یکشنبه 4 تیر 1391 - شماره 20239
ليلا كريمي ترجمه به عنوان يك علم سال ها است كه در ايران پذيرفته شده است و در حال حاضر در دنيا به صورت يك صنعت مطرح است . صنعتي كه از طريق آن افكار به كشورها و جامعه ديگر تزريق مي شود . واژه «صنعت ترجمه» براي بسياري از افراد و مترجمين به دليل نو پايي اين دانش ، ملموس نيست و اين تفكر را شكل مي دهد كه علم ترجمه چگونه مي تواند منتهي به يك صنعت شود . در اين خصوص در گفت و گو با محمد رضا اربابي « مترجم» به تبيين مولفه هاي مهم و اصلي صنعت ترجمه پرداخته ايم كه مي خوانيد : ¤در نخستين همايش فعالان عرصه ترجمه عنوان گرديد كه ترجمه، صنعت است. در اين مورد بيشتر توضيح دهيد. با توجه به اينكه ترجمه در دنيا به عنوان يك صنعت شناخته شده و جايگاه خودش را يافته است. اين ادعا خيلي دور از ذهن نيست. اما براي اينكه ذهن مخاطب با مقوله «صنعت ترجمه» بيشتر آشنا شود، بايد توضيحات بيشتري بدهم . در نخستين همايش سراسري كه به مناسبت روز جهاني ترجمه بود؛ سه حوزه اي كه با صنعت ترجمه در تعامل هستند را مشخص كرديم. در حقيقت اين سه حوزه چرخ دنده هاي صنعت ترجمه را در دنيا به چرخش مي اندازد. همانطور كه مي دانيد ترجمه در حال حاضر به عنوان يك علم آكادميك در قالب مطالعات و ترجمه شناسي دانشگاه هاي ايران و دنيا تدريس مي شود. پس ترجمه داراي يك پايگاه آكادميك است. امروزه اين پايگاه علمي و آكادميك براي ترجمه، تثبيت شده است. علم ترجمه در واقع برگرفته از روانشناسي و زبان شناسي كاربردي بوده است و در حال حاضر به صورت مستقل جايگاهي دارد. اما همين علم در واقع مدت زمان طولاني نيست كه در كشور به خصوص در مقطع كارشناسي ارشد شكل گرفته است. ¤ چند سال است كه در مقطع كارشناسي ارشد ترجمه ورود يافته است؟ اين دانش تقريباً حدود 10 سال است كه در مقطع كارشناسي ارشد ورود كرده است و الان در مقطع دكترا حدود دو سال است كه توانسته به دانشگاه هاي ايران راه يابد. ¤ چگونه يك علم مي تواند پايه اي براي صنعت باشد؟ ما معتقديم يك صنعت نيازمند سه مبناي اصلي است. اول؛ پايگاه علمي و آكادميك، دوم؛ پايگاه كسب و كار آن علم و سوم متقاضي و مشتري هاي آن صنعت كسب و كار است. به طور مثال در حال حاضر دانش توليد خودرو نمي تواند با يك طراحي ساده، يك خودرو توليد كند؛ بلكه نيازمند دانش مكانيك، طراحي و... است. يعني يك پايگاه علمي دارد. اما اين پايگاه علمي بايد خودش را در يك سري نهادهاي عملي و كسب و كار نشان دهد. شركت هاي خودروساز كه كار توليد و طراحي خودرو را انجام مي دهند، وظيفه شان استفاده از آن دانش براي توليد خودرو است، اين خودروها فقط براي نمايشگاه ها استفاده نمي شود، بايد يك كاربردي داشته باشند، و از خودروها استفاده كنند كه به اصطلاح به آن بازار هدف مي گويند. هر صنعتي به اين سه چرخ دنده نيازمند است كه تا صنعت بودن خودش را حفظ كند. و ما ترجمه را در اين سه قالب نگاه مي كنيم. ¤ آيا دانشگاه ها ترجمه را به صورت يك علم مي آموزند تا به يك صنعت منتهي شود؟ همانطور كه گفتم؛ بحث آموزش ترجمه به عنوان «مطالعات ترجمه» و يا «ترجمه شناسي» يك رشته نوپا در ايران است. به خصوص در حوزه هاي عالي و دكترا و در مقطع ليسانس ترجمه را به تفكيك زبان تدريس مي كنند. اگر يك مهندسي معكوس انجام دهيم و از معلول به علت برسيم. بايد ببينيم؛ آيا خروجي كه از دانشگاه هاي ما بيرون آمده است، تكاپوي نياز جامعه ترجمه و بازار هدف را مي دهد يا نه! اگر جامعه را اشباع كند، و بخش عمده اي از مترجم ها تحويل بازار كار بدهيم و آنها موفق عمل كنند. در اين صورت دانش آكادميك ما مؤثر بوده است. اما اگر اين طور نيست، كميت ترجمه لنگ مي زند و اين موضوع در چرخ دنده اوليه صنعت ترجمه كه همانا دانشگاه است، بايد بررسي شود. ¤ واقعيت امر چيست؟ - با كمي قدم زدن در جامعه مترجمين مي بينيد؛ مترجم هاي ما به چند دسته تقسيم مي شوند: دسته اي كه دانش آكادميك ندارند يعني كساني كه صرفاً با اطلاعات زباني و دانش پس زمينه اي ورود به عرصه ترجمه كرده اند. البته اين افراد را نمي توان مترجم ناميد؛ چون هدفمند تربيت نشده اند هر چند ما مترجم هاي نامي در كشورمان داريم كه در زمان هاي گذشته دانش آكادميك نداشته اند اما كاملاً حرفه اي هستند. اما اين صنعت ترجمه نيست و اگر شما ترجمه را صنعتي نگاه كنيد بايد مترجم هاي زيادي را به جامعه تحويل دهيم. اگر با دقت نگاه كنيد هر چند سال يكبار در حوزه ترجمه يك تك ستاره داشته ايم و ترجمه اين گونه تعريف صنعتي بودن را دارا نيست. چرا مي گوييم صنعت؛ چون بايد به نياز بازار پاسخگو باشيم. و در حال حاضر اين نياز در ترجمه و در حوزه هاي مختلف وارداتي و صادراتي وجود دارد. امروزه در ايران تمام پايه كار ترجمه بر روي ترجمه هاي وارداتي است. در ترجمه وارداتي فرهنگ، هنر، سنت و... از يك زبان ديگر را به زبان خود وارد مي كنيم و در حوزه ترجمه صادراتي كم كار كرده ايم. دسته دوم مترجم ها، كساني هستند كه فارغ التحصيل اين رشته هستند اما كارايي لازم را ندارند و جوابگوي بازار نيستند و عدم جوابگويي به بازار هدف باعث مي شود، از مترجم رفته رفته سلب اعتماد شود و گرايش افراد به سوي مترجم هاي آشنا به زبان و متخصص رشته زياد شود و دسته سوم؛ كساني هستند كه مترجم هاي حرفه اي هستند و دستمزدهاي بالايي دارند و باز هم نياز صنعت ترجمه رفع نمي شود. ¤ چرا؟ صنعت ترجمه دسته هاي مختلفي را از نظر قيمت و دستمزد مي طلبد. خودرو را مثال مي زنم؛ همه خودروها قيمت هايشان يكي نيست. يعني همه نياز بازار توليد محصول گران قيمت نيست. شما بايد بتوانيد پايه اي از قيمت را ارائه دهيد. اگر در يك رنج بالا سرويس دهيد، نياز بازار پايين ترجمه را ناديده گرفته ايد؛ و اينجا باز كميت صنعت ترجمه مي لنگد. ¤ چرا دانشگاه ها موفق نبوده اند؟ - اين موضوع دلايل متعددي دارد. مي توان گفت به دليل نوپا بودن رشته ترجمه در دانشگاه ها و همچنين كمبود اساتيد خبره در ترجمه است. اين موضوع رفته رفته در حال اصلاح و بهبود است و متأسفانه اكثر رشته هاي ترجمه دانش اجرايي ندارند و در كسب و كار ترجمه خيلي ورود نداشته اند و اين باعث مي شود دانشجوي فارغ التحصيل هيچ تعهدي نسبت به بازار هدف نداشته باشد و خلع ديگري به بازار ترجمه وارد مي شود. و از سوي ديگر با توجه به اينكه نهادهاي ترجمه سازماندهي نشده اند؛ بازار ضعيفي شكل مي گيرد و پراكندگي در سطح بازار هدف نمي بينيد. و در همايشي كه برگزار شد عنوان كرديم اگر با روند فعلي تا چند وقت ديگر ديديد؛ سوپرماركت ها نوشتند؛ «ترجمه پذيرفته مي شود» تعجب نكنيد؛ چون هيچ عزمي براي ساماندهي وضع ترجمه وجود ندارد و فقط نهادهايي مختلفي وجود دارند كه به صورت مجازي و گروهي داراي پايگاه هستند، كه هيچ كدام از اين ها با هم در ارتباط نيستند به طور مثال؛ اگر بخواهيد آمار بگيريد چند نهاد ترجمه در كشور وجود دارد؛ دچار مشكل مي شويد و اين يك خلاء صنعت ترجمه است چون سازماندهي در بحث نهادهاي ترجمه وجود ندارد. ¤ از نهاد ترجمه يك تعريف ارائه دهيد. - نهاد ترجمه؛ مجموعه هايي هستند كه با جذب مترجم از دانشگاه ها نياز بازار را رفع مي كنند. در واقع اين نهادها واقف به دانشگاه ها و بازار هدف هستند و اين نهادها انواع مختلف دارند. ¤ در مورد بازار هدف به عنوان چرخ دنده سوم توضيح دهيد. - بازار هدف به چند دسته تقسيم مي شود. در دنيا بازار هدف ترجمه گسترده است؛ به اين صورت كه ترجمه شفاهي، متن، تلفني و... را شامل مي شود. اما آنچه در ايران شناخته شده؛ ترجمه «متن» است. تمركز اصلي اكثر مترجم ها در ايران نيز بر روي ترجمه متن است. بخش ديگر ترجمه، شفاهي در انواع مختلف آن است كه در كشور ما بيشتر به شكل تك قطبي است. اين تك قطبي شدن باعث پايين آمدن انگيزه افراد مي شود. از طرفي هم آموزش قوي براي اين حوزه وجود ندارد. اگر مقطع كارشناسي ترجمه را بررسي كنيد، مشاهده مي كنيد شايد 10 واحد از 132 واحد به ترجمه شفاهي هم اختصاص نيافته است و اين نشان دهنده رويكرد مثبت به ترجمه شفاهي نيست و گرايش به سمت توليد و تربيت مترجم متن است و بازار هم با توجه به اين فراخور مترجمان به سمت ترجمه متن گرايش پيدا كرده اند. لذا وقتي شما از صنعت صحبت مي كنيد لازمه آن اين است كه در حوزه هاي مختلف ترجمه بازار كار ايجاد كنيد. ¤ بازار هدف را چگونه بايد آسيب شناسي كرد؟ - واقعيت اين است كه اگر بخواهيد بازار هدف را آسيب شناسي كنيد، در حال حاضر بازار هدف به دو دسته تقسيم شده است. دسته اول؛ حاضر هستند هزينه زيادي بدهند و كار فوق العاده اي را تحويل بگيرند. دسته دوم؛ هزينه نمي كنند و به كار ترجمه ضعيف قانع هستند. اين نياز سطح پايين و هزينه كم باعث شده، كساني به كسب و كار ترجمه ورود كنند كه صبغه مترجمي ندارند و رشته ديگري خوانده اند و به صرف اينكه به زباني آشنايي دارند، محصول بي كيفيتي ارائه مي دهند كه مثلاً نياز يك دانشجوي رشته دكترا را برطرف كند و اين را نمي توان ترجمه گذاشت. لذا با ورود اين گونه افراد؛ بي اعتمادي به بازار ترجمه تزريق مي شود ، راهكار خروج از اين بحران براي ورود مترجم به حوزه هاي تخصصي؛ تربيت آن است. بايد مترجم هايي را وارد بازار كار كنيم كه در حوزه هاي تخصصي بتوانند كار اجرايي بكنند. زمينه اين موضوع در دانشگاه ها وجود دارد. به اين دليل كه در مقطع كارشناسي دانشگاه ترجمه متون ادبي، سياسي، حقوقي و... تدريس مي شود و اين نشان دهنده اين است كه مي دانيم مترجم بايد در حوزه تخصصي كار كند اما نتوانسته ايم اين روند را به بازار پيوند بزنيم. در كل بايد يك پيوند عميقي بين دانش هاي مختلف و رشته ترجمه در جهت آشنايي يافتن رشته هاي تخصصي به مترجم ارايه شود. يعني لازم نيست يك مترجم حقوق دان باشد؛ با آشنايي به دانش پس زمينه اي در آن حوزه بايد بتواند، كار ترجمه را انجام دهد. ¤ چه راهكاري در جهت بهبود و بهتر شدن اين روند پيشنهاد مي كنيد؟ ما براي اولين بار بحث «كارگروهي» را مطرح كرده ايم و به اين صورت كه پروژه ترجمه را يك نفر انجام ندهد و گروهي از مترجم ها كار ترجمه يك اثر را انجام دهند. زماني كه يك گروه مترجم پروژه اي را در دست مي گيرد؛ سرعت بسيار بالا مي رود و حجم كار پذيرفته شده بيشتر مي شود اما يك خطر در اين مورد وجود دارد. چه خطري وجود دارد؟ خطر موجود اين است كه متن ترجمه شده يك دست نباشد. ¤ اين مشكل را چگونه مرتفع كرديد؟ - تيم ترجمه اي را شامل گروهي از مترجمان آشنا به رشته در كنار يك كارشناس رشته تشكيل داديم؛ فرض كنيد كتاب حقوقي را سفارش گرفته ايم. چند مترجم آشنا به واژگان حقوقي و دانش حقوق را در نظر مي گيريم و در كنار اين افراد يك حقوق دان كه با اين روش خاص آشنايي داشته باشد، به تيم ترجمه از نظر انتخاب واژگان كمك مي كند. اما در كنار اين گروه يك ويراستار فني هم قرار داده ايم. ويراستار در نهايت كسي است كه محصول نهايي ترجمه را يكسان سازي مي كند. ضمن اينكه يك مدير پروژه به امور تيم نظارت مي كند و اين گونه مي توان مشكل را تا حدي حل كرد. در كل بازار هدف، نيازمند يك اعتمادسازي وسيع و گسترده با همت همه نهادهاي ترجمه و مترجم ها است. ¤ شما در صحبت هايتان در مورد نهادهاي ترجمه گفتيد؛ آيا زيرنظر يك صنف كار انجام مي دهيد؟ - مترجم هاي انفرادي داريم، همچنين نهادهاي ترجمه اي داريم كه شايد تعريف ترجمه اي ندارند، ولي كار ترجمه انجام مي دهند. بخش هايي در خود سازمان ها و نهادهاي دولتي و غير دولتي داريم كه كار ترجمه برايشان تعريف شده است. اما اين افراد و سازمان ها تحت نظارت هيچ صنف و اتحاديه اي نيستند. اين موضوع مترجم ها را دچار خلع و عدم پشتيبان لازم مي كند. ¤ آيا مؤلفه هاي صنعتي بودن را در ترجمه ايران مشاهده كرده ايد؟ - در ايران پايه اوليه آن وجود دارد؛ اما ارتباط بين اين سه حوزه قطع است. مثل آن است كه شما گوشي تلفن و مركز مخابرات داريد اما اين ها به هم وصل نيستند. هر كدام به تنهايي كارايي ندارد. دانشگاه، دانشجوي مترجمي تربيت مي كند؛ اما جذب بازار ترجمه نمي شوند و پل ارتباطي بين آنها موجود نيست. و از طرف ديگر هم نهادهاي ترجمه پراكنده اي در كشور داريم كه اين پراكندگي باعث مي شود هركسي به سبك خودش عمل كند و اين موضوع باعث بي اعتماد شدن بازار نسبت به نهادها مي شود و نمي تواند خدمت درستي ارائه دهند. ¤ براي خروج از اين وضعيت راهكار شما چيست؟ - در حوزه هاي فني دانشگاه هاي خوبي چون صنعت شريف، الزهرا و... داريم. اين دانشگاه ها داراي مراكز رشد هستند. اما وقتي به اين مراكز مراجعه مي كنيد رويكرد و تمركز اصلي آن ها بر روي حوزه هاي علمي، فناوري است و فقط گروهشان بر روي موضوع هايي چون نانو و تكنولوژي و فيزيك هسته اي و... تمركز دارند و در حوزه هاي علوم انساني خيلي فعال نيستند. بايد بياييم مانند اين دانشگاه ها؛ دانشجويان مترجمي را تربيت كنيم كه با وجود داشتن دانش تئوري در حوزه علوم انساني آموزش هاي دانشگاهي بازار محور و اصطلاحاً به صورت «كارگاهي» به آنها ارائه دهيم. بايد به مترجم «تجربه» ارائه داد. و از سوي ديگر اساتيدي در فن و علم ترجمه به كار بگيريم كه با بازار ترجمه آشنايي داشته باشند و بدانند دانشجو به چه دانشي نياز دارد كه بتواند در بازار مفيد واقع شود. و در پايان دوره دانشگاه بايد كارگاه هاي آموزشي و كارآموزي داشته باشيم؛ كه در رشته هاي فني اين گونه است و از طرف ديگر نهادهاي ترجمه را زير نظر يك مجموعه نظارتي در دل دولت ساماندهي كنيم و در نتيجه بازار داراي نرخ استاندارد شناوري براساس مؤلفه هاي علمي مي شود. ¤ زبان مادري مترجم در ترجمه اثر به زبان ديگر تأثيرگذار است؟ به نكته خوبي اشاره كرديد؛ يكي از نقاط ضعف مترجم ها عدم آشنايي به زبان فارسي (زبان مبدا) هستند؛ خيلي از محصولات را كه توليد مي شود، با استانداردها و قواعد و دستور زبان فارسي تناقض دارد. ¤ اين مورد به ترجمه ضربه نمي زند؟ به ترجمه ضربه اي نمي زند. اگر به صورت صنعتي به ترجمه نگاه كنيم، بايد نياز مخاطب را مرتفع كند اما در بلند مدت به زبان مادري (فارسي) ضربه مي زند. يكي از رسالت هاي ترجمه حفظ زبان ها است. ¤ وضعيت كسب و كار ترجمه در ايران را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ - موضوع پيچيده اي است؛ يكي از دلايل عدم جذب افراد به حوزه ترجمه (به عنوان شغل اول) در ايران نبودن گردش مالي مناسب در اين صنعت است. با اشاره به در ارتباط نبودن چرخ دنده هاي صنعت ترجمه و عدم هماهنگي آن ها با هم؛ گردش مالي ترجمه براي مترجم ها مطلوب نيست. عده اي از مترجم ها داراي درآمد بالا و بسياري ديگر درآمد خوبي ندارند و اين باعث شده است مترجم ها در ايران، ترجمه را به عنوان شغل اول در نظر نگيرند. و بدين گونه ترجمه از درجه اول اهميت خارج و به مرور زمان مترجم و حتي نهادهاي ترجمه از اين صنعت خارج مي شوند. ساز و كارهاي متعددي وجود دارد كه اين صنعت در ايران رونق بهتري يابد؛ يكي از اين ساز و كارها؛ «ورود فناوري هاي روز ترجمه در حوزه كسب و كار ترجمه است. زماني كه موضوع فناوري مطرح مي شود، ذهن مترجمين به سمت ماشين هاي ترجمه از جمله گوگل سوق پيدا مي كند. ¤ آيا ماشين هاي ترجمه ضرري براي حوزه ترجمه ندارند؟ - ماشين هاي ترجمه فقط نرم افزارها و برنامه هاي كمكي براي مترجم هستند و نمي توانند نقش مترجم را ايفا كنند. چون براي اين نرم افزار محدوديت هايي وجود دارد. برخي معتقدند «ترجمه يك هنر است» و اين هنر مترجم است كه شرايط و محيط ها و حالت هايي از ترجمه را شكل مي دهد و ماشين نمي تواند. البته در نظر دارند دقت ماشين هاي ترجمه را افزايش دهند و به خصوص داخل كشور هم نهادها و مؤسساتي در اين راستا كارهايي انجام داده اند. زماني كه از كسب و كار ترجمه صحبت مي كنيم؛ از يك سازماني بحث به ميان مي آوريم كه بايد اجزاي مختلف در آن ديده شود. اين سازمان بايد داراي ساز و كار اداري خوبي باشد و از طرف ديگر نيازمند حمايت حقوقي است. و در كنار آنها بايد بازار هدف قوي به وجود آيد. اين مواردي است كه در كسب و كار ترجمه مي توان به عنوان خلأ از آن ياد كرد. و همچنين از نرم افزارهاي مختلف براي مديريت پروژه ها استفاده شود. سال 86 وقتي مديريت پروژه ها را در ترجمه مطرح كرديم؛ بسياري از افراد تعجب كردند و گفتند مگر ترجمه يك پروژه است؟ وقتي ما يك نگاه ساختاريافته و سازمان يافته به ترجمه داريم؛ معتقديم وقتي يك كاري ارائه شود؛ يك پروژه است كه بايد توسط يك گروه شكل بگيرد و مديريت شود. كه همانا منتهي به صنعت ترجمه مي شود.
علي خوشه چرخ آراني شاعران تازي و فارسي با توجه به علوشان و جايگاه والا و ايثار و فداكاري و فضايل حضرت ابوالفضل(ع) خاصه حضور آن حضرت در كنار مصايب حضرت امام حسين(ع) اشعار و مدايحي سروده و از مناقب و فضايل آن حضرت سخن گفته اند؛ از جمله «كميت اسدي» در يكي از «هاشميات» خود از حضرت ابوالفضل ياد كرده و فضل بن محمد از نوادگان حضرت ابوالفضل كه شيفته نياي عالي قدرش مي باشد در قصيده اي زيبا و طولاني به وصف و مدح جد خود پرداخته است. كه غروي كمپاني فقيه و شاعر فارسي گوي با اقتباس از ابيات «ام البنين» در رثاي فرزند رشيدش ابوالفضل مي سرايد كه: چشمه ي خور در فلك چارمين سوخت ز داغ دل ام البنين دامنش از لخت جگر لاله زار خون دل و ديده روان زآستين اربعه مثل تسور الربي سدره نشين از غم شان آتشين ياد ابوالفضل كه سر حلقه بود بود در آن حلقه ي ماتم نگين ناله و فرياد جهان سوز او لرزه درافكند به عرش عرين خرمن عمرم همه بر باد شد ميوه دل طعمه هر خوشه چين صبح من و شام غريبان سياه روز من امروز چو روز پسين چار جوان بود مرا دل فروز واليوم اصبحت و لامن بنين لاخير في الحياه من بعدهم فكلهم امسي صريحا طعين خون بشو اي دل كه جگر گوشه گان قد و صلوا الموت بقطع الوتين نام جوان مادر گيتي مبر تذكريني بلبوث العرين چون كه دگر نيست جواني مرا لاتدعوني و بك ام البنين (ديوان غروي كمپاني- ص 88) به شهادت تاريخ، خلفاي بني اميه و بني عباس نهايت تلاش خويش را به كار برده اند تا شعله هاي عشق مقدس به خاندان نبوي را در دل عاشقان خاموش نمايند و با ايجاد فضاي رعب و وحشت و اعلام مجازات هايي هم چون قتل، شكنجه و زندان مانع اشاعه حماسه عظيم عاشورا در حوزه ادب و شعر شوند، اما به رغم تمامي اين تمهيدات، پس از قرن چهارم هجري هم حماسه عاشورا، گام در قلمرو ادب فارسي نهاد و هم با گذشت هر قرن به شمار شاعران متعهد و ارادتمند اين حماسه بي بديل افزوده شد، تا آنجايي كه بسياري از شاعران و سخن وران پارسي گوي، ديوان خود را به مدايح، مناقب و مراثي اهل بيت و خامس آل عبا و ياران وفادارش مزين كردند و اشعاري را به مدد از روح بزرگ سرور و سالار شهيدان و اصحاب گرامي ايشان سروده اند كه در رديف شاهكارهاي بي بديل ادب فارسي است و هم چون نگيني گران بها، در ساحت مقدس ادب فارسي، مي درخشد. خواجوي كرماني شاعر عارف كرماني و حدفاصل سعدي و حافظ در ترجيع بندي طويل در توصيف حادثه كربلا در مدح و منقبت ابوالفضل بن عباس(ع) توصيفي چنين دارد كه: شيري كه قاف شد ز سر تيغ او چو كف عنقا باز رايت او مختفي به قاف با اصطناع او سخن ابر جمله باد با ارتفاع او سخن چرخ جمله لاف بر ركن موقف كرمش چرخ در سجود بر گرد كعبه حرمش عرش در طواف كسري نشان هاشمي و خضر هم نشين او آفتاب ملت و عباس بدر دين (ديوان خواجوي كرماني- ص 97) ميرزا شفيع شيرازي متخلص به «وصال» در زمره بزرگان شعر و ادب دوره فرمانروايي فتحعلي شاه به شمار مي آيد كه در ترجيع بندي با عنوان «در رثاي حضرت عباس» و پس از رثاي امام حسين(ع) و بيان مصايب عاشورا در مدح و منقبت «ابوالفضايل» مي سرايد كه: فكند رايت و بوسيد پاي شه عباس كه چند لشكر نابوده را بدارم پاس؟ مرا زكام تو خشكيده تر شده گلو تو را زحال من آشفته تر شده حواس فدائيان همه در ياري تو جان دادند فداي جان تو، شد وقت ياري عباس چو شير بچه يزدان گرفت اذن جهاد نمود حمله بدان قوم ناي خداشناس شكافت لشكر و شد در فرات و آب گرفت شتافت تا برساند به گام خسرو ناس دو دست داد ولي مشك همچنان بر دوش خداي را به دو دست بريده كرد سپاس كه شكر دستم اگر رفت، آب ماند به جاي كه نوشد آن شه و اطفال آتشين انفاس چو مشك پاره شد و آب ريخت پنداري كه ريخت بر دل سوزانش سوده الماس ز پشت زين به زمين اوفتاد و نعره كشيد به ياري آمدش آن خسرو سپهر الماس چه ديد؟ ديد زعباس افتاده دو دست كشيده آه كه پشت مرا زمانه شكست (ديوان وصال- ص 297) داوري شيرازي شاعر دوره مشروطه در تركيب بندي طولاني پس از ذكر مصايب روز عاشورا در مدح و منقبت ابوالفضايل(ع) مي سرايد كه: ياران شه تمام چو رفتند از برش آمد به بر برادر باجان برابرش با مشك خشك و كامي از آن مشك خشك تر بر روي دجله كرده روان ديده ترش اذن جهاد جست و ببوسيد پاي شاه بر جست و زد به دشمن و دل با برادرش شد در فرات و مشك پر از آب كرد و تاخت بس كرد جهد و ليك نبد بخت ياورش جست از كمين لعيني و تيغي زدش به دوش كان دست تيغ گير جدا شد ز پيكرش افتاد بر زمين و بناليد و شاه دين آمد به سر، نهاد به زانوي خود سرش بنهاد رو به رويش و ز درد آن چنان گريست كز گريه اش ملايك هفت آسمان گريست (ديوان داوري شيرازي، ص 774) «شمس الشعرا» سروش اصفهاني، كه عمده مهارت او در سرودن قصيده و فتح نامه و مثنوي و مرثيه سرايي است در مثنوي با عنوان «در بيان كيفيت سرور ناس جناب ابوالفضل العباس» شجاعت و رشادت ابوالفضل(ع) را در روز عاشورا چنين توصيف مي كند: آمد آن عباس مير صادقان و ان علمدار سپاه عاشقان تف خورشيد و تف عشق و عطش هر سه طاقت برده از آن ماه وش چشم از جان و جهان بردوخته از برادر عاشقي آموخته هر كه را باشد حسين استاد عشق لاجرم بدهد بكلي داد عشق ذوالفقار حيدري درچنگ او مصطفي نظاره بر آهنگ او (ديوان سروش اصفهاني - ص 795) ضمن اينكه سروش اصفهاني در ابياتي زيبا كيفيت حضور حسين ابن علي (ع) را بربالين ابوالفضل (ع) درهنگام شهادت، به زيبايي تصوير مي كند: سرنگون افتاد از بالاي زين من نيارم گفت ديگر بيش از اين ديد چون عباس را سلطان عشق كان چنان افتاده در ميدان عشق گفت: اكنون شد شكسته پشت من كه برادر شد برون ازمشت من يافت اميدم زهر سو انقطاع زندگاني بعد از اين باشد صداع (همان) وقار شيرازي (متولد 1332 هـ. و متوفي به سال 1298 هـ) پسر بزرگ وصال شيرازي است كه در ديوان اشعار خود در شجاعت حضرت عباس (ع) پس از شهادت ديگر اصحاب امام حسين (ع) در روز عاشورا ابياتي طولاني و به وزن شاهنامه فردوسي دارد كه به بخشي از ابيات اشاره مي شود. ...چه پردخته شد كار ياران شاه نماند ايچ از جان سپاران شاه علمدار شه پور مير عرب به پيش ملك بر زمين سود لب بگفت اي ملك جانت مسرور باد تن دشمنت زنده درگور باد آيا همچو مهر فلك يك تنه به ميدان شده بي سپاه و بنه كه ديده چو تو خسروي بي پناه نهد رو به ميدان آوردگاه (گلشن وصال -ص 200) وقار شيرازي درمثنوي ديگري با عنوان «شهادت حضرت عباس» گفت وگوي دو برادر را قبل از شهادت ابوالفضل بسيار زيبا به تصوير مي كشد. چون بيامد حضرت شاه شهيد برسر عباس آن مير رشيد آسماني ديد اندر خاك و خون زخم او برتن زاخترها فزون آن برادر را كه چون جان داشت دوست ديد بي جان مانده از دست عدوست دست ها ببريده خونش بسته چشم كه زغيرت لب گزان، گاهي زخشم چون بديد از پشت زينش بر زمين بر زمين خود را فكند از پشت زين زد به رخشارش ز اشك اول گلاب پس بدو شد در سوال و درجواب گفت: اي جان برادر، السلام گفت قد شرفت يا خير الكلام گفت: برخيز اي برادر ساعتي گفت: معذورم ندارم حالتي گفت: چندي با برادر گو سخن گفت: بالله من ندارم آن دهن گفت: اطفال اند زار و تشنه لب گفت: آوخ؛ پاي من ماند از طلب گفت: چون شد بستگي ها با منت گفت: كو دستي كه گيرم دامنت گفت: باشد آرزويي در دلت؟ گفت: آري گر نباشد مشكلت گفت: اميدت چيست چبود رأي تو؟ گفت: بوسم بار ديگر پاي تو گفت: بالله از تو بس شرمنده ام گفت: من خود كيستم؟ من بنده ام گفت: تا من چون كنم بي روي تو گفت:صد چون من فداي موي تو گفت: بي رويت درآذر چون كنم؟ اي برادر، بي برادر چون كنم؟ جان به پايش داد و خامش شد زگفت آن يكي برخاست و آن ديگر بخفت (همان - ص 207) «عمان ساماني» ديگر شاعر فارسي گوي و متوفي به سنه 1322 هـ. ق است كه در مثنوي زيبايي با عنوان «در مراتب عاليه زبده ي ناس حضرت ابوالفضل العباس» مي سرايد: شوري اندر زمره ناس آورم درميان ذكري زعباس آورم نيست صاحب هستي در نشأتين همقدم عباس را بعد از حسين در هواداري آن شاه الست جمله را يك دست بود او را دو دست موسي توحيد را هارون عهد از مريدان جمله كامل تر به جهد طالبان راه حق را بد دليل رهنماي جمله بر شاه جليل بد به عشاق حسيني پيش رو پاك خاطر آي و پاك انديش رو (گنجينه الاسرار - ص 72) فرصت شيرازي (1271-هـ ق1339هـ.ق) در ترجيح بند كوتاهي در رثاي سيدالشهداء و شهداي گلگون كفن كربلا درمدح ابوالفضايل (ع) رشته اي را مي سرايد: مي كنم ياد از برادر او آن كه بودي به جان برابر او رايت افزار حضرت عباس كه همي بود يار و ياور او (ديوان حضرت، ص 446)
عليرضا قبادي خودش زنگ زد به تحريريه كيهان گفت كارگر شهرداري هستم و دارم قرآن را خوش نويسي مي كنم و شهردار تهران هم از من تقدير كرده است. با عكاس روزنامه راه افتاديم به سمت آن بالابالاها كه هم آدم را از نفس مي اندازد و هم نفسمان را باز مي كند. كاتب كلام خدا همسايه يكي از بندگان خاص خداست. امامزاده قاسم بن زيدبن الحسن عليه السلام در شمالي ترين نقطه تهران بارگاه باصفايي دارد كه در جوار آن «امجد مظفري» در اتاق كوچكي در ميدان تره بار محله امامزاده قاسم(ع) مشغول كتابت كلام الله است. آنچه مي آيد حاصل گپ صميمي ما با اوست. مادرم زن مقيد و مؤمني بود كه ماه محرم سال گذشته از دنيا رفت. خيلي علاقه به قرآن داشت هميشه مي گفت: كاش يك قرآن كتابت كني. امجد مظفري چند ماهي بعد از فوت مادرش دست به كار مي شود. با سليقه است، شب شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها را براي شروع كار انتخاب مي كند كاغذ و قلمش را برمي دارد و بسم الله مي گويد پس از حمد مي نويسد: الم¤ ذلك الكتاب لاريب فيه هدي للمتقين¤ كارگر است 20 سال است كه ميادين ميوه و تره بار را جارو مي كشد سرويس بهداشتي ها را نظافت مي كند، زباله ها را بيرون مي ريزد و به تميزكاري عادت دارد. قسمتي از اتاق مدير ميدان ميوه و تره بار را پارتيشن بندي كرده اند و جايي به اندازه يك تخت براي خوابيدن فراهم شده است همان جا كنار مدير هم مي نشيند و مي نويسد هر روز بعد از نماز صبح شروع مي كند به نوشتن. بعدازظهر در ساعت تعطيل بازار، نوشته هاي صبح را اعراب گذاري مي كند و شب پيش از خواب برگه هايش را خط كشي مي كند تا براي نوشتن صبح آماده شود. امجد اهل روستاي مظفرآباد قروه از توابع كردستان است و دختر دو و نيم ساله اش را هر 50-40روز يك بار مي بيند و فاطمه خودش را رها مي كند در آغوش بابا كه حالا بوي قرآن گرفته است و برايش شيرين زباني مي كند. همسرش با همه سختي ها و مشكلاتي كه تحمل مي كند مشوق اصلي اوست. دلگرمش مي كند. از او مي خواهد نگران هيچ چيز نباشد و همه حواسش را جمع كتابت قرآن كند. دلش از خانه كه قرص مي شود كارش را سريع تر پيش مي برد. شنيده است كتابت قرآن به دست استادان خوشنويسي بيش از 17 ماه به طول مي كشد و او مي خواهد تا پايان ماه هفتم سال جاري كار را تمام كند. از شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها تا عيد مبعث يعني زماني كمتر از دو ماه هشت جزء از كلام خدا را كتابت كرده است. درس را مقطع راهنمايي خوانده است و چسبيده است به كار تا نان از عمل خويش خورد. مي گويد: در روستايمان از اولين امكانات زندگي هم محروميم. به اين خاطر مدرسه را هم درست و درمان نرفته ام؛ چه برسد به كلاس خوشنويسي. فقط كار كرده ام كه اموراتمان بگذرد، اما پايم كه رسيد تهران رفتم پيش حاج غلامرضا سازگار براي ياد گرفتن مداحي. امجد مظفري كه حالا آستين بالا زده است كه قرآن را خوش نويسي كند هرگز نه كلاس خوشنويسي رفته است و نه استادي ديده است. اصلا پول اين كارها را ندارد. اما نيت كرده است كار خوشنويسي قرآن را با هزينه شخصي خودش انجام بدهد. حتي وقتي مسئولين شهرداري هم به او گفته اند هر كاري كه از دست ما ساخته است برايت انجام مي دهيم، خودش چيزي نخواسته است. مهندس ترك زبان مدير بازار تره بار مهر اما، برايش برادري مي كند. هر روز تماس مي گيرد و پرس وجو مي كند كه چه كردي؟ بعضي شب ها هم مي آيد و نوشته هاي امجد را مي گيرد و مي برد تا برايش نگهداري كند. مي گويد: دلم مي خواست با كيهان مصاحبه كنم. كيهان را هر روز مي خوانم و مسائل سياسي را مرتب پيگيري مي كنم. چون به مداحي خيلي علاقه دارم و در شهرستان مداح سرشناسي هستم اغلب كتاب هاي مقتل و روضه را مطالعه مي كنم. امجد كارش را به عشق شهداي هسته اي انجام مي دهد و مي گويد: اين كار را امتداد راه قرآني شهدا مي دانم و خوشحالي مادران شهدا براي من كفايت مي كند. مي گويم: حرف آخر؟! آرزويم اين است اين قرآن را بعد از اينكه تمام شد تقديم كنم به حضرت آقا!