(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 19 دی 1390- شماره 20117

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
شاخص هاي عمده ي جامعه اسلامي
ارتش سري روشنفكران -14 / درآمد
«فريد زكريا» و «ريچارد رورتي»: سرمايه داري عليه فلسفه نقشه راه جديد شوراي روابط خارجي آمريكا

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
شاخص هاي عمده ي جامعه اسلامي

ميراث شوم دوران طولاني طاغوت
بالاخره ما ميراث بر دوران طولاني تسلط طواغيت بر اين كشور هستيم. روي همه چيز ما اثر گذاشته اند. روي فرهنگ ما، روي ذهنيات ما، باورهاي ما، روي منابع ما، روي جغرافياي ما، روي موقعيت بين المللي ما، روي ايجاد اختلاف طبقاتي؛ در همه چيز اثر منفي گذاشته اند. سالهاي متمادي در اين كشور، اساس حكومت بر پرورش دادن اشراف و نخبگان مالي و پولي و يا نخبگان فاميلي بوده است؛ مملكت را مال خودشان و ملك خودشان مي دانستند و براي مردم معمولي - يعني اكثريت قاطع مردم - اصلاً حقي قائل نبودند؛ هم در دوره ي قاجاريه اين جور بود، هم در دوره ي پهلوي اين جور بود؛ واقعاً هيچ حقي براي مردم قائل نبودند و اگر هم چيزي به زبان مي آوردند، به عنوان ظاهرسازي، به عنوان تبليغات بود؛ لكن كاملاً معلوم مي شد كه ديد آنها نسبت به مردم چيست. ما وارث يك چنين وضعي هستيم.
بيانات در ديدار رئيس جمهور، مسئولان و
كارگزاران نظام ـ 9/4/86
شاخصهاي عمده ي جامعه اسلامي
برادران و خواهران عزيز! آرزوي ما در مبارزات اسلامي، تشكيل جامعه اي بوده است كه با اين خصوصيات امتياز داشته باشد. انقلاب اسلامي براي قدرت طلبي يك گروه يا يك حزب يا يك جمعيت به وجود نيامد. انقلاب اسلامي را مردم مسلمان ايران به راه انداختند؛ هدف از اين انقلاب هم تشكيل جامعه ي اسلامي است و معيارها و شاخصهاي عمده ي جامعه ي اسلامي هم اينهاست: جامعه ي برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق و برخوردار از عدالت. همه بايد براي اين تلاش كنند. اصولي كه به آن پايبنديم، اينهاست. ارزشهائي كه جامعه ي اسلامي براي آنها تشكيل شده است، اينهاست. آن چيزي هم كه مي تواند زندگي مادي ما را، رفاه ما را، عزّت سياسي و بين المللي ما را، امنيت ما را به طور كامل تأمين كند، اينهاست. همه بايد تلاش كنند جامعه اي برخوردار از علم، برخوردار از اخلاق، برخوردار از عدالت به وجود بياورند. وظيفه ي دولتها هم اين است، وظيفه ي آحاد مسئولان هم اين است، وظيفه ي مديران بخشهاي مختلف هم همين است، آحاد مردم هم آرزوشان اين است. آن چيزي را كه طلب ميكنند و مطالبه ي از مسئولان مي كنند، اين است: يك جامعه ي برخوردار از علم و اخلاق و عدالت. ما از اول انقلاب تا امروز، هر جا به وظيفه ي اسلامي خودمان عمل كرديم، به احكام الهي احترام گذاشتيم، پاي وظيفه ايستاديم، پيش رفتيم؛ هرجا ملاحظات گوناگون بر ما حاكم شد، از اين اصول اساسي اسلام عقب نشيني كرديم، زرق و برق مكاتب مادي رائج را در چشم خودمان و در دل خودمان بزرگ كرديم، شكست خورديم، مغلوب شديم، ناكام مانديم.
بيانات در ديدار مسئولان نظام و قشرهاي مختلف مردم
در سالروز مبعث پيامبر اكرم (ص) ـ 20/5/86
نقش اوّل و برجسته ي امام و امّت در انقلاب
«انّ الله لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بانفسهم». انتخاب با خود ملّت است. اگر در ميان يك ملتي كه اين جور زير ستم است، انسانهاي بزرگي پيدا شدند، آزادگاني پيدا شدند، علماي برجسته ي با شجاعت وارد ميدان شدند، آحاد مردم حاضر شدند از لذتهاي زودگذر و راحتهاي حقير روزمره ي زندگي صرف نظر كنند و مجاهدت كنند و دل به شهادت بدهند، مي توانند خودشان را از اين ذلت زير سلطه بودن خارج كنند. اين انتخابي بود كه ملّت ايران با انقلاب اسلامي كرد.
نقش اول متعلق به امام و امت است. پاسخ مثبت امام بزرگوار ما (ره)-اين شخصيت بي نظير و فراموش نشدني تاريخ كشور ما - و پاسخ امت به امام در اين حركت، ورق را برگرداند؛ سيلي را خورده بوديم، متقابلاً سيلي زديم. انقلاب اسلامي سيلي بزرگ ملّت ايران به دست اندازيها و تجاوزها و زورگويي ها و تحقيرها و سلطه طلبي ظالمانه ي امريكا و قدرت استكباري در طول سالهاي متمادي بود.
بيانات در ديدار دانش آموزان و دانشجويان بسيجي ـ 9/8/86
قانون ننگين كاپيتولاسيون
كشور ما يك روز نقطه ي حساس و اساسي تمركز سلطه ي استكباري در اين منطقه بود. زمامداران خائن، خاندان منحوس پهلوي، رجال خودباخته و رشوه بگير، روشنفكران ساكت، علماي بي تفاوت، مجموعاً همه دست به دست هم داده بودند و ملّت را مثل يك آب راكد درآورده بودند. سلطه گران هم هر كار مي خواستند، با اين ملّت مي كردند، كه يكي از نمونه هايش همان كاپيتولاسيون بود كه اشاره كردم. در مجلس ايران قانون گذراندند كه دولت ايران و دستگاه قضايي ايران نسبت به مجرم و جنايتكار امريكائي در ايران حق تعقيب ندارد. امام آن روز فرياد كشيد؛ امام آن روز براي مردم حقيقت مطلب را روشن كرد. اگر يك نظامي سطح پايين امريكائي
- يك گروهبان امريكائي، يك آشپز امريكائي - به بزرگترين مقامات علمي، ديني، سياسي كشور ما اهانت مي كرد، مردم حق نداشتند او را محاكمه كنند! اتفاقي كه در كشورهائي كه امريكائيها در آنجا ظلم مي كنند، الان دارد اتفاق مي افتد. شما ببينيد همين شركت امريكائي «ب لك واتر» در بغداد، مردم بي گناه را به رگبار مي بندد، كسي جرئت ندارد اينها را محاكمه كند و بگويد چرا كرديد. اينها يك چنين وضعيتي را در ايران طلب و دنبال مي كردند. بر ملتي وقتي مسلط شدند، به هيچ چيز آن ملّت رحم نمي كنند. ملّت بايد به خود بيايد، هوشيار باشد، راه خود را پيدا كند؛ و ملّت ايران پيدا كرد.
بيانات در ديدار دانش آموزان و دانشجويان بسيجي ـ 9/8/86
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -14 / درآمد
«فريد زكريا» و «ريچارد رورتي»: سرمايه داري عليه فلسفه نقشه راه جديد شوراي روابط خارجي آمريكا

نويسنده: پيام فضلي نژاد
«تمام تاكيدي كه بر دگرگوني اسلام مي شود، بي جاست.»155 وقتي سال 1382 اصلاح طلبان اين جمله فريد زكريا، تئوريسين برجسته شوراي روابط خارجي آمريكا را در كتاب آينده آزادي خواندند، ناگهان آب سردي بر سرشان ريخت. انگار آمريكايي ها «مارتين لوتر اسلام» را كه زاده ذهن خودشان بود، كشتند. زكريا مانند ريچارد رورتي و ولي رضا نصر معتقد بود «راه دموكراسي» از «اصلاح مذهبي» نمي گذرد.156 به اعتقاد او مطمئن ترين راه براي «دموكراتيزاسيون» در ايران، «تقويت طبقه متوسط سكولار» و «توسعه سرمايه داري ليبرال» است، چون اين 2 فاكتور رابطه علت و معلولي با گسترش دموكراسي دارند. اگر اقتصاد ليبرال شود، جامعه ليبرال مي شود و به تدريج شهروندان «ليبرال دموكرات» پديد مي آيند.157 خاستگاه اين شهروندان بيشتر طبقه متوسطي است كه در «نهادهاي خصوصي اقتصادي» فعال است و منافع آن با «منافع سرمايه داران» گره خورده و به يكديگر متكي هستند.158 بنابراين، از درون معادله طبقه متوسط سكولار و سرمايه داري، يك «نيروي سازماني» بيرون مي آيد؛ نيرويي كه الزاماً سرمايه دار نيست، اما مانند طبقه
«خرده بورژوازي» در خدمت منافع سرمايه داري ليبرال است. به اعتقاد مثلث استراتژيست هاي عملگرا، اصلاح طلبان بايد با دست كشيدن از پروژه هايي مانند «پروتستانتيسم اسلامي» اهداف سياسي خود را با «نهادسازي مدرن» در جامعه پيش ببرند تا پايگاه اجتماعي خود را در توده مردم تقويت كنند. «كمپين» و NGO تاسيس كنند، «نهادهاي خيريه» راه بيندازند و سرانجام، «بنيادهاي رفاهي» و «بنگاه هاي اقتصادي» را در كنار هم گسترش دهند.159 در اين فرآيند، عرصه عمومي و حوزه اجتماعي يك كشور در سيطره سرمايه داري قرار مي گيرد، تا جايي كه قدرت آن بتواند قدرت نظام جمهوري اسلامي را تضعيف كند.
بدين ترتيب، شوراي روابط خارجي آمريكا ساخت مدل جديدي را براي پروژه «دموكراتيزاسيون در ايران» آغاز كرد. اين مدل تحت تأثير «فلسفه عملگرايي» (پراگماتيسم) شكل گرفت و ديدار ريچارد رورتي، بزرگترين فيلسوف زنده آمريكا از تهران براي ارائه اين «بسته پيشنهادي» جديد برنامه ريزي شد.160 او هم در عرصه انديشه و هم در «جاسوسي آكادميك» براي CIA ، وارث جان ديويي به شمار مي رفت161 و تحت تأثير او به پراگماتيسم متمايل شد. ديويي نسلي از فلاسفه پراگماتيست را تربيت كرد كه چهره هاي شاخص آن مانند سيدني هوك در سازمان سيا به قدرت رسيدند؛162 قدرتي بي پايان كه سرانجام رورتي صاحب آن شد و اكنون در اختيار مثلث جوان ولي رضا نصر، ري تكيه و فريد زكريا است.163 با مرگ ديويي، به تدريج اعتبار فلسفه تعليم و تربيت او فروريخت، اما رورتي با جديت به بازسازي آن پرداخت. سال 1979.م
(1357 ه .ش) او با نشر كتاب مشهور فلسفه و آينه طبيعت، مقام پرآوازه ترين «فيلسوف آناليتيك» (تحليلي) غرب را يافت.164 در اين اثر، رورتي عليه تماميت «پروژه فلسفي مدرنيته» شوريد. او «باورهاي مدرنيته» را نيز از جنس «باورهاي ديني» مي ديد كه اثبات آن ها مستلزم ايمان به نوعي از متافيزيك است.165 اين راه را در كتاب پيشامد، بازي و همبستگي در سال 1989.م (1366 ه .ش) ادامه داد و با آراء خود در اين دو اثر از «فلسفه تحليلي» عبور كرد تا به نفي آن رسيد.166 سال 1991.م (زمستان 1369 ه .ش) در هنگامي كه «گذار از سنت به مدرنيته» به عنوان پروژه «روشنفكري ديني» و بن مايه گفتمان اصلاح طلبي در ايران برگزيده شد، انتشارات دانشگاه كمبريج رساله اي كم حجم با نام اولويت دموكراسي بر فلسفه را از رورتي چاپ كرد. او در اين اثر مباني فلسفي مدرنيته را صورتبندي و سپس همه آن ها را رد مي كند.167 (البته در كتاب فلسفه و آينه طبيعت، مفاهيم «جهانشمول» فلسفه مدرنيته را «زياده گويي هاي بي معني» ناميد و نوشت كه مقصودش «مفاهيم به ظاهر جهانشمولي چون خدا، عقل، حقيقت، تاريخ، طبيعت» و... است.168) در اين رساله كوچك هم ابتدا قلب «فلسفه غرب» را نشانه مي رود. لب لباب نظريه رورتي اين بود كه اگر واقعيتي وجود داشت، فيلسوفان غرب تا امروز موفق به «كشف» آن شده بودند و سه قرن فرصت براي اثبات ادعاهاي مدرن بس است.169 بنابراين، چون فلسفه غرب از عصر روشنگري تا به حال موفق به كشف «واقعيت امور» نشده و توفيقي در راه اثبات ادعاهايش نيافته ، بايد بحث هاي بي نتيجه فلسفي را كنار گذاشت و انرژي آدم ها را بيش از اين هدر نداد. رورتي گفت كه از اين پس هرگونه كوشش در راه «كشف واقعيت» را بايد پايان يافته تلقي كرد.170
تئوري او هسته مركزي فلسفه غرب، يعني «معرفت شناسي علمي» را رد كرد. به قول فون هايك «اگر تا چند دهه پيش در غرب احدي مدعي مي شد كه معرفت شناسي علمي عصاره همه معارف نيست، حكم به كفر او مي دادند»171 اما رورتي با صراحت همه تئوري هاي
ايمانوئل كانت را در باب «عقلانيت مدرن» چرت خواند.172 او نوشت كه آراء بنيادين كانت مبني بر اينكه «خويشتن انسان از كانوني فراي اين جهان برآمده» يك نظريه «چرت» است.173
مدرن ها تصورشان اين بود كه در عالم يك «منظر جاودانه» وجود دارد و عالم «ساختاري علمي» دارد كه مي توان با معرفت شناسي علمي آن را شناخت. در مقابل، رورتي مي گفت هيچ منظر جاودانه اي در جهان و فراي جهان وجود ندارد؛ نه دين، نه عقل و نه طبيعت بشري.174 مفاهيمي مانند سرشت انسان، سرشت دولت و سرشت جامعه از اساس «محكوم به نيستي» است. نتيجه نظريه او اين است كه وقتي هيچ حقيقت متافيزيكي - چه الهي و چه مدرن- وجود ندارد، هرگونه تلاش عقلي نيز (مانند فلسفه و فلسفيدن) براي شناختن اين مسائل شبيه به يك «حماقت» است.175 براي همين، به صراحت نوشت كساني كه چون ايمانوئل كانت به «توانايي عقل براي كشف حقيقت باور دارند، ديوانه اند.»176 وانگهي، رورتي مي گويد امروز اين توجيهات متافيزيكي در باب اينكه مثلاً «حق چيست و حقيقت كدام است؟» از اعتبار افتاده است و راي جان راولز را تاييد مي كرد كه اين مسائل عقلي، ربطي و دخلي به ايدئولوژي ليبرال سرمايه داري ندارد.177 جان ديويي نيز به عنوان پيشروي رورتي مي پنداشت هرگونه تكاپوي فلسفي براي «شناخت حقيقت» مساوي با يك «فاجعه اجتماعي» است؛ چون در فرض يافتن حقيقت، كوشش آدميان براي ساختن يك «مدينه فاضله» (آرمانشهر) آغاز مي گردد و نتيجه اين تلاش ها نيز به ظهور انواع «فاشيسم» ختم مي شود!178
اين چنين، «مرگ فلسفه مدرنيته» رقم خورد و ريچارد رورتي آن را سرنوشتي برآمده از «فرهنگ آمريكا» دانست. به تعبير او، اين فرهنگ عليه كوشش هاي عقلي «انقلاب» كرده است!179 اين ديدگاه را سال 1999.م (1377 ه .ش) در كتاب فلسفه و اميد اجتماعي توسط انتشارات پنگوئن (ناشر آثار سلمان رشدي) منتشركرد. رورتي نوشت ريشه فرهنگ آمريكا، سياسي، عمل گرايانه و «تهي از هرگونه هويت معنوي و سنت فكري» است؛180 تجربه تاريخي آن، وجود هرگونه طبيعت و ماهيت و سرشت را براي انسان نفي مي كند. بزرگ ترين فيلسوف معاصر ايالات متحده معتقد است «فرهنگ آمريكا همواره توانسته تا بدون اتكاء به سنت، آدم هاي مطلوب خود را خلق كند. اين فرهنگ، پست متافيزيكال است و دلداده هيچ دين و مذهبي و امر ماورايي نيست»،181 چون نه ريشه در هويت متافيزيك ديني دارد و نه ريشه در فكر متافيزيك طبيعي. بنابراين، آمريكا براي دفاع از «آزادي» يا «عدالت» نيازي به بافتن اين توجيهات فلسفي ندارد و جايي هم براي «چرنديات فلسفي مدرن ها» در آن نيست.182 در دهه 1990 او تنها يك «نئوپراگماتيست» نبود؛ به «فيلسوف اميد» مشهور شد. اين لقب نسب از نگاهش به «فلسفه اميد اجتماعي» مي برد و در تبيين آن مي گفت:
هم كشور «آمريكا» و هم برجسته ترين فيلسوف آن (جان ديويي) به ما مي آموزند كه مي توان در سياست، «اميد» را جايگزين آن دانشي كرد كه «فيلسوفان» بيشتر اوقات مي خواستند به آن برسند. «آمريكا» هميشه كشوري بوده كه رو به «آينده» داشته است... آينده، تحقق بيشتر و بهتر «كاراكتر واقعي آمريكا» خواهد بود كه همان اصل اخلاقي آزادي و نظام سياسي دموكراسي است.183
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14