(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 2 اسفند 1390- شماره 20149

ساختار تشكيلاتي سازمان مجاهدين پس از انقلاب
اولين گام هاي منافقين براي جذب جوانان
ساختار انقلاب هاي آزاديبخش به روايت هانا آرنت
كودتاي مخملي در بستر علم سكولار

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ساختار تشكيلاتي سازمان مجاهدين پس از انقلاب
اولين گام هاي منافقين براي جذب جوانان

خاطره دكتر جواد منصوري از آن روزها ، چنين گرايشي را در ميان سركردگان سازمان منافقين نشان مي دهد .
در سال 57، آبان ماه، (يعني سه ماه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي) همين محمدرضا سعادتي كه از سران مجاهدين خلق هم بود، در زندان اوين به مرحوم آيت الله طالقاني پيغام داد كه: «اگر بيرون رفتيد به آقاي خميني پيغام بدهيد كه دولت تشكيل ندهد. ما خودمان اعضاي دولت را مشخص كرده ايم و كشور را اداره خواهيم كرد و ما هستيم كه صلاحيت اداره كشور را داريم و اگر شما دولت تشكيل دهيد شكست خواهيد خورد!» مرحوم طالقاني پاسخ داده بودند كه: «شما كه هستيد كه مي خواهيد در مقابل شخصيت عظيم امام بايستيد؟» البته مجاهدين خلق يا همان منافقين اصلا انتظار چنين پاسخي را از مرحوم طالقاني نداشتند و طبعا به هدف شان كه ايجاد شكاف بين ايشان و حضرت امام بود نرسيدند.»1
براساس خاطرات ديگري، حتي برخي از هواداران سازمان مجاهدين خلق (منافقين) در بيرون زندان با ادعاي اينكه بايد خود را براي اداره كشور پس از پيروزي انقلاب آماده كنند، يكديگر را از حضور در تظاهرات خونين و درگيري هاي خياباني با نيروهاي مسلح رژيم شاه برحذر مي داشتند2.
در آخرين ماه هاي حيات رژيم سلطنت، پس از آزادي تمامي اعضاي سازمان منافقين از زندان، آن ها با لحني متملقانه به ستايش بزرگ مردي روي آوردند كه تا همان روز شيوه هاي مبارزاتي او را مورد استهزاء قرار داده بودند. منافقين در اين مدت، با برانگيختن عواطف و بزرگ نمايي نقش خود و معرفي خويش به عنوان تنها گروه مذهبي پيشتاز و مترقي، توانستند هواداراني را به طور عمده از دانشجويان و جوانان جمع كنند. آنها در جريان درگيري مسلحانه روزهاي پيروزي انقلاب، به جمع آوري و اختفاي سلاح و نيز استقرار در برخي از مراكز مصادره شده از رژيم گذشته و ضبط اموال آن ها به نفع خود پرداختند. در شرايطي كه نيروهاي انقلاب، بدون انگيزه كسب قدرت و صرفا براي حفظ نظام نوپا، خواب را به چشمان خود حرام كرده بودند، سازمان منافقين در حال ايجاد ساختار جديدي با عنوان «جنبش ملي مجاهدين» براي توده اي كردن سهم خواهي هاي قدرت طلبانه خود بودند. اين مجموعه، از سرسپردگان مسعود رجوي تا افرادي مثل رضا رئيسي طوسي، حسين رفيعي و... را- كه بعدها در قالب جريان موسوم به «روند جدايي» از اين گروهك جدا شدند- دربرمي گرفت.
رضا رئيسي طوسي، سردمدار مجاهدين خلق در خارج از كشور بود. او به طور مشخص در زمان اقامت امام خميني(ره) در
«نوفل لوشاتو»، در جلسات درون گروهي خود در لندن، امام را غيرقابل محاسبه و اتكا مي دانست و مي گفت كه بايد در برابر ايشان ايستادگي كرد. در حالي كه رئيسي طوسي در جلسات عمومي، مدعي همراهي با امام بود.3 رئيسي طوسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دليل سابقه آشنايي با فضاي خارج از كشور، نقش ديپلمات برجسته منافقين و مترجم شخصي مسعود رجوي را در مصاحبه هاي خارجي ايفا مي كرد. البته چندي بعد، او و يارانش مثل حسين رفيعي و حميد نوحي- كه در سال هاي بعد جملگي به عنوان فعالان ملي- مذهبي شناخته شدند- به دليل اعتراض به ديكتاتوري درون سازماني رجوي (و نه به دلايل اعتقادي) با انتشار جزوه اي به نام «روند جدايي» از افتادن به دام هلاكت بار و سرنوشت شوم اين گروهك در ماجراي خرداد 1360 نجات يافتند.
منافقين پس از پيروزي انقلاب اسلامي تشكيلات جديدي را تعريف كردند. در اين تشكيلات يك شبكه زيرزميني وجود داشت كه اعضاي برجسته سازمان به بهانه حفاظت از مراكز آن، به آموزش «جنگ چريكي» مشغول بودند. اين شبكه همچنين با اعزام نفوذي هاي خود به درون نيروها و نهادهاي جمهوري اسلامي، آنان را سازماندهي و هدايت مي كرد.4
هسته مركزي اين شبكه شامل اطرافيان و حاميان مسعود رجوي در زندان قصر (آخرين محل دوران حبس وي) بود كه در ميان آنان نام هايي مانند حسين جنتي (فرزند آيت الله احمد جنتي)، علي زركش، حسين ابريشمچي، مهدي افتخاري و... وجود داشت. در كنار اين شبكه، تشكل هاي ديگري همچون سازمان جوانان مجاهد كار جذب نيروهاي جديد از ميان دانشجويان و دانش آموزان را آغاز كرد. دام منافقين در اين تشكيلات متأسفانه جواناني مثل كاظم محمدي گيلاني (فرزند آيت الله محمد محمدي گيلاني) را نيز به كام هلاكت كشاند. اين تشكل ها با ظاهر N.G.Oهاي5 امروزي و با عنوان هايي مثل جنبش كارگران مسلمان، كانون توحيدي اصناف و سازمان زنان مسلمان (شامل انجمن مادران مسلمان و انجمن خواهران مسلمان) كادرسازي براي پروژه هاي سياه و خطرناك منافقين را تعقيب مي كردند.
بخش اجتماعي كه ركن اصلي سازمان منافقين را تشكيل مي داد، از پنج نهاد «دانش آموزي»، «محلات و امداد»، «كارگري»، «دانشجويي»، «كارمندي و اصناف» تشكيل مي شد. به عنوان مثال در نهاد كارگري، اعضاي برجسته سازمان مثل ابراهيم ذاكري و عذرا علوي طالقاني ماه ها در كارخانه هاي مشهوري همچون كفش ملي، بلا، وين، فاستوني مقدم و گروه صنعتي آزمايش حضور مي يافتند. آنان با مطرح كردن لزوم شورايي شدن كارخانه ها، تلاش البته بي ثمري را براي تزلزل بيشتر وضعيت لرزان كارخانه ها داشتند.6 نهاد محلات جزء ديگر بخش اجتماعي، از حمايت هاي مادي و معنوي محمد توسلي (شهردار وقت تهران و عضو فعلي مركزيت نهضت آزادي) برخوردار بود. اعضاي اين نهاد وابسته به منافقين با عناويني همچون «امداد پزشكي»، «مشاركت در تشكيلات اسكان گودنشينان شهرداري تهران» و... سعي در جذب ساكنان مناطق فقيرنشين داشتند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ماهنامه شاهد ياران، شماره 22، شهريور 1386، ص .112
2. گفت وگوي نگارنده با يكي از مبارزان مسلمان.
3. «سي خرداد 60، روند سازمان، ستيز با انقلاب و امام»، گفت وگو با عباس سليمي نمين، لطف الله ميثمي، ماهنامه چشم انداز ايران، شماره 38، تيرو مرداد 1385، ص .99
4. سازمان مجاهدين خلق (از پيدايي تا فرجام)، جلد2، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، زمستان 1384، ص .364
5. «سازمان هاي غيردولتي» يا «مردم نهاد».
6. سازمان هاي مجاهدين خلق (از پيدايي تا فرجام)، ج2، ص .365
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -42 / فصل سوم
ساختار انقلاب هاي آزاديبخش به روايت هانا آرنت
كودتاي مخملي در بستر علم سكولار

نويسنده: پيام فضلي نژاد

كودتاي مخملي در بستر علم سكولار
چگونه «كودتاي مخملي» در بستر «علوم انساني سكولار» رقم مي خورد؟ به گفته هانا آرنت «علم جديد» كه از دل جهان سكولار برآمده، مبتني بر «فلسفه شك» است و رشد اين فلسفه به فروپاشي هرگونه «سازمان ديني» يا «حكومت مذهبي» مي انجامد،88 «مگر آنكه علم جديد و دگرگوني جهان به دست آن را از ميان بردارند.»89 فرضيه آرنت، از يك سو توجيه گر همه پروژه هاي CIA در حوزه «جنگ هاي علم» و توليد علوم انساني سكولار بود و از سوي ديگر، پشت صحنه تبليغ تئوري هاي او را نيز در ايران بازمي تاباند. هواداران اين «فرضيه سياسي» مي پنداشتند كه با گسترش فلسفه مدرن غربي، پشتوانه هاي نظري يك «انقلاب مكتبي» از بين مي رود. در واقع، كودتايي ايدئولوژيك رقم مي خورد كه «كودتاي مخملي» از پس آن مي آيد؛ فروپاشي اي مكتبي رخ مي دهد كه «سقوط فيزيكال» يك نظام ديني را در پي دارد. وانگهي، دقيقاً در همين نقطه «جنگ عقيده» ميان دو جبهه حق و باطل آغاز مي گردد؛ جنگي كه از يك سو براساس آموزه هاي امام خميني(ره) «جغرافيا و مرز نمي شناسد» و تا «نابودي» رژيم هايي كه بر سه پايه صهيونيسم، سرمايه داري (ليبراليسم) و كمونيسم استوارند، پيش خواهد رفت90 و روياي بلعيدن جهان را از رهگذر اقتدار سكولارها نقش بر آب خواهد ساخت؛ اما از سوي ديگر به قول رئيس آكادمي علوم سياسي آمريكا «جدال خير و شر در سياست» با هدف «سرنگوني رژيم هاي مذهبي از جمله ايران» كليد خورده است91 و به روايت بزرگ ترين فيلسوف معاصر آمريكا، يك «جهاد فرهنگي» در CIA براي استيلاي ليبرال دموكراسي بر جهان جريان دارد؛92 همان مواجهه اي كه در عمليات جاسوسي آكادميك ( PSB ) از آن با عنوان «جنگ هاي علم» ياد مي شود.
ساختار انقلاب هاي آزادي بخش
«پروژه ترجمه» آثار فيلسوفان يهودي در ايران كه دي ماه 1359 با انتشار كتاب خشونت از هانا آرنت براي براندازي فلسفه انقلاب اسلامي توسط عزت الله فولادوند كليد خورد، از زاويه ديد امنيتي ظاهراً يك تكاپوي فكري بي خطر به شمار مي آمد، اما ارديبهشت 1384 در روزهاي پاياني حاكميت اصلاح طلبان به نقطه اي پرهيجان رسيد؛ چنان كه با پروژه ايالات متحده براي «كودتاي مخملي» در ايران پيوند خورد و سرانجام كاركردهاي پنهان خود را نمايان ساخت. در آستانه نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، دو تن از پيروان پرآوازه آرنت با دعوت اصلاح طلبان به ايران آمدند: يكي آگنش هلر و ديگري مايكل ايگناتيف. هر دو به سبب ترويج سنت فكري صهيونيسم، جايزه هانا آرنت براي افكار سياسي را از بنياد هاينريش بل گرفتند.93 هلر يهودي، اولين برنده اين جايزه، از رهبران كودتاي مخملي مجارستان و شاگرد برجسته آرنت محسوب مي شد. او يك ماه پيش از انتخابات با ماموريت از CIA خود را به تهران رساند تا جلساتي را در 2 سطح عمومي و محرمانه براي تدوين استراتژي «مبارزه مدني» عليه جمهوري اسلامي برگزار كند.94 ايگناتيف، رهبر حزب ليبرال در پارلمان كانادا كه رفتارش پهلو به مشاوران حزب كارگزاران سازندگي مي زد، چند روز قبل از انتخابات در پوشش امنيتي خبرنگار نيويورك تايمز وارد ايران شد.95 او تا هنگام اعلام نتايج دور دوم، اقامتگاه ويلايي خود را در شميران براي پرواز به كانادا ترك نكرد و پيوسته با سفراي مجارستان و ايتاليا ارتباط داشت. ماجراي حضور آنان فراتر از تبليغات ايدئولوژيك براي يك فيلسوف يهودي بود و چندي بعد مجله بخارا از دليل پنهان حضور پيروان آرنت در ايران رازگشايي كرد:
نظريات آرنت در مورد قدرت، خشونت و معناي آزادي، در نهايت به شكل «انقلاب هاي آزادي بخش 1989» و به عنوان يك موضوع كليدي به اثبات رسيد و يافتن «راه هاي تازه براي اتفاقات غيرقابل پيش بيني سياسي» را امكان پذير ساخت.96
آنچه ماهنامه بخارا «انقلاب هاي آزادي بخش 1989« مي نامد، سلسله كودتاهاي مخملي آمريكا در اروپاي شرقي است و برپايه نقشه راه وزارت خارجه آمريكا بايد در ايران بازتوليد مي شد؛ كودتاهايي كه به قول تيموتي گارتن اش «در لهستان ده سال طول كشيد، در مجارستان ده ماه، در چكسلواكي ده روز»97 و با فروپاشي ديوار برلين در 9 نوامبر 1989، ديگر اثري از اقتدار كمونيست ها در اروپاي شرقي ديده نمي شد. ساموئل هانتينگتون از آن رخدادها به مثابه «موج سوم دموكراسي» و «انقلاب هاي مخملي» ياد مي كرد؛98 تحولاتي كه ناقوس پايان عصر جنگ سرد و نيم قرن نزاع ليبراليسم و كمونيسم را به صدا درآورد و در كمتر از 2 سال سبب فروپاشي شوروي (مظهر بلوك شرق و قطب كمونيستي جهان) شد. هرچند اعتبار آرنت از ساليان پيش در ميان آكادميسين هاي غرب فروريخته بود، اما نظريه هايش به عنوان «نسخه اي تبليغاتي براي آمريكا» مي توانست به فروپاشي رژيم هاي ضدسرمايه داري ليبرال بينجامد. براي همين، آرنت شناسان برجسته در زمان تبليغات انتخابات رياست جمهوري به ايران آمدند تا اصلاح طلبان را در «يافتن راه هاي تازه براي اتفاقات غيرقابل پيش بيني سياسي» ياري رسانند.
البته تزهاي آرنت در باب انقلاب هاي مخملي آشكارا با آراء ديگرش درباره انقلاب تناقض داشت و حتي كوشش هاي آگنش ه لر كه صاحب «كرسي آرنت» در مدرسه تحقيقات نوين اجتماعي نيويورك بود، نمي توانست به آساني اجزاء آن را با يكديگر پيوند دهد. آرنت «انقلابي را كه مدعي تغيير همه ساختارها باشد، انقلاب نمي دانست» اما هلر در تبليغات خود براي انقلاب هاي مخملي روي «دگرگوني تمام سيستم سياسي» تمركز داشت و آن را براي ايران نيز لازم و مطلوب مي دانست.99 حالا، تكليف «معناي انقلاب» چه مي شود؟ مگر نه اينكه اصلاح طلبان از اكبر گنجي تا سيد جواد طباطبايي با ارجاع به آرنت مي گفتند «انقلاب اسلامي انقلاب نيست، چون ادعاي دگرگوني همه ساختارها را دارد.» پس چگونه ه لر از كودتاي مخملي مجارستان به عنوان انقلابي «مدعي تغيير كل سيستم سياسي» ستايش مي كرد و آن را تجلي نظريه هاي آرنت مي دانست؟ يكي از معيارهاي تشخيص انقلاب- بنابر فرضيه آرنت- چگونگي تغيير ساختارهاي يك نظام سياسي است، اما به گفته هلر تغيير ساختاري را كه به استقرار سرمايه داري ليبرال (دموكراسي) بينجامد، مي توان انقلاب ناميد؛100 يعني «انقلاب به شرط سرمايه داري.« از اين رو، سلسله كودتاهاي مخملي اروپاي شرقي نام «انقلاب هاي آزادي بخش» را مي گيرند و انقلاب هاي اصيل، انقلاب فرض نمي شوند. از دل «علوم انساني سكولار» چنين نسخه هاي تبليغاتي اي براي «كودتاي مخملي» درمي آيد و البته، كاركردهاي ابزاري فلسفه آرنت نيز برملا مي گردد. در همين زمان، محمد سعيد حنايي كاشاني101 مدرس فلسفه در دانشكده علوم انساني دانشگاه شهيد بهشتي، ترجمه پياپي گفتارهاي دين ستيزانه و ضدتوحيدي اين فيلسوف يهودي را در ايران شدت بخشيد. او مي گفت:
«هانا آرنت» را در سال 1360 از ترجمه هاي «عزت الله فولادوند» شناختم و كتابهاي «خشونت» و «انقلاب» او براي من در همان سالهاي نخستين انتشار، الهام بخش بسياري از افكار و اعمالي شد كه تا امروز زندگي ام را شكل داده است. هميشه آرزو كرده ام كه اي كاش در كشور ما روشنفكران مان و حاكمان مان قبل از (پيروزي) انقلاب اسلامي، هانا آرنت را مي شناختند، اما «چه چاره با بخت گمراه».102
از نگاه حنايي كاشاني، نه تنها پيروزي انقلاب اسلامي، بلكه دلبستگي ايرانيان به تشيع انقلابي «بخت گمراهي» بود؛ پس «چاره» نبود جز آنكه به هر نحوي با «اسلام انقلابي» مبارزه كرد و در اين راه از آثار آرنت بهره گرفت. او كه از دهه 1370 عضو حلقه كيان و از شركاء سياسي رامين جهانبگلو و عزت الله فولادوند در پروژه «براندازي نرم» است103 تا امروز نيز با نهادهاي دولتي نظير سازمان صدا و سيما و مركز بازشناسي ايران و اسلام براي اجراي پروژه هاي پژوهشي در زمينه «علوم انساني» همكاري نزديكي دارد،104 اما در نوشتارهايش مانند يادداشت «آخوند- خدا» با تقليد از ادبيات گروهك تروريستي منافقين، نظام جمهوري اسلامي را «يك حكومت آخوندي» مي خواند105 و همداستان با عطاءالله مهاجراني از زبان محمد عابد الجابري (فيلسوف مراكشي) براي تمسخر روحانيت انقلابي مي گويد:
هميشه فكر مي كردم كه علما نمايندگان خداوند بر روي زمين اند، اما بعد از انقلاب اسلامي ايران دريافتم كه درست بر عكس، خداوند نماينده آقايان در آسمان است! متدينان واقعي را نبايد در ميان روحانيون جست.106
حنايي كاشاني سال 1383 با تحرير يادداشتي پيرامون «ماجراي كسب قدرت پس از انقلاب اسلامي» با اهانت به امام خميني (ره) مدعي است «آنان كه بهتر و بيشتر مي توانند بكشند حاكم مطلق مي شوند.»107 او سال 1384 براي تعقيب نقشه راه جنگ نرم، ابتدا پروژه اي مشترك را با رامين جهانبگلو و منصور انصاري در تجليل از انديشه هاي صهيونيستي آرنت براي برنامه «انديشه ها» در BBC فارسي به انجام رساند.108 سپس در نشريات دانشگاه آزاد اسلامي به ترجمه نظريه هاي دين ستيزانه هانا آرنت پرداخت109 تا فروپاشي نظام هاي ديني را اجتناب ناپذير نشان دهد؛ گفتارهايي كه آرنت در آنها حتي وجود خداوند را انكار مي كند و مي گويد هر نوع فلسفه و علمي كه به سراغ اثبات وجود خدا برود، داراي «نگرش غيرانتقادي خرافي» است.110 سپس نتيجه مي گيرد كه جهان راهي جز «سكولار شدن» ندارد:
مايلم به شما هشدار دهم كه در اهميت «احياء دين» در عصر كنوني مبالغه نكنيد. اين «پف هاي روح زمانه» از عصر روشنگري تا به حال، خط مارپيچ خود را دنبال كرده اند و هر بيست سال يا در همين حدود، نگرشي طبيعت گرايانه با ادعاي «احياء دين» مي آيد. امر واقع مهم تاريخي اين است كه اكثريت غالب مردم از اعتقاد به «روز جزاء در آخرالزمان» دست برداشته اند... اين تصور كه آدم «مي تواند» يا «مي بايد» دين را همچون «نهادي» سازمان دهد، همواره به نظرم بيشتر خنده آور بوده است. به نظر مي آيد كه همه چنين كوشش هايي محكوم به شكست خواهد بود.111
آرنت دين را «پف هاي روح زمانه» مي دانست كه هيچ گاه «احياء» نخواهد شد و به «سامان سياسي» نخواهد رسيد، چون ديگر مردمان جهان به اعتقادات مذهبي همچون «قيامت» معتقد نيستند و «آگاهي عمومي به سوي دور شدن از مقولات ديني است.»112 او در اين گفتار «زوال اعتقادات ديني» را بسيار قدرتمندتر از «احياء ديني» مي بيند و مي گويد جهان آينده صرفاً سكولار است، «به اين دليل كه جهاني توأم با شك است.»113 علي رغم شكست اين پيش بيني او با وقوع انقلاب اسلامي كه به روايت ميشل فوكو «روح يك جهان بي روح» بود،114 محمد سعيد حنايي كاشاني همزمان با اقبال اكثريت ايرانيان به انديشه «اصول گرايي» ترجمه و تبليغ اين تزها را در دانشگاه هاي كشور گسترش داد تا اين بار از رهگذر نفي «وجود خداوند» به تبيين «سكولاريسم از منظر آرنت» بپردازد:
«سكولاريسم» از حيث سياسي، دقيقاً بدان معناست كه «اعتقادات» و «نهادهاي ديني» هيچ آمريت و «ولايت» الزام آور عمومي ندارند و به عكس، «زندگاني سياسي» نيز هيچ گونه «حرمت ديني» ندارد.115
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14