(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 20 دی 1390- شماره 20118

زيرك ترين مردم
مكارم اخلاق
منع شدگان از معاشرت
لزوم پرهيز سالك از غرور
امام حسين(ع) و مشروعيت زدايي از نظام سياسي جور
جلوه هايي از ويژگي هاي معنوي آيت الله سيدعلي قاضي



زيرك ترين مردم

قيل لرسول الله(ص): من اكرم الناس، من اكيس الناس؟ قال: اكثر هم للموت ذكراً واشد هم له استعداداً.
از رسول اكرم(ص) پرسيدند: چه كسي از همه مردم گرامي تر و در ميان مردم زيرك تر و هوشيارتر است؟ حضرت فرمود: آن كسي كه بيشتر به ياد مرگ باشد و براي مرگ- و وداع با دارفاني دنيا و سفر به سوي سراي آخرت- آماده تر است.
11- مجموعه ورام، ج1، ص213

 



مكارم اخلاق

امام صادق(ع) در حديث صحيح مي فرمايد: ما از شيعيانمان كسي را دوست داريم كه عاقل، با فهم، فقيه، بردبار، مداراكننده با مردمان، راست گو و باوفا باشد. همانا خداوند تبارك و تعالي پيغمبران را به مكارم اخلاق اختصاص داد، كسي كه مكارم اخلاق دارد، خداوند را بر آن حمد كند، و كسي كه ندارد به درگاه خدا تضرع كند، و آن را مسئلت نمايد. گفتم: فدايت شوم، مكارم اخلاق چيست؟ فرمود: ورع، قناعت، صبر، شكر، حلم، حيا، سخاوت، شجاعت، غيرت، نيكوكاري، راست گويي، واداي امانت1.
در اين حديث اصول و فروع مكارم اخلاق بيان شده است. همچنين نتيجه بعثت پيغمبر اكرم(ص) كه عصاره بعثت تمام انبياي خدا است، اخلاق كريمه است «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» همانا من فقط براي تمام و به كمال رساندن مكارم اخلاق مبعوث و برانگيخته شده ام2.
1-بحارالانوار، ج66، ص397
2- همان، ج16، ص210

 



منع شدگان از معاشرت

پرسش:
از آنجا كه محيط رفاقتي يكي از عوامل مهم تكوين شخصيت هر انساني به حساب مي آيد و تأثير مستقيم بر افكار و اخلاق دارد، آموزه هاي وحياني چه كساني را از شموليت اين رفاقت و معاشرت منع مي كند؟ لطفا به نحو اجمال پاسخ دهيد.
پاسخ:
در بخش هاي قبلي پاسخ به اين سؤال به نحو اجمال به منع شدگان از منظر آموزه هاي اسلامي شامل: 1-كافران يا اهل ذمه 2-ظالمان و ستمگران 3-فرومايگان 4-فاجران 5-فاسقان 6-بخيلان 7-احمق ها 8-اشرار 9-جاهلان 10-دروغگويان 11-گنهكاران 12-يهود و نصاري اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
13- خائنان
خداي متعال در آيات بسياري خطاب به پيامبر گرامي(ص) و مومنان مي فرمايد: «ولا تجادل عن الذين يختانون انفسهم» هيچ گاه از خائنان و آنها كه به خود خيانت كردند حمايت نكن. چرا كه خداوند خيانت كنندگان را دوست نمي دارد. سپس به پيامبر(ص) هشدار مي دهد كه هرگز از كساني مباش كه از خائنان حمايت نمايي (نساء- 107) گرچه روي سخن در اين آيه خطاب به پيامبر اعظم(ص) است، ولي شكي نيست كه اين حكم، يك حكم عمومي و ناظر به همه افراد است.
14- منافقان
خداوند صريحاً در قرآن كريم (نساء-144) مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد! كافران و (منافقان) را به جاي مومنان تكيه گاه و ولي خود انتخاب نكنيد. چرا كه اين عمل يك جرم و قانون شكي آشكار و شرك به خداوند است و با توجه به قانون عدالت پروردگار موجب استحقاق مجازات شديدي است.
15- خودي هايي كه كفر را بر ايمان ترجيح مي دهند
خداوند در قرآن كريم (توبه- 23) مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد! پدران و برادران خود را در صورتي كه كفر را بر ايمان مقدم دارند يار و ياور و متحد و ولي خود قرار ندهيد. سپس به عنوان تاكيد اضافه مي كند، كساني كه از شما آنها را به ياري، دوستي و ولايت برگزينند، ستمگرند.
16- كساني كه آيات خدا را استهزاء مي كنند
خداوند در قرآن كريم (مائده- 57) مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد! آنهايي را كه آيين شما را به باد استهزاء و يا به بازي مي گيرند، چه آنها كه از اهل كتابند و چه آنها كه از مشركان و منافقانند، هيچ يك از آنان را به عنوان دوست انتخاب نكنيد. و در پايان آيه اين موضوع را تاكيد مي كند كه طرح دوستي با آنان، با تقوا و ايمان سازگار نيست.
17- دشمن خداوند و دشمن خودتان
خداوند در سوره ممتحنه آيه اول آن مي فرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد دشمن من و دشمن خودتان را به عنوان دوست نگيريد. زيرا آنها هم در عقيده با شما مخالفند، و هم عملاً به مبارزه برخاسته اند، و كاري را كه بزرگ ترين افتخار شما است، يعني ايمان به پروردگار، براي شما بزرگ ترين جرم و گناه شمرده اند، با اين حال آيا جاي اين است كه شما نسبت به آنها اظهار محبت كنيد و پيوند دوستي برقرار سازيد. در آيه ديگر خداوند براي تاكيد و توضيح بيشتر مي فرمايد: اگر آنها بر شما مسلط شوند، دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدي كردن شما مي گشايند.

 



لزوم پرهيز سالك از غرور

هان اي عزيز (سالك)! از خواب گران برخيز! و از اين غرور شيطاني بپرهيز كه اين غرور انسان را به هلاكت ابدي رساند، و از قافله سالكان بازدارد، و از كسب معارف الهيه، كه قره العين اهل الله است، محروم كند.
بدان كه با غرور، مواعظ الهيه و دعوت هاي انبياء و موعظتهاي اولياء اثر نكند؛ زيرا كه غرور ريشه همه را بنيان كن كند، و اين از دامهاي بزرگ و نقشه هاي دقيق ابليس و نفس است كه انسان را از فكر خود و فكر مرضهاي خود ببرد، و موجب نسيان و غفلت شود، و اطباي نفوس از علاج او عاجز شوند، و يك وقت به خود آيد كه كار از اصلاح گذشته و راه چاره بكلي مسدود شده...
هيچ گاه به كمالات خود مغرور مشو، كه غرور از شيطان است. هميشه به خود بدبين باش، و از سوء عاقبت در ترس و هراس باش.(1)
1- شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(ره)، صص 342-137

 



امام حسين(ع) و مشروعيت زدايي از نظام سياسي جور

مجيد كرامتي
امامان معصوم(ع) هر يك ماموريتي خاص داشته اند. مجموعه زندگي آنان كه از آن به سنت عترت طاهره تعبير مي شود در كنار قرآن، سبك زندگي اسلامي را به ما مي آموزد تا بتوانيم در شرايط مختلف و گوناگون بهترين گزينه ها را براي زندگي انتخاب كنيم و هرگز از ارايه راهكاري مناسب در زندگي خود با استفاده از كتاب و سنت در نمانيم.
امام حسين(ع) نه تنها در تبيين سبك زندگي اسلامي تلاش كرد، بلكه كوشيد تا حقيقت اسلام را چنان كه خدا و پيامبر(ص) ارايه كرده بودند، احيا كند؛ از اين رو گفته اند: الاسلام محمدي الحدوث و حسيني البقاء؛ اسلام با پيامبر(ص) ايجاد و با امام حسين(ع) بقا يافت.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا يكي از اهداف قيام و نهضت حسيني(ع) را در بقاي حقيقت اسلام بيان كند.
مشابه و متشابه سازي از اسلام
اسلام، حقيقتي جاودانه است كه از آدم(ع) تا خاتم(ص) از سوي پيامبران به عنوان سبك زندگي بشر براي خدايي و رباني شدن وي ارايه شده است. (آل عمران، آيه 19) اين حقيقت در شكل كامل و تمام خود از سوي پيامبر(ص) بيان شده و پس از آن ديگر هيچ پيامبري نخواهد آمد تا چيزي بر آن بيفزايد يا از آن بكاهد؛ چرا كه دين مورد رضايت خداوند همان است كه پيامبر(ص) با بيان ولايت معصومان(ع) به اتمام و اكمال رسانيده است. (مائده، آيه 3)
اما همواره دشمن سوگند خورده اي به نام ابليس و شياطين، دراين انديشه بوده و هستند كه اسلام را از مردم بگيرند و آنان را در ضلالت قرار دهند و يا به آن بكشانند. از اين رو به متشابه و مشابه سازي روي مي آورند تا حقيقت دراين ميان گم شود و شياطين از آب گل آلود، انسان ها را صيد كرده و به دوزخ بكشانند. (نساء، آيه 119؛ ص، آيات 82 و 83؛ حجر، آيه 39)
خداوند يكي از شيوه هاي شيطاني صيد انسان را بهره گيري از مشابه سازي از حقيقت و متشابه سازي از آن مي داند. (آل عمران، آيه 7) دراين شيوه، باطل با آرايه هاي حقيقت آراسته مي شود و باطل به نام حقيقت به مردمان عرضه مي شود.
در طول تاريخ شياطين اين گونه عمل كردند و براي هر حقيقتي مشابه و متشابه سازي كردند هرچه، حقيقت جاذبه هاي بيشتري داشته باشد و تمايلات و گرايش مردم به آن فزون تر شود، اقدام به ارايه مشابه هاي آن نيز بيشتر مي شود. از اين رو با گرايش مردم به عرفان حقيقي، عرفان هاي كاذب زيادي از سوي شياطين جني و انسي ارايه مي شود و بازار اين نوع كالاهاي معنوي داغ تر مي گردد.
زماني كه اسلام، به عنوان دين كامل و تمام از سوي خدا و پيامبر(ص) ارايه شد، شياطين در انديشه شدند كه آن را از درون تهي كنند و پوستيني به نام اسلام بي هيچ حقيقت و باطني به مردم ارايه دهند. ابليس با بهره گيري از كافراني چون ابوسفيان و منافقان قديم و جديدي چون كعب الاحبار و ياران و صحابه هاي دروغيني چون ابوهريره كذاب و جعل كننده، اقدام به ارايه مشابه اسلام كردند.
از آن جايي كه بقاي اسلام به رهبران و نخبگاني است كه حافظ حقيقت آن هستند، نوك تيز حملات دشمن، به سوي ولايت نشانه گرفته شد. پيامبر(ص) مي دانست كه ابليس و شياطين جني و انسي، بيكار نمي نشينند تا اسلام را از حقيقت آن تهي كنند و با حذف رهبري، اجازه ندهند تا مردم در مسير حقيقت اسلام گام بردارند. از اين رو پيامبر(ص) از عاقبت كار امت نگران بود. اين نگراني زماني به اوج خود مي رسد كه بانگ رحيل زده مي شود. در اين زمان، پيامبر(ص) ماموريت مي يابد تا اوصياي خود را با معرفي نخستين وصي و ولي اعلان كند و به طور رسمي
مقام ولايت اميرمؤمنان علي(ع) را بيان و آن حضرت(ع) را براي جانشيني و خلافت خود معرفي نمايد.
خداوند در آيه 67 سوره مائده، به صراحت به پيامبر(ص) مي فرمايد كه اگر جانشين به طور رسمي معرفي و نصب نشود، گويي هيچ رسالتي صورت نگرفته است، زيرا بقاي اسلام به ولايت و خلافت است.
پيامبر(ص) هراسان بود كه اعلان رسمي اين امر مهم جانشيني و ولايت امري، موجب شود تا توطئه گران اقدام به ترور نمايند كه اين كار را نيز كردند؛ (بحارالانوار، ج21، ص229-222، نيز ابن كثير دمشقي، البدايه و النهايه، ج5، ص24 و 25؛ ابن اثير جزري، اسدالغابه في معرفه الصحابه، ج1، ص573)
ولي خداوند چنان كه وعده كرده بود، ايشان را از آن حفظ كرد. (مائده، آيه 76)
وقتي ابليس و شياطين جني و انسي دريافتند كه با ترور پيامبر(ص) نمي توانند به هدف خويش برسند، پس از رحلت آن حضرت(ع) بي آنكه ياران واقعي پيامبر(ص) و بني هاشم را خبر كنند در سقيفه بني ساعده گردآمدند و در شوراي سقيفه، بزرگترين جنايت را عليه بشريت مرتكب شدند و اسلام را از حقيقت ولايت آن تهي ساختند و مردم را به سمت و سوي ديني بردند كه خودشان ساختند و به نام اسلام به جهانيان معرفي كردند. اين گونه بود كه مردم بر دين ملوك خويش (الناس علي دين ملوكهم) پرورش يافتند و اسلام بي ولايت و خلافت حقيقي توليد و مشابه سازي شد و به مردم عرضه گرديد و امت اسلام مسير گمراهي را درپيش گرفتند و به فساد و تباهي و ضلالت گرفتار آمدند.
تلاش معصومان(ع) براي ارائه اسلام واقعي
زماني كه اسلام از ولايت در سقيفه بني ساعده تهي شد، اوصيا و اولياي الهي تلاش كردند تا مسير حقيقي را به مردم نشان دهند؛ ولي همان گونه كه خداوند در قرآن بارها وعده و وعيد داده است، مردم گرفتار آزموني سخت شدند تا سيه روي شود هركه در او غش باشد. (عنكبوت، آيه2)
امت هاي پيشين از جمله قوم يهود بارها به اشكال گوناگون آزموده شدند و بسياري در اين آزمون هاي الهي شكست خوردند و به عذاب الهي گرفتار شدند و برخي به بوزينه و خوك مسخ گرديدند. (بقره، آيات 26 تا 96؛ اعراف، آيه 166 و آيات ديگر)
در يك آزموني، حضرت موسي(ع) به مدت چهل شبانه روز از امت موسوي دور مي شود، ولي آنان به آزمون الهي، گرفتار سامري مي شوند و گوساله پرست شده و برخلاف اطاعت از حضرت هارون(ع) وصي موسي(ع) به اطاعت ازسامري مي پردازند و حتي تلاش مي كنند كه ايشان را به اطاعت خود درآورند و به سبب مخالفت آن حضرت(ع) وي را به قتل برسانند. (اعراف، آيات 183 و 154)
همين داستان طابق النعل بالنعل، چنان كه پيامبر(ص) وعده داده بود، براي امت اسلام تكرار مي شود و گوساله پرستان شوراي سقيفه بني ساعده تلاش مي كنند تا به سبب مخالفت وصي پيامبر(ص) اميرمؤمنان علي(ع) با تغيير احكام نصب الهي، ايشان را به قتل برسانند. اين توطئه با ريسمان به گردن انداختن آن حضرت(ع) و آتش زدن در خانه و شهيدكردن محسن بن علي(ع) و آسيب زدن به پشت و پهلو و درنهايت شهادت حضرت فاطمه(س) ادامه يافت و هرچه معصومان(ع) يعني پنج تن آل عبا در سال هاي نخست تلاش كردند، اما فايده نداشت و در اين راه حضرت فاطمه(س) اولين شهيد راه ولايت شد.
اينكه اميرمومنان (ع) به قبر پيامبر(ص) رو مي كند و مي فرمايد: كادوا ان يقتلوني (اعراف، آيه 150) به خاطر انواع توطئه هاي تروري بود كه طراحي شد و برخي اجرا و برخي اجرا نشد.
از آن جايي كه اسلام واقعي تنها در سايه سار ولايت الهي قابليت بقا و اجرا را دارد، حضرت اميرمومنان علي(ع) تلاش كرد تا در حد توان و امكان مردم نه خودش، از خود ايثار كند و اسلام واقعي را به مردم ارايه دهد. از اين رو قرآن را چنان كه پيامبر(ص) خواسته بود، به مردم ارايه كرد، ولي آنان آن را پس زدند.
تلاش هاي آن حضرت(ع) در كنار غاصبان براي اين بود كه تا مي شود حقيقت اسلام را حفظ كند. و از انحراف بيشتر جلوگيري نمايد. از اين رو، همانند حضرت يوسف(ع) به دربار ايشان رفت (يوسف، آيه 55) و خواستار مشاركت در امر مردم شد تا به هر شكلي شده اسلام واقعي را حفظ كرده و حقيقت عدالت اسلامي را ارايه دهد.
اما تلاش هاي آن حضرت(ع) به جايي نرسيد و گوساله پرستان سامري، دور گوساله خلافت گرد آمدند و به عبادت آن بت قدرت و ثروت پرداختند، به گونه اي كه پس از سه دهه ديگر چيزي، از اسلام و عدالت آن بقا نماند و شكم ها از اموال بيت المال انباشته گشت به طوري كه خاندان عثماني و بني اميه به نشخوار كردن بيت المال ادامه دادند و حكومت اسلامي را چون گوي چوگان كودكان به سمت يكديگر پرتاب مي كردند.
برخي از افراد در اين دوره چنان از بيت المال چريدند كه پس از مرگ تنها، طلاي زرين آنان را با تبر ميان وراث تقسيم مي كردند.(الغدير، علامه اميني، ج 8، ص 282)
نظام سياسي كه در دوره پس از رحلت شكل مي گيرد، نظام سياسي غير مشروع ديني است هر چند كه از مشروعيت سياسي برخوردارمي شود، اين حكومت پس از مدتي مشروعيت و مقبوليت سياسي خود را به سبب همان انحراف از اصل ولايت از دست مي دهد؛ زيرا كار به كساني سپرده مي شود كه هيچ گونه كارايي و كارآمدي سياسي ندارند و كاري براي امت و عدالت انجام نمي دهند. بي عدالتي در عهد عثمان به اوج خود مي رسد به طوري كه انقلاب گسترده اي از مصر آغاز مي شود و مردم مصر براي عدالت و كرامت خويش قيام مي كنند. به زودي انقلاب مصر شعله مي كشد و همه خاورميانه را به هم مي ريزد و آتش به كاخ هاي پادشاهان و حكام جور عثماني مي افكند.
اين گونه است كه حركت عدالت خواهانه مردم مصر، به عربستان و حجاز و نجد مي رسد و همراه با مردم يمن و عراق، مردم مكه و مدينه قيام مي كنند و دولت نامشروع و نامقبول عثماني با قتل عثمان به پايان مي رسد.
اما به زودي وضعيت دوباره با توطئه هاي جديد منافقان و شياطين، شكل ديگري مي گيرد و انقلاب مردم از سوي ام المؤمنين عايشه و طلحه و زبير و سپس معاويه مصادره مي شود و در يك جنگ و كودتاي نظامي، قدرت از اميرمؤمنان علي(ع) به بني اميه منتقل مي شود.
امير مؤمنان علي(ع) در مدت كوتاه چهار سال و اندي از حكومت خويش مي كوشد تا نظام سياسي اسلامي را در چارچوب عدالت فراگير، ارايه دهد كه البته به كام سابقون در اسلام و رفاه زدگان آن روز خوش نمي آيد.
از نظر مردم آن زمان، هنوز حكومت براساس آراي سقيفه مشروعيت دارد. از اين رو حضرت اميرمؤمنان علي(ع) نمي تواند تغييرات مناسب و چنداني مبتني بر اسلام و حقايق واقعي آن ايجاد كند. اين دوره كه با جنگ و توطئه هاي هر روز همراه بود، اجازه نمي داد تا به نقد جدي دولت برخاسته از سقيفه پرداخته شود هر چند كه ايشان هرازگاهي به دولت برآمده از سقيفه اعتراض و نقد جدي وارد مي ساخت و آن را عامل انحرافي مي دانستند كه به حكومت ظالمان و جائران انجاميد و وضعيت امت اسلام را اين گونه بغرنج و لاينحل كرد.
جنگ هاي سه گانه با ناكثين، قاسطين و مارقين در حقيقت مبارزه با سه فرزند نامشروع دولت و نظام سياسي برآمده از سقيفه بود، اما زمان به گونه اي نبود كه فرصت تحليل را به مردم بدهد و ايشان را با ريشه همه بدبختي هاي امت يعني مشروعيت يابي نظام سقيفه آشنا سازد.
قيام براي مشروعيت زدايي از نظام سياسي سقيفه
امام حسين(ع) شايد مهم ترين و اصلي ترين گام را براي تبيين حقيقت نظام ولايي و امامي برگرفته از قرآن و اسلام و مشروعيت زدايي از نظام برآمده از سقيفه انجام داد. آن حضرت(ع) هدف از قيام خويش را اصلاح امت جد خويش دانسته است؛ زيرا اين امت دچار تباهي و فساد شده است؛ چرا كه نظامي سياسي را انتخاب كرده بود كه برخلاف آموزه هاي وحياني قرآن و اسلام بود.
از نظر امام حسين(ع) ريشه همه مصيبت هاي امت و فسادهاي جاري در جامعه اسلامي، نظام سياسي برآمده از سقيفه است كه درنهايت به خلافت سلطنتي انجاميده و امت را از فوايد اسلام بي بهره كرده است.
اگر نظام سياسي برآمده از سقيفه نقد جدي شود، ديگر هيچ كس به خود اجازه نمي دهد تا به نام اسلام، ظلم و جور نمايد و به نام خدا از بيت المال مسلمين بچاپد و غارت و چپاول نمايد.
نوك حملات امام حسين(ع) به نظام سياسي بود تا همچنان كه نيمي از مشروعيت سياسي خود را با عدم بيعت افراد سرشناس جامعه اسلامي آن روز از دست داده است و از عدم مقبوليت سياسي به سبب ناكارآمدي رنج مي برد، از مشروعيت ديني نيز ساقط كند به گونه اي كه هيچ گونه فلسفه اي براي بقاي چنين حكومت ها در آينده وجود نداشته باشد.
مشروعيت در حقيقت فلسفه توجيه اعمال قدرت و زور از سوي حاكمان است. اگر اين فلسفه توجيهي، از نظام سياسي وقت برداشته شود، همه آن چه اين حكومت بر بنياد آن شكل گرفته فرو مي ريزد و مشروعيت خود را از دست مي دهد.
امام حسين(ع) در كربلا با خون خود و اهل بيت خويش، نه تنها حكومت يزيدي را از مشروعيت ديني و سياسي و مقبوليت اجتماعي انداخت، بلكه بنياد حكومت هاي مبتني بر آن را نيز از ميان برداشت؛ زيرا با تاكيد بر انحراف ريشه دار سقيفه نشان داد كه حكومت هاي يزيدي ريشه درتفسير نادرست ازاسلام و ارايه الگوي باطل ازاسلام سياسي مبتني بر شوراي سقيفه دارد. هنگامي كه حكومت يزيدي ساقط شد، همه حكومت هاي مبتني برسقيفه ازمشروعيت ديني و سياسي درميان مردم ساقط گرديدند.
از اينجاست كه يزيديان مي كوشند تا با تشكيك در قيام حسيني و سركوب فلسفه و اهداف آن، پايه هاي نامشروع حكومت هاي مبتني بر شوراي سقيفه را حفظ و تاييدكنند.
اصلاح امت پيامبر، تنها با اصلاح نظام فكري و سياسي امكان پذير است. امت اسلام مي بايست با يك شوك عظيم از خواب سنگين بيدار مي شدند و مي فهميدند كه بي عدالتي و ناديده گرفتن آموزه هاي قرآني و اسلامي، ريشه درانحراف سقيفه دارد. درحقيقت امام حسين (ع) نشان مي دهد كه هر آنچه بر سر امت اسلام آمده است، ثمره اي از ثمرات سقيفه و انحراف عظيمي است كه سرچشمه درآن دارد.
امام حسين (ع) مي خواهد نشان دهد كه اسلام و نظام بر آمده از سقيفه به سادگي سرور جوانان اهل بهشت را نه تنها مي كشد و خاندان پيامبر(ص) را به اسارت مي برد بلكه بر او باكي نيست كه هرگونه قوانين عقلاني و انساني را زيرپا گذارد و به چيزي پايبند نباشد.
اگر امام حسين (ع)سرور جوانان بهشت، كشتي نجات، چراغ هدايت و مانند آن بر اساس آيات و روايات بسياري چون آيه مباهله و تطهير (آل عمران، آيه 16؛ احزاب، آيه 33) است، پس مخالفان او اهل دوزخ مي باشند و نمي توانند حق باشند. بر اين اساس، هركسي كه در برابر اين جريان ناب اسلامي قرار مي گيرد، ضد اسلامي و كافر و منافق تلقي مي شود و از مشروعيت ساقط گردد.
حركت امام حسين (ع) و نهضت خونين او موجب شد تا مردم به يك باره نسبت به نظام سياسي و سبك زندگي ارايه شده از سوي دولت هاي پيشين ترديد جدي داشته باشند و به نقد رفتار نياكان و پيشينيان بپردازند كه نتيجه رفتار آنان موجب شد تا امت اسلام، امام امت را سر از تن جدا كند و بر تن هاي بي جان آنان اسب بتازاند و اهل بيت پيامبر (ص) را به اسارت و بردگي و بندگي برد و به عنوان خارج از دين اسلام و حتي به معرض فروش و كنيزي بگذارد. اين درحالي است كه بر اساس دستورهاي صريح و نص قرآني، امت مي بايست اهل پيامبر(ع) را دوست بدارد و اطاعت ايشان نمايد و آنان را الگوي هاي كامل زندگي خويش بداند و درمودت و محبت و ولايت ايشان كوچك ترين كوتاهي نورزد.
به هرحال، انقلاب و نهضت حسيني (ع) موجب شد تا نظام هاي سياسي مبتني بر سقيفه با ترديد و تشكيك جدي مواجه شود و ديگر از بنيادهاي توجيهي و فلسفي قويم براي تداوم بهره مند نباشد.

 



جلوه هايي از ويژگي هاي معنوي آيت الله سيدعلي قاضي

سلوك رفتاري بزرگان، بويژه كساني كه درعرصه عرفان صاحب نام و آوازه بوده اند. درسهاي تربيتي و اخلاقي فراواني براي علاقه مندان به اين مباحث دارد. مطلب حاضر نگاهي كوتاه و اجمالي به سلوك عرفاني آيت الله سيدعلي قاضي دارد. اين مطلب را كه از خبرگزاري فارس انتخاب شده است از نظر گرامي تان مي گذرانيم:
دراحوال آيت الله سيد علي قاضي نوشته اند: كثرت سجده و انقطاع او به گونه اي بود كه گاهي شاگردان خدمتشان مي رسيدند و او آن قدر درسجده بود كه آنها نااميد شده و برمي گشتند. عبادت شبانه كلامش را نافذ و آتشين كرده بود و با جمله اي دلي را مي ربود.«دنيا مي خواهي نماز شب بخوان، آخرت مي خواهي نمازشب بخوان».
وعلامه طباطبايي با همان عبارت،شوري در دل مي بيند و تا آخر درمحضرش به كسب فيض مي نشيند ودست از او برنمي دارد.
انس با قرآن
آقاي قاضي برانس با قرآن تاكيد بسيار داشتند، ازجمله درنامه اي به يكي از شاگردانشان اين چنين مي فرمايد:«عليكم بقراء ه القرآن الكريم في الليل بالصوت الحسن الحزين فهو شراب المومنين: بر شما بايد به قرائت قرآن كريم درشب، با صداي زيبا و غم انگيز، پس آن شراب مؤمنين است.»
و مي فرمودند:«و آن قره العيون مخلصين را هميشه درچشم داشته باشيد و با آن هادي طريق مقيم و صراط مستقيم سير نماييد و از جمله سيرهاي شريف آن قرائت است به حسن صوت و آداب ديگر، خصوص در بطون ليالي».
و ظاهر آداب ايشان براين قرار داشته كه با قرآن استخاره نمي كردند و به شاگردانشان هم مي فرمودند:«بنده، به قرآن كريم استخاره نمي كند».
و به شاگردانش آيت الله علي محمد بروجردي مي گويد:«هيچ گاه از قرآن جدا مشو.»
تلاوت مسبحات
آيت الله كشميري نقل كرده است:«آقاي قاضي سجده هاي طولاني داشت و معمولا قبل از خواب، «مسبحات»را تلاوت مي فرمود و براي روشنايي قلب، هفتاد مرتبه استغفار بعد از نماز ظهر و عصر را تجويز مي كرد.»
علامه طباطبايي فرموده اند:«... سوره هاي مسبحات كه با يسبح و سبح شروع مي شود پنج عدد است: سورهاي حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن. و سوره اعلي كه با «سبح» به فعل امر شروع مي شود، جزء مسبحات نيست، گرچه در روايتي وارد شده است وليكن در روايت معتبره، مسبحات را همان پنج سوره تعيين كرده است.
و در روايت است كه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اين پنج سوره را هر شب قبل از خواب مي خواندند و از سبب قرائت اين سوره ها از آن حضرت سؤال كردند؛ حضرت درجواب فرمودند: درهريك از اين سوره ها آيه اي است كه به منزله هزار آيه از قرآن است! و در روايت ديگر وارد شده كه هركس «مسبحات» را شب، قبل از خواب بخواند، نمي ميرد مگرآنكه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و اله و سلم را قبل از مردن مي بيند؛ و آن حضرت محل و مقام وي را در بهشت به او نشان مي دهند!
نماز
آيت الله نجابت به نقل از ايشان گفته است:«فقر و بي پولي و اولاد زياد همواره به من فشار مي آورد اما هنگامي كه سرنماز مي ايستم خداوند تبارك و تعالي لذت عبوديت را به قسمي به بنده مي فهماند كه قريب به يك ساعت نمازم طول مي كشد و پس از نماز فكر مي كنم اين لذت عبوديت در نشئه بعدي به نحوي كه عبوديت و ربوبيت حفظ شود آيا نصيبمان مي شود يا نه؟!»
و راستي كه چه زيباست اين نجواي سيدالساجدين، زين العابدين (ع) و چه درست مي آيد درمورد اين بزرگان:«الهي بك هامت القلوب الو الهه و علي معرفتك جمعت العقول المتباينه فلا تطمئن القلوب الا بذكرك و لاتسكن النفوس الا عند رؤياك: خدايا چه دل هاي سرگشته و قلب هاي بي تاب كه شيفته و ديوانه تو شد و چه عقل ها كه معرفت تو را گرد هم آورد و راه به جايي نبرد، مگر اين دل ها جز به ياد تو آرام مي شوند و مگر اين جان هاي بي قرار جز لحظه ديدار تو آرام و قرار مي گيرند؟!
آيت الله قاضي مي گويد:« گاهي طلبكار به درمنزل مي آيد و درخانه چيزي نيست تا بدهم. از هرطرفي در فشارم، ولي در نماز به بركت خود خدا مثل اين كه نه زن دارم و نه بچه و نه قرضي؛ مشغول نماز كه مي شوم آهنگ افلاك را مي شنوم. از خدا خواسته ام كه اين سماع را از من برندارد.»
از آيت الله نجابت نقل شده است كه:«اين تازه احوالات ايشان در اواسط راه و بدايات بوده، والا در نهايات كه بسيار برتر بود.» و او نه تنها از دنيا و مردم آن منقطع است كه از آخرت هم چشم پوشيده و به شاگردان خود نيز مي گويد:«درحال حاضر نماز يا ذكر و عبادت در برابر زيباي مطلق و جمال جميل الهي هرچه ديديد و شنيديد، شما را مشغول نكند و مبادا به بهانه بهشت از بهشت آفرين غافل شويد.»
و شاگردي چون علامه دراين سيره توحيدي پرورش مي يابد كه مي گويد:«روزي من درمسجد كوفه نشسته بودم و مشغول ذكربودم. در آن بين يك حوريه بهشتي از طرف راست من آمد و يك جام شراب بهشتي در دست داشت و براي من آورده بود و خود را به من ارائه مي نمود. همين كه خواستم به او توجه كنم، ناگهان ياد حرف استاد افتادم و لذا چشم پوشيده و توجهي نكردم. آن حوريه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را تعارف كرد. من نيز توجهي ننمودم و روي خود را برگرداندم و آن حوريه رنجيده شد و رفت.»
از مرحوم سيد هاشم رضوي نيز نقل شده است:«ايشان فرزندي داشتند كه خيلي مورد علاقه شان بود و با حادثه برق گرفتگي از دنيا رفت. درآن روزهاي غم انگيز به خدمتشان شرف ياب شدم تا عرض تسليتي كرده باشم. اولا فرمودند:«آن بچه تا الان نزد من بود شما كه آمديد او رفت. و سپس درخلال عرض تسليت فرمودند: تمام هم و غم دنيا درنزد ما تا اول الله اكبر نماز است.»
مي فرمود:«دو سه روز است در اين فكرم كه اگر در بهشت نگذارند ما نماز بخوانيم چه بكنيم؟!»
به او مي گويند: تو و اينهمه اهل و عيال و خرج زياد و بي پولي؟ مي گويد:«اين حال را دوست دارم. در مقابل آن غناي مطلق بايد فقيرترين باشم، وقتي پول ندارم احساس نياز بيشتري به خدا مي كنم و التفاتم به خدا بيشتر مي شود و در آن حال با خود مي انديشم آيا اين لذايذي كه از نماز نصيبم مي شود، در برزخ هم نصيبم مي شود.»
شبي تمام در سجده «حسن حسن» مي گويد و وقتي از او مي پرسند كه چرا چنين مي گوييد، پاسخ مي دهد: «خداوند به من فرزندي داده است كه ديدم خيلي تسليم است من هم گفتم در سجده حسن حسن بگويم تا خدا به من هم مثل او سلم بدهد.» تنها چيزي كه مي تواند از اسرار نماز براي ديگران بگويد اين است: «اگر نماز را تحفظ كرديد همه چيزتان مي ماند.»
نماز شب
اينها احوالات نمازهاي روزانه آيت الله قاضي بود، اما او شب ها نيز آرام و قرار نداشت.
آيت الله نجابت مي فرمود: «كم مي خوابد و مكرر بيدار مي شود مثل كسي كه دنبالش كرده اند، اين عشق، اين جنون الهي مگر براي او خواب گذاشته است، بيدار مي شود و به نماز مشغول مي شود، اما نه چهار ركعت، نه ده ركعت و يازده ركعت كه تا بيست ركعت و بيشتر». و توصيه ايشان به علامه طباطبائي معروف است كه: «دنيا مي خواهي نماز شب بخوان، آخرت مي خواهي نماز شب بخوان.»
خودش مي گويد: «20سال تمام است كه وضو دارم و بي وضو نبوده ام، الا حين تجديد وضو و نخوابيدم مگر با طهارت آبي.» يك روز هم كه فرزندشان از ايشان مي پرسد شما چه مي كنيد كه هر وقت مي خواهيد بيدار شويد، اين قدر راحت بيدار مي شويد؟ آيه آخر سوره كهف را مي خوانيد؟ جواب مي شنود كه: «نه، بيدار مي شوم چون بايد بيدار شوم.»
آقاي سيدمحمدحسن قاضي مي گويد: «روزي با يكي از برادرانم در رابطه با حالات معنوي و شب زنده داري پدرمان صحبت مي كرديم. پرسيدم: شما خاطره اي در اين باره داريد؟ گفت: او شب ها هميشه مشغول راز و نياز با خداي خود بود و ستاره هاي شب با گريه هاي او آشناست. در خانه ما دو اتاق تو در تو بود كه فقط يك درب بيروني داشت. مادرم و تمامي بچه ها در اين اتاق مي خوابيدند و اتاق ديگر مخصوص پدرمان بود كه شب ها در آن جا استراحت مي كرد. بسي از شب هاي طولاني كه صداي گريه و زاري از آن اتاق به گوش مي رسيد. ولي هيچ كس جرأت بيان كردن نداشت و هميشه من در صدد اين بودم كه به حقيقت آن دست يابم.
در يكي از شب ها با صداي گريه از خواب بيدار شدم. همه خوابيده بودند و سكوت همه جا حاكم بود و تنها صداي شيوني بود كه از آن اتاق به گوش مي رسيد. يواشكي به سوي اتاق مزبور به راه افتادم همين كه به در اتاق نزديك شدم از سوراخ در، به درون اتاق نگاه كردم و ديدم پدرم نشسته و با حالت خاص معنوي، صورتش را با دست هايش پوشانده است و مشغول ذكر مي باشد و ظاهراً دعايي را به صورت تكرار بيان مي كند. با حالت اضطراب به بستر خود برگشتم و متوجه شدم مادرم بيدار شده و سراغ مرا مي گيرد. همين كه مادرم را ديدم، زود انگشتش را به دهان گذاشت و مرا به سكوت و آرامش دعوت كرد.»
او در نامه اي كه به يكي ديگر از شاگردانش مي نويسد، چنين مي فرمايد: «اما نماز شب، پس هيچ چاره و گريزي براي مؤمنين از آن نيست و تعجب از كسي است كه مي خواهد به كمال دست يابد در حالي كه براي نماز شب قيام نمي كند و ما نشنيديم كه احدي بتواند به آن مقامات دست يابد مگر بوسيله نماز شب.»
نشاط براي نماز شب
علامه طهراني درباره سيدهاشم حداد نوشته است: «... ايشان در اول غروب پس از نماز مغرب، مقدار مختصري به عنوان شام آنچه را كه از منزل مجاور يعني منزل سر كوچه كه عيالاتشان آنجا بودند مي آوردند، تناول نموده و پس از اداي نماز عشاء مي خوابيدند. ساعتي مي گذشت بيدار مي شدند و از بام به زير مي آمدند و تجديد وضو نموده، بالا مي آمدند و چند ركعت نماز با صداي خوش و آهنگ دلنشين قرآن از سوره هاي طويل مي خواندند، و بعدا قدري همين طور متفكراً رو به قبله مي نشستند، و سپس مي خوابيدند. باز بيدار مي شدند و چند ركعت نماز ديگر به همين منوال مي خواندند. و چون شبها كوتاه بود لهذا ديگر وقتي به اذان صبح باقي نمي ماند.
و چه بسا اين حال يا در دفعه اول كه بيدار مي شدند مي فرمودند: سيدمحمد حسين! چاي يا آب گرم بياور! من پائين مي رفتم و روي چراغ فتيله نفتي چاي درست مي كردم و فورا مي آوردم. مي فرمودند: مرحوم آقا (يعني مرحوم قاضي) خودش اين طور بود و به ما هم اين طور دستور داده بود كه: «در ميان شب چون براي نماز بر مي خيزيد، چيز مختصري تناول كنيد؛ مثل چاي يا دوغ يا يك خوشه انگور، يا چيز مختصر ديگري كه بدن شما از كسالت بيرون آيد و نشاط براي عبادت داشته باشيد.»
سجده هاي طولاني
آيت الله كشميري مي فرمود: «در ايامي كه در نجف خدمت مرحوم قاضي مشرف مي شدم گاهي به منزلشان كه مي رفتم مي ديدم ايشان در سجده هستند و آن قدر سجده ايشان طولاني بود كه من خسته شده و از منزل بيرون مي آمدم!»
تيزبيني در انجام مستحبات
يكي از اشخاصي كه به مرحوم آقاي قاضي علاقه داشت و رابطه دوستي و رفاقت با هم داشتند مرحوم آيت الله ميرزا باقر زنجاني (متوفي 1394 ق) بود كه از مدرسين ممتاز و مجتهدين نامي نجف به شمار مي رفت.
فرزند ايشان حجه الاسلام شيخ محمود زنجاني نقل كرده اند: «پدرم صميميت زيادي با مرحوم قاضي داشت و از جواني با هم دوست و رفيق بودند. البته ايشان در سلك و روش عرفاني مرحوم قاضي نبود و چه بسا هم به طور مطلق قبولش نداشت ولي سيد را شخصي اهل معني و بزرگوار مي دانست. روزهاي جمعه كه در منزل آقاي قاضي روضه برقرار مي شد، تشريف مي برد و ايشان هم براي روضه منزل ما مي آمدند.
پدرم نقل مي كرد: روز جمعه اي به منزل آقاي قاضي رفتم بعد از اتمام روضه چند نفري نشستند و مشغول صحبت شديم، نزديك زوال كه شد آقاي قاضي فرمود: ببخشيد، اگر اجازه بدهيد من يك غسل جمعه اي بكنم؛ چون من ملتزم به انجام آن هستم و پس از آن بلند شد و در ايوان منزل لنگي به كمر بست و يك پارچه كوچك را كه در حدود دو ليوان آب مي گرفت پر از آب كرده در كنار خود گذاشت، سپس پارچه اي را داخل پارچ كرده و خيس نمود و با آن سر خود را مرطوب كرد پس از آن صورت، بعد بدن و بالاخره تمام بدن را خيس كرد و سپس با حوله پاك نمود و لباسهايش را پوشيده و نزد ما آمد و نشست. ما كه متعجبانه به ايشان نگاه مي كرديم گفتيم: آقاي قاضي! غسل شما اين بود؟!
قاضي فرمود: «بلي! اين غسل سنت (مستحب) است كه در آن نبايد اسراف بشود.» و ما از اين رفتار بي آلايش و بدون تكلف ايشان بسيار تحت تاثير قرار گرفتيم.»
برنامه ماه رمضان
نقل است كه: در دهه اول و دوم ماه رمضان، مجالس تعليم و انس آيت الله قاضي در شبها بود، در حدود چهار ساعت از شب گذشته شاگردان او به محضرش مي رفتند و دو ساعت مجلس طول مي كشيد.
ولي در دهه سوم، مجلس تعطيل بود و مرحوم قاضي ديگر تا آخر ماه رمضان ديده نمي شدند و هرچه شاگردان به دنبال ايشان مي گشتند در نجف، در مسجد كوفه، در مسجد سهله و يا در كربلا، ابدا اثري از ايشان نبود! و اين رويه مرحوم قاضي در همه سال بود تا زمان رحلت.»
خلوت
سكوتش بيشتر از كلامش بود و خلوتش بيشتر از جلوتش.
روزهايي در بعضي ايام سال نيست، مي شود. هيچ كس خبري از او ندارد نه در مدرسه و نه در مسجد، نه در كوفه و نه در سهله. هيچ كس او را نمي يابد. او كجاست؟ چه مي كند؟ با كيست؟ چگونه رفته؟ و چگونه برمي گردد؟ هيچ كس نمي داند، هيچ كس...
آري! مداومه الخلوه داب الصلحا.
و اين خلوت او نه تنها، تنهايي نيست، بلكه آكنده از اسرار است. راستي او چه عوالمي دارد كه كسي راه بدان ندارد و حتي براي شاگردانش كه محرم ترين هاي او هستند، اسرار را فاش نمي كند.
انس او با خلوت است و روح او با وحدت. ساعت ها به تفكر در وادي السلام نجف مي پردازد و خودش مي گويد كه: «با روح مردگان مانوس تر است تا با زندگان.»

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14