(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 28 خرداد 1391 - شماره 20234

بزرگ ترين نعمت
ولايت محمدي و آثار و نشانه هاي آن
بعثت ،گشايش راه آسمان به سوي زمينيان
خطابهاي خداوند به پيامبر(ص)



بزرگ ترين نعمت

ليلا خدامي
دو راهنماي انسان
در نفس انسان نيازها و غرائز گوناگوني قرار داده شده است كه همگي طالب ارضاء و هدايت صحيح هستند. خداوند براي هدايت انسان بهترين ابزار را در اختيار او قرار داده و امكانات متعددي به او عطا فرموده است تا هم بتواند نيروي خود را صرف ارضاي نفسانيات كند و هم با امكانات و نيروي داده شده، بر خواهش هاي نفساني غلبه نموده، كشش هاي دروني را تحت نظم و ضابطه درآورد. دو راهنما نيز در اختيار او قرار داده است تا حق را از باطل و سره را از ناسره متمايز كند؛ يكي در درون انسان كه عقل است و ديگري پيامبران الهي. از آنجا كه عقل انسان داراي خطا و نقصان است- بهترين دليل آن نيز همان است كه خود مي فهمد كه خطا مي كند- پيامبران از طريق وحي، دستورات را براي انسان بازگو مي كنند تا تمام رفتارها را به انسان بياموزند و حدود و مقررات آن را نيز روشن نمايند.
جهان بشريت و اداره اجتماع، نيازمند به وحي و رسالت انبياء است و ايجاد نظم و اداره جامعه بدون داشتن يك قانون برتر امكان پذير نيست. قانونگذار اين قانون، بايد تمام نيازهاي بشر را در نظر بگيرد و همه مصالح و مفاسد فرد و جامعه را بداند و از دور و نزديك و گذشته و آينده با خبر باشد و خود، نفعي در آن نداشته باشد و حتي ناخودآگاه هم منافع طبقه و طايفه و گروهي را بر ديگري ترجيح ندهد و ضعيف و قوي، فقير و غني، سياه و سفيد، عالم و جاهل يكسان باشند.
چنين جامعيت و مصلحت انديشي جز در قانون وحي و رسالت انبياء و قوانين آفريدگار و سازنده جهان و انسانها امكان پذير نيست. برترين هادي، آن است كه داراي مقام عصمت و مرتبط با وحي باشد و تنها راه آن، بعثت انبياء است. پس بعثت، بزرگ ترين نعمت خداوند بر بشر است و جا دارد كه خداوند بر اين نعمت منت گذارد و اين احسان و نيكويي را به رخ آنان بكشد، چنانكه مي فرمايد:
«لقد من الله علي المؤمنين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين.» (آل عمران/164)؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد- نعمت بزرگي بخشيد- هنگامي كه در ميان آنها پيامبري از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد و البته پيش از آن در گمراهي آشكار بودند.
عصر جاهلي، دوران فقدان عقلانيت
در روزگاري كه رسول اكرم(ص) به پيامبري برانگيخته شد، تنها يك ششم مردم عربستان شهرنشين بودند و ديگران چادرنشين و بيابانگرد. كار گروهي آنان كشتار و غارت بود و همدمشان شتر و شمشير. سرزميني كه خانه كعبه در آن بود و از اساس پايگاه توحيد و آيين حنيف به شمار مي آمد، در گذر روزگاران متمادي دست خوش تحولات ناروايي شده و مردمان خداپرست و موحد آن سامان به جاي پرستش خداي يكتا، به عبادت بت هاي ساخته دست خود روي آورده بودند. اصولاً اين روزگار را «عصر جاهلي» ناميده اند چون مظاهر غيرعقلاني و خلاف خردورزي در زندگي فردي و اجتماعي آنان حاكم بود و اعمال و رفتارشان نه تنها توجيه عقلي نداشت بلكه با مبادي عقلاني در تضاد كامل و تمام عيار بود.
وضعيت جهان پيش از بعثت
پژوهشگران تاريخ و فرهنگ، وصف جاهليت را فقط مخصوص مردم جزيره العرب نمي دانند. در آن ايام، دو دولت بزرگ و نيرومند (روم شرقي و ايران ساساني)، بر قسمت اعظم دنياي متمدن آن روز حكمراني داشتند. نقاط مسكوني آن زمان يا تحت سيطره اين دو امپراتوري بودند و يا تحت تأثير فكري، ديني و سياسي آنها. جنگهاي ممتد ايرانيان با روميان مدت بيست و چهار سال به طول انجاميد. خسارات سنگين و مخارج هنگفتي كه ايران و روم، در اين جنگها متحمل شده بودند، هر دو دولت را از كار انداخت و جز شبحي از اين دو قدرت نيرومند باقي نمانده بود. رومي ها مسيحي و ايرانيان زرتشتي، هر دو از مباني عقيدتي خويش دور شده بودند. ماليات هاي سنگين و طاقت فرسايي كه با عنوان هاي مختلف از توده مردم گرفته مي شد، در هر دو جهان زرتشتي و مسيحي فشارهاي مضاعفي را به مردم وارد مي كرد و آنان اميد داشتند كه روزي از اين وضعيت فلاكت بار نجات يابند و موعودشان هر چه زودتر ظهور كند. از نظر ديني هم در امپراتوري ايران وضع به هم پاشيده اي را ملاحظه مي كنيم؛ به گونه اي كه برخي به درستي عقيده دارند كه اگر پيامبر اكرم(ص) ظهور نمي كرد و اعراب مسلمان آيين اسلام را به ايران نمي آوردند، ايرانيان پادشاهي ساساني به مسيحيت مي پيوستند. بنابراين، واقعاً خلأ دين درايران عصر بعثت احساس مي شد.
اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: «والناس في فتن انجذم فيها حبل الدين... و جاهلها مكرم.»؛ خدا پيامبر اسلام را زماني فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته هاي دين پاره شده و ستون هاي ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته و امور مردم پراكنده بود؛ راه رهايي دشوار و پناهگاهي وجود نداشت؛ چراغ هدايت بي نور و كور دلي، همگان را فرا گرفته بود. خداي رحمان معصيت مي شد و شيطان ياري مي گرديد؛ ايمان بدون ياور مانده و ستون هاي آن ويران گرديده و نشانه هاي آن انكار شده، راه هاي آن ويران و جاده هاي آن كهنه و فراموش گرديده بود. مردم جاهلي شيطان را اطاعت مي كردند و به راه هاي او مي رفتند و در آبشخور شيطان سيراب مي شدند. با دست مردم جاهليت، نشانه هاي شيطان، آشكار و پرچم او برافراشته گرديد. فتنه ها، مردم را لگدمال كرده و با سم هاي محكم خود نابودشان كرده و پا برجا ايستاده بود. اما مردم حيران و سرگردان، بي خبر و فريبخورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان (بت پرستان) زندگي مي كردند. خواب آنها بيداري، و سرمه چشم آنها اشك بود؛ در سرزميني كه دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامي بود (نهج البلاغه - خ 2- ص 43).
در عصر پر ننگ و نيرنگي اين چنين، خداوند اراده فرمود و حضرت محمد(ص) را به پيامبري مبعوث كرد تا بشارتگر امين و امان و هدايت باشد.
نزول وحي در غار حرا
رسول گرامي اسلام هر ساله مدتي به كوه حراء مي رفت و به عبادت و راز و نياز و تفكر مي پرداخت. بيست و هفتم ماه رجب از سال چهلم عام الفيل، نخستين باري بود كه غار حرا، جايگاه عبادت هميشگي پيامبر وضعيت و چهره جديدي به خود گرفت و نور الهي، چنان درخشندگي به آن كوه داد كه آن را قداست و عظمت ويژه اي بخشيد. وحي الهي نازل شد كه «اقرا»، بخوان اي محمد. و محمد كه تاكنون نه كتابي خوانده بود و نه خطي نوشته بود، پاسخ داد: «خواندن نمي دانم، چه بخوانم!». «اقرأ باسم ربك الذي خلق»، بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. اين نداي جبرئيل بود كه به حضرت محمد(ص) فرمود: «ارسلني الله اليك ليتخذك رسولا»(1) خداوند مرا به سوي تو فرستاده است، تا تو را پيامبر اين امت قرار دهم.
عظمت وحي چنان بر بدنش سنگيني مي كرد كه به شدت مي لرزيد و عرق از پيشاني مباركش سرازير مي شد. محمد از كوه فرود آمد. در اين هنگام كوه ها، صخره ها و سنگلاخ ها نسبت به او اداي احترام مي كردند و مي گفتند: «السلام عليك يا رسول الله». خود را به منزل رساند و همچنان از عظمت وحي، مي لرزيد، به همسرش فرمود «دثريني»- مرا بپوشان. اينجا بود كه ندا آمد: يا ايها المدثر، قم فأنذر، و ربك فكبر، و ثيابك فطهر والرجز واهجر و لا تمنن تستكثر. اي محمد! اي كسي كه خود را در رختخواب پيچيده اي، برخيز! برخيز و بندگان را از عواقب گناهان و بديها بترسان! برخيز و پروردگارت را به عظمت و بزرگي ياد كن و از هر ناپاكي و پليدي دوري جوي و احسان خود را بر مردم منت نگذار و آن را بسيار مشمار.
اين بار محمد، اين صادق امين، رسالت بزرگ تر و مقدس تري از پروردگار گراميش دريافت مي كرد. اين مرد عظيمي كه شايسته ترين و كاملترين انسان بود و خداوند به خاطر وجود شريفش تمام افلاك و سماوات و ارضين را آفريده بود، اكنون مي خواست مردم هم به عظمت و جلالش پي ببرند؛ او را برانگيخت و به رسالت و نبوت مبعوث كرد تا آخرين پيامبر الهي باشد و جهان را از گمراهي، بردگي، كوري، بت پرستي و جهالت بيرون آورد و به نور هدايت و عبادت الله سوق دهد.
اخلاق، زيربناي دين
در حديثي از رسول مكرم اسلام آمده است كه «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق؛ من تنها براي تكميل فضائل اخلاقي مبعوث شده ام.»(2) از اين فرمايش حضرت رسول(ص)، چنين استفاده مي شود كه اخلاق، ظرف، زمينه و بستر شكل گيري بناي دين است، يعني نه تنها روبنا نيست، كه زمينه شكل گيري ساير معارف ديني هم هست. امام صادق(ع) مي فرمايند: «همانا خداوند متعال مكارم اخلاق را به پيامبران اختصاص داد. پس كسي كه مكارم اخلاق در او هست، خدا را بر اين نعمت بزرگ بايد ستايش كند و كسي كه مكارم اخلاق ندارد، به درگاه خداوند تضرع نمايد و از او درخواست نمايد»، به آن حضرت گفته شد: مكارم اخلاق چيست؟ فرمود: مكارم اخلاق عبارت است از: پاكدامني، قناعت، صبر، شكر، حلم، حيا، سخاوت، شجاعت، غيرت، راستگويي، نيكوكاري، اداي امانت، يقين، حسن اخلاق و جوانمردي»(3)
عيد مبعث، عيد نزول قرآن است، جشن هديه آسماني خدا به انسان و قرآن بهترين سراينده آموزه هاي بعثت. به اميد آن روز كه يادگار گرانبهاي پيامبرمان به مجالس درس و بحث ما كشيده شود و اين گونه كه اكنون مهجور است، تنها تسكين بخش مجالس عزاداري ما نباشد. اميد كه با بهره گيري صحيح از آن، بتوانيم متخلق به اخلاق اسلامي گرديم.

1- بحارالانوار، ج 18، ص 206
2- كنز العمال، حديث 52175 (جلد 3، صفحه 16).
3- تحف العقول ص 380

 



ولايت محمدي و آثار و نشانه هاي آن

خليل منصوري
آنچه در پي مي آيد بررسي معنا و مفهوم ولايت به طور عام و مفهوم ولايت محمدي به طور خاص و رابطه آن با اطاعت از آن حضرت است. همچنين نويسنده با مراجعه به آيات قرآن آثار و نشانه هاي اين نوع ولايت و اطاعت را مورد بررسي قرار داده است كه آن را از نظر مي گذرانيم.
¤ ¤ ¤
ارتباط ولايت با محبت و اطاعت
يكي از اصطلاحات كليدي و پرمعني در فرهنگ قرآني، اصطلاح ولايت است. ولايت در معاني چند به كار رفته كه از جمله آنها تقرب، محبت و سرپرستي است. اما معناي اصلي اين واژه نوعي قرب و نزديكي همراه با نگاهي به مفاهيمي چون در كنار و پشت سر هم قرار گرفتن است. چنين ارتباط نزديك و همراهي بيانگر اين معناست كه ميان دو چيز، نوعي ارتباط بسيار نزديك و ملازمه است. واژه ولايت بيانگر تعامل دوسويه است؛ زيرا ولايت همواره ميان دو كس تحقق مي يابد و معادله دوسويه است.
در كاربردهاي عربي از اين ارتباط نزديك دوسويه ميان دو كس يا دو چيز استفاده شده و واژه ولايت با افزايش دايره معنايي و گستره آن، در معاني ديگري چون بيان محبت و سرپرستي به كار رفته است. اين بدان معناست كه هرگاه ولايت در معنايي چون سرپرستي به كار مي رود، اين معنا نيز مقصود است كه اين سرپرستي همراه با نزديكي معنوي و محبت است.
ولايت به معناي سرپرستي در ولايت والدين، ولايت مؤمنان، ولايت اولياي امور و حاكمان شرع، ولايت امامان(ع)، ولايت پيامبر(ص) و ولايت الهي به كار رفته است. در همه اين موارد مي توان نشانه هايي از تقرب و محبت را يافت؛ زيرا اين ولايت ها همواره ناظر به گرايش محبت آميز دوسويه است. از اين رو در اصطلاحات سياسي فرهنگ قرآن، قدرت رهبران معنا و مفهومي ديگر مي يابد؛ زيرا اين اعمال قدرت تنها خشونت و زور صرف نيست؛ چنانكه حتي بيانگر قدرت مشروع و قانوني هم نيست، بلكه فراتر از قدرت مشروع و اقتدار قانوني، بيانگر نوعي روابط عاطفي و احساسي ميان دوسويه ولايت است. اهل ولايت چنان به يكديگر نزديك و قريب و ملازم هستند كه آثار عاطفي و احساسي ميان آنان پديدار مي شود. از اين ولايت سياسي در اسلام نيز رنگ و بوي عاطفي پيدا مي كند و ميان دوسويه معادله ولايت، همواره محبت و عشق به يكديگر است كه حكومت مي كند، نه صرفا قدرت زور و شمشير.
از نظر آموزه هاي قرآني، ولايت به معناي حكومت و حاكميت و ملكيت، تنها از آن خداست؛ زيرا همه هستي آفريده الهي و ملك طلق خداوند است و اوست كه بر همه هستي بي چون و چرا ولايت دارد. همه هستي حتي مظهر اول و نخست خداوندي يعني حقيقت محمدي(ص) نيز تحت ولايت مطلقه و كليه الهي است. (اعراف، آيه 196)
مظهر ولايت كليه و مطلقه الهي حضرت محمد(ص) است؛ از اين رو پس از خداوند تنها كسي كه از ولايت كليه و مطلقه برخوردار است، آن حضرت مي باشد؛ هرچند كه در آياتي چون آيه 6 سوره احزاب و 55 سوره مائده، ولايت كليه و مطلقه پيامبر(ص) بر اهل ايمان بيان شده است، ولي اين به معناي حصر ولايت آن مظهر ولايت مطلقه و كليه الهي در اين محدوده نيست، بلكه به معناي آن است كه مؤمنان به اين ولايت ايمان داشته و ملتزم به آثار ولايت يعني ايمان و اطاعت هستند ولي ديگران ممكن است در مقام تشريع طغيان كنند، هرچند كه در مقام تكوين هيچ موجودي از دايره ولايت ايشان بيرون نيست و نمي تواند طغيان كند.
ولايت رسول خدا(ص) ولايتي فراتر از ولايت انسان بر نفس خود است. (احزاب، آيه6) اين بدان معناست كه ملكيت رسول خدا(ص) همانند ملكيت خداوند است و در حقيقت بر خلاف تصور ظاهري كه هر انسان مالك نفس و جان خويش است، اين رسول الله(ص) است كه به حكم ولايت مطلقه و كليه الهي، مالك حقيقي نفس و جان مردمان است.
از آن جايي كه ولايت محمدي(ص) به عنوان مظهر مطلق و تمام و كمال ولايت الهي است، او مالك جان و نفس هر موجودي مي باشد و چون ولايت الهي، ولايت محبت است و هستي و جان هر موجودي را خداوند خود به رحمت و محبت به ايشان بخشيده است، ولايت محمدي(ص) نيز ولايت محبت است. از اين رو آن حضرت(ص) از سوي خداوند به عنوان «رحمه للعالمين» (انبياء، آيه 107) مطرح مي شود. بر اين پايه، هرگونه ولايت و تصرفات آن حضرت(ص) در جان و مال و عرض اشرف آفريده هاي الهي، تصرفاتي براساس رحمت است؛ چرا كه آن حضرت(ص) با اين تصرفات ولايتي خويش مي كوشد تا آن چيز را از هلاكت حفظ كرده و در مسير كمالات قرار دهد.
ولايتي كه بر پايه رحمت و محبت شكل گرفته، نيازمند آن است كه از سوي آفريده ها مورد تاييد و اطاعت قرار گيرد. هرچند كه در عالم تكوين همه آفريده هاي الهي اين گونه هستند، ولي در مقام تشريع، گروهي از انسان ها و جنيان از اين اطاعت سرباز مي زنند و بدان ايمان نمي آورند و با تولي به معناي پشت كردن به ولايت الهي و مظهر كامل آن، از حقيقت كمالي خود دور مي شوند.
ايمان به ولايت محمدي(ص) از اركان ايمان
خداوند از انسان ها خواسته است تا به خدا ايمان آورند. ايمان به خدا داراي اركاني چون ايمان به توحيد، ايمان به عدالت الهي، ايمان به غيب و شهادت، ايمان به رستاخيز و معاد، ايمان به فرشتگان، ايمان به امور ديگر و همچنين ايمان به ولايت محمدي(ص) است.
خداوند در آياتي از جمله 136و 170سوره نساء و 18 سوره مائده و 74 سوره نور، ايمان به حضرت محمد(ص) را از اركان ايمان برشمرده است؛ چرا كه دستيابي به هر كمالي از جمله رستگاري ابدي، درگرو ايمان به ايشان است. (حشر، آيه9)
آثار چنين ايماني در امور چندي از جمله اطاعت از آن حضرت(ص) خود را نشان مي دهد؛ چرا كه نمي توان از ايمان به كسي سخن گفت در حالي از وي اطاعت نكرد؛ چنان كه محبت نيز جز به اطاعت، معنا و مفهوم نمي يابد.
خداوند در آيات 74 و 15 سوره نور، ايمان به حضرت محمد(ص) را مستلزم اطاعت از او دانسته است. اين مطلب در حقيقت بيان همان حكم عقلاني و عقلايي است. به اين معنا كه همراهي ايمان يا اطاعت، حكم عقلاني است كه خداوند آن را امضا و تاييد كرده است و اين حكم خداوندي در اين آيات، يك حكم ارشادي به حكم عقل است.
ارتباط تنگاتنگ ايمان، ولايت، محبت و اطاعت را مي توان در آيات بسياري يافت. از نظر قرآن ايمان به خدا، مستلزم ايمان به پيامبر(ص) و از اركان آن و همچنين پذيرش ولايت الهي به معناي پذيرش ولايت محمدي(ص) است. از آيه 42 سوره اين معنا نيز به دست مي آيد كه ايمان به پيامبر(ص) موجب مي شود تا شخص، محبت خداوند را بر علايق خويشاوندي ترجيح دهد. بنابراين، ارتباط تنگاتنگي ميان محبت خداوند و محبت پيامبر(ص) و تقدم داشتن ايشان در هر محبتي وجود دارد.
كسي كه به پيامبر(ص) ايمان دارد، از دستورهاي آن حضرت(ص) پيروي كرده و از آن سرپيچي نمي كند. اين اطاعت از نظر قرآن، اطاعتي لازم همانند اطاعت از خداوند است. (آل عمران، آيات 23 و 132 و نساء آيه 95 و مائده، آيه 29 و آيات ديگر) عكس اين قضيه نيز صادق است بدين معني كه اگر كسي از دستورات و آموزه هاي پيامبر اطاعت نكند، در حقيقت به او ايمان نياورده است هرچند در زبان داعيه آن را داشته باشد.
خداوند در همين آيات اطاعت از پيامبر(ص) را هم سنگ و هم تراز اطاعت از خود دانسته و در آيه 95 سوره نساء، اطاعت از محمد را خير و پسنديده مي داند.
آثار اطاعت از ولايت محمدي(ص)
خداوند براي اطاعت از ولايت محمدي(ص) آثاري چند بيان كرده است. از جمله اين كه رسيدن به تقواي الهي را درگرو اطاعت از ولايت پيامبر(ص) و فرمان هايش مي داند. بنابراين هر كسي كه بخواهد به تقواي الهي برسد و از خشم و عذاب الهي در امان باشد، مي بايست ولايت پيامبر(ص) را بپذيرد و مطيع آن حضرت باشد. (آل عمران، آيات 132 و 133 و 172 و حشر، آيه 7)
از آيات 172 و 173 سوره آل عمران اين معنا به دست مي آيد كه دستيابي انسان به مقام توكل و اعتماد به خداوند، تنها در گرو اطاعت از خدا و رسول(ص) است.
هم چنين خروج از تاريكي ها و گمراهي ها و رهنمون شدن به نور، از پيامدهاي پيروي از فرمان هاي پيامبر(ص) و اطاعت از ولايت آن حضرت معرفي شده است. (مائده، آيات 51 و 61)
از نظر قرآن، هر كسي كه خشنودي الهي را مي جويد، مي بايست آن را در خشنودي پيامبر(ص) از طريق اطاعت از آن حضرت(ص) بجويد. (همان) در اين راستا آن حضرت(ص) بارها خشنوي و رضايت خود يا خشم و غضب خويش را مساوي با خشنودي و خشم الهي دانسته است و از آنجايي كه علي(ع) نفس و جان (آل عمران، آيه 161) و نور وجودي اهل بيت عصمت و طهارت(ع) نور حقيقي وجود اوست، خشنودي ايشان را خشنودي خود و خشم آنان را خشم خود دانسته و فرموده است: فاطمه بضعه مني و هي نور عيني و ثمره فوادي و روحي التي بين جنبي من آذاها فقد آذاني و من آذاني فقد آذي الله و من اغضبها فقد اغضبني يوذيني ما آذاها؛ فاطمه پاره تن من است و ميوه دل و نور چشم و روح من كه بين دو پهلوي من است كسي كه فاطمه را اذيت كند مرا اذيت كرده است و كسي كه مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده و كسي كه فاطمه را به غضب آورد مرا به غضب آورده و اذيت مي كند كسي كه او را اذيت كند.
يا فرموده است: يا فاطمه ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك؛ يعني اي فاطمه به درستي كه خداوند غضب مي كند به غضب تو و راضي مي شود به رضاي تو. (الاصابه، ابن حجر عسقلاني، ج 4، ص 573 و المستدرك، حاكم نيشابوري، ج 3، 451 و التذكره، ابن جوزي، ص 571 و الصواعق، ابن حجر مكي، ص 501 و اسعاف الراغبين، ابوالعرفان الصبان ص 171)
از نظر قرآن، كسي كه خواهان محبت الهي است براي دست يابي به اين مهم، بايد محبت پيامبر(ص) را جلب و جذب كند؛ چرا كه پيروي و اطاعت از آن حضرت(ص) موجب محبت خدا مي باشد. (آل عمران، آيات 31 و 23)
خداوند به صراحت در آياتي از جمله 231 سوره آل عمران و 17 سوره توبه و 41 سوره حجرات، نيل به رحمت الهي را در گرو اطاعت از پيامبر(ص) مي داند و در آياتي از جمله 17 سوره احزاب، رستگاري و فلاح بشر را در پيروي از فرمان ها و اطاعت از آن حضرت(ص) قرار داده است.
در حقيقت سعادتمندي و فرجام نيكوي بشر ثمره اطاعت از آن حضرت(ص) است (نسا، آيات 46 و 95) و كسي كه مي خواهد از آتش دوزخ در امان ماند مي بايست به اطاعت پيامبر(ص) به عنوان محافظ از آتش توجه يابد و با پيروي از آن حضرت(ص) خود را از دوزخ در امان نگه دارد. (آل عمران، آيات 131 و 231 و نيز احزاب، آيه 66)
اگر كسي نعمت هاي الهي را در دنيا و آخرت مي خواهد از پيامبر(ص) اطاعت كند (آل عمران، آيات 172 و 471) و اگر فضل بزرگ الهي را مي جويد، همين راه را در پيش گيرد. (همان)
از نظر قرآن، اطاعت از پيامبر(ص) موجب دست يابي بشر به راه هاي راست هدايت (بقره، آيه 341 و مائده، آيات 15 و 61) و تضمين كننده وحدت جامعه ايماني (نساء، آيه 95) و رهايي از مشكلات اختلاف و تفرقه است.(همان)
نشانه هاي محبت و اطاعت
هر كسي كه مدعي عشق و محبت به كسي باشد، با تمام وجود از جان و مال و عرض، گوش به فرمان اوست و همه چيز را فداي محبوب مي كند. بنابراين، مي توان گفت مهمترين نشانه محبت، اطاعت از محبوب است. ديده شده كه عاشق همه چيز محبوب را الگوي خود قرار مي دهد و همه حركات و سكنات او را مي پسندد و مي خواهد خود را از سر تا پا و تمام وجود همانند محبوب كند. از اين رو نوكر حلقه به گوش و همواره مترصد آن است تا محبوب اشاره اي كند تا با سر براي انجامش بشتابد.
اين گوش به فرماني، نشانه اي از محبت شخص به محبوب است. اما اگر از فرمان سرپيچي كند و با اين حال مدعي محبت باشد، دروغگويي بيش نيست.
اطاعت از محبوب نيز نشانه هايي دارد كه از جمله اينكه هرگز چشم بر چشم نمي نهد تا دمي از دايره اطاعت بيرون نرود و زماني را نبيند كه محبوب فرماني داده كه او خوابيده باشد. پيامبر(ص) مي فرمايد كه هرگز خواب كامل نداشته و همواره يك چشمش بيدار بوده است تا گوش به فرمان الهي باشد. خواب او چرتي بيش نبود. هر كسي كه مدعي محبت و اطاعت از پيامبر(ص) است مي بايست اين گونه باشد.
اطاعت با خاستگاه محبت، نيازمند اطاعت مطلق است و اين كه هميشه همانند سرباز گماشته در حال آماده باش كامل باشد(نسا، آيات 69 و 17) اين اطاعت در اشكال گوناگون خود را نشان مي دهد كه از جمله رعايت حدود الهي كه ايشان فرمان مي دهد (نساء، آيه 31) و دوري جستن از هر چيزي كه از آن نهي مي كند(مائده، آيات 90 تا 29)
برخي از گمراهان بر اين باورند كه بايد تنها از خود آن حضرت(ص) اطاعت كنند ولي از كسي كه ايشان معرفي كرده و فرمان به اطاعت داده پيروي نكنند. داستان اين گروه همانند داستان ابليس اين شيطان رانده شده از درگاه الهي است؛ زيرا در برخي از روايات آمده است كه ابليس هزاران سال به سالي كه هر سالش هزار سال است، عبادت خداوند كرد و سجده بر ذاتش برد، ولي حاضر نشد تا سجده بر آدم(ع) برد و از او اطاعت كند. كساني كه از ولايت علوي كه همان نفس و عين ولايت محمدي(ص) است اطاعت نمي كنند كارشان مانند كار ابليس است كه حاضرند بر خدا سجده برند ولي بر مظهر و خليفه اش سجده نكنند.
آن حضرت(ص) به صراحت در غدير خم مي فرمايد: ان الله مولاي و انا مولي المؤمنين و انا اولي بهم من انفسهم، فمن كنت مولاه فعلي مولاه (يقولها ثلاث مرات و في لفظ احمد اربع مرات) ثم قال: اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخدل من خذله و ادر الحق معه حيث دار. الا فيبلغ الشاهد الغائب؛ خداوند مولي و سرور من است و من مولي و سرور مؤمنانم و بر مؤمنان از جانشان سزاوارترم. هر كه را من مولي و سرورم، پس علي نيز مولي و سرور او است. (اين سخن را سه بار و به نقل امام احمد حنبل چهار بار تكرار فرمود) سپس گفت: خدايا طرفدار كسي باش كه طرفدار علي باشد و خصم آن باش كه با او بستيزد. دوست بدار هر كه او را دوست دارد؛ و دشمن بدار هر كه او را دشمن دارد؛ و ياري كن هر كه او را ياري كند؛ و خوار بكن هر كه او را خوار بدارد؛ و بگردان حق را با او هر جا كه او مي گردد. به هوش باشيد! بايد هر كس در اينجا حاضر است اين سخن را به غايبان برساند. (اسباب النزول، واحدي، 051؛ فضائل الخمسه فيروزآبادي، 1/883؛ تفسير كشف الاسرار، ميبدي، 3/181؛ و عموم تفاسير شيعه مانند تفسير ابوالفتوح و مجمع البيان، وافي، مجمع الزوائد، هيثمي، 9/651؛ ثمار القلوب، ثعالبي، 115)
با اين حال برخي ها ولايت ايشان را تنها به محبت همراه با طغيان و تمرد معنا كرده اند و معناي حقيقي همين كلام را نيز نفهميدند در حالي كه در اين كلام محبت همراه با اطاعت و ولايت و حكومت فهميده مي شود؛ چنان كه از عبارت اين حديث عصمت و طهارت مطلق ايشان دانسته مي شود. اين همان ولايت مطلقه الهي است كه مظهر آن پيامبر(ص) و نفس ايشان علي(ع) است.

 



بعثت ،گشايش راه آسمان به سوي زمينيان

رضا شريفي
امروز، روز بعثت است. بعثت تنها يك واژه نيست، بلكه هديه خداوند به همه هستي است. هنگامي كه زمين در تاريكي شد، مهر خداوند در خانه دل محمد(ص) درخشيد و آذرخشي از «الله نور السموات والارض» در حرا جهيد و آفرينش را به نور آفتاب شاد كرد و از تاريكي درآورد. امروز تنها انسان از بخشش خداوندي بهره مند نشد، بلكه همه هستي از تاريكي گمراهي و نقص درآمد تا در پرورشگاه محمدي(ص) به كمال برسد و مكارم و بزرگواري ها را در كلاس بزرگ معلم هستي بياموزد.
امروز را مبعث خواندند، چون رستاخيز در زمين آغاز شد و مردگان از نور احمدي به دم و نفحات الهي زنده شدند و آفرينش، جان دوباره گرفت.
محمد(ص) تا چهل سالگي به غار حرا مي شتافت و چشم به عرش مي دوخت و در انتظار يك فرمان بود: اقرء؛ بخوان اي محمد!
پس از چهل سال، امروز اين انتظار به پايان رسيد و قول ثقيل و سديد بر قلب محمد نازل شد و فرمان از مصدر حيات و زندگي رسيد: اي محمد! تو بخوان حقيقت نور را، بازگو معناي عشق را، بپاش بذر زندگي را، بنواز آهنگ شيرين آرامش جاودانه و آسايش بي پايان را.
امروز آهنگ زندگي دوباره در هستي نواخته شد و باران رحمت از آسمان عرش تا فرش باريد و خاك و خاكيان را رستاخيزي دوباره بخشيد. امروز عرش بر هستي، هديه زندگي را بخشيد تا هبوط كردگان را به سوي آسمان راه بگشايد.
امروز، راه آسمان به سوي آفريده ها باز شد و انتظارها به پايان رسيد. امروز آفريده ها از تاريكي درآمدند و آذرخشي كه بر قلب محمد از آسمان درخشيد نوري شد كه هستي را روشن كرد.
اگر محمد(ص) نبود، هستي تا ابد در تاريكي و تيرگي گرفتار بود و دروازه هاي آسماني هم چنان بسته مي ماند. امروز پريان در آسمان جشن گرفتند و پريوشان در شگفت شدند. هياهوي پريوشان به آسمان رفت. هر كسي مي پرسيد: امروز آسمان را چه شده است؟ اين انفجار نور و درخشش آذرخش براي چيست؟
امروز! ابليس در بند شد و شياطين پريوش خاك بر سر، مدعيان دروغين خلافت، به كجا گريختند هنگامي كه خورشيد حقيقت از پس تاريكي هاي جاهليت، برآمد و ابليس رسوا شد و به گزيني خداوند آشكار گشت و نور خاك، درخشش دروغين ناز را خاموش كرد. آن مارج من النار، مدعي انا خير منه، چگونه مي توانست در برابر عظمت نور السموات و الارض تاب آورد و كرم شب تاب را چگونه توان است كه چيرگي نور خويش را برخورشيد جهان تاب دعوي كند؟
امروز! روز بعثت است. روز رستاخيز انسان و روز خلافت آدمي و روز رسوايي شيطان!
امروز پريان باز به سجده در افتادند و دست از مجادله برداشته و سرود سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا را بر گوش هستي نواختند؛ و ملكوت خاك را ديدند و شاگردي انسان را پذيرفتند و سايه ربوبيت او را بر سر خويش كشيدند و در مكتب محمدي(ص) زانوي تلمذ بر زمين زدند و از عرض فرود آمدند و در بيوت اذن الله ان ترفع درآمدند و خاك آستان احمدي(ص) را بر ديدگان ماليدند تا حقيقت تعليم الهي، تاله انسان و ربوبيت او را به عيان مشاهده كنند.
فرشتگان، امروز با طهارت توبه به خانه آدم درآمدند و از مطهرون، اذن دخول خواستند تا خليفه الهي، ايشان را به شاگردي بپذيرد و آنان را به كمال بايسته و شايسته شان برساند.
امروز، روز بعثت است. روز رستاخيز هستي است. امروز نور السموات و الارض بر هستي تابيد و زندگي و حيات طيب آغاز شد. امروز، آغاز رستاخيز و قيامت واقعي هستي است؛ چرا كه روز واقعه است.

 



خطابهاي خداوند به پيامبر(ص)

طيبه پوراوند
پيامبر عظيم الشأن(ص) توسط عبدالمطلب جد بزرگوارش، «محمد» نام گرفت. صاحب «مجمع البيان» مي گويد: «محمد از تحميد گرفته شده و تحميد بالاتر از حمد است. محمد يعني فرو رفته در تمامي خوبيها».(1) اما پيامبر(ص) از جانب خداوند هيچ گاه با اسم مورد خطاب واقع نشده، بلكه با القاب و اوصاف خاصي چون «يا ايهاالرسول»، «يا ايهاالنبي»، «يا ايها المزمل»، «يا ايها المدثر» از آن حضرت ياد كرده است و نيز با القابي همچون «طه» و «يس» مورد ستايش واقع شده است. اين در حالي است كه در مورد ديگر پيامبران، آنان را با اسم مورد خطاب قرار داده است: «يا نوح»، «يا عيسي»، «يا موسي» و... تنها در چهار مورد در جمله هاي خبري نام «محمد» آورده شده، (سوره هاي آل عمران/144، احزاب/40، محمد/2 و فتح/29) و يك مورد هم با عنوان «احمد» (سوره صف/6) از ايشان ياد كرده است. اينكه حضرتش را به نام نخوانده، بلكه با اوصاف و القاب بسيار خطاب قرار داده؛ به اين دليل است كه زيادتي اسماء و القاب دليل بر علو شرف و عظمت مسمي خواهد بود و همچنين تا مقام و منزلت و علو مرتبه او را بر باقي پيامبران ظاهر بفرمايد.(2)
خطابهاي خداوند به پيامبر(ص)
الف) خطاب پيامبر با رسول: رسول به پيامبري مي گويند كه كتابي همراه داشته باشد، در مقابل نبي كه پيامبري را مي گويند كه از جانب خدا خبر مي دهد، هر چند كتابي با او نباشد. اين نوع خطاب به پيامبر(ص) با عنوان «ايها الرسول» تنها دوبار در قرآن آمده است كه براي شرافت و بزرگداشت پيامبر(ص) است. اين معني در آيات 41 و 67 مائده منظور شده و اين شرافت و بزرگداشت تعليم و تأديبي براي مؤمنان است و متضمن نهي از خطاب آن حضرت با نام است و با اين كه امر شده او را با وصفش خطاب كنيد، بعضي از اعراب اين ادب را نگاه نمي داشتند و مي گفتند: «يا محمد» لذا آيه «لا تجعلوا دعاءالرسول بينكم كدعاء بعضكم...» نازل شد. پس از اين، ديگر هيچ كس او را با نام صدا نمي زد.
همچنين در خطاب «يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك...» گفته شده اين خطاب خاصي است به پيامبر و مي خواهد حس مسئوليت را در پيامبر بيشتر تحريك و اراده او را تقويت كند.(3) صاحب «منهج الصادقين» نيز مي گويد: چرا انبياي ديگر را با نام، مخاطب مي ساخت اما چون نوبت به پيامبر(ص) رسيد او را به صفات كمال خطاب كرد؛ چون «يا ايها الرسول» پس اين گونه خطاب كردن نشانه تشريف است(4).
علامه طباطبايي نيز مي گويد: چون در اين آيه سخن از تبليغ است و مناسب ترين القاب پيامبر(ص) در اين مقام عنوان رسالت است با اين عنوان مورد خطاب قرار گرفته است. ب) خطاب پيامبر(ص) با «نبي»: نبي صفت مشبهه از «نبأ» است به معني خبري كه داراي فايده بزرگي باشد كه از آن علم حاصل شود. صاحب مجمع البيان «نبي» و «رسول» را يكي مي داند با اين تفاوت كه «رسول» به فرشتگان و بشر هر دو گفته مي شود، ولي «نبي» فقط به بشر اختصاص دارد.(5) نبي 43 بار در قرآن آمده است كه خداوند پيامبرش را 13 بار با عنوان «يا ايها النبي» مورد مخاطب قرار داده است كه اين نوع خطاب، براي آن است تا به مؤمنان روش خطاب كردن ايشان را ياد دهد.(6)
مقصود خداوند از خطابهاي پيامبر
اما در بسياري از خطابهاي قرآن به پيامبر(ص) با اين عنوان، مراد و مقصود شخص پيامبر(ص) نيست، بلكه ديگرانند؛ چه مردم زمان پيامبر و چه آيندگان. به عنوان مثال، در آيه اول سوره احزاب: «يا ايها النبي اتق الله ولا تطع الكافرين...» اگرچه خطاب به پيامبر(ص) است، ولي مقصود امت آن جناب و دستوري عام است؛ چون اولاً «يا ايها» مخصوص مواردي است كه هدف جلب توجه عموم به مطلبي است و ثانياً تقوا سرلوحه زندگي آن حضرت بوده است و حاشا كه اطاعت از كفار كرده باشد، بنابراين مفهوم اين دستورات به پيامبر(ص) اين نيست كه او در مسأله تقوا و ترك اطاعت كافران و منافقان كوتاهي داشته، بلكه با اين بيانات از يك سو جنبه تأكيد در مورد وظايف پيامبري است و از سوي ديگر، درسي براي مؤمنان. از اين قبيل آيات كه پيامبر(ص) با افعال مخاطب و يا ضماير به صورت عتاب آميز مورد خطاب قرار گرفته، بسيار است كه مي توان آنها را بيانگر مراقبت شديد خداوند از آن حضرت دانست.(7)
البته نبايد ناديده انگاشت كه نخستين مخاطب قرآن و ابلاغ كننده آيات بر مردم (در همه جا) پيامبر(ص) است و برخي از اين توبيخات صرفاً براي ابلاغ و تبيين، بر پيامبر خطاب شده است.
آيه «ولقد اوحي اليك والي الذين من قبلك...» از جمله آياتي است كه خطاب عتاب آميز به پيامبر(ص) شده و مفسران، نظرات مختلفي بيان كرده اند. برخي معتقدند، مراد از آن تهييج پيامبر، مأيوس ساختن كافران و آگاه كردن امت به اين حكم است و يا آيه «واما ينزغنك من الشيطان نزغ فاستعذ بالله...» كه غالب مفسران اين آيه را خطابي به پيامبر(ص) در مقابله با غضب و وسوسه شيطاني دانسته اند، اما صاحب «الميزان» در تفسير آيه مي گويد: با اين كه خطاب به رسول خدا است، اما مراد امت پيامبر است، زيرا پيامبر معصوم است.(8)
از اين نوع خطابها در قرآن فراوان ديده مي شود. اما پيامبر(ص) با خطاب هايي همچون «يا ايهاالمزمل»، «يا ايها المدثر» هم مورد خطاب واقع شدند كه خداوند مي خواسته با اين خطابها، پيامبرش دوستي خدا را حس كند و سنگيني بار رسالت را احساس نكند.
خطابهاي متفاوت
با وجود اين موارد، خطابهاي خدا به پيامبر(ص) تنها با اوصاف و عناوين پروردگار همراه نبوده است؛ گاهي پيامبر با صيغه هاي مختلف افعال و انواع خطابها از جانب خداوند مورد خطاب واقع شده است كه عبارتند از: الف) استعمال صيغه امر كه بنابر آنچه گفته شد، يا منظور بيان مطلبي كلي بوده مثل آيه: «واخفض لهما جناح الذل...» كه خطاب به پيامبر در مورد احسان به والدين است؛ در حالي كه پيامبر پدر خود را نديده و مادرش را هم در كودكي از دست داده و يا حضرت تنها مأمور رساندن مطالب به مكلفين بوده است مثل خطاب با واژه «قل» كه 332 بار در قرآن تكرار شده است.
ب) استعمال صيغه هاي مختلف فعل «رأي» (ديدن) است كه هر كدام از آنها جاي بحث و بررسي فراوان دارد و جمعاً 90 مرتبه پيامبر در قرآن با فعل «راي» و مشتقات و افعال آن (36 بار با كلمه «تري»، «لوتري» 36 مرتبه، «الم تر» 15 بار، با «رأي» و «أرأيت» 4 بار، «نرينك» و «نريك» 20 بار و يك مرتبه «أريناك» و «ليريكم الله») مورد خطاب واقع شده اند.
ج) استعمال صيغه هاي مخاطب كه نمونه هايي از آن بيان شد.
د) خطاب فرد با لفظ جمع كه مخاطب اصلي آن پيامبر(ص) است؛ هر چند جمع آورده شده: «يا ايها الرسول كلوا من الطيبات... فذرهم في غمرتهم» در اين آيه پيامبر(ص) مورد خطاب است؛ زيرا نه هيچ پيامبري معاصر و نه بعد از آن حضرت بوده است. همچنين به لحاظ زماني، خطابهاي خداوند به پيامبر(ص) را مي توان در سه دوره از لحاظ زمان تقسيم بندي كرد كه خطابهايي همچون «يا ايها المزمل»، «يا ايهاالمدثر» به آغاز وحي مربوط است و دوره بعد ابتداي ابلاغ رسالت در مكه است كه با القابي همچون نذير، منذر، بشير، مبشر مورد خطاب قرار مي گيرد، تا ذهن و قلب مشركان و منكرين پيامبر(ص) را آماده كند و سپس با «رسول كريم»، «رسول الله»، «رسول مبين» و «نبي» مورد خطاب قرار مي گيرد و مرحله نهايي خطابهاي خداوند بر پيامبر(ص) در مدينه مي باشد كه در اين مرحله، خداوند پيامبرش را با القاب و صفات پسنديده مورد خطاب قرار داده است.

1- جعفرسبحاني، «فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام»
2- فتح الله الكاشاني، «منهج الصادقين»، ج 7ص 59
3- ناصر مكارم شيرازي، «تفسير نمونه»، ج 4، ص 246
4- «منهج الصادقين»، ج 3، ص 238-383
5- «مجمع البيان»، ج 7، ص 239
6- جلال الدين سيوطي، «الاتقان في علوم القرآن»، ج 2، ص 145
7- محمد حسين فضل الله «من وحي القرآن»، ج 11، ص 113
8- محمد حسين طباطبايي، «تفسير الميزان»، ج 8، ص 498-124

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14