(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 12 تير 1391 - شماره 20246 

نگاهي به فيلم سينمايي «شبكه» اثر ايرج قادري
يك راه مطمئن براي شكنجه تماشاگر بيچاره!
نگاهي به بحران جديد اكران سينماهاي كشور
سينما قرباني منفعت طلبي ها
به بهانه برگزاري نخستين جشنواره فيلم هاي ويدئويي تله فيلم و راه هاي پيش رو
سينما و آخر الزمان-1
مقاصد نهفته صهيونيسم مسيحي درهاليوود
نگاهي به جنجال رسانه اي براي انتخابات رياست جمهوري درآمريكا
رسانه وانتخابات: دموكراسي يا فريب؟

نگاهي به فيلم سينمايي «شبكه» اثر ايرج قادري
يك راه مطمئن براي شكنجه تماشاگر بيچاره!

محمد قمي خسته كننده است! خسته كننده و فرساينده و مايه نااميدي، گفتن و نوشتن از سينماي اين روزهاي ايران. حكايت اين فيلم هاي باسمه اي و جعلي و بي طعم و هرهري مسلك و بي هويت. و البته اين «بي هويت» از همه چيز بدتر و وخيم تر و خطرناك تر است. نمونه اش همين فيلم «شبكه» كه ديدنش بيش و پيش از هر چيز يك شكنجه روحي حسابي و تام و تمام است براي بيننده بخت برگشته! باري؛ فيلم سينمايي «شبكه»، دو سال پيش توليد شد. درحالي كه ايرج قادري كارگردان فيلم دچار سرطان ريه و ناخوش بود. و اينك پس از دو سال به مناسبت درگذشت ايرج قادري به روي پرده رفته است. اين هم از همان حكايت هاي عجيب و غريب است كه باعث مي شود حتي اكران يك فيلم هم با حيات و ممات سازنده اش ارتباط مبنايي پيدا كند و در زندگي و مرگ فيلم هم نقش موثر و مستقيمي داشته باشد! فيلم البته اثر نازل و غير قابل تحملي است. نسخه اي دمده از فيلم فارسي هاي دهه 40 و 50 با همان نشانه ها و ميميك ها و ادا و اطوارهاي دفرمه و بي معنا و مهمل كه ايرج قادري يكي از مكتب سازان و صاحب سبك هايش به شمار مي رفت. فيلم «شبكه» به معناي تام و تمام كلمه، يك شكنجه روحي براي مخاطبانش تدارك ديده و با فروپاشي همه چيز، از ساختار گرفته تا ميزانسن و شخصيت پردازي و تيپ سازي و ديالوگ و كارگرداني و... خلاصه كليت و جزئيت سينما، او را از فيلم ديدن منزجر مي گرداند. داستان از اين قرار است كه حسابدار يك شركت بزرگ به كلاهبرداري عده اي از شركاي خود پي مي برد. او تصميم مي گيرد رئيس شركت را درجريان اين ماجرا قرار دهد. در اينجاست كه عده اي با تهيه فيلم زندگي خصوصي او تصميم مي گيرند او را به سكوت كردن درباره اين ماجرا وادار نمايند و... گرچه حرف زدن پشت سرمرده، كار چندان خوشايندي نيست ولي درمقام نقد فيلم شبكه - كه البته عنوان فيلم را با اغماض و مسامحه بايد برآن اطلاق كرد- بايد گفت كه اين نافيلم نازل و بي طعم و باسمه اي، خيلي خيلي سرهم بندي شده و بد، به مخاطب عرضه شده و كاش مرحوم قادري باز هم زنده مي ماند تا بلكه فيلم درمحاق مي ماند و هرگز رنگ پرده نمي ديد، نه اينكه قادري برود و فيلمش اكران شود! حتي عناصري مثل حضور اكبر عبدي و تيپ سازي از نيما شاهرخ شاهي هم به جاي افزودن برجذابيت بازي ها و بسترسازي براي روايت وقايع، تبديل به موقعيتي سخيف و سبك مي شود كه اصلا نمي تواند داستان و فيلم را پيش ببرد و تماما درجا مي زند و فضايي فرسايشي را براي بيننده به وجود مي آورد. چرا بايد مخاطب براي ديدن اين فيلم به سينما برود؟ براي داستان باسمه اي يا چهره هاي كج و معوج بازيگران؟ براي آبكي بودن موقعيت ها يا فرتوت بودن ترفندها؟ نكند براي حظ بردن از بازسازي سبك فيلم فارسي دهه 40 و 50 كه امروزي هم نشده اند و فقط بر بار فانتزي و كاريكاتور گونه فيلم افزوده اند؟ شبكه مصداق تام و تمامي از باژگونگي و بحران و سرگشتگي و بي هويتي بخش غالب سينماي امروز ايران است! نيست؟

 

نگاهي به بحران جديد اكران سينماهاي كشور
سينما قرباني منفعت طلبي ها

حسين كارگر
اتفاق جديدي نيست؛ سينماي كشورمان بار ديگر سيبل ضربات آسيب زاي منفعت طلبي ها شده است. موضوعي كه طي دو دهه اخير بر سينماي ايران سايه افكنده، اما هر گاه كه چون غده اي چركين تورم كرده و سرباز مي كند، عفونت آن كل موجوديت اين عرصه را آماج آلودگي قرار مي دهد.
عادي ترين شكل آسيب هايي كه جريان هاي سوداگر و كاسب كار به سينماي كشورمان مي زنند، در مانور گسترده آثار سطحي و بعضا مبتذل و در مقابل مظلوميت فيلم هاي فرهيخته و داراي بار محتوايي ارزشي است. همچنين اكثريت بودن فيلم هاي ضدارزشي و تجارتي و داراي مضامين مخرب در سينماي كشورمان، حاصل فعاليت همين جريان هاست.
بحران هاي اخير در اكران سينماهاي كشور هم تازه ترين دستاورد سوداگران سينمايي است كه در اين روزهاي گرم تابستاني فضايي سرد را بر سينما حقنه كرده اند. به خصوص با شرايطي كه شوراي صنفي نمايش، به عنوان مسئول اصلي اكران سينماهاي كشور ايجاد كرده است.
ماجرا از آنجا آغاز شد كه اوايل سال جاري رئيس حوزه هنري اعلام كرد 20 فيلم سينمايي ناهنجار و مخرب كه مناسب نمايش براي عموم مردم نيست را در سينماهاي متعلق به حوزه هنري اكران نمي كند . اين صحبت هاي محسن مومني شريف با حاشيه هاي زيادي همراه شد، تا اينكه چند روز پيش رئيس هيئت مديره جامعه صنفي تهيه كنندگان در قبال اين موضع درست و بجاي رئيس حوزه هنري اعلام كرد هيچ فيلمي براي اكران به سينماهاي حوزه هنري و ازجمله سينما آزادي ارائه نمي شود . درواقع، اين شورا در واكنش به اقدام حوزه هنري براي ممانعت از اكران فيلم هاي سخيف و آلوده تصميم به تنبيه حوزه گرفته و اعلام كرده كه ديگر اجازه اكران هيچ فيلمي را در سينماهاي حوزه هنري نمي دهد!
يكي از آثاري كه مي توان آن را قرباني اين شرايط دانست، فيلم «شور شيرين» است. البته فيلم هاي ارزشي و دفاع مقدسي همواره با مهجوريت و مظلوميت مضاعفي مواجه هستند. مشكل اساسي اين گونه آثار، اكران محدود است كه علت آن هم به همان منفعت طلبي برمي گردد كه به آن اشاره شد. اما با وضعيت به وجود آمده، مظلوميت اين فيلم مضاعف شده است. چون حالا اين فيلم امكان اكران شدن در سينماهاي وابسته به حوزه هنري را ندارد و اين يعني فيلم «شور شيرين» بخش زيادي از شانس فروش و برخورداري از تماشاگر را از دست داده است.
جواد اردكاني، كارگردان اين فيلم در اين باره مي گويد: منفعت طلبي شوراي صنفي اكران نوروز را به آنجا رساند و سينما را دچار اين چالش ها كرد .
وي در بخشي از گفت و گوي مفصلي كه با فارس انجام داده توضيح داد: اكران در گروكشي شوراي صنفي و حوزه هنري افتاده است. يك مسئول فرهنگي به ما بگويد شوراي صنفي چه جايگاهي دارد؟ اگر بخش دولتي است كه اين رفتارش با فيلم هاي ارزشي اشتباه است، اگر بخش صنفي و خصوصي است از كجاي صنف اين شورا درآمد. اين شورا در كدام انتخابات انتخاب شد و چه ربطي به صنف دارند؟
وي ادامه داد: زماني كه مديريت فرهنگي مسئله اصلي اش اين باشد كه در موضع تهاجمي بخواهد يك عده را سرجايشان بنشاند و براي اين دعوا نياز به عده كشي داشته باشد يك عده آدم حاضر به دعوا هستند، آن ها آدم هاي مديريت مي شوند آدم ها به نفع مديريت فرهنگي تمام مي كنند اما توقعات مختلف خواهند داشت. من به ياد نمايشنامه اي مي افتم كه مردم در روستا با مشكل گرازها مواجه مي شوند، تفنگچي ها را اجير مي كنند تا از شر گرازها در امان بمانند. بعد از اين مردم نمي دانند چگونه از شر تفنگچي ها خلاص شوند. سينما چگونه از شر اين تفنگچي ها خلاص شود. تا كي باج خواهي؟
باج خواهي و منفعت طلبي شوراي صنفي اكران نوروز را به آنجا رساند و ما را دچار اين چالش ها كرد. چرا سودش را بايد آقايان در شوراي صنفي ببرند و هزينه اش را نظام بدهد؟ نظام سر اتفاقات اكران نوروز و قصه خانه سينما
كم هزينه داد؟ آيا دائم بايد نظام هزينه بدهد و آقايان سود خودشان را ببرند و در اين جنگ قدرت دنبال اهداف كثيف خود باشند. اگر مديريت فرهنگي به دنبال حل اين قضايا نيست پس به دنبال چه چيزي هست؟ چه كسي بايد اين مسايل را حل كند؟
اردكاني افزود: در شرايطي به ما گفتند فيلم اكران
مي شود كه ما تنها سه روز فرصت داشتيم . اين چه شوراي صنفي است كه سه روز براي اكران مناسب فيلم نيست و تاكيد مي كند چون ما گفتيم بايد اكران كنيد. نبايد يك حرف غيرمنطقي را به دستور العمل تبديل كنيد، مگر وحي منزل است. چرا در اين شرايط مي گويند «شور شيرين» اكران شود چون فيلم ديگري حاضر نيست اكران شود. آقايان شوراي صنفي نمي خواهند فيلم هايشان را اكران كنند و اكران عيد فطر را قبضه كردند. دولت خودش پول ساخت فيلم را داده است، موضوع فيلم را تاكيد مي كند و مديران در كنار اين فيلم ها عكس يادگاري مي گيرند اما نمي گويند در اين وقت مرده نبايد فيلم ارزشي اكران شود. بايد تدبيري براي اين وقت انديشيده شود نه اينكه در اين وقت مرده فيلم ارزشي اكران شود. مديران دقت نمي كنند اما ما بايد مصاحبه كنيم تا مديران فارابي متقاعد شوند فيلم در اين اكران نابود مي شود.
در همين زمينه، كارگردان ديگري نيز مي گويد: لج بازي جامعه صنفي تهيه كنندگان به ضرر سينما است.
حبيب الله بهمني با اشاره به اقدام جامعه صنفي
تهيه كنندگان در قبال موضع بجاي حوزه هنري در عدم نمايش فيلم هاي مساله دار، گفت: نتيجه اين لج و لج بازي ها باعث آسيب رساندن به سينما مي شود.
وي تصريح كرد: به نظر من در مجموع نتيجه اين لج و
لج بازي ها باعث مي شود به سينما آسيب جدي وارد شود و دودش به چشم سينماگران خواهد رفت. كارگردان «سيب و سلما» در ادامه افزود: به نظر مي رسد با وساطت مي توان اين مسائل را حل كرد .
بهمني در ادامه افزود: در اين مسئله هم حوزه ضرر خواهد كرد و هم جامعه صنفي تهيه كنندگان، به نظر من به جاي تفرقه افكني بايد با
هم فكري سينما را از بحران نجات بدهيم .
 

به بهانه برگزاري نخستين جشنواره فيلم هاي ويدئويي تله فيلم و راه هاي پيش رو

عليرضا قبادي
با پيشرفت دوربين هاي ويديويي و ارتقاء كيفيت و گسترش كاربري آنها كم كم ساخت فيلم هاي ويديويي طرفداراني پيدا كرد و بسياري از هنرمندان جوان و كهنه كار بخت خود را در اين فضا آزمودند. رسانه ملي هم براي تأمين برنامه هايش فضاي مناسب تري براي ساخت فيلم هاي ويديويي ايجاد كرد. تله فيلم كار خود را در تلويزيون با فيلم هاي به اصطلاح مناسبتي آغاز كرد و كم كم به سمت موضوعات آزاد سوق داده شد. با گسترده تر شدن تله فيلم ها تهيه كنندگان، شبكه خانگي را نيز بستر مناسبي براي ديده شدن توليداتشان يافتند. توليد و پخش فيلم هاي ويديويي از طريق تلويزيون و هم توزيع در شبكه خانگي باعث رشد و گسترش بيش از پيش اين صنعت شد تا آنجا كه برگزاري نخستين جشنواره فيلم هاي ويديويي در دستور كار مديران فرهنگي قرار گرفت.
رويكرد نخستين دوره جشنواره توسط مجريان آن تلاش در جهت ارتقاء كيفيت فيلم هاي ويديويي عنوان شد. چه آنكه كيفيت، حلقه مفقوده فيلم هايي است كه با كمترين هزينه و محدودترين زمان ساخته مي شوند و جز پر كردن جاي خالي يك برنامه مناسبتي، هم و غم ديگري ندارند.
اما جشنواره به دليل ايجاد فضاي رقابتي، ارزيابي و ديده شدن توسط خبرگان و كارشناسان، بستر مناسبي را فراهم مي كند تا هنرمندان به ارتقاء كيفي آثارشان هم توجه كنند. قطعا پس از برگزاري اين جشنواره، ويديويي سازان از اين پس هنگام ساخت آثارشان به جشنواره سال آينده نيز نيم نگاهي خواهند داشت و خود را براي رقابت در يك فضاي حرفه اي آماده مي كنند. رشد كيفيت در آثار ويديويي باعث جذاب شدن و افزايش مخاطب مي شود. جدي تلقي شدن فيلم ويديويي توسط مخاطبان باعث هويت يافتن اين گونه فيلم ها خواهد شد. تله فيلم تاكنون مقدمه اي براي راه يابي هنرمندان جوان به دنياي سينماي نگاتيو به شمار مي رفت، اما در صورتي كه هنرمندان اين رشته بتوانند با بهينه سازي در توليد آثارشان به آن هويت مستقل ببخشند مي تواند گام بلندي در پيشرفت فيلم هاي ويديويي باشد.
اما در رشد كمي و كيفي آثار ويديويي كه به گونه اي از توليدات هنري بدل شده است بايد نكاتي را هم مورد تأمل قرار داد.
1- چندسالي است توليدات سينماي ايران از جهت كيفيت محتوايي و ساختاري دچار واخوردگي هاي بسياري شده است. فقدان هويت اسلامي و ملي، واژگونه نشان دادن ارزش هاي اخلاقي، نقد غيرعلمي دين، تعريف واقعيت هاي دفاع مقدس، مخدوش كردن چهره زنان، تخريب ساختارهاي انقلاب و... در بسياري از توليدات سينمايي اپيدمي شده است.
اين در حالي است كه سينماي يك كشور دركاركرد بين المللي خود شكلي ديپلماتيك دارد و ويتريني از فرهنگ يك ملت به حساب مي آيد و در حوزه درون مرزي نيز داراي قابليت فرهنگ سازي است. اما متأسفانه سينماي ايران طي سال هاي اخير در هر دو حوزه عملكردي معكوس داشته است. حال اينكه جريان گسترده ديگري از توليدات تصويري درحال شكل گيري است كه اتفاقا به واسطه شبكه توزيع خانگي و همين طور رسانه ملي ارتباط بيشتري نيز با خانواده ها برقرار مي كنند. اما در صورتي كه دراين توليدات از هنرمندان متعهد و ارزشي استفاده نشود و همچنين نظارت كافي و سازنده بر آنها وجود نداشته باشد قدرت تخريب بيشتري خواهد داشت و تبديل به غول بي شاخ و دمي خواهدشد كه متوليان فرهنگ، ديگر از پس مهاركردن آن برنخواهند آمد. لذا لازم است از ابتداي كار، با دقت و توجه ويژه اي به اين گونه آثار پرداخت تا در آينده شاهد كاركردهاي مفيد آن در جامعه باشيم.
2- تنزل كيفيت تكنيكي در آثار ويديويي به بهانه فوريت در توليد و يا محدوديت در سرمايه گذاري به مرور زمان باعث پايين آمدن سطح سليقه و توقع مشتريان اين گونه فيلم ها خواهدشد. تنزل توقع مخاطب در اين عرصه به توليدات سينمايي و تلويزيوني نيز تسري خواهد يافت و اين بي سليقگي و كم توجهي به مخاطب، كاهلي هنرمندان را در خلق آثار فاخر و ارزشمند درپي خواهد داشت.
3- با توجه به ضعف فيلم هاي سينمايي در جلب مخاطب و رنجوري مالي سينما به دليل بي توجهي به نيازهاي فرهنگي جامعه رقيبي شكننده در مقابل فيلم هاي ويديويي قرارگرفته است. در صورتي كه تله فيلم ها به ارتقاء سطح كيفي بپردازند بازار خوبي در شبكه خانگي چشم انتظار آنهاست كه البته اين باعث افت گيشه سينماها خواهدشد. با اين احوال مي توان اميدوار بود كه اين شرايط باعث برانگيخته شدن حس رقابت در سينماگران منفعل شود و آنها را در موقعيت جبران مافات قرار دهد.
برگزاري نخستين جشنواره فيلم هاي ويديويي به معناي ورود آن به حوزه حرفه اي فرهنگي و هنري است. لذا اميدواريم مديران فرهنگي در ابتداي كار با دلسوزي به نظارت و مراقبت از اين طفل نوپا بپردازند و با جهت دهي متناسب با اهداف متعالي اسلام و انقلاب باعث كارآمدشدن آن در حوزه هاي مختلف فرهنگي جامعه اسلامي شوند.
 

سينما و آخر الزمان-1
مقاصد نهفته صهيونيسم مسيحي درهاليوود

مصطفي انصافي
پرداختن به مقوله آخرالزمان و آينده بشريت و جهان از جمله مسائل مهم و اساسي عصر حاضر تلقي مي شود. انسان همواره به آينده نظر خاصي داشته، از اين رو پرداختن به اين قبيل مسائل را مي توان جزئي از فطرت بشري دانست و بواسطه اين امر هيچ مكتب و ايدئولوژي نيست كه به اين مقوله بي تفاوت باشد و همه اين مكاتب از گذشته تا به حال و هم چنين آينده به انحاء مختلف اين موضوع را هدف واكاوي قرار داده و براي آن راهكار ارائه داده اند.
تمامي انبياء و مكاتب آسماني در طول بشر همواره به بشريت مژده داده اند كه جهان پس از طي فراز و نشيب هاي متعدد در عرصه نبرد دو نيروي حق و باطل در نهايت شاهد پيروزي آخرالزماني جبهه حق و انهدام كامل جبهه كفر و باطل خواهد بود و در اثر اين اتفاق يك حكومت واحد عادله جهاني تشكيل خواهد شد كه عدل را در سراسر كره زمين خواهد گستراند.
البته دراين ميان مكاتب و انديشمنداني هم هستند كه با مشاهده تاريخ سراسر رنج و مرارت اكثريت انسان ها در جوامع مختلف و مظلوميت پيروان حق و زيستن در جهاني مملو از ظلم، تعدي، تجاوز و همچنين تجربه قتل هاي مختلف در طول تاريخ و موارد مشابه دچار سردرگمي مي شوند و برخلاف ميل دروني و فطري خود، آينده و جهان را بسيار تاريك و وحشتناك مي بينند. از اين موارد استثنايي كه بگذريم ملاحظه خواهيم كرد كه اغلب مكاتب و تفكرات بشري هريك به فراخوار قلمرو ايدئولوژي خود آرمان هايي را براي آينده و مقصد كاروان بشر در دنيا مدنظر دارند. قدر مشترك، ديدگاه هاي تمامي مكاتب و همچنين اديان الهي در برخورد با اين موضوع، پايان يافتن عمر ظلم و ستم؛ بي عدالتي، تبعيض، كفر و شرك و نفاق و دركل پيروزي نهايي جبهه حق عليه باطل با ظهور منجي موعود و تشكيل حكومت عدل جهاني است.
در دنياي رسانه اي امروز مقوله آخرالزمان نيز در كنار ديگر مقولات وارد عرصه رسانه ها شده است و دراين عرصه بحث از آخرالزمان دائما تكرار و باز توليد مي شود. دراين ميان غرب و شيپور تبليغاتي آن يعني هاليوود نيز بيش از پيش در سوداي تفسير مقوله آخرالزمان به نفع فرهنگ تبليغي خود بوده و چيزي حدود 50 سال است كه هاليوودنشينان آخرالزمان را بدل به يكي از سوژه هاي درآمدزا و درعين حال تعيين كننده خود كرده اند كه با استفاده از آن ايستارهاي سياسي خود را به ذهن مخاطب بنشانند. آخر الزمان به خودي خود دغدغه هاليوود نبود بلكه عطف توجه ديگر اديان و به ويژه اسلام به مسئله انتظار و آخرالزمان و منجي باعث شد تا آنان نتوانند به راحتي از كنار اين مسئله عبور كنند.اين امري روشن است كه تحليل پيروزي انقلاب اسلامي بدون درك مفاهيم آخرالزماني مثل منجي موعود (حضرت وليعصرعج) و مفهوم انتظار قابل فهم نيست. اين مفاهيم، خزانه تسليحاتي امام امت و مسلمان ايراني در راه به پيروزي رساندن انقلاب اسلامي بود، از اين رو غرب خصوصا در سه دهه اخير به دليل شكستي كه از جانب پيروزي انقلاب اسلامي چشيد مسئله آخرالزمان را در دستور كار خود قرار داد تا تفسيري باب ميل خود را از آن به جهانيان حقنه كند. غرب دانست كه چيزي غيراز امكانات و تجهيزات نظامي و تكنولوژي هم وجود دارد كه ضمن بسيج مردم و هماهنگي در اعتقاداتشان، اين نيرو را به آن ها مي بخشد كه درعين كمبود امكانات با تكيه بر ايماني قوي در جبهه هاي نبرد براي شهادت و كشته شدن در راه خدا از هم سبقت بگيرند به واسطه همين حيرت بود كه براي شناخت فرهنگ انتظار درسال 1984 (1362) كنفرانسي در اسرائيل در شهر تل آويو برگزار شد تا به تاثير اعتقاد به مهدويت درميان مسلمانان به ويژه شيعيان ايران بپردازد. از آن پس بود كه هاليوود توجهش به اين منجي جلب شد و اهميت آن را درك كرد. هاليوود تاثير مهدويت را در تعارض با خواسته هاي خود ديد و سعي كرد برضد آن فيلم بسازد و ماجرا را به گونه اي ديگر جلوه دهد. غربي ها معتقدند اگر بتوانيد آينده را پيش بيني كنيد، خودتان هم مي توانيد آن را بسازيد.
هاليوود كه به تاثير تصوير در فرهنگ سازي و تغيير مباني فكري و اعتقادي جوامع ايمان آورده بود، به سرعت شروع به ساخت و تهيه فيلم هايي كرد كه به نوعي به آخرالزمان و ظهور منجي مي پرداخت.
«اورسن ولز» كارگردان يهودي مشهور سينماي هاليوود فيلمي ساخت به نام «پيشگويي هاي نوسترآداموس» و در اين فيلم منجي را كسي معرفي كرد كه نام آخرين پيامبر را بر خود دارد و مسلمان است، اما به حدي كشتار مي كند و برخوردي وحشيانه با مردم دارد كه عملا هر كسي از او متنفر خواهد شد. لباس او عربي مانند است و دستاري بر سر دارد. پيام كل فيلم آن است كه اين منجي مسلمانان فرد محبوبي نخواهد بود و 600 ميليون مسلمان در خاورميانه وجود دارند كه ثروت عظيمي از گاز و نفت و ذخاير طبيعي در اختيار دارند و براي صلح جهاني خطرناكند. ولز براي اين فيلم اسكار هم گرفت.
قرائتي كه در هاليوود از آخرآلزمان مي شود به نوعي قرائت مسيحي- صهيونيستي است. صهيونيسم مسيحي از پيروان مذهب پروتستانيسم تشكيل شده كه به دليل مبالغه گري در كتاب مقدس به يهودي گري شهرت يافته اند. اين گروه با كشف قاره آمريكا و بعدها سرمايه گذاري و سياست گذاري در آن توسط يهودي ها به پشتوانه جريان ماسوني كشور انگلستان از اواسط قرن 16 تاكنون گام به گام در سياست خارجي آمريكا ايفاي نقش كرده اند. مؤسسات ديني راستگراي مسيحي از دهه 80 به بعد مردم كشورهاي غربي را به ايمان جمعي نسبت به وقوع حادثه اي بزرگ در سرزمين شام توجه دادند. در مبناي پيشگويي هاي نوسترآداموس چنين عنوان كردند كه ميليون ها نظامي از عراق به سوي قدس حركت مي كنند اما نيروهاي مومن حضرت مسيح راه آنها را سد كرده و همگي در دره اي به نام آرماگدون درگير مي شوند. جريان مسيحي- صهيونيستي موجود در آمريكا بر اين نظر است كه حمايت از اسرائيل براساس دستورات انجيل است كه سرانجام آن به جنگ بزرگ (آرماگدون) و سلطنت هزار ساله منتهي خواهد شد. صهيونيست ها با نفوذ در مسيحيان و ضمن ائتلاف با راستگرايان مسيحي از آنها به عنوان ابزاري در خدمت اهداف و منافع اسرائيل استفاده مي كنند، چرا كه رشد و گسترش راستگرايان مسيحي در آمريكا با كمك و ائتلاف لابي صهيونيستي بود و در سايه اين فعاليت ها جريان صهيونيسم مسيحي در داخل مذهب پروتستان پديدار شد كه در آمريكا تحت عنوان ائتلاف مسيحي شناخته مي شود.
مهم ترين عقايد صهيونيسم مسيحي بر سه محور استوار است: نخست ايمان به بازگشت مسيح و مشروط دانستن اين بازگشت به تشكيل دولت اسرائيل. دوم تشكيل دولت اسرائيل به شرط بازگشت يهوديان به فلسطين و سوم اينكه تنها دين خداوند يهوديت است و آنان قوم برگزيده هستند.
از دهه 80 به بعد اين انديشه با به قدرت رسيدن ريگان در آمريكا به غايت گسترش يافت. دولتمردان آمريكا در عرصه فكري و فرهنگي تلاش همه جانبه اي را براي حقنه كردن فرهنگ و ايستارهاي اين چنيني بر جهانيان به عمل آورده اند. در اين راه اينان با تمام قوا به تخريب چهره مهدويت اسلامي رو آورده اند و درصدد هستند كه چهره مسيحي يهودي وار خود را از آخرالزمان ارائه دهند. رويكرد هاليوود به بحث آخرالزمان مثل ديگر رويكردهايش ناظر به فكر، برنامه ريزي و انديشه قبلي است. هاليوود صرفا از اين جهت كه آخرالزمان سوژه ناب، بديع، جذاب و تماشاگرپسندي است سراغ آخرالزمان نرفته است. گيريم كه جذابيت در همه مؤلفه هاي تصويري هاليوود به عنوان يك اصل رعايت مي شود ولي اقبال هاليوود به آخرالزمان صرف جذاب بودن اين سوژه نبوده و مقاصد كاملا جدي و نهفته اي در اين رويكرد وجود داشته است. هاليوود با ساخت اين فيلم ها قصد دارد ترس و وحشت ناشناخته و هولناك و عظيمي را در ديدگان مخاطب ساده و بي دفاع خود ماندگار سازد تا تعابير اصلي آخرالزماني ناشي از كتب غيرآسماني مانند تلمود را به خورد مخاطب دهد. در 95 درصد اين فيلم ها منجي يك آمريكايي خوب يا مسيحي يا يهودي است. آدم هاي بد ماجرا هم يا شرقي هستند يا مسلمان، يا يك شرقي مسلمان و عمدتا هم از نژاد عرب. سينماي آخرالزماني قالب مناسبي را در اختيار سياستگذاران فرهنگي غربي داده تا به واسطه جذابيت آن بتوانند انگاره هاي خود را راجع به بشريت، زندگي و نهايت جهان به تصوير بكشند و آن را به خورد مخاطبان حيرت زده خود بدهند.
ادامه دارد
 

نگاهي به جنجال رسانه اي براي انتخابات رياست جمهوري درآمريكا
رسانه وانتخابات: دموكراسي يا فريب؟

م. حميدي اگر چه موضوع رسانه و مطالعات نظري و كاربردي آن، موضوعي است كه تقريباً از نيمه دوم قرن بيستم يعني از حدود نيم قرن پيش -مورد توجه كارشناسان،انديشمندان و كانون هاي سياسي- اقتصادي جوامع مدرن- براي القاء ايدئولوژي وكاركرد اقتصادي آن -قرارگرفته است، با اين حال بايد دانست كه حضور و بهره برداري از آن (رسانه) عمري به قدمت تمدن هاي باستاني و تاريخ ابناي بشر دارد. براي مثال كتيبه هاي هخامنشي و لوح هاي گلي به دست آمده از تخت جمشيد و بيستون؛ مبتني بر تسلط داريوش بر سرزمين هاي اطراف و شرح حال اقوام مختلف در ساخت تخت جمشيد، يا نقوش برجسته اقتدارگرا بر ستون ها و طاق نصرت هاي روم، كه پيش از هر چه ماهيت تبليغ سياسي و نمايش قدرت حاكمان وقت را داشتند. بدين ترتيب مي توان اساس رسانه و ويژگي پايه آن را تبليغ و ترويج قدرت حاكم يا به زبان امروزي؛ بسط و گسترش ايدئولوژيك [نظام] سلطه، يا همان هژموني قلمداد كرد كه با به كارگيري هنر و تكنولوژي سعي بر تاثيرگذاري جمعي و تفوق ايدئولوژيك دارد. به بيان ديگر؛ رسانه با يك كارگيري زبان نمادين (هنر) و تكثير فن آورانه آن (تكنولوژي)، سعي در مشروعيت -بخشي و تحكيم [نظام] سلطه و بسط ايدئولوژيك آن ميان اذهان توده و طبقات مختلف جامعه مي نمايد. دراين حال، اگر چه با تكثير و انتشار نمادها نشانه ها، و در مجموع زبان سياسي ميان اقشار مختلف جوامع، امكان نقد اجتماعي قدرت حاكم يا سياست نيز همچنان كه بنيامين در «اثرهنري درعصر تكثير مكانيكي» اشاره مي كند مانند نقد فرهنگ و هنر، براي عموم مهيا و امكان پذير مي شود، با اين همه ايدئولوژي سلطه با حفظ نهادها- از مؤسسات آموزشي مانند مدارس و دانشگاه ها گرفته تا سازمان هاي پليسي و امنيتي - و با سياست گذاري هاي بلند مدت مديريت شده)،قدرت و نقد آن را خارج از محدوده سلطه و فقط درحد يك بازي زباني يا تفريح و سرگرمي سياسي براي اذهان توده و فرهنگ عمومي نگاه مي دارد و بدين ترتيب - درست مانند يك بازي يا يك نمايش- بعضي از حالات و قواعد را حفظ و تكرار مي كند و آن را به مثابه يك نماد فرهنگي يا يك لرزش اخلاقي يا اجتماعي، با واژگان و معاني دهان پر كني مانند؛ آزادي، انتخابات، دموكراسي و از اين قبيل براي سرگرم نگاه داشتن توده به كارمي گيرد. بايد توجه داشت كه اين سرگرمي دست كم از دو لحاظ معنا و اهميت دارد: نخست به لحاظ بي خبري، يعني فريب يا آگاهي هاي كاذبي كه با نمادهاي زيبا، هيجانات غالباً اگزوتيك و مفاهيم بلندپروازانه مانع رشد اطلاع و آگاهي حقيقي براي اذهان توده و لايه هاي مياني جوامع مي شود سپس به لحاظ رضايتمندي، يعني القاء و ترويج ايدئولوژي هايي كه به سبب آن عموم مردم- دانسته يا ندانسته- وضعيت موجود را مي پذيرند و البته خود را نه تنها مختار و آزاد كه حتي سهيم در اين پذيرش نيز مي پندارند و حال آنكه غالبا از بي خبري خود بي خبرند. نمونه اعلاء و ناب چنين نمايش و سرگرمي را مي توان هر چهار سال يك بار در آنچه به نام مبارزات انتخاباتي در ايالات متحده روي مي دهد مشاهده كرد. جنجال هاي رسانه اي، نشست هاي مطبوعاتي و كمپين هاي انتخاباتي، درست مانند كازينوهاي پرزرق و برق، كلوب هاي دنس و [قمار] بازي و كارناوال هاي فانتزي، هر چهار سال يك بار در جهت مشاركت هرچه بيشتر مردم در بازي هايي كه نامش را دموكراسي گذاشته اند اوج مي گيرند. مطبوعات جمهوري خواه از سياست هاي حزب مقابل خرده مي گيرند و سياست خارجي آقاي رئيس جمهور را به باد انتقاد مي گيرند. از آن سو، رسانه هاي دموكرات براساس قاعده اي متعارف، بازي را در حوزه اقتصاد داخلي پيش مي برند، حال آنكه نتيجه همواره يكسان است؛ چه جمهوري خواه و چه دموكرات، به هر حال حضور نظامي در خاورميانه ادامه مي يابد، ناتو گسترش پيدا مي كند، بانك هاي خصوصي تامين بودجه مي شوند و به كمپاني هاي اسلحه سازي جهت رقابت در بازارهاي جهاني كمك مالي مي شود و هزار و يك سياست آشكار و پنهان ديگر به نام دموكراسي و تنها با هدف سرگرمي و رضايتمندي شهروندان آمريكايي، اجراء يا متوقف مي شود. همچنان كه بودريار با تمثيل ديزني لند- در وانموده ها(1) -به توصيف ميزان واقعي بودن واقعيت براي انسان امروزي، و با تحليل شهرهاي آمريكائي (نيويورك، نماد گسترش عمودي و لوس آنجلس، نماد گسترش افقي)- در آمريكا (2)-به تبيين تصنعي، پوچ و متناقض بودن مفهوم تغيير، گسترش و پيشرفت در جهان امروزي مي پردازد، انسان ناخودآگاه به هاليوود و منطق آمريكائي اش مي انديشد. بازيگراني كه در شبكه هاي جهاني نامزد خوش چهره ترين هنرپيشه مرد يا كانديداي جذاب ترين بازيگر زن مي شوند و فيلم هايي كه در نشريات پرتيراژ هنري، سياسي و اجتماعي درصدر اخبار داغ انتخاباتي قرار مي گيرند. در آمريكا، سرزميني كه خودنمادي از غرب و اتوپياي ايدئولوژيك آن با منطق سودجويانه و آرمان بي نهايت كاپيتاليستي (مادي) و مصرف گرايي نمادين- يعني مصرف نه فقط براي مصرف، كه براي نمايش، براي پز دادن و به رخ كشيدن- شده است، انتخابات نيز تنها نمادي مصرفي- مانند فيلم هاي هاليوودي- است. يك بازي زباني، يك تغيير نمايشي كه براي مدتي جهان و مردمانش را سرگرم مي كند و به ژست ها و حالات تكراري راضي نگاه مي دارد. با اين همه سر و صدا و جار و جنجال مطبوعاتي، نشست هاي خبري و به رغم تمام تحليل هاي كارشناسانه، سياسي، اقتصادي، دانشگاهي و بازاري و... انتخابات آمريكائي خود بيشتر يك رسانه است. يك وسيله، ابزاري براي نمايش، براي پز دادن و به رخ كشيدن. اگر نه مانند طاق نصرت هاي رومي يا كتيبه هاي باستاني، روح سلطه جوي نظام حاكم و مباني اخلاقي آن، هنوز همان اهداف و حتي همان شيوه مستبدان تاريخ و زورگويان دغلي را دنبال مي كند كه براي تبليغ قدرت [سياسي] و بسط ايدئولوژيك آن از هيچ مكر و فريب و غارت و لشكركشي دريغ نكرده و نمي كنند. همچنان كه آرمان ها و شعاعر انساني مانند آزادي، عدالت و دموكراسي، هنوز همان نسبت و ارزش نمادين خود را به جوامع و واقعيت تاريخي انسان حفظ كرده اند. چه جمهوري خواه و چه دموكرات- حتي به فرض تغيير در بودجه نظامي و آرايش جديد نيروهاي آمريكايي در افغانستان و عراق- براي مرد افغان با خانه ويران و براي زن كردن و عرب با كودكان سوخته، عدالت و آزادي نيز مانند صلح و آرامش، رويايي است- مانند فيلم هاي هاليوودي و نمايش هاي انتخاباتي- دور و دراز! پي نوشت: 1.Baudrillard. JeanSimulations 1981 trans: Paul Foss. Paul Patton. Philip Beitchrnan New York 1983 Semiotext. 2. Baudrillard. Jean America 1986 trans: Chris Turner London New York 1988 Verso

 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14