سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 - شماره 20203
فلسفه احكام در بيان فاطمه(س)
التقاط، خطر دائمي براي بشر
فلسفه احكام در بيان فاطمه(س)
محتشم مؤمني
آيين آسماني اسلام به عنوان آخرين راه براي كسب سعادت دنيوي و اخروي انسان دربرگيرنده احكام و قوانين متعالي و ارزشمندي است كه با عمل به آنها مي توان در مسير رضاي الهي و تأمين حيات طيبه دنيوي و اخروي گام برداشت. اين احكام و قوانين كه تماماً ريشه در فطرت انسان دارند پاسخگوي نيازهاي روحي و جسمي آدمي بوده و خداوند در اين جهت از هيچيك از نيازهاي انسان فروگذار نكرده است. البته هر يك از اين احكام داراي فلسفه و علل ويژه اي هستند كه در كتب مربوطه به تفصيل مورد بحث و گفت وگو قرار گرفته اند. يكي از منابعي كه مي توان فلسفه و علت برخي از احكام الهي دين مبين اسلام را در آن مشاهده كرد و با آنها آشنا شد خطبه فاطميه(س) است كه از جانب حضرت زهرا(س) بيان شده است. اين خطبه كه بدنبال وقايع بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) و حادثه سقيفه ايراد گرديده در بر دارنده مطالب و مفاهيم بلند الهي و معنوي است كه نمايانگر دانش والاي فاطمي(س) بوده كه ريشه در علم الهي دارد و از جمله مطالبي كه در آن بيان شده، اشاره آن حضرت(س) به علل برخي از احكام الهي است كه در اين نوشتار به آنها اشاره اي گذرا مي نماييم:
الف- فلسفه نماز
آدمي موجودي است كه از نظر روحي و جسمي در معرض انواع و اقسام بيماريها است. در اين ميان بيماريهاي روحي و امراض رواني خطرناكتر بوده و هر يك از آنها به تنهايي مي تواند آدمي را به ورطه نابودي انداخته و موجبات هلاكت او را فراهم سازد. يكي از خطرناكترين امراض روحي انسان بيماري «كبر» است كه عبارت است: «بزرگ ديدن خود و كوچك انگاشتن ديگران». در وخامت اين رذيله اخلاقي همين بس كه بدانيم در اثر ابتلا به آن اعمال و عبادات چندين هزار ساله شيطان از بين رفته و خداوند نيز قسم ياد كرده كسي را كه مبتلا بدان باشد مورد عذاب قرار داده و خوار گرداند:
قال الله تعالي: الكبر ردائي و العظمه ازاري فمن نازعني واحدا منهما القيته في النار: كبر لباس من است و بزرگي، پيراهن من و هر كس در يكي از آنها با من شريك شود او را در آتش مي افكنم.(1)
با توجه به آنچه گفته شد انسان خردمند، مبارزه با اين صفت زشت را در سرلوحه كارهاي خود قرار مي دهد و در صدد برمي آيد وجود خود را از آن پيراسته گرداند. البته خداوند متعال نيز براي آنكه در جهت مبارزه با اين صفت، آدمي را ياري رساند عبادتي بي بديل نظير (نماز) را بر انسان مسلمان واجب فرموده تا با برپايي آن و التزام به اقامه آن، از اين صفت ناپسند بركنار ماند. همان طور كه حضرت زهرا(س) در خطبه خويش بدان اشاره فرموده و در جمله اي كوتاه ولي عميق مي فرمايند:
(فجعل الله الصلوه تنزيها لكم عن الكبر: خداوند نماز را قرار داد براي پاك شدن شما از تكبر.)(2)
آن حضرت(س) در اين عبارت كوتاه مهم ترين دليل واجب شدن نماز از سوي خداوند را مبارزه انسان با تكبر معرفي مي فرمايد. چرا كه هرگاه انسان در شبانه روز چندين بار ارزشمندترين اعضاي وجودي خود يعني پيشاني و سر خود را براي خداوند بر زمين گذارد خواه ناخواه به كوچكي خود پي برده و مي فهمد كه في الواقع بزرگي و عظمت تنها سزاوار خداوند است و لاغير.
ب- فلسفه زكات
از ديگر رذايل اخلاقي كه بسياري از آدميان بدان مبتلا هستند صفت ناپسند «بخل» است. صفتي آنچنان بد و ناپسند كه بارها در لسان معصومين عليهم السلام مورد نكوهش واقع شده و دارنده آن از رحمت خداوند بدور دانسته شده است. در سخني گرانسنگ از وجود مقدس پيامبر اكرم(ص) مي خوانيم:
(از بخل و تنگ نظري بپرهيزيد كه پيشينيان را نابود ساخت و آنان را به آنجا كشاند كه خون يكديگر را بريزند و حرمت هايشان را روا شمارند)(3)
حضرت زهرا(س) در خطبه غراي خويش در بيان علت وجوب پرداخت زكات ميفرمايند:
(والزكاه تزكيه للنفس و نماء في الرزق: خداوند زكات را قرارداد براي پاك كردن جان و فراواني روزي)(4) در اين سخن گرانمايه پاك شدن نفس آدمي يكي از دلايل وجوب رزق شمرده شده است و آنچه مسلم است باتوجه به ارتباطي كه فيمابين پرداخت زكات و آراسته شدن به صفت (جود و سخاوت) وجود دارد نتيجه آن مي شود كه با پرداخت زكات، صفت رذيله بخل از وجود انسان پاك خواهد شد.
ولي در كنار اين علت آن حضرت(س) دليل ديگري را هم براي وجوب پرداخت زكات بيان مي فرمايند كه همانا افزايش روزي در اثر اين عمل است. يعني پرداخت زكات برخلاف آنچه ابتدائا به نظر مي رسد كه باعث كمبود دارايي آدمي است درست برعكس، موجب افزايش رزق و روزي شده و بر مال و مكنت انسان مي افزايد. همچنان كه با زدن شاخ و برگ هاي اضافي درخت، زمينه رشد بهتر و بارآوري افزون تر آن فراهم مي گردد.
ج- فلسفه روزه
از جمله عباداتي كه آئين مقدس اسلام بر مسلمانان واجب فرموده است (روزه) است. اين عبادت مهم و ارزشمند از چنان اهميت والايي برخوردار است كه مطابق آنچه در حديثي قدسي نقل شده، خداوند متعال مي فرمايد:
(الصوم لي و انا اجزي به: روزه از براي من است و مختص به من و من خود ثواب آن را چنان كه لايق من است به روزه دار خواهم داد.)(5)
و همين يك جمله كافي است تا آدمي به ارزش و اهميت آن پي برده و بداند كه روزه از چه جايگاه والايي در دين اسلام برخوردار است. اما درخصوص علت وجوب اين عبادت آسماني افزون بر آنچه در قرآن كريم آمده مي توان به سخن دخت گرامي پيامبر(ص) در خطبه فاطميه اشاره كرد كه مي فرمايند:
(والصيام تثبيتا للاخلاص: خداوند روزه را براي تحقق اخلاص قرار داد)(6) بايد دانست كه هر عبادتي كه از انسان سر مي زند زمينه هاي ابتلا به شرك و ريا در آن وجود دارد چرا كه در آن عبادات زمينه هاي اطلاع يافتن ديگران نهفته است ولي روزه عبادتي است كه حقيقتا تمام و كمال با اخلاص عجين شده و انسان با اين عبادت مي تواند خود را هر چه بيشتر به زيور اخلاص آراسته سازد زيرا تا هنگامي كه خود انسان روزه داري خود را ابراز نكند حتي نزديكان او نيز از عمل وي بي اطلاع خواهند بود و در نتيجه فرصتي براي ريا و شركت به دست نخواهد آمد. علاوه بر آن آدمي با روزه و تحمل سختي هاي ناشي از آن خود را به خداوند نزديك تر ساخته و بر درجات قرب الي الله او افزوده مي شود و همين زمينه ساز كسب اخلاص خواهد بود.
د- فلسفه حج
مراسم حج كه هر سال باشكوه و عظمت ويژه اي در سرزمين وحي برگزار مي شود در ميان تمامي آيين هاي جهاني از چنان ارزشي برخوردار است كه هيچ آئين ديگري را در سطح جهان و در ميان اديان و ملل ديگر نمي توان يافت كه بتواند با آن برابري و همانندي كند؛ جايي كه ميليون ها انسان از اقصي نقاط عالم در ايامي خاص به يكباره گرد هم آمده و مراتب عبوديت و بندگي خود را به درگاه ايزد يكتا اعلام مي دارند. به راستي كدام عامل مادي ازچنين ظرفيتي برخوردار است كه بتواند هر سال چنين مراسمي را بدون هرگونه زور و اجباري برگزار كند و جمع كثيري از انسان ها را در يك جا جمع كند. جمعي كه عاشقانه و مشتاقانه براي اين حركت، سال ها چشم انتظاري را تحمل مي كنند و سختي هاي بسياري را بر خود هموار مي نمايند. اما به راستي هدف اسلام از واجب كردن اين مراسم براي مسلمانان چه بوده است؟ پاسخ اين سؤال را مي توان از خطبه فاطميه(س) دريافت. آنجا كه مي فرمايد:
(والحج تشييدا للدين: خداوند حج را براي تقويت دين قرار داد.)(7)
مطابق اين سخن يكي از دلايل وجوب حج تقويت آئين آسماني اسلام است. آنگاه كه ميليون ها مسلمان در يك زمان و يك مكان واحد گرد هم مي آيند و در اطاعت از فرمان حق هماهنگ و يك صدا مي كوشند و احدي از آنان برخلاف ديگري حركتي نمي كند، اين عمل به خودي خود عظمت اسلام را به رخ جهانيان مي كشد و ظرفيت بي بديل اين آئين آسمان را در به حركت در آوردن انسان ها براي هدفي واحد نشان مي دهد و همين خود باعث تقويت اسلام و مسلماني در عرصه گيتي خواهد بود و نشان مي دهد كه اسلام از پشتوانه اي عظيم برخوردار است كه هيچ نيرويي را در جهان ياراي مقابله با آن نخواهد بود. در نتيجه توطئه دشمنان خنثي شده و جايگاه اسلام روزبه روز مستحكم تر مي شود. البته ناگفته پيداست كه اين همه، در صورتي محقق خواهد شد كه مسلمانان از فرصت حج براي همدلي هر چه بيشتر و تلاش در جهت حل مشكلات جهان اسلام بهره برداري كنند.
ه- فلسفه جهاد
جهاد و مبارزه با كفر و موانع سعادت انسان، يكي از دستورات دين مبين اسلام است. در اين مكتب آسماني اگرچه جنگ و خونريزي امري نكوهيده و ناپسند شمرده شده و اسلام همه انسانها را به زندگي مسالمت آميز تحت احكام نوراني خويش دعوت مي كند، ولي از آنجا كه همواره در ميان جوامع بشري افرادي وجود دارند كه حركت در مسير الهي را با منافع زودگذر خود در تضاد مي بينند و در نتيجه به مقابله با آن اقدام مي كنند، در اين آئين، راه مبارزه با آنان بازگذاشته شده و حكم جهاد بر مسلمانان نوشته و واجب گرديده شده است. ازسوي ديگر جهاد امري است كه عزت جامعه مسلمين و عظمت اسلام در سايه آن حفظ مي شود. زيرا نشان دهنده قدرت و توانايي مسلمانان در برابر دشمنان مي باشد. از همين روي حضرت زهرا(س) در خطبه خود مي فرمايند:
«والجهاد عزالاسلام: خداوند جهاد را براي عزت اسلام قرار داد» (8)
و- فلسفه قصاص
درنظرگاه اسلام، انسان محبوب ترين موجودات در نزد خداوند است. حيات و جان او ارزشي والا و گرانسنگ دارد و هيچكس را رخصتي در آسيب رساندن به اين گوهر بي بديل نيست. از سوي ديگر امنيت جامعه نيز امري است كه در اسلام به شدت مورد توجه بوده و هركس به هر نوعي آن را به مخاطره اندازد بايد با او به شيوه مقتضي برخورد شود. به همين خاطر خداوند متعال براي محفوظ ماندن جانها و تأمين امنيت جامعه، حكم قصاص را قرار داده است تا چنانچه در ميان افراد جامعه كسي يا كساني پيدا شدند كه به ناحق قصد جان مردم را كردند آسيب رساني به آنها را وجه همت خود قرار دادند از بيم اجراي قصاص اسلامي از تصميم خود منصرف شده و بالمال جان مردم و امنيت آنها در امان ماند. سرور زنان عالم حضرت زهرا(س) نيز در خطبه خويش به اين مسئله اشاره فرموده و مي فرمايند:
«و القصاص حقنا للدماء: قصاص را براي حفظ خون انسانها قرار داد» (9)
ز- فلسفه امر به معروف و نهي از منكر
در ميان احكام و دستورات عبادي اسلام موضوع (امر به معروف و نهي از منكر)، از جايگاه و اهميت بسزايي برخوردار است تا بدان جا كه اميرمؤمنان علي(ع) در نهج البلاغه درباره اهميت اين دو فريضه مي فرمايند:
(تمام اعمال نيكو و جهاد در راه خدا درمقابل امر به معروف و نهي از منكر، چونان قطره اي بر درياي مواج و پهناور است) (10) و اما حضرت زهرا(س) در بيان علت وجوب اين قانون اساسي، در خطبه مورد اشاره مي فرمايند:
(والامر بالمعروف مصلحه للعامه: و امر به معروف را براي مصالح اجتماعي عموم مردم قرار داد) (11)
مطابق اين سخن فلسفه امر بمعروف، اصلاح جامعه مسلمين از كژي ها و كجرويها است و چنانچه اين حكم الهي به فراموشي سپرده شود در اندك زماني كشتي جامعه در گرداب گناهان و انحرافات غرق خواهدشد.
ح- فلسفه تحريم شراب:
ازنظر اسلام انسان موجودي است كه بواسطه دميده شدن روح الهي در او، از ساير موجودات متمايز شده و سزاوار آن گرديده كه ملائكه الهي در برابر او سجده نمايند. از آنجا كه اين روح، امانتي از جانب خداوند در دست انسان است بايد كه در پيراسته نگهداشتن او از هرگونه پليدي، اهتمامي دو چندان داشت و از هرگونه عاملي كه سبب آلودگي آن مي شود احتراز كرد. به همين دليل در اسلام هر عملي كه موجبات آلوده شدن روح و پليدي آن را فراهم مي كند تحريم شده و از جمله چيزهايي كه سلامت و پاكي روح را به خطر مي اندازد «شرب خمر» است كه عقل را از انسان زائل كرده و روح مقدس انساني را تا حد روح حيواني تنزل مي دهد. حضرت زهرا(س) نيز در بيان علت تحريم شرب خمر در اسلام با اشاره به اين مطلب مي فرمايند:
(و النهي عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس: خداوند نهي از شرابخواري را براي پاكيزه ماندن از پليديها قرار داده است) (21)
ط- فلسفه تحريم دزدي
درپيشگاه خداوند انسان تا زماني داراي ارزش والايي است كه پاكدامني و عفت خود را حفظ كند و دامان خود را به گناه آلوده نسازد و اين ارزش تا بدانجاست كه انسان با عفت، درنظر پيشوايان دين اسلام از مجاهد شهيد في سبيل الله برتر دانسته شده است. همانطور كه اميرمؤمنان علي(ع) در سخني گرانسنگ مي فرمايند:
(پاداش مجاهد شهيد در راه خدا بزرگتر از پاداش عفيف پاكدامني نيست كه قدرت بر گناه دارد ولي با عفت از گناه خودداري مي كند. همانا انسان عفيف فرشته اي از فرشتگان خداوند است)(31)
اگر دسته اي از اعمال تحت عنوان گناه قرار گرفته و خداوند امر فرموده از آنها اجتناب شود درست به خاطر حفظ همين گوهر پاكدامني و عفت آدمي است كه از جمله اين گناهان مي توان به عمل نكوهيده (دزدي و سرقت) اشاره كرد كه به فرموده حضرت فاطمه(س) براي تحقق عفت و پاكدامني انسان مورد تحريم واقع شده است:
«و ترك السرقه ايجابا للعفه: خداوند ترك دزدي را براي تحقق عفت و پاكدامني قرارداد.»(41)
از مجموع آنچه در اين نوشتار آمد اين نكته به اثبات مي رسد كه هر حكمي از احكام اسلام داراي فلسفه و علت ويژه به خود است و اين گونه نيست كه هر عملي در دين اسلام بدون دليل مورد تحريم قرارگرفته يا بدون علت حلال شده باشد. البته علل اين احكام نيز منحصر به آنچه در خطبه فاطميه آمده نمي باشد و ساير دلايل و علل، در منابع ديگر اسلامي قابل مشاهده و جست وجو است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت:
1- تفسير روض الجنان و روح الجنان ج71 ص245
2- فرهنگ جامع سخنان حضرت زهرا(س)- محمد دشتي، حديث72
3- نهج الفصاحه ترجمه علي كرمي فريدني، ص43
4- فرهنگ جامع سخنان حضرت زهرا(س)- محمد دشتي، حديث72
5- شرح فارسي(مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه) دكتر سيدجلال الدين محدث ارموي ص135
6تا 9- حديث بيست وهفتم- فرهنگ جامع سخنان حضرت زهرا(س)- محمد دشتي، حديث72
01- نهج البلاغه ترجمه محمد دشتي، حكمت374
11و 21- فرهنگ جامع سخنان حضرت زهرا(س)- محمد دشتي، حديث72
31- حكمت 474 نهج البلاغه ترجمه علي دشتي، حكمت474
41- فرهنگ جامع سخنان حضرت زهرا(س)- محمد دشتي، حديث72
التقاط، خطر دائمي براي بشر
منصور رحيم زاده
يكي از بخش هاي وجودي انسان كه به سرعت در حال تغيير و تبديل است، بخش انديشه اي و تفكري است. اگر تغييرات فيزيكي بدن به شكل بسيار كند صورت مي گيرد در بخش ديگر كه مرتبط با روح آدمي است به سرعت صورت مي گيرد كه نمي توان حتي آن را در دم و لحظه و ساعت قرارداد. از اين رو آدمي را نمي توان در يك حال ثابت تصور كرد و تصور ثبوت و پايداري در اين بخش بسيار دور به نظر مي رسد.
اين تغييرات مي تواند در دو شكل مثبت و منفي و در جهت تقابلي كمالي و هبوطي انجام پذيرد. بنابراين هر كسي مي بايست به محاسبه دائمي وضعيت انديشه اي خود توجه داشته باشد و همان گونه كه به وزن كردن بدن و اندازه گرفتن قد و قامت مي پردازد و اندام خويش را تحت محاسبه دقيق قرار مي دهد تا از هر نظر كامل و زيبا جلوه كند، مي بايست به محاسبه و اندازه گرفتن وضعيت انديشه اي خويش بپردازد تا همواره در موقعيتي بهتر و كامل تر از وضعيت پيشين قرار گيرد و اندام تفكري و انديشه اي اش زيباتر به چشم آيد.
از آن جايي كه دشمن سوگند خورده اي در كمين تعالي و رشد آدمي است، مواظبت و مراقبت از انديشه ها و تفكرها، در درجه نخست اهميت قرار مي گيرد، چرا كه ارزش آدمي به انديشه ها و افكار اوست و تن آدمي در ارتباط با تفكر و انديشه است كه ارزش و زيبايي و كمال واقعي را درك مي كند. شدت شتاب تحول و تغيير در انديشه موجب مي شود تا حساسيت به آن نيز افزايش يابد و براي رهايي از هرگونه تفكر انحرافي و التقاطي، بازبيني و محاسبه دائمي و نيز اصلاحات تفكري و انديشه اي لازم و ضروري خواهد بود.
يكي از انحرفاتي كه انديشه آدمي با آن رو به رو مي شود، خطر التقاط است كه نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني بر آن است تا آن را در حد امكان واكاوي كند.
ماهيت متغير انسان
شايد انديشه انساني، متغيرترين بخش وجودي انسان باشد، چرا كه با روح انساني در ارتباط است و انسان از نظر قرآن، موجودي در حال شدن و تبدل و تغيير دايمي است؛ از اين رو برخي بر اين باورند كه انسان طيفي از ماهيات را در خود دارد كه از پست ترين تا عالي ترين را شامل مي شود و تا زماني كه در اين دنيا به سر مي برد نه تنها جنسي از اجناس منطقي بلكه جنس الاجناس است كه در تحت آن، جنس ها و انواع منطقي بسياري قرار مي گيرد. اين همان چيزي است كه در افراد داراي چشم برزخي به شكل شتر، گاو، پلنگ و خوك و يا مانند آن به چشم مي آيد و در آخرت وحوش انساني، يا احجار انساني و مانند آن با حشر قيامتي حاضر مي شوند.
به سخن ديگر تغييرات در حوزه انديشه و تفكر آدمي، بسيار شتاب آلود و غيرقابل توقف است و انسان هر دمي با عمل خود، انسان جديدي مي شود كه داراي تفكر و انديشه تازه است. اين گونه است كه باورها، بينش ها و نگرش هاي آدمي در هر دمي در حال دگرگوني است و هر دم تصور تازه اي از خود و پيرامون خود خواهد داشت. اين همان تفكري است كه مي گويد: بيزارم از آن كهنه خدايي كه تو داري/ هر دم مرا تازه خداي دگرستي؛ چرا كه هر دم با تغييرات و دگرگوني در روح آدمي، انديشه، باور و بينش و نگرش تازه اي پديد مي آيد كه با تصور قبلي گاه در تضاد و تقابل مطلق است.
همين تغيير شديد و شتاب آلود در انديشه و روح آدمي است كه خطر بسياري را براي آدمي به همان اندازه ايجاد ظرفيت ها، فراهم مي آورد. بدين معنا كه آدمي هر دم درخطر سقوط و هبوط است. اگر ميوه ممنوع آدمي يك چيز است؛ اين يك چيز مي تواند همانند ميوه هاي بهشتي داراي اشكال و طعم ها و مزه هاي گوناگون باشد. بنابراين هر كسي با ميوه ممنوع خودش گمراه مي شود و در دام وسوسه هاي شيطاني ابليس گرفتار مي آيد.
اگر انسان بتواند هر بحران و ميوه ممنوع خود را به ظرفيتي براي رشد و تعالي و تكامل خود تبديل كند،انساني داراي عزم جدي است كه خداوند آن را در آدم نيافت، چرا كه برخلاف همه هشدارها به سوي ميوه ممنوع رفت و به جاي انتخاب آن همه فرصت ها در دام هبوط افتاد.
براساس روايتي، حضور آدمي دربهشت نخست، دم و ساعتي بيش نبود، چرا كه به سرعت دردام وسوسه تحول كمالي افتاد كه با فريب دشمن همراه بود. دشمن دانا، انسان طالب مقامات عالي الهي را فريب داد و راه دست يابي به كمال مطلق و جاودانگي و پادشاهي بي پايان را در ميوه ممنوع نشان داد.
اين دسته از روايات بر اين نكته تاكيد دارند كه فاصله ميان حق و باطل كم و اندك و راه ميان صعود و سقوط چنان نزديك است كه با دمي تحقق مي يابد. وسوسه شيطاني ابليس، انديشه شدن كمالي را در آدمي به بيراهه برد. آدم مي دانست كه كمال، امري بايسته و شايسته اوست، ولي اين انديشه در اثر التقاطي به بيراهه رفت و شدن كمالي را در چيزي جست كه همان هبوط بود.
هر انساني بطورطبيعي و فطري درجست وجوي شدن كمالي است و ماهيت خود را در كمال مي جويد و شاكله وجودي خود را در كمال رقم مي زند، ولي گاه در اثر اشتباه در تطبيق يا خطا در تفكر و انديشه و التقاط و مانند آن درمسير ضد كمالي گام برمي دارد. ابليس بنا به شيطنت خود نيز در كمين آدمي است تا باطلي را به صورت حق جلوه دهد و تزيين كند و مرغي را به جاي قناري و مرغان بهشتي قالب كند. تصويرهاي دروغين ابليس همان وسوسه هاي اوست كه آدمي را در دامي چون دام عنكبوت ها مي افكند و تلاش او را براي رهايي سخت تر مي كند و دست و پاي او را بيشتر گره مي زند.
ماهيت متغير آدمي، از انديشه و عمل سرچشمه مي گيرد. از اين رو خداوند همواره بر دو امر ايمان و عمل صالح تاكيد مي كند تا تاثير تركيبي انديشه و كار را در آدمي نشان دهد. درهمه آيات قرآني، بر اين نكته تأكيد مي شود كه انسان شاكله وجودي و شخصيت و ماهيت و هويت واقعي خويش را براساس انديشه و عمل مي سازد. اين انديشه و عمل مي تواند درمسير درست قرار گيرد يا در مسير انحرافي يا حتي متضاد باشد.
اينجاست كه انسان هايي مومن، كافر و فاسق پديد مي آيند؛ يعني انسان هايي كه يا در مسير كمالي درست گام برمي دارند و از نظر انديشه و عمل صالح و يا طالح مي باشند. البته دسته سومي هستند كه برخلاف انديشه درست عمل مي كنند و اين گونه درمسير سقوط و هبوط قرار مي گيرند. بنابر اين از اين سه دسته تنها دسته اي رستگار مي شوند كه تطابق ميان انديشه نيك وكارنيك داشته باشند.
انديشه التقاطي
چنان كه گفته شد، انسان موجودي متغير است و همواره درحال شدن و تغيير در دو جهت متضاد و متقابل صعود و سقوط مي باشد و تا زماني كه در دنيا زندگي مي كند، اين تغيير در وي وجود دارد.
همچنين شتاب تغيير در انديشه، بسيار شديدتر و پررنگ تر و ظاهرتر است؛ چنان كه انديشه به عنوان بخش مهم و اصلي در تعيين مسير عمل، در جايگاه ارزشي مهم و بالاتري قرار مي گيرد، چرا كه عمل براساس انديشه و ايمان است كه شكل مي گيرد. بنابراين اگر تصور و تصوير درست از خود، خدا و جهان نداشته باشد، نمي تواند كاري درست را در زندگي انجام دهد. از اين رو در قرآن همواره ايمان برعمل صالح مقدم شده تا دانسته شود كه اين انديشه، ايمان، بينش و نگرش است كه عمل را سامان مي دهد. البته در تغيير و تحول انسان ها نقش عمل برجسته تر است، چرا كه انديشه و ايمان را به شكل وجودي در مي آورد و به آن حيات و وجود مي بخشد. از اين رو در آيات قرآني عمل صالح به عنوان بالابر ياد مي شود كه حقيقت ايمان را بالا مي برد و به آن شكل مي بخشد.
دشمن سوگند خورده انسان، با آگاهي از وضعيت و موقعيت آدمي در هستي، برنامه ريزي دقيق و كاملي دارد؛ چرا كه دشمن مي داند كه نقطه اصلي ضعف آدمي، انديشه اوست. او بيشترين فشار را به اين حوزه وارد مي كند و لذا جنگ رواني دشمني چون شيطان براساس همان منطق جنگ نرم ريخته شده است.
براساس آموزه هاي قرآني، اصولا شيطان در حوزه جنگ نرم عمل مي كند و هرگز در جنگ سخت وارد نمي شود. از اين رو همه سازوكارهاي جنگي ابليس، سازوكارهايي است كه در حوزه جنگ نرم مطرح مي باشد كه از جمله آن ها التقاط در انديشه است.
البته در قرآن اصطلاح التقاط به كار نرفته ولي براي بيان اين اصطلاح و مفهوم، از واژه ديگري چون لبس، تزيين و مانند آن استفاده شده است.
التقاط در زبان عربي به معناي برچيدن و برگرفتن چيزي از زمين است. (لغت نامه دهخدا، ذيل واژه) اين واژه در اصطلاحات علمي به معناي دستچين كردن و پيوند دادن عقايد ناهمگون بدون برخورداري از اصول معين و مشخص مي باشد (فرهنگ علوم سياسي، ص 130 و نيز فرهنگ واژه هاي انقلاب، ص 105) كه در اين كار، منافقين خلق، يكي از ماهرترين گروه بودند.
انديشه التقاطي را كساني استفاده مي كنند كه جامعه به آنان اجازه حضور مستقيم براساس باورها و انديشه هاي واقعي شان نمي دهد. از ان رو براي نفوذ در اقشار مختلف اجتماعي از سازوكار گزينشي استفاده مي كنند. سازوكار گزينشي براين پايه قراردارد كه انسان در ميان انديشه هاي امت و ملتي تنها بر مواردي تاكيد مي كند كه با اهداف و مقاصد وي همگون مي باشد. بنابراين، به جاي ايمان به همه انديشه هاي يك امت و ملت، تنها با گزينش براساس اصول و قواعد خود، ملتي را فريب مي دهد و به بازي مي گيرد.
سابقه و پيشينه التقاط گري
استاد و بنيانگذار التقاط و برخورد گزينشي همانند ديگر موارد انحرافي، ابليس اين دشمن سوگند خورده بشر است. ابليس با تلبيس و تزيين خود، حقيقتي را به آدمي نشان مي دهد و حقيقتي را كتمان مي كند و لذا آدم را در دام ميوه ممنوع مي افكند.
ابليس مي دانست كه انسان در انديشه دست يابي به كمالات مطلق است و آنچه خداوند در ذات آدمي به صورت قوه قرار داده مي بايست در يك فرآيند منطقي و سالم به فعليت برسد و آدمي به عنوان استاد كل و كامل همه موجودات، همچنان كه مديريت تربيتي و آموزشي ديگران را به عهده گرفته و با انباء و اخبار خود حقايق پنهان هستي را به فرشتگان و ديگر موجودات برگزيده آموخته است مي بايست در مقام ربوبيت پس از فعليت يابي تمامي اسماي كمالي سرشته شده در ذات، بنشيند و مديريت خلافت را به عهده گيرد.
با اين دانش، ابليس به سراغ آدم مي رود و او را مي فريبد و امري را در انديشه و تفكر آدم قرارمي دهد كه با واقعيت تطابق ندارد. اين گونه است كه تلبيس و تزيين ابليس، آدمي را در انديشه و عمل گمراه مي كند و موجبات هبوط وي را فراهم مي آورد به گونه اي كه اگر توبه او نبود هرگز رنگ رستگاري را به خود نمي ديد.
پس از ابليس، خداوند بني اسرائيل را به عنوان اهل التقاط معرفي مي كند. بني اسرائيل، ملتي شگفت انگيز در تاريخ نوع بشري هستند. اين ملت، را مي بايست ملت سرمشق ها و درس ها و عبرت ها دانست. از اين رو بخش عمده اي از تاريخ قرآن به بني اسرائيل و ملت يهود اختصاص يافته است. آنان در تحريف حقايق و تلبيس و التقاط انديشه ها استاد بودند.
يهوديان با آنكه ازسوي خداوند مأموريت داشتند تا از هرگونه التقاط در انديشه ها و آميختن حق به باطل خودداري كنند (بقره آيات 40 و 42) با اين همه از اين حكم الهي سرپيچي كردند و به التقاط در انديشه پرداختند. (همان) در نتيجه مورد غضب و خشم الهي قرار گرفتند و بارها و بارها به سبب اين گونه برخورد گزينشي و ايمان به برخي از آموزه هاي وحياني و كفر به بعض ديگر و همچنين آميختن حقايق وحياني با افكار پليد شيطاني، مورد سرزنش و غضب الهي قرار گرفتند. با اين همه هرگز دست از تلبيس و كتمان حق برنداشتند و همان مسير شيطاني را ادامه دادند.
البته از آيه 71 سوره آل عمران اين معنا به دست مي آيد كه اهل كتاب از يهود و مسيحي گرايش به التقاط دارند و هردوي آنها مي كوشند تا براي دستيابي به اهداف نامشروع از اين سازوكار بهره برند.
هدف از التقاط گري
هدف از التقاط گري ازسوي ابليس و يا ديگران، دستيابي به اهدافي است كه در جنگ نرم مورد توجه قرار دارد. البته هركسي به قصد دستيابي به هدفي منفي و نادرست دست به تحريف و التقاط مي زند؛ چرا كه اهل ايمان و انسان هاي سالم اين گونه نيستند و هرگز حق را به باطل نمي آميزند و جز حق نمي جويند و جز آن نمي گويند.
خداوند در آيه 7 سوره آل عمران از جمله اهداف التقاط را گمراه سازي انسانها و مشتبه كردن حق بر آنان مي داند؛ چرا كه گروهي از مردم منحرف با تفسيرهاي نادرست و دلخواه خود مي كوشند تا حق بر انسانها مشتبه شود تا بتوانند از اين طريق به اهداف انحرافي خود برسند. اين اهداف انحرافي مي تواند اموري چون قدرت و ثروت و مانند آن باشد.
فتنه گران با شعارهايي چون آزادي و عدالت و مانند آن مي كوشند تا مردم را به سويي ببرند كه اهداف آنان در قدرت و ثروت تأمين شود و جامعه درشرايطي قرارگيرد كه آنان بتوانند به ظلم و ستم خويش مشروعيت بخشند. شعارهايي چون حقوق بشر، آزادي و مانند آن تنها ابزارهايي در دست آنهاست؛ چرا كه براي كساني كه در انديشه التقاط هستند، هدف، وسيله را توجيه مي كند. اين گونه است كه زيباترين شعارها را كساني مي دهند كه بدان هيچ اعتقادي ندارند تا اين چنين، توده هاي مردم را فريب دهند و با افكارسازي دروغين، جامعه را در مسير اهداف خود قرار دهند.
زشتي التقاط
از نظر قرآن، انسان ها نبايد جز حق بينديشند و جز به حق دعوت كنند. با اين همه كساني كه اهدافشان تنها با دروغ و نيرنگ و فريب تحقق مي يابد براي فريب مردم، حق را به باطل مي آميزند تا بتوانند به اهداف نامشروع و ضدمردمي خود برسند.
از آن جايي كه مردم به طور طبيعي و فطري به حق و كمال و زيبايي ها و مانند آن گرايش دارند و باطل را نمي پسندند و با آن مبارزه مي كنند، منحرفان و فتنه گران، باطل خويش را به حقي مي آميزند تا بتوانند به باطل خود، مشروعيت بخشند. بنابراين التقاط به معناي فريب مردم در انديشه است تا نتوانند حق را بشناسند و در مسير آن گام بردارند. براين اساس از نظر قرآن التقاط گري امري ناپسند دانسته شده و به عنوان كاري ناروا مورد سرزنش و نكوهش قرار گرفته است. (بقره، آيات 40 و 42 و نيز آل عمران، آيه 71)
زمينه هاي التقاط
التقاط در جوامعي رشد مي كند كه جامعه دچار بيماري شده باشد. جامعه بيمار به جاي آنكه در انديشه حقيقت باشد و براي آن تلاش كند، مي كوشد تا تنها به خواسته هاي خود پاسخ دهد. لذا براي رسيدن به خواسته هاي خود حاضر مي شود تا حقايق را كتمان كند و يا حق و باطل را درهم آميزد. خداوند در برخي از آيات قرآني گزارش مي كند كه رهبران يهودي براي اينكه مردم از حقيقت درستي دعوت پيامبر(ص) آگاه نشوند، به توده هاي يهودي فرمان مي دادند تا حقايق موجود در تورات را كتمان كنند و با تلبيس حق به باطل، آن را در شخص ديگري قرار دهند.
به نظر مي رسد كه بيماردلان و كساني كه دچار انحراف فكري و قلبي هستند از استعداد بيشتري براي پذيرش التقاط برخوردارند. اين دسته از انسان ها تنها از حقيقت، آن چيزي را مي جويند كه مطابق انديشه و باورهايشان باشد. بنابراين در مواردي كه حقايق برخلاف آن باشد، به سوي باطل مي روند و با در آميختن آن مي كوشند تا خود را توجيه كنند و رفتارهاي خويش را درست و حق جلوه دهند. (آل عمران، آيه 7)
خطر التقاط
چنانكه گفته شد خطر التقاط، خطري دايمي است و جامعه ايماني بايد همواره هوشيار و بيدار باشد و اجازه ندهد تا در دام فريب و جنگ نرم دشمنان بيفتد؛ چرا كه دشمن با زيبا و حق جلوه دادن باطل مي كوشد تا جامعه ايماني را از انديشه هاي ناب و اصيل تهي كند و به اهداف خويش برسد.
خداوند در آيه 17 سوره رعد به اين نكته توجه مي دهد كه جهان به گونه اي ساخته شده كه زمينه اين التقاط در آن بسيار شديد و طبيعي است. به اين معنا كه دنيا از استعداد طبيعي التقاط برخوردار است و انسان مي بايست هوشيار و بيدار باشد تا در دام آن گرفتار نشود.
در اين آيه تبيين شده كه حقايق و معارف الهي همواره در خطر آميخته شدن به امور باطل قرار دارد. اگر حقيقتي از آسمان چون باران فرود آيد گاه به دليل ظرفيت محدود بشر و گاه به اسباب بيروني ديگر، اين امكان وجود دارد كه باطلي با آن آميخته شود. خداوند در اين آيه به نزول باران و ايجاد سيل اشاره مي كند كه كف و خار و خاشاك را نيز با خود همراه مي كند. اين باران سيل آسا همان اندازه كه داراي حقايق ناب و اصيلي چون آب روشن و پاك و پاكيزه است همچنين در مسير خود با كف و خار و خاشاك همراه مي شود و آلوده مي گردد. بنابراين لازم است همواره از ظاهر پر جلوه گر كف گذشت و حقيقت را در وراي آن ديد.
اين بدان معناست كه انسان مي بايست همواره از خطر التقاط آگاه و هوشيار باشد و به محاسبه و مبارزه با آن پردازد و اجازه ندهد تا انديشه هاي پاك و روشن و صاف به كف باطل و خار و خاشاك باطل آلوده شود. از اين رو محاسبه و اصلاحات دائمي، امري لازم و ضروري است تا همواره در مسير ناب حقيقت گام برداريم.