(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 27 بهمن 1390- شماره 20145

قضاوت سايروس ونس درباره ابراهيم يزدي
هانا آرنت : از انقلاب تا اصلاحات در ايران
آمريكا و اسرائيل؛ الگوهاي سرآمد سكولارها

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




قضاوت سايروس ونس درباره ابراهيم يزدي

مرتضي صفار هرندي
در ابتداي تشكيل دولت موقت و در يك تقسيم قدرت بين ملي گرايان، كريم سنجابي (وزير علوم دولت مصدق و دبيركل جبهه ملي) «وزير امور خارجه» شد و دعواي ديرينه جبهه ملي و نهضت آزادي در مدت زمان كوتاهي باعث كناره گيري سنجابي و سپردن سكان ديپلماسي جمهوري اسلامي به ابراهيم يزدي شد. البته سنجابي سعي كرد تا با طرح ادعاهايي عليه نهادهاي انقلابي بر اين اختلافات دروني سرپوش بگذارد.
دوره چندماهه وزارت يزدي با توجه به ويژگي هاي شخصيتي مرموز و رفتار پنهانكارانه اش، به طور طبيعي نمي توانست نمايانگر تمام واقعيت هويت و عملكرد او باشد. «ناس»، ديپلمات برجسته آمريكا در تهران درباره شخصيت سياسي يزدي به عنوان وزيرخارجه مي گويد:
او ]يزدي[ به احتمال، بيش از ساير همكاران انقلابي خود شخصي خواهد بود كه ما مي توانيم براي به دست آوردن چشم انداز بهتري از نتايج (به محض اينكه او درباره موضعي توافق كرد) با او صحبت كنيم1.
اين تلقي از ابراهيم يزدي، دست كم به نتيجه آناليز شخصيتي او از دوران حضورش در كنار امام در دهكده نوفل لوشاتوي پاريس مربوط مي شد. در اوج مبارزات مردم، وقتي يزدي در 22 آذر 1357(ماه محرم) براي اقامت يك روزه از پاريس به آمريكا سفر كرده بود، هنري پرشت، مسئول امور خاور نزديك وزارت خارجه آمريكا به اتفاق ماروين زونيس و رابرت هيرشمن او را به يك ميهماني شام در رستوران «دومينيك» دعوت كردند و مذاكرات مفصلي با وي داشتند. يزدي به گونه اي خود را نماينده امام معرفي كرده بود كه پرشت در سندي سري نوشت:
هنگام جدا شدن از يكديگر ما توافق حاصل كرديم كه هيچ كدام ما قبول نخواهد داشت كه هرگونه تماس رسمي بين خميني و ايالات متحده صورت گرفته است.2
در جريان حمله چريك هاي فدايي خلق به لانه جاسوسي آمريكا در روزهاي اول پس از پيروزي انقلاب، ابراهيم يزدي توانست به عنوان نماينده دولت موقت به غائله خاتمه دهد. اين حركت ، يزدي را بيشتر مورد توجه آمريكايي ها قرار داد. وقتي گرايش دولت موقت و شخصيت يزدي مورد استقبال مجله آمريكايي «تايم» واقع شد، وابسته دفاعي آمريكا در تهران در نامه اي به سازمان اطلاعات دفاعي اين كشور در آمريكا هشدار داد:
دكتر ابراهيم يزدي ممكن است اولين قرباني مقاله جيمزبيل در هفته نامه تايم باشد. در ايران كنوني، متهم شدن به داشتن تمايل طرفداري از آمريكا مايه ننگي است كه بسياري از سياستمداران نمي توانند از آن جان سالم به در برند.3
حتي نامه مسئولان لانه جاسوسي خطاب به وزيرخارجه آمريكا از دلواپسي آن ها نسبت به تبعات افشاي تابعيت آمريكايي يزدي حكايت داشت. آن ها حتي نگران زنداني شدن اين رابط خود بودند و در اين نامه تاكيد كردند:
احمقانه خواهد بود اگر حكومت ايالات متحده شهروندي يزدي را باطل كند. اگر آيت الله خميني، يزدي را زنداني كند، او از پشتيباني كنسولگري آمريكا در ايران برخوردار خواهد بود. اگر او هرگونه شكايتي از متصديان زندان بكند، سفارت ايالات متحده آمريكا در ايران يادداشتي به حكومت ايران تسليم كرده و او را به ايالات متحده باز خواهد گرداند.4
نوع تعامل يزدي با آمريكا به هنگام اداره وزارت امورخارجه در دولت موقت و ارتباطات او با سفارت آمريكا حتي باعث تعجب بروس ال لينگن كاردار سفارت آمريكا شد. او در نامه اي به وزارت خارجه آمريكا با اشاره به دعوت سران دولت موقت به ضيافت چهارم ژوئيه 1979 (13تير1358) سفارت آمريكا مي نويسد:
با خشنودي توام با شگفتي مي توان گفت كه اكثر آن ها در اين ضيافت حضور به هم رسانيدند. وزير امور خارجه يزدي به همراه نمايندگاني از وزارت امور خارجه وارد گرديد. معاون نخست وزير امير انتظام، ژنرال افتخاري از سازمان صنايع دفاع ملي، فرهنگ ايران نژاد از وزارت دفاع ملي و وزير دفاع، «مدني» نيز از مدعوين در اين ضيافت بودند. ما قبول اين دعوت را به عنوان تلاشي آگاهانه از طرف دولت موقت ايران در جهت عادي شدن روابط با آمريكا مي دانيم.5
ترديدي نيست كه هماهنگ سازي حضور چنين سطح بالاي مقامات دولت انقلاب در اين ضيافت، از سوي كسي جز دكتر ابراهيم يزدي وزير امورخارجه صورت نگرفته بود. براساس نامه سايروس ونس وزير خارجه وقت آمريكا به سفارت اين كشور در تهران، يزدي يك ماه قبل از سقوط دولت موقت به رابط دولت كارتر گفته بود:
به امام خميني گفته است كه بايد از امور خارجي بركنار باشد. 6
آن زمان قضاوت سايروس ونس درباره يزدي چنين بود:
اگر يزدي نفوذ آينده سياسي در ايران داشته باشد، او ناگزير بايد پيش از خود در مقابل اين اتهام كه او عامل شماره يك آمريكاست، دفاع كند.7
پيش از اين، ابراهيم يزدي در تماس تلفني اول تيرماه 1358با لانه جاسوسي سفره دل خود را عليه كميته هاي انقلاب اسلامي پيش آمريكايي ها پهن كرده بود. او در پاسخ شكايت كاردار سفارت آمريكا از كميته هاي انقلاب اسلامي گفت:
دولت موقت همين مشكل را با كميته هاي انقلاب اسلامي دارد. اين كميته ها پس از انقلاب اسلامي قدرت و سيطره چشمگيري به دست آورده اند و به هيچ وجه خواهان از دست دادن آن نيستند. 8
ماموران سازمان سيا و
لانه جاسوسي در تهران به طور مستمر سعي در جمع آوري ارزيابي عوامل ايراني خود داشتند. اين ارزيابي ها گاهي تحت تاثير رقابت هاي قديمي اين افراد با يزدي و دوستانش بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اسناد لانه جاسوسي، ج18، ص .183
2-اسناد لانه جاسوسي آمريكا، دانشجويان مسلمان و پيرو خط امام، كتاب2، (كتاب جديد جلدهاي 13 تا 22) موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، بهار 1386، ص .515
3-اسناد لانه جاسوسي آمريكا، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، كتاب دهم، بهار 1387، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، ص .518
4-اسناد لانه جاسوسي آمريكا، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، كتاب دوم، جلدهاي سيزدهم تا بيست و دوم، چاپ جديد بهار 1386، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، ص .523
5-اسناد لانه جاسوسي، كتاب دوم، صص 526 و .527 در ميان ميهمانان اين ضيافت، سرلشكر احمد مدني دومين وزير دفاع دولت موقت، كسي بود كه پس از عدم موفقيت در اولين انتخابات رياست جمهوري و افشاي روابطش با جاسوسان آمريكايي، به خارج كشور گريخت و همكاري خود با شاپور بختيار و شبكه افسران سلطنت طلب موسوم به «نقاب» را علني ساخت. وي در 23بهمن سال 1384 در آمريكا درگذشت. براي مطالعه بيشتر، نك: نيمه پنهان، جلد 2.
6-اسناد لانه جاسوسي، كتاب دوم، ص .525
7-اسناد لانه جاسوسي، كتاب دوم، صص 526 و .527
8-اسناد لانه جاسوسي، كتاب دهم، ص .534

 



ارتش سري روشنفكران -39 / فصل سوم
هانا آرنت : از انقلاب تا اصلاحات در ايران
آمريكا و اسرائيل؛ الگوهاي سرآمد سكولارها

نويسنده: پيام فضلي نژاد
تنها مسلكي كه من به آن ها تعلق داشتم، «صهيونيست ها» بودند.1
هانا آرنت
آيا سال 1358 فولادوند به طور اتفاقي ، سراغ ترجمه آثار هانا آرنت رفت تا آثار او در زمينه «جامعه شناسي سياسي» را به كتب مرجع دانشگاهي تبديل كند و 30 سال بعد نيز از سر اتفاق، تئوري هاي اين زن صهيونيست به كار پروژه «كودتاي سبز» در ايران آمد؟! كتاب او با نام مسئوليت شخصي در رژيم هاي ديكتاتوري با تبليغات وسيع سازمان جاسوسي CIA در ايران به رساله اي مقدس براي براندازان تبديل شد؛ راديو زمانه (ارگان سرويس اطلاعات و امنيت هلند) پاورقي كتاب هشت تمرين در انديشه سياسي آرنت را از سال 1387 به عنوان اثري كلاسيك براي «ايجاد دگرگوني هاي سياسي» منتشر كرد،2 سپس نشر اختران همان ترجمه را روانه بازار كتاب ايران ساخت3 و متاسفانه با قضاوت كارشناسان معاونت فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي در حوزه «علوم انساني» برنده جايزه كتاب فصل (بهار 1388) هم شد!4 كار به جايي رسيد كه حتي جرياني مشكوك در سازمان ميراث فرهنگي (دوره رياست اسفنديار رحيم مشايي) براي محسن ثلاثي به سبب ترجمه كتاب توتاليتاريسم اثر هانا آرنت و كتاب سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني نوشته ساموئل هانتينگتون بزرگداشت گرفت؛5 دو كتابي كه براساس پروژه مشترك بنيادهاي راكفلر، فورد، كارنگي با آژانس اطلاعات مركزي آمريكا تحرير شدند و از آثار مرجع هم در حوزه «جامعه شناسي سياسي» و هم در عرصه «كودتاي مخملي» محسوب مي گردند.6
هانا آرنت: از انقلاب تا اصلاحات در ايران
گرچه پيش ازانقلاب تنها يك كتاب توسط عزت الله فولادوند براي انتشارات خوارزمي ترجمه شد،7 اما دي 1359 و خرداد 1361 از او نسخه فارسي دو كتاب خشونت و انقلاب از هانا آرنت به چاپ رسيد.8 كليد ترجمه و انتشار پياپي كتاب هاي آرنت از نخستين سال پس از انقلاب در دست تحليلگران وزارت امور خارجه آمريكا بود، چون از نگاه آنان رواج فلسفه سياسي آرنت در ايران مي توانست تصوير يك رژيم ديكتاتوري را از «ماهيت جمهوري اسلامي» نزد مردم بسازد و به نسل جديد ايرانيان، راه مبارزه با «اقتدار ديني» و مهار آن را كه به ادعاي آنان همانند «استبداد كمونيستي» است، بياموزد:
كتاب هاي «هانا آرنت» با تحليل و بررسي نظام هاي استبدادي، بسياري را به شناخت و درك روشن تر از «ماهيت جمهوري اسلامي» رهنمون مي شود. ارتباط انديشه هاي آرنت با مسائل ايران، «ارتباطي منطقي» است. جمهوري اسلامي يك پديده انقلابي مدرن است كه آشكارا خود را ميراث خوار «سنت انقلابي» مي داند كه با «انقلاب كبير فرانسه» آغاز شد و با «انقلاب اكتبر روسيه» ادامه و گسترش يافت. انقلاب اسلامي ايران مكانيسم يكساني با همان پديده ها دارد. نهادهاي انقلاب اسلامي چون «دادگاه هاي انقلاب» و «كميته هاي انقلاب» نه تنها كاركردشان بلكه حتي در مواردي، نامشان نيز با همتاهاي شان در انقلاب فرانسه يا روسيه يكسان است. از اين رو، نزديكي جمهوري اسلامي با نظام هاي استبدادي چون اتحاد جماهير شوروي، چين كمونيست، كوبا و كره شمالي به دليل وجوه اشتراك در يك سنت انقلابي، شگفت آور نيست. «هانا آرنت» از جمله متفكران غربي است كه راه مبارزه با «توتاليتاريسم» را در شناخت دقيق ماهيت اين نظام و علل پيدايش آن مي دانستند. وي معتقد بود براي از ميان بردن «توتاليتاريسم» بايد آن را شناخت و تاريخ آن را مهار كرد. نسل هايي كه در نيمه دوم قرن بيستم به مبارزه عليه «توتاليتاريسم كمونيستي» پرداختند از انديشه او بهره فراوان بردند.9
آمريكا و اسرائيل: الگوهاي سرآمد
هانا آرنت آلماني تبار (1975- 1906)، چهره برجسته جاسوسي آكادميك در قرن بيستم10 و يكي از سخنگويان محافظه كاران آمريكايي در دوران جنگ سرد،11 نسب از «اشراف يهود» و خانواده اي سكولار مي برد؛ زني كه هم در قامت يك تئوريسين سياسي ظاهر گشت و هم در كسوت يكي از رهبران سازمان بين المللي زنان صهيونيست. از سال 1935 رهبري چندين عمليات امنيتي اين سازمان را براي اشغال تدريجي خاك فلسطين برعهده داشت و در مقام «فرمانده عمليات» يهوديان را تا استقرار در سرزمين هاي اشغالي همراهي مي كرد،12 چون تاسيس رژيم صهيونيستي را «ضرورتي سياسي» مي دانست.13 به نوشته ديويد واتسن «آرنت در محافل صهيونيستي به دليل فعاليتش در پاريس براي مهاجرت جوانان يهودي به فلسطين شهرتي به هم زده بود.»14 از سال 1941 به برجسته ترين حامي تاسيس «ارتش يهودي» براي تداوم حيات صهيونيست ها تبديل شد15 تا نقش موثري در جنگ عليه فلسطيني ها ايفا كند و در سال 1948 به سمت مدير اجرايي طرح «بازسازي فرهنگي يهود» رسيد.16 وي ابتداي دهه 1950 همكاري رسمي اش را با CIA آغاز كرد17 و به حلقه روشنفكران اين سازمان در مجله پارتيزان ريويو رفت.18 كتاب هايش را از رهگذر مشاوره هاي علمي با سيا مي نوشت،19 حتي اين سازمان جاسوسي به آرنت براي جمع آوري منابع پژوهشي ياري مي رساند20 و از ابتداي دهه 1960 بنياد راكفلر نيز تامين هزينه هاي تحقيقاتي پروژه هايش را برعهده گرفت.21 سرانجام به عنوان يكي از شاخص ترين بنيانگذاران «صهيونيسم سياسي» در جهان شناخته شد. آرنت همواره بخشي از درآمدهايش را خرج تحكيم رژيم صهيونيستي مي كرد و يكي از حاميان اقتصادي اسرائيل در جنگ با اعراب (1967) بود، چنان كه از پيروزي صهيونيست ها به خود مي باليد.22 لور آدلر، آرنت شناس معاصر مي گويد:
آرنت در واپسين ده سال زندگي اش به همه سازمان هاي اسرائيلي پول واريز مي كرد. دلبسته نيست، مگر به اين كشور، به «اسرائيل» به اين «الگوي سرآمد».23
به باور آرنت «صهيونيسم آغاز خودشناسي و خودباوري يهوديان و آغاز بازگشت آنها از برهوت بي هويتي به درون تاريخ است.»24 با اين همه، اصلاح طلبان او را در ايران به عنوان «فيلسوف خشونت گريز» تبليغ مي كنند.25 آرنت شگردي پيچيده داشت و در آثارش كوشيد تا ايدئولوژي هاي منتقد «نظام سرمايه داري» را خشونت گرا نشان دهد؛ شگردي كه ليبرال ها همواره از آن بهره مي جستند. كارل كروز، متفكر يهودي اتريشي و منتقد صهيونيسم، در دو كتاب خواندني اش به نام هاي آخرين روزهاي انسانيت و سومين شب والپورژيس نشان مي دهد كه چگونه روشنفكران با بافتن «دروغ هاي وقيحانه تبليغاتي» سعي مي كنند تا نه تنها به رژيم هاي دلخواه خود «مشروعيت» بخشند، بلكه آن ها را «محبوب» و «مطلوب» نيز جلوه دهند:
چنين روشنفكراني وقتي به ميدان مي آيند كه نياز به استدلال هاي ظاهر فريب و ساختگي و همچنين ضرورت تحسين پذير كردن اعمال شرم آور و نفرت انگيز پديد آمده باشد؛ وقتي كه «زبان» فقط بازيچه اي است براي عوام فريبي؛ يك ابزار تسلط در ميان ابزارهاي ديگر.26
اين همان راهي بود كه پيروان سنت فكري هانا آرنت در ايران نيز مي رفتند. در هنگامه اي كه براي مبارزه با پسمانده هاي سلطنت و خشكاندن بقاياي آن، عزم ايرانيان بر مجازات اسلامي كارگزاران صهيونيسم در ايران قرار داشت، عزت الله فولادوند در «مقدمه مترجم» بر كتاب خشونت- كه تاريخ 31 شهريور 1359 (روز آغاز جنگ تحميلي) را بر خود دارد- به ستايش هاي پياپي از اقدامات آرنت صهيونيست در سال هاي فعاليتش براي آژانس يهود مي پردازد و شادمانه از ايمان او به «نيروي بي مانند قانون اساسي آمريكا» مي گويد.27 او به نحوي شگفت انگيز، تحليل آرنت درباره حقانيت «اعمال خشونت ليبرال» (مثل جنگ هاي پيشگيرانه) را براي رسيدن به «عدالت» تأييد مي كند، اما با طعنه به فضاي جاري ايران و نقد اين ادعا كه نزد عده اي «خشونت انقلابي داراي رسالتي مقدس است» مي نويسد:
«ستيزه جويي» به «خشونت گري» مي انجامد. خشونت مابه الاشتراك جنگ و انقلاب است... جز با اعتقادي بي چون و چرا به «هگل» و ديالكتيك تاريخ، و پذيرش بي قيد و شرط رسالت واژگون ساختن نظام هاي كهن و گام نهادن به فرداهاي خونين خوش آغاز و اغلب بدفرجام، از اذعان به اين نكته گريزي نيست كه خشونت و لطف ضد يكديگرند.28
مترجم اين تئوري را القاء مي سازد كه هر انقلابي به خشونت مي گرايد و نتيجه آن هم اغلب بدفرجام است. پس از اين تحليل، فولادوند در جمله آخر مقدمه اش چنين تهديد مي كند كه «از خشونت انقلابي، كينه مي رويد» و «هر كس باد بكارد، طوفان درو خواهد كرد.»29 مترجمان سكولار، بنيانگذاران «صهيونيسم سياسي» را نمونه ناب آزادي خواهي و خشونت گريزي معرفي مي كردند (همان كساني كه همپاي آرنت تاسيس رژيم غاصب اسرائيل را «ضرورتي سياسي» مي دانستند)، اما با طبقه بندي انقلاب اسلامي ايران در رديف انقلاب 1917 روسيه، از آن چهره اي «خونين و بدفرجام» مي آفريدند. در عوض، همين مترجمان از «انقلاب آمريكا» كه در واقع يك «كودتاي ماسوني» است، تصويري زيبا مي ساختند؛ تصوير يك الگوي آرماني.30
18 ماه پس از چاپ كتاب خشونت، فولادوند در خرداد 1361 ترجمه كتاب انقلاب را به بازار فرستاد؛ كتابي كه CIA در جمع آوري منابع و مدارك آن به هانا آرنت كمك كرد31 و به روايت زندگي نامه نويس او «تبليغي سياسي براي انقلاب آمريكا» است.32 آرنت در تفسيرش از انقلاب، «شورش بوداپست» (قيام مجارستان در 1956) را به عنوان «نمونه يك انقلاب اصيل آزادي خواهانه» ستود؛33 شورشي كه تحليلگران سازمان جاسوسي سيا رسماً آن را به عنوان يكي از سرچشمه هاي «كودتاي مخملي» دانسته اند و حتي اسناد دخالت آمريكا براي تحقق آن كودتاي ناكام را فاش كرده اند. در عين حال، او يكي از مخالفان سرسخت قيام سياه پوستان براي كسب «حقوق مدني» به شمار مي رفت و «بارها قربانيان تبعيض نژادي در آمريكا را به سبب مبارزاتشان سرزنش كرد.»34

 

(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14