(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 4 تیر 1391 - شماره 20239

نظر اسلام درباره اخلاق تشكيلاتي
امام به احمدآقا چه گفت؟

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


نظر اسلام درباره اخلاق تشكيلاتي

اگر ما مجموعه مقررات و تكاليفي را كه در اسلام هست، اينها را مانند اندام ها و اجزاي يك ماشين در نظر بگيريم كه دارد با يك نظم خاصي حركت مي كند، اخلاق چه موضعي دارد اينجا؟ در يك ديد خيلي سطحي عرفي قابل فهم، اخلاق عبارت است از آن وسيله اي كه موجب مي شود اين حركت و هم آهنگي ميان اين اجزا بدون اصطكاك، بدون سائيدگي، بدون زيان و خسارت انجام بگيرد، اين اخلاق است؛ توجه كرديد! مثل روغن اين ماشين، ممكن است تعجب كنيد، اما واقعيت و حقيقت همين است. اگر در يك جمعي از مردم، اخلاق اسلامي حاكم نباشد؛ فرض كنيم همه تكاليف و مقرراتي را كه بر عهده آنهاست انجام بدهند، بي كم و كاست، آنچه بايد پيش بيايد و آنچه مطلوب و مقصود هست، پيش نخواهد آمد. شما يك موتور را كه همه چيزش كامل است، بي روغن روشن كن و راه برو، راه نمي رود موتور. روغن در ماهيّت اين حركت، اين بافت، اين ساخت، اثري ندارد؛ در كاركرد اثري دارد، در تداوم كاركرد اثر دارد، در خوب و صاف و نرم كار كردن اثر دارد؛ اخلاق اين است.
دو كار را اخلاق اسلامي كلاً به ما تعليم مي دهد، يكي اينكه با خلق ها و خصلت ها و خوي هاي بد در خودمان دائماً مبارزه كنيم و آنها را خنثي كنيم. دوم اينكه اخلاق نيك و فضائل را در خودمان به وجود بياوريم و رشد بدهيم؛ هر دو كار بايد به موازات هم انجام بگيرد. مثلاً يكي از اخلاق هاي مذموم و پليد، «عجب» است. عجب يعني چه؟ يعني خودشگفتي. اين يك خصوصيت است، يك اخلاق است؛ بنده ده ساعت اينجا كار كنم مستمراً، اما از خودم ممنون باشم؛ اين را مي گويند عجب. خب چه عيب دارد ما از خودمان ممنون باشيم، از خودمان راضي باشيم كه داريم كار مي كنيم؟ اين خيلي معلوم است؛ عيبش اين است كه تا خيلي از خودمان متشكر شديم، متوقعيم همه از ما متشكر باشند. ما به اين خوبي، به اين منظمي، اين جور خوب كار مي كنيم، زياد كار مي كنيم، بايد همه قدر ما را بدانند ديگر!
در رابطه با اخلاق تشكيلاتي، اصل همين است، بايستي جوري باشد كه انسان منيّت هاي خودش را، آن خودمحوري ها را در قبال جمع كنار بگذارد، خودمحوري ها در چند خصلت بد خلاصه مي شود، يكي همين عجبي بود كه گفتيم. همين خودشگفتي؛ اين يكي از آن بدترين خصلت هاست. اين را علاج كنيد با مقايسه خودتان با كساني كه بهتر و بيشتر و مؤثرتر از شما كار مي كنند. علاج كنيد با بزرگ كردن عيوب كارتان در ذهن خودتان و بالاخره به هر كيفيتي، اين حالت را در خودتان بشكنيد، يكي اين است. يكي «ك بر» است، خود را بزرگ ديدن. البته گاهي كبر همراه مي شود با برخورد و چهره كبرآلود، كه آدم اخم هايش را تو هم مي گيرد، جواب سلام آن كسي كه بيچاره با محبت سلام مي كند، با خيلي بداخلاقي و طلب كاري مي دهد؛ كه بله بايد سلام مي كردي. گاهي نه، رندانه و موذيانه اين كبر را در دلش و در مغزش قايم مي كند. ظاهراً خيلي مهربان اما باطن و دل و روح، مت نمّ ر36 و متكبّر است. هر دويش براي خود دارنده اين خصلت بد است؛ در درجه دوم براي ديگران و برخوردكنندگان بد است. ما بايد خودمان را اصلاح كنيم، زيرا خود را از ديگران بزرگ تر ديدن، اوّل به خود ما لطمه مي خورد، بعد رشته ها را مي برد. اين را بايستي علاج كرد، مي دانيد در خيلي ها هست.2/3/59اگر تكبّر چيز خوبي بود، بايد اجازه تكبّر به پيامبران و به اولياي خدا داده مي شد، در حالي كه اين كار نشده. خدا تكبّر و خودبزرگ بيني را در چشم پيامبران زشت كرده. پيامبران از خودبزرگ بيني بيزارند و متنفّرند. براي آنها تواضع را چيز مناسبي دانسته. تواضع يعني خود را فرونهادن، خود را در طبقات نازل قرار دادن و اينها هم عملاً همين كار را كردند. مردماني خاك سار و خاك نشين شدند؛ اوّلاً در مقابل خدا چهره و جبهه به خاك سودند و در پيش خدا سجده كردند و كبر نورزيدند. ثانياً پيش مؤمنين تواضع كردند. بال در مقابل مؤمنين فرود آوردند.8/5/59
يكي از چيزهايي كه اين خلق و خوي هاي بد را در انسان از بين مي برد، اين است كه ولو تصنّعاً و مجازاً، انسان ضد آن را به خود ببندد «المجاز قنطره الحقيقه »37. آن آدم متكبّري كه از روي تصنع و براي اينكه كبر را در خودش از بين ببرد، بلند صلوات بفرستد. اصلاً داد بكشد كه اللّهم...، اين، كبر آدم را يك خورده كم مي كرد؛ يا در تقسيم كارها مي گويد آقا مستراح را من مي شورم، اين كبر را از بين مي برد. تدريجاً انسان را يك مقداري خاك سار مي كند. در محيط كار بايد برخورد، برخوردي باشد دور از اين خصلت هاي زشتي كه مرجع آنها خودمحوري و خودبزرگ بيني است. اين ارتباط صميمانه و توأم با صفا، نتيجتاً سعي ايجاد مي كند؛ يعني موجباتي را فراهم مي كند كه حل شدن در جمع برايمان آسان مي شود. آن درشتي ها و ناهنجاري ها و اصطكاك هايي كه لازمه خودمحوري است، آنها از بين برود.
البته گاهي يك ناهنجاري هايي بر انسان تحميل مي شود، با آنها چكار كنيم؟ يعني بداخلاقي ديگران انسان را به بداخلاقي وادار مي كند. چه بايد كرد؟ طبعاً انسان نقش انفعالي مي گيرد ديگر، يعني وقتي كه ديگري بد برخورد كند با شما، شما هم قهراً بد برخورد مي كنيد. اين نقش انفعالي است. قرآن اينجا يك دستوري داده. در ماجراي هابيل و قابيل است اتفاقاً؛ يعني ماجراي يك مؤمن و يك كافر. حالا يك مؤمن با يك مؤمن كه ديگر كاملاً روشن است. آنجا وقتي كه هابيل كه يك انساني هست سالم و طبيعي، احساس مي كند كه قابيل كه يك انساني هست ناسالم و غيرطبيعي، طبعاً غيرطبيعي است ديگر، قصد دارد كه او را بكشد و به او آسيبي برساند. اين جور مي گويد: اگر تو دست بگشايي ابتدا كه مرا به قتل برساني، اگر تو اين طوري، من اين چنين نيستم كه دست بگشايم تا تو را به قتل برسانم. البته نه اينكه از خودم دفاع نمي كنم، نه اينكه تجاوز تو را اگر بتوانم بي جواب مي گذارم، نه؛ اينها بحث ديگري است، اما با پيش دستي كردن به بدي، كوشش نمي كنم از بدي تو جلوگيري كنم يا مقابله كنم. تو داري پيش دستي مي كني به بد كردن، من بيايم قبل از اينكه نوبت به تو برسد، من پيش دستي كنم به تو بد كنم كه تو نكني؟ نه؛ اين حالت انفعالي است.
پاورقي
 

 
امام به احمدآقا چه گفت؟

ناصري : به هر حال امام دقت عجيبي در نوشته هايشان داشتند و مراقب بودند كلمه اي كم و زياد نشود و به آنچه كه مي گويند عمل شود و خلاف آن عمل نشود. شبي بود بعد از شهادت حاج آقامصطفي، ياسر عرفات سيدي عرب را با نامه تسليت خدمت امام فرستاده بود. اتفاقاً من در دفتر امام بودم و كس ديگري نبود و خودم سيد را خدمت امام بردم. او عربي كه صحبت مي كرد، امام مي فهميدند، اما مي خواستند نكاتي را من به آن آقا بگويم. آن ملاقات تمام شد. آقاي جلال الدين فارسي تسليت نامه ياسر عرفات را همان جا ترجمه و ضميمه كرده بود. ساعت ده شب، من، حاج احمدآقا، آقاي املايي، آقاي دعايي و آقاي فردوسي در بيروني امام نشسته بوديم. مي خواستند اين ترجمه را به خارج بفرستند تا بچه ها در آنجا چاپ كنند.
¤ يعني خارج از عراق؟
بله، مي خواستند بفرستند اروپا كه چاپ شود. در نامه، عرفات نوشته بود: «فوت فرزند شما را تسليت مي گوييم»، درحالي كه ما معتقد بوديم كه اين شهادت بوده است. دوستان پيشنهاد كردند حالا كه مي خواهيم مخابره كنيم، اين را شهادت بنويسيم. ما گفتيم: «نه! اگر مي خواهيم اين كار را بكنيم از امام بپرسيم.» حرف شد كه بپرسيم يا نپرسيم. بالاخره تصميم بر اين شد از امام بپرسيم، چون تعهدمان اين بود كه هر كاري مي كنيم از امام بپرسيم. آقاي فردوسي نزد امام رفت و همزمان احمدآقا هم براي كار خودش رفت داخل. امام هنوز بيدار بود. آقاي فردوسي به امام گفت كه چنين قصدي داريم. امام هم فرمودند: «نخير! حق نداريد يك نقطه كم و زياد كنيد. همان طوري كه نوشته است، بنويسيد». آقاي فردوسي آمد و به ما گفت كه بايد همين طوري بنويسيد. عشق و علاقه امام به فرزند موجب نشد كه امر خلافي را بگويند. حاج آقا مصطفي تازه فوت كرده بود و حاج احمد آقا تازه سه چهار ماهي مي شد كه به نجف آمده بود. يكدفعه ديديم سرخ شده و دارد مي لرزد. بعد چمباتمه زد و نشست و گفت: «هرچه هست بنويسيد». پرسيديم: «چه شده؟» حاج احمدآقا گفت: «من داشتم مي آمدم بيرون، امام به من گفت: احمد! اگر يك جمله از نامه مردم كم و زياد كني، پوست از كله ات مي كنم!» اين عين عبارت آسيد احمد آقا بود كه از امام نقل كرد.
امام در اين قضيه نه ملاحظه پسرش را مي كرد و نه هيچ كس ديگري را و اين قدر دقيق بود كه يك كلمه از كلمات نامه مردم نبايد كم و زياد مي شد...
رحيميان: جالب است كه تازه اين حساسيت امام مربوط به ترجمه نامه عرفات بوده؛ تا چه رسد به مطالب مربوط به خودشان كه محال بود بگذارند كسي در آن تصرف يا اعمال نظر كند.
ناصري: اين را بايد براي كساني گفت كه مي گفتند امام تحت تأثير ماست و اعلاميه هايش را ما مي نوشتيم. اصلاً اين معنا براي امام مطرح نبود. هرچه را كه ديگران مي خواستند در اين معنا بفهمند، خودش با استمدادي كه خدا به او مي كرد، زودتر از ديگران مي فهميد و خودش وارد كار
مي شد. امام اول اعلاميه را مي نوشتند، مهر مي كردند،
مي دادند بيرون، درنويس مي شد، باز مي داديم امام امضا
مي كردند و مي آمد بيرون و آن نسخه اصلي را خودشان نگه مي داشتند. اين طور نبود كه امام نسخه اصلي را به ما بدهند. آن نسخه اي كه مي رفت چاپخانه، معمولاً نسخه اي بود كه ما از روي دستخط امام نوشته بوديم و ايشان تأييد كرده بودند. همين اعلاميه اي را هم كه به مكه برديم، همين طوري بود و 40 هزار تا چاپ كرديم. اعلاميه امام را آوردند دم در خانه دادند و ما نسخه برداري كرديم. امام به تك تك نكات دقت مي كردند.
رحيميان: همان اعلاميه اي كه به خاطرش دو سال در مكه در حبس بوديد!
ناصري: بله، امام اول نوشتند، ما نسخه برداري كرديم و فرستاديم و امام دو خط را خط زدند. گمانم مرحوم فردوسي رفت پيش امام و گفت: «آقا! اين كه از فرازهاي مهم اعلاميه شماست». امام فرموده بودند: «رفقاي ما را در آنجا گردن
مي زنند». آن فراز اين بود كه رژيم سلطنتي در نزد اسلام و قرآن، بدترين رژيم هاست. امام اين را خط زدند. يادم هست وقتي در دادگاه عربستان بودم و 11 مورد را به عنوان اتهام ما از اعلاميه بيرون كشيدند، ياد حرف امام افتادم كه اگر آن جمله بود، لحظه اي امانم نمي دادند و اين هم از معجزات نظرات امام بود. امام دقت هاي عجيبي داشت.
¤ پس امام از اين جهت حق حيات هم به گردن شما دارند!
ناصري: واقعاً همين طور است. من در آن دادگاه فكر كردم خداوند چگونه امام را هدايت كرد كه اين كار را بكند. اين كه مي گويند مؤمن رموزي را مي فهمد كه ديگران نمي فهمند، همين است. به هر حال از مجموع حركت امام و اعلاميه هايشان كه ما در تهران يا در نجف مي گرفتيم يا نامه هايي كه
مي نوشتند، كاملاً مشخص است كه ايشان مطلقاً تحت تأثير كسي نبودند. البته ايشان اطلاعات و اخبار را از طرق مختلف دريافت مي كردند، ولي اين كه ايده اي را از ديگران بگيرند، ابداً اين گونه نبود و يا اين كه مثلاً من بگويم اعتقادم اين است و ايشان نظرش برگردد. ابداً چنين چيزي نبود.
يك بار امام به ما گفتند سعي كنيد خودتان نسبت به اشخاص شناخت پيدا كنيد. به شناخت ديگران كاري نداشته باشيد. امام در اكثر حركت ها بر اساس شناختي كه خودشان پيدا
مي كردند، ضرورت ها و مسائل مهم كشوري را تشخيص
مي دادند و با اتكاي محضي كه به خدا داشتند، تصميم
مي گرفتند. عقل فعال و روشن بيني بالا يكي از ويژگي هاي مهم امام بود. امام عقل فعال، يعني عقل تحليلي داشت و بسياري از اشتباهاتي را كه ديگران مي كنند، به دليل اين عقل تحليلي، نمي كرد و مصون بود. اين عقل تحليلي و دقت بالا نمي گذاشت امام دچار لغزش شود.
بسياري از افرادي كه از ميان مسئولين، علما و بزرگان صدمه خوردند و براي اسلام مشكل درست كردند و مي كنند، به خاطر اين است كه عقل مستقل و تحليلي ندارند. غالباً فكر مي كنم اميركبير چرا كشته شد؟ چون ناصرالدين شاه عقل تحليلي نداشت و هرچه را كه در گوشش مي گفتند، قبول
مي كرد و نظرش عوض مي شد. امام اين طوري نبود كه در گوشي ها عقلش را عوض كند. آنهايي كه عقل مستقل نداشتند، ديگران رفتند و چيزهائي را در گوششان گفتند و آنها هم با عقل ديگران تصميم گيري كردند، اما امام با عقل ديگران تحليل نمي كرد، با عقل تحليلي خودش و با استمداد از خدا تصميم مي گرفت و الحمدلله در تمام تصميم گيري هايي هم كه كرده، تمام نظرياتش صائب هستند. امام در پاريس دهها مصاحبه كرده، تمام آنها چه در باره انقلاب، چه در باره اسلام و دموكراسي و بقيه مباحث طوري نبوده كه بعداً كسي بيايد بگويد شما در پاريس اين را گفتي و حالا داري جور ديگري عمل
مي كني.
¤ حاج آقاي رحيميان! با عنايت به اينكه جنابعالي تا روز آخر حيات امام از نزديك خدمت ايشان بوديد، مشخصاً در مورد چگونگي صدور پيام هاي حضرت امام به خصوص در بعد از پيروزي انقلاب مشاهدات خودتان را بيان فرماييد.
رحيميان: مكتوبات و پيامهاي امام چندگونه بود اجازات امور حسبيه معمولاً متن يكساني داشت كه وقتي مراحل درخواست اجازه طي مي شد و موافقت مي كردند، آقاي رسولي محلاتي آنها را مي نوشت و خدمت امام داده مي شد و بعد از خواندن، آن را امضاء مي كردند يا مهر مي شد.
مورد ديگر پاسخ تلگراف هاي تبريك سران كشورها بود كه آن هم عمدتاً متن يكساني داشت كه به مناسبت شرائط روز نكته اي هم امام دستور مي دادند به آن اضافه شود. اين پيام ها هم عمدتاً به خط آقاي رسولي است و تعدادي هم به خط اينجانب است كه امام بعد از خواندن متن، امضاء مي كردند. بعضي از احكام فرماندهان ارتش و سپاه هم تقريباً به همين گونه بود.
پاورقي
 

 

(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14