(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 - شماره 20203 

سوءتدبير آفت زندگي
راهبرد اصلاح اقتصادي
كسب روزي حلال
سه اصل كليدي براي محاسبه نفس سالك
بررسي شانس و بخت از ديدگاه آموزه هاي ديني
شانس، واقعيت يا توهم
فرصت تكرار نشدني عمر



سوءتدبير آفت زندگي

قال الامام علي(ع): آفه المعاش، سوءالتدبير
امام علي(ع) فرمود: آفت زندگاني يا معيشت، سوء تدبير است1.
1- غررالحكم، ج2، ص1085

 



راهبرد اصلاح اقتصادي

علي(ع) به مالك فرمود: ... اي مالك! حكمران، نزديكان و خويشاني دارد كه (به دليل نزديكي به منابع قدرت و داشتن ارتباطات كلان و صاحب نفوذ)، همه چيز را براي خود مي خواهند، و به اموال مردم دست درازي مي كنند. تو بايد ريشه اين جريان را در حاكميت از بيخ بركني و بدورافكني (و روي خوش به آنان نشان ندهي، و از آنان در برابر قانون و حقوق مردم و رنجها به مستضعفان طرفداري نكني)، پس مبادا به احدي از اين نور چشمان و خويشان و رفيقان، قطعه زميني (يا امتيازي از اين دست) بدهي، و مبادا يكي از آنان، به دليل نزديكي به تو- در اين امر طمع ببندد كه شركتي درست كند، و ديگران را از نان خوردن بيندازد، و در هرامر اقتصادي دخالت كرده، از ديگران كار بكشد، و خود سودهاي كلان ببرد، كه اگر چنين كردي (و از خدا نترسيدي) بدان كه سودگواراي اين گونه فرصت ها (درآمدها و چپاولها) را آنان مي برند و نه تو، و تنها ننگ آن در دنيا و آخرت براي تو مي ماند (و روسياه دو جهان تو خواهي بود)1
1- نهج البلاغه، ص1025

 



كسب روزي حلال

پرسش:
از منظر آموزه هاي اسلامي كسب روزي حلال چه جايگاه و اهميتي در عرصه اقتصادي افراد و جامعه دارد؟
پاسخ:
در گفتار و سخنان پيشوايان اسلام سفارش و تأكيد زيادي نسبت به كسب روزي حلال و مشروع شده است، و از آنجا كه روزي حلال تأثير فوق العاده اي در تربيت صحيح افراد جامعه دارد، هر فردي موظف است كه در مورد درآمد و كسب رزق و روزي خودش دقت و حساسيت لازم را به عمل آورد تا تأمين مخارج زندگي اش از طريق حلال باشد. در بيان اهميت اين بحث همين سخن امام حسين(ع) كافي است كه در روز عاشورا به دشمنانش كه غالباً براي دعوت از حضرت نامه نوشته بودند و امام حسين(ع) را خوب مي شناختند و به رغم اين شناخت حاضر به پذيرش حق نبودند مي فرمايد: «دل هاي شما از حرام پر شده است» در اين زمينه روايات زيادي وجود دارد كه به برخي از اهم آنها اشاره مي كنيم:
علي(ع) مي فرمايد: «از كي المكاسب الحلال» پاكيزه ترين كسب ها، كسب حلال است. (غررالحكم، ج2، ص1263)
همچنين در دعايي كه آن حضرت از خداوند درخواست روزي حلال نموده و مي فرمايد: «...واكفني بالحلال عن الحرام، و بالطيب عن الخبيث» و مرا به وسيله روزي حلال، از حرام بازدار، و همچنين به وسيله روزي هاي پاكيزه از ناپاكي ها بازدار. (نهج السعاده، باب الدعاء، ص224)
در اين احاديث حضرت درآمد حلال را به عنوان پاكيزه ترين كسب ها معرفي نموده و بدين طريق افراد جامعه را نسبت به اين امر مقدس تشويق مي نمايد. به گونه اي كه حتي در بياني ديگر شرط قبولي و پذيرش انفاق را، به دست آوردن مال حلال و انفاق از آن مي داند»... اصل الامورفي الانفاق، طلب الحلال لماينفق» از شرايط مهم و اساسي پذيرش انفاق، به دست آوردن مال حلال جهت انفاق است. (الحياه ، ج6، ص43) علي(ع) در روايتي ديگر از قول پيامبر اعظم(ص) مي فرمايد: هرگاه براي يكي از شما مشكلي پيش آمد و سختي زندگي بر شما روي آورد پس لازم است كه از خانه بيرون رفته و روزي حلال به دست آورد و خود و خانواده اش را به ناراحتي نيندازد. (جامع احاديث الشيعه، ج22، ص87)
در تعبيري ديگر آن حضرت طالب رزق حلال را به مثابه مجاهد در راه خدا تعبير فرموده اند «الشاخص في طلب الرزق كالمجاهد في سبيل الله» تلاش براي كسب روزي حلال به منزله جهاد در راه خدا است. (همان، 418)
در روايتي ديگر علي(ع) از قول پيامبر اعظم(ص) شرط قبولي و استجابت دعا را كسب روزي حلال و پاك توصيف كرده و چنين مي فرمايد: «من سره ان يستجاب دعوته فليطب مكسبه» رسول خدا(ص) فرمود: هر كس مي خواهد دعاي او مستجاب شود، بايد كسب و درآمد خود را پاك و حلال گرداند. (مستدرك الوسايل، ج2، ص418)
آن حضرت در تعبيري ديگر سختي و شدت كسب روزي حلال را از شمشير زدن يك انسان مؤمن بيشتر توصيف نموده و مي فرمايد: «... ضربه السيف علي المومن اهون من الدرهم من حله»... شمشيرزدن انسان مؤمن، آسان تر است از به دست آوردن يك درهم از راه حلال. (الحياه ، ج5، ص483)
همچنين علي(ع) از قول پيامبرگرامي(ص) مي فرمايد: پيامبر(ص) در شب معراج از خداوند سؤال نمود كه پروردگارا! چه آرزويي برتر است؟ خداوند جواب داد: اي احمد عبادت ده جزء است كه نه جزء آن بدست آوردن روزي حلال است. پس اگر غذاي تو پاكيزه و حلال باشد تو در حفظ و حمايت من خواهي بود. (جامع احاديث الشيعه، ج22، ص811)
و بالاخره سخن نهايي اين است كه مال حرام، عاقبت به خيري را براي صاحب آن به ارمغان نمي آورد و در مسير غيرحق و نامشروع مصرف خواهد شد.
امام علي(ع) در اين رابطه مي فرمايد: «من اكتسب مالا في غيرحله يصرفه في غير حقه. هر كس مال و ثروتي را از راه غيرحلال كسب كند، در غير حق آن مصرف خواهد كرد. (همان، ص681)

 



سه اصل كليدي براي محاسبه نفس سالك

(بدان اي عزيز سالك) در امر محاسبه سالك بايد سه اصل را به دقت مورد بررسي قرار دهد و از آن سه به نفع خود استفاده كند.
اصل اول اين است كه به جنايات و نافرماني هاي خود و نعمتي كه از طرف حق متعال بدو رسيده نظر افكند، اين دو را در مقابل هم قرار دهد. مسلما آن كه از نور حكمت بي بهره و سوءظن به نفس ندارد نمي تواند در مقام مقايسه برآيد... استدراج صورتا احسان ولي در حقيقت خذلان است. در استدراج شخص مست بطر است يعني سرگرم نعمت هايي است كه حق متعال بدو داده، نعمت او را از ياد خدا غافل نموده است. ازدياد نعمت موجب ازدياد بعد شده است اين همان فتنه و آزمايش با نعمت است. «آنان كه آيات ما را تكذيب كنند ما آنها را از جايي كه خود نمي دانند به تدريج به عذاب نزديك مي كنيم. يعني نعمت به آنها مي دهيم. سرگرم به نعمت ها شده و آيات ما را فراموش مي كنند و به جهت طغيان مستوجب عذاب مي شوند. (اعراف- 182)
اصل دوم اين است كه سالك بفهمد آنچه از طاعات و عبادات به عهده اوست منتي است از حق بر او و بداند اصلاح حال او با انجام فرايض است و آنچه از او به عنوان طاعت و عبادت صادر مي شود، جزايي استحقاقا بر آن مترتب نيست چه قيام به عبوديت واجب و انجام طاعات براي اصلاح حال است... طاعات و عبادات دوايي هستند كه مرض غفلت و جهل را برطرف مي سازند. اگر كسي براي رفع مرض خود به طاعات و عبادات قيام كرد بايد بر حق منت بگذارد؟ جمعي بر رسول خدا به واسطه قبولي دين اسلام منت گذاردند خطاب آمد: «منت مي گذارند بر تو به اينكه اسلام آورده اند. بگو بر من منت مگذاريد به سبب اسلام خود. خداوند بر شما منت مي گذارد به اينكه شما را به ايمان هدايت مي كند» (حجرات- 17)...
بندگان خاص حضرت حق هم همين طور هستند. آنها مي گويند خداوند بر ما منت گذارده كه ما را به طاعت و عبادت خود امر نموده است...
اصل سوم اين است كه سالك نسبت به عملي كه انجام مي دهد اظهار رضايت نكند و از عمل خود خرسند نباشد، سالك اگر به انجام امري قيام نمود بايد هيچ گاه از آن امر راضي و خشنود نباشد چه وقتي نفس از انجام امري راضي شد، رضايت نفس نتيجه را عكس مي كند. امري كه نفس راضي باشد حق راضي نيست، امري كه حق راضي باشد نفس راضي نيست به همين جهت گفته اند: «اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك»(1)
ــــــــــــــــ
1- مقامات معنوي، محسن بينا، ج 1، ص 50

 



بررسي شانس و بخت از ديدگاه آموزه هاي ديني
شانس، واقعيت يا توهم

علي جواهردهي
بخت و شانس در فرهنگ ايراني بسيار چيره دارد. مردم بسياري از كارها را به بخت و شانس خوب يا بد خوب نسبت مي دهند. وقتي گرفتار حادثه بد مي شوند، مي گويند بدشانسي آوردم و بخت يارم نبود، اما وقتي از حادثه اي به سلامت جان مي برند، مي گويند، خوش شانس بودم و بخت ياري ام كرد و از دام بلا رستم.
از نظر توده هاي مردم، بخت و شانس، اتفاقاتي است كه هيچ برنامه و يا مقدماتي براي تحقق آن نبوده است. چنين تفكري موجب مي شود كه از بار مسئوليت حادثه، خود را برهانند و آن را به گردن روزگار بيندازند، درحالي كه براساس آموزه هاي وحياني قرآن و حتي احكام عقلي و مباني و اصول فلسفه، هيچ رخداد و حادثه اي، اتقاقي و بدون علت تامه و به اصطلاح شانسي تحقق نمي يابد. تا همه اسباب يك حادثه و رخداد فراهم نشود، آن رخداد پيش نمي آيد.
نويسنده در اين مطلب برآن است تا نگرش قرآن را به مسئله بخت و شانس تبيين كند.
از بخت فارسي تا شانس فرانسوي
درفرهنگ ايراني، بخت همان سرنوشتي است كه براي شخص رقم خورده است. اين بدان معناست كه نوعي جبرگرايي بر فرهنگ ايراني حاكم بوده است و حتي برخي از روايات اسلامي، تفكر قدريه را بازمانده تفكر مجوسي و زرتشتي معرفي مي كند كه روزگار و دهر، زندگي هركسي را رقم زده و تغييرناپذير است. در اين روايت است: القدريه مجوس هذه الامه؛ جبرگرايي در امت اسلام همان زرتشتيان امت اسلام هستند.
در زمان امام باقر و امام صادق(ع) دو جريان قوي اشعري و معتزلي با گرايش هاي جبرگرايي و اختيارگرايي (قدريه و تفويض) در ميان مسلمانان پديدار شد. امامان(ع) گرايش جبرگرايي اشعري را همان امتداد تفكري مجوسيان مي دانند. البته اين تفكر در مجوسان نيز پس از انحرافاتي است كه در بين يكتاپرستي آنان پديدار شد. اينان نيز همچون پيروان ديگر شرايع الهي از جمله شريعت صابئي، يهودي و مسيحي، از اصول وحياني و عقلاني بيرون رفتند و گمراه شدند.
عنوان مجوس، عنواني است كه زرتشتي ها براي خود به زبان سرياني انتخاب كردند. (بحارالانوار، ج35، ص5؛ كافي، ج3، ص507- 568). در ريشه يابي و تبارشناسي واژه مجوس گفته اند كه اين واژه در اصل همان مگوش Megus (=مغ با صرف فاعلي در كتيبه هاي هخامنشي است كه تغييراتي به زبان سرياني رفته و از آنجا به زبان عربي وارد شده است).
يكتاپرستان زرتشتي در دوره ساسانيان به علت گمراهي در دولت ساساني، گرفتار دوگانه پرستي خير و شر و خدا و اهريمن شدند و انديشه جبرگرايي و قضا و قدر در آنان ريشه دوانيد. در روايتي از پيامبر(ص) آمده است: مردي نزد پيامبر(ص) آمد. پيامبر(ص) به ايشان فرمود: عجيب ترين چيزي كه تا حالا ديده اي چه چيزي- يا كدام اتفاق- است؟
آن مرد عرض كرد: مردمي را ديدم كه با مادران و خواهران و برادران خود ازدواج مي كردند و وقتي نسبت به اين عملشان به آنها اعتراض مي كردي مي گفتند: اين قضا و قدر است كه خداوند بر ما مقدر كرده است.
پيامبر(ص) به آن مرد فرمود: خواهد آمد روزي كه افرادي از امت من نيز اينگونه استدلال كرده و اين گونه خواهند گفت. آنها مجوس امت من هستند.(بحارالانوار، ج5، ص 74).
از اين گفته ها و روايات و منابع علمي و تاريخي ديگر به دست مي آيد كه فرهنگ بخت در جامعه ايراني از دوره ساساني با انحراف در دين زرتشتي پديدار شد. براساس اين تفكر، خوشبختي و بدبختي هر كسي در پيشاني او نوشته شده است و انسان كاري نمي تواند بكند تا به اختيار، بخت خود را تغيير دهد. پس افرادي سرنوشت و بخت خوش، يارشان بود و افرادي ديگر، بدبخت بوده و بخت و سرنوشت، عليه آنان بوده است. (زرين كوب، در قلمرو وجدان، ص 17-27؛ تاريخ كيش زرتشت، ج1، صص 264-265، ص 04؛ هوشنگ دولت آبادي، جاي پاي زروان، خداي بخت و تقدير، ص 98-128)
در دوره معاصر كه ارتباط با اروپايي ها آغاز شد و فرانسوي ها و بلژيكي ها آموزش رسمي كشور را در اختيار گرفتند، واژه شانس با همان معنا و كاركرد بخت وارد زبانها شد و جايگزين بخت و يا مترادف آن گرديد. البته از آن جايي كه كمي تغيير در معنا و مفهوم بخت رخ داده بود و نمي توانست تفكر جبرگرايي را چون گذشته بيان كند، يا شانس به معناي بخت ساساني به كار رفت يا همراه با هم به كار برده شد.
اكنون واژه شانس در فرهنگ فارسي به معناي بخت و اقبال، اختر و طالع به كار مي رود (لغت نامه دهخدا) و در زير شاخه هاي آن، واژه بدشانسي به عنوان واژه مقابل شانس قرار گرفته است. (فرهنگ عميد) البته اصل واژه «شانس» در فرانسوي به معناي فرصت است ولي به معناي جديدي در فارسي به كار مي رود كه اكنون براي همه شناخته شده است؛ زيرا روزانه بارها اين كلمه را در قالب جملات و عبارات مختلفي مي شنويم. مثلا گفته مي شود: «ميگن بنده خدا خيلي خوش شانسه. اين قدر كارش گرفته كه نگو...»، «ما كه اصلا شانس نداريم!»، «راستي تو چقدر خوش شانسي كه منو پيدا كردي!»، «شانس ما اين بود كه...» و...
مردم بر اين باورند كه بدشانس ها، افرادي هستند كه با تمام تلاش و كوشش و استعداد و نبوغي كه در راه رسيدن به هدف هزينه مي كنند، ولي هيچ گاه به هدف خويش نمي رسند؛ چون بر پيشاني اين گونه افراد بدشانسي و بدبختي از ازل نوشته شده و نقش بسته است. اين افراد به عنوان آدم هاي بديمن نيز شناخته مي شوند و در قديم خانواده ها اجازه نمي دادند كه در اعياد نوروز و فطر و قربان، نخستين كسي باشند كه بر ايشان وارد مي شوند؛ زيرا ورود ايشان را به عنوان نخستين افراد، شوم و بديمن مي دانستند و به جاي آن آرزو داشتند تا افراد خوش يمن و بخت يار وارد بر ايشان شوند تا سالي پر از نعمت و بركت داشته و از مصيبت و حوادث در امان باشند.
ارتباط شانس با قضا و قدر
يكي از مفاهيم اسلامي، قضا و قدر است. قضا، در لغت به معناي حكم (ترتيب العين، ج3، ص 1490، «قضي»؛ لسان العرب، ج11، ص 209، «قضي») و نيز به معناي تمام كردن كار آمده است. قضاي منسوب به خداوند، اخص از «قدر» است. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص674، «قضي») و از آنجا كه پديده ها در وجود و تحقق، مستند به خداوند متعال هستند، اگر خداوند، تحقق پديده را اراده كند و علل و شرايط آن تمام شود و راهي براي پديده باقي نماند مگر موجود شدن به تعيين الهي و از دايره ترديد و ابهام خارج شود، اين اراده، قضاي الهي ناميده مي شود.
قضا، هم در دايره تكوين است و هم در دايره تشريع. از نظر فلسفي نيز قضا خروج از ترديد و ابهام و ضروري شدن وجود از ناحيه علت تامه كه واجب تعالي است، مي باشد؛ زيرا مقصود از قضا تمام شدن امر و تعيين و تعين پيدا كردن است.
در روايات نيز همين معنا تأييد شده است، مانند روايت هشام بن سالم كه گفته است: امام صادق(ع) فرمودند: «ان الله أذا اراد شيئاً قدره فاذا قدره قضاه، فأذا قضاه امضاه». خلاصه اينكه: قدر، مقدر را حتمي نمي كند و احتمال عدم وقوع دارد، اما هنگامي كه مورد قضا واقع شد، چاره اي جز وجود و تحقق ندارد. (الميزان، علامه طباطبايي، ج31، ص27-57)
از نظر آموزه هاي اسلامي، هر دو گرايش جبرگرايي و اختيارگرايي نادرست و باطل است؛ زيرا انسان چنان مجبور نيست كه جز به آنچه براي او رقم خورده باشد، عمل نكند؛ چرا كه چنين تفكري با اصل جزاء و مجازات و پاداش معنايي ندارد؛ بدين معني كه شخص اختياري در فعل و عمل خود ندارد تا بر بدي مواخذه و مجازات شود يا بر خوبي پاداش گيرد. اصل وجود بهشت و جزاء خود بيانگر اين معناست كه انسان مجبور محض نيست؛ چنان كه داراي اختيار محض و مطلق هم نيست كه هر چه بخواهد انجام دهد و در اين ميان براي مشيت و اراده الهي جايي نباشد؛ زيرا چنين تفكري نيز با الوهيت، ربوبيت و توحيد در افعال كه در آيات قرآني به اثبات رسيده در تناقض و تقابل است. از اين رو در روايات معتبر اسلامي از امامان معصوم(ع) به عنوان يك تفكر وحياني و قرآني آمده است. از امام صادق(ع) روايت شده كه فرمودند: لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين؛ نه جبر و نه اختيار بلكه امري ميان اين دو امر است. (بحارالانوار مجلسي، ج5، ص21 و 71)
با توجه به معاني قضا و قدر و نيز دايره اراده و اختيار انسان، دانسته مي شود كه چيزي به نام شانس و بخت به معناي تقدير قابل تغيير وجود ندارد و اينطور نيست كه حوادث و رخدادها در جهان اتفاقي رخ دهد و تصادفي پديدار گردد.
علامه شهيد مرتضي مطهري مي نويسد: هيچ چيز در عالم از روي تصادف و اتفاق رخ نمي دهد. همه چيز در نظامي متقن، متكي بر سلسله علل خويش هستند. اما در نگاه عموم مردم كه بسياري از علل و عوامل پنهان است و تنها به فعاليت ظاهري شخص توجه مي كنند از سودهاي كلان او تعبير به خوش شانسي مي كنند، پس شانس به معناي تصادف در سنت پيامبر(ص) و مكتب اسلام جايگاه ندارد و درست نمي باشد؛ چرا كه با اصل عليت منافات دارد؛ چون اصل عليت عمومي و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جميع وقايع و حوادث جهان حكمفرماست و هر حادثي ضرورت و قطعيت وجود خود را و همچنين شكل و خصوصيت زماني و مكاني و ساير خصوصيات وجودي خود را از علل متقدمه خود كسب كرده است و يك پيوند ناگسستني ميان گذشته و حال و استقبال ميان هر موجودي و علل متقدمه او هست. اما بايد ديدگاه ما نسبت به علت ها گسترش يابد و علاوه بر علت هاي مادي و ظاهري به علت هاي روحي و معنوي نيز توجه كنيم و حتي تأثير نسل هاي گذشته در نسل آينده را ناديده نگيريم، (شهيد مطهري، انسان و سرنوشت، ص55).
نكته مهم و كليدي كه دراين مسئله بايد بدان توجه داشت اين كه خوش شانسي و بدشانشي بيش از آن كه معلول علت هاي ناشناخته باشد، دستاورد تفكر و انديشه هرشخص درباره خويشتن است. كسي كه به هر دليلي، خود را همواره بدشانس مي داند، طبيعتا عملي متناسب با آن، بروز مي دهد و زمينه ساز بدشانسي خويش مي شود.
نكته ديگر آن كه ممكن است رفتارهايي از ما سربزند- كه عواقب آن مدت ها بعد ظاهر گردد- ولي آدمي نتواند ريشه آن را دريابد. درحالي كه با دقت و توجه مي توان دريافت كه هيچ چيزي به عنوان معلول نمي تواند بدون تحقق علت تامه آن به وجود آيد و به قول شهيد مطهري گاه ما تنها به علت هاي ظاهري توجه داريم درحالي كه مثلا در افزايش و كوتاهي عمر همان گونه كه تغذيه خوب و سالم نقش دارد، صله رحم يا قطع رحم نيز نقش دارد؛ بسياري از مصيبت هايي كه انسان گرفتار مي شود به سبب نوعي رفتار آدمي است كه مي تواند حتي برماده نيز تاثير منفي گذارد و آثار تبعات خوب و يا بد به همراه داشته باشد. به عنوان نمونه ايمان و تقواي امت و جامعه موجب افزايش بارندگي مفيد و سازنده و بركت و نعمت مي شود؛ (اعراف، آيه 69) درحالي كه بي تقوايي يا ترك زكات و يا افزايش گناه موجب خشكسالي و كاهش بارندگي و يا زلزله و سيل هاي بنيان كن و توفان هاي شن و ويرانگر و ديگر بلاياي به ظاهر طبيعي مي شود.
حضرت امام صادق(ع) فرمود: «خداوند براين امت چيزي را سخت تر از زكات واجب نكرده و هلاكت بيشتر امتها به علت نپرداختن آن است.» (وافي، ج 01، ص 33)
آن حضرت(ع) همچنين فرمودند: «ما ضاع مال في البر و لا في البحر الا بتضييع الزكاه ؛ هيچ مالي درخشكي و دريا ضايع نمي شود، مگر به ضايع ساختن زكات.» (جامع الاحاديث، ج 9، ص 05)
قرآن قاعده اي كلي در اين گونه موارد ارائه مي دهد و مي فرمايد: «ما اصابك من سيئه فمن نفسك؛ آنچه از بدي ها به تو مي رسد، دستاورد عمل خودت است» (نساء، آيه 97). بنابراين، در تحقق رخدادها مي بايست نخست به اصل عليت توجه داشت و دوم اين كه علل وقوعي امور مي تواند ظاهري و باطني و مادي و معنوي باشد. چه بسا بسياري از حوادث و رخدادهايي كه گرفتار آن هستيم به سبب دستاوردهايي است كه خودمان داشته ايم و آثار آن، گاه ديرتر از آنچه توقع داريم ظاهر مي شود و گمان مي كنيم كه بي علت بوده و شانسي و تصادفي بوده درحالي كه چنين نبوده است.
تاثير اجتماعي و روان شناسي باور به شانس و بخت
از نظر روان شناسي وقتي به مسئله شانس مي نگريم مي توانيم مباحث متعددي را در اين باره مطرح كنيم، ولي نمي توان از اين نكته غافل شد كه افكار انساني بر رفتار انساني به شدت تاثير مي گذارد و اين شناخت ها و بينش هاست كه رويكردهاي رفتاري ما را در شكل نگرش ها متاثر مي سازد. باور به شانس مي تواند نقش مثبت و منفي در رفتارهاي ما به جا گذارد. شايد بتوان گفت شانس براي برخي از مردم در واقع نوعي انرژي مثبت است، چنان كه مي تواند باور به بدشانسي نوعي انرژي منفي به جا گذارد و شخصي كه خود يا ديگران او را سرخورده مي دانند يا بديمن و بدشگون مي شناسند، اين باور در زندگي ما نوعي انرژي منفي ايجاد مي كند و خيلي وقت ها وقتي به چيزي معتقد هستيم همان چيز به سرمان مي آيد. به عنوان مثال معتقديم كه بعداز هر خنده گريه هست. اين باعث مي شود كه ناخودآگاه از ما انرژي هايي ساطع شود كه در جهان هستي تاثيرگذار باشد. اين تفكر ناخودآگاه دوست دارد ما را به سمتي ببرد كه ما معتقد به آن هستيم. بنابراين چنين باور و ايماني ما را به سمت گريه كردن مي كشاند و ما در تمام لحظات بدون اينكه خودمان بدانيم به سمت گريه كردن سوق پيدا مي كنيم.
همچنين وقتي ما احساس كنيم خوش شانس هستيم، اين باور و ايمان، نوعي انرژي مثبت را بر روي محيط و جهان هستي مي فرستد و ما بر محيط خودمان تأثير مي گذاريم. فكر، احساس و باورهاي ما باعث مي شود انرژي هايي در دنيا پخش شود كه ما را به سمت خوش شانسي و همين طور بدشانسي هدايت كند. هر انساني كه معتقد است بسيار بدشانس است هميشه بدشانسي مي آورد. افرادي را مي شناسيم كه به بدشانسي خود معتقد هستند و همچنان بدشانسي مي آورند. بهتر است از اين به بعد فكر كنيم خوش شانسيم. لذا اعتقاد به خوش شانسي اگر هم هيچ تأثيري نداشته باشد اين فايده را دارد كه روحيه بهتري براي زندگي خواهيم داشت و در خيلي از موقعيت ها از اعتماد به نفس بيشتري برخوردار خواهيم بود.
تبعات چنين تفكري همان گونه كه بر روان و رفتار و سلوكي شخصي افراد تأثيرگذار است، در برخوردهاي اجتماعي آنها نيز تأثير مثبت و منفي به جا مي گذارد و تعاملات آنها را با ديگران تحت تأثير مستقيم خود قرار مي دهد. كسي كه به خوش شانسي كسي معتقد است اميدوار است كه نخستين كسي باشد كه در روز عيد به خانه اش بيايد و اگر كسي را بدشانس و بدشگون مي داند اجازه ورود به خانه را نمي دهد.
در بازار همواره اين كلمه تكرار مي شود كه دشت اولم است، يا هنوز دشت نكردم. اگر كسي در اولين معامله با او بدخلقي كند و چانه بزند، مي گويد امروزم خراب است چرا كه آن را فال بد مي گيرد. از اين رو مي كوشد تا در نخستين معامله ارزان تر دهد يا خوش تر با ديگران رفتار كند تا روز خوشي را در معاملات براي خود رقم بزند.
به هر حال، بخت و شانس، بدين معنا كه پيشامدي بدون علت و به صورت تصادفي به وجود بيايد، معنا ندارد، زيرا هر چه از عدم پا به عرصه وجود گذارد، ممكن الوجود است و هر ممكن الوجودي نيازمند علت است و قانون عليت و نيازمندي هر پديده به علت پديدآورنده، از بديهيات است. از اين رو در جهان هر حادثه اي اتفاق افتد، بشر به طور غريزي دنبال علتش مي گردد. پس نمي توانيم به چيزي با عنوان بخت و شانس و تصادف معتقد باشيم و آن را از علل و اسباب دور بدانيم. در مواردي كه مردم پيشامد و رخداد خوب را به شانس و اتفاق بد را به بخت نسبت مي دهند، حاكي از جهل آنان از علل و اسباب پنهاني است. گاهي ممكن است براي فردي پيش آمدهاي خوب و سودمندي رخ بدهد كه گفته مي شود فلاني شانس دارد. در اين موارد نيز درواقع، مسئله هيچ ارتباطي به شانس ندارد، بلكه پيشامدها همواره منتسب به علتي است كه ما از آن آگاه نيستيم، مثلا ممكن است رخداد خوب بر اثر دعاي خير پدر و مادر، يا براي آزمايش، يا صفاي باطن فرد، يا خوشحال نمودن يك بنده خدا باشد؛ يعني اسباب و علل معنوي و بيرون از دايره آگاهي ما باشد كه در تحقق اين حالت ما و رخداد خوب نقش داشته باشد و ما از آن بي خبريم. پس، از آنچه گفته شد دانسته مي شود كه شانس و بخت و تصادف و رويدادهاي اتفاقي و تصادفي، جايگاهي در انديشه ديني ندارد و هر چه پيش مي آيد و رخ مي دهد براساس معادله علت و معلولي است كه در نتيجه تقدير خداوند و يا عملكرد خود ماست و نبايد آن را به موهوماتي چون شانس و تصادف نسبت داد.

 



فرصت تكرار نشدني عمر

محمدرضا حسيني
يكي از كودكان روزي از من خواست تا چيستاني از او بپرسم. من كه خالي الذهن بودم و يكباره با در خواست او مواجه شدم، هرچه انديشيدم هيچ چيستاني به ذهنم نيامد. از روي ناچار گفتم: آن چيست كه همه دوستش دارند ولي هيچ كس دنبالش نمي رود؟ هنوز پرسشم به پايان نرسيده بود، كودك دبستاني بي هيچ انديشه اي درپاسخ گفت: بهشت؛ چون همه دوست دارند ولي هيچ كس كاري براي رسيدن به آن نمي كند.
من از اين پرسش و پاسخ به فكر رفتم كه اين چه ماموريتي بود به اين كودك سپرده شده بود؟ واقعا ما تا چه اندازه براي رسيدن به آن چيزي كه محبوب خود مي دانيم و دوست داريم تا به اين خوشبختي و سعادت ابدي و بي پايان برسيم كار مي كنيم و از فرصت استثنايي و تكرار نشدني عمر استفاده مي كنيم؟
خواب، برادر مرگ
خداوند هر بامداد به كساني كه از مرگ موقت رهايي مي يابند و درخواست زندگي دارند و مي گويند: رب ارجعوني لعلي أعمل صالحاً فيما تركت؛ پروردگارا! مرا بازگردان تا شايد عمل صالحي را كه ترك كردم، انجام دهم؛ (مومنون، آيات 99 و 100) به جاي پاسخ منفي، به آنان پاسخ مثبت مي دهد وجان را به تن ايشان بازمي گرداند تا فرصتي ديگر به اينان بدهد تا شايد از مسير باطل و گمراهي بازگردند و كارهاي نيك انجام دهند و خدايي شوند و به بهشت رضوان الهي در آيند و خود و خدا خشنود باشند؛ چرا كه خداوند خواب را همان مرگ مي داند و به يك معنا مرگ درهر خوابي تكرار مي شود. (زمر، آيه 42) پس درهر خوابي جان از تن خارج مي شود و خداوند نفس را توفي كرده و به طور كامل مي گيرد، ولي به هر انساني اين فرصت را مي دهد تا با كارهاي نيك، بدي ها را از ميان بردارد و مسير كمالي را طي كند.(هود، آيه 114)
اين درخواست انسان ها تا زماني كه اجل مسمي (حتمي) برسد تكرار مي شود و خداوند نيز بارها پاسخ مثبت به اين درخواست مردگان در خواب مي دهد و جانشان را به تن آنها بازمي گرداند تا شايد كار نيكي انجام دهند و از فرصت عمر استفاده كنند. اما وقتي اجل مسمي برسد، خداوند جانشان را مي گيرد و ديگر به تن باز نمي گرداند و دراين صورت هرچه بگويد و بخواهد تا جان به تن بازگردد و از عالم برزخ و عوالم ديگر به جهان ماده و دنيا بيايد، خداوند مي فرمايد: كلا انها كلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الي يوم يبعثون ؛ هرگز، اين درخواست وكلامي است كه مرده مي گويد درحالي كه در وراي او برزخي است كه تا روز قيامت و برانگيخته شدن مردگان ادامه مي يابد. (مومنون، آيه 100)
پنج وقت طلائي معراج
هر روز خداوند در پنج وقت طلايي درهاي رحمت آسماني را باز مي كند تا انسان ها از دروازه هاي آسمان و منافذ آن بالا روند و با نماز به خداوند متصل شوند؛ (ق، آيات 39 و40؛الرحمن، آيه 33) اما انسان ها اين فرصت هر روزه را با بي خيالي ناديده مي گيرند.
شگفت اين كه برخي با استفاده از روش هاي باطل، و تمسك به اوراد و اذكار غير شرعي و روش ها و سير و سلوك به ظاهر عرفاني بيرون از دايره شريعت نيز با رهبانيت و رياضت غير شرعي مي كوشند تا از اقطار زمين و آسمان بالا روند و متصل به عالم بالا شده و اهل كشف شهود شوند؛ اما به اين سبب آويزان توسل به تمسك نمي جويند و بر براق نماز نمي نشينند و به معراج نمي روند؛ درحالي كه اين زمان هاي خاص پنج گانه نماز به عنوان ابزار عروج و زمان و مكان معراج براي بشر باز شده است.
از اين هم شگفت انگيزتر كه خداوند شب و سحرگاهان را قرارداده و دروازه هاي آسمان درآن چنان گشوده مي شود كه حتي جنيان سركش و متمرد وسوسه مي شوند تا بالا روند و اخبار حوادث جهان را در روز بعد كسب كنند هر چند كه به شهاب ثاقب رانده مي شوند، اما انسان ها از اين دروازه هاي گشوده، بي خيال مي گذرند و بر بال براق شب به معراج نمي روند تا از مقام محمود بهره برند.
آيت الله حسن زاده آملي مي فرمود:شما تلاش و كار را از اين مغازه دارهاي كنار حرم حضرت معصومه (س) بياموزيد كه زودتر از همه بر سركار هستند و ديرتر از همه مغازه هايشان را مي بندند. آنان چقدر براي طلب رزق و روزي حلال دنيا تلاش مي كنند ولي شما با آن همه ادعاي بلند خدايي شدن هيچ تلاشي نداريد. واقعا شرم آور است كه خود را سيمرغ قاف قله قلب هستي مي دانيم و هيچ پروازي به آن سو نداريم و شب و روزهايمان نه تنها به بطالت و بيهودگي مي گذرد بلكه مدعيان پرادعايي هستيم كه كاري نمي كنيم و خواسته هاي بزرگي داريم و مدام از خداوند مي خواهيم ما را براي كارهاي بزرگي كه ترك كرديم بازگرداند ولي بايد گفت ما تا مرگ را در اجل مسمي تجربه نكنيم از خواب غفلت بيدار نمي شويم.
بهشت را به بها دهند نه به بهانه
جهان به گونه اي آفريده شده كه بهشت را به بها دهند نه بهانه. از اين رو اميرمومنان علي (ع) مي فرمايد:حفت الجنه بالمكاره، مسير بهشت با مشكلات و سختي ها پوشيده شده است.
دست يابي به مكارم اخلاقي و تخلق به اخلاق خداوندي و متاله و متخلق شدن به خلق او، با دشواري هاي بسيار همراه است كه مي بايست تحمل كنيم و كار و تلاش نماييم، به قول مثل معروف المكارم بالمكاره؛ مكارم و خصلتها صفات خوب و پسنديده با سختي ها به دست مي آيد. باشد كه از اين خواب غفلت بيدار شويم و هر روز را يك بازگشت از مرگ بدانيم و خود را موفق به اين توفيق بدانيم كه خداوند به درخواست ما براي بازگشت جان به تن ما، پاسخ مثبت داده است و گفته برويد و با حسنات، بدي ها را جبران كرده و عمل صالح كنيد تا به بهشت درآييد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14