(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 10بهمن 1390- شماره 20131

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
امروز دنياي اسلام بيدار شده است
ارتش سري روشنفكران -26 / فصل اول
فرمان جاسوسي آكادميك

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
امروز دنياي اسلام بيدار شده است

هماهنگي دين و سنّت هاي الهي آفرينش
ببينيد خداي متعال در آن واحد دو چيز را آفريده است: يكي اين عالم آفرينش را، با همه ي قوانينش، با همه ي سننش. يكي قواعد شريعت را؛ دين مردم را، راهنمايي زندگي مردم را. اين دو تا را با هم آفريده؛ اينها با هم منطبقند. اگر شما طبق قوانين الهي
-يعني آن اراده ي تشريعي حق - عمل كرديد، زندگي شما و رفتار شما منطبق با قوانين آفرينش مي شود؛ مثل يك كشتي اي كه در مسير باد دارد حركت مي كند، باد به او كمك مي كند؛ در جريان آب دارد حركت ميكند، جريان آب به او كمك مي كند.
سنن آفرينش به انساني كه در اين راه حركت كند، كمك ميكند؛ منتها شرطش اين است كه شما حركت كنيد. ملّت ايران حركت كرد، سنن آفرينش هم به او كمك كرد؛ قوانين طبيعي الهي به او كمك كرد. والّا كي فكر ميكرد در قلب حساس ترين نقطه ي عالم - يعني خاورميانه - يكي از وابسته ترين حكومتها به استكبار جهاني - يعني حكومت شاه؛ حكومت پهلوي - در بين جامعه اي كه بسياري از روشنفكرانش، بسياري از نخبگانش، دهها سال بود ذهنشان آلوده شده بود به تعليمات غربي و وسوسه هاي غربي و هواهاي نفساني، ناگهان پرچم اسلام بلند بشود و اين جامعه امت اسلامي را به اسلام دعوت كند؟ كي فكر مي كرد چنين چيزي ممكن است؟ اما شد.
اين معنايش اين است كه وقتي يك جماعتي، يك ملتي در اين راه حركت كنند، بادهاي موافق الهي - يعني همان سنّتهاي آفرينش - به اينها كمك مي كنند؛ پيش مي روند.
مسئله فقط مسئله ي ايران هم نيست؛ امروز دنياي اسلام بيداري پيدا كرده است؛ آگاهي پيدا كرده است. يك روزي بود تصور مي شد هر چه كه قدرتمندان و قلدران و گردن كلفتهاي عالم
- حالا در يك وضع آمريكا، در يك وضع شوروي سابق - بخواهند، همان خواهد شد و سياسيون چاره اي ندارند جز اينكه بر طبق ميل آنها رفتار كنند. امروز اين باور در بين ملّتها كه اصلاً وجود ندارد، در بين سياستمداران و نخبگان سياسي هم بسيار اين باور
ضربه خورده است. بايد ايستاد، بايد ايستادگي كرد.
بيانات در ديدار مسئولان نظام به مناسبت
مبعث حضرت رسول اعظم (ص) ـ 9/5/87
خاصيت كيمياگري انقلاب
دوستي گفتند كه نسل جديدي در حال ظهور است. اين كاملاً درست است. البته اين، اولين نسلي كه دارد در انقلاب خودش را نشان مي دهد، نيست؛ قبل از شما هم يك نسل خودش را در انقلاب نشان داد - در واقع متولد شد - و دست قدرتمند و انگشت گره گشاي خودش را به كار انداخت. آن هم نسل انقلاب بود؛ آن هم پرورش يافته ي جاي ديگر و فضاي ديگري نبود؛ چون انقلاب مثل يك كوره ي گدازنده است؛ تغييردهنده ي شكل و نظم عناصر موجودات است. انقلاب يك چنين حالتي است؛ مثل آنچه كه قديمي ها مي گفتند: اكسير، كيميا، كه عنصر مس را به عنصر طلا تبديل مي كند. اين البته حالا ممكن است در ذهن بعضي ها افسانه به نظر برسد؛ افسانه هم نيست؛ واقعيت داشته و دارد. انقلاب يك چنين چيزي است؛ تغييردهنده است، دگرگون كننده است. اين دگرگون سازي فقط در سطح مناسبات اجتماعي نيست، بلكه در درجه ي اول، در لايه ي درون انسانها و ذهنيتهاست. اولين تغيير، اينجا داده مي شود؛ در دلها. بنابراين آن نسل جواني كه وقتي انقلاب شد، پانزده سالش بود، شانزده سالش بود، هيجده سالش بود، آزمايش خودش را در ميدانهاي انقلاب داد؛ بعد هم در دوران دفاع مقدس با ايجاد آن فضاي عجيب. آن نسل هم متولد انقلاب است، اين نسل هم كه شما مي گوييد دارد ظهور مي كند، اين را هم من كاملاً قبول مي كنم؛ تصديق دارم و آن را حس مي كنم.
بيانات در ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب ـ 7/7/87
150 سال شعار ترقّي با تقليد از غرب
يك روز به جامعه ي ما اين جور تفهيم كرده بودند كه راه پيشرفت اين است كه ما از غربي ها تقليد كنيم؛ آن هم نه تقليد در دانش آموزي و دانش اندوزي، تقليد در ظواهر؛ زنهايمان بي حجاب بشوند؛ مردهايمان كلاه فلان جور و لباس فلان جور بپوشند. مي دانيد در كشور ما، دوره اي بر مردم ما گذشت كه گذاشتن يك كلاه مخصوص به نام كلاه پهلوي اجباري شد و اگر كسي اين كلاه را بر سر نمي گذاشت، مجرم شمرده مي شد! بعد يك قدم جلوتر رفتند، گفتند يا كلاه پهلوي يا شاپو؛ چون غربي ها - اروپائي ها - اين لباس را مي پوشند. انواع و اقسام لباسهائي كه در داخل كشور - لباسهاي محلي- پوشيده مي شد، همه منسوخ و ممنوع شد؛ براي اينكه لباس متحد الشكل از غرب آمده، پوشانده بشود. براي چي؟ براي پيشرفت! پيشرفت كشور را در اين دانستند كه مردم ما
كت و شلوار بپوشند، كروات ببندند، زنهاي ما بي حجاب حركت بكنند؛ رسوم و عادات غربي را ياد بگيرند. ببينيد چقدر خسارتبار است براي يك كشور؛ چقدر مايه ي شرمندگي است، وقتي انسان فكر بكند. آن روز نه فقط شرمنده نمي شدند، افتخار هم مي كردند، با صداي بلند هم اين را فرياد مي كردند. اين، بيراهه است. نسخه ي پيشرفت، نسخه غلط؛ بيراهه. اصول براي اين است كه اين اشتباهات پيش نيايد.
بيانات در ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب ـ 7/7/87
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -26 / فصل اول
فرمان جاسوسي آكادميك

نويسنده: پيام فضلي نژاد
رييس CIA بايد دست به كاري متهورانه مي زد، اما برنامه جديدش منجر به يك «خودكشي آكادميك» براي آمريكا شد. اين بار ويليام كيسي براي بازگرداندن سازمانش به روزهاي طلايي، ابتدا بازسازي دپارتماني فرسوده را در دستور كار خود گذاشت و در 24 دي 1361 توانست يك فرمان امنيتي ويژه را به امضاء رييس جمهور ريگان برساند: «فرمان سري ابلاغ راهكارهاي امنيت ملي شماره 77».89 براساس اين فرمان، عملاً رييس جمهور آمريكا به CIA مجوز احياء و بازسازي تمام عيار بزرگ ترين عمليات جاسوسي قرن بيستم در عرصه «علوم انساني» (موسوم به عمليات PSB ) را داد90 تا «فيلسوفان يهودي» و «روشنفكران ليبرال» به تشديد «جنگ هاي علم» عليه ايدئولوژي هاي ضدسرمايه داري بپردازند. برپايه فرضيه عمليات PSB فروپاشي ايدئولوژيك يك نظام مقدمه واجب سقوط فيزيكال آن است؛ اگر فلسفه و مباني ارزشي يك رژيم از اعتبار بيفتد، زمينه «بي ثبات سازي سياسي» آن نيز فراهم مي آيد.91 از آغاز عصر جنگ سرد (1947.م) چه جمهوري خواهان بر كرسي رياست جمهوري تكيه مي زدند و چه دموكرات ها، «كاخ سفيد» در پشت صحنه بزرگ ترين عمليات جاسوسي قرن بيستم در عرصه «علوم انساني» حضور داشت و حتي فرمان هاي سري اين كارزار روشنفكري به امضاء شخص پرزيدنت مي رسيد.92
اين فرمان به عنوان يكي از مهم ترين اسناد تاريخي كودتاهاي مخملي، تشديد جنگ هاي عقيدتي و كارزارهاي روشنفكري را براي دفاع از «جامعه باز» توصيه مي كرد، گرچه سيا- در ظاهر- اجراي «پروژه دموكراسي سازي در جهان» را بايد به بخش خصوصي مي سپرد.93 تحليلگران سيا معتقد بودند كه در كنار همه فاكتورهاي امنيتي، «كودتاي مخملي در بستر علم سكولار» پيش خواهد رفت. بنابراين، بايد رابطه ميان پروژه «جنگ هاي علم» با «جنگ هاي سياسي» بازسازي گردد و يك «عقل منفصل» همه اين فاكتورها (دانشگاه ها، احزاب سياسي، روشنفكران، مطبوعات، حقوق بشر، اقتصاد و...) را با يكديگر هماهنگ سازد.94 همچنين فرمان جديد رئيس جمهور، تامين اقتصادي فعالان سياسي و روشنفكران وابسته به سيا را فقط از كانال «بنيادهاي آكادميك » غيردولتي و «نهادهاي جامعه مدني» مجاز دانست تا ضريب «پوشش امنيتي» عمليات افزايش يابد.95
اجرايي شدن راهكارهاي امنيت ملي ريگان، نياز به تصويب يك لايحه مكمل در كنگره آمريكا داشت. از اين رو، روز 2 آذر 1362 كنگره به لايحه تاسيس بنياد اعانه ملي براي دموكراسي ( NED ) راي داد.96 گرچه اين بنياد يك «پژوهشگاه خصوصي» نام گرفت، اما هزينه هاي
آن را در رديف بودجه وزارت خارجه آمريكا گنجاندند97 تا در پيوند
با بنياد اعانه ملي براي علوم انساني
( NEH ) به عنوان يك «دستگاه تئوري ساز» براي پروژه سلسله كودتاهاي مخملي عمل كند.98 در همين سال، جين شارپ كه به توصيه هانتينگتون مديريت دپارتمان برنامه ريزي اقدامات غيرخشونت آميز را در دانشگاه هاروارد برعهده گرفت، موسسه آلبرت انيشتين را نيز تاسيس كرد تا در كنار بنياد NED به تبيين تئوري هاي «مبارزه مدني» براي براندازي حكومت هاي ضدسرمايه داري بپردازد.99 ساموئل هانتينگتون هم در مركز امور بين المللي دانشگاه هاروارد طرح پژوهشي بزرگي را براي بازسازي مناسبات جنگ هاي علم و پروژه بي ثبات سازي سياسي آغاز كرد. هاروارد و سيا از ابتداي جنگ سرد با يكديگر اتحادي سنتي داشتند و تا ابتداي دهه 1990 بيش از 300 پروژه مشترك را پيش بردند.100حتي پژوهشگران ارشد MI6 با گرفتن بورسيه هاي تحقيقاتي به اين بنيادها مي آمدند و پس از چند ماه دوباره به سرويس متبوع خود مي پيوستند. تزهاي بسياري از دل پيوند 2 بنياد اطلاعاتي و علوم انساني NEH و NED درآمد؛ مانند استراتژي «قدرت نرم» از جوزف ناي آمريكايي101 يا «فشار از پايين، چانه زني از بالا» متعلق به تيموتي گارتن اش انگليسي.102 اين نسل توانستند تئوري هاي خود را توسط حلقه «مترجمان سكولار» و سياستمداران اصلاح طلب به محافل سياسي ايران نفوذ دهند.
كيسي نتوانست شاهد «فروپاشي اروپاي شرقي» باشد و طعم سرمستي زودگذرش را بچشد، چون در 74 سالگي مرد. با اين حال، نسلي از نظريه پردازان «جنگ نرم» اعتبار خود را مديون او هستند. او كوشيد روابط 4 سرويس CIA، آژانس خدمات امنيتي موساد، اينتليجنس سرويس انگلستان و سرويس اسناد خارجي و ضدجاسوسي فرانسه ( SDECE ) را با يكديگر نزديك تر سازد و «دستگاه تئوري ساز» سازمان امنيتي اش را بازسازي كند. كيسي يك نسل از نظريه پردازان را به ميدان آورد كه خالق «علم گذار» بودند و تئوري سياسي دموكراسي را از بيخ و بن تغيير دادند. در زمان او از نسل فلاسفه پنتاگوني مانند ساموئل هانتينگتون يا رهبران اصلاح طلب اروپاي شرقي مثل لخ والسا و آدام ميچنيك، همه از تئوري هاي براندازي و دستاوردهاي پژوهشي CIA استفاده مي كردند.
همزمان با اين تحولات، اوضاع محافل روشنفكري ايران در سال 1362 متلاطم بود و گرچه سكولارها هنوز از فقدان انسجام تشكيلاتي رنج مي بردند، اما رگه هايي از يك كوشش مستمر براي راه اندازي كارزارهاي ايدئولوژيك عليه جمهوري اسلامي به چشم مي آمد. عزت الله فولادوند 48 ساله كه در مركز «حلقه مترجمان سكولار» در انتشارات خوارزمي قرار داشت، پيش تر ترجمه دو كتاب خشونت و انقلاب از هانا آرنت را به پايان رسانده بود و اين بار با نسخه فارسي اثري مهم از اريش فروم به ميدان آمد. نجف دريابندري جشن رونمايي از ترجمه اولين كتاب آيزايا برلين به نام متفكران روس را برگزار كرد. عباس ميلاني اگرچه ترجمه آخرين فصول كتاب جريان هاي اصلي در ماركسيسم اثر لشك كولاكوفسكي را انجام داد، اما ناگهان 200 صفحه از آن را گم كرد و براي همين بايد دوباره براي اتمام كار وقت مي گذاشت. باقر پرهام هم مشغول مطابقت ترجمه مهم ترين نوشته ريمون آرون، يعني كتاب مراحل اساسي سير انديشه در جامعه شناسي با نسخه اصلي اش بود تا آن را براي چاپ به ناشري دولتي به نام سازمان آموزش و انتشارات انقلاب اسلامي بسپارد. محسن ثلاثي نيز كار ترجمه سومين اثر هانا آرنت را به پايان برد و نسخه فارسي كتاب توتاليتاريسم را براي انتشارات جاويدان حاضر كرد. البته اين مترجمان فعال، روشنفكران سرشناسي هم بودند و اگرچه از اردوگاه هاي فكري متفاوتي برخاستند، اما سرانجام در يك نقطه به اشتراك رسيدند: همگي آنان پس از انقلاب اسلامي به اشاعه گفتمان ليبرال سرمايه داري در ايران دامن زدند. يك تقارن تاريخي شگفت انگيز در حال وقوع بود و كم كم نطفه ماجرايي پيچيده بسته مي شد كه يك سويش به پاتوق هاي مترجمان و روشنفكران سكولار ايراني مي رسيد و سوي ديگر آن به كاخ سفيد؛ كاخي كه رونالد ريگان همداستان با جان. اف. كندي آن را «كافه اي براي روشنفكران» دانست.103
با شتاب گرفتن تبليغ فيلسوفان يهودي و ترجمه آثارشان، كلوب سري بيلدربرگ در سال 1362 سه نفر از آنان را به سبب «ترويج علوم انساني منطبق بر فرهنگ و سنت انديشه غرب» شايسته دريافت جايزه اراسموس دانست. تركيب برگزيدگان بسيار غافلگيرانه به نظر مي رسيد. 2 نفر از آنان، يعني س رآيزايا برلين و ريمون آرون، نظريه پردازان سرشناس ليبراليسم و از رهبران عمليات PSB در سيا و اينتليجنس سرويس انگلستان محسوب مي شدند كه 15 سال پيش تر، هويت امنيتي شان لو رفت.104 نفر سوم لشك كولاكوفسكي است؛ متفكر يهودي لهستاني و از بزرگ ترين فلاسفه سوسياليست كه انتشار كتاب معروفش به نام جريان هاي اصلي در ماركسيسم به يك بازنگري بزرگ در اين ايدئولوژي انجاميد. اين 3 نفر گرچه در ظاهر به دو اردوگاه فكري متفاوت (ليبراليسم و سوسياليسم) تعلق داشتند، اما هم نمادهاي برجسته علوم انساني غرب، هم رهبران فكري سرويس هاي جاسوسي ليبرال و هم كارگزاران عمليات فروپاشي اروپاي شرقي بودند؛ فيلسوفاني كه همواره در سايه اتهام جاسوسي زيستند. بيشتر آنان نسبي يهودي داشتند و سال هاي پرماجرايي را با يكديگر پشت سر گذاشتند. با اين همه، ليبرال ها آنان را «خداوندگاران انديشه مدرن» در قرن بيستم مي دانستند.105 روند اهداء جايزه اراسموس از پيوند «اصلاح طلبان كمونيست» با جاسوسان ليبرال پرده برداشت. چند سال بعد، اين پروژه در ايران نيز تكرار شد؛ اين جايزه در سال 1383 به عبدالكريم سروش سرحلقه روشنفكران ديني ايران تعلق گرفت و «روشنفكران ديني» بازي در نقش اصلاح طلبان كمونيست را آغاز كردند.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14