(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 8 تير 1391 - شماره 20243
 

مسئوليت من اين باشد كه چاي بدهم!                                     نسخه pdf
چه كساني نور چشم مردمند؟

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


مسئوليت من اين باشد كه چاي بدهم!

وقتي من به اين دوران هشت ساله نگاه مي كنم و آن رنج ها و تجربه ها و آن ساعات دشوار را به ياد مي آورم، همان حالتي به من دست مي دهد كه وقتي به دوران مبارزه قبل از انقلاب نگاه مي كنم، يعني اگرچه خشنوديم كه مبارزاتي كه ملت ايران و عناصر مبارز كردند، بحمدالله به نتيجه به اين خوبي رسيد، اما لذت دوران مبارزه توأم با محنت در راه خدا، چيزي است كه ديگر قابل فراموش كردن و تعويض با چيز ديگر نيست. حقيقتاً در دوران مبارزه، آن سختي ها و محنت ها و دلهره ها و اضطراب ها، با خودش لذت خاصي را به همراه داشت كه در دوران راحت و عافيت متصوّر نيست. آن لذت معنوي، ناشي از محبت و عشق و تلاش عاشقانه يك انسان به سمت هدفي است كه محبوب و معشوق اوست.
عين اين احساس را نسبت به همين دوران هشت ساله جنگ داريم. سال شصت وهفت، به دنبال آن تهاجم نامردانه اي كه رژيم عراق بعد از پذيرش قطعنامه كرد، به منطقه جنگي رفتم و آن روزها در آنجا بودم و اتفاقاً همين امروز قبل از آمدن به اين جلسه، فكر آن حالات و ساعات و لحظات و احساسات آن روزها و ساعات را مي كردم و مي ديدم كه واقعاً قابل معاوضه با هيچ چيز ديگري نيست. لحظاتي كه انسان براي خدا و در راه او زحمتي را متحمل مي شود و بار سنگيني را بر دوش مي گيرد و اضطراب و محنتي را بر جان خودش مي پذيرد، واقعاً نمي شود آن را با چيز ديگر معاوضه كرد.
محنت جنگ تحميل شده بود و در كنار اين محنت، جوشش فداكاري ها و ايثار ها و جلوه هاي زيباي حضور انقلابي ملت در صحنه هاي گوناگون به چشم مي خورد و روي همه اينها، به خيمه منوّر حضور امام و نظر فراگير آن بزرگوار و اراده همه جا حاضر او كه واقعاً مثل كوه پشت سر ما بود؛ دل خوش و دل گرم بوديم. هم زحمت مي كشيديم، هم محنت عمومي را درك مي كرديم، هم از احساسات و تلاش ها و فداكاري هاي مردم به هيجان مي آمديم و هم در يك فضاي آميخته به معنويت و عرفان و حماسه و اراده و عزمي كه از وجود و حضور امام ناشي مي شد، زندگي مي كرديم. اين واقعاً چيزي است كه ديگر قابل تكرار و تجديد نيست.
به گذشته با اين چشم بايد نگاه بكنيم؛ يعني با چشم رضايت و نگاه از روي احساس انجام تكليف كه هر مؤمني وقتي تكليفي را انجام دهد، خوشحال است و اين خوشحالي عيب نيست، بلكه حسن است. اين خوشحالي، با تكبّر و عجب و اين طور چيزها، به هيچ وجه مخلوط نشود. اين يك احساس ديگر است. انسان مي گويد؛ الحمدلله توفيق پيدا كردم، در اين مدت تكليفم را انجام دادم. ما بايد ياد زيباي آن روزها را واقعاً در ذهنمان نگه داريم و حفظ كنيم و اگر بتوانيم، بر روي كاغذ بياوريم تا براي آينده بماند.
مجموعه ما بايد تصميم بگيرد كه خط انقلاب را به معناي حقيقي كلمه و بدون هيچ گونه كمبود و كسري و پذيرش ساييدگي در گوشه اي از اين هدف ها، با قاطعيت و قدرت به سمت هدف هاي انقلاب ادامه دهيم. صحنه، صحنه وسيعي است. همه جايش مي شود حضور داشت و اين احساس را كرد؛ هر جا كه باشيم، بايستي تصميم را بر اين قرار بدهيم كه با هماهنگي كامل و با ياد امام، به سمت هدف ها حركت كنيم.18/5/68
نسبت به آينده، بايستي خودمان را براي خدمت در هر جا و به هر گونه آماده كنيم؛ بدون اينكه قبلاً در جايي، خدمت خود را نشان و مشخص كرده باشيم. از اول انقلاب، خودم اين گونه بودم و بنايم بر اين بود. هنگامي كه قرار بود امام رحمه الله عليه تشريف بياورند و ما در دانشگاه تهران تحصن داشتيم، جمعي از رفقاي نزديكي كه با هم كار مي كرديم و همه شان در طول مدت انقلاب، نام و نشان هايي پيدا كردند و بعضي از آنها هم به شهادت رسيدند، مثل شهيد بهشتي، شهيد مطهري، شهيد باهنر، مرحوم رباني شيرازي،4 مرحوم رباني املشي5 با هم مي نشستيم و در مورد قضاياي گوناگون مشورت مي كرديم. گفتيم كه امام، دو، سه روز ديگر يا مثلاً فردا وارد تهران مي شوند و ما آمادگي لازم را نداريم. بياييم سازمان دهي كنيم كه وقتي ايشان آمدند و مراجعات زياد شد و كارها از همه طرف به اينجا ارجاع گرديد، معطل نمانيم. صحبت دولت هم در ميان نبود.
ما عضو شوراي انقلاب بوديم و بعضي هم در آن وقت، اين موضوع را نمي دانستند و حتي بعضي از رفقا مثل مرحوم رباني شيرازي يا مرحوم رباني املشي نمي دانستند كه ما چند نفر، عضو شوراي انقلاب هم هستيم. ما با هم كار مي كرديم و صحبت دولت هم در ميان نبود؛ صحبت همان بيت امام بود كه وقتي ايشان وارد مي شوند، مسئوليت هايي پيش خواهد آمد. گفتيم بنشينيم براي اين موضوع، يك سازمان دهي بكنيم. ساعتي را در عصر يك روز معين كرديم و رفتيم در اطاقي نشستيم. صحبت از تقسيم مسئوليت ها شد و در آنجا گفتم كه مسئوليت من اين باشد كه چاي بدهم! همه تعجب كردند. يعني چه، چاي؟! گفتم بله، من چاي درست كردن را خوب بلدم. با گفتن اين پيشنهاد، جلسه حالي پيدا كرد.
اين روحيه من بوده است. البته آن حرفي كه در آنجا زدم، مي دانستم كه كسي من را براي چاي ريختن معيّن نخواهد كرد و نمي گذارند كه من در آنجا بنشينم و چاي بريزم، اما واقعاً اگر كار به اينجا مي رسيد كه بگويند درست كردن چاي به عهده شماست، مي رفتم عبايم را كنار مي گذاشتم و آستين هايم را بالا مي زدم و چاي درست مي كردم. اين پيشنهاد، نه تنها براي اين بود كه چيزي گفته باشم؛ واقعاً براي اين كار آماده بودم.
من با اين روحيه وارد شدم و بارها به دوستانم مي گفتم كه آن كسي نيستم كه اگر وارد اطاقي شدم، بگويم آن صندلي متعلق به من است و اگر خالي بود، بروم آنجا بنشينم و اگر خالي نبود، قهر كنم و بيرون بروم. نه خير، من هيچ صندلي خاصي در هيچ اطاقي ندارم. من وارد اطاق مي شوم و هر جا خالي بود، همان جا مي نشينم. اگر مجموعه احساس كرد كه اينجا براي من كم است و روي صندلي ديگري نشاند، مي نشينم و اگر همان كار را نيز مناسب دانست، آن را انجام مي دهم. گفتن اين مطالب شايد چندان آسان نباشد و ممكن است حمل بر چيزهاي ديگر شود، اما واقعاً اعتقادم اين است كه براي انقلاب بايد اين طوري باشيم. از پيش معيّن نكنيم كه صندلي ما آنجاست و اگر ديديم آن صندلي را به ما دادند، خوشحال بشويم و برويم بنشينيم و بگوييم حقمان بود و اگر ديديم آن صندلي نشد و يا گوشه اش ذرّه اي ساييده بود، بگوييم به ما ظلم شد و قبول نداريم و قهر كنيم و بيرون برويم. من از اول اين روحيه را نداشتم و سعي نكردم اين طوري باشم. در مجموعه انقلاب تكليف ما اين است.18/5/68
پاورقي
 


چه كساني نور چشم مردمند؟

روحاني: شخصي به امام گفته بود: «من سوار قطار خوزستان يا خراسان مي شدم، بي آنكه بليط بخرم». امام فرموده بود: «وظيفه است كه بروي و به همان اندازه بليط بخري و پاره كني». امام در كتاب كشف اسرار تصريح مي فرمايند كه با اين كه فقها همه حكومت ها غير از حكومت الهي را غاصب مي دانند، اما تا زماني كه نتوانند حكومتي را جايگزين آن كنند، نبايد با قوانين مصوبه آن مخالفت كنند. به نظر من امام در كتاب كشف اسرار، بيشتر از كتاب حكومت اسلامي سال 48 مباني را ذكر كرده اند، چون در آنجا حكمي زاده، نويسنده كتاب اسرار هزار ساله مي گويد كه فقها مدعي هستند كه حكومت متعلق به آنهاست، ولي هيچ دليلي ندارند. امام هم از قرآن، هم از روايت، هم از عقل و دليل و برهان آورده اند كه حكومت بايد به دست فقها باشد.
نكته دوم روش خود امام در مبارزه است كه نشان مي دهد امام به دنبال براندازي بودند و در روز اول آغاز نهضت يعني 16 مهر 1341، در منزل بنيانگذار حوزه علميه قم، مرحوم آشيخ عبدالكريم حائري «اعلي الله مقامه» فرمودند: « اگر ما مي خواهيم اسلام و ايران از اضمحلال نجات پيدا كند، بايد خاندان پهلوي را از بالا پايين بكشيم، چون استعمار انگليس اينها را آورده كه هم اسلام را به دست اينها از بين ببرد و هم ايران را به روز سياه بنشاند». اين جملات نشان مي دهد كه امام به دنبال براندازي بودند و كسي كه دنبال براندازي است، مشخص است كه چه مي خواهد و جالب اينجاست كه ساواك اين سخن امام را در گزارش هاي خود آورده كه من سندش را در جلد اول نهضت امام آورده ام.
نكته سوم اين كه در روش مبارزه امام كاملاً مشخص بود كه امام دارند مبارزه را عليه شاه پيش مي برند. در آنجايي كه مي گويند: «بدبخت! بيچاره! 45 سال از سنّ ات مي گذرد، هرچه را كه برايت ديكته مي كنند، نگو»، كاملاً مشخص است كه مبارزه عليه شاه است، اما همان طور كه شما عزيزان هم اشاره كرديد، بيان هدف، زمينه سازي مي خواهد. من كتاب نهضت امام خميني را در نجف نوشتم. در آنجا آورده ام كه هدف مثل يك ميوه است. اگر زود بچينند، كال و نارس است و غيرقابل هضم، اگر دير بچينند، از بين مي رود و فاسد مي شود. يك رهبر حكيم آن است كه بتواند از وقتش درست استفاده كند. اگر امام در سال 41، براندازي رژيم شاه را اعلام مي كرد، مسلماً او را از بين مي بردند.
¤ مردم هم همراهي نمي كردند...
روحاني: بله، چون خيلي از مردم هنوز به شاه علاقه مند بودند و حرف هاي عوامفريبانه شاه را پذيرفته بودند. اين كه امام در جريان حمله به مدرسه فيضيه خوشحال مي شود و مي گويد همين را مي خواستيم و خوشحال شديم، به خاطر اين است كه ماهيت شاه كاملاً برملا شد. امام در مرحله اول به دنبال آن بود كه مردم را آگاه كند و مردم، شاه ام الفساد را به درستي بشناسند تا هدف را در وقت مناسبش مطرح كند.
بنابراين همان طور كه اشاره كرديد كه امام در سخنراني روز 4 آبان 1343 گفتند: «دنيا بداند كه اينها وكيل ملت نيستند، اگر بودند من عزلشان مي كردم»، اگر جز انديشه حكومت باشد، اين حرف معنا نخواهد داشت و نشان مي دهد كه امام به مسئله حكومت كاملاً اعتقاد داشت. بنابراين چه در اصل براندازي رژيم شاه و چه در تأسيس حكومت اسلامي، روش خود امام هم بخوبي موضوع را نشان مي دهد و اين حقيقت را روشن مي كند كه امام از آغاز به دنبال براندازي رژيم شاه و تشكيل حكومت اسلامي بود.
¤ نكته ديگري كه غالباً دشمنان نظام سعي در القاي آن دارند اين است كه در زمان امام ريزشي وجود نداشت ولي پس از امام، ريزش هاي زيادي اتفاق افتاده است. آيا اين ادعا درست است؟ آيا كساني كه مدعي هستند نظام آنها را حذف كرده است، اين حذف به عملكرد خودشان مربوط نمي شود؟
رحيميان: مگر منافقين، ليبرال ها، بني صدري ها، قائم مقام رهبري ، خلق مسلمان ها، برخي از مراجع و... مصداق ريزش نبودند؟ به علاوه، مي دانيم بعد از رحلت پيغمبر اكرم (ص) عموم مردم ، مگر عده اي انگشت شمار دچار برگشت شدند: «ارتدّ الناس بعد النبي الاّ ثلاثه او اربعه». اما بعد از رحلت امام، درست برعكس بود؛ كساني كه دچار ريزش شدند، نسبت به كل جامعه، علما، مراجع و نخبگان انگشت شمارند! تازه همين تعداد هم كه ريزش پيدا كردند، از طرف نظام و رهبري حداكثر تلاش براي حفظ آنها شد ولي در واقع آنها خودشان اين بيراهه را انتخاب كردند نه نظام.
روحاني: كساني كه مدعي حذف شدن هستند، ابتدا بايد روششان مطالعه شود. آيا آنها آن گونه كه بايد و شايد پيرو ولي فقيه بودند؟ آيا آرمان ها و خط امام را كاملاً پاس داشتند؟ يا بر اين باورند كه چون از ياران امام بوده اند، هر كاري بكنند و هر راهي بروند، به دليل اين كه از ياران امام بوده اند، بايد از هرگونه برخوردي مصون باشند؟ اگر بر اين باورند كه چون مدتي در خدمت امام بوده اند ـ حالا ما كار نداريم كه يار واقعي امام بوده اند يا نايار امام ـ براي هميشه از هرگونه انتقاد و اعتراضي مصون هستند. اين حرف برادران اهل تسنن ماست كه صحابه به دليل اين كه در كنار پيامبر(ص) بوده اند، صرفاً به دليل اين كه صحابه هستند، قابل احترام هستند، درحالي كه در مكتب تشيع، در كنار پيامبر(ص) بودن و حتي همسر پيامبر بودن ملاك نيست، بلكه ملاك، عمل فرد است. امروز اگر افرادي دچار ريزش شده اند، در مرحله اول، مشكل از خودشان است، يعني كه از خط رهبري جدا شده اند، اوامر رهبري را آن گونه كه بايد اطاعت نمي كنند...
¤پرسش اين است كه كسي كه مدعي پيروي از خط امام است، آيا امروز بايد در كنار ليبرالها، غربزده ها و نهضت آزادي باشد؟
روحاني: قبل از اين بايد پرسيد كسي كه مدعي پيروي از خط امام است، آيا اصل ولايت فقيه را قبول دارد يا ندارد؟
¤ كه مهم ترين ميراث امام است...
روحاني: آيا اين را قبول دارد؟ پس اين چه جور پيروي از ولايت فقيه است؟ چگونه دارد از خط امام اطاعت مي كند؟ خود امام قبل از اين كه مبارزات را شروع كند، به اين اصل اعتقاد داشت. چرا امام از بعد از شهريور 1320 تا 1341 نهضت را آغاز نمي كند؟ در آن موقع شاه ضعيف بود و امام هم واقعاً انگيزه و انديشه براندازي داشت، ولي تا وقتي كه آيت الله العظمي بروجردي در قيد حيات بود، امام هرگز به خود اجازه نداد برخلاف نظر ولي زمان كاري انجام بدهد. البته محضر ايشان مي رفت، انتقاد مي كرد، پيشنهاد مي داد، اعتراض هم مي كرد، ولي وقتي از محضر ايشان بيرون مي آمد، نظرات ايشان را كاملاً ملحوظ مي داشت، خلاف رأي ايشان حرفي نمي زد و كلامي نمي نوشت.
حتي اگر كساني كوچك ترين تعرضي نسبت به آقاي بروجردي داشتند، امام تا آخر عمرش آنها را نبخشيد و تا روزي كه چشم از جهان فرو بست حاضر نشد آنها را كوچك ترين تأييدي بكند.
امام نسبت به اصل ولايت فقيه اين گونه بود و تا وقتي كه آقاي بروجردي زنده بود، برخلاف رأي و نظر ايشان حركتي نكرد. آن وقت كساني كه امروز مدعي پيروي از امام هستند، چگونه است كه از خط ولايت پيروي نمي كنند؟ حرفشان چيست؟ چه مي خواهند بگويند؟ امام درمورد آرمان هاي خود هيچ وقت كوتاه نيامد. تعبير امام از نهضت آزادي اين است كه تا اين كشور را به دست امريكا ندهند، دست از توطئه برنمي دارند. حالا چطور شده كه اينها ياران جان در جاني نهضت آزادي شده اند؟
امام در مورد امريكا هرگز كوتاه نيامد و امريكا را دشمن قسم خورده ايران و مسلمانان مي دانست، آن وقت آقايان مي گويند ما همان موقع هم به امام نامه نوشتيم كه با امريكا كنار بياييم، چه فرقي بين امريكا با چين و شوروي هست؟ اين حرف ها را در همان سال هاي اول نهضت هم مخالفين مطرح كردند و امام جواب داد. در سال 43 كه امام تازه از زندان آزاد شده و عليه اسرائيل سخنراني تندي را ايراد كرد، بعضي از آخوندهاي بي سواد تهران الم شنگه راه انداختند كه «الكفر مله واحده»، ايشان چرا دائماً از اسرائيل مي گويد؟ امام مي گويد من از اين كه جمله «الكفر مله واحده» از سوي سازمان ملل سر زبان ها افتاده، متأسفم. اين كلام خلاف نص قرآن كريم است. ما در احكام ديني كافر حربي و كافر غيرحربي داريم. يعني چه كه چه فرقي بين روسيه و امريكا و چين هست؟ الان امريكا به عنوان يك دشمن اصلي و قسم خورده در مقابل ما ايستاده. پيامبر اكرم(ص) با يهودياني كه كافر حربي نبودند، پيمان مي بست و با كفار حربي مي جنگيدند.
امروز كساني كه در خط اصيل امام و پايبند به خط امام باشند، نور چشم مردم هستند. ملت محال است امام را دوست داشته باشد و ياران و پيروان امام را طرد كند. اگر اينها امروز نمي توانند در ميان مردم، سر بلند كنند، اگر نمي توانند حتي در ميان مردم بيايند و با آنها حرف بزنند، مشخص است كه از خط امام منحرف شده اند، والا مردم كه عوض نشده اند. اينها مدعي هستند كه مخالفان آنها بي سيم به دست ها هستند. پس مردم مرده اند؟ مردم امكان ندارد اجازه بدهند به كسي كه در خط امام است، كوچك ترين اهانتي بشود و همان طور كه پشت سر امام ايستاده بودند، پشت سر رهبر ايستاده اند و خط امام را پاس مي دارند، از ياران امام هم با همه وجودشان حمايت مي كنند. اگر مردم در صحنه نباشند و به تعبير اينها مرده باشند، نظام ما نمي تواند پا برجا بماند. قدرت نظام ما به اين مردم است. اين مردمي كه پشت سر نظام ايستاده اند، پشت سر ياران امام هم ايستاده اند. اگر مردم نسبت به اينها بي توجه شده اند، بايد ببينند خودشان چه كرده اند كه به اين روز سياه نشسته و نزد مردم مطرود و منفور شده اند.
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14