود. اما من روي بومي بودن كار بحث دارم. به اعتقاد بنده آن جا كه داستان در شهر شيراز روايت مي شود، نشانه هاي بومي را خوب مي بينيم اما در شهرستان هاي ممسني، لار و كازرون، اين وجه كم رنگ نشان مي دهد. قطعاً دوستان حاضر در جلسه مي دانند كه بومي نويسي تعريف خاص خود را دارد. وقتي صحبت از بومي نويسي مي شود، بايد علاوه بر معيارهاي طبيعي مثل كوه، رودخانه و يا نمادهاي فرهنگي و ملي مثل تخت جمشيد، حافظيه و غيره كه خاص يك منطقه هستند، بايد معيار هاي ديگري را نيز مد نظر داشت. مثلاً خرده فرهنگ هايي كه هركدام خاص جغرافياي خود هستند. خيلي از رسومات هستند كه در شيراز هست و در يزد نيست و همين طور بر عكس. پس اين معيارها را نيز بايد مد نظر داشت. و يا در ديالوگ ها و بحث لحن و تكيه كلام هم نبايد غافل بود. چون بالاخره وقتي داستان در شيراز اتفاق مي افتد، خواننده دوست دارد لحن شيرازي و وقتي در ممسني اتفاق مي افتد، دوست دارد لحن حداقل نزديك به لري را ببيند. همين طور در كازرون و لار و غيره كه لحن ها با شيراز و جاهاي ديگر تفاوت دارد. حال بايد ببينيم كتاب حافظ هفت از اين حيث چقدر موفق بوده است. بنده اعتقاد دارم كه صحرايي به خاطر اشراف بر بوم شيراز، آن جا را خوب روايت كرده است. هم از جنبه آوردن معيارهاي ملي و فرهنگي و هم از حيث خرده فرهنگ ها و لحن. اما وقتي داستان در ممسني، كازرون و لار پيش مي رود، شاهد اين اتفاق نيستيم و نويسنده خيلي زود داستان را از فضاي اين مناطق بيرون برده و به شيراز برگردانده است...»
آخرين بحث محمودي نورآبادي پيرامون فصل «كافه هدايت» كتاب بود كه مورد اعتراض يكي از شركت كنندگان قرار گرفت. محمودي نورآبادي با ذكر اين نكته كه كافه هدايت يكي از درخشان ترين فصل هاي كتاب حافظ هفت است، گفت:« نمايي كه نويسنده از فضاي پر از دم و دود كافه هدايت نشان مي دهد، هرگز اغراق آميز نيست و بلكه هنوز هم جاي كار داشت. چرا كه متأسفانه كساني كه در اين فضا مشغولند و ما خبر موثق داريم، همان ها هستند كه داعيه روشنفكري دارند و اين هم خود يك درد مضاعفي است كه اين ها عنوان روشنفكري را براي خود جعل كرده اند. يعني درست مثل زمان جنگ كه امثال ماها در شلمچه روي يك وجب و يك متر از خاك اين مملكت خون مي داديم و خون دل مي خورديم و بعد يك عده كه پشت ملت را خالي كرده و بلكه به نفع استكبار و دشمنان مصاحبه مي كردند و بيانيه مي دادند، عنوان ملي - مذهبي را از ما دزديده بودند. حالا هم همين وضع است و آن چه كه اين به اصطلاح روشنفكران در كافه هدايت ها به آن عادت كرده اند، آبرويي براي روشنفكري باقي نگذاشته است و اگر رفتارهاي سطحي نگرانه ي اين جماعت ادامه پيدا كند، هيچ بعيد نيست كه در آينده هيچ كس جرا ت نكند خود را روشنفكر قلمداد كند. چرا كه انگار قرار است اين واژه با دم و دود و اعتياد و مشكلات روحي- رواني سنجاق شود و همراه باشد. پس اين كه صحرايي جرا ت به خرج داد و به نقد اين جماعت پرداخت، براي من جالب و خواندني بود. هرچند به دلايلي مايل بودم كه اين فصل نه در صفحه 20 كه چند فصل بعد بيايد اما در عين حال به ايشان تبريك مي گويم.»
صحرايي با تشكر از همه شركت كنندگان، ابتدا نكاتي در خصوص سختي هاي نگارش چنين آثاري عنوان كرد. سپس در خصوص نقد دو منتقد حاضر در جلسه نيز گفت:« دوستان نكات خوبي را مطرح كردند و من هم بر طبق عادت از كارم دفاع نمي كنم. چون كتاب همين است كه نوشته شده و در دست مردم است. اما اين كه چرا به شهرستان هاي ممسني، لار و كازرون بيشتر پرداخته نشد، به خاطر حجم كتاب بود. شما ببينيد كه همين قدر هم كه نوشته شده، كتاب را قطور كرده و اگر ريز تر وارد مي شديم، قطعاً كتاب قطور تر و در نتيجه گران تر به دست مخاطب مي رسيد. اما در پاسخ اين دوست معترض هم فقط مي گويم كه ما از نام هدايت استفاده ابزاري نكرديم. آن ها خودشان اين عنوان را روي كافه گذاشته اند و ما فقط صحنه هاي كوتاهي از آن جا را به تصوير كشيديم...

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14