(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 12 تير 1391 - شماره 20246 

امام زمان(عج) مظهر تام اسماء الله
عقيده به ظهور حضرت مهدي(عج) از نظر اقوام و اديان


امام زمان(عج) مظهر تام اسماء الله


منصور بهشتي امام زمان(عج) خليفه الهي بر زمين است و مقام خلافت اقتضا مي كند كه در مقام مظهريت در ربوبيت به پرورش و ارشاد و هدايت موجودات از جمله انسان ها بپردازد و هر كس و هر چيزي را به كمالات بايسته و شايسته شان برساند. بنابراين، غيبت ايشان از برابر انسان ها به معناي تعطيل مسئوليت خلافت و امامت نيست، چنان كه به معناي تفويض و واگذاري خلافت و امامت به ديگران نمي باشد، هر چند كه در حوزه ولايت امور مردم، كساني را به عنوان وكيلان و نائبان خويش برگزيده است كه در زماني به شكل نيابت خاص و در زماني ديگر به شكل نيابت عام است. تصور عمومي اين است كه غيبت و عدم حضور در ميان مردمان و عدم امكان شناسايي ايشان به معناي فروگذاري از خلافت و امامت و تفويض و واگذاري امر به حال خود يا به ديگران است؛ در حالي كه هرگز امامت و خلافت، تعطيل بردار نيست و اگر خليفه اي در زمين نباشد و اين امر به هر دليلي تعطيل شود، پايان دنيا فرا مي رسد و قيامت آغاز مي شود؛ زيرا وجود خليفه است كه به اين دنيا بقا و پايداري بخشيده است. نويسنده در اين مطلب بر آن است تا براساس آموزه هاي وحياني اسلام، جايگاه و نقش امام زمان(عج) را در عصر غيبت ايشان بيان كند و توجه خاص و ويژه حضرت را به شيعيان نشان دهد. حقيقت خلافت انسان از خدا خداوند نظام آفرينش كنوني را به گونه اي آفريده كه حقيقت وجودي اش در اشكال گوناگون وجودي موجودات، تجلي و ظهور پيدا مي كند؛ زيرا حقيقت وجودي اش در مقام خفا بوده است. نخستين تجلي خداوند در حقيقت اسمايي صورت گرفته و آنچه كه در مقام هويت احدي بود در هويت واحدي الله بروز و ظهور مي يابد؛ چرا كه الله اسم جامع همه اسما و ظهور حقيقت ذات الهي است. البته از آنجايي كه دوگانگي ميان صفت و ذات نيست و صفت، عارض بر ذات نمي باشد بلكه صفات عين ذات و هر اسم به معناي تماميت اسماء است، اين تفكيك در مقام نظر و ذهن است وگرنه در جهان هستي جز ذات الهي نيست كه هر اسم او همه اسماء است و اين گونه نيست كه صفت حي در بردارنده صفت علم نباشد و يا صفت علم دربردارنده صفت قدرت نباشد؛ بنابراين، الله همان رحمن و رحمن همان الله است بي هيچ تفاوتي در اصل؛ هر چند كه در مقامي، جدايي و تفكيك انجام مي گيرد ولي اين تفكيك تنها تصوري و ذهني است نه حقيقي؛ از اين رو خداوند حقيقت رحمن را با حقيقت الله يكي دانسته است. (اسراء، آيه 110) پس هر اسمي خود جامع اسماي الهي است؛ چرا كه اسم در خداوند با ذات او يكي است و هرگونه دوگانگي از او برداشته شده و توحيد محض است. نخستين تجلي و ظهور ذات الهي همان حقيقت محمدي است؛ لذا حقيقت محمدي(ص) همان الله است كه نخستين ظهور اسمايي است؛ چرا كه حقيقت محمدي تمام ظهور الله و تجلي آن است و ميان اين حقيقت و اسم جامع، نوعي عينيت است و حقيقت محمدي(ص) تمام ظهور اسم الله و ايشان همان متاله اتم و اكمل است. بر همين اساس در روايات معتبر و متواتر معنوي آمده كه خداوند حقيقت محمدي(ص) و چهارده معصوم(ع) را آفريده و ايشان صنعت مستقيم الهي هستند و ديگر مخلوقات از فرشتگان و غيرفرشتگان در هر درجه و مرتبه اي باشند، مخلوق و صنعت، آن بزرگواران هستند: قال الصادق(ع): نحن صنايع الله والناس صنايع لنا؛ ما اهل بيت، آفريده خداوند هستيم و تمام مردم صنايع ما هستند. (كتاب غيبت شيخ طوسي: 173 حديث 7 چاپ تهران و كتاب بحارالانوار: ج 53 ص 178 ح 9 ب31 چاپ بيروت.) امكان واسطه بودن ايشان در خلقت عالم، امري است واضح و آشكار بلكه از نظر حكمت الهي راجح و لازم است. از جمله شواهد آن مضمون حديث قدسي است كه مي فرمايد: و هي فاطمه و بنورها ظهر الوجود من الفاتحه الي الخاتمه ؛ و او فاطمه است و به نور او وجود عالم از ابتداء تا پايان ظاهر گشته است (كتاب خصائص الفاطميه ، ص1). و ظاهرا مقصود، ظهور هستي از كتم عدم تا نور وجود است و باء براي سببيت است و حضرت زهرا(س) فرموده است: و نحن وسيلته في خلقه و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجته في غيبه، ما وسيله خدا در خلقت هستيم و خاندان و جايگاه قدس و حجت خدائيم. (كتاب السفينه و فدك، به نقل از كتاب شرح نهج البلاغه، ج16 ص112). مطلق بودن كلمه (وسيلته) هم حدوث و هم بقاء را اقتضا مي كند. پس تنها واسطه در ايجاد عالم و واسطه افاضه وجودي جهان هستي، آن حضرات(ع) مي باشند. علامه مجلسي(ره) چنين مي گويد: در اخبار فراواني وارد شده است: لا تقولوا فينا ربا و قولوا ما شئتم ولن تبلغوا، نسبت خدائي به ما ندهيد و جز آن، هرچه مي خواهيد بگوئيد و هرگز به نهايت وصف ما نخواهيد رسيد. (بحارالانوار: ج 52ص743). كلمه رب، براي آن ذاتي كه واجب الوجود است، علم و اسم خاص و حقيقت است، بنابراين نسبت واجب الوجود بودن به آن حضرات صحيح نيست، زيرا كه آنان آفريده خداي متعال هستند، لكن بعد از اين مرتبه مي فرمايد: قولوا فينا ما شئتم كه از مصاديق اين قول، واسطه منحصر كل جهان هستي بودن ايشان است، خصوصا با در نظر گرفتن جمله (ولن تبلغوا) و عقد سلبي و عقد ايجابي كلام و با ملاحظه اينكه گوينده كلام انسان معصوم حكيمي است كه به تمام دقايق و زواياي سخن توجه تام دارد، حقيقت امر واضح و روشن خواهد بود. بر همين اساس روايت شده است كه ايشان فرمودند: نحن صنايع ربنا و الناس بعد صنايعنا، ما آفريده پروردگاريم و مردم آفريده ما هستند. (كتاب غيبت شيخ طوسي، ص 371 ح7 و كتاب بحارالانوار: ج 53 ص871) و در (نامه 82 نهج البلاغه) چنين آمده است: (انا صنايع ربنا و الناس بعد صنايع لنا) ولام در كلمه (لنا) براي تقويت است و جمله (صنايعنا) در حديث سابق شاهد آن است. و در كتاب بحارالانوار به نقل از كتاب خصال شيخ صدوق(ره) اميرالمومنين(ع) چنين فرموده است: اياكم و الغلوفينا، قولوا انا عبيد مربوبون و قولوا في فضلنا ما شئتم، از زياده روي درباره ما دوري جوييد، ما را بندگان پروردگار متعال بدانيد و درباره فضيلت ما هرچه مي توانيد بگوييد.(بحارالانوار: ج51 ص311). اين حديث شريف و امثال آن، استمرار فيض الهي را مشروط به وجود ايشان مي داند كه البته حضرت زهرا(س) نيز جزو آنان است و تنها چيزي كه از وجودشان نفي شده مسئله واجب الوجود بودن آن بزرگواران است. و اما رواياتي كه نفي واسطه بودن اهل بيت (عليهم السلام) از آن استفاده مي شود، يا بايد بر تقيه حمل شود، و يا اينكه مقصود، مستقل بودن و در عرض خداي متعال بودن ايشان است، نه اينكه طولي بودن وجودشان و مستندبودن قدرتشان بر خداي متعال، نفي شده باشد. زراره ابن اعين مي گويد: از امام صادق(ع) چنين سؤال كردم. ان رجلا يقول بالتفويض، فقال: و ما التفويض؟ قلت: ان الله تبارك و تعالي خلق محمدا و عليا صلوات الله عليهما ففوض اليهما فخلقا و رزقا و اماتا و احييا، فقال؛ كذب عدوالله اذا انصرفت اليه فاتل عليه هذه الايه التي في سوره الرعد (ام جعلوالله شركاء خلقوا كخلقه فتشابه الحق عليهم) مردي درباره شما اهل بيت قائل به تفويض است، حضرت فرمودند: تفويض چه معنايي دارد؟ عرض كردم: خداي متعال محمد(ص) و علي(ع) را آفريد و امور جهان را به آنان واگذار نمود، پس آنان خلق مي كنند و روزي مي دهند و زنده مي كنند و مي ميرانند. حضرت فرمودند: دشمن خدا دروغ مي گويد، چون به سوي او رفتي، آيه سوره رعد را بر او تلاوت كن: يا آنكه اين مشركان، شريكاني براي خدا قرار دادند كه آنها هم مانند خدا چيزي خلق كردند. برايتان خلق خدا و خلق شريكان مشتبه گرديد. (سوره رعد: آيه 61؛ بحارالانوار: ج52 ص343، 443) ملاحظه مي كنيم كه امام (ع) تفويض را كه به معناي شريك خداوند در آفرينش باشد (عرضيت) را نفي كرده است. امام (ع) مسئله مظهريت در طوليت و نه در عرض را اثبات مي كند؛ چنان كه درجايي ديگر توضيح مي دهد و مي فرمايد: انا بري ء من الغلاه كبراء عيسي بن مريم من النصاري؛ من از غلوكنندگان بيزارم همانند بيزاري عيسي پسر مريم از گروه نصاري. (بحارالانوار: ج52، ص662). و اين تشبيه دليل بر اين است كه مسئله خدا بودن اهل بيت(ع) مورد بيزاري واقع شده است، زيرا مسيحيان چنين عقيده اي درباره حضرت عيسي داشتند و او را شريك خداوند مي دانستند نه مخلوق او. و همچنين سخن حضرت مهدي(عج):ليس نحن شركاء في علمه ولا في قدرته بل لا يعلم الغيب غيره؛ ما در علم و قدرت شريك خداوند نيستيم و جز او كسي غيب نمي داند (بحارالانوار: ج 52 ص 662). با اينكه آگاهي ايشان از غيب و عموميت قدرتشان به اذن پروردگار متعال از واضحات است و سخن حضرت مهدي(عج) مسئله را توضيح بيشتري مي دهد، مي فرمايد: اني بري الي الله و الي رسوله ممن يقول انا نعلم الغيب او نشارك الله في ملكه؛ من از كسي كه بگويد: ما (ائمه هدي) غيب را مي دانيم و در ملك با خدا شريك هستيم بيزارم؛ (بحارالانوار: ج 52 ص 662). در واقع آنچه كه مورد نفي واقع شده در اين سخن شريف، شريك بودن امامان(ع) با خداوند است، نه اينكه عمل و قدرت و علم اهل بيت (ع) براساس تكيه بر پروردگار متعال است. در حقيقت، امامان(ع) نخستين مظهر و تجلي اسماي الهي هستند و اين مظهريت همواره در طول خواهد بود كه در اين صورت نه شريك بودن معنايي مي يابد و نه تفويضي انجام مي گيرد. به هرحال، حقيقت خلافت الهي درباره انسان اين است كه حقيقت محمدي(ص) در حضرت آدم(ع) دميده شده است تا ايشان حامل اين كلمات وجودي باشد و بتواند مظهريت تمام و كاملي از خداوند داشته باشد. از اين رو حضرت آدم(ع) لايق خلافت شد، زيرا حقيقت محمدي يعني مظهريت تمام اسماي الهي، در حضرت آدم(ع) قرار داده شد (بقره، آيه 13) و شايسته خلافت شد و به همين اعتبار فرشتگان بر او سجده اطاعت و خلافت كردند و ابليس چون اين حقيقت را درك نكرد گمان برد كه مي بايست بر آدم(ع) با جنبه خاكي اش سجده برد درحالي كه لازم بود بر حقيقت محمدي(ص) سجده مي برد. همين اشتباه موجب شد تا قياس ناروايي داشته باشد و حاضر به سجده نشود. پس از آنكه حقيقت محمدي در حضرت آدم(ع) قرار گرفت شايسته خلافت شد ولي باز خواست كه در مقام حقيقت محمدي قرار گيرد و ابليس او را وسوسه كرد كه با نزديكي به حقيقت شجره ممنوعه كه شجره طيبه محمدي و اهل بيت(ع) بود خواست تا اين مقام را به دست آورد و به سبب جهول و ظلوم بودن (احزاب، آيه 27) تحت وسوسه ابليس قرار گرفت و به گمان رسيدن به مقام عالين (حقيقت محمدي) گام برداشت و چشيد (طه، آيه 021) و اگر نبود تلقي كلمات حقيقت محمدي و اهل بيت(ع) همچنان گرفتار خشم الهي بود ولي پشيماني و توبه موجب شد تا اين كلمات را تلقي كند و به حقيقت محمدي(ص) اقرار كرده و مقام ايشان را پاس دارد و به جايگاه خلافت و حقيقت خود باز گردد. به هرحال، خلافت انساني به سبب حضور همان حقيقت محمدي(ص) در ذات انسان است. توجه امام مهدي(ع) به شيعيان خويش حضرت مهدي(عج) براساس حقيقت محمدي در مقام نوري همان جايگاه را در حقيقت هستي به عهده دارد كه پيامبر(ص) به عهده داشت. از آيات و روايات به دست مي آيد كه حقيقت محمدي(ص) حقيقت خلافت الهي است و ايشان بر ما سوي الله به معناي مظاهر وجودي خداوند كه صنعت ايشان است خلافت ربوبي دارد و آنان را به مظهريت، ربوبيت كرده و پرورش مي دهد. به يك معنا حقيقت محمدي(ص) در مقام نوري و مظهريت نخست، خالق همه ما سوي الله است و به سخن ديگر در مقام سببيت واسطه سببي وجود واسطه پرورش و ربوبيت آنهاست. از لحاظ وجود مادي و نفساني نيز حقيقت محمدي(ص) در حضرت آدم(ع) و ديگر انسان هاست كه به آنان جايگاه خلافت بخشيده است و هر كسي به ميزان متاله شدن و خدايي گشتن، از مقام خلافت ربوبي بهره مند است. در زمان ظهور نفساني نيز اين حقيقت(ص) جلوه تمام و كمال خلافت خدايي بوده است. از اين رو دين اسلام كه دين مطلق الهي در همه دوران ها بود به وجود نفساني محمدي تماميت و اكمال مي يابد؛ چرا كه اين دوران در تمام هستي دوره اعتدال مطلق بوده است. به هر حال، حقيقت محمدي خلافت كل بر تمام ماسوي الله است و همان گونه كه انسان ها از آن بهره مي برند همه ما سوي الله از حقيقت محمدي(ص) در اشكال گوناگون وجود نفساني بهره مند مي شوند. هيچ زماني زمين خالي از حجت و خليفه الهي نبوده است و آن حضرات گاه به واسطه پيامبران ديگر و گاه به واسطه وجودات نفساني خودشان در اين دنيا خلافت كرده اند. از اين رو اگر خليفه و حجت بر زمين نباشد، پايان دنيا فرا مي رسد و هستي كه مظاهر وجودي حقيقت محمدي است، جمع مي شود و به خفا مي رود تا ظهوري ديگر در يوم القيامه بيابد. آن حضرت(عج) در اين باره مي فرمايد: اني أمان لاهل الارض كما أن النجوم أمان لاهل السماء؛ وجود من براي اهل زمين، سبب امان و آسايش است، همچنانكه ستارگان سبب امان آسمانند. رحمت رحيمي امام زمان به شيعيان ايشان حجت خدا در زمين است و به يك معنا آخرين حجت و خليفه الهي است كه خداوند بر زمين مستقر كرده است تا از قرارگاه زمين به خلافت بر ما سوي الله بپردازد. آن حضرت درباره وجوب حجت و خليفه الهي بر زمين مي فرمايد: ان الارض لاتخلوا من حجه اما ظاهرا و اما مغمورا؛ زمين خالي از حجت خدا نيست، يا آشكار است و يا نهان. حضرت مهدي(عج) همان گونه كه در مقام نوري همان حقيقت محمدي است و در مقام احديت يكتا است، در مقام نفساني و كالبد انساني نيز با همان حقيقت محمدي در مقام واحديت يگانه است. بنابراين، امامان(ع) هر چند كه در كالبد ظاهري، جسم هاي متفاوتي دارند ولي در مقام نفس با آن حقيقت محمدي(ص) و كالبد نفساني محمد(ص) يگانگي دارند. (آل عمران، آيه 16) بر اين اساس، حضرت مهدي(عج) در مقام ظهور كالبدي و وجود نفساني همان خلافتي را داراست كه حضرت محمد(ص) در مقام ظهور كالبدي و وجود نفساني در زمين دارا بود. اين بدان معناست كه اين حقايق اسمايي الهي بر ما سوي الله در مقام مظهريت الوهيت و ربوبيت، به پروردگاري اشتغال دارند و همه موجودات از ماسوي الله از جبرئيل و ميكائيل و عزرائيل را به كمالات شايسته و بايسته شان از طريق تعليم و يا انباء مي رسانند. (بقره، آيات 13 تا 33 و آيات ديگر) اما حضرت مهدي(عج) همان گونه كه توجه رحمت رحماني به همه ما سوي الله در مقام مظهريت دارد، توجه ويژه رحمت رحيمي به شيعيان دارد. آن حضرت(عج) در اين باره مي فرمايد: انا غير مهملين لمراعاتكم و لا ناسين لذكركم و لو لا ذلك لنزل بكم اللاواه و اصطلمكم الاعداء. فاتقوا الله جل جلاله و ظاهرونا؛ ما در رعايت حال شما كوتاهي نمي كنيم و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود گرفتاري ها به شما روي مي آورد و دشمنان، شما را ريشه كن مي كردند. از خدا بترسيد و ما را پشتيباني كنيد. علم كامل و مطلق ايشان كه مظهر علم كامل الهي است به ايشان اين امكان را مي دهد تا هم از گذشته و هم آينده و نيز از ظاهر و نهان آگاه باشد و چيزي بر ايشان نهان نباشد؛ چراكه در مقام مظهريت ربوبيت و انجام وظيفه خلافت الهي لازم است تا از چنين علمي نسبت به همه ما سوي الله برخوردار باشد و اين مسأله شامل حال مؤمنان شيعه نيز مي شود و عنايت خاصي از سوي آنان نسبت به شيعيان و احوال و اخبار ايشان است. آن حضرت (عج) خود در اين باره مي فرمايد: انا يحيط علمنا بأنبائكم و لا يعزب عنا شيء من أخباركم؛ علم و دانش ما به خبرهاي شما احاطه دارد و چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نمي ماند. پس حقيقت علم در اختيار ايشان است؛ چنانكه خود آن حضرت مي فرمايد: ألعلم علمنا. بنابراين، نه تنها به تك تك امور شيعيان توجه خاص و عنايت ويژه اي دارند و مسايل فردي و اجتماعي آنان را ربوبيت و مديريت و رهبري و هدايت مي كنند، بلكه اجازه نمي دهند كه دشمنان از ابليس و شياطين و يا ديگران متعرض جامعه شيعي شوند و بر ايشان تسلط يابند. البته اين سخن درباره شيعيان واقعي است اما دوستداران ايشان نيز بهره اي از اين عنايت ويژه خواهند برد به شرط اين كه با عمل صالح، به اهل بيت(ع) تقرب بجويند. امام زمان(عج) مي فرمايد: فليعمل كل امرء منكم بما يقرب به من محبتنا، و ليتجنب ما يدنيه من كراهيتنا و سخطنا، فان امرأ يبغته فجاه حين لا تنفعه توبه، و لا ينجيه من عقابنا ندم علي حوبه ، هر يك از شما بايد به آنچه كه او را به دوستي ما نزديك مي سازد، عمل كند و از آنچه كه خوشايند ما نبوده و خشم ما در آن است، دوري گزيند، زيرا خداوند بطور ناگهاني انسان را مي گيرد، در وقتي كه توبه برايش سودي ندارد و پشيماني او را از كيفر ما به خاطر گناهش نجات نمي دهد. اگر شيعيان و محبان اهل بيت(ع) اهل تقوا و تسليم در برابر دستورهاي اهل بيت(عليهم السلام) باشند، آن گاه است كه عنايت خاص، آنان را دربر مي گيرد. آن حضرت(عج) در اين باره مي فرمايد: فاتقوا الله و سلموا لنا و ردو الامر الينا، فعلينا الاصدار، كما كان منا الايراد و لا تحاولوا كشف ما غطي عنكم و اجعلوا قصدكم الينا بالموده علي السنه الواضحه ؛ از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كارها را به ما واگذاريد، بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب برگردانيم، چنانكه بردن شما به سرچشمه از ما بود، درپي كشف آنچه از شما پوشيده شده نرويد. مقصد خود را با دوستي ما براساس راهي كه روشن است به طرف ما قرار دهيد. حجت الهي چه در زمان ظهور، چه غيبت به عنوان خليفه الهي بر ما سوي الله و نيز به عنوان انسان خدا، در مقام مظهريت ربوبيت به نقش خلافت كل اشتغال دارد و گمان باطل برخي ها، حقيقت اين مسأله را تغيير نمي دهد. ايشان درباره تأثير وجودي خويش در حالت غيبت اين چنين مي فرمايد: و أما وجه الانتفاع بي في غيبتي فكا لانتفاع بالشمس اذا غيبها عن الابصار السحاب؛ كيفيت بهره وري از من در دوران غيبت، مانند كيفيت بهره وري از آفتاب است هنگامي كه ابر آن را از چشم ها پنهان سازد. آن حضرت(عج) در جايي ديگر مي فرمايد: زعمت الظلمه أن حجه الله داحضه و لو أذن لنا في الكلام لزال الشك؛ ستمگران پنداشتند كه حجت خدا از بين رفته است، درحالي كه اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مي شد، هر آينه تمام شك ها را از بين مي برديم. از آن جايي كه حقيقت ايشان همان مظهريت اتم و اكمل و الوهيت و به همين سبب لايق و شايسته خلافت در ربوبيت الهي هستند ديگر نيازي به غير خدا ندارند چنانكه ايشان مي فرمايد: ان الله معنا و لا فاقه بنا الي غيره و الحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا و نحن صنائع ربنا و الخلق بعد صنائعنا؛ خداوند با ماست و به جز ذات پروردگار به چيزي نياز نداريم و حق با ماست. اگر كساني با ما نباشند، هرگز در ما وحشتي ايجاد نمي شود، ما دست پرورده هاي پروردگارمان و مردم، دست پرورده هاي ما هستند. به هرحال، امام زمان به هستي به رحمت رحماني توجه داشته و نسبت به شيعيان و محبان به رحمت رحيمي عنايت ويژه مبذول مي دارد و هيچ كس از اهل علم و عرفان در اين ترديدي ندارد و با نگاهي كوتاه به تاريخ مي توان اين حقيقت را از همه جا به وضوح ديد؛ چراكه اگر عنايت ايشان نبود نامي از تشيع و شيعيان بر زمين نمي ماند و ابليس گمان خويش را تحقق بخشيده بود. ¤ اغلب احاديث مهدوي مقاله از بحارالانوار جلد35 انتخاب شده است.

 


عقيده به ظهور حضرت مهدي(عج) از نظر اقوام و اديان


محمدرضا اكبريان منجي و بحث از گرايش اقوام مختلف به منجي گرايي بحثي است كه تا به حال مقالات بسياري درباره آن نگاشته شده است بحثي كه در هر كدام از اديان، آئين ها و مسالك به نوعي خودنمايي مي كند و مي توان در هر يك از آنها مطالبي تفصيلي را در اين باره يافت كرد اما در بسياري از آئين ها به صراحت به منجي آخرالزماني با نام و القاب حضرت مهدي اشاره شده كه از آن جمله مي توان به اشاراتي در انجيل و تورات و... در اين باره توجه نمود. مقاله حاضر به پاره اي از اين مستندات در باب بشارت ظهور در كتب مقدس اديان پرداخته است. اينك اين مقاله كه از سايت امام هادي انتخاب شده است از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد . ¤¤¤ انتظار ظهور يك مصلح بزرگ آسماني، و اميد به آينده و استقرار صلح و عدل جاويدان، امري فطري و طبيعي است كه با ذات و وجود آدمي سر و كار داشته و با آفرينش هر انساني همراه است و زمان و مكان نمي شناسد و به هيچ قوم و ملتي اختصاص ندارد. از اين رو، همه افراد طبق فطرت ذاتي خود مايلند روزي فرا رسد كه جهان بشريت در پرتو ظهور رهبري الهي و آسماني و با تأييد و عنايت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات يافته، شور و بلوا در جهان پايان پذيرد و انسانها از وضع فلاكت بار موجود نجات يابند و از نابساماني و ناامني و تيره روزي خلاص شوند و سرانجام به كمال مطلوب و زندگي شرافتمندانه اي نايل آيند. به همين دليل، در تمام اديان و مذاهب مختلف جهان، از مصلحي- كه در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و به جنايتها و خيانتهاي ضدانساني خاتمه خواهد داد و شالوده حكومت واحد جهاني را براساس عدالت و آزادي واقعي بنيان خواهد نهاد- سخن به ميان آمده و تمام پيامبران و سفيران الهي در اين زمينه به مردم با ايمان جهان، نويدهايي داده اند. در اين زمينه، يكي از نويسندگان معروف چنين مي نويسد: «موضوع ظهور و علايم ظهور، موضوعي است كه در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهميت خاصي است. صرف نظر از عقيده و ايمان كه پايه اين آرزو را تشكيل مي دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشريت، و طالب تكامل معنوي وقتي كه از همه نااميد مي شود، و مي بيند كه با وجود اين همه ترقيات فكري و علمي شگفت انگيز، باز متأسفانه، بشريت غافل و بي خبر، روز به روز خود را به سوي فساد و تباهي مي كشاند و از خداوند بزرگ بيشتر دوري مي جويد، و از اوامر او بيشتر سرپيچي مي كند؛ بنا به فطرت ذاتي خود متوجه درگاه خداوند بزرگ مي شود، و از او براي رفع ظلم و فساد ياري مي جويد. از اين رو در همه قرون و اعصار، آرزوي يك مصلح بزرگ جهاني در دلهاي خداپرستان وجود داشته است. و اين آرزو نه تنها در ميان پيروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتي و يهودي و مسيحي و مسلمان، سابقه دارد، بلكه آثار آن را در كتاب هاي قديم چينيان و در عقايد هنديان، و در بين اهالي اسكانديناوي و حتي در ميان مصريان قديم و بوميان و حتي مكزيك و نظاير آنها نيز مي توان يافت».(1) آري! عقيده به ظهور يك مصلح بزرگ آسماني در پايان جهان، يكي از مسايل بسيار مهم و حساسي است كه نه تنها در آيين مبين اسلام، بلكه در همه اديان آسماني، و نه تنها در ميان پيروان اديان و مذاهب بلكه در نزد بسياري از مكاتب مختلف جهان سابقه ديرين دارد، و تمامي پيروان اديان بزرگ عالم از مسيحيان، كليميان و زرتشتيان گرفته تا پيروان مكتب هاي الحادي، همه و همه بدان عقيده دارند. ناگفته نماند كه پيروان اديان و مذاهب گوناگون، و ديگر ملل و اقوام گذشته و مكاتب مختلف جهان درباره نام آن بزرگوار با هم اختلاف نظر دارند، مسلمانان او را «مهدي موعود منتظر(عليه السلام)» و پيروان ساير اديان و مكتبها و ملتها و توده هاي محروم، وي را «مصلح جهاني» يا «مصلح غيبي» يا «رهاننده بزرگ» يا «نجات بخش آسماني» و يا «منجي اعظم» مي نامند؛ ولي درباره اوصاف كلي، برنامه هاي اصلاحي، تشكيل حكومت واحد جهاني براساس عدالت و آزادي، و ظهور او در آخرالزمان اتفاق نظر دارند. جالب توجه اين كه حتي در اين اواخر نيز، اين عقيده در بين گروهي از دانشمندان و فلاسفه بزرگ جهان به عنوان: «لزوم تشكيل حكومت واحد جهاني» در سطح وسيعي مطرح گرديده است: «در عصر اخير دوشادوش پيشرفت همه جانبه اي كه در تمام مسايل علمي نصيب بشريت شده، اين ايده و عقيده نيز از مرز اديان و مذاهب قدم فراتر نهاده و به عنوان يكي از مهم ترين مسائل حياتي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.»(2) آري! امروز بسياري از انديشمندان و فلاسفه مشهور جهان نيز عقيده دارند كه با پيشرفت سريع صنعت و تكنولوژي، زندگي ماشيني، رقابت هاي ناسالم نظامي، بازيهاي خطرناك سياسي، و احساس ياس و نااميدي در بين جوامع بشري براي رهايي از اوضاع نابسامان كنوني، تشكيل حكومت واحد جهاني براساس عدالت و آزادي لازم و ضروري است. بنابراين، به رغم افكار بيمارگونه كوته نظران كج انديش كه مي پندارند مساله مهدويت و انتظار ظهور يك رهبر بزرگ آسماني در پايان جهان، از مختصات مسلمانان و يا از عقايد خاص شيعيان است و مي كوشند تا با تلاش مذبوحانه خود آن را در يك مكتب خاص محصور كنند، اين مساله اختصاص به مسلمانان و شيعيان ندارد؛ بلكه يك اعتقاد عمومي مشترك است كه همه امتها و ملتها و پيروان اديان- و حتي مكاتب مختلف، فلاسفه، دانشمندان و انديشمندان واقع بين جهان نيز- در اين عقيده و مرام با هم شريك اند. اصالت اعتقاد به ظهور منجي عقيده به ظهور يك نجات دهنده بزرگ آسماني و اميد به يك آينده روشن كه در آن، نگراني ها و هراس ها مرتفع گردد، و به بركت ظهور يك شخصيت ممتاز الهي همه تاريكيها از پهنه گيتي برچيده شود، و ريشه ظلم و جهل و تباهي از روي كره زمين پركنده شود، يك اعتقاد عمومي ثابت است كه همواره در همه وقت، در همه جا، و در همه زمانها بين تمام ملتها شايع و رايج بوده است. براساس تحقيقات پژوهشگران مسايل اسلامي، اين عقيده در طول دوران زندگي انسانها پيوسته در ميان همه ملتها و پيروان اديان بزرگ موجود بوده، و حتي اقوام مختلف جهان چون: اسلاوها، ژرمنها، اسنها و سلتها، نيز معتقدند كه سرانجام بايد پيشوايي در آخرالزمان ظهور كرده، بي عدالتي ها را از بين برده، حكومت واحد جهاني تشكيل داده، و در بين مردم براساس عدالت و انصاف داوري كند. آنچه از تاريخ امتها استفاده مي شود اين است كه: مساله عقيده به ظهور يك رهبر مقتدر الهي و آمدن مصلحي در آخرالزمان به نام منجي موعود جهاني به قدري اصيل و ريشه دار است كه در اعماق دل ملتها و پيروان همه اديان الهي، و تمام اقوام و ملل جهان جا گرفته است تا جايي كه در طول تاريخ بشريت، انسانها در فراز و نشيب هاي زندگي، با يادآوري ظهور چنين رهبر مقتدري، پيوسته خود را از يأس و نااميدي نجات داده، و در انتظار ظهور آن مصلح موعود جهاني در پايان جهان، لحظه شماري مي كنند. براي اثبات اين مطلب، كافي است بدانيم كه عقيده به ظهور يك «نجات دهنده» حتي از نظر يهود و نصاري نيز قطعي است. و حتي اين كه در ميان همه طوايف يهود و همه شاخه هاي مسيحيت وجود اين عقيده قطعي و مسلم است. اينك براي توضيح بيشتر به مطالبي كه در اين زمينه مي آوريم، توجه فرماييد. انتظار ظهور «منجي» در بين يهود و نصاري نويسنده آمريكايي كتاب «قاموس مقدس»، درباره شيوع اعتقاد به ظهور، و انتظار پيدايش يك «منجي بزرگ جهاني» در ميان قوم «يهود» چنين مي نويسد: «عبرانيان منتظر قدوم مبارك «مسيح» نسلا بعد نسل بودند، و وعده آن وجود مبارك... مكرراً در «زبور» و كتب انبيا، علي الخصوص، در كتاب «اشعيا» داده شده است. تا وقتي كه «يحياي تعميددهنده» آمده، به قدوم مبارك وي بشارت داد، ليكن «يهود» آن نبوآت (پيشگوييها) را نفهميده با خود همي انديشيدند كه «مسيح» (سلطان زمان) خواهد شد، و ايشان را از دست جور پيشگان و ظالمان رهايي خواهد داد، و به اعلا درجه مجد و جلال ترقي خواهد كرد».(3) نويسنده كتاب «قاموس كتاب مقدس» در كتاب خود از يهوديان، زبان به شكايت مي گشايد كه دعوت عيساي مسيح را بعد از آن همه اشتياق و انتظار، سرانجام نپذيرفتند و او را مسيح واقعي نپنداشتند و او را با مسيح موعودي كه سلطان زمان خواهد بود و منجي واپسين و مژده اش را كتاب مقدسشان داده بود و سالها در انتظارش در التهاب سوزان لحظه شماري مي كردند، مطابق نيافتند. از اين رو، با او به دشمني برخاستند، حتي وي را جنايتكار به ملت اسرائيل، و تعاليمش را، ضدآرمان اساسي كتب مقدس «عهد عتيق» (تورات و ملحقات آن) دانستند، ناچار به محاكمه اش فراخواندند و به اعدام محكومش كردند، و همچنان با احساس غبني جانكاه مجددا در انتظار «مسيح موعود»و رهايي بخش از رنج و ستم، نشستند. مسيحيان، با اين كه حضرت عيسي(ع) را «مسيح موعود» يهوديان مي دانستند، چون نسبت به پيروي او احساس ناتمامي كردند، يكباره اميدشان از «زمان حال» بركنده شد، حماسه انتظار را از سرگرفتند و در انتظار «مسيح» و بازگشت وي از آسمان، در پايان جهان نشستند. طبق نوشته «مسترهاكس» آمريكايي، در كتاب خود «قاموس كتاب مقدس» كلمه «پسر انسان» 80 بار در «انجيل» و ملحقات آن (عهد جديد) به كار رفته كه فقط 30 مورد آن با حضرت عيسي(ع) قابل تطبيق است، و 50 مورد ديگر از «مصلح» و نجات دهنده اي سخن مي گويد كه در آخر زمان ظهور خواهد كرد!(4) مسيح هاي دروغين اعتقاد به ظهور يك «منجي بزرگ جهاني» و اشتياق به ظهور يك رهبر آسماني در ميان يهود و نصاري، آن چنان اصيل و ريشه دار است كه در طول تاريخ اين دو ملت، مدعيان شگفتي را پديد آورده، و افراد زيادي پيدا شده اند كه خود را به دروغ «مسيح موعود» معرفي كرده اند. به طوري كه صاحب كتاب «قاموس كتاب مقدس» درباره شماره مدعيان دروغين «مسيح موعود» مي نويسد: «24نفر مسيحيان (مسيح هاي) دروغگو در ميان بني اسرائيل ظاهر گشتند كه مشهورترين و معروفترين آنها «بركوكبه» است كه در اوايل قرن ثاني مي زيست. و آن دجال معروف ادعا مي نمود كه راس و رئيس و پادشاه قوم يهود است. و درمائه دوازدهم تخمينا ده نفر از مسيحيان، يعني: مسيح هاي دروغگو- ظاهر گرديده، جمعي را به خود گروانيده، و اين مطلب اسباب فتنه و جنگ شده و جمعي كثير نيز در آن معركه، طعمه شمشير گرديدند. و آخرين مسيحيان- مسيح هاي دروغگو- «مردخاي» است. او شخصي بود آلماني كه در سال 1682 ميلادي ظهور كرده، اسباب اشتداد فتنه، و اشتعال نائره فساد گشت، و چون آتش فتنه بالا گرفت، فراري گرديده معدوم الاثر شد.» نويسنده كتاب «ديباچه اي بر رهبري» بعد از نقل اين جريان از كتاب «قاموس كتاب مقدس» مي نويسد: «متاسفانه اطلاع مولف آمريكايي- كتاب «قاموس كتاب مقدس» به زبان فارسي، كه سالها نيز ساكن «همدان» بوده است- درباره شماره مدعيان «مسيحائي» و همچنين درباره آخرين كسي كه به عنوان «مسيح موعود» قيام كرده است، نارساست. شماره اين مدعيان، به مراتب بيشتر از آن است كه وي يادآور شده است، همچنين قيام «مردخاي» آلماني در قرن هفدهم، واپسين قيامي نيست كه تاريخ مسيحيت آن را به ياد مي آورد. تنها طي دو قرن هيجده و نوزده در انگلستان، بالغ بر شش تن، به نام «مسيح موعود» ظهور كرده اند، و اغتشاش هايي را هم دامن زده اند، و پاره اي از آنان نيز به كيفر رسيده اند.» (5) «البته به موازات دين مسيح، در دين يهود نيز، مسيح هاي دروغين متعدد ظهور كرده اند، از جمله، يكي از مسيح هاي يهودي، «داود آل روي» از يهوديان ايران است. او در اواسط قرن دوازدهم در ميان يهوديان ايران، مدعي شد كه او «مسيح موعود» است.»(6) عقايد اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود مساله عقيده به ظهور مصلحي جهاني در پايان دنيا امري عمومي و همگاني است و اختصاص به هيچ قوم و ملتي ندارد. سرمنشا اين اعتقاد كهن و ريشه دار، علاوه بر اشتياق دروني و ميل باطني هر انسان- كه به طور طبيعي خواهان حكومت حق وعدل و برقراري نظام صلح و امنيت در سرتاسر جهان است- نويدهاي بي شائبه پيامبران الهي در طول تاريخ بشريت به مردم مومن و آزادي خواه جهان است. تمام پيامبران بزرگ الهي در دوران ماموريت الهي خود به عنوان جزئي از رسالت خويش به مردم وعده داده اند كه در آخرالزمان و در پايان روزگار، يك مصلح بزرگ جهاني ظهور خواهد نمود و مردمان جهان را از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات خواهد داد و فساد، بي ديني و بي عدالتي را در تمام جهان ريشه كن خواهد ساخت و سراسر جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد. سيري كوتاه در افكار و عقايد ملل مختلف جهان مانند: مصر باستان، هند، چين، ايران ويونان و نگرش به افسانه هاي ديگر اقوام مختلف بشري، اين حقيقت را به خوبي روشن و مسلم مي سازد، كه همه اقوام مختلف جهان با آن همه اختلاف آراء عقايد و انديشه هاي متضادي كه با يكديگر دارند، در انتظار مصلح موعود جهاني، بسر مي برند. اينك براي اين كه درباره اين موضوع سخني به گزاف نگفته باشيم فهرست مختصري از بازتاب اين عقيده را در ميان اقوام و ملل مختلف جهان دراينجا مي آوريم: 1- ايرانيان باستان معتقد بودند كه:«گرزاسپه» قهرمان تاريخي آنان زنده است و در «كابل» خوابيده، و صد هزار فرشته او را پاسباني مي كنند تا روزي كه بيدار شود و قيام كند و جهان را اصلاح نمايد. 2-گروهي ديگر از ايرانيان مي پنداشتند كه:«كيخسرو» پس از تنظيم كشور و استوار ساختن شالوده فرمانروايي، ديهيم پادشاهي به فرزند خود داد و به كوهستان رفت و در آنجا آرميده تا روزي ظاهر شود و اهريمنان را از گيتي براند. 3-نژاد اسلاو بر اين عقيده بودند كه از مشرق زمين يك نفر برخيزد و تمام قبايل اسلاو را متحد سازد و آنها را بردنيا مسلط گرداند. 4- نژاد ژرمن معتقد بودند كه يك نفر فاتح از طوايف آنان قيام نمايد و «ژرمن» را بر دنيا حاكم گرداند. 5-اهالي صربستان انتظار ظهور «ماركو كراليويچ» را داشتند. 6- برهمائيان از ديرزماني بر اين عقيده بودند كه در آخر زمان «ويشنو» ظهور نمايد و بر اسب سفيدي سوار شود و شمشير آتشين بر دست گرفته و مخالفين را خواهد كشت، و تمام دنيا «برهمن» گردد و به اين سعادت برسد. 7- ساكنان جزاير انگلستان، از چندين قرن پيش آرزومند و منتظرند كه:«ارتور» روزي از جزيره «آوالون» ظهور نمايد و نژاد «ساكسون» را در دنيا غالب گرداند و سعادت جهان نصيب آنها گردد. 8- اسن ها معتقدند كه پيشوايي درآخر الزمان ظهور كرده، دروازه هاي ملكوت آسمان را براي آدميان خواهد گشود. 9- سلت ها مي گويند: پس از بروز آشوبهايي درجهان، «بوريان بور ويهيم» قيام كرده، دنيا را به تصرف خود درخواهد آورد. 10- اقوام اسكانديناوي معتقدند كه براي مردم دنيا بلاهايي مي رسد، جنگهاي جهاني اقوام را نابود مي سازد، آنگاه «اودين» با نيروي الهي ظهور كرده و بر همه چيره مي شود. 11- اقوام اروپاي مركزي در انتظار ظهور «بوخص» مي باشند. 12- اقوام آمريكاي مركزي معتقدند كه:«كوتزلكوتل» نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثي درجهان، پيروز خواهد شد. 13-چيني ها معتقدند كه «كوشنا» ظهور كرده ، جهان را نجات مي دهد. 14- زرتشتيان معتقدند كه:«سوشيانس» (نجات دهنده بزرگ جهان) دين را درجهان رواج دهد، فقر وتنگدستي را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر و هم گفتار و هم كردار گرداند. 15- قبايل «اي يورو» معتقدند كه: روزي خواهد رسيد كه در دنيا ديگر نبردي بروز نكند و آن به سبب پادشاهي دادگر درپايان جهان است. 16- گروهي از مصريان كه درحدود 3000 سال پيش از ميلاد، در شهر «ممفيس» زندگي مي كردند، معتقد بودند كه سلطاني درآخر الزمان با نيروي غيبي برجهان مسلط مي شود، اختلاف طبقاتي را از بين مي برد و مردم را به آرامش و آسايش مي رساند. 17-گروهي ديگر از مصريان باستان معتقد بودند كه فرستاده خدا در آخرالزمان، در كنار خانه خدا پديدار گشته، جهان را تسخير مي كند. 18- ملل و اقوام مختلف هند، مطابق كتاب هاي مقدس خود، در انتظار مصلحي هستند كه ظهور خواهد كرد و حكومت واحد جهاني را تشكيل خواهد داد. 19- يونانيان مي گويند: «كالويبرگ» نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد كرد و جهان را نجات خواهد داد. 20- يهوديان معتقدند كه در آخر زمان «ماشيع» (مهدي بزرگ) ظهور مي كند و ابد الآباد در جهان حكومت مي كند، او را از اولاد حضرت اسحاق مي پندارند، در صورتي كه «تورات»، كتاب مقدس يهود، او را صريحا از اولاد حضرت اسماعيل دانسته است. 21- نصارا نيز به وجود حضرت مهدي(عليه السلام) قايلند و مي گويند: او در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و عالم را خواهد گرفت، ولي در اوصافش اختلاف دارند. (7) آنچه از نظر خوانندگان گرامي گذشت- گرچه همه آنها با حضرت مهدي(عليه السلام) كاملا تطبيق نمي كند و حتي برخي از آنها اصلا با مهدي موعود اسلام وفق نمي دهد- از يك حقيقت مسلم حكايت مي كند و آن اين كه: اين افكار و عقايد و آرا كه همه آنها با مضمون هاي مختلف، از آينده اي درخشان و آمدن مصلحي جهاني در آخرالزمان خبر مي دهند، نشانگر اين واقعيت است كه همه آنها در واقع از منبع پرفيض وحي سرچشمه گرفته است، و لكن در برخي از مناطق دور دست كه شعاع حقيقت در آنجا كمتر تابيده است در طول تاريخ به تدريج از فروغ آن كاسته شده، و فقط كلياتي از نويدهاي مهدي موعود «و «مصلح جهاني» در ميان ملتها به جاي مانده است. البته سالم ماندن اين نويدها در طول قرون متمادي، خود بر اهميت موضوع مي افزايد و مسئله «مهدويت» و ظهور مصلح جهاني را قطعي تر مي كند. بنابراين، عقيده به ظهور مبارك حضرت مهدي(عليه السلام) در آخرالزمان يك عقيده عمومي است و اگر كلمه «مهدي» و واژه هاي ديگر را- كه پيروان ساير اديان و مذاهب مختلف جهان بر آن حضرت اطلاق مي كنند- از قالب اصطلاح اختصاصي آنها درآوريم، و آن حضرت را «نجات بخش بزرگ آسماني» يا «مصلح جهاني» و يا «رهايي بخش غيبي» بناميم، اختلاف اسمي هم رفع مي شود. پي نوشت ها : (1)- مقدمه كتاب «مهدي موعود» ترجمه سيزدهم بحار، ص 177، و مهدي انقلابي بزرگ، ص 57، به نقل از كتاب علائم الظهور. (2)- او خواهدآمد. ص.75 (3)- قاموس كتاب مقدس، ص 806، به نقل از كتاب «او خواهدآمد»، ص.32 (4)- او خواهد آمد، ص33، به نقل از قاموس مقدس، ص.219 (5)- ديباچه اي بر رهبري، ص95-96 (6)- ديباچه اي بر رهبري، ص101، 102، (7)- او خواهد آمد، ص 87-.88

 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14