هدف اصلي دشمن از تهاجم فرهنگي
|
|
امام جنگ عقيده قرن غلبه مستضعفان بر مستكبران
|
|
E-mail:shayanfar@kayhannews.ir |
|
هدف اصلي دشمن از تهاجم فرهنگي
چنين جماعتي را يك دست اطلاعاتي- سياسي داراي يك انديشه حساب شده و منظم، ضد جمهوري اسلامي كه آگاه از تأثير فرهنگ اسلامي و واقف بر تأثير فرهنگي در جامعه ماست، هدايت مي كند. اجمالاً وضع جبهه دشمن چنين است. پس يك تشكّل صوري هست، اما در واقع تشكّل نيست. انبوهي هستند كه دستي، خيلي هنرمندانه و انصافاً زيركانه و هوشمندانه از آنها استفاده مي كند. مثلاً به آن مي گويد شما سردبير اين روزنامه شو. به اين مي گويد شما در موضع منتقد فعاليت كن. به ديگري مي گويد اين طور بنويس. به يكي ديگر مي گويد اين كار را بكن. البته نه با اين جزئيات و دقت ها، اما جمع بندي و حاصلش اين مي شود كه من عرض مي كنم. آن دست بدين نحو عناصر جبهه دشمن را در داخل ايران حركت مي دهد. ناگفته نماند كه اين تشكّل در داخل كشور، خيلي بهتر از خارج كشور حركت مي كند. چون در خارج كشور به همان مقدار كه عناصر جبهه مذكور آزادي و امكانات و قهوه خانه رفتن و كافه نشيني و شب گردي دارند، به همان مقدار هم از كارشان باز مي مانند. وقتي شب ها تا ساعت سه بامداد نشستند و نوشيدند و عربده كشيدند، روز ها نمي توانند سر وقت، مثلاً در فلان جلسه حاضر شوند. اما اينجا كه اين خبر ها نيست، شب ها زودتر مي خوابند تا روز ها به كار و بارشان برسند. پس اينجا به همين نسبت وضعش بهتر از خارج است. آن وقت همين عناصر از وضع جبهه خودي سوء استفاده مي كنند. البته در بين عناصر جبهه مقابل -همان عناصري كه گفتم بي همت و بي عرضه و ترسويند و جرأت اقدام ندارند و حاضر نيستند در ميدان بايستند- آدم هاي هفت خط هم پيدا مي شوند. از آن هفت خط هاي بزرگ پاي حسابي كه وقتي در محيط امن و اماني مي نشينند، اگر بخواهند حرف بزنند، خوب حرف مي زنند؛ موقعيت ها را خوب مي سنجند؛ خوب مي توانند اشخاص را زير ذره بين بگذارند و ضعف ها را ببينند و خوب هم استفاده مي كنند. اينها از ضعف هاي جبهه خودي -اينجا ديگر منظورم از جبهه خودي فقط جبهه روشنفكري و هنر نيست؛ بلكه كل جبهه سياسي و فرهنگي نظام است- خوب استفاده مي كنند. تا كوچك ترين مشكلي، مثلاً در زمينه فلان حادثه در كشور پيدا شود، اينها فوراً از آن براي تضعيف اراده عناصر مؤمن و خودي استفاده مي كنند. تا عنصر ضعيفي پيدا شود، سعي در جذب و كشاندن او به طرف خودشان دارند. اما تا يكي از عناصر ما را اهل استقامت مي يابند، به طور هماهنگ شروع به كوبيدن وي مي كنند. تا يك نقطه را نقطه خطرناكي براي خودشان، يا نقطه اميدي براي آينده جمهوري اسلامي مي دانند، براي تصرف آن لشكركشي مي كنند. جبهه دشمن به چنين كارهايي مشغول است. دشمن در اين برهه از زمان به سنگر مبارزات فرهنگي با نظام جمهوري اسلامي پناه برده است. دشمن هم ابزار زيادي دارد. بله؛ دشمن ايمان ندارد، يقين در قلبش نيست، متكي به سنن الهي نيست، كيدش كيد شيطان است و لذا ضعيف است، اما تلاشش انبوه است، ابزارش مدرن و پولش زياد است. ما اگر در مقابل اين حمله بايستيم، دشمن قطعاً ناكام خواهد شد؛ چون «ا ن كيد الشّيطان كان ضعيفاً»3 اما اگر اندكي سستي به خرج دهيم، دشمن با همين حمله خواهد توانست از لحاظ فرهنگي، خسارتي بر ما وارد كند. دغدغه بنده اين است. آن خسارت هم، مثلاً خسارت ضربه زدن به ايمان نسل جوان است؛ يعني چيزي كه هيچ جايگزيني ندارد. يا ضربه زدن به حركت انقلابي عموم مردم است. ضربه تهاجم فرهنگي اينهاست. خداي متعال نگذاشته كه بعضي بفهمند «و من لم يجعل الله له نوراً فما له م ن نور»4؛ عده اي هم حاضر نيستند كه به اين معنا اعتراف كنند. اما بنده مي بينم و اين تهاجم را در مقابل چشم مشاهده مي كنم. وقتي هم تبيين مي شود، هركس مي شنود، مي بيند كه درست است. بعضي هم بدون اينكه ما تبيين كنيم، خودشان مثل ما مشاهده مي كنند. اصل قضيه كه بنده از آن نگرانم، همين تهاجم فرهنگي است. البته دركشور ما متأسفانه بعضي ها مخالف خوان هستند؛ يعني هرچه گفته شود، مي خواهند چيزي برخلاف آن بگويند. لذا وقتي هم كه بحث تهاجم فرهنگي پيش مي آيد، حتي حرفي ندارند كه بگويند نه آقا، چه تهاجمي؟ تهاجمي وجود ندارد. ما ديديم در جمهوري اسلامي چند نفر در يك ميزگرد تلويزيوني خواستند ثابت كنند اصلاً تهاجم فرهنگي وجود ندارد! تهاجم فرهنگي چيزي نيست كه كسي بتواند آن را منكر شود؛ چيزي هم نيست كه مخصوص ما باشد؛ چيزي هم نيست كه مخصوص اين زمان باشد. بنده كه گفتم تهاجم فرهنگي، خواستم شدتّش را بگويم؛ وا لّا مگر از اول انقلاب تهاجم فرهنگي نبوده؟18/12/76 از اميرالمؤمنين بياموزيم كه فرمود والله سوگند به خدا «والله لا اكون كالضّبع تنام علي طول اللّدم»،5 من مثل آن حيوان خواب آلوده نيستم، مثل آن حيوان سنگين خواب نيستم كه با لالايي دشمن كه به قصد شكار من و صيد من انجام مي گيرد به خواب بروم. بايد به خواب نرويد، فريب خوردن هم امروز جرم است، دشمن را نشناختن و دوستانه و صادقانه و مخلصانه كاري را كردن كه دشمن مي كند هم جرم است. اولين دشمني كه بر ما مي تازد، خواب و خواب آلودگي است. اين اولين دشمن ماست، وقتي ما خوابمان برد به راحتي دشمن مي آيد كت ما را محكم مي بندد. «العال م ب زمان ه لاتهجم عليه اللّواب س»6 آن كسي كه زمان خود را مي شناسد، غافل گير نمي شود؛ آن كسي كه زمان خود را مي شناسد، امكان شبيخون به دشمن نمي دهد.24/5/58 خب، حالا «تهاجم فرهنگي» يعني چه؟ اين تهاجم فرهنگي به دو صورت يا به دو معنا انجام مي گيرد. يكي از معاني اش اين است كه بعد از آنكه دشمن با ابزارهاي نظامي و سياسي و اقتصادي به جايي نرسيد، به ابزارهاي فرهنگي، يعني به تبليغات، هنر، كتاب، مقاله، رمان، فيلم هاي وارداتي و توليد ديگر كالاهاي فرهنگي به وسيله كساني كه در داخل ايران اسلامي زندگي مي كنند، اما دلشان براي ايران، براي مردم ايران، براي عقايد و مصالح اين ملت نمي تپد، بلكه دلشان براي منافع آمريكا و براي سرچشمه هاي گل آلود و متعفّن فساد در كشورهاي غربي مي تپد، پناه آوردند. اين يك معنا. كسي كه زبان باز و دل روشن و مغز فعال دارد، مي تواند مقابل تهاجم فرهنگي را بگيرد. با چه؟ با سنگر فرهنگي، با حصار فرهنگي و با سلاح دورزن فرهنگي. ابزار فرهنگي لازم است. اين است كه ما به كساني كه اهل كار فرهنگي اند دائم مي گوييم، به بعضي تكرار مي كنيم، به بعضي التماس مي كنيم، بعضي را در اينجا جمع مي كنيم و به بعضي پيغام مي دهيم كه آقا! كار فرهنگي بكنيد. جواب كار فرهنگي باطل، كار فرهنگي حق است. در مقابل كسي كه از ابزار فرهنگي استفاده مي كند، ابزار فرهنگي لازم است. اما تعبير دوم از تهاجم فرهنگي اين است كه فرهنگ انقلابي حاكم بر ذهنيت جامعه را مورد هجوم قرار دهد. در داخل جامعه به فرهنگ جامعه بپردازند، براي اينكه آن فرهنگ را دست كاري كنند؛ ذهن ها را مردّد كنند و دل هاي مؤمن و مستقر را از حالت استقرار خارج و دچار ترديد كنند. اقدام به اين كار دشوار نيست؛ مقابله با آن هم -اگر درست انجام بگيرد- دشوار نيست، اما اگر از آن غفلت شد، خيلي سخت مي شود. مثلاً فرض كنيد اگر كسي بخواهد اصل وجود خدا را -كه جزو مسلّمات است- مورد ترديد قرار دهد و استدلال بر عدم كند، كار او مشكل است، اما ايجاد ترديد آسان است. در مقابل اين بايد يك حركت وجود داشته باشد.18/12/76 پاورقي
|
|
|
امام جنگ عقيده قرن غلبه مستضعفان بر مستكبران
پيام فضلي نژاد امام خميني(ره) در يك كلام مي گفت اين قرن، «قرن غلبه مستضعفان بر مستكبران» است؛ «اسلام، ابرقدرت ها را به خاك مذلت مي نشاند»70 و «سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد.»71 او به دعواي كهنه «عقل و عشق» و«سياست و ديانت» و «معنويت و حكومت» پايان داد. مي گفت اختيار مردم به دست من است و اختيار خودم به دست خودم نيست، به دست خداست. از سياست آمريكا و شوروي سخن مي گفت، اما ناگهان نگاهش را به دريايي از«عرفان ناب محمدي» مي دوخت كه «زمزم» از آن جوشيده است. صبور و مصّر، همه را به سوي آن دريا دعوت مي كرد، نه به سوي خود: «گلستان ملت ها» رخ نموده است... همه بايد از مرداب و باتلاق و سكوت و سكوني كه كارگزاران سياست «آمريكا» و «شوروي» بر آن تخم مرگ و اسارت پاشيده اند، به درآييم؛ و به سوي دريايي كه «زمزم» از آن جوشيده است، روانه شويم.72 برمبناي يك استنباط معرفتي و اجتهاد ناب، امام كار خود را ادامه «راه وراثت انبيايي» مي ديد؛ روياپرداز هم نبود. ذهني روشن داشت و حاشيه و متن تاريخ را دقيق مي شناخت. تاريخ ساز بود، اما برخلاف امثال ماركس، تاريخ نمي ساخت. به «تحريف» حساس بود و خودش آن قدر ابتكار و خلاقيت داشت كه به دام اين روش ها نيفتد. شخصيتي واقع بين و آرمان گرا داشت؛ يك اصول گراي راستين. با داشتن اين خصلت هاي اعتقادي- شخصيتي، امام خميني(ره) مي توانست بهترين درك و دريافت را از «وضع موجود» و «راه آينده» ارائه دهد. درست از دهه 1350 كه بزرگ ترين فلاسفه آمريكايي مثل جان رالز احياء «توحيد» و تولد«انسان موحد» را جنوني شكست خورده مي دانستند،73 امام خميني سخت دلمشغول بناي بنيان هاي عقلي و معرفتي يك «تمدن اسلامي» بود. تمام تكاپوهايش راه به درك فطري و عزيزانه او از «عرفان ناب» مي برد. كاري كه او كرد، در ذهن جامعه شناسان سياسي اردوگاه مدرنيته نمي گنجيد و نابغه هاي امنيتي بلوك سرمايه داري هم قدرت فهمش را نداشتند. هانا آرنت كه از سرآمدان ليبرال هاي يهودي بود، 5 سال قبل از پيروزي انقلاب گفته بود كه «نبايد در اهميت احياء دين در عصر كنوني مبالغه كرد. اين ها پف هاي روح زمانه اند!»74 كسي انتظار نداشت كه يك فقيه و متكلم تبعيدي از شهر قم، آن هم از كشوري كه پيش از انقلاب به مدرسه آزمايشگاهي «مدرنيته» و «فحشاي سرمايه داري» در قلب خاورميانه تبديل شده، دنيا را به هم بريزد؛ روحاني اي كه هيچ تشكيلات سياسي ساختارمندي او را پشتيباني نمي كند و اساساً جنس روش ها و استراتژي هاي مدرن كسب قدرت را مشروع نمي داند. براي اين كار هم برنامه داشت؛ برنامه تشكيل هسته هاي مقاومت حزب الله و حزب مستضعفين. در فكر ايجاد «لشكر بزرگ سربازان امام زمان» بود و او از حزبي متعلق به «وارثان زمين»مي گفت: ديگر اجازه ندهند كه «مستكبرين» بر «مستضعفين» عالم ظلم كنند، و نداي اسلام را و وعده اسلام را كه حكومت مستضعفين بر مستكبرين است و «وراثت ارض» براي مستضعفين است، متحقق كنند. تاكنون مستضعفين متفرق بودند و با تفرقه كاري انجام نمي گيرد. بايد به يك سطح وسيع تري در تمام قشرهاي انسان هاي تاريخ، تحقق پيدا كند به اسم «حزب مستضعفين» كه همان «حزب الله» است.75 دنيا با يك رهبر الهي مواجه شد كه صدايش، طنين صداي انبياء بود؛76 نزديك ترين و شبيه ترين مرد خدا به سيره و سنت چهارده معصوم. وقتي فرمان «جنگ عقيده» براي براندازي ابرقدرت ها را مي داد، صدايش طنين صداي اميرالمومنين(ع) است كه در صدر اسلام فرمود «هر كه را كشتم براي حق و عدالت بود. من با كسي اختلاف شخصي نداشتم. جنگ هاي ما عقيدتي بود و پس از اين نيز چنين خواهد بود. من با كسي تعارف ندارم. اختلاف مسلك بود؛ ما براي حق مي جنگيم و آن ها براي باطل. اگر خون بهايي مي خواهند بروند از حق بگيرند كه كمرشان را شكست. من عذرخواهي به كسي بدهكار نيستم.» اسير ب سيره جدّي. با معرفت و بصيرت، محو «سيرت انبياء» بود؛ براي احياء آن برخاست و جلوه اي از همان سيره وسيرت شد. راز عظمت امام از قضاء در همين سخني است كه از وارث آدم، اباعبدالله(ع) نقل مي كرد؛ رازي كه غرب آن را نمي شناخت. وقتي سال 1357 «جزيره ثبات» در خاورميانه فرو ريخت و انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد، بسياري از تحليلگران مسائل استراتژيك، خطر اصلي را افت ضريب نفوذ آمريكا بر يك منطقه پراهميت ژئوپوليتيك مي دانستند، اما اين همه مسئله نبود. يك خطر، ذهن «مغزهاي امنيتي» و سيستم هاي «آينده پژوهشي» اردوگاه ليبرال سرمايه داري (اروپا و آمريكا) را به شدت مشغول مي كرد و آن، وضع «آينده جهان» بود. ديگر، همه مجبور بودند در بهت و ناباوري ظهور يك «تمدن رقيب» مصمم را تماشا كنند، چون مكتبي كه هسته اين تمدن را مي ساخت، نمي گذاشت كسي بي تفاوت از كنارش بگذرد، اما جنس اين رهبر تمدن ساز - كه به تعبير استاد حسن رحيم پور ازغدي «تبر ابراهيم بود بر پيكر اسطوره آمريكا» - براي بسياري ناشناخته بود. روزهاي پاياني آبان 1359، وقتي الكساندر دمارانش براي ديدار رونالد ريگان به نشست محرمانه كاليفرنيا رفت، رئيس جمهور آمريكا از رئيس سرويس جاسوسي فرانسه پرسيد: «اشخاصي درست مانند آيت الله خميني، دقيقاً چطور مي انديشند؟»77 دمارانش در پاسخ گفت: آن ها آن طور كه ما مي بينيم، نمي بينند. سيستم داخلي شان و فكرشان مانند ما نيست. «دشمنان جديد» ما كه«مسلمانان اصول گرا» هستند، به عنوان «سربازان خدا» خدمت مي كنند. بنابراين، «انسان» براي آن ها معناي كاملاً متفاوتي نسبت به معنايي كه براي ما دارد، داراست.78 سكولارها هيچ وقت قادر به درك اطلاعاتي از شخصيت رهبران مسلمان ايران نبودند و نخواهند بود. به روايت دمارانش، رهبران جوامع سرمايه داري هيچ وقت «نظم فكري مسلمانان» را نفهميدند. رهبران الهي، برخلاف رهبران سياسي مدرن عمل مي كنند؛ چون سنت رهبري آنان از بيخ و بن متفاوت است. اميرالمومنين(ع) پس از رسيدن به حاكميت، يك شيوه عمل انقلابي را برگزيد، اما رهبران مدرن تا پيش از رسيدن به قدرت، انقلابي اند و پس از دستيابي به منصب و سمت، محافظه كار مي شوند. امام خميني(ره) به «سنت رهبري شيعي» اقتداء كرد. روزهاي آخر زندگي اش را نيز با مبارزه به پايان رساند؛ مثل سراسر عمرش و با «دلي آرام»و «قلبي مطمئن». هراس به دلش راه نمي يافت و هميشه با قاطعيت اعلام مي كرد: اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي آنان از پاي نخواهيم نشست؛ يا همه آزاد مي شويم يا به آزادي بزرگ تري كه شهادت است، مي رسيم.79 امام خميني(ره) خودش را اسير لفاظي هاي پيچيده تئوريك نكرد. در حالي كه ساده سخن مي گفت، ولي يكي از ماموريت هايش «بازآفريني معناي حقيقي كلمات» بود. در هستي شناسي او «كوخ ها منشأ بركاتند، نه كاخ ها.»80 هنرشناسي و زيباشناسي او مستند به يك نص اصيل قدسي و مانيفست الهي است. در منشور هنر متعهد امام، تنها هنري «مورد قبول قرآن» فرض شده كه «كوبنده سرمايه داري مدرن وكمونيسم خون آشام و نابودكننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد، و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد.»81 فرجام شناسي روشني داشت؛ اساساً امام از واژه هاي «پيروزي» و «شكست» تعريف و تحليلي نو به دست داد. همواره تذكر جدي مي داد »اين معنا كه نمي شود با قدرت هاي بزرگ طرف شد را از گوش هايتان بيرون كنيد. شما بخواهيد مي توانيد، زيرا پشتيبان شما خداست.»82 براي مطالعه منابع به بخش ضميمه پاياني جلد 45 نيمه پنهان ( ارتش سري روشنفكران ) رجوع شود پاورقي
|
|