(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 18 اسفند 1390- شماره 20163

فضيلت تفقه در دين
مفهوم نگاه كردن به خدا
بزرگترين ظلم ها
جايگاه اعتدال در سلوك عارفان
توصيف قرآن از عوامل شقاوت
ولايت در امر به معروف



فضيلت تفقه در دين

قال الصادق(ع): ركعه يصليها الفقيه افضل من سبعين الف ركعه يصليها العابد.
امام صادق(ع) فرمود: يك ركعت نماز كه دانشمند فقيه اقامه مي كند، بهتر از هفتادهزار ركعت است كه عابد به جاي مي آورد. (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- البحار، ج2، ص91

 



مفهوم نگاه كردن به خدا

اباصلت هروي نقل كرده است: به امام رضا(ع) عرض كردم: اي پسر پيامبر! معناي اين روايت چيست كه مي فرمايد: «پاداش گفتن «لااله الا الله» نگريستن به چهره خداست»؟
امام فرمود: اي اباصلت! اگر كسي خدا را به داشتن چهره اي همانند ساير چهره ها توصيف كند، كافر شده است، ولي منظور از وجه و چهره خدا، انبياء و مرسلين و حجت هاي خدا، كه صلوات خدا بر آنها باد است. اينانند كه به وسيله آنها مردم، روي به سوي خدا و دين و معرفتش آورده و متوجه خدا مي شوند. و خداي عزوجل فرموده: «كل من عليها فان، ويبقي وجه ربك ذوالجلال والاكرام» همه كساني كه بر روي زمينند فاني و نابود شدني اند و (تنها) روي و صورت پروردگارت باقي مي ماند. (الرحمن- 26)
و نيز فرمود: كل شي هالك الا وجهه» همه چيز نابود شدني است جز وجه و چهره او (خدا). (قصص-88) پس، نگاه كردن به انبياء و مرسلين و حجت هاي خدا در مقامات و درجاتي كه دارند براي مومنين، ثواب و پاداش بزرگي در روز قيامت است.
همچنين پيامبر گرامي(ص) فرمودند: «هركس خانواده و اهل بيت مرا دشمن بدارد در روز قيامت، به هيچ وجه، مرا نخواهد ديد!» و نيز فرمود: پاره اي از شما هستند كه پس از درگذشتم هرگز مرا نخواهند ديد!».
اي اباصلت! خداوند تبارك و تعالي، بامكان، توصيف نشده و با چشمان و اوهام، درك نمي شود!1
ـــــــــــــــــــــــــ
1-خاطرات اباصلت هروي از امام رضا(ع)، حسين صبوري،
ص 179

 



بزرگترين ظلم ها

پرسش:
از منظر آموزه هاي اسلامي بزرگ ترين ظلم ها در چه حوزه هايي تعريف شده و در چه عرصه هايي به كار رفته است و چه آثاري بر آن مترتب است؟
پاسخ:
از ديدگاه قرآن كريم به نحو اجمال ظلم در تمامي حوزه ها و ابعاد فردي و اجتماعي امري مذموم و مطرود بوده و يكي از مهم ترين دلايل و عوامل سقوط و هلاكت جوامع بشري و تمدن ها به حساب آمده است. خداي متعال در سوره كهف آيه59 مي فرمايد: «و تلك القري اهلكنا هم لماظلموا و جعلنا لمهلكهم موعداً» ما اهالي اين شهرها را به خاطر ظلم و ستمي كه روا داشتند هلاك كرديم و براي هلاكت آنان مهلتي را قرار داديم. از اين آيه شريفه علت هلاكت اقوام و سقوط تمدن ها را كه همان ظلم» است مي توان به وضوح استنباط نمود. از طرف ديگر اين ظلم ضمن اينكه گستره اش تمامي ابعاد فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي را دربر مي گيرد به لحاظ شدت و ضعف نيز از مراتبي برخوردار است. اين معنا در قرآن كريم تحت عنوان «اظلم» كه به معناي ظلم بزرگ تر است، در حوزه هاي مختلفي با رعايت اولويت از جمله فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي به كار رفته است كه بيشتر مصاديق آن در بعد فرهنگي به شرح زير مي باشد.
1- دروغ و افترا بر خدا
قرآن كريم مي فرمايد: «و من اظلم ممن افتري علي الله كذباً» چه كسي ستم كارتر است از كسي كه دروغي به خدا ببندد؟! (انعام-93)
2- جلوگيري از توسعه مراكز و مساجد توحيد
قرآن كريم مي فرمايد: «و من اظلم ممن منع مساجدالله ان يذكر فيهااسمه وسعي في خرابها» چه كسي ستمكارتر است از آن كس كه از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيري كرد و سعي در ويراني آنها نمود؟!
3- كتمان شهادت الهي
قرآن كريم مي فرمايد: «و من اظلم ممن كتم شهاده عنده من الله» و چه كسي ستمكارتر است از آن كس كه گاهي و شهادت الهي را كه نزد اوست كتمان مي كند؟» با اين كه خداوند در مورد مفاسد اقتصادي تنها يك بار كلمه توبيخ كننده «ويل» را به كار برده است. «ويل للمطففين» واي بر كم فروشان» (مطففين-1) و در مورد زخم زبان هاي اجتماعي نيز يك بار كلمه «ويل» را استفاده كرده است، مانند: «ويل لكل همزه لمزه» واي بر هر عيب جوي مسخره كننده اي! (همزه-1) ولي در مورد ظلم هاي فرهنگي در آيه97 سوره بقره سه بار كلمه «ويل» را به كاربرده است، و مي فرمايد: «فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم، ثم يقولون هذا من عندالله، ليشتروا به ثمنا قليلا، فويل لهم مما كتبت ايديهم، وويل لهم ممايكسبون» پس واي بر كساني كه مطالبي را از پيش خود مي نويسند، سپس مي گويند اين از طرف خداست تا با آن بهاي اندكي بستانند! پس واي بر آنها از آنچه دستهايشان نوشت و واي بر آنچه از اين راه به دست مي آورند.

 



جايگاه اعتدال در سلوك عارفان

(بدان اي عزيز سالك) لازمه سلوك اعتدال است، سالك در راه حق اگر از اعتدال خارج گردد، خروج او از اعتدال سبب انحراف و دوري او از حق است. آن سالكي كه در امور خود رعايت اعتدال را مي نمايد، او در طريق حق استقامت مي ورزد و مصداق آيه شريفه «فاستقيموا اليه» پس تمام توجه خويش را به او كنيد (فصلت-6) قرار مي گيرد. چنانچه ما بخواهيم پايه و ستوني را در جايي نصب كنيم كه استقامت آن زياد باشد، آن را بايد به طور مستقيم نصب نماييم، در حال استقامت و اعتدال مقاومت پايه زياد است، هر فشاري كه بر آن وارد گردد تحمل مي كند. در حال استقامت و اعتدال نيروي مقاومت پايه در يك جهت متمركز است، علت ايستادگي و مقاومت همين تمركز قوا است. چنانچه مايل شود نيروي آن تجزيه مي شود و مقاومت اوليه از دست مي رود. امري كه در مورد استقامت به ما رسيده، به همين منظور است كه اعتدال از دست نرود، منحرف نشويم، نيروي ما تجزيه نشود.
آنكه خلاف راه حق در پيش دارد، از اعتدال خارج شده زيرفشار هواهاي نفساني خوابيده است.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مقامات معنوي، محسن بينا، ج2، ص1

 



توصيف قرآن از عوامل شقاوت

محتشم مؤمني
زندگي آدمي از منظر تعاليم الهي محدود به زندگي دنيوي و مادي نبوده و پس از مرگ نيز حيات او ادامه مي يابد و در واقع زندگي حقيقي انسان پس از مرگ شروع شده و با برپايي قيامت كبري زندگي ابدي و حيات واقعي او آغاز مي گردد، و از همين روي تمامي انبياي الهي در رأس تعاليم خويش، توصيه به حيات اخروي را مدنظر قرار داده و از انسانها خواسته اند تا تمام هم و غم خود را در راه ساختن زندگي بهتر در سراي ديگر مصروف دارند، و در همين راستا قرآن كريم در آيات متعدد از علل و عوامل شقاوت آدمي در رستاخيز سخن به ميان آورده و ما را نسبت به آنها آگاه نموده است تا با پرهيز از آنچه موجبات شقاوت اخروي را فراهم مي آورد سعادت جاويد را براي خويش رقم زنيم، كه نويسنده در اين نوشتار به بيان برخي از آنها پرداخته است.
با رجوع به آيات قرآن كريم درمي يابيم كه برخي از مهم ترين علل ابتلاي آدمي به شقاوت ابدي و به عبارت ديگر جهنمي شدن او به شرح زير مي باشند:
الف- تكذيب انبياي الهي
در آيه 9 از سوره مباركه (ملك) از قول آنانكه به عذاب الهي دچار شده اند چنين مي خوانيم كه وقتي فرشتگان خداوند از آنان سؤال مي كنند كه چرا به عذاب دچار شده ايد و آيا براي شما از جانب خداوند نذير و بيم دهنده اي نيامد؟ در پاسخ مي گويند: (بلي قد جائنا نذير فكذبنا و قلنا ما نزل الله من شيء ان انتم الا في ضلال كبير: آري به تحقيق ما را بيم دهنده اي آمد ولي ما او را تكذيب كرده و گفتيم خداوند چيزي نازل نكرده و شما در گمراهي آشكار هستيد.)
همچنان كه ملاحظه مي شود در اين آيه يكي از مهم ترين عوامل شقاوت دوزخيان تكذيب انبيا و فرستادگان خداوند دانسته شده است امري كه مورد اعتراف دوزخيان بوده و از آن ابراز پشيماني مي كنند درحالي كه اين ندامت سودي به حال آنان نداشته و راهي را فرا روي آنان براي گريز از عذاب الهي نمي گذارد.
در همين راستا در سوره مباركه فرقان آيه 27 آمده است كه انسان ظالم در قيامت پس از مشاهده عذاب خداوند با حسرت تمام آرزو مي كند كه اي كاش دست از مخالفت رسول اكرم (ص) برداشته وپيروي آن حضرت را پيشه مي كرد. چرا كه نتيجه اين مخالفت و تكذيب فرستاده خداوند چيزي جز گرفتار آمدن به عذاب و خشم خداوند نبوده است.
و بايد دانست گناهاني نظير كفر و شرك كه هريك به نوبه خود عاملي مهم در شقاوت ابدي انسان هستند نيز نتيجه همين تكذيب انبياي الهي است. چرا كه پيام انبيا و رسولان خداوند چيزي جز توحيد و اعتقاد به سراي جاويد نبوده است و با تكذيب ايشان در واقع پيام آنان نيز از جانب كفار و مشركين مورد طرد واقع مي شد و اين خود عاملي است براي شقاوت ابدي انسان، كه به صورت كفر و شرك نمودار شده است.
ب- گوش نسپردن به تعاليم انبيا و انديشه نكردن
در آيه 10سوره مباركه ملك و در ادامه اعترافات دوزخيان مي خوانيم:(و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير: و گفتند اگر ما (به سخن انبيا) گوش مي داديم و انديشه مي كرديم از اهل دوزخ نبوديم)
دراين آيه به دو عامل ديگر از عوامل ابتلا به عذاب الهي ياد شده است كه اولين آن همانا بي توجهي و گوش نسپردن به تعاليم رسولان الهي است. اصول يكي از توفيقات خداوند كه بايد همواره از جانب بنده از درگاه الهي مورد مسئلت قرار گيرد اين است كه خداوند به او توفيق شنيدن نصايح و پندهاي اولياي دين را عطا فرمايد كه تنها دراين صورت مي توان اميد به نجات و رستگاري داشت. و آنان كه از چنين موهبتي الهي برخوردار شوند به يقين اهل سعادت و نجات خواهند بود و بهمين خاطر در سرلوحه پندها و اندرزهاي بزرگان دين همواره توصيه به اين امر يعني اهميت قائل شدن براي نصايح و اندرزهاي اوليا دين قرار دارد.
بعنوان نمونه امام جواد (ع) در سخني گرانمايه قبول نصيحت ناصح از جانب انسان و گوش سپردن به آنرا يكي از اموري معرفي مي كنند كه انسان مومن به آن نيازمند است:
(المؤمن يحتاج الي ثلاث: ... و قبول ممن ينصحه: مؤمن به سه چيز نيازمند است:
.... و پذيرش و گوش سپردن به نصيحت ناصح) (1)
و حافظ نيز در اين رابطه چنين سروده است:
نصيحت گوش كن جانا كه از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
و اما پس از اين عامل، علت ديگري كه باعث مي شود انسان به عذاب الهي دچار آيد بنابر نص صريح آيه مورداشاره انديشه نكردن در آنچه انبيا از جانب خداوند براي سعادتمندشدن آدمي آورده اند مي باشد. نيروي تفكر و تعقل از بهترين نعم الهي بوده و عاملي مهم در دستيابي به سعادت و رضوان الهي است و در روايات اسلامي از نيروي عقل به عنوان ياري دهنده انسان در جهت وصول به بهشت و عبادت خداوند ياد شده است. همچنان كه در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم كه در جواب كسي كه از ايشان از حقيقت عقل پرسيده بود فرمودند: (ما عبد به الرحمان واكتسب به الجنان: عقل نيرويي است كه بوسيله آن خداوند عبادت شده و بهشت به دست مي آيد. (2)
و البته بايد دانست كه وصول به اين دو مقصد با استفاده از نيروي عقل در صورتي امكان پذير است كه اين نعمت بي بديل به گناه آلوده نشده باشد و حجابهاي مادي مانعي در راه بهره برداري از آن ايجاد نكرده باشند. زيرا هماناني كه به عذاب الهي مبتلا مي شوند از اين نعمت بي بهره نبوده اند ولي از آنجا كه به مظاهر زندگي دنيوي دلبسته شده و با گناهان گوناگون چراغ عقل خود را از حيز انتفاع انداخته اند ناگزير از پذيرش نصايح پيامبران سرباز زده و در نتيجه به عذاب الهي گرفتار شده اند.
ج- ترك نماز
در ميان تمامي عبادات اسلامي نماز از جايگاه ويژه اي برخوردار است. و از همين روي در آيات بسياري از قرآن كريم و نيز در روايات بي شماري از پيامبراكرم(ص) و ائمه معصومين عليهم السلام به اين عبادت مهم توجه بخصوصي گرديده است كه در اينجا به عنوان نمونه به دو مورد اشاره مي كنيم.
پيامبر مكرم اسلام(ص) در خصوص اهميت نماز مي فرمايند: مقام نماز نسبت به دين چون مقام سرنسبت به تن است.(3)
و اميرمومنان علي(ع) نيز مي فرمايند: كارگزاردن نماز را برعهده بگيريد و نگاهداشت آن را بپذيريد و آن را بسيار به جاي آوريد و با نماز، خود را به خداي نزديك داريد كه نماز نوشته است بر مومنان- و بايد گزارده شود- به وقت آن.(4)
و اما در اهميت اين عبادت ارزشمند همين بس كه مطابق آيات سوره مباركه مدثر و بنا به اعتراف دوزخيان اولين عامل ابتلاي آنان به عذاب ابدي ترك نماز است آنجا كه در آيه 42 از اين سوره مي خوانيم كه دوزخيان در پاسخ بهشتيان كه از آنان از علت دوزخي شدنشان مي پرسند مي گويند: (... لم نك من المصلين: ما از نمازگزاران نبوديم.)
پس بسيار شايسته و ضروري است كه ما در اقامه اين فريضه الهي بكوشيم و اهل و فرزندان خود را نيز به آن امر كنيم همچنانكه خداوند ما را به اين امر يعني سفارش نماز به خانواده خود امر نموده و فرموده است: (وامر اهلك بالصلوه واصطبر عليها: اهل خود را به نماز امر كن و بر آن صبر نما.)(5)
د- پرهيز از اطعام مساكين
ياري رساندن به مساكين از طرق گوناگون يكي از سفارش هاي اكيد دين مبين اسلام است و اولياي اين آيين آسماني از پيروان خود خواسته اند در رسيدگي به اين افراد كوتاهي نكنند همچنان كه در سفارش امام علي(ع) به عامل آن حضرت در مكه مي خوانيم (به مال خدا كه در نزد تو فراهم شده است رسيدگي كن و آنها را به عيالمندان و گرسنگاني كه در آنجاها هستند برسان.)(6)
در سوره مباركه مدثر نيز در بيان علت دوزخي شدن اهل عذاب از ترك اين سنت الهي و اسلامي به عنوان يكي از عوامل ابتلا به خشم خداوند نام برده شده است.
آنجا كه دوزخيان در ادامه مكالمه خود با بهشتيان مي گويند:
(و لم نك نطعم المسكين: و نبوديم كه درماندگان را اطعام كنيم.)
بايد توجه داشت كه مطابق نظر مفسرين اسلامي مراد از اطعام مساكين در اين آيه تنها نيازهاي غذايي نمي باشد بلكه اين آيه تمام نيازهاي مادي انسان را دربر مي گيرد حتي پوشاك و مسكن را و آنان كه از تمكن مالي برخوردارند در مقابل فقيران جامعه مسئولند كه نيازهاي مادي آنان را تأمين نمايند در غير اينصورت بايد منتظر عذاب الهي باشند.
هـ- همنشيني با اهل گناه
آدمي موجودي است كه فطرتاً داراي زندگي اجتماعي است و از همين روي ناگزير است در جامعه و در ارتباط با ساير همنوعان خود باشد و بدون زندگي اجتماعي حيات جسمي و روحي او به خطر خواهد افتاد. ولي نكته اي كه در اين ميان مورد غفلت واقع مي شود آن است كه گروهي از ما آدميان مي پنداريم كه اگر زندگي اجتماعي و ارتباط با ديگران امري ضروري است پس لاجرم با هر كسي مي توان طرح دوستي ريخت و بساط آمد و شد بپا كرد، درحاليكه هرگز چنين نيست چراكه مثل دوست مثل غذاست كه اگرچه از آن گريزي نيست ولي اين بدان معنا نمي باشد كه بواسطه اين ضرورت آدمي مجاز است از هر نوع غذايي استفاده كند چرا كه بسياري از غذاها داراي شرايط مطلوب جهت استفاده نمي باشند. برخي مسموم، برخي حرام، و برخي ديگر اگرچه نه مسموم و نه حرامند ولي با شرايط جسمي و بدني ما سازگار نمي باشند و به همين دليل بايد در انتخاب غذا دقت كافي را نمود. و مثل دوست هم دقيقاً چنين است. يعني اگرچه وجود او براي ما امري اجتناب ناپذير است ولي اين مطلب دليل آن نيست كه بايد با هركس طرح دوستي و مراودت ريخت چرا كه به قول مولوي:
اي بسا ابليس آدم رو كه هست
پس به هر دستي نبايد داد دست
اهميت اين موضوع آنگاه روشن مي شود كه بدانيم دوزخيان يكي از علل ابتلاي خودشان به عذاب الهي را همين عدم توجه كافي در انتخاب دوست و همنشين مي دانند و در روز رستاخيز با حسرت فراوان ابراز مي دارند كه: (يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلانا خليلا لقد اضلني عن الذكر بعد اذ جائني...: اي واي بر من كاش با فلان كس رفيق نمي شدم زيرا به تحقيق مرا از ياد خدا گمراه كرد) (سوره فرقان آيه 28 و 29)
در سوره مباركه مدثر نيز از قول جهنميان مي خوانيم:
(و كنا نخوض مع الخائضين: و ما پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم)
پس با اين تفاضيل بر انسان علاقه مند به سعادت دنيوي و اخروي لازم است در انتخاب همنشين و دوست دقت كافي به خرج داده و با هركسي طرح دوستي نريزد.
و- اطاعت كوركورانه از بزرگان و رهبران گمراه
اسلام عزيز آيين علم و آگاهي است و هرگونه عملي دراين دين آسماني تنها در صورتي قابل قبول است كه همراه با معرفت و شناخت باشد و چنانچه برترين عبادات بدون اين عنصر يعني «آگاهي» از آدمي صادر شود در پيشگاه خداوند ارزشي ندارد و پاداشي دربرنخواهدداشت و اگر در لسان معصومين عليهم السلام همواره اين مطلب مورد تأكيد قرارگرفته كه: (خواب عالم از عبادت جاهل ارزنده تر است) درست به همين خاطر مي باشد و البته يكي از مهم ترين دلايل اين امر آن است كه انسان بدون آگاهي دست به كاري مي زند كه فساد آن بسي بيشتر از اصلاح آن است، از همين روي امام علي(ع) در سفارشي حكيمانه به يار باوفاي خود كميل بن زياد مي فرمايند: (اي كميل هيچ حركتي نيست مگر اينكه تو در آن به شناخت نيازمندي) (7)
ارزش علم و آگاهي در عمل آنجا آشكارتر مي گردد كه درمي يابيم آنان كه به خشم و غضب الهي دچار شده اند يكي از علل اين امر را اطاعت كوركورانه و عاري از آگاهي از رهبران و بزرگان گمراه جامعه خود دانسته و از آن ابراز ندامت مي كنند. قرآن كريم در آيات بيشماري از لسان اهل عذاب بيان مي دارد كه علت گرفتاري ما به اين سرنوشت شوم پيروي جاهلانه و بي دانش از بزرگان بوده است.
دراين راستا مي توان به آيات 166 و 167 سوره مباركه بقره و نيز آيات 31 تا 33 سوره مباركه (سبا) اشاره كرد.
ز- دلبستگي به آداب و سنن جاهلانه گذشتگان
درهرجامعه اي آداب و سنن گوناگون و متنوعي يافت مي شود كه از گذشتگان برجاي مانده و برخي پسنديده و برخي ناپسند و موجب عقب ماندگي و پسرفت است. انسان انديشمند در برابر اين آداب و سنن موضعي منتقدانه و برخاسته از انديشه و تفكر مي گيرد.
آن را كه مضر به حال پيشرفت و تعالي خود و جامعه مي داند طرد كرده و به كنار مي نهد ولي آن سنتي را كه ضرر و زيان تهي است و مانعي در راه ترقي فردي و اجتماعي او ايجاد نمي كند پذيرفته و بدان عمل مي كند. وبسيار جالب توجه خواهد بود كه بدانيم اميرمومنان علي(ع) درنامه خود به مالك اشتر درباره اين گونه آداب و سنن سفارش كرده و او را به احترام گذاردن به اين گونه سنتها تحرير نموده اند. آنجا كه مي فرمايند: (و آيين پسنديده اي را بر هم مريز كه بزرگان اين امت به آن رفتار نموده اند و مردم به آن وسيله به هم پيوسته اند و رعيت با يكديگر سازش كرده اند و آييني را منه كه به چيزي از سنتهاي نيك گذشته زيان رساند...) (8)
آري آنچه در رابطه با سنن و آداب و رسوم اجتماعي مذموم و ناپسند مي باشد اين است كه همچون اهل عذاب از سنني پيروي كنيم كه نه تنها سودي بحال ما ندارد بلكه موجبات عقب ماندگي و پسرفت ما را نيز فراهم مي كنند و نتيجه آن چيزي جز شقاوت دنيوي و اخروي نمي باشد. همچنان كه در آيات بسياري از قرآن كريم مي خوانيم كه كفار و مشركين در مقابل دعوت بحق ابنياي الهي به يكتاپرستي و توحيد ابراز مي داشتند كه ما بر رويه و آيين و سنت گذشتگان خود عمل مي كنيم و حاضر نيستيم از آداب و رسومي كه گذشتگان ما به جاي گذارده اند دست برداريم. به عنوان نمونه مي توان به آيه 23 از سوره مباركه زخرف اشاره كرد آنجا كه از قول كافران مي فرمايد:
(... انا وجدنا آبائنا علي امه و انا علي آثار هم مقتدون: ما يافتيم پدرانمان را بر اين روش و ما به آثار و آداب آنان اقتدا كنندگانيم)
همچنان كه مي بينيم دراين جملات كافران خود را مقيد به پيروي از آداب و سنن گذشتگان خود مي دانند، آداب و سنني كه نتيجه اي جز عقب ماندگي و سير به قهقرا در پي ندارد و عاقبت وخيم آن شقاوت دنيوي و اخروي است. و لذا بايد همواره مراقب اين موضوع بود كه در شناخت سنن اصيل و انساني از سنن نادرست و غير صحيح راه به بيراهه نبرده و بدينوسيله خود را به هلاكت نيفكنيم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ص 312 كتاب (حديث اهل بيت) تاليف يدالله بهتاش
2- الحياه ج 1 ص 228 و 229
3- نهج الفصاحه 594
4- خطبه 199نهج البلاغه ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي
5- سوره طه آيه 132
6- الحياه ج 5 ص 305
7- الحياه ج 1ص 62
8- نامه 53 نهج البلاغه ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي

 



ولايت در امر به معروف

زينعلي قادري
اسلام، ديني اجتماعي است. جنبه اجتماعي آن، چنان قوي است كه جهات ديگر آن گاه مغفول افتاده است. البته در مقابل ، برخي تلاش مي كنند با نگاهي گزينشي به آيات و روايات، تنها به جنبه عرفاني و شخصي آن بها دهند و دين را از حالت اجتماعي بيرون كنند. با اين همه، از نظر آموزه هاي قرآني دست يابي به كمال مطلق و انسان كامل تنها در سايه توجه به همه جنبه هاي آموزه هاي اسلامي است و اگر انساني در حوزه تزكيه و سير و سلوك به كمالي رسيد و از طريق عبوديت و شريعت به حقيقت دست يافت تنها زماني انسان كامل و متاله خواهد بود كه به جنبه اجتماعي دين خود رجوع كرده و دستگير ديگران باشد.
اين دستگيري ديگران به دو شكل دعوت و ولايت انجام مي گيرد. به اين معنا كه هر انساني نسبت به آنچه آموخته مكلف است تا خود بدان عمل كرده و ديگران را نيز به آن بخواند و دعوت نمايد. هر چند كه جنبه دعوت نوعي نگرش اجتماعي را براي دين اسلام تبيين مي كند؛ چرا كه اصولا دعوت و خواندن ديگران به كاري ، خود يك عمل اجتماعي است؛ اما اسلام به اين بسنده نكرده و فراتر از دعوت، بر ولايت تأكيد دارد.
ولايت به اين معناست كه هر شخصي نسبت به ديگران وظيفه و تكليفي دارد كه مي بايست آن را انجام دهد. هر مسلماني مكلف است تا ديگران را به كاري تكليف نمايد. اين تكليف كردن به شكلي مبتني بر حكومت و دستور از عالي به داني است.
امر و نهي، نشانه هاي ولايت
براي تبيين اين معنا بايد به اين نكته توجه داشت كه در اسلام و آموزه هاي قرآني سخن از امر به معروف و نهي از منكر است. امر و نهي، همواره از سوي كسي انجام مي گيرد كه داراي ولايت و حاكميت باشد. تنها شخصي كه داراي ولايت و حكومت است مي تواند به ديگري امر كند. بنابراين به شكلي امركننده و نهي كننده، مقام برتر و عالي تر قرار دارد كه اين برتري مي تواند حقيقي يا اعتباري باشد.
خداوند در آياتي چند رابطه ميان مؤمنان و امت اسلام را رابطه اخوت و ولايت دانسته است. اين رابطه، رابطه برادرانه و محبت آميزي است كه همراه با نوعي ولايت و حكومت است. هر مؤمني نسبت به مؤمن ديگر ولايت دارد و مي بايست او را به مسير خير و هدايت دعوت بلكه فرمان دهد و از مسير گمراهي پرهيز و نهي كند.
همين ولايت ميان مؤمنان است كه مجوز امر به معروف و نهي از منكر مي شود. پس هر مؤمني موظف است تا معروف يعني كارهاي پسنديده عقلي و شرعي را بشناسد و منكر يعني كارهاي ناپسند عقلي و شرعي را بشناسد و ضمن اينكه به معروف عمل مي كند، ديگران را بدان دعوت و حتي فرمان دهد و نسبت به منكر نيز ترك و ديگران را به ترك آن فرمان دهد.
البته در ساختار نظام سياسي كشور نيز مي بايست سازمان و تشكيلاتي ديده شود كه به اين مهم اقدام كرده و ولايت كامل تري را در حد تنبيه و مجازات دارا بوده و بدان عمل كند. از اين رو خداوند فرمان مي دهد كه بخشي از امت لازم است اين مسئوليت را به طور رسمي به عهده گرفته و نهاد امر به معروف و نهي از منكر تشكيل دهند: ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف وينهون عن المنكر، بايد از شما بخشي باشد كه به خير دعوت و به معروف امر و از منكر نهي مي كند. (اعراف، آيه 104)
در اين آيه دو عنوان «دعوت» و «فرمان» آمده است. به اين معنا كه دعوت به كارهاي خير وظيفه-اي است و امر و نهي كردن وظيفه ديگر. تفاوت دعوت و فرمان را مي توان در عمل اجتماعي به خوبي شناسايي كرد.
به عنوان نمونه در بسياري از مكاتب انساني مانند بودايي دعوت ديگران به كارهاي خير و فضايل اخلاقي و آداب اجتماعي وجود دارد. در فرهنگ بودايي دعوت به اصول اخلاقي هشت گانه اي چون ترك زنا، مستي، دروغ و بدگويي و مانند آن مطرح است، ولي هرگز اين دعوت به شكل ولايت مطرح نمي باشد. به اين معنا كه نه مانك و روحاني بودايي، تاركان اين اصول را تنبيه و مجازات مي كند و نه حكومت و حاكميتي براي مومنان به بودايي وجود دارد تا اعمال ولايت كند. بر اين اساس، آموزش هاي بودايي تنها خواهان دعوت به ترك زنا و بي عفتي يا مستي است و اگر كسي شراب خوري و مست نمايد و يا برخلاف اصول اخلاقي بودايي زنا كند، مجازات و تنبيه نمي شود، زيرا اين اصول اخلاقي تنها به عنوان هنجارها شناسايي و تشويق مي شوند و اگر كسي مرتكب خلاف آن شود، مجازات نمي شود. اين در حالي كه در آموزه هاي اسلامي، مثلا در همين دو امر پيش گفته نه تنها شخص به عنوان گناهكار شناخته مي شود، بلكه به عنوان مجرم نيز شناخته شده و تنبيهاتي براي او اعمال مي شود.
اگر مثلا عفت و حيا امري اخلاقي است، بي عفتي و بي حيايي به عنوان بزه شناخته مي شود و تنبيه دنيوي و اخروي به دنبال دارد. به اين معنا كه در دنيا مجازات و كيفر شده و در آخرت به همين جرم و گناه نيز عذاب مي شود.
آموزه هاي اسلامي از مردم مي خواهد تا خير را بشناسند و بدان دعوت كنند. از جمله كارهاي خير مي توان به ايثار و احسان و انفاق اشاره كرد. دعوت به اين امور، عملي پسنديده است. در كارهاي خير اگر كسي تخطي كرد و مثلا احسان و ايثار و انفاق نكرد، مجازات و تنبيه نمي شود، اما در كارهايي كه با عنوان معروف و منكر شناخته مي شود، نه تنها سخن از دعوت نيست بلكه سخن از امر و نهي است. به اين معنا كه شكل عمل اجتماعي به خود گرفته و در حكم ولايت مي باشد.
هر شخص مومن نه تنها بايد ديگران را به خير دعوت كند، بلكه بايد در يك گام بالاتر، در معروف و منكر اعمال ولايت نمايد، زيرا معروف و منكر ارتباط تنگاتنگي با عمل اجتماعي دارد و لازم است تا همگان در عمل اجتماعي نظارت و حاكميت مثبت اعمال كنند.
به هر حال، حوزه معروف و منكر، حوزه عمل سياسي و ولايت است و فراتر از حوزه خير، مي بايست افزون بر دعوت، اعمال ولايت در آن

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14