(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 - شماره 20210 

نگران نسل سوم
بررسي مفهوم «پيچ تاريخي» در گفت و گو با دكتر محمدباقر خرمشاد
پيچ تاريخي، معبري به تمدن باشكوه اسلامي



نگران نسل سوم

سعيد سليماني
اگر به دور از جريانات اخير سياسي منتهي به انتخابات مجلس، نگاه فراتري به فرآيند دولت سازي بيندازيم، در خواهيم يافت علاوه بر ورود كشور به يك عرصه ايجابي وسيع و نياز به نظام سازي در حوزه ها و سطوح مختلف وهمچنين نياز به تكميل و بهينه سازي اجزاي سيستمي كشور براي ورود به «عرصه هاي فتح نشده»، توجهي ويژه و دورانديشانه به متوليان اين چرخه كاملا ضروري است. متوليان فتح «عرصه هاي فتح نشده» يعني «نسل سوم انقلاب اسلامي».
نسلي كه انباشت تجربيات سي وچند ساله نظام اسلامي را در دست خود دارد و بايد نه تنها از آن استفاده كند بلكه با خلاقيت و اعتماد
به نفس خود كشور را چندين برابر سرعت گذشته به سمت پيشرفت و عدالت سوق دهد. اين
بزرگ ترين و سنگين ترين وظيفه اي است كه در اين پيچ تاريخي برعهده نسل سوم انقلاب اسلامي گذاشته شده است؛ حتي شايد سنگين تر از رزم نسل هاي گذشته انقلاب در ميدان جهاد و شهادت...
با يك نگاه گذرا به فرآيند شاكله بندي فكري سياسي نسل سوم به خصوص در محيط هاي نخبگي و دانشگاهي و در مجموعه نيروهاي انقلابي، سه مقطع مشاهده مي شود كه شناخت آنها مي تواند به شناخت فرصت ها و تهديدهاي پيشروي اين نسل كمك كند:
1- دسته اول بدنه اي از نيروهاي نسل سوم انقلاب هستند كه دوران تحصيلات دانشگاهي و فعاليت دانشجويي خود را در زمان حاكميت جريان دوم خرداد سپري كردند. شناخت اين دوستان از فضاي كشور و اتفاقات سياسي و فرهنگي آن به نحوي بوده است كه شايد مرام خاصي از مشي سياسي را در آنها تقويت كرده است و تحليلشان در موارد مختلف مشابه هم است. شايد خطري كه اين دوستان با آن دست و پنجه نرم كردند همواره ضرورت وحدت نيروهاي انقلابي را به آنها يادآوري مي كند. مشيي كه در انتخابات اخير هم به وضوح قابل ملاحظه بود.
2- دسته دوم، نسل سومي هايي هستند كه يا دوران دوم خرداد را درك نكردند و يا در اواخر دوران دوم خرداد وارد فعاليت هاي دانشجويي شدند. خصوصيت اين نسل آن است كه در زمان رسيدن به بلوغ سياسي و شكل گيري چارچوب تحليلي شان، پيروزي گفتمان انقلاب در انتخابات 84 اتفاق افتاد و بازتاب اين دستاورد تا چند سال بر شناخت محيطي اين دسته تأثير گذاشته است. اين دسته هم مشي سياسي تقريبا مشابهي دارد و انتخابات اخير هم مويد اين مطلب است.
3- دسته سوم، در مقطعي به عرصه هاي سياسي ورود پيدا كردند كه شايد وقوع فتنه 88 و تبعات آن و همچنين تغيير مشي دولت در برخي از حوزه ها و علني شدن جريان انحرافي درون آن، مهمترين اتفاقات سياسي بوده است. در اين مدت سرعت تحولات بسيار زياد شده است و جمع بندي و رسيدن به تحليل شايد به مراتب سخت تر از دو دوره گذشته باشد. البته دسته اول و دوم به علت تفاوتهايشان در تحليل، علاقه زيادي براي تأثيرگذاري در دسته سوم دارند كه اين خود بعضا موجبات سردرگمي و يا سوءتفاهم را فراهم مي كند. در هر صورت از بين رفتن واسطه ها و برداشت مستقل اين دسته از فضاي سياسي شايد بهترين راه حل باشد. برداشتي كه امت بدون واسطه از امام خود مي گيرد. شايد اين برداشت مستقل به نوعي براي دسته اول و دوم نيز ايجاد مفاهمه كند.
درج اين توضيح لازم است كه دسته بندي هاي بالا مطلق نيست اما براي تحليل بهتر شرايط موجود مي تواند راه گشا باشد.
اين روزهاي اخير گاهي شاهد اتفاقات ناخوشايندي هستيم كه به نوعي انشقاق در نسل سوم را تداعي مي كند. جاي تعجب در اين است كه منازعات بين دوستان انقلابي است كه در تبعيت محض از رهبري تفاوتي ندارند و مكرر اين موضوع را در عمل اثبات كرده اند و به دنبال منافع شخصي و گروهي خود نيستند. (خود به خود كساني كه اين گونه نباشند مخاطب ما نيستند!) در اين روزها دوستان بسيار نزديكي كه هيچ كدام هم تغيير ماهيت نداده اند و اعتقاداتشان هم كاملا مشابه است فقط به خاطر تفاوت در تحليلشان از هم فاصله گرفته اند و يا انرژي شان
براي رد و بدل پيامكهاي جدلي و يا جمع آوري امضا صرف مي شود!
اين انشقاق اگر چاره اي براي آن انديشيده نشود شايد متوليان فتح «عرصه هاي فتح نشده انقلاب» را به مسائلي سطحي بكشاند و اين وظيفه تاريخي را ناديده بگيرند. البته قطعا امر حق و كار خدا بر روي زمين نخواهد ماند، اما نبايد اين فيض از دست نسل سوم انقلاب برود كه در اين صورت همه كساني كه نتوانستيم مسائل اصلي و فرعي را تشخيص بدهيم مسئول خواهيم بود.
در آخر به نظر مي رسد با كمي تلاش و سعه صدر و تقوا بتوان اين سه دسته را به يك نقطه كانوني تحليلي رساند كه خود نياز به انديشه و همفكري دارد و بايد دلسوزان اين نسل و دلسوزان
نسل هاي گذشته ياري كنند.
نسل سوم در لبه يك امتحان الهي قرار گرفته است!

 



بررسي مفهوم «پيچ تاريخي» در گفت و گو با دكتر محمدباقر خرمشاد
پيچ تاريخي، معبري به تمدن باشكوه اسلامي

آن چه رهبر انقلاب در سفر تاريخي خود به استان كرمانشاه در موضوع تحولات منطقه و جهان بدان اشاره فرمودند، حساسيت شرايط فعلي جهان و موقعيت استثنايي جهان اسلام در اين تحولات را به خوبي نشان مي دهد. در عين حال سخنان ايشان بيانگر آن است كه تحولات كنوني فقط به فضاي سياسي و سقوط و ظهور برخي دولت هاي منطقه محدود نمي شود و به طور قطع آثار بزرگ تري در حوزه هاي مختلف خواهد داشت. «دكتر محمدباقر خرمشاد»، عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، در اين گفت وگو زواياي بيشتر اين بحث را تبيين مي كند.
پيچ تاريخي، مفهومي جديد در ادبيات سياسي كنوني است. لطفاً معنا و مفهوم اين واژه نو را تبيين بفرماييد.
براساس تاريخ روابط بين الملل و مطالعات نظام جهاني، شرايطي كه امروز جهان شاهد آن است، از جهات گوناگون جزو شرايط نادر در تاريخ بشريت محسوب مي شود. شايد بتوان شرايط جنگ هاي اول و دوم جهاني را مشابه شرايط موجود دانست و از توصيف آن براي تحليل اين وضعيت بهره جست. جنگ جهاني اول در شرايطي اتفاق افتاد كه «هارتلند» (مركز و قلب استراتژيك نظم جهاني)، اروپا و قلب اروپا تعريف شده بود. قدرت هاي آن روز اروپا علاوه بر رقابت بر سر هارتلند، در زمينه ي مستعمره ها نيز با يك ديگر در حال رقابت بودند. از اين رو، گاه جنگ جهاني اول را جنگ براي مستعمره ها نيز ناميده اند.
در آن مقطع، رقابت ميان سه كشور فرانسه، انگلستان و آلمان بود و جنگ جهاني اول نيز با محوريت همين كشورها شكل گرفت. فرجام جنگ جهاني اول به گونه اي بود كه گفته مي شود، نطفه ي جنگ جهاني دوم بسته شد. چرا كه اين جنگ پيروز قاطعي در برنداشت و علاوه بر آن نظمي پايدار براي سياست جهاني شكل نگرفت. براساس اين شرايط جنگ دوم جهاني رخ داد و پس از جنگ كشورهاي جهان به دو گروه پيروز و مغلوب تقسيم شدند و نظم جديدي از آن حاصل شد كه از آن با نام نظام دو قطبي ياد مي شود.
در يك طرف قطب غرب به رهبري ايالات متحده و در سوي ديگر قطب شرق به رهبري اتحاد جماهير شوروي، اركان اين نظام بودند. در اين نظم دو قطبي فضاي حاكم، فضاي جنگي است. در اين موقعيت، تمامي شرايط جنگي موجود است اما جنگي رخ نمي دهد البته در كشورهاي اقماري دو بلوك جنگ هاي نيابتي شكل مي گيرد. اما در سال 1990م. با فروپاشي بلوك شرق، غرب به رهبري ايالات متحده به عنوان بازيگري برجسته تلاش مي كند خود را پيروز جنگ معرفي كند.
شرايط پس از جنگ سرد به طور كلي متفاوت از شرايط پس از جنگ هاي جهاني اول و دوم است. پيروزي بلوك غرب در پي جنگ گرم نبود و طرف مغلوبي به معناي مصطلح آن وجود نداشت؛ اما آمريكا تلاش دارد پايان نظام دو قطبي را پيروزي بلوك غرب معرفي كرده و خود را رهبر نظام جديد جهاني جلوه دهد.
اما در اين بين قدرت هاي ديگر كه در نظم قبلي به قدرت هاي بزرگ تعبير مي شدند اين نظم را بر نمي تابند؛ در نتيجه با كمك قدرت هاي نوظهوري هم چون قدرت فرهنگي و منطقه اي انقلاب اسلامي ايران و نيز قدرت هايي هم چون برزيل، هند، چين و روسيه تلاش مي كنند منادي جهاني چند قطبي باشند. با اين وصف جهان وارد دوران گذاري مي شود كه تا كنون نيز ادامه دارد. دوراني بسيار طولاني كه از 1990م. تا كنون حدود 20 سال ادامه دارد. اين 20 سال به سه دوره قابل تقسيم است:
1. جهان تك قطبي: در اين دوره آمريكا سرمست از پيروزي در جنگ سرد است و نظم تك قطبي به رهبري خود را پيگيري مي كند اما در پي مقاومت هايي كه در برابر نظام تك قطبي به وجود مي آيد، جهان بعد از چند سال وارد مرحله ي دوم مي شود.
2.جهان تك چند قطبي: در اين دوره آمريكا تلاش دارد كه جهان را تك قطبي نگه دارد اما از توان لازم جهت كنترل و اداره ي نظام جهاني برخوردار نيست. رقباي جديد هر يك به سهمي از قدرت رسيده اند كه با ايجاد ائتلاف ها بر ضد هژموني (برتري) آمريكا مقاومت مي كنند اما به تدريج اين چرخه ادامه مي يابد و جهان وارد نظم جديد مي شود.
3. جهان چند تك قطبي: در اين دوره محور جهان چند تك قطبي از قدرت بيش تري در عرصه هاي نظامي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي برخوردار شوند.
به طور كلي كماكان جهان در دوران گذار است اما چند سالي است جهان وارد مرحله ي جديدي شده است كه بيداري اسلامي، بخش عمده ي تحولات آن است. شرايط به نحوي شتابان در حال جهش است. دوران گذار نظم جهاني وارد مرحله ي جديدي شده است كه مقام معظم رهبري از آن با عنوان «پيچ تاريخي» ياد مي كنند. در اين دوره بازي بزرگي براي مابه ازاي بزرگي در حال شكل گيري است. جهان در شرايطي است كه بي ثباتي هاي عديده اي را شاهد بوده و آبستن شكل گيري نظمي جديد است. بنابراين تمامي قدرت ها با فهم اين مسأله در تلاش اند وارد بازي ها و ائتلاف هايي شوند و بازسازي هايي را شكل دهند تا در آينده ي جهان سهم بيش تري را از آن خود كنند.
اين پيچي است كه جهان در حال عبور از آن است. در اين گذار، شرق ديروز فرو پاشيده است و غرب امروز توانمندي كمي براي عبور از آن را دارد و نمي تواند نظمي را آن گونه كه خود مي خواهد، شكل داده و حاكم كند و قدرت هاي نوظهور از جمله قدرت اسلام و اسلام گرايي با محوريت ايران و انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني از مؤلفه هاي مهم و تأثيرگذار در شكل گيري نظم نوين جهاني هستند.
در اين شرايط چنانچه گفتمان اسلام خواهي با محوريت ايران نتواند سهم و جايگاه خود از آينده ي جهان را حفظ و تثبيت كند، ده ها سال و شايد بتوان گفت قرن ها عقب خواهد افتاد. بنابراين شرايط به گونه اي است كه شرايط پس از گذار از اين «پيچ تاريخي» بسيار متفاوت خواهد بود. براي توضيح بيش تر، به چند مثال ضروري اشاره مي كنم:
مورد اول: سلسله تحليل هايي است كه انديشمندان چيني ارائه كرده اند مبتني بر اين كه ولو به قيمت شكل گيري جنگ جهاني سوم، چين
مي بايست در اين شرايط حساس -به تعبيري شرايط پيچ تاريخي- دركنارجبهه ي مقاومت در خاور ميانه و در نقطه ي مقابل ايالات متحده آمريكا قرار بگيرد؛ زيراچنانچه جبهه ي مقاومت توسط آمريكاكنار زده شود، چين مجبور خواهد بود د رساير عرصه هاي جغرافيايي، سياسي و استراتژيك در مقابل آمريكا
عقب نشيني كند؛ از اين رو براي دانستن جايگاه وسهمي از آينده ي جهان، چين مي بايست ولو به قيمت جنگ جهاني سوم، قدرت خود را تثبيت نمايد.
مورد دوم: تحليل هايي است كه از سوي روس ها ارائه شده است. پس از فروپاشي شوروي بعد از گذشت 20 سال براي اولين بار بود كه روسيه از حق وتو در پرونده ي سوريه استفاده كرد. تحليلي كه از كاربرد حق وتو ارائه شد اين بود كه در ميانه ي سال هاي 1990 تا 2010م. روس ها در پرونده هاي مختلفي با آمريكا بده بستان هايي داشتند و به كرات
عقب نشيني هايي داشتند؛ اما موضوع سوريه را به طور كلي متفاوت از ساير پرونده ها مي ديدند.
به اين دليل كه در سرنوشت خاورميانه آينده ي نظم جهاني در حال شكل گيري است. از دست رفتن سوريه به عنوان خط مقدم مقاومت، از دست رفتن يك كشور نيست، بلكه پس كشيدن از جايگاه قدرتمند در نظم آينده ي جهاني است. به همين دليل روس ها در موضوع سوريه در مقابل آمريكا مقاومت مي كنند.
مورد سوم: تغيير موضع ناگهاني تركيه براي بازي سازي و ورود به بازي هاي سياسي در جهت تعيين جايگاه آينده خود است. اراده تركها بر اين شكل گرفته است كه در ائتلاف جبهه پيروز سرمايه گذاري كنند تا بتوانند در صورت بندي نظم آينده ي جهاني داراي سهم شايسته باشند. به نظر آن ها ائتلاف پيروز، ائتلاف غرب است و جناح مغلوب، ائتلاف مقاومت است، بر اين اساس سعي كردند در جبهه ي غرب قرار بگيرند تا سهمي از كيك پيروزي اين جبهه تحصيل كنند.
مورد چهارم: ائتلافي است كه ميان هند، آفريقاي جنوبي و برزيل به عنوان قدرت هاي منطقه اي
قاره هاي مختلف در كنار چين و روسيه به عنوان
قدرت هاي ديروز شكل گرفته است. برآيند موارد ياد شده نشان دهنده ي اين است كه دوران گذار براي ورود به نظمي جديد بسيار شتاب گرفته است و بايستي كاري كرد و هر بازيگري يا هر بلوكي از بازيگران بتواند جايگاه و سهم خود را از حالا در فضاي آينده ي جهاني تثبيت نمايد و از اين پيچ تاريخي به نحو صحيح عبور كند، در غير اين صورت جا خواهد ماند.
در حال حاضر نيز تلاش مقام معظم رهبري اين است كه ايران را به قدرتي اثرگذار تبديل كنند و جهان اسلام را به اين آگاهي برسانند كه چنانچه نتوانند در اين موقعيت سرنوشت ساز اين گذار را درك كنند و به اتحاد و ائتلاف دست يابند و نتوانند اوضاع خود را سامان دهند، دقيقاً گرفتار آسيبي خواهند شد كه در جنگ هاي جهاني اول و دوم دچار آن شدند. يعني نظمي شكل گرفت كه در آن مسلمانان جايگاهي نداشتند.
از اين رو معظم له مي كوشند تا ايراني قدرتمند، داراي تكنولوژي روز دنيا، اقتصادي توانمند و سياستي اثرگذار داشته باشيم تا در بازي پيچيده اي كه شكل گرفته است و در آن بازنده بسيار مي بازد و برنده بسيار مي برد، مسلمانان با تجربيات 33 ساله ي جمهوري اسلامي ايران و با ائتلاف و اتحادي كه شكل مي دهند بتوانند نقش در خور و شايسته ي خود را ايفا كنند. اين همان پيچ تاريخي است كه در حال رخ دادن است.
جهان در شرايطي بي بديل است كه ممكن است هر چند ده سال يا صدهاسال پيش بيايد. با توجه به سرعت شتابان حوادث است كه اهميت كليدي زمان خود را نشان مي دهد. از اين رو مي بايست بازيگران آمادگي تحولات سريع را داشته باشند و شواهد نيز حاكي از اين است كه بازيگران اين شرايط را حس كرده اند تا در اين پيچ تاريخي جا نمانند چرا كه در غير اين صورت ساليان سال از گردونه ي رقابت با رقبا جا خواهند ماند.
ماهيت تحولات اخير نظم بين الملل را چگونه ارزيابي مي كنيد، آيا ماهيت آن ها صرفاً سياسي است يا آن كه ابعاد عقيدتي، معرفتي و فرهنگي نيز دارد؟
ما به ازاي بيروني و جلوه ي انضمامي آن سياسي است اما آنچه بعد سياسي را تقويت مي كند، به طور قطع معرفتي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي است يعني برآيند اين ابعاد به بازيگران، قدرت ايفاي نقش مي دهد.
در تحولاتي كه اشاره شد آيا گفتماني خاص هژمون خواهد شد يا اين كه گفتمان هاي متفاوت در كنار هم حاكم خواهند شد؟
به نظر مي رسد كه در حال حاضر زمينه براي غلبه گفتمان واحد وجود ندارد. شرايط موجود، فضاي چند گفتماني و چند پارگي است. اما احتمالاً ائتلافي از گفتمان ها مي تواند شكل بگيرد. هر چند مي توان از غلبه ي گفتمان عدالت خواهي نام برد كه شورشي بر نظم موجود است. اين گفتمان ظرفيت آن را دارد كه مجموعه اي از بازيگران را در كنار هم مجتمع سازد و در اين چرخش تاريخي با حمايت توده هاي مردم و بازيگران پراكنده به يك بلوك قدرت تبديل شده و بتواند سهم خود را به دست بياورد.
بعضي از قرائن هم نشان دهنده ي وقوع همين اتفاق است. در نهايت مي توان گفت در شرايط موجود مجموعه اي از گفتمان ها و خرده گفتمان ها در حال رقابت هستند ولي در افق آينده نظم جهاني مي توان ائتلافي از اين گفتمان ها ذيل مفاهيم بنيادين مثل عدالت و نظاير آن را تصور كرد.
آيا اين مقطع، دوره ي شكل گيري تمدني جديد است و دوره ي تمدن سازي اسلامي فرا رسيده است؟
تحقق اين فرآيند به نوع عملكرد بازيگران عرصه نظام بين الملل باز مي گردد. در حال حاضر مي توان شاهد طلايه هايي از شكل گيري تمدن نوين اسلامي با محوريت و مركزيت ايران بود. تأكيد مقام معظم رهبري بر بيداري اسلامي، تحرك مسلمين، تمدن سازي اسلامي دقيقاً ناظر به اهميت
تاريخي گذار از اين مرحله است. سرمايه گذاري چند صد ساله اي صورت گرفته و الان فرصت بهره مندي از آن است اگر تمدن سازي اسلامي صورت بگيرد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14