(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 28 خرداد 1391 - شماره 20234

مي خواهيم هميشه بر سلطه باشيم !؟
مرجع تقليدي كه سخنراني مي كند !

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مي خواهيم هميشه بر سلطه باشيم !؟

آنها مي گويند؛ ما مي خواهيم هميشه بر سلطه باشيم.
در اوايل انقلاب، يك وقت سراغ يكي از همين معاريف را كه با بنده آشنايي داشت -و حالا از دنيا رفته است- گرفتم. من در همان اوايل، اين فكر را داشتم كه با بعضي از رفقا يا آشناهاي قديمي، حداقل تماس تلفني برقرار كنم و سراغي از آنها بگيرم.
در آن گرفتاري هاي فراوان اوايل انقلاب، عمده خواب و استراحت من، در خودرويي بود كه با آن از جايي به جايي مي رفتم. واقعاً ما وقت خواب و استراحت نداشتيم. با اين همه در همان گرفتاري ها، گاهي از فرصتي استفاده مي كردم و به وسيله تلفن، از اين افراد احوالي مي پرسيدم؛ به تصور اينكه شايد براي انقلاب، كاري شده باشد.
باري؛ به آن آشناي معروف تلفن زدم كه آقا، چطوري رفيق، كجايي؟ انقلاب شده. خبر داري، نداري؟ نظام شاه رفته و اوضاع عوض شده و از اين حرف ها. ناگهان با لحن خيلي بدي شروع كرد به حرف زدن و گفت: بناي ما بر اين است كه هميشه بر سلطه باشيم نه با سلطه. گفتم: اولاً بناي بسيار غلطي است. مگر سلطه هميشه بد است كه شما مي خواهيد بر سلطه باشيد؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بياييد نوكر سلطه بشويد و با سلطه باشيد. ثانياً شما مي خواهيد بر سلطه باشيد؟ خيلي خب، سلطه آمريكا دارد پدر ما را درمي آورد. مي بينيد سلطه آمريكا كه بالاتر از همه است، چه كار مي كند؟! بر اين سلطه باش و هر چه دلت مي خواهد بگو! ا ن و اون كرد؛ گوشي را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتيم. البته او بعدها يعني اين سال هاي اخير آمد كه ديگر اجل محتوم مهلتش نداد و به آن دنيا رفت.
امروز سياست جبهه مقابل، همان سياست است. به قول معروف، استدلال و منطق چرندي هم براي آن درست كرده اند و مي گويند، بايد بر سلطه باشيم. چرا انسان بر سلطه باشد؟ مگر ديوانه است كه بر سلطه باشد، آن هم سلطه خوب و الهي. شما به دولت هايي كه از اول تاريخ تا به امروز در دنيا و در ايران خودمان روي كار آمده اند نگاه كنيد. آيا دولتي مثل اين دولت و دولت مرداني مثل اين دولت مردان كه پاك، سالم، وطن دوست، مردم دوست، خداپرست و خداترس باشند سراغ داريد؟ چرا انسان با اينها مخالفت كند؟ تاريخ خودمان را برداريد و بخوانيد. اين از تاريخ دوران پهلوي كه هيچ؛ واويلاست. تاريخ دوران قاجاريه را بخوانيد و ببينيد در اواسط و اواخر اين سلسله، رجال كشور چه كساني بوده اند. ببينيد كساني كه امروز بر سر كارند، جانشين كيانند.
با اين حال، آيا سزاوار است كه به تبع عناصر جبهه دشمن، در آثار هنري خودمان حتماً نيشي به دستگاه بزنيم؟ چرا؟ چه داعي16 داريم كه بيهوده به آتشي كه آنها مي افروزند باد بزنيم، يا آب به آسياب آنها بريزيم؟
يكي از دوستان بحث انتقاد را پيش كشيد و اتفاقاً به نكته خوبي اشاره كرد. به عنوان مثال، آمديم و لحني را كه شما براي دوست معين كرده ايد، دشمن به كار برد. فرضاً گفت حيف است كه شما مرد به اين خوبي، نظام به اين خوبي را به اين شائبه ها آلوده و دچار كنيد. آن وقت مطالبي هم ذكر كرد كه به منزله نيش بود. آيا از لحن كلام مي شود فهميد كه اين طرف گوينده و انتقادكننده، دوست است يا دشمن؟ چون آني كه شما گفتيد، شاخصه اش لحن كلام بود. خب هر دشمني خيلي راحت مي تواند لحن كلام دوست را بگيرد. همه هم نمي شناسند. همه كه «و لتعر فنّهم ف ي لحن القول »17 نيستند. پيغمبر است كه لتعرفنهم في لحن القول؛ همه كه لحن را نمي شناسند. آني كه من گفتم، نيش زدن است و نيش زدن هم مشخص است. خيلي از اوقات ممكن است پدري از پسرش انتقاد كند، بدگويي هم بكند، اما هرگز نمي خواهد با نيش زدن، دل فرزندش را بيازارد. لكن بيگانه و دشمن نيش مي زند و طرف را مي سوزاند. شاخصه اش اين است.
استفاده از عامل جنسي در فيلم ها، يا طرح چهره هاي ضدانقلاب و مخالف نظام، از كارهاي آنهاست. آنها اصرار دارند كه از چوب هم آدم بتراشند و معرفي كنند. چهره پوسيده فسيل شده اي را مي آورند و به مطرح كردن شعرش و اسم و فلانش مي پردازند. آيا ما هم بايد همان را تكرار كنيم؟ چرا؟ ما چه داعي داريم.
اين بدبخت، فسيل شده است و آن روز هم كه جوان بود، راه و رسم درستي نداشت. اميرالمؤمنين عليه الصلاه والسلام، درباره «عبدالله بن عمر»18 فرمود: «اين آدم، وقتي جوان بود بداخلاق بود. حالا كه پير هم شده، ديگر واويلاست!» اينها هم آن روز كه جوان بودند، چه بودند كه حالا كه پير و از كارافتاده و بي ابتكار و بي زايش و واقعاً س ترون19 شده اند، چه باشند! در روزگار سترونيشان نصيب جمهوري اسلامي شدند. ما بياييم و از اينها تجليل كنيم؟! براي چه چيزشان تجليل كنيم. چه خدمتي به اين مملكت كردند. كدام قصه خوب، كدام رمان خوب، كدام مقاله خوب و كدام شعر خوب را به نفع اين ملت نوشتند و سرودند؟ اينها جز اينكه با شعر خودشان مردم را به طرف فحشا كشاندند، مگر كار مثبتي هم كردند، كه ما از اين آقا يا از خانمشان تجليل كنيم؟ اينها در دوران طاغوت، يك ذره احساس وظيفه نكردند؛ يك ذره احساس وجدان نكردند؛ يك لحظه با ظلمي كه بر اين مملكت حاكم بود نجنگيدند؛ يك سيلي كه هيچ، حتي يك اخم را هم در راه خدا، در راه اين ملت، در راه اين كشور و براي آبادي آن تحمل نكردند. ما بياييم و از اينها تجليل كنيم؟! آنكه از اينها تجليل مي كند، ابزار كارش اين تجليل است، سياستش اين است؛ او بايد هم تجليل كند. اگر اينها را نداشت همان طور كه عرض كردم، از چوب هم آدم مي تراشيد و به معرفي و تجليلش مي پرداخت. ما چرا تسليم جبهه مقابل شويم.
علي اي ّحال، اگر جبهه خودي يكپارچه شد، تلاش مضاعف كرد و از تلاش مضاعف خسته نشد، به كارها كيفيت بخشيد و به ايجاد يك تمركز واقعي پرداخت، آن وقت «لدي المصلحه ، لدي الا قت ضاء»20 اين جبهه حق دارد به سراغ كساني از آن جبهه برود. مثل انساني كه با معده سالم، به سراغ لقمه اي مي رود تا آن را بخورد و هضم كند و جزو بدنش سازد. حرفي نيست. اما مادام كه چنين ابتكار عمل و اقتدار و توانايي اي در جبهه خودي نيست، بيش از هر كار، واجب تر از هر كار، بايد مواظب خودش باشد تا جبهه مقابل او را نخورد و به هضمش نپردازد.
پاورقي

 



مرجع تقليدي كه سخنراني مي كند !

امام در مرحله اول يك ملت روشن ضمير و آگاه را با خودش همراه كرد كه به تعبير خودش از بمب قوي تر بودند. دوم مردم را محرم راز دانست، همه مسائل را با مردم در ميان گذاشت و چيزي را از آنها پنهان نداشت. تا روزي كه دستگير شد، هريك از مقامات دولتي كه مي خواستند با امام ملاقات كنند، ايشان مي گفت در جمع عمومي باشد و به صورت محرمانه و خصوصي با كسي ملاقات نمي كرد.
جالب اينجاست كه پس از آزادي از زندان، دو تا از سخنراني هاي خود را به شرح آنچه كه بين او و مقامات دولتي گذشت، اختصاص داد. يكي از سخنراني ها در 21 فروردين 43 بود در جمع دانشجويان دانشگاه تهران بود كه با دسته گل خدمتشان آمدند و دومي هم در 26 فروردين 43 بود كه در آنجا مفصلاً در اين باره صحبت كردند.
سوم اين كه اتكاي امام به ملت بود و در حقيقت اتكا به خدا را جدا از اتكا به ملت نمي دانست. امام مردم را واقعاً آياتي از خدا مي دانست. من اين را در زندگي امام دريافتم كه هركسي بيشتر به خدا نزديك باشد، به ملت بيشتر عشق مي ورزد و بيشتر به مردم توجه دارد. اتكاي امام به ملت بود، در صورتي كه اتكاي سازمان ها و گروه هاي سياسي به قدرت هاي خارجي بود و حرفشان اين بود كه بدون اتكا به يك قدرت خارجي نمي توان در ايران مبارزه كرد.
بحث علم مبارزه امام مفصل تر از اينهاست كه من بتوانم در اين چند دقيقه و در دو سه نكته كوتاه بيان كنم، اما اين را عرض كنم كه امام از آن روزي كه نهضت را آغاز كرد تا روزي كه چشم از جهان فرو بست، هرگز حاضر نشد با گروه هايي كه مسيرشان از مسير اسلام و ولايت فقيه جداست، همكاري كند، به آنها نزديك شود و با آنها اشتراك هدف داشته باشد.
خاطراتي را در اين زمينه عرض مي كنم. شنيده بودم كه بعضي از دوستان و همكاران ما گفته بودند ما با كمونيست ها اشتراك هدف داريم. امام فرموده بودند: «ممكن است در جهت سركوب كمونيست ها با شاه اشتراك هدف داشته باشيم، اما با كمونيست ها اشتراك هدف نداريم».
خاطره دوم را آقاي دعايي نقل كردند كه وقتي خدمت امام رفته و راجع به تيمور بختيار با ايشان صحبت كرده بود كه بختيار اصرار دارد با نزديكان امام همكاري كند و به امام نزديك شود، امام فرموده بود: «اگر روزي بختيار بخواهد در ايران به قدرت برسد، من دست شاه را مي فشارم».
اين جور نبود كه هركسي كه به مبارزه عليه شاه برخاسته بود، امام با او همراهي و همكاري كند.
رحيميان: نكته جالب را آقاي روحاني يادآور شدند كه قبل از حضرت امام، عموما از مراجع ـ تا آنجا كه من به ياد دارم ـ هيچ سخنراني اي نشنيديم، درحالي كه امروزه مرسوم شده است مراجع هم براي مردم سخنراني كنند. اين خيلي جالب است. كأنّه امام پايه گذار اين نكته بود كه مراجع هم وارد عرصه سخنراني و صحبت مستقيم با مردم شوند.
ناصري يزدي: زياد هم به امام پيغام داده بودند. آيت الله خوانساري از طريق حاج آقا مجتبي تهراني گفته بودند كه به آقا بگوييد حالا كه شما مرجع شده ايد، كمتر صحبت كنيد. امام گفته بودند من تكليف و وظيفه دارم كه صحبت كنم.
روحاني: امام فرمود: «من به آنها جواب دادم، سخنراني هايم از سخنراني هاي حضرت رسول(ص) و حضرت علي(ع) خيلي كمتر است».
رحيميان: نكته اي كه اشاره كرديد، داستاني از حضرت سيدالشهدا(ع) را در ذهنم تداعي كرد. همسويي عميق و شگفت انگيزي بين شيوه مبارزه حضرت امام و شيوه حضرت امام حسين(ع) وجود دارد و اين خودش داستان بسيار جالبي است و بحث مفصلي را مي طلبد. از جمله در باره همين موضوع مورد بحث، حضرت سيدالشهدا(ع) در مسير كربلا به شخصي برخوردند ولي او همراه حضرت نشد، اما پيشنهاد كرد كه اسب يا امكاناتي را در اختيار حضرت بگذارد. اگر اعتقادش همراه نهضت امام حسين(ع) بود، طبعاً خودش بايد مي آمد. حضرت جواب داد: «ما كنت متّخ ذ المض ل ّين عضدًا»(2).
امام در مسير نهضت دقيقاً به اين آيه عمل كرد كه هرگز مضلين را عضد و پشتيبان خود قرار نداد و حاضر نشد با هيچ فرد، جريان و گروهي كه خارج از مدار اسلام و حق بود، همكاري كند. علاوه بر مسئله بختيار و ماركسيست ها نمونه بارزترش را عرض مي كنم. همه دوستان حاضر در جلسه حضور ذهن دارند كه در طول مدت اقامت در نجف، چقدر بعثي ها از زمان حسن البكر و بعد از آن در دوراني كه با شاه سر قضيه اروندرود اختلاف پيدا كردند، مسئولين مختلفشان بارها خدمت امام آمدند، البته با همين خصوصيتي كه اشاره كرديد كه هيچ وقت ملاقات خصوصي وجود نداشت. از آن جلساتي كه در خانه امام به روي همه باز بود و هركسي از هر جا كه مي توانست در آن نيم ساعت هرشب خدمت امام برسد. آنها مي آمدند و اظهار همراهي و همكاري و درخواست مي كردند كه امام بپذيرد كه در مورد مخالفت با شاه با ايشان همدلي و همراهي كنند، ولي امام هرگز و حتي براي يك بار هم روي خوش به اينها نشان نداد و اينها هر بار با عصبانيت و ناراحتي از محضر امام خارج شدند.
يك بار كه خود ما را دستگير كردند و مراحل سختي را طي كرديم، دست آخر آمدند و عذرخواهي كردند و گفتند اشتباه شده، شما آزاديد. رئيس استخبارات عراق گفت: «سلام ما را به سيد- منظورش امام بود- برسانيد و بگوييد كه ما در مورد موضوع رژيم ايران و شاه با شما همراه هستيم و آماده ايم با شما هر نوع همكاري اي را بكنيم و هر نوع امكانات و سلاحي را در اختيار شما بگذاريم»؛ يعني همكاري مطلق و بدون سقف!
به هر حال امام روي خوش به آنها نشان نداد. يادم هست كه بعضي از آقايان در آن زمان به حساب همراهي با صدام اعلاميه هايي را عليه شاه دادند، درحالي كه حضرت امام به هيچ وجه نپذيرفتند. البته همان هايي كه عليه شاه اعلاميه دادند، با تغيير شرايط، موضعشان 180 درجه عوض شد.
اختري: وقتي حسن البكر ايراني ها را اذيت و به خانه ها حمله كرد و افراد را گرفت و زنداني كرد، امام بسيار ناراحت بود. آنها آمدند كه اين كارشان را توجيه كنند. امام فرمود: «شما اين كارها را كرده ايد». آنها گفتند، شاه هم اين كارها را كرده، سر مرز اين جوري شده. امام فرمود: «اگر او اين كارها را كرده، غلط كرده، اما شما هم غلط كرديد»و به آقاي نخجواني گفته بود: «حتماً همان كلمه اي را كه من مي گويم ترجمه كن». امام مي خواست بگويد كه كاري كه هر دوي شما انجام داديد، نامشروع است. امام نخواست به خاطر اختلافي كه با شاه دارد، خداي نكرده كار آنها را توجيه كند. اين نكته مهمي است.
در باره نحوه حركت و مبارزات حضرت امام، نوع انديشه به حركت درآوردن مردم و نحوه به پيروزي رساندن انقلاب امام اهميت زيادي دارد كه با معمول انقلاب هاي ديگري كه در دنيا اتفاق افتاده است و مي افتد، خيلي تفاوت دارد. در اين انقلاب ها، بعضي از كساني كه در فكر انقلاب بودند، حتي مسلمان ها و شيعيان و كساني كه قبل از امام در اين زمينه حركت كرده بودند، معتقد بودند بايد رژيم را با كار مسلحانه، ساقط كرد. اينها كه مي خواستند حكومت را به دست بگيرند و كودتا كنند، چون خودشان نمي توانستند، با دولت ها و قدرت هاي ديگر همراه مي شدند و يا پشتيباني مي گرفتند.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14