(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 8 اسفند 1390- شماره 20154

روش هاي شيطاني در جنگ نرم
رهيافت هاي منطقي رابطه اخلاق و سياست
نقد و نظر ديدگاه هاي تعاملي



روش هاي شيطاني در جنگ نرم

خليل منصوري
جنگ ميان حق و باطل، ايمان و كفر، عدالت و ظلم، جنگي دايمي است. بنابر گزارش هاي قرآني، اين جنگ حتي پيش از وجود بشر نيز وجود داشته است. از اين رو فرشتگان، به خلافت آدمي بر زمين به سبب پيشينه فسادها، جنگ ها و خون ريزي ها اعتراض مي كنند و اصولا خواهان آفرينش موجودي مريد و مختار به نام آدم نيستند تا خلافت الهي را در زمين به عهده گيرد.
پس از آفرينش حضرت آدم(ع) نيز زماني كوتاه نگذشت كه دوباره جنگ ميان حق و باطل و ايمان و كفر آغاز شد و ابليس از جنيان به سبب سابقه ديرين عبادت و پرستش الهي و ماده آفرينش خود، از خداوند مي خواهد تا خلافت را به جاي آدم(ع) به او واگذار كند، اما چون ادله و برهان الهي در مورد تقدم آدم(ع) خاكي بر جن آتشي را شنيد و مأمور به سجده اطاعت و ولايت از وي شد، زير بار نرفت و كفر ورزيد و عصيان نمود. پس كينه آدم(ع) را به دل گرفت و جنگ با وي را آغاز كرد.
براساس گزارش هاي قرآني، جنگ نخست ميان ابليس و آدم(ع) جنگ نرم بود. بنابراين بايد ابليس را به عنوان مبتكر و مبدع جنگ نرم دانست. از آن جايي كه بر اساس آموزه هاي قرآني، اولياي جني و انسي ابليس، به عنوان شياطين در جنگ ميان حق و باطل و ايمان و كفر شراكت مستقيم و جدي دارند، بازخواني روش ها و شيوه هاي شيطاني در جنگ نرم مي تواند مؤمنان را ضمن آگاهي بخشي از وضعيت و روش هاي دشمن، مهياي شناسايي راه هاي مقابله نمايد. نويسنده با توجه به اين فرضيه به سراغ آموزه هاي قرآني رفته تا روش هاي شيطاني در جنگ نرم را تبيين كند.
جنگ نرم، جنگ انديشه ها و رسانه ها
جنگ نرم برخلاف جنگ سخت كه بر جسم و بدن و فيزيك متمركز است، بر جان ها و انديشه ها و قلب ها متمركز مي شود. از اين رو، ابزارهاي جنگي در آن نيز بسيار متفاوت مي باشد. در اين راستا به سبب كاربرد بسيار زياد و قوي رسانه در اين جنگ، آن را جنگ رسانه ها ناميده و برخي ديگر نيز به سبب تأثيرگذاري بر روان مخاطب آن را جنگ رواني گفته اند. با اين همه نمي توان جنگ نرم را محدود به اين امور كرد، چرا كه جنگ نرم، جنگ همه جانبه اي براي تسخير قلوب، جان ها و انديشه هاست. بنابراين از همه ابزارها از جمله رسانه استفاده مي كنند تا مديريت شخص و يا جامعه را در اختيار گيرند و او را همدل و در نهايت همراه خويش سازند.
به سخن ديگر، هدف از جنگ نرم، نه تسلط بر جسم ها بلكه جان هاست؛ چنان كه جنگ نرم نه حذف فيزيكي بلكه همدلي و همراهي روحي مخاطب و تسخير قلوب و همراه كردن آن با دشمن پيشين است.
شايد بهترين تعبير در بيان هدف در جنگ نرم، همان واژه اولياء است. به اين معنا كه هدف در جنگ نرم، تبديل دشمن به اولياء است.
از آن جايي كه دو جريان اصلي در تاريخ بشريت در برابر هم قرارگرفته اند، مي توان گفت كه هدف از جنگ نرم از سوي هر دو رقيب ديرين، تبديل دشمن به اولياء الله يا اولياءالشيطان است.
خداوند در آيات بسياري به اين مطلب توجه مي دهد كه مومنان بايد همواره مواظب باشند تا از اولياء الله به اولياء الشيطان تبديل نشوند، چرا كه جنگ امت اسلام و امت كفر با رهبري ائمه الايمان و ائمه الكفر همواره ادامه خواهد داشت تا اين كه امت اسلام بر امت كفر غلبه كند.
جريان كفر مي كوشد تا خود را به عنوان يك پديده و جريان غالب بر جوامع بشري مطرح كند و در اين راه از همه توش و توان خود بهره مي گيرد. اين جريان سعي دارد تا به عنوان يك پديده كه نماي اصلي جامعه است مطرح باشد به گونه اي كه ديگر جريان هاي فكري و رفتاري اصولا ديده نشود يا به چشم نيايد. براين اساس از همه روش ها براي خودنمايي و چيرگي بهره مي برد و فتنه جويي و شبهه افكني و زشت و باطل را زيبا و حق جلوه دادن را به عنوان مهمترين اصول چيرگي به كار مي گيرد.
خداوند از مومنان مي خواهد تا مواظب فتنه گري هاي اين جريان باشند و با ايجاد مرزهاي شفاف ميان خودي و غيرخودي اجازه ندهند تا همان گونه كه با شبهه سازي، جريان فتنه و كفر را قوي جلوه مي دهند، با فروپاشي مرزها ميان خودي و غيرخودي، اهل كفر خود را به عنوان اولياء مومنان مطرح سازند. با نگاهي به آيات قرآن از جمله آيه 82 و 571سوره آل عمران، 67 و 98 و 931 و 441 سوره نساء و 15 و 75 و 18 سوره مائده و آيات ديگر، به سادگي به دست مي آيد كه دشمن در برنامه جنگ نرم مي كوشد تا مومن را از اولياءالله و اولياء المومنين بودن به ولي ابليس و اولياء شيطان تبديل كند.
ولايت در اين آيات تنها دوستي صرف نيست بلكه مراد نوعي دوستي است كه همراه با اطاعت قلبي و ولايت و الگوبرداري باشد، چرا كه انسان هايي كه به يك شخص از باطن قلب ارادت و مودت دارند، در همه چيز از او الگوبرداري مي كنند و با جان و دل از فرمان ها و رفتارها و گفتارهايش اطاعت مي كنند و ولايت اطاعت محض از او دارند. از اين رو خداوند به مومنان هشدار مي دهد كه هدف از ولايت و دوستي از سوي كافران، چيزي جز ولايت اطاعت از ملت و آيين كفر ايشان نيست چنانكه در آيه 021 سوره بقره مي فرمايد: ولن ترضي عنك اليهود ولا النصاري حتي تتبع ملتهم قل ان هدي الله هوالهدي و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذي جاءك من العلم ما لك من الله من ولي ولا نصير؛ يهودان و مسيحيان از تو خشنود نمي شوند تا به آيينشان گردن نهي. بگو هدايت، هدايتي است كه از جانب خدا باشد اگر از آن پس كه خدا تو را آگاه كرده است از خواسته آنها پيروي كني، هيچ ياور و مددكاري از جانب او نخواهي داشت.
در اينجا يهوديان و مسيحيان به سبب اينكه نوعي كفر را در پيش گرفته اند، در برابر جريان تاريخي ايمان و اسلام قرار داده شده اند و به مومنان هشدار داده مي شود كه ايشان جز به دست كشيدن از آيين حق، ايمان، عدالت و اسلام، خشنود نمي شوند و اين جنگ تا رسيدن به اين نتيجه از سوي آنان ادامه خواهد داشت.
در آيه 02 سوره كهف بر اين نكته تاكيد مي شود كه جريان كفر جنگ و دشمني خود را به اشكال مختلف تا حذف فيزيكي و يا حذف فكري جريان حق و عدالت ادامه مي دهد و مي كوشد تا اين گونه گفتمان غالب بر جامعه بشري گردد و به عنوان يك پديده اجتماعي بر جامعه چيره و مسلط باشد.
روش هاي فريب شيطاني
با نگاهي به نخستين جنگ نرمي كه در جهان از سوي قرآن گزارش شده مي توان دريافت كه شيطان از روش هاي گوناگوني براي رسيدن به هدف خود يعني تبديل اولياء الله و عبادالله فطري به اولياء الشيطان، بهره مي جويد كه فريب و تزيين از مهمترين آن هاست.
خداوند درگزارشي كه از آغاز آفرينش آدم (ع) بيان مي كند به اين نكته توجه مي دهد كه به سبب كينه توزي و كفر و سوگندي كه ابليس خورد، نخستين جنگ نرم ميان ابليس و حضرت آدم (ع) دربهشت آغاز شد تا وي نشان دهد كه چگونه مي تواند زمام رفتاري آدم را به دست گيرد و او را به راهي ببرد كه مي خواهد. لذا از روش نيرنگ و فريب استفاده كرد تا دل و جان و انديشه آدم را تحت فرمان خود را درآورد.
خداوند درآيه 02 سوره اعراف مي فرمايد: «پس شيطان آن دو را وسوسه كرد تا شرمگاهشان را كه از آنها پوشيده بود در نظرشان آشكار كند و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع كرد تا مبادا از فرشتگان يا جاويد شدگان شويد.
درآيه 20 1 سوره طه نيز گزارش مي كند كه شيطان اين گونه گفت: اي آدم، آيا تو را به درخت جاوداني و پادشاهي اي كه كهنه و نابود نشود راه بنمايم؟
بنابراين، فريب دادن با وعده هاي دروغين يكي از روش هايي است كه درجنگ نرم به خوبي از آن استفاده مي شود. البته زماني فريب و نيرنگ مي تواند كارساز باشد كه شخص، اطلاعات كامل و جامعي از مخاطب داشته باشد و آرزوها و خواسته هاي وي را بشناسد.
اينجاست كه علوم انساني چون روان شناسي، مردم شناسي، جامعه شناسي و مانند آن نياز است تا بتوان تحليل درستي از مخاطب داشت و براساس خواسته ها و آرزوهايش برنامه ريزي كرد و او را با خود همراه و همدل ساخت.
مخاطب شناسي درجنگ نرم
به سخن ديگر، مخاطب شناسي در همه ابعاد، از مهمترين مقدمات تاثيرگذاري تبليغات و وسوسه ها و فريب هاست. اگر مخاطب به درستي شناخته نشود نمي توان بر او تاثيرگذار شد. و او را همدل و همراه خود كرد. از اين رو درجنگ هاي نرم و رواني همواره از مخاطب شناسي و علوم مرتبط با آن بهره بسيار برده شده است. اگر درگذشته درجنگ سخت و نظامي شناسايي مرزها و موقعيت جغرافيايي دشمن و مانند آن مهم و با ارزش بود، در جنگ نرم شناسايي خواسته ها و نيازها و اميال مخاطب و دشمن بسيار مهم است. از اين رو درجنگ نرم بر روي فرهنگ، مردم شناسي، گرايش ها، خواسته هاي مردم كار و تحقيق انجام مي شود تا بتوانند بر روي جان ها و انديشه ها و رفتارهاي آنان تاثيربگذارند.
هر مخاطبي به چيزهايي علاقه دارد و مي كوشد تا آن را به دست آورد. روان شناسي و روان شناسي اجتماعي و مانند آن كمك مي كند تا خواسته هاي مخاطب شناسايي و براساس آن برنامه ريزي شود. از اين رو شيطان با توجه به علايق مردم عمل مي كند. ابليس هرچند كه همانند ديگر جنيان از باطن قلوب مردم خبر ندارد ولي مجهز بودن وي به اهرم و نهان بودن از چشم هاي انسانها موجب مي شود تا به ايشان نزديك شود و از رفتارهايشان به خواسته هاي آنان پي ببرد و براساس آن خواسته ها برنامه ريزي براي تسلط قلوب و جان ها داشته باشد.
از آن جايي كه انسان ها به اموري چون زن، مال و مقام و مانند آن گرايش دارند، دشمن بر اساس خواسته هاي هر كسي به سراغ او مي رود و با آراستن آن به عنوان مهمترين و اصيل ترين و شريف ترين هدف، وي را به سوي آنها سوق مي دهد و بر جان و روح او تسلط مي يابد.
اولين چيزي كه شيطان در دل كافران مي آرايد، اصالت بخشي به زندگي دنيا و خواسته هاي مادي و نفساني است. (بقره، آيه212)
وقتي زينت هاي دنيا براي شخص اصالت يافت، شيطان براساس همين زينت هاي اصالت يافته، وارد زندگي او مي شود و او را به اولياي خود تبديل مي كند. هر انساني در دام چيزي از اين زينت ها مي افتد و كمتر كسي است كه راه نجاتي از اين زينت ها براي خود مي تواند بيابد.
آراستن، ابزار قوي شيطان
خداوند در آيه41 سوره آل عمران مي فرمايد: عشق به اميال نفساني و دوست داشتن زنان و فرزندان و هميان هاي زر و سيم و اسبان ممتاز و چارپايان و زراعت در چشم مردم زينت داده شده و همه اينها متاع زندگي اين جهاني هستند، درحالي كه بازگشتن گاه خوب، نزد خدا است.
بنابراين در جنگ نرم، شياطين مي كوشند از زن دوستي، مال دوستي، فرزند دوستي و مانند آن بهره برند و به اهداف و مقاصد خود دست يابند. شيطان در اين ميان مي كوشد تا هر آنچه زشت است زيبا جلوه دهد و حتي زيبايي هاي طبيعي را چنان در دل مردم مي افزايد تا راه اسراف در پيش گيرند و از هدف اصلي باز مانند و غافل شوند. (حجر، آيات93 و 40 و نيز اعراف، آيه13)
در جنگ نرم، كاربرد آراستن و زينت كردن، بسيار مهم و اساسي است. به اين معنا كه حق و باطلي را درهم آميزند و باطل را چنان زيبا جلوه دهند كه دل ها را بفريبد و به سوي خود جلب و جذب كند. روشي كه سامري در فريب امت موسي(ع) به كار برد، روشي است كه اكنون در جنگ نرم بسيار كارآمد نشان داده مي شود. از اين رو شيطان پرستي، كفرگويي، خداستيزي، زن بارگي، بي حيايي، لامبالاتي جنسي و مانند آن در فيلم هاي هاليوودي زيبا جلوه داده مي شود، چنان كه سامري با گوساله اش كرد.
خداوند درباره تسويل (فريبكاري) سامري مي گويد: من چيزي ديدم كه آنها نمي ديدند مشتي از خاكي كه نقش پاي آن رسول بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر افكندم و نفس من اين كار را در چشم من بيار است. (طه، آيه69)
در جنگ نرم تلاش بر آن است تا چيزها در چشم، چنان آراسته شود كه دل ها و جان ها مجذوب گردد و همدلي و همراهي مخاطب با پيام و دشمن به دست آيد. اين همان تغيير بينش ها و نگرش ها و تحريك و تهييج عواطف و احساسات از طريق آراستن باطل است كه در آيات بسياري بيان شده است.
يكي از شيوه ها در اين جنگ نرم اين است كه در دل مخاطب سوءظن و بدگماني ايجاد كنند. دشمن در جنگ نرم با استفاده از اين شيوه مي تواند دل هاي مؤمنان ضعيف الايمان را سست نمايد و بيمار دلان را همراه خود سازد. خداوند در آيات11 و 21 سوره فتح به افراد متخلفي اشاره مي كند كه با رخنه بدگماني در دل هايشان نسبت به فرجام فعاليت هاي اسلام و دولت اسلامي دچار ترديد شدند و به سبب تبليغات سوء دشمنان، با آنان همراه و همدل شدند.
روش شيطاني تزيين و تسويل، روشي كارآمد است كه در طول تاريخ از سوي ابليس و شياطين جني و انسي به كار رفته است و در جهان امروز از طريق رسانه هاي گوناگون دنبال مي شود. (نمل، آيات 22 و 42 و نيز انعام، آيه 34 و عنكبوت، آيه 82 و آيات بسيار ديگر)
از آن جايي كه زنان در انديشه تجملات هستند بيشترين تسويل كه از سوي شياطين نسبت به آنان انجام مي شود در اين حوزه است. اين روش از سوي شيطان هاي انساني و غيرانساني، بسيار به كار گرفته شده و مي شود. تأثير اين روش تا آن اندازه است كه حتي بسياري از زنان پيامبر(ص) نيز در اين دام افتادند و با پيامبر(ص) براي دست يابي به تجملات دنيايي درگير شدند به گونه اي كه خداوند آنان را تهديد كرد و به پيامبر(ص) فرمان داد تا به آنها هشدار دهد و آنان را مخير به طلاق و يا ادامه زندگي به دور از تجملات نمايد. (احزاب، آيات 82 و 92)
تزيين و آراستن شيطان به گونه اي است كه شخص هنگامي كه با خود فكر مي كند، بطلان آن را درمي يابد ولي چنان فضاي جامعه عليه حق و ايمان تغيير مي كند كه شخص نمي تواند از تأثير گفتمان غالب اجتماعي و فرهنگي بيرون رود. از اين رو بت پرستان عصر ابراهيمي با آنكه با برهان و استدلال قوي حضرت ابراهيم(ع) به بطلان باورهاي خويش رسيدند ولي در عمل با آنچه حق يافته بودند مخالفت مي كنند؛ چرا كه گفتمان غالب اجازه نمي دهد. (انبياء، آيات 36 تا 56)
در اين ميان گرايش نفساني در انسان نيز به ياري شياطين مي آيد و با تسويل و تزيين و آراستن زشت و باطل اجازه نمي دهد تا آدمي در مسير درست قرار گيرد و در نهايت شكست خورده و با بردگي نفس به بندگي شيطان مي رسد و او را ولي خود قرار مي دهد. به سخن ديگر، انساني كه گرفتار هواهاي نفساني است هر چند كه مدعي آزادي است در حقيقت در مقام بردگي نفس مي باشد كه درنهايت به بندگي شيطان مي رسد (يوسف، آيات 81 و 38 و طه، آيه 69) درحالي كه پيامبران در تلاش هستند تا ايشان را از بردگي نفس و بندگي شيطان رها سازند و به آزادي واقعي برسانند. (اعراف، آيه 751)
به هر حال با نگاهي گذرا به شيوه هاي شيطاني در جنگ نرم مي توان دريافت كه جامعه در چه جاها و از كدام نقطه بيشتر در معرض خطر و آسيب است و مي بايست نسبت به پيشگيري و تقويت اين نقاط كوشيد و اجازه نداد تا دشمن از اين طريق در جنگ نرم پيروز شود و بر جان ها و دل ها و قلوب مردم سلطه يابد.

 



رهيافت هاي منطقي رابطه اخلاق و سياست
نقد و نظر ديدگاه هاي تعاملي

محمد جعفر حسينيان
در بخش نخست اين نوشتار به مباحثي همچون: ضرورت بحث، مفهوم اخلاق، اخلاق فردي و اجتماعي، مفهوم سياست، رابطه اخلاق و سياست و رهيافت هاي تعاملي آن شامل نظر به تفكيك سياست از اخلاق يا همان ديدگاه ماكياولي مورد بحث و بررسي قرار گرفت اينك در بخش پاياني دنباله مطلب پيش روي خوانندگان است .
نقد و نظر
پيوند ناگسستني اخلاق و سياست درعرصه جامعه فرض هرگونه تفكيك را غيرممكن و نزديك به محال مي نمايد. چنان كه قبلا نيز بيان گرديد اين دو واژه آنچنان به هم پيوسته و درهم تنيده اند كه تنها در يك ديدگاه انتزاعي صرف مي توان فرض جدايي اين دو حوزه را از يكديگر بيان كرد. لذا پيامد عيني نظريه شهريار ماكياولي در موضوع سياست منهاي اخلاق چيزي جز تحصيل اخلاق نسبي گرايانه و استيلاجويانه نخواهدبود والا در تمامي مكاتب حكومتي دموكراتيك نيز رعايت مصالح و منافع عمومي جامعه اولين شاخص اعمال قدرت و يكي از ارزشهاي لازم الرعايه در سياست است.
لذا به گفته كاتلين بدون اخلاق بنياد سياست بر آب است. نظريه اخلاق بدون نظريه سياسي ناقص است. زيرا انسان آفريده اي اجتماعي است و در تنهايي نمي تواند زيست كند. نظريه سياسي بدون نظريه اخلاقي بي پايه است زيرا بررسي و نتايج آن در اساس به ارزش هاي اخلاقي ما به درك و تصور ما از درست و نادرست بستگي دارد.
2- نظريه حاكميت مطلق سياست بر اخلاق
رويكرد كلي حاكميت مطلق سياسي براخلاق مي تواند در دو جلوه اجتماعي ظهور و بروز پيدا كند جلوه اول اين ديدگاه محصول نگرش مكتب ماركسيستي به جامعه و تاريخ است. براساس اين آموزه اخلاق و ديگر مظاهر اجتماعي تابع بي قيد و شرط و سياست و فعاليت هاي انقلابي قرار مي گيرد و هر طرف آن ارائه سياست تحميل مصلحت و ارزش در آن قرار مي يابد هيچگونه استقرار و ثبات اخلاقي را بين دو مرحله از منازعات نمي توان تصور نمود بلكه همواره درگيري ها و تضادها تعيين كننده اصلي حركت در جامعه بوده و تمامي ارزشها در پروسه توليد تعريف معنا مي شود و پروسه توليد نيز در محدوده جامعه مشروعيت دارد و ملاك خارج از جامعه هدايت آن را برعهده ندارد هرچه هست در درون جامعه معنا دارد.
جلوه دوم اين ديدگاه محصول نگرش مكتب اومانيستي غرب گرايانه است. رهيافت اصلي اين ديدگاه نيز مانند مكتب ماركسيست لنينيستي شرق توجه به مسئله اقتصاد و رشد ناخالص ملي است كه فرآيند آن به توسعه اقتصادي مي انجامد و شايد تفاوت عمده آن در توجه به ابزار توليدي در بلوك شرق و ابزار تولدي در بلوك غرب باشد، محصول نگرش اين دو و ديدگاه به اخلاق نگاهي صرفا ابزاري است كه اهداف توليد را برمي تاباند و براي رسيدن به آن اهداف به شرط قاطعيت و مديريت هر وسيله اي مشروع خواهد شد.
نقد و نظر
البته طرح ديدگاه فوق كه تا مدتي تحت عنوان مكتب نجات بخش بشريت بلوك شرق را به خود مشغول كرده بود بعد از مدتي فرو پاشيد اكنون نيز با جلوه اي ديگر پرچم نسبي گرايي اخلاقي را در بلوك غرب برافراشته و تحت شعار اصالت انسان تمام هويت انساني يعني اخلاق را به باد فنا گرفته است، نسبي گرايي اخلاقي به معناي تبعيت متغيرهاي اخلاقي و بنيادهاي هنجاري از وضعيت متغير زيستي فرد و يا تابعي از اوضاع متغير سياسي اجتماعي و يا تابعي از وضعيت رواني متغير فرد به معناي نسبيت گرايي ذوقي يا اگزيستانسياليستي و يا تابعي از آداب و رسوم جامعه و... به هر معنا كه مورد نظر باشد ما را در دامن پيامدهاي سوءنسبي گرايي و هرج ومرج، سلب مسئوليت، نفي هدف داري و كمال خودخواهي و ايجاد شكايت اخلاقي و بالاخره تساوي فضيلت و رذيلت در جامعه رهنمون خواهد شد.
3- نظريه حاكميت مطلق اخلاق بر سياست
در اين ديدگاه سنت گرايانه سعي بر حاكميت علي الاطلاق عقايد و اخلاقيات بر جهت گيري هاي سياسي و مواضع اجتماعي بدون لحاظ مصالح و منافع كل گرايانه است. در اين رهيافت بدون توجه به مسئوليت هاي اجتماعي و شرايط و قابليت هاي عيني و محدوديت هاي جغرافيايي سعي شده يك سري احكام اخلاقي كليشه اي و آرماني را بر شرايط اجتماعي تحميل نموده و همگان را ملزم به تبعيت از آن رهنمودهاي اخلاقي كرد. سنت گرايي متحجرانه در اين ديدگاه مانع سياسي رشد مفاهيم اخلاقي شده و هيچ گونه تغيير و تحول را در موضوعات و مسائل و احكام اخلاقي برنمي تابد.
چنين ديدگاه ضمن ارج نهادن بر سنت هاي اخلاقي به طور مطلق همگان را به تبعيتي بي چون و چرا از الگوهاي اخلاقي گذشته فرا مي خواند و هرگونه تعدي از آن مسير ضدارزشي تلقي مي شود در اين ديدگاه سياست امري صرفا اعتباري است و به اعتبار سياستمدار بستگي تام دارد و قابل تغيير است.
نقد و نظر
شايد بتوان اين ديدگاه را ديدگاه درون گرايانه صرف معرفي كرد ديدگاهي كه در ارائه الگوهاي اخلاقي خود صرفا به دنبال بيان رابطه يك طرفه است، رابطه اي كه از درون به بيرون امتداد مي يابد نه بالعكس، لذا در تعريف و شناسايي مفاهيم ارزشي و اخلاقي نيز صرفا يك جانبه گرا و تك ساحتي است، چنين اخلاقي كه بي شباهت به اخلاق ارتدكس كليساي مسيحي قرون وسطي نيست تمامي سعي و تلاش خود را در همگام نمودن شرايط پويايي اجتماعي با قوانين اخلاقي سنتي و نارسا مي نمايد. اين ديدگاه پيامدهايي را به طور طبيعي به دنبال دارد:
اولا: به دليل نارسايي قوانين اخلاقي سنتي هم پوشاني آن نسبت به قوانين اجتماعي با ترديد جدي روبرو است.
ثانيا: رشد و پويايي و تحولات اجتماعي به تدريج ميدان را براي مديريت اخلاقي سنتي و نارسا محدود كرده و به جايگزيني اخلاق مدرن مبتني بر نيازهاي معين و واقعي مي پردازد.
ثالثا: پيدايش هرگونه دوگانگي در اخلاق سنتي و مدرن به تدريج زمينه را براي انقطاع نسل جديد از نسل قديم فراهم مي كند و اين انقطاع نسلي آفت عمده جوامع سنتي و مدرن است و ممكن است به منسوخ شدن كامل اخلاق سنت گرايانه منجر گردد.
4- نظريه تعامل دوسويه اخلاق و سياست
به دنبال بررسي نظريه ها و ديدگاه هاي متفاوت شايسته ترين ديدگاه كه ارتباط اخلاق و سياست است را مورد بررسي قرار مي دهيم، درآمد اين نظريه مبتني بر پيوند اخلاق فردي و اجتماعي است كه ذيلا بر آن پرداخته مي شود.
مقدمه: تفكيك دو عرصه فرد و جامعه بعضي از فلاسفه اخلاق را بر آن داشته است كه به تناسب حكم و موضوع حيطه اخلاقي فردي را از محدوده اخلاق اجتماعي جدا كنند هر چند كه هم در عرصه فرد و هم در عرصه اجتماع قائل به حضور اخلاق در تصميم گيريهاي سياسي مي باشند اما بعضي احكام اخلاق فردي بالمطالبه قابل تطبيق بر اخلاق اجتماعي نيست مانند روحيه ايثار در فرد داراي مصداق امام در جامعه داراي مصداق نيست يعني جامعه نمي تواند همه هويت خود را به جامعه ديگر پيشكش نمايد با توجه به اين نكته كه موضوعات اخلاق در فرد و جامعه بالمطالبه تحت يك حكم كلي اخلاقي قرار نمي گيرند بايد به دو ملاك اخلاقي براي فرد و جامعه قائل شد. ملاك اخلاقي و ارزشي در جامعه منافع و مصالح اجتماعي و ملاك اخلاق در فرد گذشت و فداكاري و ايثار باشد.
ماكس وبر، جامعه شناس و متفكر قرن بيستم طي خطابه اي معروف به نام (سياست) به مثابه حرفه نظر خود را در باب نسبت اخلاق و سياست بيان مي كند. او بر ضرورت اخلاق و سياست اخلاقي تأكيد مي نمايد اما بر آن است كه اخلاق سياسي از اخلاق فردي جداست. وي مي گويد:
«اخلاقيات كالسكه اي نيست كه بتوان آن را به ميل و بسته به موقعيت براي سوار يا پياده شدن متوقف ساخت با اين حال بر اين نكته اصرار دارد كه ما داراي دو نوع اخلاق عقيدتي و اخلاق مسئوليتي هستيم. در سياست تنها مي توان اخلاق مسئوليتي را به كار بست زيرا در آن سازش ميان اخلاق عقيدتي و اخلاق مسئوليتي امكان پذير نيست. علت اين ناسازگاري آن است كه اخلاق عقيدتي مطلق و آرماني است حال كه اخلاق مسئوليتي مشروط، واقع گرايانه و عيني مي باشد.
1/4- پيوند اخلاق در فرد و جامعه
با توجه به مقدمات ذكر شده دغدغه اي كه فلاسفه اخلاق در پيوند اخلاق و سياست داشته گويا تفاوت عمده فرد و اجتماع است كه دوگانگي در تشخيص ملاكات اجتماعي و معيارهاي ارزش گذاري درفرد و جامعه را در پي دارد.
شايد همين دوگانگي سبب شده است كه بعضي حكم به جدايي اخلاق از سياست داده و بعضي نيز سعي بر تطبيق اخلاق فردي بر سياست هاي اجتماعي نموده اند.
چالش عمده پيش رو ارائه يك ملاك واحد مبني بر مفاهيم اخلاقي ديني درفرد و جامعه است. چون فرد هيچ گاه از جامعه نمي تواند جدا و منفك فرض شود و جامعه نيز مبتني و مقتوم بر حضورفرد است. بنابراين جامعه و فرد يك واحد يك پارچه اند كه داراي وحدت تركيبي اند. هر چند كه فرد از جامعه هويت استقلالي نيز دارد اما پيوستگي و تعامل فرد و جامعه آن دو را به سمت واحد رهنمون خواهد شد.
در اين ديدگاه نه فرد جداي از جامعه و نه جامعه جداي از فرد قابل فرض نيست، در عين حالي كه فرد در درون جمع نيز مي تواند نسبت به استقلال خود نيز حفظ كند، يعني عدم قابليت تفكيك فرد از جامعه به معناي حاكميت جبري جامعه بر سرنوشت فرد نيست از ديگر سو جامعه نيز به عنوان يك وحدت تركيبي داراي هويت مستقله، اراده و قدرت فاعليت است.
اين پيوستگي مدام فرد و جامعه با حفظ استقلال، در اخلاق فرد و جامعه نيز وجود دارد از اين رو ملاك حاكم بر اخلاق فردي هر چند كه عين ملاك حاكم بر اخلاق اجتماعي نباشد اما از يك وحدت تركيبي و تقويم نسبي برخوردار است، يعني ملاكي كه قدرت پوشش اخلاق فردي به معناي باورهاي ديني و اخلاق مدني به عنوان توجه به منافع و ارزشهاي ملي و كل گرايانه داشته و بر اساس چنين ملاكي ارزشهاي اخلاقي جامعه بهترين و شيواترين ملاكم رأي حسن اداره جامعه تلقي و هرگونه سياست گذاري مي تواند با توجه به اخلاق مسئوليت ساز با اخلاق آرماني خود گره خورده و هر دو پاسخگوي يك واقعيت عيني باشند.
فرضيه ما در ارائه ملاك توسعه در آن است به نظر مي رسد مي توان با تركيب نمودن واژه كارآمدي به اخلاق ميدان عملكرد اخلاق را از عرصه محدود فردي به صحنه هاي اجتماعي و سياسي وارد نمود، يعني ارزش هاي اخلاقي داراي هويتي دوسويه هستند يك سو مبتني بر مفاهيم و ارزش هاي وحياني و برخاسته از منابع غني اسلام ناب است كه پايه مشروعيت آن وصف اخلاقي استحكام مي يابد و از ديگر سو به كاركرد ميزان تأثير و كارآمدي آن نيز در جامعه مي تواند بر استحكام و مشروعيت اين اصل اخلاقي بيفزايد.
همراهي و همگامي «مشروعيت» و «كارآمدي» مي تواند علاوه بر رعايت صحت يك فعل اخلاقي به ميزان تأثيرگذاري آن در جامعه نيز توجه نمود و در صورتي كه واقعيت هاي عيني اين امكان را به وجود نياورده باشند كه اخلاق در جامعه جاري شود جريان چنين وصف اخلاقي در چنين شرايطي عملا امكان پذير نيست. لذا بايد از فعاليت و تلاش يكسونگر و تك ساحتي پرهيز نمود.
شايد بتوان دامنه مباحث نقش و تأثير زمان و مكان در اجتهاد و يا در اجراي احكام اسلام را تا مباحث اخلاقي و ملاكات آن نيز تسري داد. ميزان قدرت، امكان و كارآمدي سياسي يك وصف اخلاقي يك پايه صحت و ملاك مشروعيت آن وصف اخلاقي در جامعه است.
4/2- لزوم حضور كل گرايانه اخلاق در جامعه
حضور اخلاق در جامعه تنها منحصر به فعاليت هاي سياسي اجتماعي نيز نمي باشد بلكه اخلاق چتر گستره اي بر همه شئون اجتماعي دارد كه يكي از آنها سياست است، از شئون ديگر حضور اخلاق هم طراز با سياست مسئله مهم اقتصاد و يا مسائل فرهنگي جامعه است كه اخلاق از آن اوصاف نيز قابل انفكاك نيست. با توجه به حضور همه جانبه اخلاق در ملاك صحت ارتباط اخلاق با ويژگي ها و اوصاف اجتماعي حضور كل گرايانه و هماهنگ آن است.
برخلاف حضور تورمي كه ممكن است، به دلايل مختلف در بعد سياسي دامنه وسيعي را به خود اختصاص بدهد اما كمرنگ ترين حضور را در عرصه هاي فرهنگ و يا اقتصاد داشته باشد.
در چنين فرآيندي كه منجر به حضور نامتعادل اخلاق در عرصه جامعه است، نظام اجتماعي دچار عدم تعادل شده و روحيه تك ساحتي درنهايت جامعه را به سياست هاي تنازعي و سيطره طلبانه استبدادي رهنمون خواهد شد، بنابراين اصل هماهنگ سازي و ايجاد تعادل در ابعاد جامعه (سياست، فرهنگ، اقتصاد) و حضور متعادل اخلاق در اين ابعاد اصلي مسلم و فراگير است كه مي تواند ضامن ثبات و استحكام و تداوم نظام اسلامي و مانع نفود هرگونه دسيسه از ناحيه دشمنان بيروني گردد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14