(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 17 فروردین 1391- شماره 20175

رزق فقراء در اموال اغنياء
تضاد نفرين با خلق محمدي(ص)
شاخص هاي الگوي مصرف
ضرورت حاكميت عقل بر شئون سالك
به مناسبت 91 فروردين ، سي و دومين سالگرد شهادت
سيرهأ اخلاقي آيت الله شهيد صدر از زبان فرزند
التزام به فقاهت شاخصه اصلي صدق ادعاي ولايت



رزق فقراء در اموال اغنياء

قال النبي(ص): ان الله جعل ارزاق الفقراء في اموال الاغنياء؛ فان جاعوا و عروا، فبذنب الاغنياء
پيامبر اعظم(ص) فرمود: خداوند- به طور قطع- روزي مستمندان را در ميان اموال توانگران قرار داده است، پس اگر آنان گرسنه و برهنه بمانند (و كمبودهاي اين قشر برطرف نگردد)، از گناه توانگران است (كه حق آنان را اعطاء نكرده اند...)1
1- مستدرك الوسايل، ج 1، ص 509

 



تضاد نفرين با خلق محمدي(ص)

درباره عبدالله بن مسعود صحابي معروف پيامبر(ص) نقل شده است كه در بازار كنار فروشنده اي نشست تا چيزي بخرد و خريد. دست برد تا نقدينگي خويش را از كنار دستار برگيرد، اما چون آن بخش از دستار را گشود، متوجه شد پولش به سرقت رفته است. گفت: زماني كه نشستم، پولم سرجايش بود. حاضران سارق را نفرين كردند و گفتند: خدايا! دست او را قطع كن. اما عبدالله گفت: «خدايا! اگر بدان نقدينه نيازمند بوده است، آن را برايش مبارك گردان، اما چنانچه از سرگستاخي، بزهكاري كرده است، آن را آخرين گناهش قرار ده.»1
خوي مسيحايي و نرمش و خيرخواهي اين قوم، از آنجا حاصل آمده است كه در سايه فرهنگ تربيتي آن پيامبر رحمت پرورش يافته اند. مگر نه آن كه پيامبر(ص) در دشوارترين شرايط لب به نفرين نمي گشود و حتي گستاخي و خيرگي مشركان را جز با دعا و دلسوزي پاسخ نمي گفت و مي گفت: «اني لم ابعث لعانا و انما بعثت رحمه » من مبعوث نشده ام كه نفرين كنم، بلكه آمده ام تا موجب رحمت باشم. 2
1- المحجه البيضاء، ج 5، ص 223
2- همان، ج 4، ص 921

 



شاخص هاي الگوي مصرف

پرسش:
فرهنگ غني اسلام چه ويژگي ها و شاخص هايي را براي الگوي مصرف بهينه يك مسلمان ارائه كرده است. لطفا به نحو اجمال آنها را بيان كنيد؟
پاسخ:
احكام، دستورات و رهنمودهاي اسلام، حكيمانه و منطبق با فطرت انسان است. بنابراين اگر كسي به آنها باورداشته و در عمل و سلوك خود اين شاخص ها را مراعات و پياده سازي نمايد يقينا سير حركت او به سوي كمالات انساني و الهي خواهدبود و مصرف او در تمامي زمينه هاي مادي و معنوي بهينه و الگو خواهدشد. اينك به نحو اجمال به اين شاخص ها اشاره خواهيم كرد.
1- برنامه ريزي
نخستين رهنمود اسلام براي اصلاح الگوي مصرف، برنامه ريزي براي هزينه كردن و ايجاد تعادل ميان دخل و خرج زندگي است. قرآن كريم در سوره طلاق آيه 7 مي فرمايد: «بر توانگر است كه از دارايي خود هزينه كند، و هركه روزي اش بر او تنگ شده باشد، از آنچه خداوند به او داده است، خرج كند.» اين سخن، بدين معنا است كه هركس بايد فراخور درآمد خود، براي هزينه هاي زندگي خويش برنامه ريزي كند، زيرا درآمد همه مردم يكسان نيست. از اين رو، هركس براي رسيدن به توازن و تعادل ميان دخل و خرج زندگي، بايد برنامه خاص خود را داشته باشد. رعايت اين توازن، حتي در شرايط مختلف اقتصادي زندگي يك فرد نيز ضروري است. اين اقدام، يكي از مصاديق بارز تدبير در امور معيشتي است كه بيش از ثروت، در رفاه و آسايش انسان موثر است، و دركنار دين شناسي و مقاومت در سختي ها، به دست آوردن آن، براي اهل ايمان، ضروري است، و عدم برخورداري از اين ويژگي، گاه موجب مي گردد كه برخي از بينوايان، از ثروتمندان، اسرافكارتر شمرده شوند. در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده است: «چه بسا فقيري كه از توانگر، اسرافكارتر باشد» سؤال شد چگونه چنين چيزي ممكن است؟ حضرت فرمود: توانگر از آنچه به وي عطا شده خرج مي كند، ولي فقير، بدون آنكه به وي انفاق شده خرج مي كند. (وسايل الشيعه، ج6، ص167)
2- اعتدال و ميانه روي
دومين رهنمود براي اصلاح الگوي مصرف، ميانه روي (اعتدال) در مصرف است. ممكن است درآمد شخصي، به گونه اي باشد كه هر قدر كه مايل است، بتواند هزينه كند، اما اسلام اجازه نمي دهد كه بيش از نياز، مصرف نمايد. البته بايد توجه داشت كه نياز مراتبي دارد. دانشمندان نيازهاي انسان را به سه مرتبه تقسيم كرده اند:
1- ضرورت:
مرتبه نخست نياز، نياز انسان به امكانات اوليه و ضروري است، يعني چيزهايي كه ادامه زندگي، بدون آنها، امكان پذير نيست و يا با مشكل جدي روبه رو است.
2-كفايت: مرتبه دوم نياز، نياز انسان به امكاناتي است كه براي اداره يك زندگي متوسط، اعم از نيازهاي اقتصادي، علمي و فرهنگي كافي است.
3-رفاه: مرتبه سوم نياز، نياز انسان به امكاناتي است كه افزون بر برخورداري از يك زندگي متوسط، رفاه و آسايش او را نيز درحد معقول و منطقي تامين نمايد.
آنچه كه در آموزه هاي اسلامي مورد تاكيد قرارگرفته، تامين نيازهاي زندگي درحد كفاف و برخورداري از يك زندگي متوسط است. اما برخورداري از رفاه نسبي نيزبا ميانه روي در مصرف، منافاتي ندارد. لذا در روايتي ازاسحاق بن عمار نقل شده است كه به امام صادق (ع)گفتم: آيا مومن مي تواند ده پيراهن داشته باشد؟ امام فرمود: آري.گفتم: بيست پيراهن چطور؟ فرمود: آري (اشكالي ندارد). گفتم: سي تا چطور؟فرمود: آري اين اسراف نيست، اسراف آن است كه لباس بيروني ات (ميهماني ات) را لباس كار و دم دستي قراردهي. (الكافي، ج 6، ص 441)
معيار اصلي درتشخيص ميانه روي درمصرف، بلكه مهم ترين اصل دراصلاح الگوي مصرف، به جا مصرف كردن و نابه جا مصرف نكردن است. اين معيار در روايتي ازپيامبراعظم (ص) بدين گونه بيان شده است!
هركس به ناحق (بي جا) بخشش كند،اسراف كرده است و هركه به حق ( به جا) خرج نكند. سختگيري و خساست ورزيده است (بحارالانوار، ج 69 ص 261) برپايه اين معيار عقلي و شرعي هم بايدها و نبايدهاي اصلاح الگوي مصرف را مي توان مشخص كرد و ترديدي نيست كه همه مراتب نياز انسان ها از درآمد مشروع خود، از مصاديق روشن مصرف، به جا محسوب مي گردد.
ادامه دارد

 



ضرورت حاكميت عقل بر شئون سالك

(اي سالك راه آخرت!) انسان اگر عقل را از فرماندهي و حاكميت بيندازد، ديگر براي هيچ چيزي حكمي و ترجيحي و تكليفي نخواهد بود، و امر چنين كسي مانند بهائم و ساير جانوران خواهد بود كه تا زمان مرگ مي خورد و لذت مي برد و مواد زايد بدن را دفع مي كند، تا اين كه مرگش فرابرسد. و اما اگر عقل را در حركات و سكنات خود حاكم و فرمانده قرار دهد، او را بالنسبه به هرچه در عالم وجود است، بدون حيف و ميل، حكمي قطعي يا تقديري و فرضي مي باشد و در حكم او به مقدار ذره اي تعطيلي نمي باشد. آنچه در دسترس فهم اوست، در موردش حكمي دارد و هرچه را كه فهمش به آن احاطه ندارد، از اين جهت كه نمي فهمد، در مورد آن نيز حكمي دارد. 1
1-المراقبات، ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، ج 1، ص 185

 



به مناسبت 91 فروردين ، سي و دومين سالگرد شهادت
سيرهأ اخلاقي آيت الله شهيد صدر از زبان فرزند

آيت الله شهيد سيدمحمدباقر صدر، نابغه گمنام و كم نظير عصر حاضر با گذشت بيش از سه دهه از شهادتش، همچنان ناشناخته باقي مانده و جامعه اسلامي و مسلمانان، هنوز به آن نياز فكري براي بهره گيري از آثار و تراوشات فكر خلاق ايشان نرسيده اند و شايد دهه هاي ديگري بايد سپري شود تا آنان به گوهر ناب انديشه هاي اين فيلسوف كم نظير و انديشمند نوآور پي ببرند و افكار و ايده هاي او را مورد توجه و استفاده قرار دهند.
شهيد صدر علاوه بر آنكه در عرصه هاي علمي و فكري و پژوهشي انساني كم نظير بود، در بعد روحي و اخلاقي و معنوي نيز فردي مثال زدني و الگو براي نسل هاي تشنه معنويت به شمار مي رود. وي در طول عمر كوتاه اما پربركتش، جلوه هاي بسياري از اخلاق محمدي را به نمايش گذاشت و ثابت كرد كه علم و انديشه و اخلاق در زندگي مردان الهي همزاد و همراه هم است. آنچه در پي مي آيد گوشه اي از خاطرات و ناگفته هاي بديع و جذاب حجت الاسلام سيدجعفر صدر تنها فرزند ذكور شهيد صدر است كه بر پايه خاطرات خويش و مادر و خواهران محترمش و نيز بستگان و ياران آن شهيد عزيز به رشته تحرير درآمده و در آن به گوشه هايي از سجاياي اخلاقي و صفات برجسته آن عزيز سفر كرده پرداخته است كه براي هر خواننده اي جذاب وخواندني است و ما آن را به مناسبت فرا رسيدن سي و دومين سالگرد شهادت آن فرزانه انديشمند در 19 فروردين، به نقل از نشريه شاهد ياران شماره 18 تقديم خوانندگان عزيز مي كنيم بخش اول اين مطلب از نظر تان مي گذرد.
من نيز مانند هر مسلمان ديگري از دردها و رنجها و اندوه هاي مسلمانان در سرزمين هاي اسلامي، ملول و اندوهناكم. با خود گفتم شايد سخن گفتن درباره كسي كه رنج هاي بزرگي را بر دل و جانش داشت و با قلم و خون خود، وجودش را وقف دفاع از دين كرده بود، قدري موجب تسلي خاطر شود و در بردارنده عبرت ها و موعظه هاي فراوان باشد، اما نوشتن درباره آن كوه رفيع و آن درياي بيكران، در وهله نخست به خاطر تعدد ابعاد مهم و با عظمت زندگي شريف او آسان جلوه مي كند، ولي جايگاه و منزلت رفيع ايشان، اين امر را دشوار مي سازد، بدان گونه كه نمي توان برخي از اين ابعاد را انتخاب كرد و پيرامون آنها سخن گفت: زيرا انتخاب يك يا دو گل از باغي سراسر گل و گياه خوشبو يا برگزيدن يك يا دو گوهر از دريائي مملو از در و گوهر و برليان و جواهرات، كاري بس دشوار است. به هنگام نگارش اين يادنامه از خود پرسيدم مخاطب از من چه مي خواهد؟ جواب برايم كاملا روشن بود. او از من مي خواهد از زندگي سيد شهيد، گلها و گوهرهايي را انتخاب كنم كه يافتن آنها از ميان كتابها و درس ها و معاشرت ها و ملاقات هاي عمومي ايشان مشكل است و آن، چيزي نيست جز سخن گفتن از رفتار و سلوك و اخلاق ايشان در خانه و خانواده، اما پيش از آن، از برادران عزيز اجازه مي خواهم كه مقدمه كوتاهي را بيان كنم و اميدوارم باعث ملالتان نشود.
هنگامي كه تاريخ بزرگان و نوابغ را مطالعه مي كنيم، در مي يابيم كه هر يك از آنها در يك جنبه مشخص و يا در زمينه خاصي از زندگي خود، مثلا در جنبه علمي يا اخلاقي و يا روحي و يا اجتماعي، نبوغ و استعداد و تعالي و تكامل داشته اند، در حالي كه در جنبه هاي ديگر زندگي، شخصي عادي و حتي از اين سطح هم پايين تر بوده اند، هيچ فرقي هم نمي كند كه اين افراد، رهبر، سياستمدار، عالم، انديشمند، فيلسوف ياحكيم باشند.
اما بزرگان الهي و مردان رباني اين گونه نيستند، بلكه كمال و تعالي، در تمام ابعاد زندگيشان نمايان مي شود و همه جوانب فكري و رفتار فردي و اجتماعي و علمي و عبادي آنها را در برمي گيرد. سيره انبياء و ائمه اطهار و اولياي الهي شاهد و دليل روشني بر اين مدعاست و سيد شهيد آيت الله صدر، مثال عيني اين سيره در دوران معاصر است. وي مثال زنده اي از آن كمال و تعالي همه جانبه اي است كه من شخصا او را ديده و با وي زندگي كرده ام.
اين مرد در خارج از منزل، استاد، رهبر، هادي، مربي، مرجع و قبل از هر چيز همراه و همكار بود. او در همه اين مراتب، سمبل عظمت، كمال و تعالي و سربلندي بود. شواهد و قرائن اين ادعا فراتر از شمارشند. كساني كه با او بوده اند، براي بيان اين نمونه ها و شواهد از من سزاوارترند.
سيد شهيد، آن مرد رباني، اين كمال و سربلندي را تنها در خارج از منزل نداشت، بلكه در منزل نيز نمونه و الگوي يك فرزند، يك پدر، يك همسر و يك برادر كم نظير بود و چرا چنين نباشد كه وي اخلاق قرآني، بخشش محمدي و عدالت و قاطعيت علوي را به تمامي در خود داشت. پدرم، فرزندي نيكوكار براي مادرش بود. او را بي نهايت احترام و تجليل مي كرد و جايگاه او را ارج مي نهاد و به همه اعضاي خانواده دستور مي داد كه احترام ايشان را داشته باشند. او مطيع مادر بود، احساسات او را رعايت مي كرد، نسبت به ايشان مهربان و با محبت بود هرگز زحمات و رنج هاي اين مادر مهربان را فراموش نكرد.
دوران برجسته كودكي و عنايت خداوندي
شهيد صدر «رضوان الله عليه» دوران كودكي خود را به گونه اي اعجاب انگيز گذراند و امدادهاي غيبي از همان نخستين روزهاي زندگي تا دوره جواني به ياريش شتافت و وي را از هرگونه گزندي مصون نگه داشت. به خاطر همين عنايتها بود كه كمالات و برجستگيهاي ايشان به منصه ظهور رسيد. مادر فاضله ايشان نقل مي كنند كه شهيد صدر در كودكي دچار بيماري سختي شد. پيش از ايشان برادرانش در سن يك سالگي يا بيشتر فوت مي كردند. همين امر، پدر و مادر ايشان را بسيار نگران و وحشت زده كرده بود و آنان نگران بودند كه او نيز به سرنوشت برادرانش دچار شود. در يكي از شبها مادر، پس از نماز به ديوار تكيه داده بود كه در عالم خواب و بيداري مشاهده مي كند كه امام عصر(عج) سر مبارك خود را از پنجره اتاق به داخل مي آورند و رو به سوي محمدباقر مي كنند و چيزي بر لب مي رانند. مادر، بيدار مي شود و مي بيند كه فرزندش سالم و سرحال است. مادر شهيد صدر ماجراي ديگري را هم نقل مي كنند كه نشانه ميزان عنايت الهي نسبت به اين شهيد در دوران كودكي است. زماني كه شهيد صدر پنج ساله بود و پدر را تازه از دست داده بود، روزي (يك ساعت مانده به مغرب) از مادر درخواست «نان مخلوط با گوشت» (چيزي شبيه پيتزا) كرد. مادر كوشيد او را از اين خواسته منصرف كند؛ اما كودك اين بار برخلاف عادت هميشگي، برخواسته اش اصرار ورزيد. مادر، او را به خانه پدر بزرگش، شيخ عبدالحسين آل ياسين (قدس سره) برد. پس از غروب آفتاب وقتي به خانه بازگشتند بوي خوشي تمام خانه را فراگرفته بود. مادر طبق معمول براي آوردن نان به زيرزمين رفت. اما مشاهده كرد كه چند تكه نان مخلوط با گوشت گرم در آنجا نهاده شده است. هيچ كس از اهل خانه نمي دانست اين غذا را چه كسي آورده است!
¤ ويژگي وي در كودكي، زيركي، جديت و رفتارهايي بود كه معمولا از كودكان ديگر سرنمي زنند وحكايت از درك و آگاهي آن شهيد داشت. مادر شهيد صدر نقل مي كنند؛ «زماني كه ايشان پنج ساله بود، يك بار از بيرون وارد خانه شديم. ايشان براي جست وجوي چيزي خواست بيرون برود. پرسيدم: «دنبال چه مي گردي؟»
گفت:«دنبال قلم گمشده ام مي گردم.» گفتم: «هوا سرد است. بيرون نرو. من برايت مي خرم.» اما ايشان به جست وجوي خود ادامه داد تا آنكه آن را پيدا كرد. وقتي مادر آن قلم را ديد؛ بسيار تعجب كرد؛ چون بسيار كوچك بود و اين نشانه رفتارهاي زيركانه و درك ايشان نسبت به ارزش اشياء بود.
در آستانه نوجواني، استعدادهاي بي نظير او شكوفا شدند. هنوز تحصيلات ابتدايي خود را تمام نكرده بود كه تحصيلات حوزوي را شروع كرد. او در آن سن، كتاب و مطالعه را بسيار دوست داشت و كتاب از مهم ترين خواسته ها و علائق او به شمار مي رفت. گاهي كتابي را به امانت مي گرفت و پس از خواندن، آن را با كتاب ديگري عوض مي كرد و اگر قدرت خريد داشت، كتاب را مي خريد. قسمتي از خانه را كه انباري بود و معمولا اختصاص به نگهداري لوازم منزل داشت و مرتفع و مسقف بود و«گنجه» نام داشت، انتخاب كرده بود تا محل دنجي براي مطالعه و نوشتن باشد؛ درحالي كه روشنايي كافي و مطلوب هم نداشت.
شروع تحصيلات حوزوي ايشان در كاظمين بود كه از ده سالگي آغاز شد. در يازده سالگي منطق را نزد برادرش علامه سيداسماعيل صدر (قدس سره) و برخي دروس مقدماتي و سطوح را آموخت و در اواخر دهه دوم عمر شريفش به درجه اجتهاد رسيد و در همان وقت فتاواي خود را به شكل حاشيه بركتاب بلغه الراغبين به نگارش درآورد.
¤ با درخشش نبوغ و استعداد او در دوره نوجواني، روزي از او خواسته شد در حسينيه آل ياسين كاظمين براي مردم سخنراني كند. او آن قدر كوچك بود كه چهارپايه اي آوردند تا روي آن قرار گيرد و همه بتوانند او را ببينند. درهمان مجلس، به مناسبت تولد امام حسين(ع) سخنراني كرد. متن سخنراني را خود تهيه كرده بود. سخنان او به قدري زيبا و جالب توجه بودند كه حاضران را تحت تاثير قرارداد تا جايي كه داييش، شيخ راضي آل ياسين كه در آن مجلس جشن حضور داشت؛ نتوانست خود را نگه دارد و برخاست و روبه او كرد و گفت: «اي سيد باقر صدر! احسنت برتو اي سربلند كننده عراق!»
¤ شهيد صدر دراين راه مقدس به پيشرفتهاي حيرت آورش ادامه مي داد. يك بار در اثناي گشت وگذار با بستگان در اطراف بغداد، سيدمحمد صدر، فرزند سيدحسن كه در آن وقت نخست وزير عراق بود به او پيشنهاد كرد كه به تحصيلات دانشگاهي روي آورد و از امتيازات كار دولتي بهره مند شود؛ اما او با اين پيشنهاد مخالفت كرد و گفت: «خط من همان خط پدران و نياكانم است.» شهيد صدر در اين زمينه مي گفت، «دراين راه، همه رامرهون لطف و همت مادرم(ره) هستم؛ زيرا او بود كه به رغم تمام دشواري ها، دائما مرا به ادامه حركت در مسير حوزوي، تشويق مي كرد.»
جايگاه و مقام بلند شهيد صدر
حجت الاسلام والمسلمين شيخ مرتضي آل ياسين (قدس سره)، دايي شهيد، او را بسيار دوست مي داشت و به او مي باليد. روزي به خواهرش (مادر شهيد صدر) گفت: «در مورد او نگران نباش. من خير فراوان براي او پيش بيني مي كنم. در خواب ديده ام كه او در وسط و قرآن در يك طرف و كعبه در طرف ديگرش قرار دارند».
¤ نقل است كه سيداسماعيل صدر، جد شهيد صدر، وقتي به ايران سفر كرد، درخواب ديد امام رضا(ع) و حضرت معصومه(ع) به استقبال او آمدند و گفتند از صلب تو عالمي به وجود خواهد آمد كه شأن و منزلت بزرگي خواهد داشت. در خانواده، معروف بود كه مادرش در خواب ديده بود كه در 25ذي العقده [كه روز بزر گ دحوالارض است] صاحب فرزندي مي شود كه منزلت بزرگي خواهد داشت. همچنين سيدمحمود الخطيب نقل مي كند كه در روزهاي آخر عمر شيخ مرتضي آل ياسين، يكي از دخترانش از او مي پرسيد.» «پس از شما به چه كسي مراجعه كنيم؟» و ايشان مي فرمايند، «برشما باد رجوع به سيدمحمد باقر صدر كه او حجت خدا بر شماست».
عبادات و اذكار او
شهيد صدر(قدس سره) به مراتب والاي قرب الهي و درجات ولايت و دوستي خداوند دست يافته بود. او نمازهايش را طول مي داد و در اثناي نماز، نشانه هاي خشوع و تاثر در حركاتش نمايان بود. بعداز نماز، تعقيبات مي خواند و اكثر اوقات كه فرصت مي يافت؛ بيشتر مستحبات نماز را به جاي مي آورد.
زيارت امام حسين و تاثير آن
سيدمحمودالخطيب و خانواده سيدشهيد نقل مي كنند كه آن شهيد به زيارت امام حسين(ع) در شبهاي جمعه و ايام زيارتي خاص همچون شعبانيه، رجبيه، عاشورا و عرفه مراقبت داشت و اين رويه را حدود 10 سال، جز زماني كه مانعي چون بيماري او را از اين كار باز مي داشت؛ بي وقفه ادامه داد. او در اين زمينه از زيارت ابوالفضل العباس(ع) شروع مي كرد و سپس به زيارت امام حسين(ع) مي رفت و آن گاه زيارت عاشورا و زيارت وارث را مي خواند و بالاي سر حضرت مي ايستاد. به هنگام شروع زيارت، باران اشك از چشمان و محاسنش جاري مي شد به طوري كه توجه زائران را جلب مي كرد. در يكي از اين زيارت ها كه سيدمحمودالخطيب و شيخ محمد جواد مغنيه نيز او را همراهي مي كردند، به هنگام ورود به حرم امام حسين(ع)، شيخ مغنيه مقابل ساعت نشست و به سيدشهيد كه داشت مي گريست و همگان صداي گريه او را مي شنيدند؛ خيره شد. زوار پشت سر سيد شهيد ايستاده بودند و همراه با او مي گريستند. من به شيخ مغنيه گفتم، «يا شيخ! سيدچه كار مي كند؟» شيخ گفت: «او مي داند با چه كسي دارد صحبت مي كند و از معني و مضمون زيارتنامه آگاه است!» سيدشهيد بر خواندن روزانه زيارت عاشورا مداومت داشت.
زندگي خانوادگي
سيدشهيد زندگي ساده و زاهدانه اي داشت و از مال و دارايي كافي براي ازدواج بي بهره بود؛ لذا زماني كه ازدواج كرد. پولي از بابت فروش دوكتاب «اقتصادنا» و «فلسفتنا» به دست آورد. در روزهاي پس از ازدواج، يعني در روزهاي ماه عسل، آن شهيد مشغول نوشتن موضوعات اصلي كتاب «الاسس المنطقيه للاستقراء» (مباني منطقي استنباط) بود. دراين هنگام، همسرش از ايشان مي پرسد، «درچنين روزهايي هم مشغول نوشتن هستيد؟»
و او لبخند مي زند و پاسخ مي دهد : «من نمي توانم نوشتن را چه در روزهاي خوشي و چه روزهاي ناخوشي ترك كنم.»
مادرم نقل مي كرد پس از ازدواج متوجه شدم او جز يك قبا و دشداشه زيرين آن، لباس ديگري ندارد و لذا پرسيدم: «پس لباس هاي ديگرتان كجاست؟» دراين حال مادر ايشان خنديد و خطاب به سيد گفت: «به تو نگفتم همسرت از كمي لباسهايت تعجب خواهد كرد؟» او در نهايت زهد زندگي مي كرد و مي گفت: «بايد طرز زندگي و معيشت مرجع مانند يكي از طلاب حوزه باشد.» پس از مرجع شدن و تقليد بسياري از مردم از او، هيچ چيز نخريد و چيزي اضافه نكرد و وضع داخل خانه اش به همان شكل سابق باقي ماند. خانم والده مي گفت خيلي به ندرت پيش مي آمد كه او لباسي بخرد و يا سفارش دوخت بدهد. به حداقل اكتفا مي كرد و مي گفت، «مگر من چند بدن دارم كه لباسهاي متعدد براي آن بدوزم و بخرم؟».
مادرم از رهگذر هدايايي كه به مناسبت ازدواج به او داده شده بودند؛ مقداري پول به دست آورد و با آن يخچال، كولر و جاي ظرفي تهيه كرد، زيرا به هنگام ازدواج هيچ يك از اين وسايل در خانه سيدشهيد وجود نداشت.
¤سيد شهيد در زماني كه دخترانش به مدرسه مي رفتند؛ روزانه 50فلس پول توجيبي به آنها مي داد تا هر چه مي خواهند بخرند. در فصل موز، هر دانه موز را در مدرسه 60فلس مي فروختند. روزي خواهرانم نزد او رفتند تا از او بخواهند 10فلس اضافه بدهد تا آنها بتوانند هر كدام يك موز بخرند. ايشان پاسخ دادند. «در دادن پول اضافي حرفي نيست، اما از شما يك سؤال دارم. آيا همه دختران مدرسه موز مي خورند؟» گفتيم، «نه! فقط عده كمي هستند كه موز مي خرند.» ايشان گفتند: «پس شما مانند اكثر دختران عادي باشيد نه مانند اقليت آنها».
¤ مادرم همچنين نقل مي كردند كه يكي از دوستداران سيد شهيد از خاندان «عطيه»، ماشيني را به ايشان هديه كرد، ولي سيدحتي يك بار هم سوار آن نشد و دستور داد آن را بفروشند و پول آن را ميان طلاب تقسيم كنند و تنها مقدار اندكي از آن پول را براي خود و خانواده برداشت.
زهد و بي اعتنايي به زخارف دنيا
¤مادرم همچنين نقل مي كنند خانه اي در نزديك خانه شهيد به معرض فروش گذاشته شد. يكي از دوستداران سيدشهيد وقتي اين موضوع را شنيد؛ نزد ايشان آمد و عرض كرد مي خواهد اين خانه را بخرد و در اختيار ايشان قرار دهد تا او از اين خانه قديمي فعلي كه اجاره اي هم بود. رها شود؛ اما سيد به او گفت نيازي به خانه ملكي ندارد، ولي طلبه ها نياز دارند. سيد همراه او به خيابان زين العابدين رفتند و در آنجا قطعه زميني خريدند و به طلبه ها اختصاص دادند. برنامه سيد آن بود كه در اين زمين آپارتمانهايي براي سكونت طلاب حوزه ساخته شود؛ اما عمرش ياري نكرد و به شهادت رسيد.
¤زهد و ورع آن شهيد چنان بود كه اگر لباس يا چيز خاصي به ايشان اهدا مي شد؛ آن را با گشاده رويي مي پذيرفت و تشكر مي كرد و سپس آن را به شاگردان نيازمندش مي داد. اين رفتار نه به خاطر غرور و يا تكبر، كه برخاسته از زهد و بي اعتنايي وي به دنيا بود. ايشان همچنين از غذاهاي ساده استفاده مي كرد تا به اين ترتيب، در غذا و خوراك، خود را همرديف عامه مردم قرار دهد. ايشان در اواخر عمر شريفش به خاطر بالا بودن فشار خونش، پرهيز غذايي خاصي داشت و پيش از شهادت بسيار لاغر و نحيف شده بود.
رابطه با مادر
او در خانه تجسم راستين مؤمن نيكوكار به خانواده اش بود. او تا آخرين روز حيات شريفش فرزندي نيكوكار براي مادرش بود و هرگاه قصد انجام كاري را داشت، از مادر مي پرسيد آيا راضي هستيد آن را انجام دهم يا خير و هر چه ايشان نظر مي داد، طبق آن عمل مي كرد.
رابطه با خواهر و همسر
او براي خواهرش دوست و برادري رفيق بود و ساعتهاي زيادي را با او مي گذارند و به حرفهايش گوش مي داد و در درسها به او كمك مي كرد. براي همسرش نيز شوهر با محبت و مهرباني بود. او را تقدير و احترام مي كرد و به احساساتش توجه داشت. به او مي گفت از تو مي خواهم شرايط و كثرت مشغله هاي مرا درك كني و اگر در كارهائي كوتاهي كردم؛ مرا ببخشي. مادرم مي گويند از همان روزهاي نخست ازدواج با سيد شهيد، احساس مي كرد كه او همسري معمولي نيست و لذا او را تقديس مي كرد و نسبت به او احترام و ارج ويژه اي قائل مي شد.
درباره فرزندان
¤سيدشهيد دلبستگي زيادي به فرزندانش داشت و آنان را شديداً دوست مي داشت و توجه فراواني به آنان نشان مي داد. او پدري مهربان بود. هرگاه يكي از فرزندانش مريض مي شد. به محض ورود به خانه و پيش از عوض كردن لباس هايش به سراغ او مي رفت و از حال و وضعيت او پرس وجو مي كرد. دست مباركش را روي سربيمار مي گذاشت و سوره فاتحه را به نيت شفاي او مي خواند.
او با آنان همچون آدم بزرگها رفتار مي كرد و به كاري مجبورشان نمي كرد و هر وقت فرصتي پيش مي آمد با آنها به گفت وگو مي پرداخت. آنان را بدون هيچ تكبر و خودبيني در نظرات خويش سهيم مي كرد بلكه اگر اتفاقي پيش مي آمد يا مأموري از مأموران دولت به خانه شان مراجعه مي كرد يا اگر گرفتار مشكلي مي شدند با اعضاي خانواده دور هم مي نشستند و او آنان را در جريان امور و مسائل قرار مي داد. او به همسرش مي گفت كارهاي من طوري است كه نمي توانم فرزندانم را زياد ببينم؛ لذا نمي خواهم از خطاها و اشتباهاتشان به من خبر بدهي تا فرصتهاي اندك ديدار با آنان تبديل به گله گذاري و سرزنش شود و آنان از من تنها خاطره اي از تنبيه و مجازات در ذهن داشته باشند، بلكه مي خواهم در خاطرشان تصور پدري را داشته باشند كه با آنان مهرباني و بازي مي كند و آنها به او مهر مي ورزند و او را دوست مي دارند و از اين رو مسئوليتها همگي بر دوش تو قرار دارند.
¤او هرگاه به خانه برمي گشت، كودكانش خوشحال مي شدند و احساس آرامش و راحتي فراوان مي كردند و چنان بود كه انگار دشواري شرايط را درك مي كردند و لذا هر روز كه سيد، سالم به خانه برمي گشت غنيمت و نعمت بزرگي محسوب مي شد.
¤يك بار سطح نمره يكي از دخترانش در درس رياضيات پايين آمده بود. او به رغم تمام مشغله ها و مسئوليتهايش، آن قدر با او كار كرد و آموزش داد تا آنكه مطمئن شد آن درس را خوب فراگرفته است.
¤در اتاق نشيمن كه همه اعضاي خانواده در آن جمع مي شدند و او مشغول نوشتن بود، هنگامي كه سروصداي بچه ها بلند مي شد و مادرم مي خواست آنها را ساكت كند و يا از آنها بخواهد به اتاق ديگري بروند، به او مي فرمود: «با آنها كاري نداشته باش. سروصدايشان مرا اذيت نمي كند و تأثيري هم بر نوشتنم ندارد.»
¤آن شهيد زياد مي نوشت، آن قدر كه انگشتانش متورم مي شد. به خصوص انگشتان دست چپش. چرا كه او چپ دست بود از اين رو و براي كاهش درد و ناراحتي انگشتان، مادرم نوعي خمير درست مي كرد و به انگشتانش مي ماليد. با اين وجود او همچنان به نوشتن ادامه مي داد.
رابطه صميمانه با برادر و استادش
رابطه سيد شهيد با برادرش يك رابطه معمولي و صرفاً برادرانه نبود؛ بلكه رابطه اي روحي، عاطفي و علمي نيز بود. او برادرش را بسيار دوست مي داشت و نگاهش به او همانند نگاه برادر كوچك به برادر بزرگ تر بود.
درباره برادرش مي گفت: «من بيش از سي سال همانند يك فرزند و شاگرد و برادر با او همراه و همدم بودم و در تمام سختيها و رنجها و خوشيها و در علم آموزي و سير و سلوك با او بودم و در طي اين مصاحبت و همراهي، ايمانم به روح وسيع و قلب بزرگ او بيشتر شد، قلبي كه محبت مردم را در خود جاي داده بود اما گنجايش درد و غم دين و عقيده و شريعت را نداشت و لذا اين قلب بزرگ خيلي زود از كار افتاد. آن شهيد سعيد به فرزندان برادر نيز مهرباني و عطوفت نشان مي داد و به كارهايشان رسيدگي مي كرد و مي كوشيد در زندگي يار و ياورشان باشد.
دروس و تدريس شهيد صدر
شهيد صدر در هر يك از ابواب علمي از هوش و نبوغي فوق العاده برخوردار بود. او كتابهاي عميق و پيچيده اي مثل فلسفه و منطق را از انگليسي به فارسي ترجمه كرد. ترجمه صحيح از غلط را مي شناخت و مثلا مي گفت فلان كلمه نبايد اين گونه باشد و به اين شكل ترجمه شود و نمونه هايي از اين قبيل. هنگامي كه به كتاب اصلي مراجعه و آن را به شكلي دقيق ترجمه مي كردند؛ مي ديدند كلام سيد صحيح و عبارت او دقيق تر است.
¤ روش او در حل جدول ضرب تقريبا به روش چيني نزديك بود كه آن را براساس انگشتان شمارش مي كنند. سيد هيچ كس را بر ديگري و يا قبيله و قوم و مليتي را بر قبيله و مليت ديگر برتري نمي داد و مطلقا از كسي بدگويي نمي كرد و ايراد نمي گرفت.
¤ سيدشهيد خود را وقف دروس و نوشته ها و مباحثات علمي كرده بود. همسرش دراين باره نقل مي كند كه سيد شبي كه بايد براي مباحثه علمي به خانه آيت الله خوئي مي رفت، مريض شد. همسرش از او خواست به خاطر سردي هوا و امكان تشديد بيماريش از رفتن منصرف شود. سيد به او گفت قرآن را بده تا استخاره كنم. وقتي قرآن را گرفت و استخاره كرد؛ اين آيه آمد: «اذ رأي نارا فقال لاهله امكثوا اني انست ناراً لعلي آتيكم منها بقيس او اجد علي النار هدي» سيد پرسيد، «الان بروم يا نروم» كه همسرش گفت: «برو در امان خدا».
¤ سيد كمال حيدري در يكي از درسهاي خود از قول يكي از طلبه هايي كه به اتفاق سيد شهيد در درس آقاي خوئي شركت مي كرد، نقل مي كند كه سيد شهيد در يك جلسه همه آن دروس را فرا گرفت و به اندازه يك ماه او پيشرفت مي كرد.

 



التزام به فقاهت شاخصه اصلي صدق ادعاي ولايت

علي ميثمي
يكي از سؤالاتي كه شايد براي بسياري از مؤمنان مطرح است اين است كه: آيا اسلام شاخصه اي براي فهم صحت و سقم ادعاي ولايت مداري افراد ارائه نموده است يا خير؟ آيا صرف ادعاي ولايت مداري در اينكه فردي خود را در دايره ولايت الهيه تعريف كند كفايت مي كند؟ اگر خير پس ملاك حضور حقيقي در لشگر اولياي حق و صدق دعواي ولايت چيست؟
براي پاسخ به اين پرسش مهم مي توان براساس روايات حضرات معصومين(ع) و بيانات علماي گرانقدر اسلام در يك دسته بندي كلي تمام معرف اسلام را در سه سطح الوهيت، ولايت و فقاهت دسته بندي كرد.
منظور از الوهيت همان پذيرش وحدانيت الهي و مخلوقيت همه چيز در برابر خالق متعال است. يعني خضوع و خشوع همه جانبه در برابر حقيقتي ازلي و لم يزلي كه مبدا عالم امكان است. كنه اسلام در عميق ترين لايه هايش چيزي جز تسليم محض در برابر الوهيت مطلقه الهيه نيست. قرآن كريم انحراف از الوهيت را عميق ترين انحراف از مسير عبوديت دانسته و همواره دعوت به وحدانيت در تأله نموده است. خداوند در آيه 31 سوره توبه يكي از علل انحراف پيروان جبهه حق و حقيقت در طول تاريخ را انحراف از الوهيت مي خواند. «اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله والمسيح ابن مريم و ما أمروا الا ليعبدوا الها واحدا لااله الا هو سبحانه عما يشركون» (غير از خدا، علماي ديني و تاركان دنيا را كه در ميان شما هستند خداوندگار خويش شمردند. همچنين مسيح پسر مريم را. در صورتي كه به آنان چنين دستور داده شده بود كه فقط خداي يكتا را بپرستند. جز او خدايي نيست. پاك است از آنچه شريك او مي شمرند.)
مراد از سطح ولايت الهيه آنجاست كه خداوند تبارك و تعالي مسير الوهيت خويش را براي بندگان از طريق برخي اولياي خاصش كه در راس آنها وجود شريف نبي اعظم اسلام(ص) هموار نموده است. قرآن كريم صراحتا پيامبر اسلام(ص) را براي مسلمانان در مسير پرستش موحدانه الهي در آيه 21 سوره مباركه احزاب به عنوان الگو معرفي مي كند: «لقد كان لكم في رسول الله أسوه حسنه لمن كان يرجواالله و اليوم الاخر و ذكرالله كثيرا.» (محققا براي شما در رسول خدا الگوي نيكويي است براي كساني كه در پي خدا و سعادت روز آخرينند و بسيار ياد خدا مي نمايند.) علاوه بر اين مطابق تعاليم روشن ائمه شيعه پس از ايشان نيز جريان ولايت الهيه منقطع نشده و در طول تاريخ همواره از امامي به امام ديگر منتقل مي گردد. تا جايي كه امروز نيز ولي اعظم الهي حضرت صاحب الزمان(عج) واسطه توسعه الوهيت در عالم بوده و مصداق اتم آيه 95 سوره مباركه نساء است كه مي فرمايد: «يا ايهاالذين آمنو اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامر منكم» (اي كساني كه به اسلام ايمان آورده ايد از خدا و رسولش و صاحبان امر خود اطاعت نماييد.)
مقصود از سطح فقاهت همان لايه ظاهري شريعت اسلامي است. يعني همان گستره اي كه در عرصه فردي مراجع عظام تقليد و در عرصه اجتماعي ولي فقيه به نيابت از ولي عصر(عج) عهده دار آن است و ملاك حجيت در اين سطح در عصر غيبت دانسته مي شوند. سطحي كه التزام به آن در بسياري از آيات قرآن كريم و روايات اولياي الهي(ع) به عنوان يكي از اركان اسلام و مسلماني خوانده شده و غفلت از آن معنايي جز خسران ندارد. در سوره مباركه والعصر مشهورترين نمونه اين آيات است. «والعصر. ان الانسان لفي خسر. الاالذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» (قسم به زمان كه انسان در زيان است. مگر آنان كه ايمان آوردند و به عمل صالح پرداختند و در اين راه يكديگر را به حق و صبر سفارش نمودند.)
شهيد مطهري عقيده داشت: «اسلام همانند يك كل به هم پيوسته است و نمي توان به سطحي از آن ايمان آورد و سطحي ديگر را انكار كرد. مطابق اين بيان حكيمانه پرداختن افراطي و غيرمتعادل به سطح «ولايت» در اسلام و غفلت از سطح «الوهيت» يا «فقاهت» انحراف از اسلام راستين است. به بيان ساده تر مي توان دو شاخصه بسيار كاربردي براي فهم صدق ادعاي ولايت مداري افراد و احزاب در عرصه فردي و اجتماعي براساس قرآن و روايات ارائه نمود:
شاخصه اول عدم انحراف از الوهيت و توحيد در باطن امر است. يعني اگر قرائتي از ولايت الهيه مطرح باشد كه ولايت را به عنوان امري ماوراي توحيد و الوهيت مطرح نمايد؛ قطعا انحراف از اسلام است.
شاخصه دوم عدم انحراف از فقاهت و شريعت در ظاهر امر است. يعني اگر قرائتي از ولايت الهيه مطرح باشد كه ولايت را به عنوان امري مستغني كننده از فقاهت و شريعت- كه مدار حجيت در آن مرجعيت و ولايت فقيه است- مطرح نمايد؛ قطعا انحراف از اسلام است.
همين امر در باب مهدويت و ولايت حضرت ولي عصر(عج) نيز مطرح است. يعني اگر قرائتي از مهدويت ارائه گردد كه ريشه در الوهيت و توحيد نداشته باشد انحراف است. همان گونه كه اگر قرائتي از مهدويت ارائه گردد كه منتهي به توسعه فقاهت و شريعت گردد نيز انحراف است.
اين نكته را نيز در پايان بايد گفت كه رويكرد صاحب اين قلم كاملا فرهنگي بوده و اين نوشته به هيچ عنوان ناظر به جريان سياسي خاصي نيست. غرض تنها انتباه به اين نكته بود كه «اسلام آمريكايي»- كه امام راحل عظيم الشأن همواره خطر آن را گوشزد مي نمود- در روند پيچيده تر شدن مكر شيطان در بستر تاريخ توانايي ارائه «ولايت آمريكايي» و «مهدويت آمريكايي» را نيز خواهد داشت كه شاخصه هاي فوق به خوبي نمايانگر فرق آنها با مهدويت و ولايت ناب محمدي(ص) است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14