(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 - شماره 20203 

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
شاه كليد فيلم فرهادي كجاست؟
رهبر معظم انقلاب: مسئله اول كشور بايد فرهنگ باشد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
شاه كليد فيلم فرهادي كجاست؟

مهدي توسليان
مگر آقاي بوش ،ايران را با تمامي نرمشي كه دولت جناب آقاي خاتمي از خود نشان داد محور شرارت نخواند و مگر آقاي واين برگر، وزير دفاع وقت آمريكا نسخه خشكاندن ريشه ملت ايران را نپيچيد و مگر امروز ايران متهم به حمايت از تروريسم نيست؟ آقاي فرهادي در مصاحبه با نشريه اسكرين ديلي فرمودند كه من فيلمسازي اخلاقگرا هستم و از ورود به بازي هاي سياسي پرهيز دارم؟ پس به راستي چه اتفاق خاصي رخ داده است كه بداخلاق ترين نظام سياسي جهان - و به قول آقاي خاتمي رئيس جمهور اسبق ايران ، آمريكاي ماجراجوي چاقوكش زورگوي بي فرهنگ - براي ايشان فرش قرمز پهن مي كند؟ چه خبر شده است كه اكثر ملل جهان به ديدن اين فيلم دعوت مي شوند حتي اشغالگران قدس؟!! سياس ترين رجال روزگار از آقاي ساركوزي رئيس جمهورفرانسه گرفته تا جناب اوباما به اين فيلم اقبال نشان داده و سخنگوي وزير امور خارجه آمريكا خانم ويكتوريا نولاند در بي سابقه ترين شكلي آقاي فرهادي را مي ستايد. به اظهارات معنادار ايشان توجه كنيد :
«ما موفقيت و تعهد او را نسبت به فرهنگ غني و مقاوم ايران تحسين مي كنيم .»
يقينا با توجه به مواضع دولت آمريكا عليه ايران و فيلم هاي هاليوودي 300 و جن گير ، تعريف خانم نولاند از «فرهنگ غني و مقاوم» ايران نه منطقا منطبق با فرهنگ اسلامي است و نه حتي فرهنگ باستاني ! ولي به اعتقاد برخي منتقدان ، با توجه به كدهاي موجود درفيلم جدايي ... ، گويا مصالحه اي ميان آقاي فرهادي و آمريكا صورت گرفته است .
از دريچه دوربين آقاي فرهادي ، در متن سياه جامعه اسلامي و نظام ناكارآمد ايران(!) شهروندان به سه دسته تقسيم مي شوند. دسته اول ، قشر سنتي و عقب مانده جامعه هستند كه به رغم پايبندي به احكام ديني ، در آتش فقر و فلاكت و بيكاري مي سوزند . تقيد به اداب شرعي نه تنها گره از كارشان نمي گشايد بلكه اساسا دينداري جز توليد دردسر ره آورد ديگري براي آنان ندارد! البته دروغگويي و پنهان كاري جزء لا ينفك شخصيت اين طبقه است!!!
دسته دوم ، نماينده نيمه متجدد جامعه بوده واز رفاه نسبي برخوردارند .اين طبقه اهل گذشت و پايبند به عواطف انساني اند. توجه به فرهنگ ملي از خصوصيات بارز اين طبقه است .
دسته سوم ، متعلق به قشر متجدد و مدرن جامعه بوده و نسبتي با شريعت ندارند ، به سازهاي غربي علاقه مندند، زبان انگليسي بلدند و به موسيقي سنتي و صد البته از نوع اپوزيسيوني آن گرايش دارند ولي درعين حال بيزار از ايران و شيفته مهاجرت به ديار غربند و اصلا و ابدا اهل دروغ و دغل نيستند!!!
و اما شاه كليد فيلم آقاي فرهادي در جمله اي ازدقايق آغازين نهفته است كه وقتي قاضي از سيمين علت درخواست طلاق از شوهرش را مي پرسد او با لحن حق به جانبي مي گويد: « من ترجيح مي دهم بچه ام توي اين شرايط بزرگ نشود حاج آقا! من به عنوان مادر اين حق را دارم .» و قاضي دو بار مي پرسد « چه شرايطي ؟» وسيمين بدون آنكه پاسخي دهد به شكل معنا داري سر را به زير مي اندازد و بعد كل ماجراهاي داستان فيلم به چرائي تمايل سيمين به زندگي در غرب مي پردازد و اينچنين است كه هاليوود با تمامي دشمني هاي خود با ملت مسلمان ايران در قبال امتيازي كه از فيلم آقاي فرهادي دريافت مي كند پيكره سرباز صليبي اسكار را براي اولين بار در تاريخ ، تقديم يك فيلم ايراني ميكند.البته ناگفته نماند كه آقاي فرهادي در فيلم چهارشنبه سوري خود نيز به نوعي ، ايران را محيطي نامناسب براي تربيت فرزندان معرفي كرده و براي حل مشكل ، خروج از كشور را توصيه ميكند!
بدون آنكه بخواهيم آقاي فرهادي را به بيگانه دوستي متهم كنيم معتقديم افزون بر كدهاي معنادار نهفته در فيلم جدايي ... كه مكمل فيلم هاي« چهارشنبه سوري» و « در باره الي » است ، در اظهارات مربوط به مراسم گلدن گلوب و اسكار ايشان ، پيامهائي مستتر بود كه بيش از پيش ، اشتهاي اسلام ستيزانه اصحاب هاليوود را تحريك كرد. ابتدا سخنان ايشان را با هم مي خوانيم :
«ايرانيان بسياري در سرتاسر جهان در حال تماشاي اين لحظه اند و گمان دارم خوشحالند. نه فقط به خاطر يك جايزه مهم يا يك فيلم يا يك فيلمساز. آن ها خوشحالند چون در روزهايي كه سخن از جنگ، تهديد، و خشونت ميان سياستمداران در تبادل است نام كشورشان ايران از دريچه باشكوه فرهنگ به زبان مي آيد. فرهنگي غني و كهن كه زير
گرد و غبار سياست پنهان مانده. من با افتخار اين جايزه را به مردم سرزمينم تقديم مي كنم. مردمي كه به همه فرهنگ ها و تمدن ها احترام مي گذارند و از دشمني كردن و كينه ورزيدن بيزارند.»
با وجود آنكه آقاي فرهادي و علاقه مندان به ايشان ، مدعي غير سياسي بودن فيلم جدايي... اند ولي شايد به جرات بتوان گفت بيانات كوتاه ايشان در روز مراسم اسكار از سياسي ترين سخناني بود كه از زبان يك هنرمند به ظاهر گريزان از سياست عنوان شد . و حال بهتر است به لايه هاي پنهان تر بيانات جناب فرهادي نگاهي اجمالي بيندازيم:
يكم-« ... ..در زماني كه سخن از جنگ، تهديد، و خشونت ميان سياستمداران در تبادل است.....»
با توجه به عبارت فوق، هويت سياستمداران و طرفين جنگ بر كسي پوشيده نيست .
پاورقي

 



رهبر معظم انقلاب: مسئله اول كشور بايد فرهنگ باشد

بسياري از مشكلاتي كه به نظرمان مي رسد در صحنه هاي مختلف اجتماعي و اقتصادي و يا حتي سياسي داريم، اگر كاوش كنيم، به مشكلات فرهنگي برمي گردد. با اينكه نظام جمهوري اسلامي، از آغاز، بر يك مبناي فرهنگي بنيان شد و رهبر و پديدآورنده اين نظام، يك عنصر بيش از همه چيز فرهنگي بود و مسؤولان اين نظام هم در طول اين مدت، تقريباً هميشه همين طور بوده اند؛ درعين حال بايد اعتراف كنيم كه در زمينه هاي فرهنگي، آن كار مطلوب و مورد انتظار را خيلي انجام نداده ايم. مجموعاً در زمينه هاي فرهنگي، ما كم كاري داريم؛ حقّاً اين را بايد قبول كنيم.19/9/69
اين دغدغه در ذهن من هست كه فرهنگ جنگ و فرهنگ انقلاب و درحقيقت روحيه انقلاب -آن روحيه اي كه در جنگ، ميداني براي رشد و بالندگي پيدا كرده بود- از بين برود. البته بايد به خداي متعال توكل كرد و به آينده خوش بين بود؛ كه من حقيقتاً به آينده خوش بينم و خيلي از افق ها را خوب و روشن مي بينم. به هر جهت، اين دغدغه وجود دارد.25/4/70آيا فرهنگ جامعه، بر مبناي تفكر و روحيه انقلاب، آن تحول لازم را پيدا كرده است؟ اگر بگوييم بله؛ چنانچه كسي با ژرف نگري به مسأله نگاه كند، بعيد است كه اين را از ما قبول نمايد. البته خيلي تغييرات، ايجاد شده، اما نمي شود ادعا كرد كه تحول كامل فرهنگي انجام شده است. شايد لازم باشد كه در طول سي سال، چهل سال و يا پنجاه سال، اين تحول انجام شود -حرفي نيست- اما حركت بايد به آن جهت باشد. بلاشك، ما امروز را كه نگاه مي كنيم، بايد مثل راه رويي باشيم كه وقتي در ساعت پنجم حركت خودش نگاه مي كند، بايد از ساعت اول بيشتر رفته باشد؛ ساعت دهم، از ساعت پنجم بايد بيشتر رفته باشد. اگر ديديد بيشتر نرفته، پس عيبي در كار است. ما بايد روزبه روز به آن فرهنگ انقلابي در همه شؤون نزديك تر شده باشيم. اگر ببينيم اين حادثه اتفاق نيفتاده، بايد استنتاج بكنيم كه كار و تلاش فرهنگي در جامعه انقلابي ما، به خوبي و كمال و سلامت انجام نگرفته است و نقايصي دارد، كه آن نقايص را بايد برطرف كنيد. مثل همه مردم ديگري كه وقتي نقصي در كارشان باشد، خودنگري و بازنگري مي كنند، راه هاي جديد را جست وجو مي نمايند، عيوب را مي فهمند و علاج مي كنند. بايد ببينيم مشكل چيست، بايد عيوب را پيدا كنيم و آنها را درمان نماييم. بايد راه جديدي پيدا كنيم و اگر ميان بر هست، بزنيم. چنانچه سرعت، كم است، بايد بيشترش كنيم.19/9/69
بايد مسأله فرهنگ را با كليتش، مسأله اول اين كشور به حساب آورد. ما اگر توانستيم فرهنگ اين كشور را با پايه هاي مستحكم و قويم10 و نهادهاي صحيحي كه كارآيي لازم را داشته باشند، پشتيباني و تقويت كنيم، كار اين كشور روي غلتك خواهد افتاد و پيشروي اين كشور در همه زمينه هاي مورد نظر تضمين خواهد شد. چنانچه ما فرهنگ را اصلاح و دنبال نكرديم، به احتمال زياد برنامه ريزي هايمان ابتر خواهد بود؛ يعني مدتي تلاش مي كنيم، زحمت مي كشيم، اما نمي توانيم به نتايج قطعي آن اميدوار باشيم.20/9/75
گذشته از اين مسائل، امروز واقعيت هايي وجود دارد كه مي خواهم راجع به آنها قدري صحبت كنم. البته هيچ پيشنهاد عملي هم ندارم. پس، از من توقع هم نكنيد كه بنشينم و به شما پيشنهاد عملي بدهم. اين شماييد كه بايد هم پيشنهاد عملي بدهيد و هم خودتان عمل كنيد. بحمدالله، همه شما مسؤوليد؛ و من آن موضوع سيصدوسيزده نفري را كه اول صحبتم درباره شما گفتم، مبتني بر تعارف نبود؛ بلكه اعتقادم اين است. من اين اعتقاد را درباره كساني از شما كه مي شناسمتان، راسخ تر از كساني كه نمي شناسم، دارم. لذا مي خواهم با همين احساسي كه درباره شما دارم، آن قلّاده معنوي تكليفي را كه بر گردن داريد، سنگين تر و محكم تر كنم. اين تكليف من است. اصلاً معناي تكليف همين است؛ يعني كلفت11 را بر دوش كسي بار كردن. خدا، بزرگ ترين مكل ّف و انسان برترين مكلّف است. بشر در تكليف -در قبول كلفت و قبول زحمت- است كه مي تواند قله ها را فتح كند. يك ملت اگر زحمت نكشد، اگر تلاش نكند و اگر به خودش رنج ندهد، راحتي هاي آميخته با آن رنج را هم به دست نخواهد آورد. راحتي ناشي از تنبلي را به دست مي آورد، اما راحتي ناشي از تنبلي، مثل راحتي بيمار در بستر بيماري است كه دراز كشيده، راحت است، كاري هم نمي كند، اما سالم نيست. راحتي ناشي از زحمت و تلاش، مثل راحتي آن ورزش كاري است كه ورزشش را مي كند، رنج را مي پذيرد، بعد مي آيد بدنش را شست وشو مي دهد، احساس آسايش، آرامش، قدرت، روحيه باز و اقتدار جسماني و روحي مي كند.12/5/79
و من به عنوان بنده خدا، مي خواهم امروز تكليف شما را سنگين كنم. لذا، برخي از واقعيت هايي را كه مي دانم، مي گويم. از همين حالا عرض مي كنم، كه خود شما هم اين واقعيت ها را مي دانيد. منتها در شنيدن اثري هست كه در دانستن نيست. مي خواهم با اينكه خودتان مي دانيد، باز هم بشنويد.
فصل دوم: منشأ انقلاب اسلامي
«ألم تر كيف ضرب الله مثلاً كل مهً طيبهً كشجره طيبه أصلها ثابأ و فرعها في السّماء »1
خداي متعال براي اينكه جريان هاي زندگي و تاريخ را به درستي به بشر بفهماند اين تمثيل را در قرآن كريم مي آورد كه هر پديده اي، هر جرياني، هر فكري و هر واقعيتي در جامعه و در تاريخ در صورتي مي ماند و بارور مي شود كه در اصل و ريشه، طيّب و پاكيزه باشد؛ مانند درختي كه طيّب و پاكيزه است. يعني درختي كه در اصل، سالم است و دچار نقص و بيماري و آفت نيست، و اين درخت در زميني كه مي تواند درختان را بارور بكند، غرس مي شود؛ اين چنين درختي رشد مي كند و باقي مي ماند و در زمان خود شكوفا مي شود و در زمان خود ميوه شيرين و مطلوب را مي دهد و انسان از آن بهره مي برد. يك حادثه، يك پديده اجتماعي هم همين طور است. كلمه يعني همه پديده ها و همه حادثه ها و همه انديشه ها و عقيده ها و خلاصه همه چيزهايي است كه در اين عالم به انسان ارتباطي دارد. كلمه، اگر طيّب باشد، اگر سالم باشد و اگر مانند نهالي كه در سرزمين مناسبي غرس مي شود در سرزمين مناسب خود قرار بگيرد، رشد مي كند. همه جريان هاي تاريخ را و همه حوادث را مي شود با اين ترتيب و با اين معيار، نسبت به ماندن يا نماندنشان پيش بيني كرد.24/12/58
انقلاب ما بسيار عظيم و بسيار بالاتر و برتر از تقويم ها و تقديرهاي ناظران بين المللي است. از لحاظ بنيه، بسيار قوي است. به همين دليل با وجود اينكه عليه اين انقلاب، تهاجم ها و ضربه ها و محاصره ها، بيش از همه انقلاب هايي كه من مي شناسم بوده؛ آسيب پذيري اين انقلاب، از همه انقلاب هاي بزرگ دنيا به مراتب كمتر بوده است. من يادداشت كرده ام كه انقلابمان را با سه انقلاب معروف -كه كم و بيش شما آقايان مي شناسيد- مقايسه كنم. البته غير از اينها هم مواردي هست، اما اين سه انقلاب، مهم است.
يكي «انقلاب كبير فرانسه»2 است؛ از انقلاب هاي دور دست با دويست وخرده اي سال فاصله. يكي «انقلاب شوروي» است در فاصله تقريباً نزديك به ما كه يكي از بزرگ ترين انقلاب هاي قرون اخير است. يكي هم يك انقلاب اسلامي، يعني «انقلاب الجزاير» كه حقيقتاً انقلاب بود. آدم نمي تواند اين كودتاهايي را كه به اسم انقلاب، در آفريقا و آمريكاي لاتين انجام گرفت يا آنچه در هند اتفاق افتاد، واقعاً خيلي انقلاب بداند؛ وا لّا من بعضي از اين كشورهايي كه انقلاب اگر بشود اسم رويدادهاي سياسي ـ اجتماعي شان را انقلاب گذاشت! ما اينها را از نزديك مشاهده كرديم؛ هيچ كدام آنچنان خصوصيتي ندارند كه اصلاً بشود آنها را با انقلاب ما مقايسه كرد، اما اين سه انقلاب، تا حدودي قابل مقايسه اند. البته به نظر من مقايسه اينها هم يك كار بسيار شيرين علمي است و چقدر خوب است كه كساني هم اين كار را بكنند. هم علمي به معناي جامعه شناسي است، هم علمي به معناي تاريخي.
شما بيست سال بعد از انقلاب كبير فرانسه، بيست سال بعد از انقلاب اكتبر، و بيست سال بعد از انقلاب الجزاير را در نظر بگيريد. شما بيست سال بعد از انقلاب كبير فرانسه -حدود سال 1809- را نگاه كنيد؛ چيزي كه از فرانسه دوران لويي شانزدهم تغيير پيدا كرده، شخص پادشاه است! در سال 1809، پادشاهي به نام «ناپلئون بناپارت»3 بر سر كار است؛ يك امپراتور، تاج گذاري كرده، و به معناي واقعي كلمه، پادشاهي مي كند. آراء مردم و آزادي، به آن معنايي كه انقلاب كبير فرانسه برايش تلاش كرد، در زندگي و در حكومت مطلقه ناپلئون يك ذره وجود ندارد! بله؛ تفاوت ديگرش آن است كه لويي شانزدهم، پادشاه كم عرضه اي بود، در حالي كه بناپارت، پادشاهي باعرضه و قوي محسوب مي شد. آن چيزي كه امروز فرانسه مي تواند به عنوان افتخار بناپارت از آن ياد كند، اين است كه او ايتاليا و اتريش و بلژيك را فتح كرد -كارهاي او اين است ديگر- وا لّا بيست سال بعد از انقلاب، براي بناپارت هيچ افتخار ديگري از لحاظ آرمان هاي انقلاب -آن حرف هايي كه «ژان ژاك روسو»4 و «ولتر»5 و ديگران مي گفتند- در حكومت فرانسه مطلقاً وجود ندارد! البته اگر شما در اين بيست سال نگاه كنيد و ببينيد در فرانسه چه گذشته است، حقيقتاً خواهيد ديد كه انقلاب عظيم و شكوهمند ما، اصلاً برترين پديده اي است كه مي تواند در اين نمونه ها مورد نظر قرار گيرد.
در طول اين بيست سال در فرانسه -تا قبل از اينكه ناپلئون روي كار بيايد- سه گروه، هر سه به عنوان انقلاب، سر كار آمدند. گروه اول، گروه انقلابيوني بودند كه آن برخوردهاي خشن، كور و فراموش نشدني و آن ويراني ها را در تاريخ فرانسه كردند. به هرحال، يك انقلاب كردند؛ تا حدودي قابل تحمل بود. بعد از حدود پنج سال، گروه دوم سر كار آمدند و گروه اول را قلع و قمع كردند. شخصيت هاي برجسته انقلابي، تقريباً بدون استثنا، اعدام شدند. اين گروه دوم، گروه افراطيون بودند. كساني بودند كه انقلابيون اوليه را متهم به سازش كاري كرده و آنها را اعدام كردند. گروه سوم آمدند و گروه دوم را متهم به تندروي كردند؛ بعضي از آنها را اعدام و خيلي را تبعيد نمودند و اين تبعيد تا سال ها ادامه داشت.
شما اگر «بينوايان» رمان معروف «ويكتور هوگو»6 را خوانده باشيد، در اول داستان، صحبت پيرمردي است كه جزو منتخبين همان گروه دوم بوده است. تا آن تاريخي كه داستان ويكتور هوگو شروع مي شود -تقريباً قرن نوزدهم، يعني حدود سال 1825، شايد هم بيشتر- هنوز آن تبعيدي وجود داشته است كه شما ماجراي آن تبعيدي و اينكه چه مي كرد و چه مي گفت و چطور هنوز مي ترسيد، را در آن داستان مشاهده مي كنيد! بعد، گروه سوم كه كار خودشان را انجام دادند -البته با ضعف تمام- زمينه را براي روي كار آوردن ناپلئون فراهم كردند و ناپلئون با استفاده از زرنگي ها و نبوغ خودش و اوضاع نابسامان فرانسه، در رأس قدرت آمد و پادشاهي را برگرداند؛ منتها نه پادشاهي به اصطلاح سلسله بوربون ها7 كه همان لويي شانزدهم و غيره جزوش بودند. البته اين وضعيت تا زماني ادامه داشت كه ناپلئون زنده بود. بعد كه ناپلئون مرد، باز همان گروه يعني پادشاهان بوربون ها؛ لويي هجدهم و غيره، سر كار آمدند و فرانسه تا ده ها سال، -تقريباً صد سال بعد از انقلاب فرانسه- دچار اضطراب بود. اينها واقعاً رويداد هاي عجيب و داستان هاي مهمي است. من افسوس مي خورم كه چرا بعضي از جوانان ما با اين ماجراها آشنا نيستند!
خلاصه، صد سال بعد از انقلاب، فرانسه مثل يك كشتي در حال تلاطم بوده است. پادشا هان متعدد سر كار آمدند و رفتند. بعد از ناپلئون، باز بوربون ها آمدند و رفتند، تا بالاخره كمونيست ها سر كار آمدند و باز رفتند، تا بعد از يكصدوخرد ه اي سال، جمهوري فرانسه سر و ساماني به خودش گرفت! حال شما آن را با بيست سال بعد از انقلاب ما مقايسه كنيد؛ ببينيد آنجا چه خبر بوده و اينجا چه خبر بود!
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14