(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 - شماره 20213

همنوايي روشنفكران غربي با مردمان استعمار زده

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




همنوايي روشنفكران غربي با مردمان استعمار زده

و اما اين بيماري چه بود؛ يعني كجا بروز مي كرد؟ اين را از زبان آل احمد براي شما ذكر مي كنم. آل احمد در مشخصات روشنفكر مي گويد يك مشخصات، مشخصات عوامانه روشنفكر است. او مي گويد معناي عوامانه اين نيست كه عوام، روشنفكر را اين گونه تصور مي كنند؛ بلكه خود روشنفكر هم گاهي همين طور فكر مي كند. اين خصوصيات سه تاست؛ اول، مخالفت با مذهب و دين يعني روشنفكر لزوماً بايستي با دين مخالف باشد. دوم، علاقه مندي به سنن غربي و اروپارفتگي و اين طور چيز ها؛ سوم هم درس خواندگي. اين، برداشت هاي عاميانه از روشنفكري است؛ مميّزات روشنفكر اين است. يعني اگر كسي متدين شد، چنانچه علامه دهر باشد، اول هنرمند باشد، بزرگ ترين فيلسوف باشد؛ روشنفكر نيست. بعد مي گويد اين سه خصوصيتي كه برداشت عاميانه و خصوصيات عاميانه روشنفكري است، در حقيقت ساده شده دو خصوصيت ديگري است كه با زبان عالمانه يا زبان روشنفكري مي شود آنها را بيان كرد. يكي از آن دو خصوصيت، عبارت است از بي اعتنايي به سنت هاي بومي و فرهنگ خودي. ديگري، اعتقاد به جهان بيني علمي، رابطه علمي دانش و قضا و قدري نبودن اينها؛ مثال هايي هم مي زند.
اين در حالي است كه در معناي روشنفكري ساخته و پرداخته فرنگ -كه اينها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند- به هيچ وجه اين مفهوم و اين خط و جهت و اين معنا نيست. چرا بايد يك روشنفكر حتماً به سنت هاي بومي اش بي اعتنا باشد؛ علت چيست؟ روشنفكري، عبارت است از آن حركتي، شغلي، كار و وضعي كه با فعاليت فكر سر و كار دارد. روشنفكر، كسي است كه بيشتر با مغز خودش كار مي كند، تا با بازويش؛ با اعصاب خودش كار مي كند، تا با عضلاتش؛ اين روشنفكر است. لذا در طبقات روشنفكري كه سپس در فصل هاي بعدي كتابش ذكر مي كند، از شاعر و نويسنده و متفكر و امثال اينها شروع مي كند، تا به استاد دانشگاه و دانشجو و دبير و معلم و روزنامه نگار -كه آخرين آنها روزنامه نگار و خبرنگار است- مي رسد.
چرا بايد كسي كه با تفكر خودش كار مي كند، لزوماً به سنت هاي زادگاه و كشور و ميهن و تاريخ خودش بيگانه باشد، حتي با آنها دشمن باشد؛ يا بايستي با مذهب مخالف باشد. پاسخ اين سؤال در خلال حرف هاي خود اين مرحوم، يا بعضي حرف هاي ديگري كه در اين زمينه ها زده شده، به دست مي آيد. علت اين است كه آن روزي كه مقوله روشنفكري، مقوله «انت لكتوئ ل»1 اول بار در فرانسه به وجود آمد، اوقاتي بود كه ملت فرانسه و اروپا از قرون وسطي خارج شده بودند؛ مذهب كليسايي سياه خشن خرافي مسيحيت را پشت سر انداخته و طرد كرده بودند. [مذهبي كه] دانشمند را مي كشد، مكتشف و مخترع را محاكمه مي كند، تبعيد مي كند، نابود مي كند، كتاب علمي را از بين مي برد. اين بديهي است كه يك عده انسان هاي فرزانه پيدا شوند و آن مذهبي كه اين خصوصيت را داشت و از خرافات و حرف هايي كه هيچ انسان خردپسندي آن را قبول نمي كند، پر بود، به كناري بيندازند و به كار هاي جديد رو بياورند و دائره المعارف جديد فرانسه را بنويسند و كار هاي بزرگ علمي را شروع كنند. بديهي است كه اينها طبيعت كارشان پشت كردن به آن مذهب بود. آن وقت روشنفكر مقلّد ايراني در دوره قاجار، كه اول بار مقوله انتلكتوئل را وارد كشور كرد و اسم منورالفكر به آن داد و بعد به روشنفكر با همان خصوصيت ضد مذهبش تبديل شد، آن را در مقابل اسلام آورد. اسلامي كه منطقي ترين تفكرات، روشن ترين معارف، محكم ترين استدلال ها و شفاف ترين اخلاقيات را داشت؛ اسلامي كه همان وقت در ايران همان كاري را مي كرد كه روشنفكران غربي مي خواستند در غرب انجام دهند. يعني در برهه اي از دوران استعمار، روشنفكران غربي، با مردم مناطق استعمارزده غرب هم صدا شدند. مثلاً اگر كشور اسپانيا، كوبا را استعمار كرده بود و ثروت آنجا -شكر كوبا- را در اختيار گرفته بود، «ژان پل سارتر»2 فرانسوي از مردم كوبا و از «فيدل كاسترو»3 و از «چه گوارا»،4 عليه دولت استعماري فرانسه دفاع مي كرد و كتاب مي نوشت؛ «جنگ شكر در كوبا»
به عبارت ديگر، روشنفكر غربي در برهه اي از زمان، با دولت و با نظام حاكم بر خودش، به نفع ملت هاي ضعيف مبارزه مي كرد. اين كار در ايران به وسيله چه كسي انجام مي گرفت؟ به وسيله «ميرزاي شيرازي»؛5 به وسيله «ميرزاي آشتياني»6 در تهران؛ به وسيله «سيد عبدالحسين لاري»7 در فارس. اينها با نفوذ استعمار مبارزه مي كردند، اما چه كسي به انعقاد قراردادهاي استعماري و دخالت استعمار كمك مي كرد؟ ميرزا ملكم خان و امثال او و بسياري از رجال قاجار كه جزو روشنفكران بودند. يعني درست مواضع، جابه جا شده بود، اما درعين حال مبارزه با دين خرافي مسيحيت در روشنفكري ايران، جاي خودش را به مبارزه با اسلام داد. بنابراين، يكي از خصوصيات روشنفكر اين شد كه با اسلام، دشمن و مخالف باشد. 1/ انتلكتوئل
مسئله روشنفكر و روشنفكري پس از قرون وسطي طرح شد و درقرن 17 م طبقه اي به نام روشنفكر در اروپا تشكيل يافت و بعداز قرن 19 م اين طبقه به كشورهاي آفريقايي، آسيايي و آمريكاي لاتين راه پيدا كرد. كلمه روشنفكر مانند بعضي از كلمات ديگر در زبان فارسي به شكل مسخ شده و تحريف شده آن تعريف و رواج يافته است.
در زبان اروپايي كلمه اي كه معادل آن را در فارسي (روشنفكر) گذاشته اند «انتلكتوئل» است. ريشه انتلكتوئل «انتلكت» است. و انتلكت به معني مغز، هوش، خرد، قدرت درك و هوشياري و فهم است. پس يك آدم انتلكتوئل يعني يك آدم باهوش، با فهم و متفكر. بنابراين انتلكتوئل به طبقه اي از طبقاتي اجتماعي گفته مي شود كه شاخصه و صفت بارزش در جامعه، استعدادي فكري، مغزي و هوش او است. اين مفهوم لغوي روشنفكر است، بنابراين هر آدم باهوشي، هر آدم كه تفكر و هوشياري و فهمش از ساير خصوصياتش در زندگي و جامعه بارزتر باشد آدم انتلكتوئل است.
اما در معناي اصطلاحي انتلكتوئل عبارت است از طبقه يا فردي از طبقه اي كه كار مغزي يا فكري مي كند. هرگاه جامعه را از نظر شغلي طبقه بندي كنيم دو گروه به وجود مي آيد: يكي كساني كه كار جسمي يا بدني مي نمايند و دوم كساني كه كارهاي فكري يا مغزي مي نمايند مانند شعرا، نويسندگان، واعظان، روحانيون و غيره.
فلهذا طبق تعريف معروفي كه در تمام دنيا شناخته شده و يك تعريف جامعه شناسي رسمي است، طبقه انتلكتوئل (همانهايي كه ما روشنفكران مي ناميم) عبارت از گروه هاي گوناگون از جامعه اند كه مشغول كارهاي فكري اند اما زماني كه مترجمين زبان فارسي خواستند اين كلمه را به فارسي ترجمه نمايند، كلمه روشنفكر را در برابرش گذاشتند و اشتباه از همين جا شروع و وارد مغزها گرديد كه همين غلط تاكنون وجود داشته و در ذهن ها نقش بسته است.
كلمه روشنفكر نياز به تحليل و تعريف ندارد، زيرا كلمه فارسي است يعني كسي كه فكر روشن و باز دارد. معادل اين كلمه در زبان فرانسوي و انگليسي كلمه اي است به معني «روشن بين». يعني آدم هايي كه محدود و متوقف نيستند و منجمد نمي انديشند و زمان و وضعيت خودشان را و وضعيت كشورشان را و مسائلي را كه در جامعه شان مطرح است تشخيص مي دهند و مي توانند تحليل كنند، استدلال كنند و به ديگري بفهمانند اين آدم ها روشنفكرند.
بنابراين به اين نتيجه مي رسيم كه «روشنفكر» عبارت از صفتي براي تفكر يك فرد بوده، اما انتلكتوئل صفتي براي شغل يك فرد است.
2/ ژان پل سارتر
سارتر سال 1905م در فرانسه به دنيا آمد. به طور كلي دو دوره در زندگي حرفه اي سارتر وجود داشت. اولين دوره زندگي حرفه اي او دوره پس از نوشتن اثر معروفش «هستي و نيستي» بود و نوشتن رمان «تهوع». سارتر به آزادي بنيادي انسان اعتقاد داشت و باور داشت كه «انسان محكوم به آزادي است.»
در دومين دوره حرفه زندگي اش، سارتر به عنوان روشنفكري فعال از نظر سياسي شناخته مي شد. سارتر از طرفداران كمونيسم بود، هرچند كه هرگز به طور رسمي به عضويت حزب كمونيست درنيامد. سارتر معتقد بود كه انسان بايد خود سرنوشتش را تعيين كند. وي همچنين، مطابق با اصول كمونيسم، باور داشت كه نيروهاي اقتصادي اجتماعي جامعه كه از كنترل انسان خارج هستند، نقشي حياتي در تعيين مسير زندگي اشخاص دارند.
در سال 1964م سارتر برنده جايزه ادبي جايزه نوبل ادبيات شد ولي از پذيرفتن آن امتناع ورزيد. سارتر در سال 1980 م از دنيا رفت.
آثار سارتر:
تهوع، دست هاي آلوده، مگس ها، هستي و نيستي، ديوار، كلمات، كار از كار گذشت، شيطان و خدا، راه هاي آزادي، سن عقل، مرگ در جان، مرده هاي بي كفن و دفن، چرخ دنده، بازيگر و قرباني، خانواده خوشبخت، گوشه نشينان آلتونا، زنان تروا، در دفاع از روشنفكران، جنگ شكر در كوبا، بودلر.
جنگ شكر در كوبا نام مجموعه مقالاتي است كه ژان پل سارتر از سفرش به كوبا و مشاهداتش از انقلاب آن كشور نوشته است. ژان پل سارتر در سال 1994م و 1960م به كوبا رفت. سفر دوم مقارن است با پيروز شدن طرفداران فيدل كاسترو و روزهاي تشكيل نهادهاي انقلابي در آن كشور. سارتر اين سفرنامه را براي روزنامه فرانس سوار تحرير و آماده نمود. اين كتاب در ايران در همان ايام در روزنامه كيهان به چاپ رسيد و سپس توسط انتشارات اميركبير به صورت كتابي با ترجمه جهانگير افكاري به بازار كتاب عرضه شد.
3/فيدل كاسترو
فيدل كاسترو در سال 1926م و در شرق كوبا به دنيا آمد. خانواده او اسپانيايي هايي بودند كه به اميد آينده اي بهتر به كوبا مهاجرت كرده بودند و پدرش با سرمايه گذاري در خط آهن كوبا به كار نقل و انتقال شكر در كوبا مشغول شد و از وضعيت مالي خوبي برخوردار بود.
وي در مدارس كاتوليك درس خواند و در شهر سانتياگوي كوبا تحصيلات خود را به پايان رساند. در سال 1947م و در زمان دانشجويي به يك فعال سياسي تبديل شد و در اقدام سياسي تبعيدشدگان دومينيكن براي سرنگوني ديكتاتور دومينيكن به نام «رافائل تروجيلو» شركت فعال داشت و سال بعد در شورش هاي مناطق و حومه شهر بوگوتا در كلمبيا شركت كرد. مهم ترين خصلت سياسي فيدل در آن زمان عقايد و نظرات ضدآمريكايي او بود، هر چند هنوز با نام يك ماركسيست از او ياد نمي شد.
در سال 1951م فيدل به عضويت حزب اصلاح طلب ارتدوكس درآمد و از طرف حزب خود وارد انتخابات براي حضور در مجلس عوام شد. درست پيش از انتخابات ژنرال «فولجنيكو باتيستا» طي يك كودتاي خونين قدرت را در دست گرفت. بسياري از گروه هاي سياسي كوبا براي مخالفت و براندازي ديكتاتوري باتيستا بسيج شدند كه در اين ميان فيدل رهبري 160 شورشي را برعهده داشت. محاسبات كاسترو در اين شورش درست از كار درنيامد.
فيدل و يارانش دستگير و به جرم اقدام براندازانه عليه حكومت كوبا محاكمه شدند. در مدت دادگاه خود مدام اصرار داشت ثابت كند كه براي كمك به برقراري دموكراسي چنين اقدامي انجام داده ولي با اين حال مجرم شناخته و به 15 سال زندان محكوم گرديد.
دو سال بعد، باتيستا كه قدرت خود را امن و مطمئن مي ديد دستور عفو عمومي داد و زندانيان سياسي از جمله فيدل كاسترو از زندان آزاد شدند. كاسترو به همراه برادرش «رائول» به مكزيك رفتند و جنبش 26 جولاي را به راه انداختند و به همراه «ارنستو چه گوارا» انقلابي آرژانتيني، ارتش انقلاب را سازماندهي و شروع به عضوگيري كردند. در سال 1956م فيدل و 81 مرد مسلح در ساحل كوبا پياده شدند. به غير از كاسترو، چه گوارا و رائول به همراه نه نفر ديگر، بقيه كشته يا دستگير شدند و فيدل و ديگران به كوه هاي «سيراماسترا» رفته و عمليات جنگ نامنظم را از آنجا ادامه دادند. داوطلبان زيادي از سرتاسر كوبا به آنها پيوستند و پيروزي هايي نيز نصيب كاسترو در برابر ارتش فاقد اخلاق باتيستا شد.
دهقانان و طبقه فقرا از كاسترو حمايت مي كردند و فيدل به آنها قول اصلاحات ارضي داده بود. در حالي كه آمريكا از باتيستا حمايت مي كرد و نيروهاي دولتي با كمك هاي آمريكا مواضع انقلابي ها را بمباران سنگين مي كردند. اواسط سال 1958م مخالفان زيادي به جنبش مبارزه با باتيستا پيوستند و آمريكا كمك هاي نظامي خود به باتيستا را لغو كرد.
نيروهاي جنبش 26 جولاي به رهبري چه گوارا به شهر «سانتاكلارا» حمله كرده و شكست سنگيني به نيروهاي باتيستا دادند. در سال 1959م نيروهاي 30 هزار نفري چه گوارا دولت كوبا را در اختيار گرفتند. ديگر فعالان سياسي از حمايت مردمي برخوردار نبودند و در عوض كاسترو محبوب مردم بود. در همان سال فيدل به عنوان نخست وزير دولت جديد سوگند ياد كرد.
بلافاصله ايالات متحده آمريكا اعلام كرد ديكتاتوري در كوبا برقرار شده و خصومت خود را آغاز كرد. كاسترو اصلاحات خود را اجرا كرد و با ملي كردن منافع و دارايي هاي آمريكا در كوبا، حكومت سوسياليست خود را آغاز كرد.
بسياري از ثروتمندان كوبا به آمريكا گريختند تا به كمك سيا دولت كاسترو را سرنگون كنند. در سال 1196م فراريان كوبا باكمك سيا عمليات «خليج خوك ها» را اجرا كردند كه شكست سختي به همراه داشت.
اتحاد جماهير شوروي اعلام كرد عليه آمريكا وارد جنگ خواهد شد و در سال 1962م موشك هاي هسته اي خود را در كوبا مستقر كرد. بعد از اطلاع آمريكا از اين اقدام شوروي، مناقشه دو ابرقدرت ادامه پيدا كرد تا اينكه آمريكا تعهد كرد به كوبا حمله نكند و در مقابل شوروي، كلاهك هاي هسته اي خود را از كوبا خارج كرد.
كاسترو اولين منشي حزب كمونيست كوبا در سال 1965م بود كه فعاليت هايش منجر به تغيير فضاي سياسي و استقرار جمهوري سوسياليستي در كوبا شد.
در سال 2008م كاسترو به دليل عمل هاي پي درپي جراحي روده، كليه مسئوليت هايش را تا زمان بهبودي كامل، به طور موقت به برادرش رائول واگذار كرده است.
در سال 1991م با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، سياست كاسترو تغيير كرد و از حمايت نيروهاي خارجي به همكاري با سوسياليست هاي منطقه از جمله چاوز در ونزوئلا و مورالس در بوليوي روي آورد.
مخالفان كاسترو از همان ابتدا در يك نكته اتفاق نظر داشتند، اينكه اين انقلاب وابسته به شخص كاسترو است و اگر او نباشد انقلاب خيلي زود شكست خواهد خورد. با همين تحليل از اولين روزهاي به قدرت رسيدن كاسترو، نقشه هاي مختلفي براي ترور او طراحي و اجرا شد. نقشه هايي كه رئيس سابق سرويس هاي امنيتي كوبا تعداد آنها را 638 مورد ذكر كرده است.
4/ چه گوارا
ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا، سال 1928م در آرژانتين زاده شد. بيشتر به نام چه گوارا يا ال چه شناخته مي شود، پزشك، چريك، سياست مدار و انقلابي ماركسيستي.
گوارا يكي از اعضاي جنبش فيدل كاسترو در كوبا بود. اين جنبش در سال1959م قدرت را در كوبا به دست آورد. چه گوارا چندين پست مهم در دولت جديد كوبا از جمله سفير، رئيس بانك مركزي و وزير صنايع را برعهده داشت و پس از آن با اميد برانگيختن انقلاب در ديگر كشورها، كوبا را ترك كرد. وي ابتدا در سال 1966م به جمهوري دموكراتيك كنگو رفت و سپس به بوليوي سفر كرد. در سال 1967م چه گوارا در بوليوي طي عملياتي كه توسط سازمان سيا طرح ريزي شده بود دستگير شد. برخي باور دارند كه سيا ترجيح مي داد گوارا را براي بازجويي زنده در دست داشته باشد، اما در هر صورت او به وسيله ارتش بوليوي، به دستور «بارريه نتوس» ديكتاتور نظامي كشته شد. پس از مرگ چه گوارا، او به عنوان يك تئوريسين، متخصص در فنون جنگي، و جنگ آور تبديل به قهرمان جنبش هاي انقلابي سوسياليستي در سراسر جهان شد.
5/ ميرزاي شيرازي
آيت الله سيدحسن شيرازي معروف به «ميرزاي شيرازي» است. ميرزاي شيرازي در سال 1230ق، در شيراز پا به عرصه وجود نهاد. پدرش را كه «ميرزا محمد شيرازي» نام داشت، در كودكي از دست داد و تحت سرپرستي دايي خود قرار گرفت. ميرزا در 8سالگي تحصيلات مقدماتي را به پايان رسانيد و پس از فراگيري فقه و اصول، در 12سالگي پاي درس «شيخ محمدتقي»، يكي از مدرسان شيراز نشست و سپس به مدرسه «صدر» اصفهان رفت و در آنجا به فراگيري علوم عقلي و نقلي پرداخت. ميرزا مدت 10سال در اصفهان به كسب علوم پرداخت و از محضر علماي بزرگواري چون مرحوم شيخ محمد تقي اصفهاني، ميرزا حسن خاتون آبادي و علامه شيخ محمد ابراهيم كلباسي (كرباسي) كسب فيض كرد و در سال 1259ق، به «نجف» هجرت كرد. در نجف با عالم بزرگوار و فقيه توانا «شيخ مرتضي انصاري» آشنا شد و چون آنچه مي خواست در وجود شيخ يافت، از بازگشت به اصفهان منصرف شد.
پس از درگذشت شيخ انصاري، مردم براي كسب تكليف جهت مرجعيت، نزد شاگردان وي رفتند. علما و فقها پس از مدتي مذاكره با يكديگر، سرانجام به مرجعيت ميرزاي شيرازي رأي دادند. ميرزا ابتدا خود را لايق ندانست و از قبول مرجعيت سر باز زد؛ ولي در نهايت، مسئوليت خطير مرجعيت و رهبري شيعيان جهان را برعهده گرفت. افراد زيادي در طول عمر با بركت ميرزا بهره هاي علمي و معنوي سرشاري از او بردند كه تعداد افراد برجسته آنها به بيش از 370نفر مي رسد. آخوند ملامحمدكاظم خراساني و سيدمحمدكاظم يزدي از جمله شاگردان برجسته ميرزاي شيرازي مي باشند.
چون ناصرالدين شاه امتياز بهره برداري و فروش تنباكو را به انگليسي ها داد، مردم به مخالفت برخاستند و از ميرزاي شيرازي مرجع عاليقدر شيعه مدد خواستند، ميرزا پس از چند بار نامه و تلگراف به ناصرالدين شاه و عدم توجه لازم از طرف دولت ايران فتواي تحريم تنباكو را بدين شرح صادر نمود:
«بسم الله الرحمن الرحيم. اليوم استعمال تنباكو و توتون بأي نحو كان در حكم محاربه با امام زمان است.»
البته نخست اين فتوا را حاج ميرزاحسن آشتياني صادر كرد كه مورد تائيد ميرزاي شيرازي قرار گرفت. اين فتوا باعث لغو قرارداد تحريم تنباكو شد.
سرانجام ميرزاي شيرازي در سال 1312ق به رحمت ايزدي نايل آمد. جنازه آن عالم رباني با شكوه هرچه تمام به نجف اشرف انتقال و در جوار مرقد ملكوتي اميرالمؤمنين(ع) به خاك سپرده شد.
6/ميرزاي آشتياني
ميرزاحسن آشتياني در سال1248ق در آشتيان چشم به هستي گشود و در همين شهر به فراگيري خواندن و نوشتن پرداخت. سيزده ساله بود كه به بروجرد سفر كرد و چهار سال در آن جا ماند و ادبيات را فراگرفت و مدت يك سال و نيم از محضر درس مرحوم سيدشفيع جاپلقي استفاده كرد. پس از آن رهسپار نجف اشرف شد و در آن جا از محضر درس اساتيد حوزه نجف خصوصاً شيخ اعظم مرتضي انصاري بهره برد. چون سنش كم بود پشت پرده مي نشست تا آن كه در يكي از روزها براثر اظهارنظري كه در درس مي كند شيخ به استعداد فوق العاده او پي مي برد و وي را به حضور فرا مي خواند. به خاطر حسن تعبير و لطف تقريري كه داشت درس استاد را براي ديگران تقرير مي كرد و به لسان الشيخ، شهرت يافت و تقريرات استاد را مي نوشت.
در سال 1282ق يك سال بعد از وفات شيخ انصاري مرحوم آشتياني درحالي كه به مرحله رفيعه اجتهاد نايل آمده بود به ايران بازگشت و ساكن تهران شد و براي اولين بار افكار و انديشه ها و تحقيقات نوين شيخ انصاري خاصه در علم اصول را در تهران نشر داد و به همين جهت طلاب متعدد از اطراف و اكناف به تهران روي آوردند و در درس او شركت جستند و از يافته هاي او استفاده كردند.
آشتياني در سال1331ق. به قصد حج به حجاز سفر كرد و در بازگشت به زيارت عتبات عاليات رفت و هنگامي كه به سامرا رسيد با استقبال مرحوم ميرزاي شيرازي و علماي بزرگ حوزه مواجه شد. وي در اين سفر ميهمان مرحوم ميرزاي شيرازي بود. اين تجليل دو جهت داشت يكي شخصيت خود ايشان و ديگر به لحاظ ضرورت تقويت اسلام و روحانيت چرا كه هنوز ناصرالدين شاه در قيد حيات بود.
در سال 1307ق هنگامي كه ناصرالدين شاه امتياز انحصار توتون و تنباكو (رژي) را به يك شركت انگليسي داد، ميرزاي شيرازي استعمال توتون و تنباكو را تحريم كرد و ميرزاحسن آشتياني و علماي ديگر هم به مخالفت برخاستند و پس از آن كه گفتگوهاي مرحوم آشتياني با شاه و صدراعظم راجع به پيامدهاي ناشي از اعطاي اين امتياز بي نتيجه ماند مبارزه ادامه يافت و اوج گرفت. شاه طي نامه اي خشونت آميز از آشتياني خواست كه در جهت لغو حكم تحريم ميرزاي شيرازي اقدام كند، لكن ميرزاي آشتياني در پاسخي كه براي شاه فرستاد حمايت خود را از حكم انقلابي ميرزاي شيرازي اعلام كرد. ناصرالدين شاه ابتدا از در ملايمت درآمد اما ديري نپاييد كه كار ديگر بار به خشونت گراييد و از آشتياني خواست كه يا از تهران خارج شود و يا علناً قليان بكشد و ايشان خارج شدن از تهران را برگزيد. به مجرد اطلاع يافتن علماي تهران از اين تصميم همه عازم به خروج از تهران شدند. مردم غيور تهران پس از اطلاع از اين تصميم شورش كردند و به كاخ سلطنتي يورش بردند و 30كشته و زخمي دادند و با استقامت خود از خروج بزرگ ترين عالم شهر جلوگيري كردند. ناصرالدين شاه كه اتفاق علما و پشتيباني قاطع مردم را ديد ناچار امتياز را لغو كرد.
مرحوم آشتياني در فقه و اصول از اعاظم علماي شيعه محسوب است و آثار او گواه بر اين معني است. از جمله تأليفات ايشان مي توان به اين موارد اشاره كرد: «بحرالفوائد» كه حاشيه اي است بر رسائل شيخ مرتضي انصاري، «رساله في الاجزاء» و ده ها اثر چاپ شده و چاپ نشده ديگر. سرانجام اين فقيه بلندپايه در سال 1319ق در تهران درگذشت.
7/سيدعبدالحسين لاري
سيدعبدالحسين لاري فقيه و عالم ديني و از سياست مداران پرهيزگار اسلام در قرن اخير اسلامي است.
وي در سال 1264ق در يك خانواده جليل روحاني در نجف اشرف در زمان فتحعلي شاه قاجار ديده به جهان گشود. وي تا سن هفت سالگي تحصيلات ابتدايي خود را در مكتب به پايان برد و از آنجا به مدارس علوم ديني وارد گرديد و دوران تحصيلات عالي خود را نزد علماي بزرگي همچون ميرزاي شيرازي، شيخ محمدحسين كاظمي و ملالطف الله مازندراني گذراند و در سن بيست ودو سالگي به درجه اجتهاد نايل شد.
ميرزاي شيرازي او را براي رفع ظلم مالياتي از مردم به شهرستان لار فرستاد و از آن زمان به لاري مشهور شد. او در لار به تدريس و انجام وظايف ديني مشغول شد و مدرسه اي تأسيس كرد و حوزه علميه تشكيل داد و مدت  25 سال مرجع مذهبي مردم فارس بود.
او از علماي مبارز دوره مشروطه بود. از آن جا كه مشروطه خواهي، به تنهايي نمي توانست الگوي كامل كنش سياسي در فضاي ديني ايران باشد، آيت الله سيدعبدالحسين لاري با ارايه انديشه «مشروطه مشروعه» به رهيافتي متناسب با فرهنگ اصيل و بومي سرزمين اسلامي تكيه كرد. هرچند نهضت مشروطيت، در كليت خويش، از ايدئولوژي هاي بيگانه تأثير پذيرفت، اما در جريان مشروطيت جنوب كه آيت الله لاري رهبري آن را برعهده داشت، به طور عميقي از اسلام و انديشه انقلابي تشيع الهام گرفته شد و مبارزه با ظلم و ستم به نفع توده هاي محروم، از محوري ترين كاركردهاي آن بود.
ايشان در اواخر عمر به جهرم نقل مكان كرد و در آن جا درگذشت. از آثارش: «الآيات الظالمين»، «اكسيرالسعاده في اسرار الشهاده»، «حاشيه بر شرح كبير»، «قانون ملي» به فارسي و... است.
وي در سال1342ق به ديدار حق شتافت.¤ «ژان پل سارتر» فرانسوي از مردم كوبا و از«فيدل كاسترو» و از
«چه گوارا»، عليه دولت استعماري فرانسه دفاع مي كرد و كتاب مي نوشت؛ «جنگ شكر در كوبا» .
به عبارت ديگر، روشنفكر غربي در برهه اي از زمان، با دولت و با نظام حاكم بر خودش، به نفع ملت هاي ضعيف مبارزه مي كرد. اين كار در ايران به وسيله چه كسي انجام مي گرفت؟ به وسيله «ميرزاي شيرازي»؛ به وسيله «ميرزاي آشتياني» در تهران؛ به وسيله «سيد عبدالحسين لاري» در فارس. اينها با نفوذ استعمار مبارزه مي كردند، اما چه كسي به انعقاد قراردادهاي استعماري و دخالت استعمار كمك مي كرد؟ ميرزا ملكم خان و امثال او و بسياري از رجال قاجار كه جزو روشنفكران بودند. يعني درست مواضع، جابه جا شده بود، اما درعين حال مبارزه با دين خرافي مسيحيت در روشنفكري ايران، جاي خودش را به مبارزه با اسلام داد. بنابراين، يكي از خصوصيات روشنفكر اين شد كه با اسلام، دشمن و مخالف باشد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14