(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 18 اسفند 1390- شماره 20163

شلوغي ساعت ها
دو رباعي
سرزمين من
نگاهي به برگزيدگان جشنواره ادبي شهيد حبيب غني پور
نويسندگان تازه نفس در راهند
فرهنگ از نگاه بزرگان
بررسي مجموعه شعر «نور و نيلوفر» سروده صالح سجادي
در فصل بي تلاطم و مسموم بادها



شلوغي ساعت ها

ساعت ها خلوت اند
وشهر ها شلوغ.
حالا
دقيقه ها از سر و كول هم بالا مي روند
سرعت مي گيرند
تو در كجاي زمان ايستاده اي؟
محمود اكرامي فر

 



دو رباعي

از رويش سبز آخرين لبخندت
من مانده ام و دلي كه شد پابندت
برگرد و بگو، بگو چها مي گذرد
در جان رها ز هرچه قيد و بندت!
¤ ¤ ¤
بر آمدنت جهان تفال زده است
خورشيد دوباره بر زمين پل زده است
برخيز و بيا كه در قدومت حتي
پاييز به گيسوي خودش گل زده است
زهرا محدثي خراساني

 



سرزمين من

مردم ما مردمي خوبند
مثل مهتابند
از تبار روشن آيينه و آبند
سرزمين من
سرزمين نخل و اروند است
سرزمين عشق و لبخند است
سرزمين قامت بشكوه الوند و دماوند است
سرزمين من
ريشه در نسلي كهن دارد
عشق در هر ذره از خاكش وطن دارد
پرويز بيگي حبيب آبادي

 



نگاهي به برگزيدگان جشنواره ادبي شهيد حبيب غني پور
نويسندگان تازه نفس در راهند

طه راستين
گروهي از نويسندگان آن را با نام جايزه ادبي «حبيب» مي شناسند و گروهي ديگر آن را جشنواره ادبي غني پور مي نامند. نام كامل آن اما جشنواره ادبي شهيد حبيب غني پور است. جشنواره اي كه امسال يازدهمين دوره خود را پشت سر گذاشت. در روزگار ما كه جشنواره هاي ادبي دولتي و خصوصي مثل قارچ از زمين مي رويد اگر جشنواره ادبي شهيد حبيب غني پور را مردمي ترين جايزه ادبي بناميم به گزاف سخن نگفته ايم، چه اينكه خاستگاه آن مسجد؛ مردمي ترين نهاد جامعه ديني ماست. از طرف ديگر نام اين جشنواره مزين به نام شهيدي است كه خود از نويسندگان ادبيات متعهد بعد از انقلاب است. نوع آغاز به كار اين جشنواره و چگونگي ادامه راهش نيز دليل ديگري بر مردمي بودنش است. اين جشنواره در مسجد جواد الائمه محله 16متري اميري در حلقه نويسندگاني همچون اميرحسين فردي و محمدناصري راه افتاد و سال ها در همان مسجد برگزار شد، بي هيچ حمايت و هدايتي از جانب دولت. حالا هم اگرچه چند سالي است كه حمايت دولت تا حدودي شامل حال اين جشنواره شده( كه به باور نگارنده فارغ از محتواي اين جشنواره، پايداري آن دليلي بر لزوم حمايت دولت از اين جشنواره است.) اما هدايت آن همچنان فارغ از سياست هاي دولتي و بر عهده همان حلقه نويسندگان مسجد جوادالائمه است. اين همه باعث شده تا جشنواره غني پور براي بسياري از نويسندگان ما بسيار با اهميت تر از ديگر جايزه ها باشد. اين را نويسندگاني همچون حبيب احمدزاده و محمدرضا بايرامي و بسياري ديگر هنگام دريافت جايزه حبيب غني پور مورد تاكيد قرار داده اند.
چندي پيش يازدهمين دوره جايزه شهيد حبيب غني پور برگزيدگان خود را معرفي كرد كه بر اساس آن اسامي برگزيدگان اين دوره در سه بخش كلي كودك و نوجوان، رمان و زندگينامه دفاع مقدس و رمان و داستان كوتاه با موضوع آزاد اين گونه اعلام شد: در بخش داستان كودك از كتاب «اين سر دنيا آن سر دنيا» نوشته مجيد راستي تقديرشد و اعلام شد كه اين بخش كتاب سال ندارد. در بخش داستان نوجوان «حتي يك دقيقه كافي است» نوشته آتوسا صالحي جايزه حبيب را از آن خود كرد و در بخش زندگينامه داستاني دفاع مقدس «تپه جاويدي و راز اشلو» نوشته اكبر صحرايي برگزيده شد و «وداع يك مرد» اثر شمسي خسروي مورد تقدير قرار گرفت. در بخش داستان و رمان دفاع مقدس هم «سوران سرد» نوشته جواد افهمي به عنوان اثر برگزيده و «مگيل» از محسن مطلق به عنوان اثر تقديري معرفي شد. «شاه بي شين» نوشته محمدكاظم مزيناني برگزيده بخش داستان و رمان بزرگسال شد و در همين بخش كتاب «گل سنگ» اثر سيدهاشم حسيني تقدير شد. در بخش مجموعه داستان هم «چقدر حرف نمي زند»(مجموعه داستان هاي كوتاه برگزيدگان جشنواره هاي اول و دوم داستان انقلاب) عنوان برگزيده را به خود اختصاص داد.
نگاهي به آثار معرفي شده به عنوان برگزيده چند نكته را نمايان مي كند؛ يكي تنوع موضوعي در اين جشنواره، چه اينكه در ميان برگزيدگان موضوعاتي همچون انقلاب، دفاع مقدس و ديگر موضوعات ديده مي شود، ديگر اينكه، با نگاهي به اسامي و تركيب برگزيدگان كه خبر از حضور و درخشش نسل جديد ادبيات مي دهد؛ حضور افرادي همچون جواد افهمي، هاشم حسيني و ... خبر مي دهد كه نويسندگان جوان در راهند. براي بررسي دقيق تر، شايد بهتر باشد نگاهي تفكيكي به آثاربرگزيده اين جشنواره داشته باشيم.
شاه بي شين، در ميانه ادبيات و تاريخ
بي ترديد شاه بي شين مهم ترين اثر در ميان آثار برگزيده جشنواره غني پور است، چه اينكه اين كتاب از ابتداي انتشارش تا كنون بسيار مورد توجه نويسندگان و منتقدان مختلف بوده و نوع نگاه تازه آن به موضوع انقلاب بر خبرسازي آن افزوده است. اين كتاب نگاهي تازه به زندگي محمدرضا پهلوي؛ آخرين شاه ايران كرده است. اين كتاب داراي پشتوانه تاريخي است. طبيعتا براي نوشتن رمان تاريخي، انجام تحقيقات گسترده درباره دوراني كه نويسنده مي خواهد به آن بپردازد و شناخت خلق و خوي شخصيت هاي تاريخي اي كه قرار است قهرمانان چنين رماني باشند، از لوازم اصلي و ضروري شروع كار است و الحق كه نويسنده رمان »شاه بي شين« از اين ضرورت غافل نبوده است و موشكافانه به تحقيق در تاريخ عصر پهلوي و خواندن انواع متون نوشته شده مربوط به آن عصر از خاطرات فردوست گرفته تا يادداشتهاي اسدالله علم و معماي هويداي عباس ميلاني و ماموريت براي وطنم محمدرضاشاه و ... پرداخته و در سطر سطر رمان ردي از اين مطالعات گسترده به جا گذاشته است. مثل آنجا كه به بلند بودن موي برادر شاه اشاره مي كند و تذكر شاه در اين مورد به برادرش و پاسخ گستاخانه اي كه برادر شاه به اين تذكر مي دهد، كه به احتمال زياد نويسنده، اين بخش را از«يادداشتهاي علم» به رمان منتقل كرده است.
نكته مهم ديگر نام كتاب است؛ «شاه بي شين»؛ يعني «آه».مردي كه زندگي اش آه و حسرت است و نويسنده خواسته با همين عنوان شخصيت او را نشان دهد. شخصيت آدمي كه با آرزو هايش زندگي مي كند و به هيچ وجه، آدم واقع بيني نيست. مردي كه به شدت آرزوهاي دور و دراز دارد و همين، باعث سقوطش مي شود. به هر روي «شاه بي شين» روايت خاطرات يك شخص از نگاه دوم شخص است، كاري كه براي نويسنده (نوشتن رمان با زاويه دوم شخص) ازجمله سخت ترين كار هاست. نويسنده با انتخاب اين زاويه ديد، مجبور است با اشراف اطلاعاتي و مكاني، اما به شكلي كاملا نامرئي، در داستان حضور داشته باشد. اما نوشتن با اين زاويه ديد، اگرچه دشوار است، شيريني خود را هم دارد. چون اين زاويه ديد، به فضا سازي و حس پردازي جان مي بخشد.
رمان «شاه بي شين» سال 1386 اولين بار در نخستين جشنواره داستان انقلاب، مطرح شد و جزو آثار برگزيده معرفي شد. اگرچه آن هنگام اين عنوان را نداشت. اين كتاب توسط الكساندر اندروشكين به زبان روسي ترجمه شده و در روسيه منتشر خواهد شد.
گل سنگ؛ واقعي و منطقي
«گل سنگ» رماني با مضمون انقلاب از سيد هاشم حسيني؛ نويسنده جوان اما پركار ادبيات انقلاب است. داستان اين رمان در مورد جواني ساده دل شهرستاني به نام نبي است كه در بازار تهران به عنوان باربر مشغول كار است. نبي پالاني به دوش انداخته و بار جابه جا مي كند. اما در واقع او درون پالان محفظه اي تعبيه كرده و اعلاميه هاي انقلابي را در بازار پخش مي كند و در اختيار افراد معتمد قرار مي دهد. او با يك گروه مخفي انقلابي همكاري مي كند و حتي مجبور مي شود دو كلت را جا به جا كند. دوستي ساده و شيرين عقل به نام نظرعلي دارد كه اميدوار است در تهران به پول و ثروتي دست يابد. نظرعلي از راز نبي مطلع نيست. ساواك به طريقي از راز يك باربر انقلابي با خبر مي شود. براي شناسايي او يك ساواكي مجرب با نام جعلي برات وارد بازار مي شود. پالاني به دوش مي اندازد و مانند ديگر حمال ها بار جا به جا مي كند. به زودي با نبي و نظرعلي آشنا مي شود و در سرايي كه آنها كار مي كنند مشغول كار مي شود. برات كه سرطان معده او را رنج مي دهد، از طريق نظرعلي كم كم به نبي مشكوك مي شود. نظرعلي را به سوي خود جلب مي كند و با ولخرجي و وعده و وعيد اطلاعاتي به دست مي آورد. نظرعلي شيفته زندگي شهري است و به خوانندگي و سينما علاقه دارد. برات او را به سينما و كاباره مي برد و نظرعلي بي اين كه بخواهد و بداند به نبي خيانت مي كند. برات نبي را دستگير مي كند، ولي تحويل ساواك نمي دهد. قصد دارد روساي او را به چنگ آورد و از طرفي او را خوار و خفيف كند.
«گل سنگ» دومين رمان سيد هاشم حسيني در دومين جشنواره داستان انقلاب برگزيده شد. اين رمان، چند ويژگي دارد كه نگاهي به آن ها تصويري روشن از جهان داستاني اين نويسنده به دست مي دهد. اول اينكه، «حسيني» نويسنده اي واقع گراست. مقصود از واقع گرايي، استفاده از رئاليسم به عنوان يك سبك است؛ بدين معني كه داستان رمان، يك خط روايي مشخص را پيش مي گيرد و نه در مكان، نه در زمان، نه در شخصيت ها، چيزي خارج از آنچه ما به عنوان عرف جهان واقعي مي شناسيم ، رخ نمي دهد. هيچ شكست زماني و مكاني در آثار «حسيني» رخ نمي دهد؛ ممكن نيست آينده با گذشته در هم ادغام شود؛ هر چه هست يك خط زماني مشخص است كه نويسنده تا آخر بدان پايبند مي ماند و از اصولش تخطي نمي كند. از ديگر ويژ گي هاي اين رمان، تعداد اندك شخصيت هاست. ممكن است در وجه اول چنين به نظر رسد كه شخصيت ها بيش از دو سه تا هستند، اما مقصود شخصيت هايي ست كه مورد پرداخت قرار مي گيرند و در كنش ها دخيل مي شوند نه شخصيت هاي منفعل. اين مسئله سبب مي شود كه رمان به لحاظ حجم و تعداد صفحات نيز كوچك باشد. ويژگي ديگر، پايبندي نويسنده به روايات تاريخي است. هر چند نويسنده رمان تاريخي نمي نويسد اما سعي دارد در آثارش به روايت تاريخي انقلاب پايبند باشد. ممكن است اين سوال پيش بيايد كه اگر رمان به روايت تاريخي پايبند است پس چرا آن را رمان تاريخي نمي ناميم؟ پاسخ اين است كه ميزان دخل و تصرف نويسنده در تاريخ بيش از آن است كه بتوانيم رمانش را رمان تاريخي بناميم.
نكته بارز ديگر رعايت منطق كنش ها و منطق رفتارهاي شخصيت هاست. اتفاقات بي دليلي پشت هم رديف نمي شوند و براي حادث شدن كنشي، نويسنده پا از منطق بيرون نمي گذارد. اگر قرار است شخصيتي به شهادت برسد، منطق جهان واقعي ا ست كه او را به شهادت مي رساند.
سوران سرد، هميشه كانديدا
«سوران سرد» بعد از آنكه در چندين جشنواره (كتاب فصل، قلم زرين، جايزه جلال و ...) كانديدا شد و به جايزه نرسيد بالاخره توانست برگزيده جشنواره شهيد غني پور شود تا اگرچه با تاخير اما به حق خود برسد. «سوران سرد» با نگاهي تازه، دفاع مردم در برابر حمله عراق به ايران را روايت مي كند.
افهمي جنگ را در كردستان و در سال هاي جواني تجربه كرده و طرح رمانش را از همان سال ها و دوراني كه در كردستان سرباز بوده در ذهن پرورانده است. به گفته خودش يك وجه از چند وجه رمانش را خاطرات سربازي از آن دوران شكل داده است. اين رمان مقاومت ها و دليري هاي سربازان را در جريان غائله كردستان شرح مي دهد.
«سوران سرد» در مورد يك عده سرباز در حال خدمت سربازي است كه در منطقه غرب كشور در دو پايگاه در حال خدمت هستند. كل منطقه و اين دو پايگاه در معرض خطر سقوط است و در همين حال يكي از دو پايگاه سقوط مي كند و در پايگاه ديگر هم يك جاسوس پيدا مي شود. داستان اين رمان چون يك برگشت به عقب است در ژانر پليسي روايت شده كه باعث واكاوي جنبه هاي مختلف رويداد مي شود. ماجرا از اين قرار است كه يكي از شخصيت هاي داستان كه در اين ماجراها حضور داشته پس از سي سال به اين منطقه وارد مي شود و خاطراتش را مرور و در آخر هم جاسوس را پيدا مي كند. سعيد و سينا، يكي از تهران و ديگري از بندرتركمن از شخصيت هاي داستان هستند كه سرباز هستند. آن دو موظف مي شوند تا باقي خدمتشان را در سوران بگذرانند. خبرهايي به آن ها مي دهند كه هرگز به سوران نروند چون منطقه ناامني است و كشته و مجروح زياد دارد اما آنها ترس به خود راه نمي دهند و به سوران مي روند .
سربازان پايگاه سوران نه قهرمان هستند نه ابرانسان. جواناني هستند گمنام و معمولي، مثل بقيه. در ابتدا ذهن مشغول و دل مشغولي هايشان دم دستي و كوچك است. موضوعاتي مثل: نگهباني، مرخصي، جيره غذايي، ترخيص... اما به وقت رويارويي با دشمن به يكباره شكوفا مي شوند. چنان مردانه پا به ميدان مرگ و زندگي مي گذارند، كه دشمن را از پاي درمي آورند و متعجب مي سازند.
چقدر حرف نمي زند
مجموعه داستان «چقدر حرف نمي زند» ؛ برگزيده اولين و دومين جشنواره داستان انقلاب، شامل داستان هاي «ساواكي» نوشته فريبا انيسي، «خشت هاي سياه حياط سيد» نوشته وحيد آقاكرمي، «فرشته» نوشته منيرالسادات موسوي، «فصل خوب خرمالو» نوشته معصومه عيوضي، «رويا» و «رند عالم سوز» نوشته فرخنده حق شنو، «رد هواپيماي امام» نوشته حسن بهرامي، «گاردي ها» نوشته مرضيه شوشتري، «كلاه پهلوي»نوشته كامران جباري، «سرخ چون سنگفرش خيابان 15 خرداد» نوشته علي الله سليمي، «چقدر حرف نمي زد» نوشته هاجر هدايت، «مرد بالاي پله ها» نوشته مريم محمدي، «تنديس امام» نوشته رقيه شاهيوند، «بانوي زير آب» و «سرباز سفيد» نوشته مجيد پورولي گلشتري، «آش پشت پا» نوشته كبري زارع پاكدل، «نوشته روي ديوار» نوشته سيدناصر هاشمي، «عاشقانه هاي سپيد» نوشته بهاره اله بخشي، «لباس قرمز» نوشته وحيد رمضان پور و «شركت در يك قتل دسته جمعي» نوشته تيمور آقامحمدي است. از اين مجموعه مروري مي كنيم بر داستان «چقدر حرف نمي زند» كه عنوان مجموعه هم از عنوان آن گرفته شده است. داستان از جايي شروع مي شود كه شخصيت وارد سازمان مورد نظر مي شود و ديوار سازمان براي او رنگ و بوي خاصي پيدا مي كند. اتول فردوست داخل پاركينگ است. شخصيت داستان متوجه مي شود كه خبر تازه اي در راه است. وارد راهرو مي شود و تنگي راهرو را آن روز بيشتر از روزهاي ديگر احساس مي كند. همان اوايل داستان خواننده متوجه مي شود كه راوي داستان، بازجويي است كه براي انجام كار هميشگي به محل كار خود مي رود تا درمقر آوردن زنداني با همكارانش مشاركت كند.
در بخشي از اين داستان مي خوانيم: «تحويلش گرفتم و روي صندلي پرتش كردم و به جعفري گفتم: «موهايش براي سوزاندن جان مي دهد.« و هر دوزديم زير خنده. من چراغ برقي را روشن كردم و زير صندلي گذاشتم و سوال هاي هميشگي شروع شد. دختر جواب نمي داد و مثل مجسمه نشسته بود. زدم توي صورتش. آن قدر محكم كه سرش به ديوار خورد و باز جواب نمي داد. موهايش را كشيده و گفتم: «اگر جواب ندي موهايت را مي سوزانم.» هيچ صدايي نمي آمد. فندك را درآوردم و به موهايش گرفتم. جعفري مي خنديد و مي گفت: «حالا كچل مي شوي ها ؟!»
موهايش آتش گرفت و آنقدر سوخت تا به ته سرش رسيد. در اين هنگام فقط جيغ مي زد و ما مي خنديديم. جعفري سطل آب را روي سرش خالي كرد. حالا فقط ناله مي زد و دوباره سوال كردم و باز جواب نمي داد. به صندلي دست زدم؛ آن قدر داغ بود كه دستم را پس كشيدم . انگار تازه داغي اش را حس كرده بود . جيغ مي زد . اعصابم به هم ريخته بود. چقدر حرف نمي زد؟»
اين سر دنيا، آن سر دنيا
نام اين كتاب نشان دهنده دنياي كوچك يك ك رم است. دنيايي كه وجود دارد؛ دنيايي است كه تعريف ما از بيرون خودمان است، ولي دنيايي كه تعريف مي كنيم، همه دنيايي كه وجود دارد، نيست. نويسنده در اين كتاب خواسته كه بگويد، شايد آنچه وجود دارد زياد مهم نباشد؛ بلكه آن چيزي كه مي بينيم اهميت دارد. با اين تعاريف، يك ك رم دنيا را از اين درخت تا آن درخت مي بيند. شخصيت ك رم داستان، مي خواهد دنيايش را ببيند. مهم اين است كه شخصيت داستان مي خواهد به هدفش برسد.
اين داستان به دو مفهوم اشاره مي كند كه با سن و سال بچه ها تناسب دارد. يكي از اين مفاهيم، مفهوم جسارت است. يعني سعي كنيم تجربه هايي را با وجود خطرهايش كسب كنيم. نكته دوم اين كه هرچه سن پايين تر باشد، واقعيت و خيال در هم آميخته تر مي شوند. نويسنده با توجه به سن و سال مخاطب از اين عامل به خوبي استفاده كرده و وارد فضاي خيال و فانتزي شده است. يكي ديگر از مفاهيمي كه در داستان وجود دارد و براي نويسنده مهم بوده اين است كه دنياي ما محدود به چيزهايي است كه مي بينيم.
نكته ديگر حجم كم كتاب است. قاعده داستان نويسي براي كودكان و نوجوانان، كوتاه نوشتن و كتاب هايي با حجم كم است. چون بچه ها اصولا حوصله مطالعه طولاني مدت ندارند و داستان هاي كوتاه را بيشتر مي پسندند كه از اين بابت هم «اين سر دنيا، آن سر دنيا» موفق عمل كرده است.
مگيل؛ شيرين و خواندني
درباره «مگيل» بايد با نثري شبيه خودش سخن گفت؛ طنز و ساده. به قول محمد حسين جعفريان صحبت كردن درباره كتاب «مگيل» آسان نيست چرا كه آدم احساس مي كند با انسا ني طرف است كه مواد مخدر مصرف كرده است. نوع طنز اين كتاب آدم را همراه خود مي برد و مخاطب تا آخرين صفحه كتاب را نخواند نمي تواند تصميم بگيرد.
نكته اي كه در اين كتاب رعايت نشده اين است كه با وجودي كه شخصيت داستان ناشنوا و نابينا است ولي صحنه هاي وجود دارد كه از يك شخص ناشنوا و نابينا بعيد است. مسئله ديگر اشاره كتاب به وجود آمدن گروه (پ. ك. ك) در تركيه است. در حالي كه اين گروه بعد از جنگ به وجود آمد و در دوران دفاع مقدس نبوده است. البته باز به قول جعفريان وقتي در كتاب «مگيل» ژاپن و انگليس مي توانند جزيره اي در درياچه اروميه باشند اين گروه را هم مي توان به دوران حضرت نوح منتسب كرد.
اما خارج از شوخي بايد گفت در حيطه ادبيات طنز دفاع مقدس كار خوب كم سراغ داريم و ويژگي اكثر اين كتاب ها اين است كه تنها به شوخي هاي كلامي مي پردازند ولي در اين كتاب براي اولين بار شاهد اين هستيم كه فضاي طنز به وجود آمده و اين فضاي داستان است كه كتاب را براي مخاطب شيرين مي كند.
«مگيل» عنوان قاطري است كه شخصيت اصلي اين كتاب است كه به همراه چند استر ديگر تسليحات و تداركات لازم را به نيروهاي مستقر در خط مقدم مي رساند. به اين قاطر كه از كمين نيروهاي دشمن جان سالم به در مي برد ماموريت رساندن يك رزمنده مجروح به عقب داده مي شود. اين رزمنده در طول جنگ بينايي و شنوايي خود را از دست داده و مجبور است به «مگيل» اعتماد كرده و دنبال او راه بيفتد. ماجراهايي كه طي داستان براي «مگيل»و اين رزمنده پيش مي آيد داستان را خواندني و جذاب مي كند.
اين داستان از آنجا قابل تامل است كه تعداد آثار منتشر شده در حوزه جنگ كه زبان و بياني طنز گونه داشته باشند بسيار كم هستند و انتشار چنين آثاري مي تواند فضا را براي طنز پردازي در اين عرصه فراهم كند.
حتي يك دقيقه كافي است
كتاب «حتي يك دقيقه كافي است» نوشته آتوسا صالحي از مجموعه رمان نوجوان امروز در حالي به عنوان برگزيده يازدهمين دوره جشنواره ادبي شهيد حبيب غني پور شناخته شد كه در بخش نوجوان اين جشنواره هشت اثر از ميان 107 اثر به مرحله نهايي راه يافته و علاوه بر آن چهار اثر ديگر با عنوان هاي «هستي»، «دختري با روبان سفيد»، «عاشقانه هاي يونس در شكم ماهي» و «من و درخت پنير» به عنوان نامزدهاي دريافت جايزه معرفي شده بود كه ازبين اين 5 كتاب، چهار اثر از مجموعه «رمان نوجوان امروز»؛ توليد و منتشره شده توسط كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان است.
اين در حالي است كه چندين عنوان از كتاب هاي مجموعه «رمان نوجوان امروز» در ماه هاي اخير جوايز متعددي همچون جايزه كتاب فصل را از آن خود كردند كه در اين ميان مهم ترين موفقيت مربوط به كتاب «صوفي و چراغ جادو» بود كه علاوه بر دريافت جايزه كتاب فصل به عنوان تنها اثر شايسته تقدير بخش كودك ونوجوان كتاب سال جمهوري اسلامي ايران شناخته شد.
در اين ميان آتوسا صالحي نويسنده رمان «حتي يك دقيقه كافي است» در اظهار نظري گفت: از دريافت اين جايزه خوشحالم و از هيأت داوران و كساني كه اين جسارت را به من دادند كه در اين جشنواره و طرح «رمان نوجوان امروز» در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان شركت كنم، تشكر مي كنم.

 



فرهنگ از نگاه بزرگان

حاجي حسن پور
مقدمه
تمام جوامع انساني براي تداوم بخشيدن به حيات خويش، نيازمند مسائل مختلفي از جمله فرهنگ مي باشند.هر چند برخي از كارشناسان بر اين باورند كه هيچ جامعه و جمعيت بشري را نمي توان فاقد فرهنگ يافت نمود به اين كه مثلا به افرادي كه در غارها و يا بيابان ها زندگي مي كنند و از تمدن و پيشرفت جوامع امروزي بدورند نمي توان گفت كه آنان فرهنگي ندارند چرا كه اگر دقت شود همين افراد نيز براي زندگي خويش،فرهنگي تعريف كرده كه بر اساس آن رفتار مي كنند كه مبناي پيوند آنان با همديگر قرار گرفته است.گذشته از صحت يا عدم صحت اين نظريه،بايد توجه كرد كه اين سخن حكايت از اهميت و ضرورت وجود و حضور فرهنگ در تمام جمعيت هاي انساني دارد كه مي خواهند با يكديگر ارتباط گرفته و به زندگي در كنار هم بپردازند.
بنابراين نمي توان جايگاه و ضرورت فرهنگ در ميان انسان ها را انكار نمود به ويژه در دنياي كنوني كه دنياي ارتباطات و مسائل فرهنگي در آن بسيار جدي مي نمايد.آنچه كه در اين عصر،فوق العاده مهم به نظر مي رسد اين كه تمام جوامع بايد همواره به فرهنگ خويش توجه كرده و نگذارند ديگران به آن هجمه كرده و آن را از ميان ببرند.اين موضوع در جوامع اسلامي از اهميت بيشتري برخوردار است چرا كه فرهنگ اسلامي تنها فرهنگ غني در اين عصر و زمان مي باشد كه مي تواند انسان ها را به سعادت ابدي رهنمون باشد.
پس از بيان مقدمه كوتاه،در اين مجال ما به بررسي فرهنگ از ديدگاه بزرگان خواهيم پرداخت.به عبارت ديگر ما در اين نوشته،نوع و زاويه نگاه بزرگاني از جمله حضرت امام خميني،آيت الله مكارم شيرازي و استاد شهيد مطهري به فرهنگ را بيان خواهيم كرد.
امام خميني(ره) :
حضرت امام به عنوان كسي كه فرهنگ اسلامي را به خوبي شناخته و همواره از آن دفاع نموده و در راه آن از هيچ امري فروگذار ننموده است در حوزه مسائل فرهنگي ديدگاه هاي ارزشمند فراواني دارند كه ما در اين جا به برخي از آنها اشاره مي كنيم.
امام،اصلاح مملكت را به اصلاح فرهنگ پيوند داده و چنين بيان مي دارند:« راه اصلاح يك مملكتي فرهنگ آن مملكت است ... اگر فرهنگ درست بشود، يك مملكت اصلاح مي شود» (1) ايشان در بياني ديگر،آبشخور تمام نيك بختي ها و بدبختي ها را فرهنگ دانسته و چنين مي فرمايند:« فرهنگ مبدأ همه خوشبختيها و بدبختيهاي ملت است» (2) در يكي از سخنان امام،فرهنگ مردم اساس استقلال و مليت دانسته شده و مي خوانيم:«فرهنگ اساس ملت است، اساس مليت يك ملت است، اساس استقلال يك ملت است» (3)
در باب رويكردهاي فرهنگي،امام فرهنگ را به دو قسم مستقل و وابسته تقسيم كرده و در ارتباط با فرهنگ وابسته چنين فرمودند:« فرهنگ »وابسته« به معناي اينكه يك فرهنگي داشته باشيم ما، دانشگاه داشته باشيم، نگويند دانشگاه نداريم، دانشكده، دانشگاه، دانشسرا، همه اين الفاظ موافق با فرم تمدن، الفاظش را داشته باشيم لكن محتوا نداشته باشد» (4) از طرف ديگر امام وابستگي فرهنگي را با وابستگي در اساس مسائل برابر دانسته و مي گويند:« اگر در فرهنگ، ما وابستگي داشته باشيم، در اساس مسائل وابستگي پيدا مي كنيم» (5)
اما در اين كه اصلاح فرهنگ بايد از سوي چه فرد و يا افرادي صورت پذيرد ايشان بر اين باورند كه اين مهم(اصلاح فرهنگ) بايد از طرف كساني باشد كه خود در اين حوزه بوده و آن را به درستي مي شناسند.به تعبيري ديگر امام بر اين اعتقادند كه اگر بخواهيم اصلاح در باب مسائل فرهنگي صورت دهيم بايد از صاحب نظران حوزه فرهنگ بهره گرفته شود.ايشان مي فرمايند:« كساني كه در فرهنگ هستند بايد فرهنگ را اصلاح بكنند» (6 )
آيت الله مكارم شيرازي:
آيت الله مكارم شيرازي كه هم اكنون از مراجع بزرگ تقليد به شمار مي روند از جمله بزرگاني هستند كه در حوزه مسائل فرهنگي به ويژه فرهنگ اسلامي فعاليت ها و شناخت كافي دارند.ايشان در ارتباط با مسائل فرهنگي سخنان و رهنمودهاي بسياري دارند كه ما در اينجا به اقتضاي حال به بيان برخي از اين ديدگاه هاي بسنده مي كنيم.
ايشان اساس شكل گيري فرهنگ جامعه را بر عقايد آن استوار دانسته و معتقدند كه اگر بخواهيم فرهنگ اصلاح شود بايد پايه هاي اعتقادي جامعه مستحكم گردد:« فرهنگ يك جامعه كه مجموعه پيچيده اي از اعتقادات، مذهب، اخلاق، آداب و رسوم، تاريخ و نگرشهاي اجتماعي و سياسي است، قبل از هر چيز بر عقايد آن جامعه استوار است، و براي هرگونه اصلاحات فرهنگي بايد به اصلاح عقايد پرداخت، چراكه تا پايه هاي محكمي از عقيده نباشد، شكل گيري و اصلاح ايدئولوژي ها و رفتارها ممكن نيست» (7) ايشان در ادامه چنين بيان مي دارند:«به همين دليل در شرايط نابسامان دنياي كنوني، و طوفانهاي سختي كه از هر سو مي وزد و مظالم و مفاسد عظيمي كه سايه شوم بر جوامع بشري انداخته، بايد به سراغ تحكيم پايه هاي عقيده رفت»
آيت الله مكارم در رابطه با تاثير فرهنگ در كاهش نابهنجاري هاي اجتماعي معتقدند:« اگر سطح فرهنگ بالا برود، بسياري از زشتيها جاي خود را به زيبائيها،و بسياري از مفاسد اخلاقي جاي خود را به محاسن اخلاقي مي دهد» (8) ايشان براي برون رفت جامعه از تعصبات بي منطق بر اين باورند كه:« هر قدر سطح فكر مردم كوتاه تر و فرهنگ آنها ضعيف تر باشد، تعصّب هاي جاهلانه و لجوجانه و تقليدهاي كوركورانه در ميان آنها بيشتر است» (9) همچنين در بازشناسي ريشه هاي كم رنگ شدن روابط خانوادگي در جامعه اسلامي آن را متاثر از فرهنگ غرب دانسته و بيان مي دارند:« نبايد فرهنگ غربي به جامعه ما هم سرايت كند كه فرزندان از پدر و مادر و يا به عكس پدر و مادر از حال فرزندان و بقيّه بستگان از يكديگر بي اطّلاع باشند» (10)
استاد شهيد مطهري:
شهيد مطهري كه بحق بايد ايشان را زباني گويا براي فرهنگ اسلامي دانست از ديگر بزرگاني است كه در حوزه مسائل فرهنگي نظراتي خاص داشته كه بر اساس آن توانسته است به فرهنگ ما خدمات ارزنده فراواني بنمايد.هر چند ايشان در ارتباط با مسائل فرهنگي مسائل مختلفي را مطرح نموده است ولي ما بر حسب مجال و نياز به اشاره به برخي از آنها بسنده مي كنيم.
استاد در بيان نسبت دين اسلام و فرهنگ مي گويد:« اصلًا اسلام و قرآن دين علم و فرهنگ است» (11) وي در باب جايگاه فرهنگ در جوامع،آن را به مثابه روح جامعه مي داند و چنين بيان مي دارد:«فرهنگ هر جامعه اي روح آن جامعه است» (12) در سخني ديگر ايشان نسبت به اصالت فرهنگ ها معتقدند:« هر تعليم و هر فرهنگ كه با فطرت انساني انسان سازگار باشد و پرورش دهنده آن باشد، آن فرهنگ اصيل است»(13) استاد شهيد در آسيب شناسي فرهنگ غرب در استنادي به نظريه برخي كارشناسان بر اين باورند كه عيب بزرگ اين فرهنگ آن است كه انسان در آن فراموش شده و تمام توجه به طبيعت مي باشد كه اين خود مانع رشد و كمال انسان مي گردد.« آگاهان جهان، عيب اساسي كه بر فرهنگ و تمدن غربي گرفته اند اين است كه اين فرهنگ، فرهنگ جهان آگاهي و خودفراموشي است. انسان در اين فرهنگ به جهان آگاه مي گردد، و هرچه بيشتر به جهان آگاه مي گردد بيشتر خويشتن را از ياد مي برد. راز اصلي سقوط انسانيت در غرب همين جاست» (14)
پي نوشت ها:
1: صحيفه امام ج 1 ص 390
2: همان ج 3 ص 306
3: همان ج 7 ص 57
4: همان ج 4 ص 270
5: همان ج 10 ص 433
6: همان ج 7 ص 3
7: آفريدگار جهان ص 15
8: اخلاق در قرآن ج 1 ص 28
9: همان ج 2 ص 218
10: مشكات هدايت ص 109
11: مجموعه آثاراستاد شهيد مطهري ج 27 ص 564
12: همان ج 15 ص 131
13: همان ج 2 ص 369
14: همان ج 2 ص 306

 



بررسي مجموعه شعر «نور و نيلوفر» سروده صالح سجادي
در فصل بي تلاطم و مسموم بادها

فهيمه بافنده
«نور و نيلوفر» عنواني است كه صالح سجادي براي مجموعه اشعار خويش برگزيده است. اين مجموعه كه شامل 40 غزل كوتاه و بلند است توسط مركز آفرينش هاي ادبي «سوره مهر» در قطع رقعي و قيمت 2900 تومان به دوستداران شعر و ادب فارسي تقديم شده است. سجادي در اين دفتر به توصيف و روايت لحظات و احساسات خاصي از متن زندگي پرداخته كه توأم با عشق و نفرت، رخوت و سستي و يا اميد و يأس است. به عبارتي مبناي اصلي سروده هاي اين مجموعه كشف و شهودهاي شاعرانه اي است كه حتي اگر در ساخت ظاهري سير رستگاري و خير و صلاح را نپيموده باشند اما بيانگر لحظه اي از لحظات خاص شاعرانه است به گونه اي كه حتي گاهي كه مخاطب نمي تواند با شعر وي ارتباط برقرار كند اما لحظاتي از آن را حس مي كند و با شاعر همنوايي مي كند كه غزل ششم اين دفتر نمونه خوبي براي اين ادعاست:
در فصل بي تلاطم و مسموم بادها
آتشفشان سروده ام از انجمادها
همچون صفير صاعقه از راه مي رسم
دروازه باز مي كنم از انسدادها
چون مار زخم خورده به خود پيچ مي خورم
تعظيم مي كنند به من گردبادها
اكنون گمان مبر كه به پايان رسيده ام
بنگر شكوه رويش خورشيدزادها!
اما يكي از نكات برجسته و ملموس در اين مجموعه وجود نوعي فاصله عاطفي و فكري ميان شاعر و مخاطب است كه اين برخواسته از نوع گفتمان و شيوه چينش كلمات و واژگاني است كه برخواسته از دايره واژگاني شاعر است.
اين شيوه نوشتاري در برخي سروده ها بر شدت و ضعف عنصر تخيل و عاطفه تأثيري ژرف و ملموس گذاشته، از سويي بر ارتباط مخاطب با شعر و درگير شدن با معاني و مفاهيم و آموزه هاي مورد نظر شاعر تأثيري منفي و گاه كند با ماندگاري كوتاه خواهد داشت.
از سويي مي توان گفت غزل هاي اين دفتر ميان حالت انتزاعي پيچيده اي از ملموس به ناملموس، از عيني به ذهني و از مادي به معنوي و برعكس در نوسان است كه در اين ميان بار استعاري و نمادين كلمات براي درك تصاوير و مبالغه هاي گاه تكان دهنده شاعر الزامي است و برخي اشعار نيز خطر تكلف و تصنع را در كنار ديگر صنايع ادبي به دوش مي كشند:
يك ميز كج دو صندلي كهنه، فنجان سرد، چاي پلاسيده
يك داستان، شروع زن و مردي لاي كتابهاي پلاسيده
دو غار در دو كوه ورم كرده، دو اتفاق در پي افتادن
يك راه گيج و محو شدن در متن، دو شانه، يك رداي پلاسيده
در غزل هجدهم اين دفتر سجادي روايتي مي آفريند كه در برزخ اميد و يأس و پيروزي و شكست در تلاطم است او روايتي از حالت رخوت ناك تنهايي و بي كسي ناشي از رذالت هاي روحي و دروني راوي شعرش را براي مخاطب به تصوير مي كشد؛ اين گفتمان ادبي مبتني بر قضاوت دروني وي بر مباني و اصول اخلاق و اخلاق مداري بر محور روابط اجتماعي و فردي است. اما اين سروده وي مي توانست خيلي ادبي تر و مخاطب پسندتر باشد كه اين مسئله بيشتر برخاسته از نوع ادبيات چاله ميداني است كه شاعر براي نحوه بيان و گويش خويش برگزيده و تا حدودي سطح مخاطب خويش را پايين آورده و به همان مقدار از تعداد مخاطب خويش كاسته است. اين حالت با آوردن هر چند محدود كلمات ناپسند، نچسب و ناخراشيده تشديديافته و بار عاطفي و ادبي اشعار وي را پايين آورده است.
در غزل 20 نيز اين حالت به جلوه اي ديگر نمايش يافته است؛ اين غزل با انديشه اي انسان گرايانه، رشحاتي از حالتهاي ماليخوليايي راوي شعر را به تصوير كشيده است. در اين سروده هر چند شاعر خواسته با آوردن الفاظ و تعبيراتي نو و مدرن سطح ادبي و فكري سروده اش را ارتقاء بخشد اما غافل از اين مسئله بوده كه يكي از اصول اصلي در پذيرش و مقبوليت شعر و هر هنر ديگري مخاطب پسند بودن و در نظر داشتن سليقه، نظر و نياز مخاطب است و هر هنرمندي بايد اولين رسالت هنري خويش را ارتقاء سطح فكري، روحي و عقيدتي مخاطب خويش بداند و با در نظر داشتن اين مهمات ايده ها، سلايق و معاني و مفاهيم مورد نظر خويش را در قالب هاي هنري مورد علاقه خويش عرضه نمايد تا در جهت دهي و هدايتگري مسير تكامل و تعالي خويش و افراد جامعه مؤثر و مؤيد گردد.
يكي از نكاتي كه در اكثر اشعار اين دفتر به چشم مي خورد بازتاب روحيه يأس، نااميدي و بدبيني به افراد و اطرافيان از بطن سروده هاست. كه اين مسئله بر فكر و روحيه مخاطب و در سطح گسترده تر جامعه و روابط ميان افراد تأثيري مخرب و منفي خواهد داشت و روحيه يأس، نااميدي و بدبيني را شيوع و تسري مي بخشد و بر روند كار، فعاليت و طراوت و شادابي افراد جامعه تأثيري آشكار خواهد داشت چنان كه خوانش اين سروده مؤيد اين تعريف است:
... مثل طاعون يك جا لباسي موش هايي مرا مي جويدند
من كت دامادي ام را گوشه آن كمد مي جويدم
بر سر سفره شام آخر، لقمه ها در گلو گير كرده
بعد هر استكان چاي مسموم مرگ را يك نخود مي جويدم
خودكشي را نفهميده بودم، سيم برق است يا سيم تلفن
«فازونول» را به هم بسته بودم، هم «كاتد» هم «آند» مي جويدم
... تو پلنگي شدي و پريدي آسمان را اگر بنگرم، آه
مي چكد خون به پيشاني ام از جاي چنگ تو بر صورت ماه
شب زن مرده اي بود در تو، تو زني مرده درزايش شب
داغ خون غزل روي چاقو، شب زني بود در نيمه راه
البته غزل پنجم اين دفتر كه روايتي آييني است به موضوع شهادت امام هشتم(ع) پرداخته است. اين سروده كار موفقي است كه مي تواند نقطه روشني در خيزش رو به جلوي شاعر در گام هاي بعدي و بلندتر باشد. در اين غزل كه به صورتي متفاوت و تقريبا مدرن شاعر به سيره و زندگي و نحوه شهادت اين امام معصوم اهتمام داشته است با نگاهي وسيع تر و عميق تر پلي به گذشته ايشان زده و با نظر به تاريخ زندگي اجداد و پدران بزرگوارشان به شعر روايي خويش تعالي و ارزش و اعتبار خاصي بخشيده است. در اين سروده آشنايي زدايي هاي شاعرانه با مضمون پردازي خوش فرم و محتواي شعر تلفيقي زيبا و هنرمندان يافته و شاعر با استخدام واژگان و تركيباتي متناسب و تراش خورده درخشش خاصي به سروده اش بخشيده است:
اولين حبه را كه مي خوردي، كفر مي رفت تا اذان بدهد
دست شيطان به تيغ زهرآگين، فرق خورشيد را نشان بدهد
... دومين حبه زير دندانت، له شد و قطره قطره پايين رفت
كه از آن ميزبان بعيد نبود، شهد طعم شوكران بدهد
سومين حبه مثل آتش بود، جگرت داشت مشتعل مي شد
تشنه ات بود و اين عطش مي خواست، پرده ديگري نشان بدهد
چهارمين حبه درد خم شد و بعد، سر به تعظيم دوست زانو زد
مرد تسليم راهمان به كه، كمرش را رضا كمان بدهد
ديدي از پشت پرده جدت را كه سر از سجده برنمي دارد
حكم اين بود تا به دست «هشام»، پدرت روي سجده جان بدهد...
قرن ها بعد بعد از آن قصه، در غروبي غريب و خون آلود
از تب زخم، بچه آهويي، بي صدا بر در حرم جان داد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14