(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 - شماره 20213

تجارت و ضرورت شناخت احكام
الگوي توليد به مصرف
راهكارهاي اصلاح الگوي مصرف
مفهوم توفيق و خذلان در سلوك عارفان
باطن وحشتناك «ريا»
«ماشاءالله» و «ا ن شاءالله» در فرهنگ قرآن



تجارت و ضرورت شناخت احكام

قال الصادق(ع): من اراد التجاره فليتفقه في دينه، ليعلم بذلك ما يحل له، ممايحرم عليه، و من لم يتفقه في دينه، ثم اتجر، تورط الشبهات. امام صادق(ع) فرمود: هر كس مي خواهد وارد كسب و تجارت شود، بايد قبل از هر چيز مسايل دين و احكام معامله را ياد بگيرد، تا بداند چه معامله حلال است و چه چيز و چگونه حرام. هركس از قبل، مسايل ديني و احكام شرعي خريد و فروش را نداند و وارد اين كار شود، در خوردن اموال شبهه ناك (و حرام) غرق مي شود.(1)

1- وسايل الشيعه، ج1، ص 283

 



الگوي توليد به مصرف

مردي از ياران امام صادق(ع) شنيده بود كه امام نخلستاني در نزديكي مدينه طيبه دارند، و در مصرف محصول آن به طريقي خاص عمل مي كنند. اين مرد خواست تا اين موضوع را از دهان خود آن حضرت بشنود. روزي خدمت امام صادق(ع) رسيد و عرض كرد: فدايت شوم! شنيده ام شما در مورد درآمد نخلستان به گونه اي عمل مي كنيد كه دوست دارم جريان را از خودتان بشنوم. امام فرمودند: بسيار خوب! جريان اين است كه هنگامي كه خرماها مي رسد من دستور مي دهم كه ديوارهاي نخلستان را به اندازه رفت و آمد خراب كنند، تا مردم بتوانند وارد شوند و از خرماها بخورند، و مي گويم هر روز ده سكو مانند بسازند كه روي هر يك ده نفر بتوانند بنشينند (و به راحتي و تميزي خرما بخورند) و هر ده نفري كه خوردند و رفتند ده نفر ديگر بيايند و براي هر نفر يك مد (750 گرم) رطب بگذارند. و مي گويم براي همه همسايگان آنجا- از پيرمرد و پيرزن و بچه و بيمار و زن و هركس نمي تواند بيايد و خرما بخورد- براي هر كدام يك مد خرما ببرند. (و در خانه شان تحويل دهند) و چون زمان جمع آوري محصول تمام شد، به همه كارگران و وكيلان خود و اشخاصي كه كمك كرده اند مزد پر و پيماني مي دهم، باقيمانده خرماها را هم به مدينه مي آورم، و در مدينه نيز، براي خانواده ها و مستحقان، دوبار و سه بار و كمتر و بيشتر خرما مي فرستم- هركس به اندازه نياز و استحقاقش - در نتيجه، براي خودم (و خرج عيالم در سال)، چهارصد دينار مي ماند، با اينكه اصل درآمد نخلستان- پيش از جمع آوري- چهار هزار دينار است.(1)

1- وسايل الشيعه، ج 4، ص 140

 



راهكارهاي اصلاح الگوي مصرف

پرسش:
از آنجا كه در فرايند اصلاح الگوي مصرف بيشترين نقش و تأثير را حكومت دارد. سؤال اصلي اين است كه براساس آموزه هاي اسلامي چه راهكارهايي را بايد حكومت در اين راستا به كار گيرد تا آحاد جامعه مصرف خود را در ابعاد مختلف بهينه و الگوي مطلوب را پياده نمايند؟
پاسخ:
در بخش قبلي پاسخ به اين سؤال ضمن تأكيد بر فرايند اصلاح الگوي مصرف از بالا به پايين به راهكارهايي همچون: تقويت برنامه ريزي كلان اقتصادي- استفاده بهينه از منابع ملي و نهايت صرفه جويي اشاره كرديم. اينك در ادامه دنباله مطلب را پي مي گيريم.
4- پيشگيري از سوء استفاده شخصي و خانوادگي
در نظام اسلامي، پيشگيري از سوء استفاده شخصي و خانوادگي از امكانات ملي بايد در ميان كارگزاران آن، به فرهنگ تبديل شود. آنان بايد توجه داشته باشند كه اموال عمومي در اختيار آنها، در واقع امانت ملي اند و تنها در خصوص مسئوليتي كه به عهده دارند، مي توانند از اين امكانات استفاده كنند و هرگونه استفاده شخصي از امكانات عمومي، نامشروع و مستوجب عقوبت الهي است. مشهور است كه علي(ع) شبي وارد بيت المال شد و چگونگي تقسيم اموال را مي نوشت كه طلحه و زبير، نزد ايشان رسيدند. به محض ورود آنها، امام، چراغي كه در برابرش بود، خاموش كرد و دستور داد تا چراغي ديگر از خانه اش آوردند! آنان كه از اين برخورد امام علي(ع) شگفت زده شده بودند، سبب آن را پرسيدند. آن حضرت پاسخ داد: «كان زيته من بيت المال، و لاينبغي ان نصاحبكم في ضوئه» روغن آن چراغ، از بيت المال بود، از اين رو، سزاوار نيست كه با شما در روشنايي اش هم نشيني كنيم (احقاق الحق، ج 8، ص 539).
در حكومت امام علي(ع) در بهره گيري از بيت المال، تفاوتي ميان نزديكان امام و ديگران وجود نداشت. يكي از نكات بسيار آموزنده در سيره علوي، اين است كه يك روز پيش از شهادت آن امام بزرگ، مردم براو وارد شدند و گواهي دادند كه حقوق آنان را از بيت المال، به طور يكسان رعايت كرده، استفاده شخصي از بيت المال نداشته و با دورترين مردم در حكومت، همانند نزديك ترين آنان به او، رفتار شده است. (بحارالانوار، ج 40، ص 116).
5- دوري جستن از بذل و بخشش اموال عمومي
از ديدگاه اسلام، بخشش نيكوست، اما از اموال خود، نه از اموال ديگران. بخشش از اموال ديگران، نه تنها نيكو نيست، بلكه نكوهيده و ناپسند است. لذا در نظام اسلامي، دولتمردان حق ندارند از اموال ملي ببخشند. در روايتي از امام علي(ع) آمده است:
«جودالولاه بفي المسلمين جور وختر» بخشش حكمرانان از اموال مسلمانان، بيدادگري و خيانت است. (غررالحكم، ح 4725)
در سيره حكومتي علوي آمده است: هنگام تقسيم بيت المال، برده پيري، نزد علي(ع) آمد و تقاضاي ياري كرد. امام به او فرمود: «به خدا سوگند! كه اين، نه دست رنج من است و نه ميراثم از پدر، بلكه امانتي است كه به من سپرده شده. پس آن را به اهلش مي رسانم. (بحارالانوار، ج 14، ص 115)

 



مفهوم توفيق و خذلان در سلوك عارفان

(سالك) بايد توجه داشته باشد كه هر حركتي كه از روي اختيار از او سر بزند، در روح و حقيقت و قلبش اثري به جاي خواهد گذاشت، حال يا آن اثر سبب تقرب او به خدا و روحانيات مي شود و يا اين كه باعث بعد و دوري او از جوار حق تعالي مي گردد. اين امر حتي در مباحات هم هست و هر اثري كه در روح و قلب آدمي پديد مي آيد به منزله قدمي است كه انسان در حركت به سوي بهشت يا دوزخ برمي دارد و از حكمت الهي است كه براي هر عملي كه از انسان سر مي زند و در قرب به خدا و بعد از او، در دل اثري مي گذارد، تاثيري در «توفيق» و «خذلان» قرار داده شده است.
عمل خير، قلب را آماده و مستعد براي انجام اعمال خير ديگر مي كند و اين حالت را «توفيق» مي گويند و عمل شر، قلب را مستعد و آماده براي انجام كارهاي شر ديگر مي سازد و زمينه انجام گناه ديگري را فراهم مي نمايد و اين حالت را «خذلان» ناميده اند.
هرگاه كه توفيق رفيق انسان شد ملائكه اي كه بر انسان گمارده شده اند كه نيكي ها را به او الهام كنند، بر شياطيني كه در صدد وسوسه و از راه به در كردن او هستند غلبه مي كنند و اگر بر اثر كارهاي ناپسند، انسان دچار «خذلان» شد، آن شياطين بر ملائكه غالب مي آيند.(1) پس زنهار، زنهار از اينكه در تمام حالات خود، گرفتار غفلت باشي، چه در چنين حال از حيوانات و چهارپايان و از پست ترين مردم، پست تر و گمراه تر خواهي بود.(2)

1- اسرارالصلوه ، آيه ا... ميرزاجواد ملكي تبريزي، ص 993
2- المراقبات، آيه ا... ميرزاجواد ملكي تبريزي، ج 1، ص 81

 



باطن وحشتناك «ريا»

آيت الله روح الله قرهي
در مطلب حاضر پيرامون بيماري زشت ريا و آثار و عواقب آن بر روحيه فرد و راه نجات از آن سخن گفته شده است كه آن را از نظر مي گذرانيد.
ظاهر زيبا و باطن زشت
يكي از علل ناله و فغان حضرات معصومين(ع)، اولياء خدا، ابرار، اخيار، مردان الهي و انسان هاي ضمير پاك، اين است كه نكند عمل آنها براي غير خدا هم باشد. آنها به قدري در اين راه وسواس به خرج مي دهند كه از تعريف و تمجيد و اعمال بسيار خوب خودشان وحشت دارند. نگرانند كه ولو به لحظه اي عمل آنها، عندالله تبارك و تعالي و نزد ملائكه الهي، بوي ريا بدهد.
در مقابل آنچه كه راجع به مخلصين عالم مي باشد، ريا است. ريا به معناي رؤيت عمل و به رخ كشاندن عمل، براي غير از خدا است. اولياء الهي از تعريف و تمجيد وحشت دارند، مي ترسند نكند عملي را كه انجام داده اند باعث ريا شود و مي ترسند از اينكه ظاهر آنها عندالله خوب است، اما باطن آن ها عندالله تبارك و تعالي، يك باطن خبيث باشد. لذا دائم در اضطرابند از اينكه نكند عمل آنها ولو به لحظه اي بوي غير خدا بدهد. اين حال خاص اولياء خداست.
آنها وحشت دارند از اينكه خداي ناكرده ظاهرشان برتر از باطنشان باشد. لذا هميشه باطن اولياء خدا برتر از ظاهرشان است. در باطن و خلوتگاه آنها غوغايي است. وقتي آنها به خلوتگاه رفتند، چنان با پروردگارشان به نجوا مي پردازند كه به قول آن عارف بزرگوار سيد هاشم حداد ناخودآگاه جلب ملك مي كنند. چنان صفا دارند، چنان حال خوشي دارند كه به واسطه حال خوش آنها كه بوي عطرش فضاي عرش و ملكوت را پر كرده و نور عبادت آنها، تمام ملكوت را جذب كرده، ملائكه الله به مقام هبوط كشيده مي شوند كه در محضر اين اولياء خدا بيايند.
وقتي آيت الله قاضي، آن عارف بزرگوار به ملاحسينقلي همداني، استاد بزرگوارشان عرضه مي دارند: آقا جان! چه كنيم كه ريا در عمل ما نباشد؟ مي فرمايند: هر موقع در خلوت رفتي و با خداي خود شروع به مناجات كردي، فغان كن، فرياد بزن بگو: خدا! عاجزانه از تو مي خواهم باطنم را افضل از ظاهرم قرار بدهي. لذا دائم دعاي اولياء خدا در خلوت همين است.
در حقيقت دعاي آنها همين روايت شريف حضرت امام محمد باقر(ع) است كه فرمودند: «من كان ظاهره أرجح من باطنه خف ميزانه»(1) آن كسي كه ظاهرش بهتر از باطنش باشد، صددرصد نتيجه اش اين است: «خف ميزانه» ترازوي اعمال او سبك است.
اولياء وحشت بسياري دارند از اينكه اين روايت شامل حالشان شود. حضرت نمي فرمايند: اينها عملي ندارند، ظاهرشان خوب نيست. نمي فرمايند: باطنشان خراب است، بلكه مي فرمايند: ظاهر نسبت به باطن برتر باشد؛ يعني در باطنشان هم خوبي و نيكي هست؛ اما اگر ظاهر برتر از باطن بود، «خف ميزانه».
لذا اولياء مي ترسند، وحشت دارند. سر آنچه كه اولياء خدا در خلوت بيان مي كنند و آن چيزي كه ملاحسينقلي همداني به آيت الله قاضي مي فرمايند كه در خلوت فرياد بزن: خدايا! باطنم را افضل از ظاهرم بدار و نكند ظاهرم از باطنم برتر باشد، براي اين است كه اين يك نوع بيماري است.
ظاهر اهل ريا
مولي الموالي(ع) مي فرمايند: «المرائي ظاهره جميل و باطنه عليل»(2) آن كه اهل ريا شد، ظاهرش زيباست اما واي چه باطن مريضي دارد. كدام مريضي بدتر از مريضي روحي؟
به حاج شيخ جعفر مجتهدي گفتند: شما اين همه به بيماري ها، رنج و مصيبت گرفتار شده ايد، آيا به پروردگار عالم شكوه كرده ايد؟ ديدند ايشان با كمال تعجب فرمودند: بله شكوه كردم، منتها از مريضي دروني خودم شكوه كردم، فرموده بودند: اگر تمام عمرم لحظه به لحظه اش در بستر باشم و تمام بيماري هاي ناشناخته شده به سمت من بيايند، ولي به من تضمين بدهند كه تو مريضي روحي نمي گيري، به خودش قسم همه بيماري ها را مي پذيرم؛ چون مريضي روحي و مريضي باطن دردآور است.
اولياء خدا مريضي هاي روحي را به خوره يعني همان سرطان تمثيل زدند كه به جان انسان مي افتد. ديديد گاه كسي از سرطان خود خبر ندارد، مدتي وجودش را سرطان مي گيرد و آنقدر پيش مي رود كه يك موقعي مي گويند: فلاني بيماري لاعلاج سرطان گرفته. دكترها به او مي گويند: سه يا شش ماه ديگر باقي است.
اولياء خدا مي گويند؛ مثال ريا همان بيماري خوره است كه به جان انسان مي افتد و او را آرام آرام مي برد، يك موقعي مي بيند ديگر روح طيب، پاك و الهي ندارد و خباثت وجودش را گرفته است. اولياء از اين مي ترسند.
حاج شيخ جعفر مجتهدي، آن عارف بزرگوار مي فرمايند: حاضرم همه بيماريهاي جسمي را بپذيرم اما به شرط آن كه من ناحيه الله تبارك و تعالي يا از ناحيه مولايم تضمين داده بشود كه من به بيماري روحي دچار نيستم.
آن چيزي كه بناست پرواز كند، به اعلي عليين برود و مشمول «انالله و انا اليه راجعون» (بقره/156) شود، روح انسان است. اگر جسم چند صباحي هم مريض باشد، موقعي كه انسان جان به جان آفرين تسليم مي كند همه دردها و گرفتاري هاي جسمي از بين مي رود.
بارها در مكاشفه يا در عالم خواب، اولياءخدا يا حتي انسان هاي عادي را ديده اند كه قبلا مريض بوده اند، اما الان بشاش هستند و ديگر مريضي ندارند؛ چون با قبض روح شدن بيماري هاي جسمي مي رود، اما آن بيماري كه در انسان مي ماند، بيماري روحي است- اين سري است كه اولياء افشا كرده اند- وقتي انسان با اين روح بيمار رفت، معلوم است كجا مي خواهدبرود! براي همين اولياء مي ترسند.
آن عملي كه بيشتر از همه روح را بيمار مي كند و بيماري اش هم محسوس نيست، ريا است. «المرائي ظاهره جميل و باطنه عليل» شخص رياكار خودش هم خبر ندارد، ظاهرش ظاهر خوبي است، اما وامصيبت كه باطن به خرابي رفته است. لذا اولياء خدا مي ترسند. اين كه همه دنبال عمل براي خدا هستند، به خاطر اين است.
ارواح معذب
سيد جمال الدين گلپايگاني، آن آيت حق و عارف بزرگوار نكته بسيار عالي را بيان مي فرمايند، ايشان مي فرمايند: من دو نوع روح را ديدم كه در عذاب فرياد مي زنند: يك؛ گروهي كه در دنيا كافر بودند، همه چيز را انكار مي كردند و به تمسخر گرفته بودند. آنها حداقل براي خودشان يك جايي نمي گذاشتند كه بگويند احتمال اين كه آخرتي هست، عقبايي هست، بعد از اين دنيا دنيايي هست، وجود دارد تا حداقل اگر گناه مي كنند، دين خدا را تمسخر نكنند. اينها را ديدم كه چنان جزع و فزع مي كنند كه بيشتر از ديگرانند.
فرمودند: ديدم هركس نسبت به گناه خودش فغان دارد، اما يك عده بيشتر از همه فرياد مي زنند و فغان دارند و اينها كساني هستند كه منكر هستند.
اما دومين گروه كه بيشتر از ساير گناهكاران فرياد مي زدند و ناله مي كردند و اظهار عجز مي كردند و عاجزانه از پروردگار عالم مي خواستند كه آنها را برگردانند اما خطاب پروردگار عالم اين است: «كلا» (مؤمنون/ 100)، آنهايي بودند كه اهل ريا بودند.
اهل ريا درمقابل مخلصين هستند؛ چون ريا روح را به فرمايش مولي الموالي (3) عليل مي كند، انسان را ذليل و خوار مي كند. لذا انسان بايد خيلي مواظب باشد.
زشت ترين چيز نزد حضرات معصومين(ع)
مي دانيد زشت ترين چيزها نزد حضرات معصومين (ع) و اوليا خدا چيست؟ وجود مقدس اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) مي فرمايند:«ما أقبح بالانسان باطنا عليلا و ظاهرا جميلا» (3) چه زشت است كه آدمي باطني مريض و عليل داشته باشد اما ظاهرش جميل و نيكو باشد. خيلي دردناك است! به نظر من انسان بايد اين روايت را در قلبش حك كند و دائم براي خودش تكرار كند.
زشت ترين مسئله اين است كه انسان باطنش خراب باشد. خيلي بايد مواظب بود. آن قدر اين مسئله مهم است كه آيت الله مولوي قندهاري، آن كنز خفي الهي بيان مي فرمودند: از آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، آن مرد عظيم الشاني كه از وجود مقدس مولا حضرت حجت بن الحسن المهدي (عج) توقيع شريف دارند، سؤال كردم: آقاجان! مي شود سؤال كنم بالاترين ناله شما در دل شب چيست؟ ايشان به اصرار بنده لب به سخن گشودند و فرمودند: آشيخ محمد حسن! بدان ناله كسي كه دل شب از خدا مي ترسد اين است كه «خدا! باطنم چيست؟»، از باطن خود وحشت دارد. آشيخ محمد حسن! اين درس دادن ها، اين مباحث، ظاهر است اما نمي دانم باطنم چيست.
نشانه عاقبت به خيري
بعد نكته اي فرمودند كه بسيار زيباست فرمودند: اگر آن لحظات آخر باطن خودت را ديدي يا يك طوري الان به تو تضمين دادند و فهميدي باطنت برتر از ظاهرات است، بدان عاقبت به خيري.
چه كساني عاقبت به خير هستند؟ آنها كه باطنشان برتر از ظاهرشان است. آنها كه لطف خدا و محبت خدا شامل حالشان بشود و باطن خود را ببينند.
لذا فرمودند: حالا كه از من سؤال كردي، بگذار برايت بگويم: تا يقين پيدا نكردي، باطنت برتر از ظاهرت است و تا باطنت را به تو نشان ندادند كه از ظاهر خودت برتر است، هيچ گاه مطمئن نباش كه تو عاقبت به خير هستي- آيت الله مولوي قندهاري فرمودند: از آن لحظه به بعد تمام وجودم در لرزه است و مي ترسم.
چه كسي مي تواند اعلام كند من عاقبت به خيرم ولو به اين كه هر شب اهل تهجد باشد كه توفيق شب خيزي براي همه نيست.
مگر همه مي توانند توفيق داشته باشند كه هر شب شب خيزي داشته باشند؟ اما چه كسي مي تواند اعلام كند با اين كه شب خيز هستم اما باطنم از ظاهرم برتر است؟
اين مرد الهي كه با وجود مقدس مولايمان در ارتباط بودند، مي فرمايند: شيخ محمدحسن! حالا كه سؤال كردي بدان، تا موقعي كه ندانستي باطنت بهتر از ظاهرت است، نه اينكه ظاهرت خبيث يا باطنت خبيث باشد، خير. باطن اولياء كه خوب است اما بايد آن قدر بالا بروي و اوج بگيري كه باطنت برتر از ظاهرت شود. يعني اگر ظاهرت اين است كه براي قيام در دل شب توفيق داري، اگر خدا به تو لطف كرده است كه مشمول «قم الليل» (مزمل/ 2) شوي و تو هم قيام كني، ولي بايد ببيني باطنت چگونه است والا معلوم نيست عاقبت به خير شوي.
نقل است كه آيت الله العظمي بروجردي گريه مي كردند. گفتند: آقا! شما چرا گريه مي كنيد؟ شما كه اين همه بزرگان و مجتهد پرورش داديد؟- همانطور كه براي آيت الله العظمي سيد ابوالحسن هم همين را بيان كردند. فرمودند: تا ندانم كه دينم را مي توانم سالم از اين دنيا ببرم، نمي توانم بگويم عاقبت به خيرم. خيلي مهم است!
رياي خفيه
لذا- دقت كنيد، نكته بسيار مهمي است. اولياء و خصيصين ما هيچ يك از نمازهاي شب و اعمال خودشان، حتي واجبات خودشان را حساب نمي كنند. مي ترسند. اصلا ولو به لحظه اي در مقابل ديدگان خودشان نمي آورند كه فلان كار خير را كردم، دست فلان كس را گرفتم، فلان عمل را انجام دادم، شب خيز هستم، ابدا؛ چون مي ترسند كه به ريا دچار شوند و اين آغاز ريا است.
ابوالعرفاء، آيت الله العظمي اديب فرموده بودند: اي بسا رياي خفيه اين باشد كه در درون خودت، سير اعمال خودت را داشته باشي. به هيچ كس هم نگويي، اما همين كه در ذهنت بگذرد من فلان كار را كردم، همين عامل براي ريا مي شود؛ چون اين رياي خفيه در درون، يك موقعي رياي بيروني مي شود؛ چون ريا رؤيت عمل است، رؤيت عمل براي خودت هم نبايد باشد.
مگر در باب اخلاص نيست كه اگر عمل براي خدا است، مگر مي شود انسان در درون خودش آن عمل را مرور كند و لذت ببرد كه من اين عمل را انجام دادم ولو به كسي هم نگويد! اگر براي خداست، ديگر ديده نمي شود، اوج گرفت، پرواز كرد، رفت به سوي پروردگار عالم.
نشانه قبولي عمل نزد باري تعالي
علامه سيدمحمدحسين حسيني طهراني به نقل از سيدهاشم حداد، آن عارف بزرگوار بيان فرمودند كه استاد بزرگوارشان، آيت الله قاضي فرمودند: مي خواهيد بدانيد كدام عملتان قبول است؟
خيلي مهم است. چه كسي بدش مي آيد بداند عملش مورد قبول حضرت حق واقع شده است. همه دنبال اين هستند كه بدانند اگر عملي را در درگاه حضرت حق انجام داديم، حضرت حق، ذوالجلال و الاكرام قبول كرده يا اينكه خداي ناكرده مشمول «خسر الدنيا و الاخره» (حج/11) شده ايم. چه فايده اگر پروردگار عالم قبول نكند؟ در دنيا خودمان را به خسارت انداختيم، اين عمل را انجام داديم اما نتيجه نداد.
ايشان فرموده بودند: مي خواهيد بدانيد مشمول عاقبت به خيري و قبولي عمل هستيد يا نه؟ آن عملي كه انجام دادي و ديگر حتي به ذهنت نيامد، بدان آن عمل را پروردگار عالم خريده است و با خودش برده است. معلوم مي شود آن عمل مهر قبولي خورده است- خيلي مهم است- اما اگر مدام به ذهنت آمد: «من بودم كه فلان عمل را انجام دادم»، به كسي هم نمي گويي، فقط در درون خودت مرور مي كني، معلوم نيست مورد قبول و عنايت حضرت حق باشد؛ چون كسي كه براي خدا كار مي كند، ريا براي خودش هم نيست. رياي خفيه اين است كه انسان در درون خودش عمل را تكرار كند. اما اگر آن عمل نيك كه انجام دادي، ديگر در ذهنت نيامد، معلوم مي شود خالص و براي خدا بوده و خدا آن را خريده است.
همه اعمال مخلصين عالم فقط براي خداست و دغدغه شان هم اين است كه نكند يك عملي را حتي براي مزد و اجر و حتي براي بهشت انجام بدهند. مي گويند: واي بر ما! اگر عملي را انجام بدهيم به خاطر اينكه مزد و اجر بخواهيم. او خودش بلد است. او خودش بصير است «ان الله بصير بالعباد»(غافر/44) خدا مي بيند. من براي او كار مي كنم، خودش مي داند چگونه مزد بدهد.
اما اگر گفتم: اين عمل را انجام مي دهم كه مثلا در بهشت باشم، اين عمل را انجام مي دهم كه مثلا طي الارض ياد بگيرم، اولياء خدا مي گويند: چنين كسي مفت باخته است.
لذا كساني كه خدا به آن ها طي الارض را مرحمت كرد، وقتي براي اولين بار طي الارض كردند، خودشان هم نفهميدند، يكدفعه اين جريان اتفاق افتاد و هيچ دعا و ذكري را براي طي الارض نخواندند، اولياء خدا اينطور هستند.
حيف نيست انسان اين لساني را كه پروردگار عالم به او مرحمت كرده است، عوض اينكه در راه خود خدا خرج كند، به ذكري مشغول كند كه فقط طي الأرض بخواهد. درست است گناه نمي كند، فحاشي نمي كند، تهمت نمي زند، ولي حيف نيست؟ اولياء مي گويند: اين زبان مال خودش است، پس بايد در راه خودش، خالص بچرخد. لذا اولياء در درون خودشان هم عمل را به رؤيت ذهن خودشان نمي آورند كه نكند به رياي خفيه دچار شوند. خيلي مهم است، اگر توانستيم اين طور گام برداريم آن وقت غوغايي مي شود.
اوليا الهي نگاهشان دائم به اوج است
اصلا اولياء خودشان نمي دانند كه اوج گرفتند. مي گويند: آنهايي كه كوهنوردي مي كنند اگر در حالي كه دارند به اصطلاح اين بلندي ها را بالا مي روند، يا كساني كه از روي طناب نازكي مي گذرند كه از اين سمت دره به آن سمت بروند، اگر نگاهشان به پايين بيفتد وحشت آنها را دربرمي گيرد، مي ترسند، مي گويند: من بودم اين همه بالا آمدم، يك موقع مي افتند و سقوط مي كنند.
اولياء، عرفاء عظيم الشأن و بندگان خاص حضرت حق ولو به لحظه اي نمي گويند: من را ببين تا كجا پيش رفتم، بلكه بر عكس، دائم دارند تا اوج را مي بينند، آن جايي كه «قاب قوسين أو أدني» (نجم/9) است.
ابو العرفاء فرمودند اگر خواستي تا «قاب قوسين أو أدني» بالا بروي، اگر گفتي كه من زيد شدم، فلان شدم، تمام است. كسي كه اوج را مي بيند، دائم مي بيند عقب افتاده، عمر دارد تمام مي شود، مي بيند باخته، نمي گويد: من اين همه راه طي كردم، بلكه مي گويد: چرا به آن اوج نرسيدم.
لذا اولياء غره نمي شوند. عملشان در درون خودشان، در ذهنشان تكرار نمي شود كه بگويند: بله من هم كسي شدم، هرگز! دائم خود را خوار و ذليل مي بينند، وحشت دارند، اصلا نگاه به عمل ندارند؛ چون نگاه به نور دارند، مي خواهند به نور برسند، نگاه به افق اعلي دارند، مي خواهند به آن افق اعلي برسند، كجاست كه يك لحظه بگويند: چنين كرديم، اصلا متنفرند از اينكه خود بگويند يا كسي به ايشان بگويد: شما فلان عمل را انجام داديد، مقربيد.
آنها وحشت دارند، مفت نمي خرند، چيزهاي بزرگ مي خواهند، افق اعلي، قاب قوسين را مي خواهند، اين حال خوش را دارند، آن وقت چه موقعي مي توانند ريا داشته باشند؟! ريا مال آن كسي است كه كوچك ترين عمل خوب را انجام مي دهد، فكر كرده غوغايي كرده، شق القمر كرده، مدام در درون خودش تكرار مي كند تا اينكه رياءالناس مي شود، اما اولياء اين طور نيستند.
بندگي يعني اين. اگر دلمان مي خواهد بدانيم بندگي چيست، بندگي همين دو ركعت نمازي كه مي خوانيم نيست، بندگي اين روزه اي كه به ظاهر مي گيريم نيست، بندگي يعني اينكه انسان همه اعمالش براي خدا باشد و در درونش تكرار نشود.
بايد ببينيم ريا چه مي كند، بيچاره مي كند، تمام اعمال انسان را دود مي كند. سياهي محض است. انسان بايد هميشه به حضرت حق پناه ببرد.«أعوذ بالله السميع العليم من همزات الشياطين و أعوذ بالله أن يحضرون ان الله هو السميع العليم» از نفس اماره پناه ببرد كه واي از اين نفس دون كه با انسان چه كرده. بايد پناه برد آن هم نه يك لحظه نه يك ساعت، بلكه بايد دائم در پناه بود.
خودمان را به حصن حصين نزديك كنيم
يكي از راه ها هم اين است. حتما انسان بايد خودش را به حصن حصين نزديك كند و كدام حصن حصيني برتر از مولا و آقامان، حضرت حجت ابن الحسن المهدي(عج)؟! با آقا حرف بزنيد، خيلي اين صحبت با آقا اثر دارد.
با يك دقيقه شروع كن، با آقا حرف بزن، بگو: آقا! اگر رهايم كني نفس اماره مي برد. اگر رها كني همه شياطيني كه منتظرند من را مي برند. آقاجان! به جان مادرت به تو پناه آوردم.
آقاجان! شما قرآن ناطقيد، قرآن صامت مي فرمايد: «و اما السائل فلا تنهر» (ضحي/ 01) ما گداييم، ردمان نكن، پناهمان بده. آقا! دست گدا را بگير، اگر دستمان را رها كني باختيم. آقاجان! شما بايد مواظبمان باشي، اگرنه ، نفس، ما را به رياكاري دعوت مي كند، بدبخت مي شويم.
آقاجان! به جان مادرت نرجس خاتون(س)، شما خيلي مادرتان را دوست داريد، شنيدم همه بزرگان آن هايي كه به محضرتان رسيدند، تا شما را به مادرتان، حضرت نرجس خاتون قسم دادند، سريع جوابشان را داديد. آقا! يك لطفي كن به ما هم عنايتي كن.
آقا! همين قدر كه من بتوانم شب، موقع خواب اسمتان را بياورم. حالا كه نمي توانم ببينمتان، حداقل اسمتان را به زبان بياورم. صبح تا بلند مي شوم تا گفتم: «بسم الله الرحمن الرحيم» ياد شما بيفتم، بگويم: «السلام عليك يا مولاي يا بقيه الله» اول سلامم به شما باشد. آقاجان! چقدر زيبا است تا مي خواهم عملي را انجام دهم خود شما ياد مباركتان را در ذهنم بيندازيد، به من بگوييد: غلام من! بنده من! مواظب باش، من مي بينم، پرونده ات به دست من مي رسد. اگر اين كار را بكنيد كه لطف بزرگي كرديد.
اينطور با آقا حرف بزنيم، درد دل كنيم، به خدا اينقدر دوست دارد، خودش فرموده، بزرگان فرمودند، تشويق كرده، بخصوص جوان هاي عزيز، آقاجان فرموده: من خيلي دوست دارم صداي جوان ها را بشنوم. جوان ها بيايند بگويند: «آقا!» من هم بگويم: «بله».

1- بحارالانوار، ج 86، ص365، باب 09
2- غررالحكم، ص 311، حديث 7187
3- غررالحكم، ص 458، حديث 10478

 



«ماشاءالله» و «ا ن شاءالله» در فرهنگ قرآن

محمدرضا رباني
قرآن كتاب زندگي است. آموزه هاي آن به گونه اي است كه انسان به آساني مي تواند با بهره گيري از آن به كمال شايسته خويش دست يابد.
بسياري از اصطلاحات قرآني در زندگي مردم به همين علت نفوذ پيدا كرده است. مطالعه و بررسي اين اصطلاحات و ارتباط با آن، مي تواند ما را براي تحرك بيشتر در زندگي بر پايه آموزه هاي قرآني آماده تر سازد.
اصطلاحات قرآني در فرهنگ ايراني
اين اصطلاحات در فرهنگ ايراني اسلامي ما چنان ريشه دوانده است كه نمي توان آن را از زندگي روزمره جدا ساخت. اصطلاحات در طول زمان بسيار ساده و ابتدايي مي نمايد به گونه اي كه گاه گمان مي شود كه تنها ذكري ساده و بي اراده بر زبان جاري مي شود. درحالي كه تفكر و تدبر در اين اصطلاحات ما را با دنيايي از مفاهيم بلند و والا روبه رو مي سازد. بازخواني اصطلاحات براي آن مهم است كه موجب مي شود تا با ابعاد هستي شناختي خاص روبه رو شويم كه در پس آنها نهفته و به جهاتي از چشم ها نهان گشته است. هنگامي كه با يكي از اين اصطلاحات با اين زاويه ديد برخورد مي كنيم ناخودآگاه خود را با فرهنگ و پشتوانه بزرگ و عظيمي روبه رو مي بينيم كه شگفت افزايي از خصايص آن است.
از جمله اصطلاحاتي كه روزانه آن را به كار مي بريم، اصطلاح ماشاءالله است كه به معناي «آنچه خدا خواسته» مي باشد.
هنگامي كه با چيزي شگفت روبه رو مي شويم و يا چيزي، تحسين و شگفتي و تعجب ما را برمي انگيزد ناخودآگاه اين اصطلاح را به كار مي بريم.
در حقيقت با به كار بردن اين اصطلاح، اين معنا را القا مي كنيم كه اين چيز نعمت و بركتي است كه خداوند عنايت كرده و فضلي است كه به بنده اي مبذول داشته و بر وي منت نهاده است. بنابراين با ديدن چيزي كه ما را به شگفتي واداشته به اين معنا منتقل مي شويم كه اين همه از سر فضل و منت الهي است و چيزي بيرون از قدرت و خواسته و اراده و مشيت الهي انجام نشده است.
اگر خدا بخواهد
هنگامي كه بخواهيم در آينده نزديك و يا دوركاري را انجام دهيم مي گوييم: ان شاءالله كه به معناي «اگر خدا بخواهد» است. اينجا با اينكه براي خود برنامه ريزي داشته و تصميم و عزم را جزم كرده ايم تا آن را انجام دهيم با اين همه بر اين باوريم كه چيزي بيرون از حكومت و قدرت و مديريت و تدبير الهي انجام نمي شود و اين گونه نيست كه هر كاري را اگر بخواهيم انجام دهيم تنها ما به عنوان فاعل مطرح هستيم بلكه بر اين باوريم كه خداوند، جهان و همه امور آن را مديريت مي كند و بي اراده و مشيت وي امكان ندارد كه كاري را بتوانيم انجام دهيم. اين مفهوم را ما به شكل گفتن ان شاءالله بيان مي كنيم و مي گوئيم اگر خدا خواست اين كار را به قطع انجام مي دهيم. اين گونه است كه وقتي مي خواهيم به سفري برويم و حتي بليط خريداري كرده و يا ماشين را آماده كرده و مي خواهيم حركت كنيم در پاسخ شخص پرسشگر مي گوييم ان شاءالله به سفر مي رويم. يعني اگر اراده الهي به اين تعلق گرفته باشد، مي خواهيم اين فعل را تحقق بدهيم. اين به معناي آن خواهد بود كه ما همواره اراده خويش را در طول اراده الهي مي يابيم و براساس اين جهان بيني حركت مي كنيم و كارهاي خود را سامان مي دهيم.
قرآن در آيات 23 و 24 سوره كهف از پيامبر مي خواهد كه هرگاه خواستي كاري را انجام دهي بگو: ان شاءالله اين كار را انجام مي دهم؛ لا تقولن لشي اني فاعل ذلك غدا الا ان يشاءالله؛ هرگاه خواستي كاري را در فردايي انجام دهي نگو كه اين كار را انجام مي دهم مگر آنكه بگويي اگر خدا خواست.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14