(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 6 بهمن 1390- شماره 20128

چراغ راه
حكايت خوبان
تقويت مناسبات اجتماعي
تأثير نور يقظه در سلوك عارفان
توصيف شخصيت پيامبر اكرم(ص) از زبان قرآن كريم
محمد(ص)، جانشين ويژه خداوند
تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي (بخش 31 و پاياني)
روابط با نامحرم، زمينه ساز تخريب



چراغ راه

رابطه دين و عقل
قال النبي(ص): دين المرءعقله ومن لاعقل له لادين له
پيامبراعظم(ص) فرمود: دين (و دين داري صحيح) آدمي به عقل و خرد اوست.
هر كس كه عقل ندارد، دين (و دين داري درستي) ندارد.(1)

1-نهج الفصاحه، ح1581

 



حكايت خوبان

عاطفه پيامبر(ص)
وقتي ابراهيم پسر پيامبر اكرم (ص) كه از ماريه قبطيه بود، در هجده ماهگي از دنيا رفت، يعني هنوز دو سالش تمام نشده بود، پيامبر گرامي (ص) كنار جنازه اش محزون بود و اشك مي ريخت. مردم مي گفتند: عجب! پيامبر (ص) به ما دستور صبر و مقاومت در مصائب را مي دهد و خود اين چنين ناراحت و گريان است؛ حضرت فرمود:«القلب يحزن و العين تدمع ولانقول مايسخط الرب»
دل مي سوزد و چشم مي گريد اما چيزي نمي گوييم كه خدا را به خشم آورد.(1)

صفيرهدايت 24، توبه، آيت الله ضياءآبادي

 



تقويت مناسبات اجتماعي

پرسش:
براساس آموزه هاي اسلامي، در مقابل آنان كه دوستشان داريم. چگونه بايد رفتار كنيم، تا روز به روز پايه هاي مودت و رحمت در مناسبات اجتماعي مستحكم تر گردد؟
پاسخ:
يكي از شاخص هاي رشد و پيشرفت هر كشور چگونگي روابط و مناسبات اجتماعي ميان آحاد آن جامعه است. اينكه تا چه اندازه ملاك ها و معيارهاي اخلاقي و انساني ميان آنان رعايت مي شود؟ و اينكه تا چه اندازه صداقت، شفافيت، صميميت، اعتماد و رعايت حق و حقوق يكديگر و... در روابط و مناسبات اجتماعي عينيت و جلوه خارجي دارد؟ ميزان رشد و شكوفايي و بالندگي هر كشوري را تعيين مي كند. آموزه هاي اسلامي در اين رابطه الگوهاي رفتاري را براي ما مطرح مي كند كه در صورت تحقق و التزام عملي به آنها، جامعه اسلامي جلوه اي الهي و انساني و الهام بخش پيدا خواهد كرد در اينجا به نحو اجمال اهم اين الگوهاي رفتاري را مطرح مي كنيم.
1- خوش اخلاقي
قرآن كريم يكي از مزاياي فوق العاده اخلاقي پيامبر اسلام(ص) را خوش اخلاقي ذكر كرده و مي فرمايد:
در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدي در حالي كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودي از اطراف تو پراكنده مي شدند. پس دستور مي دهد: از تقصير آنان بگذر و آنها را مشمول عفو خود گردان و براي آنها طلب آمرزش كن. (آل عمران- 159)
امام علي(ع) مي فرمايد: چه بسا (كسي كه) عزيز و ارجمند است و اخلاقش او را خوار و ذليل مي كند و كسي كه خوار و ذليل است و اخلاقش او را عزيز و ارجمند كرد. (ميزان الحكمه، ج4، ص 1519) آن حضرت در جاي ديگر مي فرمايد: بنده هر چند در عبادت ضعيف باشد، با اخلاق نيكوي خود در آخرت به درجات بزرگ و منزلت هاي والايي دست مي يابد. (همان، ص 1524) همچنين امام صادق(ع) در پاسخ به پرسشي از حد و معناي حسن خلق فرمود: حسن خلق اين است كه نرم خو و مهربان باشي، گفتارت پاكيزه و مودبانه باشد و با برادرت با خوشرويي برخورد كني.(همان)
2- اظهار محبت و پاسخگويي به آن
جامعه اسلامي براساس محبت و دوستي بين برادران ايماني پايه ريزي شده است، و اين محبت ناشي از ايمان به خدا و تكليف مردمان ايماني در رعايت حدود و حقوق يكديگر بر مبناي مودت و برادري است.
در جامعه اي كه اساس آن بر محبت به ديگران پايه گذاري شده و براساس چشم پوشي از خطاهاي افراد طراحي شده و همه باور دارند كه رفع نياز ديگران نعمت الهي است و اين فرصت، لطف خدا به بندگان نيكوي اوست، اين فرصت ها چنان مورد استفاده بزرگان دين و مذهب قرار مي گرفته است كه در رفتار آنان رفع نياز از نيازمندان در صدر عبادات الهي است و الگوي اين عمل علي(ع) است كه در حين نماز كه عبادت الهي است، نياز مستمندي را رفع مي نمايد كه آن هم عبادت الهي است.
پيامبر گرامي اسلام در زمينه ابراز محبت به ديگران مي فرمايد: هرگاه يكي از شما برادرش را دوست داشته باشد، بايد به او اعلام كند، زيرا اين بيشتر مايه بقاي الفت و استواري محبت مي شود. (نهج الفصاحه، ج2، ص26)
قرآن كريم در سوره نساء آيه 86 يك حكم كلي و عمومي را در رابطه با پاسخگويي به محبت هاي ديگران اعلام مي دارد: «هنگامي كه كسي به شما تحيت گويد، پاسخ آن را به طرز بهتر بدهيد و يا لااقل به طور مساوي پاسخ گوييد» تحيت در لغت از ماده حيات و به معني دعا براي حيات ديگري كرده است، ولي معمولا اين كلمه هر نوع اظهار محبتي را كه افراد به وسيله سخن يا عمل، با يكديگر مي كنند شامل مي شود كه روشن ترين مصداق آن همان موضوع سلام كردن است.
ادامه دارد

 



تأثير نور يقظه در سلوك عارفان

اي عزيز سالك اولين نوري كه به قلب عبد مي رسد و قلب عبد بدان منور مي گردد، نور يقظه است، اين نور به عبد حيات مي دهد و او را براي درك نور تنبيه آماده مي كند.
وقتي نور يقظه در دل سالك پرتو افكند سالك را به سير وا مي دارد. اين نور در تمام مدت سلوك همراه سالك هست. هر مانعي كه از سالك دفع و هر حجابي از او گرفته شود براي او انتباه جديدي حاصل مي گردد. چون اين انتباهات در راه سلوك غيرقابل تصور و غيرقابل تحديد است. از اين جهت عنوان يقظه و انتباه عنواني اعتباري است. بدين معنا كه سالك در هر حال در انتباه و بيداري يا يقظه جديدي خواهد بود. پس اگر گفته شد، فردي بيدار گشت و متنبه شد، نبايد تصور شود، او با يك جلوه به حقيقت واصل گشت. سلوك ابتدايي دارد. ابتداي سلوك را از آن جهت كه مقدم آن عالم بي خبري و بي اطلاعي است يقظه ناميده اند. متيقظ يا متنبه وقتي از لباس عادت خارج گشت و در سلك حق جويان و حق طلبان درآمد، راهي بس طولاني در پيش دارد. معلوم نيست اين راه كي به پايان مي رسد. آنچه مسلم است، اين است كه سالك پيوسته، در حال يقظه و تنبه است. نبايد فراموش كرد متيقظ آن كسي است كه با توجه و عنايت خاص الهي بيدار شده باشد.
يقظه اي كه با تذكار و تذكر اين و آن پديد آيد همچون آتش شمع است با يك حمله هواي نفس خاموش مي شود. يقظه اي كه با توجه حضرت حق پديد آيد همچون آتش پروانه است. براي آن خاموشي نيست. آن با هوا خاموش نمي شود... آن سالكي كه با عنايت و توجه الهي بيدار گشت، التهاب عجيبي دارد. شب و روز آرام ندارد. او چون به موقعيت خويش پي برده به جنايات و خيانات نفس واقف شده پيوسته براي بهبودي حال خويش در اضطراب است. اين اضطراب و التهاب نمي گذارد او با كسي انس گيرد. از اينجا است كه مربي او هم متناسباً به حال او دستور مي دهد در راه سلوك و قيام به سوي حق دو به دو و يك به يك بپاي خيزيد. «ان تقوموالله مثني و فرادي»(1)

1- مقامات معنوي، محسن بينا، ج 1، صص 33-32

 



توصيف شخصيت پيامبر اكرم(ص) از زبان قرآن كريم
محمد(ص)، جانشين ويژه خداوند

جعفر الهامي
يكي از وظايف مومنان در قبال حضرت محمد مصطفي(ص) سرمشق قراردادن ايشان است. پس لازم است كه شخصيت و سبك زندگي آن حضرت(ص) از سوي مومنان از طريق منابع معتبر شناخته شده به دست آيد و براساس آن، منش و كنش و واكنش هاي خويش را سامان دهيم و به حكم و فرمان الهي، محمدي شويم تا محبوب و مرضي خداوند گرديم؛ زيرا تنها راه خدايي و رباني شدن انسان، حركت در مسير محمد(ص) و پيروي و اطاعت از ايشان است.
نويسنده برهمين اساس به سراغ آموزه هاي قرآن رفته و بر آن شده تا توصيف قرآن را از زندگي و شخصيت آن حضرت ارائه دهد؛ زيرا قرآن مهم ترين و اصلي ترين منبع در شناخت آن حضرت است.
پيامبر(ص) انسان معصوم
بي گمان كسي كه در شخصيت و رفتار و كردار، بر خطا مي رود و اهل لغزش، سهو، نسيان، اشتباه و مانند آن است و يا در انديشه و بينش و نگرش مطابق حق نمي باشد، نمي تواند الگو و سرمشق مطلق انسانيت باشد؛ از اين رو به ضرس قاطع و حكم قطعي و يقيني مي توان گفت كه حضرت محمد(ص) در همه چيزش معصوم است؛ زيرا اگر هيچ دليل ديگري جز فرمان خداوند به پيروي مطلق و بي چون و چرا ازآن حضرت و اسوه قرار دادن وي (احزاب، آيه 21) نبود، مي توان حكم به عصمت آن حضرت(ص) كرد؛ زيرا اگر خداوند، اطاعت ازآن حضرت را عين اطاعت خود شمرده (آل عمران، آيات 32 و 132؛ نسا؛ آيه 59؛ انفال، آيات 1، 20 و 46) از آن روست كه ايشان در همه چيزش خدايي شده و مظهر الوهيت و اسماء و صفات الهي است و در قول و فعل هرگز به هيچ وجه برخطا و اشتباه نمي رود و مصداق اسم حق است. لذا از آن حضرت(ص) به عنوان اسوه نيكو ياد كرده و بي هيچ اما و اگري پيروي از آن حضرت(ص) را واجب دانسته است. (احزاب، آيه 1)
از آيه 31 سوره آل عمران به دست مي آيد كه اگر انسان بخواهد محبوب خداوند شود مي بايست از پيامبر(ص) اطاعت كند و تابع او شود و به دقت از آن حضرت(ص) و زندگي اش پيروي نمايد. اين بدان معناست كه آن حضرت تنها راه رسيدن انسان به مقاماتي است كه هدف و فلسفه آفرينش است و حتي براساس آموزه هاي پيامبر(ص) و مكتب اسلام، همه پيامبران همين راه را نشان مي دادند؛ زيرا مسير بازگشت انسان از خدا به سوي خدا (بقره، آيه 156) پروردگار محمد(ص) و منتهاي سير انسان نيز محمد(ص) و پروردگار اوست. (علق، آيه 8؛ نجم، آيه 42) چرا كه آن حضرت(ص) تنها انساني است كه در مقام تقرب اتم و اكمل قرار گرفته و از مقام قاب قوسين او ادني (نجم، آيه 9) آمده است. پس كسي در تقرب به خدا و حب به او نزديك تر از پيامبر نيست. از اين رو حبيب الله است و مسير محبوبيت هر انساني دست يابي به حب ايشان از طريق اتباع از اوست.
چنين شخصيتي شايسته پيروي و سرمشق شدن مطلق است و خداوند او را از هر لحاظ در تماميت كمالي معرفي مي كند به گونه اي كه در عصمت مطلق خود هرگز به سهو، اشتباه و خطا نمي رود و هيچ گونه ميل و گرايش به باطل ندارد و حق مطلق و مظهر حق مطلق الهي است.
همه پيامبران پيشين از ايشان آموختند و شاگرد مكتب او هستند هرچند كه از نظر خلقي در عالم ماده، متاخر از همه ايشان و خاتم النبيين است.(احزاب، آيه 40) همه پيامبران پيشين، آن حضرت را مي شناختند و مامور بودند كه هم از مظهريت اتم و اكمل ربوبيت ايشان بهره مند شوند و هم ايشان را به خلق بشناسانند؛ زيرا خلق به واسطه ايشان با خالق آشنا مي شوند؛ چنان كه پيامبران با وجود ايشان، با خداوند آشنا شدند.
اميرالمؤمنين(ع) فرموده اند: قلت: يا رسول الله! فنحن افضل ام الملائكه ؟ فقال: يا علي! نحن افضل خير خليقه الله علي بسيط الارض و خيره ملائكه الله المقربين؛ و كيف لاتكون خيراً منهم و قد سبقناهم الي معرفه الله و الي توحيده؛ فبنا عرفوا الله و بنا عبدوا الله و بنا اهتدوا السبيل الي معرفه الله.
پرسيدم: اي رسول خدا، ما برتريم يا فرشتگان؟ فرمود: اي علي ما برتر از آفريده هاي خدا بر گستره زمين و از برگزيدگان فرشتگان مقرب درگاه خداونديم؛ و چرا برتر از آنان نباشيم، در حالي كه به شناخت خداي تعالي و معرفت وحدانيتش پيشي گرفتيم؛ آنان به واسطه ما خدا را شناختند و به واسطه ما خدا را بندگي و عبادت كردند و به واسطه ما به راه شناخت خدا هدايت شدند. (بحارالانوار، ج 26، ص 633)
خداوند در قرآن گزارش مي كند كه پيامبران از جمله حضرت عيسي(ع) و حضرت موسي(ع) مامور بودند تا آن حضرت (ص) را به پيروان خويش معرفي كنند و در انجيل و تورات، آن حضرت(ص) را معرفي كردند. (صف، آيه 6؛ فتح، آيه 92) زيرا شناخت آن حضرت(ص) و ايمان به ايشان جزو اسلام و ايمان هر مومني از بشر در طول تاريخ از آدم(ع) تا پايان هستي و قيامت است.
به هر حال، شخصيت بي بديل پيامبر(ص) در هستي و مظهريت اتم و اكمل ايشان در الوهيت و ربوبيت است كه آن حضرت را شايسته خلافت مطلق از سوي خداوند و اطاعت مطلق و همچنين سرمشق و اسوه مطلق نموده است؛ زيرا چنين انساني، فاني در خداوند و بقاي او به بقاي الهي است. از اين روفعل آن حضرت(ص) به خداوند نسبت داده مي شود. (انفال، آيه 71)
عقل مطلق و اعتدال وجودي
پيامبر(ص) شايد تنها شخصيت هستي باشد كه از وي به عنوان عقل مطلق ياد مي شود. در روايات معتبري از آن حضرت(ص) آمده كه خود را اولين موجود هستي معرفي مي كند و مي فرمايد: اول ما خلق الله نوري. (بحارالانوار، ج 1، باب حقيقه العقل و كيفيته و بدو خلقه، ص 79، حديث هفتم) در حالي كه در عبارتي ديگر همان حضرت(ص) مي فرمايد: اول ما خلق الله العقل، اولين خلقت و آفرينش الهي عقل بوده است. (بحارالانوار، ج 1، باب حقيقه العقل و كيفيته و بدو خلقه، ص 79، حديث هشتم؛ نيز بديع الزمان فروزانفر، احاديث مثنوي، ص 202. ابن عربي؛ خواجه محمدپارسا؛ شرح فصوص الحكم؛ ص 505)
بنابراين مي توان گفت كه حقيقت محمدي(ص) همان حقيقت عقل مطلق، روح، قلم، عرش و مانند آن است؛ زيرا در روايات ديگر، اولين خلقت الهي را روح و در جايي ديگر روحي يعني روح من، و در جايي ديگر قلم و يا عرش گفته است كه در حقيقت اينها، نام هاي حقيقت محمدي(ص) است كه صادر نخست، مظهر اول و خلق نخست الهي است. (بحارالانوار، ج 1، كتاب العقل و الجهل، حديث هفتم، ص 901؛ و حديث سي ام، ص 851؛ و نيز ج 75، باب القلم و اللوح المحفوظ و الكتاب المبين، ص 437، حديث 42 و 52)
از آن جايي كه آن حضرت(ص) عقل مطلق است، در اعتدال كامل است؛ زيرا خداوند انساني را كه تكريم كرده (اسراء، آيه 07) به صفت اعتدال و تعادل ستوده است. (انفطار، آيه 7) اين اعتدال حتي در مقام نفسي يعني دميده شدن روح در كالبد جسماني و جسداني نيز وجود دارد و خداوند در اين مقام نيز الهاماتي را براي حفظ اعتدال فطري مي فرستد. (شمس، آيات 7 و 8)
پيامبر(ص) به حكم عقلانيت مطلق وجودي اش، از اعتدال و عدالت در همه مراحل برخوردار است و هرگز در هيچ امري از آن خارج نمي شود؛ زيرا اعتدال و عدالت عين حق است؛ از اين رو همواره بر عدالت فرمان داده و بر آن عمل كرده است. (شوري، آيه 51 و آيات ديگر)
سيره اعتدالي و عقلاني حضرت محمد(ص)
دين اسلام چنانكه قرآن بيان و بر آن تأكيد كرده، همان راه روشن فطرت است. (روم، آيه 03) از اين رو، همواره بر عقل سليم به عنوان يك منبع اصيل تأكيد و بلكه آن را به عنوان مبناي تشخيص حق از باطل معرفي كرده است؛ زيرا ايمان واقعي در چارچوب عقل شكل مي گيرد و اين عقل است كه حكم مي كند خدايي، پيامبري و ديني هست لذا در روايات از جدايي ناپذيري دين و حيا از عقل سخن به ميان آمده و گفته شده كه هر جا عقل حضور يافت دين و حيا نيز در آنجا حاضر است. (اصول كافي، ج 1، كتاب عقل و جهل، حديث دوم)
بر اين اساس، عقل و فطرت بر عدالت و فطرت مي رود و حكم مي كند. از اين رو فلاسفه، حسن عدل و قبح ظلم را امري عقلاني دانسته اند؛ زيرا فطرت بر اعتدال است و هنگامي كه عقل در آدمي بر فطرت سالم فعال مي شود آن نيز حكم به عدل و اعتدال مي كند.
آيين اسلام در آيات بسياري بر عدالت و اعتدال فرمان مي دهد. از جمله در آيه 09 سوره نحل مي فرمايد: ان الله يأمر بالعدل والاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي يعظكم لعلكم تذكرون؛ خداوند به عدل و احسان و بخشش به خويشان فرمان مي دهد و از فحشاء و زشتي و تجاوز نهي مي كند. خداوند شما را موعظه و پند مي دهد شايد متذكر شويد.
بر اساس همين مبناي اصيل عقل و فطرت است كه هرگونه ظلم، تجاوز، بغي، افراط، تفريط، اسراف، تبذير و مانند آن به عنوان رفتارهاي غيرعادلانه مردود و مذموم شناخته شده و حكم نهي و عذاب بر آن بار شده است. (اسراء، آيه 72؛ كهف، آيه 82؛ انعام، آيه 141؛ اعراف، آيه 13؛ غافر، آيه 34 و آيات ديگر)
پيامبر در سيره اعتقادي كه خداوند گزارش مي كند جز در مدار حق و عدالت نمي گردد و از هرگونه ظلمي از جمله ظلم بزرگ شرك (لقمان، آيه 31) اجتناب كرده و ديگران را فرمان به پرهيز از آن مي دهد. (يوسف، آيه 801)
از آن جايي كه آن حضرت(ص) متاله و رباني و در عصمت مطلق و در اعتدال عقلانيت محض است، خداوند بر پيروي از سيره آن حضرت (ص) و اجتناب از پيشتازي بر آن حضرت(ص) در رفتار و گفتار تأكيد مي كند (حجرات، آيه 1) و خواهان پيروي و اطاعت از ايشان مي شود و راه او را تنها راه نجات بيان مي كند. (يوسف، آيه 801 و آيات ديگر) از اين رو ايشان به عنوان اسوه حسنه براي كساني كه خواهان سعادت دنيوي و اخروي هستند معرفي مي شود. (احزاب، آيه 12)
پيامبر(ص) در تمام زندگي اش بر عدالت و اعتدال بود و او در زندگي اجتماعي مانند مردمان عادي مي زيست و از هرگونه تشريفات پرهيز مي كرد (فرقان، آيات 7 و 8؛ حجرات، آيات 4 و 5)
اهل تصنع و تكلف و ظاهرسازي در هيچ چيز نبود و بر اعتدال و عدالت كامل حركت مي كرد. (ص، آيه 68؛ الميزان، ج 71، ص 822)
سيره آن حضرت(ص) عمل به هنجارهاي عقلاني و شرعي و اجتناب از هرگونه ناهنجاري هايي بود كه عقل و عقلاء و شريعت از آن نهي مي كرد. از اين رو ديگران را نيز به سبك زندگي اي دعوت مي كرد كه مبتني بر اعتدال و عدالت بود. (اعراف، آيه 751)
او از هرگونه خيانت در امانت از جمله امانت الهي ولايت و خلافت الهي پرهيز مي كرد (احزاب، آيه 27) و همواره از خيانت به عنوان يك ظلم بزرگ ياد مي كرد و ديگران را نيز به امانت داري و پرهيز از خيانت دعوت مي كرد. (آل عمران، آيه 161)
البته وي در اجراي عدالت ميان مردم به گونه اي عمل مي كرد كه مردم متحمل هيچ گونه تحميلي نشوند بلكه آنان را به اجراي آن ترغيب مي نمود. (حديد، آيه 52؛ شوري، آيه 51)
در سيره اخلاقي آن حضرت(ص) جز خوش اخلاقي و خوشخويي چيزي گزارش نشده است. (آل عمران، آيه 951؛ قلم، آيه 4) از اين رو انساني نرمخو و به دور از هرگونه خشونت غيرعقلاني و منطقي در گفتار و رفتار بود. (آل عمران، آيه 951) با همگان از فقير و غني چنان رفتار مي كرد كه مردم را اين روش پسند مي افتاد. (انعام، آيه 25؛ كهف، آيه 82)
براي هدايت و سعادت مردم دلسوزي مي كرد و بر آن حريص بود (توبه، آيه 821؛ نحل، آيه 73؛ كهف، آيه 6) به سبب كفر و بي ديني مردم اندوهگين مي شد (كهف، آيه 6؛ شعراء، آيه 3) و اين دلسوزي و مهرباني را حتي نسبت به كافران و دشمنان و منافقان داشت، البته تا زماني كه آنان به جنگ نمي پرداختند و خيانت نمي ورزيدند و اسرار امنيتي و نظامي را افشا نمي كردند؛ زيرا آن حضرت(ص) در امور اعتقادي داراي قاطعيت بود و سازش ناپذيرانه عمل مي كرد و هرگز در اين باره كوتاه نمي آمد. (يونس، آيه 401، يوسف، آيه 801، كافرون، آيات 1 تا 6 و آيات ديگر) لذا در برابر خواسته هاي دشمنان و كافران بهانه جو كوتاه نمي آمد و تسليم نمي شد و بر انجام وظايف الهي پافشاري مي كرد. (يونس، آيه 51) چرا كه حكم عقل و فطرت و شريعت بر آن است.
پيامبر(ص) در برابر مردم اهل تواضع بود و هرگز تكبر و استكبار نمي ورزيد. (انعام، آيه 45)
بي گمان بزرگ ترين نعمتي كه خداوند به انسان مي دهد توفيق است چنان كه بزرگ ترين عملي كه از زمين به آسمان مي رود، اخلاص است. آن حضرت(ص) مظهر اتم و اكمل اخلاص بود و جز خداوند به هيچ چيز نمي انديشيد و دلبستگي نشان نمي داد. (يوسف، آيه 401؛ مؤمنون، آيه 27) به سخنان همگان گوش مي داد به گونه اي كه حتي از سوي دشمنان و مخالفان به ساده لوحي و گوش شنوا داشتن نسبت به هر كس و هر چيزي متهم مي شود. (توبه، آيه 16) زيرا بسيار دلسوز به حال مردمان و سعادت آنان بود.
به هر حال، در سيره و سبك زندگي حضرت(ص) مي توان همه نشانه هاي عقلانيت، عدالت و اعتدال را يافت. از اين رو به عنوان برترين موجود و اشرف مخلوقات الهي معرفي شده و خداوند خواهان آن شده است كه همه از طريق پيروي و اطاعت از ايشان به مقام عدالت و اعتدال اتم و اكمل برسند و اگر كسي در جهان به حكم تكوين نتواند محمد(ص) شود، مي تواند محمدي شود؛ چنان كه اگر خدا نتوان شد ولي خدايي و متأله مي توان شد و آثار آن را در ربوبيت و خلافت در خود و ديگران يافت. اين فرمان الهي است كه مي بايست با اطاعت از پيامبر(ص) و اسوه قرار دادن سبك زندگي و سيره ايشان، خدايي و رباني شد. (آل عمران، آيه 97) پس هرگونه تخطي از سيره و سنت آن حضرت(ص) به معناي انحراف از صراط مستقيم انسانيت و عدول از خدايي شدن و هبوط و سقوط در ولايت شيطان است.

 



تربيت فرزند و غيرت انساني و الهي (بخش 31 و پاياني)
روابط با نامحرم، زمينه ساز تخريب

آيت الله شيخ مجتبي تهراني
آنچه درپي مي آيد آخرين بخش از سلسله سخنراني هاي حضرت آيت الله شيخ مجتبي تهراني است كه درسال گذشته و در پيرامون موضوع تربيت فرزند و محيط هاي تربيتي تحت عنوان غيرت مومن ايراد كرده بودند و روزنامه كيهان بنا به اهميت آن و ضرورت تبيين و نشر اين گونه مباحث كه نياز ضروري جامعه است اقدام به انتشار آنها نمود و البته مباحث كاربردي و اخلاقي ديگر استاد به تناوب در آينده در همين صفحه از نظر خوانندگان عزيز خواهد گذشت. گفتني است اين مطالب از سايت معظم له انتخاب شده است.

مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربيت به معناي روش رفتاري و كرداري دادن است. انسان به طور معمول در چهار محيط خانوادگي، آموزشي، رفاقتي و شغلي روش مي گيرد. بحث ما به محيط چهارم، يعني محيط شغلي رسيد و عرض كرديم كه مباحث مربوط به محيط شغلي، در سه رابطه مطرح است؛ اول، نفس شغل، دوم فضايي كه انسان درآن محيط كار مي كند و سوم، مراجعين. درمبحث اول و دوم گفته شد كه بعضي از شغلها نقش سازندگي و بعضي نقش تخريبي دارند. آن فضايي هم كه انسان در آن كار مي كند نيز چنين است. خود فضاهايي كه انسان در آنها قرار مي گيرد، يا فضاهايي كه بعد شيطاني و حيواني را در انسان زنده مي كند و يا فضاهايي كه بعد معنوي و الهي انسان را شكوفا مي كند.
بعد سوم؛ مراجعه كنندگان
بعد سوم مسئله محيط شغلي، مراجعين است. برخي از مراجعيني كه انسان در محيط شغلي خود با ايشان سروكار دارد، بعد شيطاني و حيواني و هواهاي نفساني و امثال اينها را در آدم زنده مي كند.يك سنخ از مراجعين برعكس هستند و آن بعد الهي و رحماني را در انسان زنده مي كنند.
انسان حداقل بايد آن محيط شغلي يا آن شغلي را انتخاب كند كه مراجعين آن زنده كننده بعد شيطاني انسان نباشند. گفتم حداقل؛ يعني آن بعد شيطاني را زنده نكند؛ لازم نيست كه مراجعه كننده، بعد رحماني و الهي را در انسان زنده كند. مثل معروفي است كه مي گويند: «مرا به خير تو اميد نيست، شر مرسان!» اصل و مهم اين است.
برخي به عنوان اعتراض به من مي گويند: «فلاني بچه هاي مردم را به انزوا مي كشاند!» اينها شعارهاي بدون شعور است كه مي دهند و مسائلي از اين قبيل كه مي خواهند لاابالي گري را ترويج دهند. اين مطلب را دقت كنيد كه من به اين نكته توجه دارم؛ من گفتم آنچه در محيط شغلي بايد به عنوان معيار حداقلي رعايت شود اين است كه مراجعه كنندگاني كه پيش انسان مي آيند، او را فاسد نكنند! اين دعوت به انزوا نيست؛ اين دعوت به رعايت حدود الهي است.
لزوم پناه بردن به خدا از روابط مخرب
بحث تربيت، يك بحث تدريجي الحصول است و يكي پس از ديگري اثر دارد. خدا در آخرين سوره قرآن، يعني سوره ناس كه خطاب به خود پيغمبر هم هست، مي فرمايد: اي پيغمبر بگو: به خدا پناه مي برم كه با افرادي كه به من شر مي رسانند، مواجه نشوم. اين سوره به طور كلي براي روابط اجتماعي است.
حالا من از شما سؤال مي كنم شر چيست؟ «من شرالوسواس الخناس؛ الذي يوسوس في صدور الناس» شري كه بعد دروني شيطاني من را زنده مي كند. در تفاسير مي گويند: خناس، شيطان است. توجه كنيد اين شيطان دروني است، حالا مي خواهد پنهاني باشد يا آشكار. چون مي فرمايد: «من الجنه و الناس» جن، پنهان است و ناس، آشكار. مسأله اين است كه اينها در بحث روابط است.
خدايا از اين روابطي كه من را خراب مي كنند، به تو پناه مي برم. من اين بحث را به طور كلي، يعني اثر برخورد انسان با انسان مطرح كردم؛ روابط شغلي يكي از مصاديق آن مي شود. اثري كه اين رابطه روي من مي گذارد، نبايد نقش تخريبي داشته باشد. بعد دروني شيطاني و هواهاي نفساني من را شكوفا و زنده نكند؛ اين يك قانون كلي است كه يك مصداق آن محيط شغلي است. شما بايد شغلي را انتخاب كنيد كه مراجعيني كه به شما مراجعه مي كنند، بعد شيطاني تان را تحريك نكنند. لازم نيست كه قصدي در كار باشد؛ نه خير! اصلا و ابدا قصد تاثيرپذيري مهم نيست.
لذا در باب محيط شغلي، بحث را در سه رابطه مطرح كردم: نفس شغل، محيط شغلي و مراجعين، هر سه مي تواند هم نقش تخريبي و هم نقش سازندگي داشته باشد. من در مورد مراجعين گفتم حداقل اين است كه مرا خراب نكنند و بيش از اين هم نمي گويم.
مراجعه جنس مخالف، زمينه ساز تخريب
من به طور مفصل در باب اثر تخريبي وارد مي شوم، چون ممكن است كه مراجعين انسان در روابط گوناگون ديداري، رفتاري و شنيداري نقش تخريبي داشته باشند. همان طور كه اينها مي توانند نقش سازندگي داشته باشند، نقش تخريبي هم دارند و اينها هم در سه رابطه مطرح است: ديداري، شنيداري و گفتاري. مثلا افرادي كه مراجعه مي كنند در موردي كه خيلي بارز هم هست مراجعين به شخص، از جنس مخالف باشند. اين مسأله چون مورد ابتلا است، عرض مي كنم كه اگر شخص زن است، مراجعه كننده او مرد باشد و اگر مرد است، مراجعه كننده او زن باشد. اين از آن جاهايي است كه زمينه براي تخريب آماده است. من نمي خواهم به طور مفصل وارد اين مورد شوم، فقط به طور گذرا به آن اشاره مي كنم.
در روايتي، پيغمبر اكرم(ص) فرمودند: «ما من صباح الا و ملكان يناديان: ويل للرجال من النساء و ويل للنساء من الرجال!» هيچ روزي نيست مگر اين كه دو فرشته با هم ندا مي كنند و داد مي زنند كه «واي بر مردان از زنان و واي بر زنان از مردان!»
نكته اي در اين روايت است كه من اين را عرض مي كنم. در روايت دارد «ما من صباح» يعني هيچ روزي، هيچ صبحي نيست جز اينكه دو ملك ندا مي كنند «واي بر مردان از زنان و واي بر زنان از مردان»؛ حالا چرا نمي گويند: هيچ شبي نيست... جهت اين است كه روابط اجتماعي در روز برقرار مي شود. شب هر كسي در خانه خود است. در روز است كه هم جنس ها و مخالف جنس ها روابط اجتماعي دارند.
يكي از خطرات مهم مراجعين اين است كه هم جنس نباشند،اينجا است كه زمينه فراهم مي شود آن بعد شيطاني را شكوفا و زنده كند و نقش تخريبي داشته باشد. مخصوصا اينكه شرايط هم طوري باشد كه جنبه خصوصي پيدا كند. يك وقت به قول ما طلبه ها درملاء عام است و يك وقت رابطه، شكل پنهاني دارد و در برابر ديگران نيست. آن رابطه اي كه جنبه خصوصي دارد، بدتر است.
شيطان، نفر سوم درخلوت با اجنبي
روايتي است از پيامبر كه فرمودند: لايخلون رجل بامراه فان ثالثهما شيطان» (مستدرك الوسايل/ 41/ 266) خيال نكنيد درملاقات خصوصي زن و مرد نامحرم، فقط شما دو نفرهستيد، در واقع شما سه نفر هستيد و سومين نفر شما شيطان است! چشمهايتان نمي بيند. بي برو برگرد شيطان سومين نفر است. من نمي خواهم وارد مسائل فقهي شوم، فكر كنم در توضيح المسائل نوشته ام كه «خلوت با اجنبي حرام است»
دوري از اجنبي، بهترين صفت زنان
خلوت كردن با نامحرم در روابط گوناگون كه سرآمدش ديداري و شنيداري و رفتاري است،اثر گذار است. روايتي از حضرت زهرا (س) است كه از حضرت سؤال كردند بهترين صفت زن ها چه چيزي است؟ حضرت فرمودند: «خير لهن ان لايرين الرجال ولايراهن الرجال» (بحار،34/ 45) بهترين صفت براي زنان اين است كه مرد، زن را نبيند و زن، مرد اجنبي را نبيند.
اگر كساني كه شعار مي دهند، اما شعور ندارند، بگويند: خود حضرت زهرا رفتند مسجد و خطبه خواندند و يا حضرت زينب هم خطبه خواندند؛ ما درجواب مي گوييم: وقتي حضرت زهرا به مسجد رفتند، بحث وظيفه شرعي و واجب الهي مطرح بود و بايد حضرت به مسجد مي رفتند و به وظيفه شان عمل مي كردند. بحث وظيفه غير از حرفي است كه ما داريم مي زنيم. آنجا بحث مراجعه نيست، يك وقت اشتباه نشود! گاهي عوام چنين مغالطه هايي مي كنند.حضرت وظيفه اش بود كه برود و رفت.
من درمورد اين خطبه حضرت زهرا بحث كرده ام و آن را نوشته ام كه الحمدلله منتشر هم شده است. نوشته ام به چه صورت و با چه پوششي به مسجد رفتند؛ حتي زناني آمدند و اطراف حضرت زهرا را گرفتند تا حتي پيكره اش هم معلوم نشود.
حضرت زينب هم درمجلسي كه رفتند، به يزيدگفتند: «أمن العدل يا ابن الطلقاء تخديرك حرائرك و اماء ك و سوقك بنات رسول الله سبايا» (بحار/ 54/ 133) آيا اين عدالت است كه زنهاي خود را آن طور پوشش دهي، اما ما را جلوي مردان بياوري؟ درجايي كه بحث وظيفه مطرح است، بايد به وظيفه عمل كرد اما ما اينجا داريم درمورد شغل كه انتخابي است و مراجعين آن بحث مي كنيم.
روايتي از علي (ع) است كه فرمودند:«صيانه المراه أنعم لحالها و أدوم لجمالها» (مستدرك الوسائل، 14/552) اين كه زن خود را بپوشاند و حفظ كند براي خودش و زيبايي اش بهتر است. طرفين خودشان بهتر از همه مي فهمند كه دراين روابط شغلي و كاري كه مراجعه كننده دارند، رابطه شان چگونه است؛ آيا رابطه با حفظ صيانت است يا براي جلب توجه و پرده دري است؟! طرفين خوب مي دانند كه مراجعه كننده جنس مخالف چه منظوري دارد. هر دو طرف مي دانند كه فرد با چه پوششي چگونه آمده و چه غرضي دارد. از نظر رفتاري و حركاتشان هم، هر دوخوب مي فهمند كه به دنبال چه هستند.
بنده اينجا ننشسته ام مسائل شيطاني شان را بگويم كه چگونه مي توان قواي شيطاني را تحريك كرد. خودشان مي فهمند كه ازنظر گفتاري چه مي گويند و ازنظر رفتاري چه كار مي كنند و يا چه پوششي از نظر ديداري دارند.
رابطه از نظر گفتاري، هم درمورد مواد گفتار است كه فرد چه سخني را مي گويد و يكي هم درباره كيفيت ادا است كه حرفش را چگونه مي زند. يكي اينكه از چه كلماتي در صحبت خود استفاده مي كند و ديگر اينكه وقتي مي خواهد حرف بزند چه طور كلمات را ادا مي كند كه جلب نظر شود.
ضرورت توجه خانم ها به طرز حرف زدنشان
درسوره احزاب، خطاب به همسران پيغمبر مي فرمايد:«فلاتخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولا معروفا»]احزاب 23[ دستور «فلاتخضعن بالقول» درمورد كيفيت ادا كردن كلمات است.
قرآن خطاب به همسران پيغمبر مي گويد. صدايتان را نازك نكنيد! اگر كيفيت گفتار، شيطاني باشد «فيطمع الذي في قلبه مرض» آن شيطاني كه «يوسوس في صدور الناس» است، طرف مقابل را به وسوسه مي اندازد. «وقلن قولا معروفا» يعني گفتار پسنديده و خداپسندانه داشته باشيد؛ چه از نظر مواد و چه از نظر كيفيت ادا.
پس در باب محيط شغلي تنها شغل نيست كه اثرگذار است. ممكن است «خودشغل» خيلي خوب باشد، «محيط» آن هم محيط بدي نباشد،اما از راه «مراجعه كنندگان» خراب شوي. ما دراين بحث فقط به دنبال جلوگيري از خرابي هستيم و به سازندگي فعلا كاري نداريم. اين حداقل مطلب است كه مراجعين روي تو نقش تخريبي نداشته باشند. من به صراحت مي گويم كه محيط شغلي از آن محيط هايي است كه در تربيت انسان، خيلي نقش دارد.
عادي سازي روابط با نامحرم
اگر اين حداقل رعايت نشود، كم كم رابطه با نامحرم برايت عادي مي شود و نعوذبالله يك سنخ محرمات اصلا قباحتش از بين مي رود. به خاطر مراوده با نامحرم ها به اقتضاي شغل خود، ديگر قبحي برايت نمي ماند. البته فرض من درجايي است كه همه جهات شرعي به طور ظاهري حفظ مي شود والا آنجاهايي كه شرع رعايت نشود، ديگر وامصيبت است! چون جلسه آخر بحث است، اين مطالب را كمي فشرده كرده ام.
يك بحثي هم وجود دارد كه مراجعين انسان، آن بعد رحماني را در ما تقويت كنند، يعني انسان را به ياد خدا بيندازند، نه به ياد شيطان كه گفتم اينها پيش كش .اين بحث ديگري است كه ديگر به آن نمي پردازيم.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14