(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 25 اسفند 1390- شماره 20169

وبال بودن دانش بدون عمل
فصل الخطاب بودن حجت خدا
آفت چشم زخم و راه هاي دفع آن
حسن ظن به خدا درسلوك عارفان
آثار و بركات ديد و بازديد از خويشاوندان
حجاب، قانون اجتماعي



وبال بودن دانش بدون عمل

قال الامام علي(ع): العلم بغير عمل وبال.
امام علي(ع) فرمود: دانشي كه با عمل همراه نباشد، مايه گرفتاري است1.

1-غررالحكم، ص61

 



فصل الخطاب بودن حجت خدا

اباصلت نقل كرده است كه امام رضا(ع) با هر كسي به زبان خودش صحبت مي فرمود و به خدا سوگند با هر زباني كه تكلم مي نمود، در آن زبان از همه اهالي همان زبان، فصيح تر بود! بالاخره روزي خدمتش عرض كردم: يابن رسول الله! اين تسلط بي نظير شما بر همه زبان ها، با توجه به اختلاف آنها، باعث تعجب من شده است! آن حضرت فرمود: اي اباصلت! من حجت خدا بر همه خلق او هستم و نمي شود كه خداوند كسي را حجت خود بر مردم قرار دهد در حالي كه او زبان آنها را نفهمد (و نتواند با آنها ارتباط برقرار كند)! آيا فرمايش اميرالمومنين(ع) به تو نرسيده است كه فرمود؛ «فصل الخطاب به ما داده شده است»؟ آيا فصل الخطاب، جز دانستن زبان هاي مردم است؟1

1-بحارالانوار، ج 26، ص 190

 



آفت چشم زخم و راه هاي دفع آن

پرسش:
براساس آموزه هاي اسلامي آيا چشم زخم در روابط و تعاملات ميان انسان ها وجود دارد، اگر چنين است لطفا راهكار هاي مقابله و دفع اين آفت را بيان كنيد؟
پاسخ:
اصل وجود چشم زخم براساس آموزه هاي وحياني قطعي است، چنان كه در روايات متعددي آمده است: «العين حق» يعني وجود چشم زخم حق است و واقعيت دارد. (مستدرك الوسايل، ج 1، ص 422)
در تاريخ صدر اسلام نقل شده است كه گروهي از طايفه بني اسد به چشم زخم معروف بودند، و در شأن نزول آيه 51 سوره قلم كه به آيه «وان يكاد» معروف است، بسياري از مفسران اين مطلب را نقل كرده اند. (بحارالانوار، ج 6، ص 39) همچنين حضرت يعقوب(ع) به فرزندان خود سفارش مي كند كه از درهاي مختلف و به صورت پراكنده وارد شهر شوند (تا از چشم زخم در امان باشند) (يوسف- 67)
از طرفي تجربه انساني نيز وجود چنين امري را تأييد مي كند، اما آنچه بايد بدان توجه داشت جلوگيري از افراط جامعه در اين مقوله است كه بسياري از وقايعي كه مستند به چشم زخم نيستند به آن نسبت داده مي شود. بنابراين نبايد هر اتفاقي كه رخ مي دهد را بدون علت يابي و ريشه يابي علل آن به چشم زخم نسبت داد، آن هم با اشاره به شخص خاصي كه چشم زخم دارد. چنين برخوردي زمينه ساز ايجاد فتنه، قطع ارتباط با رحم و سلب اعتماد نسبت به ديگران مي شود.
مطلب ديگر راه هاي دفع آفت چشم زخم است كه براساس آموزه هاي وحياني به موارد زير اشاره مي كنيم:
1- در روايت نقل شده است كه درمان و مانع چشم زخم خواندن آيه 51 سوره قلم يعني همان آيه «وان يكاد» است. همچنين به خواندن سوره ناس و فلق نيز سفارش شده است. (بحارالانوار، ج 92، ص 124)
2- راهكار ديگر صدقه دادن است كه براساس روايات درمان و مانع همه خطرات از جمله چشم زخم است چنان كه در رواياتي آمده است: «ان الصدقه لتدفع سبعين بليه من بلايا الدنيا» همانا صدقه، هفتاد بلا از بلاياي دنيا را دور مي كند. (كافي، ج 4، ص 6)
3- اما راجع به راهكار دود كردن اسپند، لازم به ذكر است كه اين واژه در عربي به «حرمل» تعبير شده و در روايات متعددي نيز آمده است. به عنوان نمونه از علي(ع) حديثي در اين خصوص نقل شده است كه فرمود: «هيچ بوته اسپندي نيست مگر اينكه ملائكه اي با آن هستند و از آن محافظت مي كنند تا به (دست) كسي كه قرار است برسد. «آنگاه ملائكه همراه آن شخص مي روند و از او محافظت مي كنند.» (مستدرك الوسائل، ج 61، ص 64) حضرت در ادامه مي فرمايد: «در اصل (دانه) اسپند بوي خوش است و در فرع (ريشه و شاخه آن) درمان هفتاد و دو درد است» (همان)
در طب النبي(ص) و طب الرضا(ع) نيز رواياتي در اين مورد آمده است. بنابراين اصل خواص اين بوته هم در روايات آمده است و هم به تجربه ثابت شده است. از اين جهت در طول اقدام به دود كردن اسپند، قرائت آيات و سوره هاي ذكر شده و يا حتي آيه الكرسي و پناه بردن به قدرت لايزال الهي و صدقه دادن به نظر مي رسد خالي از اشكال است.
4- اينكه چشم زخم در برخي افراد يك امر طبيعي است يا اينكه اختياري است و مي توان از آن جلوگيري كرد ذكر اين نكته لازم است كه بعضي گفته اند چشم كسي كه از روي حسادت يا از روي شگفتي به موردي حساس مي شود، تشعشعي از خود ساطع مي كند، كه شايد بتوان گفت اين حالت قدرت نفس آن شخص است. بي شك چشم زخم به عنوان علت ناقصه و در طول علت فاعلي حقيقي يعني خداوند متعال قرار دارد و به اذن او تأثير مي گذارد. نكته بعدي آن كه اين قدرت تحت اختيار و اراده آن شخص نيست كه زخم خود را تنها نثار دشمنان كند، با اين همه كسي كه چشم او دچار اين قدرت شده است، شايسته است به نكات زير براي جلوگيري از آسيب رساني كمتر به مؤمنين توجه كند.
الف) اگر انساني مي داند اين قدرت در چشم هاي اوست تا آنجا كه ممكن است به اموري كه مورد شگفتي يا حسادت او است، نگاه نكند، يا اگر نگاه كرد فورا روي خود را برگرداند و با دعا و توسل اثر آن نگاه را از بين ببرد.
ب) اگر چيزي به ذهن چنين شخصي خطور كرد با ذكر «لاحول ولاقوه الا بالله العلي العظيم» به قدرت خدا اقرار كند و به او پناه ببرد.
ج) هر چه ايمان به خدا، معاد و عقايد مذهبي محكم تر باشد، اموري مثل چشم زخم در آنجا زمينه بروز و ظهور كمتري پيدا مي كند و در صورت رعايت اين موارد و اصول مربوطه اگر احيانا چشم زخمي اتفاق افتاد، ديگر آن شخص مقصر نيست.

 



حسن ظن به خدا درسلوك عارفان

روي عن الصادق عليه السلام قال:
حسن الظن بالله ان لاترجو الا الله و لاتخاف الاذنبك (كافي، ج2، ص 72)
«حسن ظن به خدا» اين است كه جز به خدا اميد نداشته باشي و جز از گناه خويش نهراسي.
اين روايت از امام صادق صلوات الله عليه نقل شده است كه حسن ظن و خوش گماني به خداوند مركب از دو چيز است. ما اين مطلب را در معارفمان داريم كه هر انساني كه به خداوند ايمان دارد، بايد به خدا، حسن ظن هم داشته باشد. يعني نمي شود انسان به خدا، كه مستجمع جميع صفات كماليه است، ايمان داشته باشد ولي حسن ظن به او نداشته باشد. گاهي درباب حسن ظن به خدا اشتباه مي شود و اين روايت مي خواهد آن اشتباه را برطرف كند. انسان بايد به خداوند حسن ظن داشته باشد؛ اما درحسن ظن اين طور نيست كه فقط جنبه اميد مطرح باشد، بلكه حسن ظن مركب از دو چيز است:هم اميد درآن است و هم بيم. انسان ها غالباً اشتباه مي كنند و خيال مي كنند كه فقط اميد است.
«حسن الظن بالله ان لاترجو الا الله» بخش اول اين است كه به هيچ موجودي اميد نداشته باشي مگر به خداوند. «ان لا ترجو الا الله» به قول ما انحصار است. درتمام امور، فقط اميدت خدا باشد. حسن ظن به خدا فقط اين است؟ خير!«ولاتخاف الاذنبك». كنارش يك بيم هم هست.
خوف و بيم نيز از هيچ چيزي نداشته باش مگر گناه خودت. اين طور نيست كه اميد به خدا، براي گناه كردن ميدان باز كند. خوب دقت كنيد كه حضرت چه طور جلويش را گرفته است.
بايد بگويي: ما تنها اميدمان درامور مادي و معنوي به خدا است. هم امور مادي و هم معنوي .
درهر دوتايش تنها اميدمان بايد خدا باشد. گره گشاي ما او است؛ چه در دنيا از نظر مسائل مادي و چه از نظر معنوي و اخروي. تنها اميد ما خدا است. شبهه اي هم درآن نيست. اما اين را هم بدان، او گره گشا است اما توجه به اين داشته باش كه خودت مي تواني به كارت گره بياندازي .
مطلب بعدي اين است كه از گناه خودت بترس.«ولا تخاف الاذنبك» بيم نداشته باش مگر از گناه خودت! يعني بفهم كه خودت دركارهاي مادي و معنوي ات گره مي اندازي.
حسن ظن به خدا مركب از دو چيز است:اميد و بيم. هر دو مورد مطرح است. حواست را جمع كن. كه گناه نكني. بله! اگر غفلتا گناهي صادر شود گره گشا كيست؟ خدا است. اما تعمد به گناه نعوذ بالله...
1- پايگاه اطلاع رساني آيت الله حاج آقا مجتبي تهراني

 



آثار و بركات ديد و بازديد از خويشاوندان

فرشته محيطي
انسان موجودي اجتماعي است، از اين رو آموزه هاي قرآني دستيابي او به كمالات را در عمل اجتماعي تعريف كرده است؛ چرا كه انسان حتي اگر بتواند در امور شخصي و فضيلت هاي فردي به تمام كمال برسد، ولي هرگز نه تنها به تماميت كمال نخواهدرسيد بلكه رستگاري واقعي را تجربه نخواهدكرد؛ زيرا تماميت كمال در فضايل اخلاقي و رستگاري واقعي، در عمل اجتماعي است.
خداوند در آيات بسياري به اين نكته توجه مي دهد كه اگر انسان بخواهد تماميت كمال و فضيلت ها را به دست آورد مي بايست به عمل اجتماعي به عنوان تنها راه رسيدن بدان توجه داشته باشد؛ چرا كه اسلام دين فطرت است و اصول و فروع آن براي اكمال محاسن و مكارم اخلاقي واردشده است و همان راهي را كه فطرت انسان و عقل آدمي مي داند و مي طلبد با تمام جزئيات بيان كرده و به ياري عقل و فطرت آمده است تا انسان بتواند تماميت كمالات و فضايل را از طريق آموزه هاي عقلاني و وحياني به دست آورد.
بي گمان بنياد اجتماعي، خانواده است. از اين رو در آموزه هاي اسلامي به خانواده و مسائل خويشاوندي توجه ويژه اي مبذول شده و قوانين و احكامي براي بهره مندي درست از اين روابط بيان شده است. يكي از اين قوانين مسئله صله رحم است كه از موجبات بهره مندي بهتر انسان از مواهب زندگي دنيوي و اخروي و ابزار رهايي از دوزخ و وسيله رسيدن به رستگاري است.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نقش ديد و بازديد از خويشاوندان را در تحقق اصل اسلامي صله رحم و آثار مادي ومعنوي و نيز دنيوي و اخروي آن را براساس آموزه هاي قرآني بيان كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
خانواده و خويشاوندي، بنياد اجتماعي انساني
اجتماع انسان بر بنياد دوعنصر زن و شوهر شكل مي گيرد. از اين رو خداوند پس از آفرينش آدم، براي او همسري آفريد تا در كنار هم به آرامش و آسايش برسند. (بقره آيه 35، نساء، آيه1، اعراف، آيه 189؛ زمر، آيه6) پس آدمي سعادت واقعي را در كنار يكديگر تجربه مي كند و هرگز فرد به تنهايي نمي تواند سعادت واقعي را داشته باشد و از دو عنصر اصلي سعادت يعني آرامش و آسايش بي بهره خواهدبود. قرآن هدف از ازدواج را دستيابي مرد و زن به آرامش و آسايش دانسته و جالب اين كه خداوند برخلاف تصور توده هاي مردم كه ازدواج را عاملي براي از دست رفتن سكونت و آرامش و آسايش مي دانند. بر اين نكته تأكيد مي كند كه اگر كسي آرامش و آسايش مي خواهد بايد ازدواج كند؛ چرا كه خداوند ثروت و غنا را در ازدواج قرار داده و از فضل خويش بينوايان را با ازدواج غنا مي بخشد: وانكحوا الايامي منكم والصالحين من عبادكم وامائكم ان يكونوا فقراء و يغنهم الله من فضله والله واسع عليم؛ بي همسران خود و غلامان و كنيزان درستكاران را همسر دهيد. اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خويش بي نياز خواهدكرد و خدا گشايشگر داناست. (نور، آيه 32)
خانواده كه بنياد اجتماع انساني است با فرزندان تكميل مي شود تا با تداوم تناسل بشري، نسل بشر گسترش يابد و زمين را براي خود قرارگاه پرواز به ابديت قرار دهد، در كنار يكديگر به سعادت فزون تري دست يابند و هريك از اعضاي خانواده يار و ياور ديگري در تحقق سعادت باشند. اين گونه است كه خانواده اي بزرگتر به عنوان خويشان در قالب عشيره و قبيله شكل مي گيرد و جوامع بزرگ ابتدايي قومي و نژادي را ايجاد مي كند. پس بنياد جوامع ابتدايي را مي بايست در خويشان نزديك و سپس كمي دور در عشيره و قبيله و قوم جست وجو كرد.
هرچند كه بعدها برخي از قبايل و اقوام براساس همسويي در هدف، روش، فكر، عقيده و مانند آن، جوامع غيرخويشاوندي و قومي را شكل دادند تا در تعبير قرآني از آن، به ملت و امت ياد مي شود (حج، آيه 78؛ رعد، آيه30 و آيات ديگر) ولي بايد پذيرفت كه بنياد نخستين اجتماعات در خون و خويشاوندي بوده است.
پيامبران(ع) درگذشته به سبب وجود اجتماعات قومي مبتني بر عنصر خون و نسبت هاي خوني، مأموريت داشتند درميان قوم خود تبليغ كنند. از اين رو در هر قوم و قبيله اي پيامبري از سوي خداوند فرستاده شد كه از گوشت و خون ايشان و همزبان و هم فرهنگ آنان بود. (ابراهيم، آيه4؛ اعراف، آيه59 و آيات ديگر)
البته با توجه به تغييراتي كه در جوامع بشري رخ داد و ملت ها و امت ها از اقوام گوناگون و نژادهاي متفاوت براساس عناصر ديگري غير از خون و نژاد شكل گرفت و امت هاي عقيدتي پديدآمد، پيامبران نيز مأموريت يافتند تا در طيف گسترده تري به تبليغ بپردازند تا جايي كه پيامبراكرم(ص) مأموريت يافت كه نه تنها براي اقوام هم عصر بلكه تا قيامت براي هركسي كه اخبار پيامبري او به ايشان مي رسد، پيامبري كند. (انعام، آيه19)
به هرحال، نمي توان نقش خويشاوندي را در ايجاد سعادت دنيوي و اخروي انسان ناديده گرفت؛ زيرا بنياد هر اجتماعي به شمار مي رود، هرچند كه اين اجتماع در اثر تحولاتي به تكامل رسيده باشد و به شكل امت خودنمايي نمايد؛ چرا كه امت ها نيز بر مدار خانواده و خويشان شكل مي گيرد كه داراي هدف هاي فكري و عقيدتي نيز مي باشند. به اين معنا كه از درون قوميت هاست كه امت ها زاده مي شود. از اين رو پيامبر(ص) مأموريت مي يابد تا نخست در خانواده و عشيره و قبيله و قوم خويش تبليغ كند و سپس به همه بشريت آن را تعميم و گسترش دهد. (شعراء، آيه214؛ انعام، آيه19)
خويشاوندي، در كاربردهاي اسلامي و فرهنگ قرآني به معناي كسي است كه به واسطه نسبت يا ازطرف پدر يا مادر و جز آن به شخص نزديك باشد (لغت نامه دهخدا، ج6، ص8923- 8924، «خويشاوند» و «خويشاوندي») مصاديق خويشاوند كساني مانند: برادر و خواهر، عمو، عمه، خاله، دايي، داماد و فرزندان هر يك از آنان است. در كاربردهاي قرآن و واژگاني از مشتقات «قرب»، «رحم» و واژه «نسب»، «صهر»، «ال»، «اهل»، «رهط»، «عشيره» براي بيان خويشاوندي استفاده شده است.
البته بايد دانست كه خويشاوندي اعم از رابطه خوني است كه در ادبيات اسلامي و فرهنگ قرآني از آن به رحم ياد مي شود؛ چرا كه خويشاوند شامل بستگان غيرخوني نيز مي شود كه از طريق دامادي به شخص منسوب مي شوند. بنابراين دايره خويشاوند و بستگان، فراتر از رابطه خوني است.
آثار و بركات روابط خويشاوندي
براي اينكه تبيين كامل تري از اهميت و ارزش روابط خويشاوندي صورت گيرد، لازم است به آموزه هاي قرآني مراجعه شود تا دانسته شود كه روابط خويشاوندي چه تأثيراتي در زندگي دنيوي و اخروي بشر دارد.
شكي نيست كه برقراري و حفظ روابط اجتماعي از نظر آموزه هاي اسلامي يك تكليف و وظيفه عقلاني و عقلايي و شرعي است. به اين معنا كه فطرت و عقل و قلب آدمي حكم مي كند كه انسان با ديگران براي دست يابي به آرامش و آسايش، ارتباط منطقي و معقول و مقبولي داشته باشد؛ بنابراين اسلام نيز اين حكم فطرت و عقل را تأييد كرده است؛ چرا كه اين رفتارهاي انساني عامل مهم و اساسي در بروز و ظهور صفات كمالي و فضايل انساني است.
به سخن ديگر، انسان، صورت خدايي دارد و صفات كمالي خداوند در انسان سرشته و تعليم داده شده است. انسان به طور طبيعي گرايش دارد تا صفات الهي را در خود بروز و ظهور دهد و ديگران از فضايل اخلاقي او بهره برند. اين گونه است كه انسان هاي سالم از نظر فطرت، اهل مهر و محبت و احسان و تعاون دستگيري ديگران هستند. همه فضايل اخلاقي در ايشان به شكلي نمودار است. اسلام از انسان مي خواهد تا با ظهور صفات الهي سرشته در ذات خويش، در مقام خدايي قرار گيرد و خليفه خداوند شود كه مأموريت اصلي بشر در زمين است. (بقره، آيات 30 تا 32)
آنچه كه از صفات الهي در انسان ظهور و فعليت مي يابد همان فضايل، مكارم و محاسن اخلاقي است. هرچه انسان در اين حوزه به كمال نزديك تر باشد و از محاسن و مكارم اخلاقي بيشتر و كامل تري بهره مند باشد، به همان اندازه خدايي تر و شايسته تر به مقام خلافت الهي است. از اين رو پيامبر گرامي(ص) كه داراي صفات كمالي الهي به شكل تماميت آن بود (قلم، آيه 4) خداوند وي را اسوه كامل نيك مي شمارد و در اين مقام از همه موجودات هستي برتر و شايسته تر مي داند. (احزاب، آيه 21)
از نظر اسلام، خلق عظيم (قلم، آيه4) پيامبر(ص) در رحمه للعالمين ايشان ظهور و بروز مي كند (انبياء، آيه 107) به گونه اي كه مردم پروانه وار دور ايشان گرد مي آيند و همه از بازتاب نور الهي در وجودشان بهره مند مي شوند. (آل عمران، آيه 159)
انسان براي رهايي و رستگاري از دوزخ و دست يابي به بهشت رضوان الهي مي بايست اجتماعي و در انديشه ديگران باشد (سوره عصر) از اين رو در كنار نماز از انفال و زكات سخن به ميان آمده است؛ چرا كه عمل صالح از نظر قرآن تنها ذكر الهي و نماز و روزه نيست، بلكه دايره آن چنان گسترده تر است كه همه امور اجتماعي را دربرمي گيرد. (بقره، آيات 3 و 4 و آيات ديگر)
اگر كسي بخواهد رستگار شود و سعادت دنيا و آخرت را به دست آورد، بايد به مسايل اجتماعي و برقراري و تحكيم روابط اجتماعي توجه كند. در اين ميان نخستين گام تجربه ارتباط اجتماعي، ايجاد ارتباط با خويشان است. انسان نخستين تجربيات جامعه پذيري را در خانه و خانواده مي بيند. از اين رو خانه و خانواده به عنوان اصلي ترين و نخستين عامل جامعه پذيري از سوي روان شناسان اجتماعي معرفي مي شود.
كسب آسايش و آرامش در سايه صله رحم
خداوند براي روابط خويشاوندي آثار چندي را بيان مي كند كه همين آثار به معناي همه دارايي هاي بشر است؛ زيرا روابط خويشاوندي را عامل آرامش و آسايش مي داند كه خود همه زندگي انساني را معنا مي كند؛ چرا كه خوشبختي در اين دو كلمه آسايش و آرامش خلاصه مي شود. خداوند در آيه 19 سوره هود، خويشاوندان را مهمترين عامل امنيت بشر معرفي مي كند؛ چرا كه خويشاوندان حضرت شعيب(ع) بودند كه ترس را در دل دشمنان آن حضرت مي افكندند و دشمنان از ترس خويشان آن حضرت متعرض وي نمي شدند. (مجمع البيان، ج5-6، ص 284) بنابراين، خويشاوندي، عامل امنيت آن حضرت بود و آرامش و امنيت را براي وي به ارمغان مي آورد.
خداوند در آيات ديگر از جمله 94 سوره نمل و 81 سوره فاطر تبيين مي كند كه چگونه روابط خويشاوندي عاملي مهم در حمايت افراد از يكديگر در زندگي دنيوي مي باشد؛ هر چند كه اين روابط نمي تواند در آخرت چنين فايده و اثري براي شخص داشته باشد؛ ولي در زندگي دنيوي، خويشاوندي داراي چنين كاركرد حمايتي از خويشان است و مي تواند بسياري از آسيب هاي احتمالي را از شخص دور سازد.
بي گمان انسان در گرو مهر و محبت است؛ هر چند كه عقل انساني رفتار خشكي را تعريف مي كند و آدمي را در مسير قانون و حقوق اجتماعي مي برد، ولي قلب آدمي به تعديل و تعادل سازي مشغول مي شود و اجازه مي دهد تا در رفتارهاي انساني انصاف و نوعي عدالت همدلانه تحقق يابد. از اين رو خويشاوندي به سبب اينكه ارتباط قلبي ميان آدمي است، به تعديل و تعادل در روابط كمك مي كند و اجازه نمي دهد تا عقل با قوانين خشك و عادلانه اي كه مو لاي درز آن نمي رود، زندگي را خشك و بي روح كند. از اين رو خداوند در آيه 42 سوره توبه به نقش خويشاوندي در ايجاد محبت ميان افراد جامعه اشاره مي كند، ولي در همان حال به آدمي هشدار مي دهد كه در رفتار خويش همواره اعتدال را نگه دارند و از حد تعادل خارج نشوند به گونه اي كه محبت قلبي ايشان به خويشان زمينه انحراف و ظلم به ديگران را موجب شود.
به سخن ديگر، خداوند در اين آيه به نكته مهمي اشاره مي كند كه عدم رعايت آن مي تواند سبب انحراف و گمراهي بشر شود و او را از دايره اعتدال و حد وسط عقلانيت و عاطفه دور سازد؛ چون اگر عقل، قضاوت هاي قانوني و سخت گيرانه عدالت محور مي كند، ولي قلب نيز مي تواند عواطف و احساسات انساني را چنان برانگيزد كه حقوق ديگري را ناديده گرفته و به افراد به سبب گرايش قلبي خويشاوندي ظلم كند. به اين معنا كه محبت به خويشان نمي بايست موجب ظلم به ديگران شود. (نساء، آيه 135؛ انعام، آيه 152)
بنابراين، از مهم ترين آثار و كاركردهاي خويشاوندي، تحقق آرامش و سكونت و حمايت و امنيت براي انسان است كه در اين آيات بدان توجه داده شده است. اين نخستين مولفه سعادت به كمك ارتباط خويشاوندي پديد مي آيد.
اگر بال نخست سعادت يعني آرامش و امنيت با خويشاوندي در دنيا تحقق مي يابد، بال ديگر آن يعني آسايش نيز در دنيا با خويشاوندي تحقق پيدا مي كند. خداوند در آياتي به اين نكته توجه مي دهد كه ارث ميان خويشان يكي از عوامل آسايش انسان است. (نساء، آيات 7 و 33؛ انفال، آيه 57)
هر چند كه اين عامل آسايشي، تنها در ميان خويشان نسبي براساس طبقات سه گانه ارث مي باشد، ولي بايد توجه داشت كه عامل مهم و بزرگي در تحقق آسايش افراد انساني بشمار مي رود. اگر حتي اين عامل ارث نبود، باز حمايت خويشاوندي به سبب گسترده بودن آن، زمينه مناسب آسايش فرد مي شد، زيرا ايجاد بستر امنيت براي شخص و دستگيري و كمك به خويشان، خود فراهم كننده جلب ثروت و سرمايه خواهيد بود و شخص را به آسايش دنيوي مي رساند؛ چرا كه خداوند يكي از حقوق خويشاوندي را حمايت هاي مالي و غير مالي در شكل احساس به خويشان بيان كرده است و به طور طبيعي هر كسي در انفاق و احساس و كمك هاي ديگر، پيش از آن كه به غير خويشان توجه كند، به خويشان توجه مي كند و خداوند اين عرف عقلايي را پسنديده و بر آن تأكيد كرده است. (نساء، آيات8 و 63؛ انفال، آيه 57؛ نحل، آيه09؛ نور، آيات22 و 16 و آيات ديگر)
اولويت نخست باخويشان
بي گمان اين آثار و غير آن زماني ميان خويشان پديدار خواهد شد كه ارتباط ميان خويشاوندان برقرار باشد. به اين معنا كه رفت و آمدها و ديد و بازديد موجب مي شود تا آثار خويشاوندي در ميان افراد بروز و ظهور كند و زمينه بهره مندي مادي و معنوي از خويشاوندي بويژه در دنيا فراهم آيد.
اگر روابط ميان خويشان كم يا گسسته باشد هيچ يك از طرفين از اين همه آثار و بركات خويشاوندي سود نخواهند برد. بنابراين انسان بايد همواره به مسئله برقراري ارتباط و تحكيم و افزايش و بهبودي بينديشد، زيرا خويشان در رفتارهاي خود تنها به عنصر عدالت و قوانين بسنده نمي كنند بلكه آنچه حاكم ميان روابط خويشاوندان است، قلب است و همين حكومت قلب است كه گاه زمينه بي عدالتي و انحراف و ظلم و ستم به ديگران نيز مي شود.
پس لازم است از همه ابزارهايي كه موجب افزايش روابط خويشاوندي و بهره مندي از بركات و آثار آن مي شود، سود جست. ديد و بازديد ميان خويشان سببي و نسبي (فرقان، آيه45) از جمله اين ابزارهاي مهم در ايجاد و تحكيم خويشاوندي و بهره مندي از آثار آن است.
خداوند در بيان اين ديد و بازديدها بر نكاتي از جمله احسان و نيكي به خويشان (بقره، آيات38 و 177؛ نساء، آيه63)، انفاق و كمك هاي مالي و غيرمالي و نيز مادي و معنوي (اسراء، آيه63؛ روم، آيه63)، اطعام و پذيرايي با خوراكي ها و خوردني ها (بلد، آيات41تا 61)، صله رحم و رفت و آمد (رعد، آيات91 تا 12)، ملاطفت و محبت و گفتارهاي پسنديده (نساء، آيه8؛ اسراء، آيات62تا 82)، عفو و گذشت از لغزش ها و برخورد كريمانه با آنان (نور، آيه22)، وصيت و كمك هاي مالي به خويشان نيازمند هر چند كه ارث نمي برند ولي نيازمند هستند (بقره، آيه180) و مانند آن تأكيد مي كند.
به سخن ديگر، هر كاري كه انسان براي ديگري مي خواهد انجام بدهد اولويت نخست آن با خويشان است. (بقره، آيه38 و آيات ديگر) اين اولويت زماني در دل آدمي جا مي گيرد كه رفت و آمد در ميان باشد. وقتي روابط خويشي تنگاتنگ نباشد، انسان از خويشان غافل مي شود و فراموش مي كند كه نيازي دارند و مي تواند به آنها كمك كند. ارتباطات موجب مي شود تا قلب ها به هم نزديك شده و كمك ها بيشتر شود.
آثار ديد و بازديد در روايات
انسان بايد از هر موقعيتي براي افزايش ارتباط با خويشان استفاده كند؛ چرا كه عامل بسياري از بركات در دنيا و آخرت است و آسايش و آرامش را براي بشر به ارمغان مي آورد. در روايات است كه ديد و بازديد و صله رحم موجب افزايش عمر مي شود و اگر كسي صله رحم را قطع كند عمرش كاهش مي يابد. شكي نيست كه صله رحم و ديد و بازديد موجب مي شود تا آدمي به آرامش برسد و همين عامل خود به تنهايي موجب افزايش عمر مي شود.
كساني كه با خويشان و بستگان خود ارتباط ندارند و صله رحم نمي كنند ملعون خدا هستند و بايد از آنان پرهيز كرد. امام سجاد(ع) فرمود: «... از همنشيني با كسي كه از خويشانش بريده است بپرهيز.»
امام صادق(ع) فرمود: از «خالقه» بپرهيزيد؛ زيرا انسان را نابود مي سازد. راوي پرسيد: «خالقه» چيست؟ امام فرمود: قطع رحم. (ترجمه اصول كافي، ج4، ص64).
امام باقر(ع) مي فرمايد: رسول خدا(ص) فرمود: به حاضران و غايبان امتم و كساني كه هنوز به دنيا نيامده اند تا روز قيامت، سفارش مي كنم با خويشان خود ارتباط برقرار كنند، هر چند ميان ايشان به اندازه يك سال راه رفتن فاصله باشد. همانا صله ارحام از اموري است كه خداي متعال آن را بخشي از دين قرار داده است. (گناهان كبيره، ج1، ص164/ اصول كافي، ج2، ص120).
طلحه بن زيد از امام صادق(ع) چنين نقل كرده است: مردي از قبيله «خثعم» خدمت رسول خدا(ص) رسيد و عرض كرد: برترين چيز در اسلام چيست؟ فرمود: ايمان به خداوند.
پرسيد: بعد از آن چيست؟
پاسخ داد: صله رحم.
عرض كرد: بعد از آن چيست؟
فرمود: امر به معروف و نهي از منكر.
پرسيد: مبغوض ترين اعمال نزد خداوند كدام است؟
پاسخ داد: براي خدا شريك قرار دادن.
عرض كرد: پس از آن كدام است؟
فرمود: قطع رابطه با خويشاوندان.
پرسيد: پس از آن چيست؟
پاسخ داد: به بديها دستور دادن و از خوبيها نهي كردن. (وسايل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج11، ص 693، حديث11).
پيامبر اكرم(ص) فرمود: كسي كه با جان و مال در راه صله رحم اقدام مي كند، خداوند متعال اجر صد شهيد در نامه اعمالش مي نويسد و در برابر هر قدمي كه در اين راه برمي دارد، چهل هزار حسنه برايش ثبت مي كند وچهل هزار گناه از او محو مي گرداند و او را چهل هزار درجه بالا مي برد؛ و مانند اين است كه صدسال با صبر و استقامت، خداي را بندگي كرده است. (وسائل الشيعه، ج 6، ص 682، صله الرحم و قطيعتها، سيدحسن طاهري خرم آبادي، ص 97.)
پيامبراكرم(ص) فرمود: ثواب صدقه ده برابر است و قرض هجده برابر و ارتباط با برادران ديني بيست برابر و پيوند با خويشان بيست و چهاربرابر. (وسائل الشيعه، ج 11، ص 645)
علي بن ابي حمزه كه از اصحاب امام صادق و امام كاظم عليهما السلام است مي گويد: از امام(ع) پرسيدم: مردي از سوي پدر و مادر و اقوام حج عمره و نماز و روزه به جاي مي آورد و صدقه مي دهد. حكم آن چيست؟
امام(ع) فرمود: اشكالي ندارد. بلكه در قبال اين اعمالي كه براي آنها انجام مي دهد، دو پاداش دريافت مي كند: 1- پاداش اعمالي كه براي آنها انجام داده. 2- پاداش صله رحمي كه به اين وسيله تحقق بخشيده است. (صله الرحم و قطيعتها، سيدحسن طاهري خرم آبادي، ص 44)
پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمود: هر كس براي من يك چيز را ضمانت كند من براي او چهار چيز را ضمانت خواهم كرد. صله رحم انجام دهد. خداوند او را دوست دارد؛ روزي اش را توسعه مي دهد؛ عمرش را طولاني مي سازد و او را در بهشتي كه وعده داده وارد مي كند. (بحارالانوار، ج 47، ص 49)
پيامبراسلام(ص) فرمود: صله رحم شهرها را آباد مي سازد و عمرها را طولاني مي كند، هرچند اهلش از نيكان نباشند. (همان)
عبدالله بن طلحه مي گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: شخصي خدمت پيامبر اكرم(ص) آمد عرض كرد: خويشاني دارم كه من با آنها ارتباط دارم، ولي آنها مرا مي آزارند؛ قصد دارم از آنها جدا شوم.
حضرت فرمود: هر كس تو را محروم ساخت، تو او را محروم نكن؛ هر كس از تو بريد و جدا شد، تو با او قطع رابطه نكن و هر كس به تو ستم كرد، عفوش كن. اگر چنين كردي، خداوند عزوجل پشتيبانت خواهد بود. (همان، ص 001)
امام صادق(ع) فرمود: صله رحم، خلق رانيكو، آدم را سخاوتمند و نفس را پاكيزه مي سازد. (همان، ص 411)
آن حضرت همچنين فرمود: صله رحم، مرگ را به تاخير مي اندازد؛ سبب دوستي در خانواده مي شود؛ حساب قيامت را آسان مي كند و از گناهان آدمي مي كاهد. پس با خويشان خود پيوند برقرار كنيد و به برادرانتان نيكي كنيد، هرچند با خوب سلام كردن و جواب سلام دادن باشد. (همان، ص 49)

 



حجاب، قانون اجتماعي

سميه بنيادي
هرحكم فقهي و حقوقي داراي مباني است كه از منابع آن گرفته شده است. بايد توجه داشت كه احكام فقهي و حقوقي اسلام، افزون بر اين كه داراي مباني وحياني از منابع كتاب و سنت است، همچنين داراي مباني عقلاني و در بيشتر موارد مباني عقلايي است. اين بدان معناست كه احكام فقهي و حقوقي اسلام، داراي مباني چند وجهي است.
براساس اين روح حاكم برقوانين و احكام اسلامي است كه گفته مي شود احكام آن مطابق فطرت انساني است. بنابر اين، هر آنچه با فطرت و مستقلات عقلاني در تضاد باشد، مي بايست درباره آن شك كرد.
هماهنگي احكام اسلام با مستقلات عقلاني
نكته ديگري كه بايد بدان توجه داشت، اين است كه احكام و قوانين اسلامي، با مستقلات عقلاني ارتباط تنگاتنگي دارد. از اين رو، هر آنچه عقل آن را زشت و قبيح مي شمارد و به عنوان نبايدهاي اخلاقي از آن ياد مي كند يا نيك و حسن مي داند و به عنوان بايدهاي اخلاقي بر آن تاكيد مي كند به عنوان قانون، امضا و تاييد شده است.
در روايات بسياري كه در اصول كافي نيز نقل شده بر هماهنگي و همراهي عقل و دين وحيا تاكيد شده و اينكه اين سه گانه از هم جدايي ندارد و هر جا يكي يافت شد آن دو ديگري هم در كنار آن است. حيا به معناي شرم و آزرم است كه انسان نسبت به زشتي ها و بدي ها از خود به نمايش مي گذارد و نابهنجاري ها را ناپسند داشته و از آن پرهيز مي كند. اين حكم فطرت و عقل را دين در قالب حجاب، قانوني كرده است.
حجاب درحقيقت، نماد عيني و بروز و ظهور حياي ذاتي انسان است. اگر بخواهيم حيا را تجسم بخشيم، درشكل حجاب ظهور مي كند. حجاب به معناي پوشاندن ناپسندها و زشتي هاي ظاهري است. انسان به طور طبيعي و فطري از آشكار شدن شرمگاهش حيا مي كند.
از اين رو آدم وحوا پس از آشكار شدن آن در هنگام خوردن ميوه درخت ممنوع، درپي حجاب و پوشش آن با برگ هاي درخت برآمدند.
حجاب براي مرد و زن واجب است هرچند كه به سبب تفاوت هاي فيزيكي و اندامي مرد و زن، تفاوت هايي نيز درحدود آن وجود دارد.
از آيات قرآني بويژه آيه 59 سوره احزاب برمي آيد كه پوشش زنان مي بايست سرتا سري باشد به گونه اي كه از سر تا پاي ايشان را بپوشاند: خداوند مي فرمايد:«يا ايها النبي قل لازواجك وبناتك و نساء المومنين يدنين عليهن من جلابيبهن.»
در اين آيه سخن از جلباب است كه به معني پوشش سراسري زن است كه در قديم مرسوم بوده و اين واژه در قرآن خطاب به زنان امر شده است كه جلابيب را به خود نزديك كنيد.
اما اينكه اين پوشش سرتاسري كه همانند چادر و عباي عربي مي باشد، آيا مي بايست صورت و چهره را نيز بپوشاند، باتوجه به آيه 31 نور كه مي فرمايد: «لايبدين زينتهن الا ماظهر» اين معنا به دست مي آيد كه اين پوشش مي بايست همه زينت هاي طبيعي بدن زن و آرايه هاي مصنوعي مانند گوشواره، گردنبند و النگو و مانند آن را بپوشاند.
در روايات نيز بر پوشش تمام بدن زن به جز كف و وجه يعني دست تا مچ و گردي صورت كه در نماز هم همين مقدار استثنا شده، تاكيد شده است.
حجاب، اختياري يا اجباري
اما اينكه گفته مي شود نبايد با اجبار مردم را به عملي وادار ساخت، اين درباره عمل فردي و شخصي در محيط و حريم خصوصي است؛ اما عنوان شهروندي و پذيرش آن مقتضياتي دارد كه از جمله آنها عمل به قانون اجتماعي است. اگر در جامعه، قانوني مانند قوانين و مقررات راهنمايي و رانندگي وضع شده است، هيچ يك از شهروندان چه رانندگان و چه عابران پياده كه از خيابان مي گذرند نمي توانند اين قانون را ناديده بگيرند و بگويند كه قانون براي رانندگان است و عابران پياده مي توانند تخطي كنند.
حجاب در حقيقت يك قانون اجتماعي است و همانند قانون و مقررات راهنمايي و رانندگي الزامي و تخطي از آن افزون بر گناه، مجازات هائي را در پي دارد. در هر جامعه اي اگر قانون زير پا گذاشته شود، امنيت اجتماعي و اخلاقي جامعه از ميان مي رود و نمي توان به صرف اينكه من مي خواهم تا خط عابر پياده، خودروي خود را در سر چهارراه جلو ببرم، در حقيقت تجاوز به حقوق ديگران است؛ بدحجابي همانند تجاوز از خط عابر پياده است كه مجازات خاص خود را دارد؛ زيرا اطمينان و اعتماد عابران پياده را سلب مي كند و عابر همواره در هنگام عبور از چهارراه ها در هراس است. جامعه اي كه افراد در آن احساس ناامني مي كنند، جامعه اي است كه قانون را زير پا مي گذارد.
بنابراين، حتي اگر شهروندان، اعتقادي به حجاب نداشته باشند، مي بايست به قوانين مصوب تمكين كنند و آن را اجرا نمايند. از اين رو حجاب حتي بر شهروندان مسيحي در كشور اسلامي واجب است؛ زيرا قانون فراگير است و همگان بايد آن را مراعات كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14