(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 11 اسفند 1390- شماره 20157

به مناسبت هشتم ربيع الثاني سالروز ولادت خجسته امام حسن عسكري(ع)
راه شب، تنها راه وصال
بررسي اهميت و جايگاه مشاركتهاي اجتماعي در قرآن
مشاركت در انتخابات، عمل صالح و بيعت با امامان معصوم



به مناسبت هشتم ربيع الثاني سالروز ولادت خجسته امام حسن عسكري(ع)
راه شب، تنها راه وصال

يعقوب فلاحتي
بسياري از كساني كه در جست و جوي حقيقت و كمال مطلق هستند و مي خواهند در اوج، قرار گيرند، در انديشه راه رسيدن، به هر دري مي زنند، در حالي كه با كمترين توجه و تفكر در خود در مي يابند كه هر حقيقتي را مي بايست در خود جست و نيازي نيست كه رنج سفرها برند و در كوه ها و غارها سرگردان شوند و در تمناي وصال آن يگانه، بنده و برده اين و آن شوند و در خانه هر كس و ناكسي را بزنند.
اسوه هاي حسنه الهي و امامان معصوم(ع) اين واصلان كامل و دستگيره هاي استوار الهي و صراط مستقيم خداوندي، به اشكال گوناگون نه تنها ساده ترين، كوتاه ترين، بهترين، آسان ترين و زيباترين راه وصول و وصال را بيان كرده اند، بلكه خود در هر گردنه اي دستگير روندگان و جويندگان و سالكان هستند.
امام حسن عسكري(ع) در سنت و سيره خويش به عنوان يكي از انوار الهي، بر چكاد حقيقت نشسته و راهنماي گم گشتگان لب درياست تا ايشان را به ژرفاي حقيقت رهنمون ساخته و دوستداران را به محبوب برساند.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به مكتب كمالي امام حسن عسكري(ع) بر آن است تا گوشه هايي از اين حقيقت را روشن كند و راه هاي وصال در مكتب اسلام را از زبان آن امام همام(ع) بيان نمايد.
صدنامه و صدراه وصال
هرچند انسان اشرف آفريده هاي الهي و اكرم ايشان است (اسراء، آيه70) ولي بي گمان جهول ترين و ظلوم ترين آفريده هاي خداوندي نيز مي باشد. (احزاب، آيه72) اين ويژگي هاي متضاد، او را در اوج و حضيض قرار مي دهد و هر كسي مي تواند در مدت كوتاه عمر خويش بر طارم اعلي نشيند و متخلق به اخلاق الهي و خدايي و رباني شود به گونه اي كه فرشتگان به مقام او نرسند و جبرئيل نيز پر بسوزاند؛ و يا مي تواند چنان اهل غفلت شود و از مقام كرامت انساني هبوط و سپس سقوط كند به گونه اي كه نه تنها كر و كور و خر شود، بلكه از اين چارپايان نيز پست تر شده و در مقام بل هم اضل قرارگيرد. (اعراف، آيه179)
خداوند بسيار بر انسان فضل و عنايت داشته كه پس از هبوط نيز او را به حال خود رها نكرده (بقره، آيه37) و پيامبران و كتب آسماني بسياري را فرستاده تا راهنماي او شوند و اجازه ندهند تا سقوط كرده و تحت ولايت شيطان درآيد و شقاوت ابدي را براي خود رقم زند؛ چنان كه با وسوسه شيطاني هبوط كرده و شقاوت دنيوي را براي خود رقم زده بود. (طه، آيات117 تا 120)
اما با همه اين راهنمايي ها و رنجي كه پيامبران بردند (طه، آيه2؛ شعراء، آيه3) انسان ها كمتر راه يافته اند و به جاي پيروي از خدا و راهنمايي هاي پيامبران و كتب آسماني، به پيروي شيطان رفته و با قرار دادن هواهاي نفساني خود به جاي خدا و معبود (جاثيه، آيه23) گرفتار ولايت شيطان شده و شقاوت ابدي را براي خود رقم زده و مي زنند. (يس، آيه31 و آيات ديگر)
بسياري از مردم يا اصولا به كتاب هاي آسماني توجهي ندارند و يك بار هم در عمرشان اين كتب آسماني از جمله قرآن را نمي خوانند و يا اگر مي خوانند به تمسخر در آيات آن همانند آيات آفاقي و انفسي مي نگرند (فصلت، آيه 53) و هرگز از اين همه راه ها و سبل السلام الهي كه ايشان را به سلامت به سر منزل مقصد و مقصود مي رساند نمي روند و در مسير ضلالت ابليس و شياطين گام برمي دارند. (بقره، آيه 208، انعام، آيه 142)
صد نام نوشتم من، صد راه نشان دادم
يا راه نمي داني، يا نامه نمي خواني.
به هر حال، خداوند با انواع نشانه ها و آيات و راه هاي سلامت نشان دادن (مائده، آيه 16، ابراهيم، آيه 12) بر آن است تا انسان با اين راه هاي سلامت به صراط مستقيم انسانيت درآيد و خدايي شدن را تجربه كند.
خردمندان، راه يافته گان
از نظر قرآن تنها كساني مي توانند در مسير درست و راست قرار گيرند كه اهل فطرت سالم باشند و نه تنها فطرت را دفن نكنند بلكه با تقويت آن خرد را رشد داده و به كار بگيرند اين ها همان اولوالالباب و اولوالنهي و خردورزاني هستند كه در آيات كتبي و تكويني الهي تدبر و تفكر مي كنند. (بقره، آيه 269، آل عمران، آيه 7، 190) پس با عقل سليم خويش، حقيقت موجودات هستي را درمي يابند و در پس هر چيزي، به باطن و ملكوت آن مي نگرند و هدفمندي و فلسفه آفرينش را پيدا مي كنند و در مسير آن هدف نهايي و غايي، خود را قرار داده و گام برمي دارند. (انعام، آيه 75، اعراف، آيه 185، يس، آيه 83، مؤمنون، آيه 88)
خداوند همان گونه كه صورت انسان را به بهترين و زيباترين وجه آفريده (تغابن، آيه 3، تين، آيه 4) باطن او را نيز با عقل به بهترين وجه آراسته است. اين عقل است كه انسان را در مقام اشرفيت آفريده ها قرار مي دهد. البته براساس آيات قرآني، انسان زماني اين باطن زيبا را دارا خواهد شد كه از آن بهره گيرد و به كار برد. از اين رو در آيات قرآني واژه عقل فقط به شكل فعلي به كار رفته است مانند يعقلون، تعقلون و عقلوا تا بيان دارد كه عقل زماني براي انسان معنا و مفهوم خواهد داشت و زينت و آرايه وجودي او مي شود كه آن را به كار گيرد. لذا حتي در هنگام بيان اسم عقل آن را در قالب هايي به كار مي برد كه بيانگر خردورزي و خردمندي باشد. از اين دسته كاربردها مي توان به واژگاني چون اولوالالباب و اولوالنهي و مانند آن اشاره كرد.
امام حسن عسكري(ع) با اشاره به نقش كليدي و بنيادين تفكر در زندگي بشر و رسيدن به مقام وصال و لقاءالله مي فرمايد: ليست العباده «كثره الصيام والصلاه و انما العباده » كثره التفكر في امر الله، عبادت پر روزه گرفتن و پر نماز خواندن نيست، عبادت پر انديشه كردن در امر خداست. (تحف العقول)، ص 815)
ايشان همچنين در جايي ديگر مي فرمايد: عليكم بالفكر فانه حياه قلب البصير و مفاتيح ابواب الحكمه ، بر شما باد به انديشيدن! كه تفكر موجب حيات و زندگي دل آگاه و كليدهاي درب هاي حكمت است. (الحكم الزاهره ، ج1، ص 91)
به سخن ديگر، هنگامي كه عقل در مقام تفكر به كار برده شود و انسان متفكرانه به امور بنگرد، آن زمان است كه عقل زينت باطن انسان مي شود و آثار آن در صورت و سيرت آشكار مي گردد. (آل عمران، آيه 191؛ اعراف، آيه 971؛ يونس، آيه 42 و آيات ديگر)
آن حضرت(ع) در تبيين اين مطلب مي فرمايد: حسن الصوره جمال ظاهر و حسن العقل جمال باطن؛ صورت نيكو، زيبايي ظاهري است و عقل نيكو، زيبايي باطني است. (بحارالانوار، ج87، ص973)
عقلي كه در اين آيات و روايات بيشتر مورد نظر است عقل عملي است؛ به اين معنا كه آثار آن در عمل انسان و خلق و خوي او ظاهر شود. از اين رو وقتي امام حسن عسكري مي فرمايد: الجهل خصم؛ جهل دشمن انسان است. (الدره الباهره ، ص44) مراد جهلي است كه در برابر عقل قرار مي گيرد و در رفتار آدمي تأثير منفي مي گذارد و منش و كنش و واكنش هاي او را زشت و نابهنجار مي سازد. امام در جايي ديگر اين مطلب را اين گونه تبيين مي كند: من الجهل الضحك من غير عجب؛ خنده اي كه از روي تعجب نباشد نشانه جهالت است. (تحف العقول، ص 784؛ منتخب ميزان الحكمه ، ص021)
به اين معنا كه كار خردورز در منش و كنش هايش به گونه اي است كه بيانگر عقلانيت و فعليت عقل در باطن اوست؛ اما كسي كه از خردورزي بهره اي نبرده و خرد و عقل خويش را به كار نگرفته و آن را به فعليت نرسانيده، حتي در خنده خويش جهالت و بي خردي و سفاهت خود را آشكار مي سازد؛ زيرا كسي كه بي دليل و بدون تعجب از امري مي خندد، شخص بي خردي است كه رفتارهاي جهالت آميزي بروز مي دهد.
آن حضرت(ع) همچنين در سخني ديگر مي فرمايد: ليس من الادب اظهار الفرح عند المحزون؛ اظهار شادي نزد غمديده، از بي ادبي است. (تحف العقول، ص 984) زيرا چنين رفتاري نشانه بي خردي است. وقتي شخص، غمگين و اندوهگين است، نشان دادن خوشحالي در نزد وي نشانه اي از سفاهت و جاهليت شخص است. چنين رفتاري خود گواه خوبي است كه شخص از خرد بهره اي نبرده و آن را به فعليت نرسانيده است؛ زيرا حتي اگر شخص به عللي باطني شاد است آن سرور خويش را نمي بايست به شكل فرح و خوشحالي بروز دهد و يا بخندد و خنده مستانه (فرح) سر دهد.
همچنين آن حضرت(ع) در اين تبيين اين معنا مي فرمايد: لاتمار فيذهب بهاوك و لاتمازح فيجترا عليك؛ جدال مكن كه ارزشت مي رود و شوخي مكن كه بر تو دلير شوند. (تحف العقول، ص 684) چرا كه جدال حتي اگر حق با تو باشد، ارزش و اعتبار شخص را مي كاهد و در برابر ديگران شخص را سفيه و جاهل مي نمايد. مزاح و شوخي كردن نيز موجب مي شود كه انسان در نزد ديگران كوچك شود و ديگران به خود اجازه دهند كه جرأت پيدا كرده و سخناني ناروا و درشت و زشت در برابرش به كار برند. اين گونه اعمال و رفتارها نشانه اي از سفاهت و بي خردي است كه مي بايست از آنها اجتناب ورزيد.
انسان خردورز، حكيم و فرزانه است و سخني بيهوده و ياوه نمي گويد و هر رفتار وي مبتني بر هدفي است كه مي خواهد از طريق آن به دست آورد و يا از شري در امان ماند. بنابراين، همواره كم گوي و گزيده گوي است و مي توان خردورزي را در سخن او يافت. امام حسن عسكري(ع) مي فرمايد خردورز اهل صمت و سكوت است: قلب الاحمق في فمه، و فم الحكيم في قلبه؛ قلب نابخرد در دهان اوست و دهان خردمند فرزانه در دل او. (تحف العقول، ص 915)
انسان خردورز، انسان اخلاقي
براساس آموزه هاي قرآني، انسان خردورز، انساني اخلاقي است، زيرا عقل جز به ارزش ها و فضايل و هنجارها نمي خواند و گرايش به آن ندارد، در مقابل، انسان سفيه و جاهلي كه خردورزي ندارد و عقل خويش را به فعليت نرسانيده، انساني ضداخلاقي و ضدارزشي و ضدهنجاري است.
امام موسي كاظم(ع) مي فرمايد كه وقتي خداوند حضرت آدم (ع) را آفريد، عقل و دين و حيا را بر وي عرضه داشت كه از اين سه گانه يكي را برگزيند. حضرت آدم(ع) عقل را برگزيد. پس به دين و حيا گفتند كه بروند؛ اما آنان ماندند و گفتند: خداوند به ما فرموده است كه هرجا عقل است شما با او باشيد. (اصول كافي، ج 1، كتاب عقل و جهل) پس دينداري و اخلاق (حيا) همواره با عقل و خردورزي همراه هستند و به سخن ديگر، از آثار و ثمرات خردورزي دينداري و اخلاقي بودن انسان است. بنابراين، مي توان گفت كه انسان خردورز انسان اخلاقي است و به يك معنا تنها انسان خردورز است كه انساني ديندار و اخلاقي مي باشد و كسي كه از خردورزي بهره نبرده نمي تواند مدعي دين و اخلاق باشد؛ از اين رو در اسلام تقليد در اصول دين جايز نيست و واجب است كه هركسي با خردورزي، اصول دين را بشناسد و بدان اعتقاد و ايمان آورد.
عقل، بد و خوب را تشخيص داده و آن را درك مي كند و احكام حسن و قبح يعني خوب و بد كه احكام ارزشي و اخلاقي است را برآن بار مي كند. پس چيزي را كه عقل آن را ناپسند مي شمارد، از رذايل و پستي هاي اخلاقي است و امري را كه خوش مي دارد و پسند عقل مي باشد، از فضايل و آداب و محاسن و مكارم اخلاقي است كه انسان بايد تابع آن باشد و بدان عمل كند.
امام حسن عسكري(ع) براساس اين معيار و چارچوب است كه مي فرمايد: كفاك ادبا تجنبك ما تكره من غيرك؛ در مقام ادب همين بس كه آنچه براي ديگران نمي پسندي، خود از آن دوري كني (مسندالامام العسكري، ص 882)
خردورزي در خدايي شدن
اين كه گفته شد انسان خردورز، انساني اخلاقي است اين معنا را نيز اثبات مي كند كه انسان خردورز، به سبب حكيم بودن و حكمتي كه در جان اوست، در انديشه تخلق به اخلاق الله است؛ زيرا به اين درك و فهم رسيده كه خداوند، منشأ همه كمالات است. بنابراين دراين انديشه است تا متخلق به اخلاق الهي شود و صفات كمالي خداوند را در خود تحقق بخشد. اين گونه است كه خود را به آب و آتش مي زند تا رنگ خدايي بگيرد. (بقره، آيه 831)
خداوند در آيات بسياري به اين معنا توجه داده كه انسان رشيد، خردورز، حكيم و فرزانه، خداجو است و همه تلاش خود را مصروف اين مي دارد تا خدايي شود و صفاتي كمالي را دارا گردد و از نقص و زشتي ها برهد و در مقام سبحان قرار گرفته و از هر نقص و زشتي و كمبودي نجات يابد؛ هرچند كه مي داند نقص و فقر در او ذاتي است ولي مي كوشد تا با اتصال به خداوند غني بالذات، خود را از آن برهاند و با خدايي شدن، از فقر رهايي يابد. (فاطر، آيه 51، انشقاق، آيه6)
راه شب، تنها راه وصول
براي اينكه شخص از نقص برهد و كامل شود لازم است تا متصل به خداوندي شود كه غني بالذات است و همه كمالات از آن اوست (فاطر، آيه51) پس مي بايست راه هايي را بيابد تا به خداوند متصل و وصل شود. آموزه هاي عقلاني و وحياني درصدد اين معنا هستند تا انسان به اين اتصال دست يابد. عقل و وحي به انسان خردورز مي آموزد كه چگونه مي تواند با بريدن از همه چيز و گريز به سوي خداوند، خدايي شدن را تجربه كند.
در اين ميان راه هاي رسيدن و وصول كه در آيات قرآني از آن به سبل السلام ياد مي شود، بسيار است. (مائده، آيه 61، ابراهيم، آيه21) اما همواره يك راه را مي توان به عنوان صراط مستقيم و بزرگراهي دانست كه آسان ترين، كوتاه ترين، زيباترين، بهترين، كامل ترين و ساده ترين راه وصول است. امام حسن عسكري(ع) اين را وصول را راه شب مي داند و مي فرمايد: ان الوصول الي الله عزوجل سفر لايدرك الا بامتطاءالليل؛ وصول و رسيدن به خداوند عزوجل، سير و سفري است كه جز با عبادت و شب زنده داري حاصل نگردد. (مسندالامام العسكري، ص 092)
انساني كه راه شب را انتخاب كرد، در بهترين وضعيت وصول قرار مي گيرد؛ زيرا شب با تاريكي اش همه ظواهر را ناپديد مي كند و اجازه نمي دهد تا انسان دچار وسوسه چيزي شود و دل در گرو امري زيبا و فريبنده داشته باشد. تاريكي شب، انسان را در تنهايي مطلقي فرو مي برد كه جز فقرذاتي و غناي مطلق الهي را نمي يابد. چيزي در برابر چشم نيست تا فريفته شود و در ظاهري زيبا گرفتار آيد.
شب، زمان تفكر و تدبر در آيات الهي بويژه آيت نفس است. انسان در تنهايي خودش، خودشناسي را تجربه مي كند و با معرفت نفس، فقر ذاتي خود را مي يابد و اتصال مطلق وجود خويش را باخداي غني بالذات مي بيند. در آن هنگام، پس از اين همه بريدن و اتصال، در اوج قرار مي گيرد و روح و جانش تا ملكوت و قاب قوسين، او ادني بالا مي رود و معارج را در اسراي شبانه خود درك مي كند. (نجم، آيات 8 و 9؛ اسراء آيه1)
خداوند در آيات 091 و 191 سوره آل عمران از عظمت ديدار شبانه خالق و مخلوق و عابد و معبود سخن مي گويد كه مي كوشد خردورزانه حقيقت خود و خدايش را بيابد كه جز فقر و غنا نيست. درآنجاست كه كمال الاتصال برقرار مي گردد؛ چنان كه در تاريكي شب كمال الانقطاع تحقق مي يابد.
از اين رو خداوند به پيامبر(ص) فرمان مي دهد تا براي وصول به مقام واصلان، تهجد در شب را تجربه كرده و بر اسب رهوار و سيه چهره شب نشيند و آفاق نور را يكي پس از ديگري درنوردد و به مقام محمود برسد. (اسراء آيه97)
بي دليل نيست كه سوره اسراء با اسراء شبانه معراجي پيامبر(ص) شروع مي شود و در اين آيه مقام محمود را به ايشان نشان مي دهد كه از راه شب به دست مي آيد.
پيامبر(ص) در راه شب است كه مقامات اسرايي را چنان مي پيمايد تا به نهايت قرب وصال و فنا يعني تدلي و تدني و قاب قوسين او ادني (نجم، آيات7 تا 9) مي رسد. از اين رو هرگز در شب نمي خوابيد و اگر در خوابي بود يك چشم بيدار و يك چشم درخواب بود. (مزمل، آيات1تا3)
سخن دراين باره بسيار است ولي به همين مقدار بسنده مي شود. باشد تا با خردورزي، مسيري را بپيماييم كه واصلان، از آن ره به حقيقت پيوستند و خدايي شدن را نام خويش كردند و خداوند ايشان را به مقام رباني بودن ستوده است.

 



بررسي اهميت و جايگاه مشاركتهاي اجتماعي در قرآن
مشاركت در انتخابات، عمل صالح و بيعت با امامان معصوم

¤علي جواهردهي
هرگامي كه مؤمنان در جامعه ايماني در راه خدا و اطاعت از او برمي دارند، به عنوان عمل صالح در كارنامه اعمال آنان نوشته مي شود. گاه قدمهاي ما چنان به نظر كوچك مي آيد كه آن را عملي نمي شماريم چه رسد كه عمل نيكويي بدانيم و براي آن حسابي براي خود باز كنيم. در حالي كه خداوند به بزرگي كوچكي اعمال نمي نگرد، بلكه به حسن فاعلي و فعلي آن مي نگرد. چه بسا گام هاي كوچكي كه آثار و پيامدهاي بزرگي را به دنبال دارد. از اين رو هر گونه مشاركت فعال در صحنه عمل اجتماعي، به عنوان فعاليتي بزرگ قلمداد و ثوابي بزرگ و اجري جزيل براي آن در كارنامه اعمال ما ثبت و ضبط مي شود.
مشاركت مؤمنان در عمل اجتماعي و حضور فعال، از نظر عقل و وحي، يك حق و تكليف است. به اين معنا كه از حقوق هر شهروندي از امت اسلام، بهره مندي از حق مشاركت است و كسي نمي تواند او را از اين حق باز دارد؛ چنان كه تكليفي شرعي از سوي خداوند است تا با حضور و مشاركت در عمل اجتماعي، وظيفه الهي خود را در قبال جامعه به انجام برساند.
مشاركت مؤمنان در عمل اجتماعي كه از مصاديق عمل صالح و احسان است، دايره گسترده از اعمال در حوزه هاي نظامي، اقتصادي، فرهنگي، علمي، سياسي و مانند آن را در برمي گيرد. از جمله مصاديق مهم عمل اجتماعي، بيعت با رهبري است. بيعت در هر زمان و مكان مصاديقي پيدا مي كند كه در زمانه ما به شكل حضور و مشاركت در انتخاب، تجلي و ظهور مي يابد.
نويسنده در مطلب حاضر در صدد است تا با مراجعه به آموزه هاي وحياني قرآن، حضور و مشاركت مردم در انتخابات گوناگون را براساس مسئله عمل صالح و بيعت تبيين نمايد.
مشاركت در عمل اجتماعي، حق و تكليف
انسان مسلمان، انسان اجتماعي است. بنابراين، حضور و مشاركت در عمل اجتماعي نه تنها يك حق بلكه تكليفي عقلاني، عقلايي و شرعي است. از نظر آموزه هاي قرآني، تنها راه رهايي از خسران و زيان ابدي و شقاوت جاودانه، ايمان و عمل صالح است كه در اشكال گوناگوني از جمله عمل اجتماعي بروز و ظهور مي يابد. (سوره عصر؛ فاطر، آيه10) پس كسي كه تنها به تزكيه و خودسازي فردي اقدام مي كند و با جدا شدن از جامعه و فعاليت هاي اجتماعي از حضور در ميان اجتماعات و ايجاد ارتباط با مردم و همكاري و تعاون با آنان خودداري مي كند، (مائده، آيه2) هرگز مسلمان دانسته نمي شود و رنگ رستگاري به معناي واقعي را نخواهد ديد، زيرا مسلماني در ايمان و عمل صالح معنا مي يابد كه دو مصداق برجسته آن نماز و انفاق است. (بقره، آيات2 تا 5)
به نظر اسلام، انسان مسلمان كسي است كه خود را ساخته و در انديشه ساختن ديگران و جامعه است. اين گونه است كه مي تواند رنگ رستگاري و فلاح را ببيند و از زيان ابدي رهايي يابد. (سوره عصر)
از نظر آموزه هاي وحياني اسلام، انسان به حكم اراده و اختيار، از حق انتخاب برخوردار است، اين حق همه حوزه هاي عمل انساني را شامل مي شود؛ زيرا انسان برخلاف ديگر آفريده هاي هستي، مي تواند با راهنمايي فطرت عقل و وحي، راه خويش را برگزيند و سازه اي از خود بسازد و به جهان عرضه كند. اگر همه موجودات همان چيزي هستند كه خداوند آنان را ساخته است و اين مصنوعات قابل تغيير نيستند، ولي انسان سازه و مصنوعي از صنايع الهي است كه خود مي تواند به اراده و اختيار و انتخاب تغيير كند و سازه اي ديگر از خود ارايه دهد. بنابراين، انسان مختار است تا با انتخاب خود يكي از دو راه اصلي سعادت و شقاوت، هدايت و ضلالت، بهشت و دوزخ را برگزيند (آل عمران، آيات 105 و 106، بقره، آيه 38، و آيات ديگر قرآن) و در رفتار خويش كافر نعمت يا شاكر آن باشد (انسان، آيه 3) و مسير تقوا يا فجور را برگزيند (شمس، آيات 7 تا 10) و از يكي از دو راه خوب و بد حركت كند. (بلد، آيه 10)
انسان از قدرت تشخيص حق و باطل، خوب و بد، درست و نادرست برخوردار است. پس مي تواند هر يك را خود به اراده و اختيار، انتخاب كند. (بلد، آيات 8 تا 10، حج، آيات 45 و 46، اعراف، آيه 179 و آيات ديگر)
از اين اراده و اختيار انتخاب هر يك از دو راه اصلي، حقوق بسياري براي او ثابت مي شود كه از جمله آنها حق مشاركت هاي اجتماعي است. در عمل اجتماعي مي تواند كارهاي صالح و نيك را برگزيند يا كارهاي طالح و منكر را انتخاب كند، اما بايد توجه داشته باشد كه در صورت انتخاب هر يك از آنها، كيفرهاي دنيوي و اخروي و نيز مادي و معنوي آن را پذيرا مي شود زيرا هر عملي، پيامدها و آثاري دارد كه نمي تواند از آن بگريزد. پس اگر در عمل اجتماعي كارهاي نيك از جمله اتفاق، احسان و كمك بدني و مالي به ديگران و مانند آن را انتخاب كند، از آثار مثبت اين اعمال نيز در دنيا و آخرت بهره مند مي شود و اگر كارهاي زشت و بد را برگزيند مي بايست در انتظار مجازات و كيفر مادي و معنوي در دنيا و آخرت باشد؛ زيرا جامعه به حكم عقل و عقلاء براي كارهاي زشت براساس سطح تاثيرات منفي آن مجازات مادي و معنوي شديد و ضعيف تعيين مي كند.
از سوي ديگر روابط ميان مسلمانان در چارچوب ولايت، تفسير، تحليل و تبيين مي شود. روابط برادرانه كه ميان مسلمانان و شهروندان جامعه ايماني و اسلامي وجود دارد، (حجرات، آيه 10) مي بايست در چارچوب ولايت برقرار باشد. ولايت داراي دو مولفه و عنصر اساسي محبت و اطاعت است. بنابراين، هر مسلماني نسبت به ديگري از ولايت محبت و اطاعت برخوردار است، به اين معنا كه از روي محبت و مودت، برادران ديني خود را به عمل صالح دعوت كرده و به انجام معروف و ترك منكر فرمان مي دهد و با تعاون و همكاري و همدلي، شرايط مناسبي براي بهره مندي و رشد كمالي آنها فراهم مي آورد. از سوي ديگر، بر هر يك از مسلمانان است كه در اين عرصه از او اطاعت و فرمان برداري كنند و در كار نيك و معروف او را همراهي نمايند و همگام با او كارهاي نيك را انجام دهند و زمينه رشد خود و ديگران را فراهم آورند (آل عمران، آيات 104 و 114، توبه، آيات 67 و 71)
ارتباط ميان رهبري جامعه اسلامي به عنوان امام با امت يعني شهروندان نيز اين گونه است. از اين رو در آيات قرآني از ولايت اولوالامر سخن به ميان آمده است. (نساء، آيه 59، مائده، آيه 55)
از آنچه گفته شد دانسته مي شود كه روابط در جامعه اسلامي براساس حق و تكليف ولايي تعيين مي شود، زيرا اگر در جامعه غيراسلامي تنها از حق سخن به ميان مي آيد، در جامعه اسلامي در كنار هر حقي، تكليفي است، چنان كه از درون هر تكليفي حق بيرون مي آيد.
بنابراين، اگر شهروندان جامعه ايماني و امت اسلامي داراي حق مشاركت در عرصه هاي اجتماعي هستند، در كنار اين حق، تكليفي بر دوش آنان است؛ زيرا به حكم ولايت مي بايست همگان در ايجاد شرايط مناسب اجتماعي مشاركتي فعال داشته باشند و با تعاون و همكاري كارهاي نيك را به سامان رسانند. (مائده، آيه2)
بيعت، حق و تكليف الهي
جامعه انساني، مجموعه اي از اهداف و نقش هاست. به اين معنا كه افراد انساني باتوجه به اهدافي چون آرامش و آسايش، در كنار هم گرد مي آيند و هر يك با انتخاب نقش متناسب با توانايي علمي و عملي خود (بقره، آيه 247) بخشي از مسئوليت اجتماعي را به عهده مي گيرند.
از آن جايي كه جامعه اسلامي، به هدف ايجاد امتي خدايي تشكيل مي شود، لازم است تا نقش هاي هر شهروند از شهروندان امت اسلامي براساس اهداف متعالي آن تعيين شود. خدايي و رباني شدن امت، نيازمند دانش هاي خاص و توانايي هاي ويژه اي است.
از نظر آموزه هاي وحياني، جامعه اسلامي، جامعه اي با خصوصيات و ويژگي هاي خاصي است، زيرا اهداف آن با اهداف جوامع معمولي انساني متفاوت است؛ بدين معني كه مفهوم سعادت كه از دو مؤلفه اصلي آرامش و آسايش تشكيل مي شود، در جوامع ديگر در همين دنيا طلب مي شود؛ در حالي كه سعادت در مفهوم قرآني و اسلامي، فراتر از دنيا به آخرت نيز كشيده مي شود.
از آن جايي كه سعادت اخروي توسط انسان هاي متاله و رباني به دست مي آيد، برنامه ها و اهداف ايجاد چنين انسان و جامعه اي از ديگر جوامع متفاوت است. بر همين اساس، نقش ها و شايستگي هاي افراد نيز متفاوت از ديگر جوامع مي باشد. اگر در جوامع مادي و دنيوي، سعادت داراي معيارهاي خاص است و مسئولان آن نيز با معيارهاي آن انتخاب مي شوند، در جامعه اسلامي و ايماني، معيارهاي ديگري براي انتخاب مسئولان مطرح است. از اين رو خداوند در آيه 247 سوره بقره به نقد ديدگاه يهوديان در انتخاب رهبران مي پردازد و قدرت و ثروت را از ملاك هاي انتخاب نمي داند.
در آيات ديگر قرآني هرگاه به انتخاب رهبران و كارگزاران مي پردازد، ملاك هايي را بيان مي كند كه با معيارهاي جوامع ديگر بسيار متفاوت است. اين معيارها حتي در نقش هاي معمولي و ساده اجتماعي مانند انتخاب همسر و دوست نيز با معيارهاي ديگر جوامع متفاوت است. پيامبر(ص) بسيار تلاش كرد تا با بيان معيارهاي الهي، نقش ها و مسئوليت ها را باز تعريف نمايد.
به عنوان نمونه، در انتخاب رهبري امت اسلام، شايسته سالاري براساس معيارهايي تعيين مي شود كه با شايسته سالاري براساس معيارهاي جوامع ديگر متفاوت است. اين جاست كه عناصري مانند عصمت، تقوا و علم خاص به عنوان معيارهاي شايسته سالاري براي نقش هاي اجتماعي از جمله رهبري و كارگزاري مطرح مي شود. در آيات و روايات بسياري رأس معيارهاي شايسته سالاري عصمت بيان شده است.
از آن جايي كه آگاهي از عصمت انسانها سخت و دشوار است، انتخاب رهبري كلان به شكل انتصاب خواهد بود از اين رو امامت به عنوان يكي از مناصب الهي مطرح مي شود و انتخاب و انتصاب اولوالامر به عهده خدا گذاشته مي شود كه از طريق وحي، اعلام و ابلاغ و نصب مي شود. (نساء آيه 59؛ مائده، آيات 3و 67 و آيات ديگر)
درانتخاب ساير كارگزاران اصلي جامعه نيز معيارها و ملاك ها غير از معيارهايي است كه در جوامع ديگر انساني مطرح مي باشد. از اين رو در انتخاب جانشينان امامان (ع) به عنوان ولايت فقيهان، شرايط سختي مطرح مي شود كه درهر انساني كمتر يافت مي شود. در روايت معتبر آمده است: من كان من العلماء صائناً لنفسه، حافظا لدينه، مخالفاً لهواه، مطيعاً لأمر مولاه فللعوام أن يقلدوه؛ آن دسته از عالماني كه خويشتن دارند، دين خود را سخت نگاه دارند؛ با هواها و تمايلات خود در ستيزند و به فرمان مولاي خود سر مي نهند و از او پيروي مي كنند، عامه مردم بايد از آنان اطاعت و پيروي كنند. (بحار الانوار، ج 2، ص 88، باب 14)
اكنون كه تفاوت ماهوي در معيارهاي انتخاب رهبري و كارگزاران درجامعه اسلامي با ديگر جوامع مطرح مي شود، لازم است به مساله بيعت به معناي ديگر توجه شود. بيعت در حقيقت نوعي ولايت الهي بر مردم است. خداوند به حكم ولايت خود، كساني را كه شايسته رهبري جامعه اسلامي جهت هدايت امت به سوي خدايي و رباني شدن هستند، معرفي مي كند و بر مردم وظيفه و تكليف است تا آن را پذيرفته و با او بيعت كنند و تحت فرمان او قرار گيرند.
بيعت درحقيقت، پيمان و ميثاق با رهبري منصوب ازسوي خداوند جهت اطاعت و فرمانبرداري است. (مجمع البيان، ج 1-2، ج ص 624)
بيعت حقي از سوي خدا و منصوبان او و تكليفي بر مردم است. البته مردم حق دارند تا از انتصاب سرباز زنند ولي اين سرباز زدن به معناي تمرد و عصيان عليه خداوند است؛ چرا كه مخالفت با انتصاب الهي، مخالفت عادي نيست. انسان ها همان گونه كه مي توانند كفر وايمان را برگزينند مي توانند ولايت را بپذيرند و يا آن را انكار كنند. ولي مي بايست تبعات اين انتخاب خود را در دنيا و آخرت بپذيرند و مانند ابليس آماده لعن و نفرين و رجم الهي باشند.
ابليس همان گونه كه معيارهاي الهي را در انتخاب خليفه نپذيرفت و عصيان كرد، ابليسيان و شياطين انسي نيز خلافت ولي الله را نمي پذيرند و اين گونه از دايره ايمان به دايره كفر وارد مي شوند.
مشاركت در انتخابات، عمل صالح و بيعت با خدا و معصومان
همان گونه كه معيارهاي الهي در نقش پذيري اجتماعي متفاوت از معيارهاي جوامع انساني است، مساله انتخابات درجوامع اسلامي معنا و مفهوم ديگري به خود مي گيرد؛ زيرا انتخابات مانند هر عمل اجتماعي و مشاركت مومنان درعرصه فعاليت هاي اجتماعي، رنگ و بويي خدايي مي گيرد.
اگر در جوامع ديگر، كسي كار نيكي را براي خشنودي دل خود و ديگران انجام مي دهد و مي كوشد تا آسايش و آرامش دنيوي را براي خود و ديگران فراهم آورد، درجامعه اسلامي، خشنودي و رضايت خداوند در دستور كار قرارمي گيرد. هر كسي مي كوشد تا با حسن فاعلي (نيت نيك) حسن فعلي (كار نيك) را انجام دهد تا رضايت خداوندي را كسب كرده و به او تقرب جويد و خدايي شود.
هرگامي كه انسان مومن در جامعه اسلامي برمي دارد، عمل صالح شمرده مي شود. اين كارهاي نيك مي تواند از دستگيري يك نابينا تا حضور در تظاهراتي يا جنگي يا انتخاباتي را شامل شود.
خداوند به صراحت در آيه 120 سوره توبه مي فرمايد: مردم مدينه و باديه نشينان پيرامون آن را نرسد كه از فرمان پيامبر خدا سرباز زنند و جان خود را عزيز تر از جان او بدانند، چرا كه هيچ تشنگي و رنج و گرسنگي اي در راه خدا به آنان نمي رسد و در هيچ مكاني كه كافران را به خشم مي آورد و قدم نمي گذارند و از دشمني غنيمتي به دست نمي آورند مگر اينكه به سبب آن، عمل صالحي براي آنان در كارنامه شان نوشته مي شود، زيرا خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمي كند.
خداوند در اين آيه هرعمل اجتماعي در جامعه اسلامي را نه تنها عمل صالح به مفهوم اسلامي آن مي داند، بلكه از مصاديق احسان مي شمارد. اين بدان معناست كه كوچك ترين كارهاي ما در جامعه اسلامي، از مقام و منزلت بزرگي برخوردار است و ارزش آن را نمي توان همانند كارهاي شخصي و فردي دانست.
يكي از كارهاي مهم كه از مصاديق بزرگ و روشن عمل صالح و احسان خشم آفرين در دل هاي دشمنان است، حضور و مشاركت در بيعت و انتخابات مي باشد.
ما درعصر غيبت مي بايست با امام معصوم(ع) به حكم الهي و حق خداوندي، بيعت كنيم. هرچند كه ظاهر بيعت دست در دست امام حاضر دادن است؛ ولي بايد توجه داشت كه لزوما به معناي دست در دست شخص امام(ع) گذاشتن نيست؛ بلكه به معناي بيعت با كارگزاران و ماموران و نمايندگان و وكلاي اوست. همان گونه كه درگذشته مردمان شهرهاي دور با نمايندگان و وكلاي امام(ع) بيعت مي كردند، اكنون نيز ما مي بايست با نمايندگان و وكلاي ايشان بيعت كنيم.
از آن جايي كه نمايندگان و وكلاي ايشان براساس روايات معتبر متعدد، فقهاي جامع شرايط مي باشند كه قيام به حكومت كرده اند، بيعت با ولي فقيه به معناي بيعت با حضرت صاحب(عج) مي باشد.
در گذشته هر از گاهي تجديد بيعت هائي براي تحكيم و تقويت پيمان ها و بيعت هاي پيشين انجام مي گرفت. بارها پيامبر(ص) با مردم بيعت هاي مجدد و متنوعي داشته است. اين بيعت ها بويژه در زمان هاي خاص اتفاق مي افتاد تا برنكته و عملي خاص تاكيد شود. از جمله اين بيعت ها مي توان به بيعت رضوان، بيعت نساء و مانند آن اشاره كرد.(فتح، آيات 18 تا 21؛ ممتحنه، آيه 12)
مشاركت فعال در انتخابات از جهتي بيعت مجدد با نمايندگان امام زمان(عج) و از سوي ديگر از مصاديق احساني دشمن كش و مومن شادكن است.
مشاركت هاي شادي بخش دل مومنان و خشم آفرين دشمنان
برخي از مشاركت هاي مومنان در عرصه اجتماعي تاثيرات شگرفي بر جامعه ايماني و ديگر جوامع بشري دارد. از اين رو از آنها تنها به عمل صالح و نيك ياد نشده، بلكه از مصاديق احسان دانسته شده است. نكته كليدي در اينگونه مشاركت ها كه خداوند آن را از مصاديق احسان برشمرده، خشم آفريني اينگونه مشاركتها نسبت به كافران و دشمنان جامعه است.
خداوند در آيه 120سوره توبه اشاره مي كند كه اگر گام هاي اجتماعي شما و مشاركت فعال در عمل اجتماعي مانند تظاهرات و انتخابات، موجب خشم دشمنان و كافران شود، از ارزش دو چنداني برخوردار است و بايد اين كار را بسيار نيكوتر از كارهاي نيك ديگر دانست؛ زيرا يكي از راه هاي مبارزه با دشمنان، جنگ نرم و جنگ رواني و تخريب روحيه آنان است.
هرگاه مشاركت اجتماعي مومنان به گونه اي باشد كه دشمنان را به خشم آورد، اين رفتار به عنوان يك عمل صالح بلكه عمل احساني قلمداد مي شود و از ارزش و اعتبار خاصي برخوردار مي باشد.
عمل احساني مانند مشاركت در بيعت و انتخابات و تظاهرات نه تنها دشمن كش مي باشد بلكه مومن شادكن نيز هست. خداوند در آيات 14 و 15 سوره توبه بيان مي كند كه برخي از فعاليت هاي اجتماعي مومنان از جمله مشاركت فعال در جهاد و حضور در جبهات، كاركردهاي بسياري دارد كه از جمله آن ها دل شادكردن مومنان است.
هرگاه دشمنان جامعه اسلامي با كشتار مردم، ظلم و ستم، استكبارورزي، قتل و غارت، تحريم و مانند آن، جامعه اسلامي را در تنگنا قرار دهند و دل هاي مومنان را آزرده كنند، حضور و مشاركت فعال مومنان كه غيظ و خشم دشمنان را برمي انگيزد، موجب تشفي قلوب مومنان مي شود و مومنان از اين كه جواب دندان شكني به كافران داده اند، شاد و خوشحال مي شوند.
دشمن كه همواره در انديشه تضعيف روحيه مومنان است، از همه حربه هاي جنگ نرم و رواني مانند تمسخر، شايعه پراكني، تفرقه افكني، دروغ، تهمت، افتراء و بهتان بهره مي برد. اما وقتي برخلاف همه تبليغات مسموم خود، با مشاركت فعال مومنان در عرصه عمل اجتماعي مانند جهاد و انتخابات و تظاهرات مواجه مي شود، چنان به خشم مي آيد كه مي خواهد از اين خشم منفجر شود و بميرد. پس بايد به كافران و دشمنان جامعه اسلامي گفت: قل موتوا بغيظكم؛ از ما خشمگين باش و از اين خشم بمير.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14