(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 2  اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20189 

توليد يك مسابقه در شبكه قرآن
ويژه برنامه نابينايان در راديو
هفتمين جشنواره فيلم رضوي برگزار مي شود
نگاهي به نقض حقوق بانوان ايراني در رسانه هاي غربي
توهين به شهروندان و نقض حقوق خصوصي به سبك رويترز
بررسي توليدات سينماي ايران -11
سايه هاي فيلمفارسي
نگاهي به فيلم «انتهاي خيابان هشتم» حفره هاي فراخ فيلمنامه در اثري بي هويت و سطحي نگر!
سينما با طعم صهيونيسم



توليد يك مسابقه در شبكه قرآن

مسابقه تلفني « الو بفرماييد» به زودي از شبكه قرآن و معارف سيما به روي آنتن مي رود.
اميرافشار فتوحي تهيه كننده اين برنامه ضمن اعلام اين خبر گفت: اين مسابقه كه درگروه كودك و نوجوان شبكه تهيه شده براي رده سني نوجوانان و در مقطع اول، دوم و سوم راهنمايي برگزار مي شود شامل سؤال هاي معارف، احكام، قرآن، هوش، علوم، رياضي درحد سطوح راهنمايي است و سؤالات در سه سطح ضعيف، متوسط و قوي طراحي شده است.
وي افزود: در طراحي اين مسابقه سعي كرديم براي اين كه برنامه صرفاً مسابقه نباشد شخصيتي با صدا پيشگي اردشير منظم موضوعاتي را با گرايش مهارت هاي زندگي نوجوانان طرح كند و ارتباط وي با مجري برنامه «مهيارمهر آذر» فضاي مفرح و طنزي را به وجود مي آورد و در نهايت خانم دكتر عطايي درمدت يك دقيقه موضوع مورد بحث هر روز را براي نوجوانان توضيح مي دهد.
براساس همين گزارش رقابت نوجوانان در مسابقه الو بفرماييد در 30برنامه 28دقيقه اي بصورت زنده انجام مي گيرد و دربرنامه سي ام، فينال آن برگزار خواهد شد.

 



ويژه برنامه نابينايان در راديو

براي اولين بار در راديو برنامه اي براي نابينايان ساخته مي شود.
اين برنامه «روشن ضميران» نام دارد و از بخش هايي چون ارتباط با خدا، معرفي سرگرمي هاي خاص نابينايان، آموزش، آموزش صحيح و نحوه ارتباط خانواده و جامعه با كودك نابينا،نمايش خانوادگي، آشنايي با قانون عصاي سفيد، معرفي زندگي نامه بزرگان و فرهيختگان نابينا و... تشكيل شده است.
همچنين به گفته عذرا وكيلي تهيه كننده اين برنامه، نابينايان مي توانند گزارشگر افتخاري آن باشند و از اقصي نقاط كشور، اخبار، گزارش ها و مطالب خود را براي برنامه ارسال كنند. ضمن اينكه براي معرفي نابينايان موفق شهرستاني تيم برنامه به ساير استان هاي ايران سفر خواهد كرد.

 



هفتمين جشنواره فيلم رضوي برگزار مي شود

مركز گسترش سينماي مستند و تجربي قصد دارد تا هفتمين جشنواره فيلم مستند و فيلمنامه رضوي را در راستاي تكريم و ترويج فرهنگ رضوي و طي روزهاي 27 تا 29 شهريور ماه 1391 درشهرتهران برگزار نمايد.
موضوعات اين جشنواره كه همزمان با ايام فرخنده ولادت حضرت امام رضا (ع) برگزار خواهد شد، پيرامون، كرامات، مريدان، و شاگردان امام هشتم، امام رضا (ع) فرزندان و بستگان، امام رضا (ع) و مناظرات و موقوفات، خادمان امام رضا (ع)، عالمان مدفون در جوار امام رضا (ع)، بارگاه و آستان امام رضا (ع) در گذرزمان، زائران امام رضا (ع)، امام رضا (ع) درآثار شاعران و عارفان، و آثار تجربي «آزاد» با موضوعات مرتبط با حضرت امام رضا (ع) است. تهيه كنندگان، مستندسازان و نويسندگان محترم حداكثر تا بيستم مرداد 1391 فرصت دارند تا فيلم هاي مستند، فيلمنامه ها و طرح هاي مستند خود را به دبيرخانه جشنواره فيلم رضوي ارائه نمايند.

 



نگاهي به نقض حقوق بانوان ايراني در رسانه هاي غربي
توهين به شهروندان و نقض حقوق خصوصي به سبك رويترز

رضا فرخي
يكي از مهم ترين رفتارهاي رسانه اي كه معمولا در بين رسانه هاي غربي بسيار رواج يافته فرافكني در شرايط بحراني و در زماني است كه اين رسانه ها قوانين عرفي رسانه را نقض مي كنند. يعني به واقع اين رفتارهاي فرافكنانه به صورت قابل توجهي بين اين رسانه ها شيوع يافته، آن چنان كه هرگاه دچار اشتباهات بزرگي مي شوند روي به اين رفتارهاي غيراخلاقي مي آورند.
شايد بتوان بهترين نمونه اين مسئله را در رفتار اخير خبرگزاري رويترز در مورد پخش خبر مربوط به زنان نينجاي ايران بعينه ديد. اين شبكه خبري چند روز پيش خبري پخش كرد با اين عنوان «ايران زنان نينجاي آدمكش را براي كارهاي تروريستي تربيت مي كند». هم زمان با پخش اين خبر تصاوير مربوط به تمرين زنان نينجا در يكي از باشگاههاي ايران از اين شبكه پخش شد.
چند روز بعد از اين ماجرا به دليل شكايت باشگاهي كه تصاوير از آن پخش شده بود مجوز خبرنگاري برخي از خبرنگاران اين شبكه در تهران لغو شد. بلافاصله پس از اين لغو، رويترز و شبكه هاي فارسي زبان غربي شروع به سم پاشي خبري كردند براين مبنا كه اين حركت حكومت ايران ناشي از مسائل سياسي بوده و ايران تلاش دارد تا با لغو اين مجوز فضاي بسته تري را به وجود آورد!
اين حركت رويترز آن قدر از نظر اهالي رسانه غيرقابل تأييد بود كه به فاصله چند ساعت پس از پخش اين خبر به نوعي تمام حواشي آن فروكش كرد و هيچ كدام از رسانه هاي غربي به جز در موج اول هيچ صحبت ديگري در اين باره به ميان نياوردند.
اما چرا اين اتفاق افتاد و چرا اين حركت رويترز حتي در بين بسياري از شبكه هاي خبري آنچنان كه بايد خريدار نداشت؟ براي پاسخ به اين سؤال بايد توجه داشت كه در منشور رسانه اي جهان صراحتا اين موضوع ذكرشده كه تمام كشورها بايد در مورد حقوق افراد و نهادهاي خصوصي به شدت حساس بوده و هرگونه رفتارهاي رسانه اي عليه آنها را در سريع ترين زمان پاسخ دهند.
اين موضوع بر همه آشكار است كه فعاليت يك باشگاه خصوصي كه در آن زنان آموزش هاي رزمي مي بينند، يك خبر عادي است اما اين خبرگزاري به صورت مغرضانه اي آن را سياسي كرد. اينجا بود كه براساس همين منشور رسانه اي حكومت ايران حق داشت با استفاده از مبناي قانوني و حقوقي براي دفاع از افراد حقيقي اقدام كرده و به اين مسئله رسيدگي كند.
در واقع بايد اشاره داشت كه حركت اخير رويترز مصداق كامل نقض حقوق انساني است. مضحك اينكه كه رويترز پس از اينكه متوجه تبعات حركت غيرحرفه اي خود شد حتي يك معذرت خواهي هم از طريق رسانه خود انجام نداد. از طرف ديگر فيلم شكايت اعضاي اين باشگاه هم در رسانه ها منتشر گرديد اما رويترز باز هم در يك اقدام غيراخلاقي اين فيلم را نشان نداد تا مبادا اتهامات سنگين تر شود.
بهانه اي براي موج خبري
عليه ايران
در كنار اين مسئله نكته اي كه در گزارش رويترز از اين موضوع كاملا همه را شگفت زده كرد بحث برچسب زني به چند شهروند عادي ايراني بود. دراين باره بايد به اين مسئله اشاره داشت كه در عرف رسانه هاي دنيا، LABELING PUNISHMENT (مجازات برچسب زني) كاملا موضوعي مهم و قابل توجه محسوب مي شود، چرا كه اگر چنين موضوعي درنظر گرفته نمي شد بسياري از رسانه ها مانند رويترز به اشخاص عادي و شهروندان معمولي جوامع ديگر از اين نوع برچسب ها مي زدند. به واقع نسبت دادن واژه اي مانندHUNTER و ياTERORRISM از سوي شبكه خبري رويترز كه هميشه داعيه حرفه اي بودن دارد به افراد عادي و شهروندان جامعه ايران آنقدر غيرحرفه اي و غيرانساني است كه رفتار جمهوري اسلامي ايران در لغو مجوز فعاليت آن دركشورمان از سوي تمامي كارشناسان حرفه اي رسانه كاملا منطقي و قابل دفاع است. چرا كه اين رفتار جمهوري اسلامي ايران يك رفتار قانوني و حقوقي محسوب مي شود و هيچ نهادي در دنيا نمي تواند آن را يك رفتار سياسي تلقي كند، به ويژه كه دراين موضوع بحث حقوق افراد حقيقي مطرح است و اگر بخواهيم عميق تر به موضوع بنگريم جمهوري اسلامي ايران بايد به شكايت مستندي مبني بر اين كه بخشي از شهروندانش هدف توهين شبكه رويترز قرارگرفته اند رسيدگي مي كرد.
از طرف ديگر اين عدم عذرخواهي رويترز در حالي بود كه بسياري از رسانه هاي خبري غربي پس از پخش اين فيلم ها بدون توجه به ابعاد حقوقي و قانوني آن و با استنادهاي سطحي به يك فيلم كاملا عادي دوباره اتهامات خود را نسبت به ايران درباره بحث هاي تكراري مانند تروريسم مطرح كردند و اين درحالي رخ داد كه برخي اين حركت رسانه اي را در راستاي ايجاد بهانه خبري براي تهاجم دوباره به ايران مي دانند.
با اين تفاسير و يك برداشت تحليلي از ماجراي اخير بايد اذعان داشت كه انتظار عذرخواهي از اين شبكه مدعي حرفه اي بودن چندان منطقي نيست. چرا كه اين شبكه در واقع علاوه بر اين كه حقوق خصوصي افراد حقيقي را زيرپا گذاشته، تلاش داشته تا دستاويزي براي تخريب دوباره ايران به رسانه هاي منتظر فرصت غربي بدهد تا اين رسانه ها بتوانند با خوراك جديد موج هاي خود عليه ايران را شدت بيشتري بخشند.
دراين ميان سؤالي كه مطرح مي شود و به نوعي اذهان عمومي دنيا و به ويژه اهالي رسانه ها را به خود مشغول مي كند، اين است كه چرا مراجع بين المللي دراين زمينه آن گونه كه بايد رسيدگي نكردند؟
ازطرف ديگر با درنظرگرفتن تمام اين مسائل، موضوعي كه به ذهن متبادر مي شود، اين مطلب است كه اين حركت ها كه به صورت زنجيره وار مورد تأييد ديگر رسانه هاي غربي هم قرار مي گيرند و از طرف ديگر مراجع بين المللي هم به آن رسيدگي نمي كنند حتما پشتوانه سياسي دارد. چرا كه درغير اين صورت حداقل يكي از مراجع مذكور به اين مسئله و نقض حقوق خصوصي شهروندان يك كشور از سوي رويترز رسيدگي مي كرد.
دراين بين نبايد فراموش كرد كه تمام مراجع بين المللي رسانه معمولا اين موضوع را اثبات كرده اند كه وقتي پاي حمايت هاي سياسي يك دولت از يك موضوع در ميان باشد نسبت به آن موضوع موضعي انفعالي مي گيرند كه اين مسئله به شدت به اعتبار آنها آسيب رسانده است.

 



بررسي توليدات سينماي ايران -11
سايه هاي فيلمفارسي

سعيد مستغاثي
«خصوصي» يك فيلمفارسي بسيار مبتذل است كه زير لواي شعر و شعارهاي سياسي، همه ضعف فرم و محتواي خود را پنهان مي سازد. آن نماهاي سوپر اكستريم كلوزآپ (يا به قولي «دماغ شات» و «لب و دهن شات»!) كه بدون هرگونه توجيه دراماتيك يا ساختاري در يك سكانس، مدام به يكديگر كات مي خورند و از هرگونه نماهاي با اندازه واسط، بي بهره هستند، براي بي دانشي فيلمساز (كه البته بيش از اين نيز از وي انتظار نمي رفت) كفايت مي كند و ايضا براي كج سليقگي مسئولان جشنواره فيلم فجر در گنجاندن چنين اثر ماقبل آماتوري براي بخش مسابقه سينماي ايران!!
«بوسيدن روي ماه» علي رغم قوت ساختاري نسبت به بسياري از آثار جشنواره سي ام فيلم فجر، اما به لحاظ فيلمنامه واجد شخصيت ها و كاراكترهاي اضافي متعدد است كه با حذف يا اضافه شدن آنها، خللي در فيلم بوجود نمي آيد. اين كاراكترهاي اضافي كه اغلب در فرزندان مادربزرگ و متعلقاتشان خلاصه مي شود. بالتبع، صحنه هاي اضافي متعددي نيز پديد آورده اند كه اثر را به طور بيهوده اي كشدار و كسالت بارنموده است. علاقه سازندگان فيلم به طرح شعارهاي سياسي گروهي و جناحي و باندي موجب شده كه متاسفانه سكانس هاي به اصطلاح گل درشت شعر و شعاري، فيلم را از نفس بيندازد. مانند صحنه اي كه مصطفوي براي جانشين جوانش، سخنراني مي كند و يا مكالمات متعدد تلفني همين شخصيت با ناشناسي در آن سوي خط.
- واقعا به «يه عاشقانه ساده» نمي توان لقب فيلم اطلاق كرد، چون در واقع به جاي عناصر سينمايي، واجد ويژگي هاي تصوير متحرك و نمايش لباس و صحنه هاي روستايي و مانند آن هست، فقط در آن، «سينما» وجود ندارد. به نظرم با شناختي كه از سامان مقدم دارم، احتمالا خود وي نيز براين واقعيت معترف خواهد بود. فيلم با يك قصه قديمي و تكراري سرهم بندي شده و اضافه كردن يك سري شبه داستانك هاي بي ربط، مثل استفاده از موادمخدر در پخت نان (نكند يكي از نهادهاي مبارزه با موادمخدر، از سرمايه گذاران فيلم بوده است!) از يك تيپ سازي كليشه اي نيز بازمانده و حتي نتوانسته بازي هاي متوسطي از هنرپيشگانش به نمايش بگذارد. افه هاي فيلمفارسي عاشق شكست خورده، خنده ها و گريه هاي آبكي دختر فداكار و فردين بازي عاشق ايثارگر، به علاوه يك كدخداي فيلم هاي روستايي دهه 30 و 40 و يك پدر مظلوم رعيت مآب مربوط به همان فيلم ها، همه و همه از «يه عاشقانه ساده»، يك نمايش ناشيانه روحوضي- تراژدي ساخته است!
«آمين خواهم گفت» از يك طرف ورسيون امروزي فيلمفارسي هايي مانند «گدايان تهران» و «قهرمان قهرمانان» است و از سوي ديگر هم وامدار فيلمفارسي هاي شبه روشنفكري دهه 50 مانند «بي تا» و «نفرين» و «غزل» و...
«چك» كاظم راست گفتار مانند داستان و شخصيت هايش از ساختار مغشوشي برخوردار است و با ملغمه اي از كليپ و فيلم حادثه اي و زد و خورد و كمدي اسنپ استيك و تراژدي و...حاصلي جز يك سري تصاوير بي ربط براي شبه داستاني كه هزاران شعار در خود دارد، نيست.
بخشي از «پل چوبي» كپي دست چندمي از فيلم «قصه عشق» دهه 70 است كه در آن زمان هم اثر ضعيف و سانتي مانتالي ارزيابي شد كه فقط براي عاشق پيشه هاي اواخر دهه 40 مكان هايي مانند پارك ساعي و مانند آن مناسب بود و نيش و اشاره فيلمساز به شعارهاي شبه سياسي يكي دو سال اخير موجب شده كه وي حتي از همان ساختار نسبتا يكدست «قصه عشق» نيز فاصله بگيرد و با چاشني شعر «نازلي» شاملو و ترانه «غريبه اي در شب» فرانك سيناترا همراه بازي به شدت تخته اي هديه تهراني و بهرام رادان به چنان ملغمه اي برسد كه هيچ چيز نجات بخشش نباشد.
«من همسرش هستم» دومين تلاش كارگردان شدن يك تهيه كننده در جشنواره فجر اخير، نسخه جديد فيلم دست چندمي ديگر به نام «زن ها فرشته اند» بود كه چند سال پيش روي پرده رفت. در اين فيلم نماهاي «چشم و ابروشات» و مانند آنچه در فيلم «خصوصي» توسط تهيه كننده ديگر اين سينما انجام شده بود، براي نمايش چهره و آرايش بازيگران و پولي كه خرج دستمزد كلان آنها (به عنوان بالاترين هزينه هاي فيلم) شده بود، جايگاهي بالاتر از فيلمنامه و منطق داستاني و ساير عناصر سينما يافته بود.
شگفتي از پيمان معادي سازنده فيلم «برف روي كاج ها» است كه چگونه از فيلمنامه نويسي شروع كرد ولي براي اولين فيلمش حتي نتوانسته يك فيلمنامه معمولي دست چندم را تهيه كند. پيمان معادي نبايد فريب تشويق هاي آنچناني و تماشاگر جشنواره اي را بخورد كه اساسا سليقه و ذائقه و فضا و جوگيريش با تماشاگر معمولي سينماي ايران متفاوت است و اين را سال ها تجربه در اهداي جايزه سيمرغ بلورين فيلم مردمي نشان داده كه به جز «اخراجي ها» هيچ كدام ديگر در رده فيلم هاي پرفروش قرار نگرفتند. جوايز خارجي هم براي «جدايي نادر از سيمين» ربطي به «برف روي كاج ها» ندارد كه برايش شيشه نوشابه باز كنيم. حكايت من آنم كه رستم بود پهلوان است و بس!
پس به خود فيلم بپردازيم با يك داستان هزاران بار تكرار شده يك خطي و سياه و سفيدي بي منطق (برخلاف بسياري از فيلم هاي سياه و سفيد تاريخ سينما و حتي سينماي ايران) و شخصيت ها و يا بهتر بگوييم تيپ هاي خام و نپخته و بدون هيچ گونه بعد با بازي هاي ناشيانه مهناز افشار و حسين پاكدل (كه بود و نبودش در روند فيلم تأثيري ندارد و اي كاش آن دو سه صحنه حضورش نيز توسط كس ديگري روايت مي شد)، فضاهاي پرداخت نشده و شعاري مانند خانه اي كه اتفاقات در آن مي افتد و طريق آشنايي زن با مرد جوان كه به بهانه گوش دادن پيانو توسط خواهرزاده اش است. (خواهرزاده اي كه ديگر براي گوش دادن پيانو نمي آيد ولي سر و كله دايي اش مدام از پشت پنجره و در خانه پيداست) تا دزدي كه به خانه همان خواهرزاده مي زند، در غياب دايي كه مثلا توجيهي براي دوباره آمدنش شود و آن جلسه چاره انديشي اهل كوچه براي جلوگيري از دزدي كه به جلسات بيماران سرطاني يا در حال ترك اعتيار بيشتر شبيه است! و تا كلاس پيانوي زن كه از اول فيلم مي بينيم و اصلا همين كلاس موجب خيانت شوهرش شده ولي پس از رفتن شوهر باز هم اعلاميه چاپ مي كند كه كلاس پيانو برقرار كرده است! گويي فيلمساز فراموش كرده وي پيش از اين نيز كلاس پيانو داشته است!!
به نظر مي آيد از يك سو فيلم در حال يادآوري فيلم «چشمان باز بسته» استانلي كوبريك است كه در چند جاي فيلم نيز موسيقي متن آن را استفاده كرده (اما آن ريشه يابي خيانت كجا و اين نوك زدن به هر موضوع كليشه اي و تكراري كجا؟) و از سوي ديگر فيلمفارسي هايي مانند «قصاص» نظام فاطمي را مدنظر دارد. اما متأسفانه حتي به ساختار سينمايي آن نيز راه نبرده و جوگير فضاي «جدايي نادر از سيمين» باقي مي ماند.
ادامه دارد

 



نگاهي به فيلم «انتهاي خيابان هشتم» حفره هاي فراخ فيلمنامه در اثري بي هويت و سطحي نگر!

سعيد رضايي
اگر از مضمون و مقوله نرم افزاري مدنظر قرار گرفته در فيلم اخير عليرضا اميني- كه مي توان آن را به صورت جدي به چالش فكري كشاند و بي مايه و سطحي زده بودن اش را به عياني به رخ كشيد- بگذريم، بي ترديد مشكل اصلي فيلم سينمايي «انتهاي خيابان هشتم» مقوله فيلمنامه است كه همان موضوع هميشگي و معضل جدي و مشكل مادام العمر سينماهاي ايران است؛ در اين فيلم، فيلمنامه ابدا چفت و بست حقيقي ندارد و به همين دليل نتوانسته است آنچنان كه بايد و شايد دست آويز و تكيه گاه خوبي براي كارگردانش باشد.
عليرضا اميني در فيلم «هفت دقيقه تا پاييز» به خوبي و به وضوح نشان داده بود كه به عنوان يك كارگردان جوان و تجربه گرا تلقي درست و كارآيي از مفهوم كارگرداني سينما دارد و اين قابليت و ظرفيت را داراست كه بتواند در يك فيلم قصه گو، متدي از كارگرداني را به كار گيرد كه اثرش ضمن دربر داشتن مؤلفه ها و فاكتورهاي جذابيت براي مخاطب عام، از زيبايي شناسي بصري و عناصر مورد علاقه سينمادوستان حرفه اي نيز برخوردار باشد.
اما در «انتهاي خيابان هشتم» اوضاع كاملاً فرق مي كند و حتي مي توان گفت كه فيلمنامه از توفيق نسبي در انعكاس سوژه دمده فيلم هم عاجز است و نتوانسته ايده اي تكراري و داستان فرماليته آن را حتي در ابتدايي ترين شكل هم به منصه ظهور سينمايي برساند.
شخصيت ها رها، فضاسازي نادرست، چيدمان وقايع به صورت از هم گسسته و حتي نامعلوم بودن كاراكترهاي اصلي چه به لحاظ شخصيت پردازانه و چه از جنبه تيپيكال و همه اين ها درحالي است كه داستان فيلم روايت گر يك موقعيت است؛ موقعيتي كه نه براساس «شخصيت پردازي» بلكه بر مبناي «شرايط» شكل گرفته است.
و اين همه درحالي است كه تكيه گاه و پاشنه آشيل اصلي چنين نحوه اي از فيلمسازي يعني فيلمنامه، ايرادات جدي دارد و اساساً قابل اتكا نيست؛ همچنان كه در فيلم انتهاي خيابان هشتم اين موضوع از جهات مختلف خود را نشان مي دهد.
در اين فيلم فضاسازي ها غيرواقعي است، شخصيت پردازي ها ابتر و نيمه كاره اند، شكل گيري ارتباطات معيوب و نيمه تمام و حتي بازي ها غير از چند موقعيت خاص و كم تعداد، تكراري و دمده است و بالاخره آن پايان بندي ناشيانه و باسمه اي كه بيش از آنكه مخاطب را دچار التهاب، نگراني، اضطراب و غم كند، موجبات خنده او را فراهم مي آورد!
آيا فيلم «انتهاي خيابان هشتم» ادعاي اجتماعي سازي دارد؟ اين بيشتر به يك شوخي شبيه است؛ چراكه نه نتيجه اي از فيلم عايد مخاطب مي گردد؛ نه تأمل و تفكري از خلال واقعيت هاي عيني جامعه در بستري از درام سينمايي برانگيخته مي شود .
اين فيلم واگويه اي نسبتاً مضحك و نازل از يك تلاش نافرجام سينمايي است؛ خاصه آنكه به چنين موقعيتي بايد اضافه كنيم مميزي هاي فيلم را در كنار حجم انبوهي از سمبل كاري و بسازي و بندازي سينمايي كه خيلي تعجب برانگيز است ديدن آنها در فيلمي از عليرضا اميني با آن سابقه و كارنامه هنري و به ويژه تجربه فيلم خوب و مثال زدني «هفت دقيقه تا پاييز».
فيلم دچار نقصان هاي بسياري است و همان طور كه گفتيم سرمنشأ اين نقصان ها فيلمنامه است و در دامنه آبشخور اصلي، ضعف هاي ديگري كه هم از ناحيه كارگرداني و هم از ناحيه فضاي كلي فيلم و بازي ها، بر كليت اثر تحميل شده است و اين همه ناشي از چيست؟
كارنامه فيلمسازي عليرضا اميني بي ترديد نيازمند يك بازنگري جدي به ويژه از سوي خود او و نيز خاصه از سوي منتقدان آثارش است و البته كساني كه تلاش مي كنند فيلم هاي او را از پشت عينك مطلق گرايي ستايش آميز بنگرند و راه را بر نقد جدي و ستيهنده و رو به جلو ببندند؛ به راستي اينان بزرگ ترين و جدي ترين دشمنان يك فيلم ساز هستند؛ البته فيلمسازي كه نگاهش رو به جلو و گام هايش به سمت آينده اي بهتر باشد و نه فيلمسازي كه درجا زدن و عقب گرد را به قيمت ستايش هاي كاذب شبه منتقدان بپذيرد.
اميدواريم فيلم بعدي عليرضا اميني، كارگردان جوان و خوش قريحه و آينده دار سينماي ايران اثري به مراتب بهتر و ديدني تر از «انتهاي خيابان هشتم» باشد. اميدوار!

 



سينما با طعم صهيونيسم

مصطفي انصافي
برخي از صاحب نظران معتقدند تاريخچه به وجودآمدن افكار صهيونيستي را بايد در نوشته هاي موسي هس در كتاب «روم، اورشليم درسال 1862» و لئوپينسكر در كتاب «خودرهاسازي» كه در سال 1882 منتشرشد، جست وجو كرد. «هس» كه از اولين صاحبنظران يهود در مسئله صهيونيسم است نكته جالبي را ارائه داده و نوشته: «نكته بسيار موثر در باره نيايش هاي عبري، بيان روح جمعي و گروهي يهود است. اين ها مدافع و شفيع فرد نيستند؛ بلكه بر همه قوم نظر دارند.» از اين وقت بود كه فكر ملت جهاني يهود به وجود آمد «تا سلطه سياسي و ايدئولوژي خود را بر مردم ممالك مختلف اعمال كنند.»
«موسي هس» مي گفت: «يهودي متجددي كه وجود مليت يهود را انكار كند، نه فقط يك ملحد به مفهوم مذهبي است، بلكه خائن به ملت و نژاد و حتي به خانواده اش مي باشد.»
هرتزل با الهام گرفتن از نوشته هاي «هس آلماني و لئوپينسكر روسي» براي تأسيس مكتبي جهت گردآوردن يهوديان پراكنده در جهان و يا محصور «در محله هاي كليمي» كشورها، اقدام كرد.
يهوديان همواره در ميان اقوام اروپايي از قرن ها پيش به عنوان مردمي پست و لعين و پيامبركش قلمداد مي شدند و چهره اي منفور از آنان در ذهن و فكر مردم بود. يهوديان با تجربه هايي كه به دست آورده بودند زماني كه توانستند بعد از جنگ جهاني دوم با تصرف مناطق فلسطين اشغالي براي خود قلمروي را فراهم آورند به اين نتيجه رسيدند كه تنها عاملي كه مي تواند آنان را به آرمان هاي شيطانيشان برساند فقط كنترل افكار عمومي است و از اين رو بود كه با تمام توان درصدد برآمدند تا چهره خود را در ميان جهانيان تلطيف نمايند.
سينما در عصر حاضر يكي از مهم ترين ابزارهاي هنري و صنعتي در راستاي گسترش هويت، فرهنگ و انديشه موردنظر ارزيابي شده است. در اين ميان سرمايه گذاري عظيم سرمايه داران صهيونيستي روي اين صنعت نمودي ويژه دارد. سينما، يكي از مهمترين ابزارهاي ارتباط جمعي است كه به مدد جذبه و گيرايي اش اين توانايي را دارد كه ايستارهاي خاصي را به ميليون ها تماشاگر تحميل نمايد. صهيونيست ها خيلي زود به تأثير سينما و اهميت آن در استفاده تبليغاتي پي بردند و براي كنترل اين ابزار تمام هم و غم شان را به كار بستند. دستگاه هاي تبليغاتي آنها با كمك سرمايه هاي كلان يهوديان از همان اوايل ظهور اين پديده درجهان سعي داشتند با پرداخت پول هاي هنگفت اين صنعت مهم تبليغاتي را در راستاي اهداف پليد و دسيسه هاي شيطاني خود به زير سلطه خويش درآورند. لذا ديري نپاييد كه يهوديان با خريد مشهورترين شركت هاي توليد فيلم در جهان، به ويژه در آمريكا توانستند افسار اين پديده را در دستان خود بگيرند و صنعت سينمايي غرب و بلكه تمام دنيا را در انحصار خود قرار دهند. به طوري كه امروز در آمر يكا اكثر شركتهاي توليد فيلم سينمايي متعلق به سرمايه داران صهيونيست بوده و از اين طريق هر ايده و ايستاري كه باب ميلشان است را به دنيا حقنه كرده اند.
صهيونيست ها تقريبا به طور كامل شركت هاي توليد فيلم در هاليوود را در اختيار خود گرفته اند. شركت فاكس قرن بيستم، تحت مالكيت ويليام فاكس يهودي است. شركت يونيورسال به كارل ليمل، شركت مترو به گلدن ماير؛ شركت برادران وارنر به هارني وارنر؛ شركت پارامونت متعلق به هودكنسون است كه همكيشان يهودي اند. لابي صهيونيسم در هاليوود، درعرصه توليد فيلم هاي كودكان نيز تاكنون بسيار موثر و فعال عمل كرده است. امروزه در سراسر دنيا والت ديزني نامي آشنا براي بيشتر كودكان است و خانواده ها براي نشان دادن علاقه خود به فرزندانشان انيميشن هاي اين شركت را براي فرزندانشان تهيه مي كنند!
صهيونيسم كه مدت هاست درهاليوود به عنوان مركز قدرت سينماي جهان نفوذ كرده اند درسال هاي اخير مسير ديگري را براي نفوذ در سينماي جهان و به خصوص در خاورميانه دنبال مي كند. صهيونيست ها كه درجامعه جهاني اقليتي كوچك محسوب مي شوند و حتي از سوي يهوديان بي شماري نيز طرد شده اند از سال هاي قبل براي بيرون آمدن از اين انزوا تلاش هاي گسترده اي را دراين عرصه آغاز كرده اند. سينما كه بدون شك يكي از تاثيرگذارترين رسانه هاي تبليغي است، از آغاز تاسيس دولت اسرائيل مورد توجه صهيونيست هاي افراطي بوده است. اما در سال هاي اخير اين تلاش ها به شكل منسجم و سازمان يافته اي مسير خود را تغيير داده است. درگذشته صهيونيست ها با نفوذ درپست هاي كليدي هاليوود تلاش كردند تا در مسير توليد جهاني به نفع خود بهره برداري كنند و كمتر به طور مستقيم در مجامع جهاني شركت كنند.
«نيل گابر» نويسنده يهودي تبار در يكي از آثارش كه درسال 1988 نوشت اشاره مي كند كه بزرگ ترين استوديوهاي هاليوود از جمله كلمبيا، مترو گلدوين ماير، برادران وارنر، پارامونت، يونيورسال و فاكس قرن بيستم توسط يهوديان تأسيس شده اند و به واسطه يهوديان اروپاي شرقي اداره مي شوند.
هنري فورد نيز در يكي از آثارش (استقلال نازپرورده) بيان مي دارد كه يهوديان صهيونيست نه بر نيمي از هاليوود بلكه بر همه آن غلبه يافته اند، اين نفوذ از همان ابتدا نه تنها در مديريت بلكه با حمايت از هنرمندان يهودي شدت گرفت. امروز بسياري از اهالي هاليوود را هنرمندان يهودي تشكيل مي دهند.
در فهرست كارگردانان يهودي با اسامي مشهوري كه برخي از آنها تهيه كننده آثار خود نيز محسوب مي شوند ، مواجه مي شويم. كساني چون اريك فون اشتروهايم، ژوزف فون اشترنبرگ، ارنست لوبيچ، استنلي كوبريك، ماكس افولس،ديويد كروننبرگ، فريتس لانگ، ويليام شانتر، رومن پولانسكي، سيدني لومت، بيلي وايلدر، استيون اسپيلبرگ، وودي آلن، سيدني پولاك، راب راينر، كلودللوش، ژان لوك گدار،مل بروكس، پيتر باگرانوويچ، ساموئل گلدوين،اندي اكرمن، مايك نيكولز، تيم برتون، ران سيلور، توني راندال...
نفوذ صهيونيست ها در هاليوود تا به اندازه اي است كه مسئله اي مثل هولوكاست بدل به يكي از مفاهيم غالب در هاليوود شد و هر فيلمسازي در روي آن دست گذاشت با پول هاي صهيونيستي حمايت شد. فيلم هايي مثل «فهرست شيندلر»، «پيانيست»، «زندگي زيباست» و... مشتي از خروار است كه نشانگر نفوذ صهيونيسم در هاليوود مي باشد.
فيلم «فهرست شيندلر» با روشناي شمعي درتاريكي و مراسم دعاي يهوديان شروع مي شود. مشخصات فيلم همراه با حركت قطاري كه مهاجران را حمل مي كند، نوشته مي شود. شيندلر، فردي خوشگذران و پرقدرت است. او عضو حزب ناسيونال سوسياليسم آلمان است و يهوديان را براي منافع اقتصادي خود قرباني مي كند. شيندلر با افسران «اس اس» همكاري مي كند و در كشتار يهوديان، تصميم گيري ها برعهده اوست. دركنار او، شخصيت هاي ديگري نيز قرار دارند كه درعين وفاداري به آرمان هاي نازي ها، بركشته شدگان دل مي سوزانند.
فيلم در نهايت با مظلوم نمايي يهوديان و بزرگداشت شيندلر و تلاش هاي او درجهت حفظ جان عده اي از يهوديان پايان مي پذيرد.
فيلم «پيانيست» ساخته «رومن پولانسكي» محصول 1992آمريكا و روايتي ديگر از هولوكاست است. فيلم بر محور زندگي يك نوازنده پيانو در ايستگاه راديويي ورشو و خانواده او دور مي زند. زندگي معمول آنها با شروع جنگ دگرگون مي شود. تحقير و آزار و اذيت آنان به جرم مذهبشان افزايش مي يابد و سرانجام به گتو منتقل مي شوند. او به همراه هزاران نفر ديگر چند سال در آنجا مي ماند، به دفعات مي گريزد، ولي دوباره او را پيدا مي كنند. وي مدتي طولاني درخرابه اي مخفي شده و تا رسيدن نيروهاي متفقين خود را با فلاكت و بدبختي زنده نگه مي دارد.
درسراسر فيلم «پيانيست» كه شامل تمام سال هاي جنگ جهاني دوم است به صورت اغراق آميزي حتي يك نفر لهستاني غير يهودي كشته نمي شود. دراين فيلم، همچنين برخلاف واقعيت، يهوديان آمريكا، تبديل به ناجي هاي قهرمان مي شوند.
مارلون براندو در كهنسالي اعتراف تكان دهنده اي داشت مبني بر اينكه، سيطره يهوديان بر هاليوود آن را به فساد و تباهي كشانده است و باعث شده تا فيلم ها و ستارگان سينما در عالم ستاره آل صهيون و تمايلات آنها دور بزنند. گرچه اندكي بعد تحت فشار صهيونيست ها از گفته خود پشيمان شد.
سلطه بر جشنواره هاي سينمايي اسكار، كن و برلين و يك دو جين جشنواره هاي سينمايي ديگر توسط صهيونيست ها چيزي عادي شده و همه از كنار اين مسئله به راحتي ردمي شوند. ولي مسئله
اينجاست كه صهيونيست ها دقيقاً مي دانند كه با چه ابزاري كدامين هدف را نشانه گرفته اند و در اين كارزار تنها راه مقابله با ايستارهاي پوچ و قهرمان پروري هاي مهمل رسانه صهيونيستي هاليوود، استفاده از همين ابزار درجهت خنثي سازي اثرات آن مي باشد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14