(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 17 تیر 1391 - شماره 20249

سينماي دفاع مقدس گوشت قرباني نيست!
بحثي در باب مشكل ركود فروش فيلم ها «شتر، گاو، پلنگ» فرهنگي جواب نمي دهد!
تأملي در موضوع مشكلات چندگانه سينماي ايران از ريزش مخاطب تا كاهش توليد و...
اين گروه فرق مي كند!
بررسي مستندهاي داستاني سيماي خانواده
يكي از هزاران


سينماي دفاع مقدس گوشت قرباني نيست!

عليرضا قبادي
در جريان جشنواره فيلم كن حضور يك فيلم ايراني حاشيه هاي زيادي همراه خود داشت. تمام كساني كه فيلم سينمايي «يك خانواده محترم» را در اين جشنواره ديدند نسبت به محتواي آن ابراز انزجار كردند. فرقي هم نمي كرد كه داراي چه سليقه و نگرشي در حوزه سياسي و اعتقادي باشند. تمام مخاطبان ايراني اين فيلم، «يك خانواده محترم» را بي حرمتي به اعتقادات و مقدسات مردم ايران دانستند. جالب اين جاست كه اين فيلم با موضوع دفاع مقدس ساخته شده است و كارگردان آن هم بنا به گفته خود قصد تجليل دفاع مقدس را داشته است. و اما نكته جالب تر اينكه بخشي از تهيه كنندگي اين فيلم برعهده يك مجموعه دولتي يعني سيما فيلم بوده است .
موضوعاتي همچون دين، تاريخ اسلام، انقلاب، زندگي نامه مشاهير و مفاخر و دفاع مقدس داراي اهميت ويژه و حساسي براي مردم كشور ما هستند. تقدس اين امور به حدي است كه افكار عمومي جامعه هرگونه بي احترامي، بي سليقگي و بي توجهي نسبت به آنها را برنمي تابد.
يكي از مباحث مطروحه اين ايام در رسانه ها موضوع سپرده شدن ساخت فيلم هاي دفاع مقدس به افرادي است كه نه تنها سابقه اي در اين حوزه ندارند بلكه سابقه اي هم در همسويي با اين دست موضوعات نداشته اند.
بنياد فارابي كه از اين قبيل قراردادهاي نامتناسب و نامتجانس، دچار ذوق زدگي شده است، گويا فراموش كرده كه هم دفاع مقدس ميراث معنوي جامعه ماست و بايد چون گوهري بلورين از آن حفاظت شود و هم خرج از خزانه بيت المال داراي تعاريفي است كه بايد رعايت شود.
در حالي كه بسياري از فيلمسازان صاحب نام دفاع مقدس گوشه انزوا برگزيده اند و از بي مهري مسئولين گله مي كنند، حمايت مالي و معنوي مجموعه تابعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي از افرادي كه سال هاست تابلوي مخالفت با انقلاب اسلامي را بلند كرده اند چه معنايي دارد؟! دوستان مان در بنياد فارابي مقهور كدام تخم دو زرده اين طايفه شدند؟! كدام توانمندي تكنيكي آنها در بعد حرفه اي سينما مسئولين فرهنگي را مجذوب خود كرده است؟!
يا شايد ارشادي ها گمان كرده اند كه ساخت يك فيلم دفاع مقدس باعث ارشاد اين جماعت خواهد شد. مثل اين جماعت شبه روشنفكر دود زده مثل همان جاهليت بدوي است كه از پيامبر تقاضاي معجزه كردند. اما پس از شق القمر هم باز دست از لجاجت برنداشتند و بر شرك خود پايدار ماندند. خوب است مسئولين فرهنگي هم در حق خود پايدار بمانند و مرعوب و مجذوب معاندان نشان دار انقلاب اسلامي نشوند.
آيا چنان در سينماي ما قحط الرجال است كه ديگر هنرمند دردمندي براي ساخت فيلم دفاع مقدس وجود ندارد كه بايد اعتقادات مردم را سپرد دست كساني كه در اين سال ها يك گام همراه اين مردم برنداشته اند؟ اگر چنين است كه واي بر متوليان فرهنگي كه نتوانسته اند سينماگر متعهد تربيت كنند و اگر چنين نيست، كارگزاران فرهنگ و هنر با هنرمندان دلسوز انقلاب اسلامي آشتي كنند و كار را به اهلش بسپارند كه به قول خواجه شيراز:
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد
وقتي كارگرداني كه هيچ سنخيتي از لحاظ روحي و فكري و اعتقادي با دفاع مقدس ندارد، بخواهد زيبائي ها، رشادت ها و معنويت هاي دفاع مقدس را به تصوير بكشد نتيجه اي تأسف بار خواهد داشت. اما عملكرد هر مجموعه فرهنگي وابسته به نظام كه بخواهد سرمايه و امكانات در اختيار اين فرد قرار دهد تأسف بارتر است. و نه تنها باعث اتلاف بيت المال خواهد شد بلكه در فضاي عمومي جامعه نيز تاثير منفي خواهد داشت.
نظارت صحيح و جامع، حلقه مفقوده چرخه سينماي ماست كه اگر اين نظارت به شكل قانوني و غيرسليقه اي آن وجود داشت. شايد سكوت كردن در مقابل چنين بي تدبيري هايي ممكن بود. اينكه بدانيم از ابتداي كار تا انتها تيم ناظري با حساسيت بيشتر به چنين پروژه اي نظارت مي كنند مي توانست اميدواركننده تر باشد اما در شرايط موجود كه در ژانرهاي اجتماعي سخيف ترين فيلم ها بدون هيچ نظارتي ساخته مي شود، ديگر چه اميدي مي توان به ساخت يك فيلم دفاع مقدس توسط يك گروه نامتجانس داشت؟ خصوصاً آنكه موضوع دفاع مقدس كاملا اعتقادي است و با غرض ورزي در نشان دادن ريزترين نكات در قالب تصوير مي توان مفاهيم متناقضي ارائه كرد !
در گذشته آثاري توسط برخي از همين دست هنرمندان ساخته شده كه در جهت اهداف انقلاب بوده است اما در آن آثار موضوع تقدس نداشته است. به عنوان مثال از يك موضوع پليسي به نقد جريان روشنفكري پرداخته شده است يا به وسيله يك موضوع اجتماعي اوضاع نابسامان سينما به چالش كشيده شده است.
اما در موضوع اخير اصل دفاع مقدس داراي حساسيت است.هرگونه سهل انگاري در نحوه پرداختن به آن، آثار زيانباري خواهد داشت. در عين حال مديراني كه سابقاً با سينماگران وارد تعامل شده بودند داراي اشراف كامل نسبت به هنرمند و موضوع بودند و هم در نظارت دقت بيشتري داشتند.
لذا جا دارد مديران فرهنگي در اين قبيل موضوعات با وسواس بيشتري عمل كنند تا كار از دستشان خارج نشود كه در آن صورت جبران آن بسيار مشكل خواهد بود.
 


بحثي در باب مشكل ركود فروش فيلم ها «شتر، گاو، پلنگ» فرهنگي جواب نمي دهد!

آرش فهيم
چندي پيش و هنگام آغاز اكران يك فيلم دفاع مقدسي خوش ساخت و خوش نام و نشان، از كارگردان آن تقاضاي گفت وگو كردم. اما اين كارگردان محترم و متعهد واكنش عجيبي نشان داد. وي گفت كه من با شما هيچ مشكلي ندارم، اما بيم آن را دارم كه اگر همين اول كار مصاحبه ام با نشريات اصولگرا چاپ شود، فيلمم برچسب دولتي و سفارشي بودن بخورد و مخاطب هاي سينما از آن استقبالي نكنند! اين كارگردان دوست داشتني حتي در جلسه اي ابراز نگراني كرد كه اطلاق عنوان دفاع مقدسي سبب ريزش مخاطب هاي فيلمش مي شود! او حتي در تبليغات فيلم خود سعي كرد تا ارجاع به دفاع مقدس را تا جاي ممكن پنهان كند و در مصاحبه هايش- برخلاف ميل باطني- حرف هايي براي خوشايند عده اي خاص به زبان آورد. با اينكه روزنامه ها و نشريات طرف مقابل، فيلمش را بايكوت كرده و جايزه گرفتنش در جشنواره فيلم فجر را با اكراه و ابهام انعكاس داده بودند، اما او آگهي هاي فيلم خويش را به همان جرايد تقديم كرد! با همه اين لطايف الحيل اما در نهايت اين فيلم نتوانست مخاطب چنداني را به سينماها بكشاند و فروش معقولي نكرد.
البته ركود در بازار سينما و عدم جذب مخاطب، مشكل اغلب فيلم هاست. براي اين مسئله هم دلائل گوناگوني شمرده مي شود، از عدم جذابيت و كيفيت پايين فيلم ها گرفته تا بي ارتباط بودن محتواي بيشتر آثار سينمايي با زندگي و ذهنيات مردم. عده اي گراني بليت را دليل مي آورند و برخي ديگر مي گويند با وجود اين همه ابزار و وسائل سرگرم كننده ارزان و در دسترس، بديهي است كه مردم سينما نمي روند.
همه اين دلايل، به نوعي درست هستند و نمي توان منكر آن ها شد. اين يك واقعيت است كه به هر حال، سينما رفتن از سبد مصرف فرهنگي خانواده هاي ايراني خارج شده است و ديگر كمتر كسي را مي توان يافت كه اشتياق به حضور در سالن هاي تاريك سينما و تماشاي فيلم در آن ها را داشته باشد.
در اين ميان، بعضي از سازندگان و صاحبان فيلم ها براي جلب توجه مردم و بالا بردن فروش فيلم هاي خود دست به انواع سوءاستفاده ها و ترفندهاي عجيب و غريب مي زنند. اتفاقا اكثر كساني هم كه از روش هاي نامتعارف و غيرطبيعي سعي مي كنند فيلم خود را به خورد جامعه بدهند، در نيل به هدف خود شكست مي خورند.
اما سوال اين است كه با وجود ركود غالب و حاكم بر گيشه سينما و فقدان عمل سينما رفتن در برنامه روزمره خانواده ها، چطور برخي از آثار نظرها را به خود جلب مي كنند و به فروش بالايي هم دست مي يابند؟ اگر جذابيت را به عنوان عامل اصلي اين گونه استثناها بپذيريم، پس چرا خيلي ديگر از فيلم هايي هم كه داراي جاذبه و كيفيت بالايي هستند، موفق نمي شوند؟ چطور مي شود كه يك كارگردان با به كار بردن برخي نشانه ها و شكستن بعضي قالب ها ركورد بالاترين رقم فروش را به نام خود ثبت مي كند، اما همكار ديگرش با تقليد از وي به نتيجه معكوس مي رسد؟
پاسخ اين است: معدود فيلم هايي كه طي سال هاي اخير توانسته اند خارق العاده ظاهر شوند و مخاطب خوبي را به خودشان جذب كنند- هدفمند يا بي هدف- فرايندي به نام «مخاطب يابي» را واقع كردند. برخي فيلم ها كه با وجود دست زدن به اقدامات گسترده براي جلب توجه و داشتن تبليغات خاص و چشم پركن، از سمع و نظر مردم دور ماندند، به اين برمي گردد كه از مخاطب يابي غافل ماندند.
يك بررسي ساده نشان مي دهد كه اكثريت قريب به اتفاق فيلم هاي پرفروش اين روزگار، از ابتدا تكليف خود و مخاطب خويش را روشن ساختند. اين دسته از فيلم ها از همان بدو تولد و حتي قبل از توليد، مخاطب هدفشان را با خود درگير كردند. آن ها با همان اخبار، اطلاعات و عكس هاي نخستين، خودواقعي شان را مخفي نكردند. يعني هيچ كوششي براي اينكه يك جور ديگر معرفي شوند، به كار نرفت. ديگر دوران بروز ادا و اطوارهاي شبه روشنفكري و ژست اپوزيسيوني براي جلب توجه ديگران گذشته است. شايد برخي افراد ناهنجار و از همه جا بي خبر اين جور حركات را نشانه باسواد بودن تلقي كنند، اما عقل سليم و فطرت عام بشري، باصداقت و روراستي قرابت بيشتري دارد تا با تظاهر و خودنمايي.بنابراين، طرح تظاهر به معترض و غيردولتي و خاص بودن و مخالف جريان آب نمايي و اين گونه تظاهرات، يك ترفند از قبل شكست خورده است، بلكه خودش يك شكست محسوب مي شود. نمي توان- مثلا- فيلم انقلابي و دفاع مقدسي ساخت و توقع داشت طرفداران سينماي جشنواره اي يا تجارتي جذب آن شوند. اقدام معقول اين است كه چنين آثاري به جاي دادن آدرس غلط سعي نمايند تا مخاطب نزديك به خود را هدف قرار دهند.نكته مهم اين است كه فيلمسازان جريان انقلاب و ارزش ها مي توانند و بايد مخاطب فراوان را به خود جلب كنند. برخورداري از مخاطب گسترده، يك پديده صرفا گيشه اي و سودجويانه نيست. طبيعي است كه يك فيلم اگر قصد تاثيرگذاري و جريان سازي دارد، بايد تماشاگر زيادي هم داشته باشد. در واقع، برخورد با تماشاگر، مرحله تكميلي و الزامي يك پروژه سينمايي است. فيلم خوب زماني معنا مي يابد كه حرفش را به ذهن و دل مردم تقديم نمايد. به بيان بهتر، فرايند مخاطب يابي نيز مثل مراحل ديگري چون تصويربرداري و تدوين و... مراحل توليد يك پروژه سينمايي است. گاهي از زبان برخي فيلمسازان سخناني از اين دست مي شنويم كه هدف ما فروش فيلم و سود در گيشه نبوده بلكه قصد فرهنگ سازي و آموزش و گسترش اخلاق را داشته ايم، به همين دليل هم اهميتي براي جذب مخاطب قائل نيستيم! اين رويكرد درست مانند اين است كه يك فيلمساز بگويد كه تدوين هيچ اهميتي ندارد و فيلم را بدون تدوين روي پرده مي بريم!
اما همان طور كه گفته شد، جذب مخاطب در سينما يك فرآيند است كه به طور اتفاقي و در اثر تصادف و شانس رخ نمي دهد. تجربه نيز نشان داده كه به كار بردن تمهيدات نامتعارفي چون تعيين جايزه و تبليغات متراكم و... كمك چنداني به بالا رفتن مخاطب يك فيلم نمي كند. شايد هم يك فيلم كه چنين ترفندهايي را به كار برده، موفق شود، اما بدون شك دليل اصلي پيروزي اش اين گونه كارها نبوده است.
اما فرآيند مخاطب يابي چيست؟ فرآيندي است كه طي آن يك فيلم موفق به ايجاد فضايي مي گردد كه بخشي از جامعه را متوجه و ترغيب به تماشاي خود مي كند. به طوري كه تماشاي آن فيلم تبديل به يك دغدغه و دل مشغولي براي حجم نسبتا زيادي از مردم شود.
اولين و اصلي ترين مرحله فرآيند مخاطب يابي، مخاطب شناسي يا هدف گذاري روي مخاطب است. فيلم هاي پرفروش اين سال ها همه از ابتدا مشخص كردند كه مخاطب اصلي شان چه طيف و گروهي از مردم و چه وجه از تمايلات مخاطب بوده است. سه گانه «اخراجي ها»، «جدايي نادر از سيمين»، «قلاده هاي طلا» و... همه داراي «مخاطب هدف» بودند. وقتي مخاطب هدف يك فيلم مشخص باشد و فيلم مورد توجه بخشي از مردم قرار گيرد، طيف هاي ديگر هم كنجكاو تماشاي آن مي شوند. پس از مخاطب شناسي، مرحله تبليغات مقدماتي است. در اين مرحله كه همزمان است با مراحل پيش توليد و حين توليد، اخبار، اطلاعات و عكس هاي فيلم بايد براساس نيازها و مطالبات همان مخاطب هدف منتشر شود. در مرحله تبليغات نهايي هم كه همزمان با اكران فيلم انجام مي شود، اين جريان بايد تداوم يابد و تقويت شود.
تجربه نشان داده است فيلم هايي كه با روش «شتر، گاو، پلنگي» پيش مي روند و از ابتدا اين استراتژي را پيش مي گيرند كه همه سلايق و ديدگاه ها را جذب كنند، در ارتباط با مخاطب دچار شكست مي شوند. اما فيلم هايي كه مخاطب هدف معين و مشخصي دارند، در جلب نظر مخالفان خود نيز توفيق حاصل مي كنند. اتفاقا واكنش هاي تند مخالفان يك فيلم و به ويژه ايجاد فضاي تحريم و تخريب براي يك اثر، كمك شاياني به سرعت گرفتن فرآيند مخاطب يابي مي كند. چون هويت و جايگاه آن فيلم را برجسته تر مي سازد.
بنابراين، آثار ملقب به ارزشي، با به كار بردن استراتژي هايي چون «شتر، گاو، پلنگ فرهنگي» نه تنها نمي توانند به مخاطب انبوه دست يابند كه مخاطب اصلي و خاص خود را نيز پس مي زنند. ضمن اينكه انقلابي ها و متدينين جامعه نيز بايد به كمك چنين فيلم هايي بيايند. فراموش نكنيم كه ورود به عرصه سينما و خالص و پاك ماندن از حواشي زرد يا جاذبه هاي ناسالم اين عرصه، مصداق بارز جهاد اكبر است. هنرمندي كه با اختيار خويش از شهرت و ثروت و ساير جبرهاي آلوده، خودش را رها مي كند و براي خدا و پاسداشت اصالت ها و انتشار ارزش هاي مردمي، تلاش و از خودگذشتگي مي كند، از رزمنده دست از جان شسته حاضر در ميدان نبرد نظامي كمتر نيست. پس بايد قدر چنين هنرمندان و هنر آن ها را بدانيم و پاس بداريم. اي كاش فعالان دلسوخته ميدان انقلاب، به همان ميزان كه به آثار ضدفرهنگي اعتراض دارند و به حق تلاش مي كنند تا فيلم هاي مخرب دچار تنگنا شوند، براي ارتقاي جايگاه فيلم هاي همراه با آرمان هاي خود نيز تلاش مي كردند. بهترين راه حل براي واداشتن سينماي مبتذل و سياه نما و وطن فروش، بر صدر نشاندن سينماي برتر و برحق است. حمايت مردمي از سينماي متعهد، خود به خود به انزواي سينماي زالوصفت و دست اندركاران آن مي انجامد.


تأملي در موضوع مشكلات چندگانه سينماي ايران از ريزش مخاطب تا كاهش توليد و...

محمد قمي
هر كدام از اين مصايب كفايت مي كند تا يك سينما را از پا درآورد و سينماي ايران چقدر سخت جان است كه هنوز و با تنفس مصنوعي وام هاي دولتي و و به لطايف الحيل، خود را سر پا نگهداشته يا حداقل اين طور نشان مي دهد؛ از ريزش مخاطب گرفته تا افت كيفي فيلم ها و بالاخره كاهش خيره كننده توليد در سال جاري.
آري؛ سينماي ايران روزهاي چندان خوشي را نمي گذراند. بحراني چند بعدي سينماي ايران را در برگرفته و ظاهراً هم كار چنداني از دست كسي برنمي آيد. نه مسئولان و نه هنرمندان و نه رسانه ها.
طبيعي هم هست. در همه جاي دنيا مردم و بعد هم منتقدان هستند كه تاريخ سينما را رقم مي زنند و يك فيلم را ماندگار مي كنند يا يك اثر را به فراموشي مي سپارند. يك كار را تحويل مي گيرند و از آن حمايت مي كنند و فيلم ديگري را كه از منظر آنها حائز اهميت نيست پس مي زنند و به بايگاني تحويل مي دهند.
در هيچ كجاي دنيا دولت ها و نهادهاي دولتي و شبه دولتي براي سينما و روند طبيعي آن تصميم نمي گيرند. نه اينكه نخواهند بگيرند، چرا مي خواهند، اما نمي توانند. سينما به عنوان يك هنر، صنعت و رسانه در تعامل با مردم است و اين مخاطبان فراگير هستند كه تكليف فيلم را از هر نظر تعيين مي كنند.
با دوست داشتن و بارها ديدن يك فيلم آن را به صدر فروش مي رسانند و با دلبستگي نشان دادن به آن از هزار و يك طريق، ماندگاريش را تضمين مي كنند.
و يا بالعكس، فيلم هايي را كه با هزار و يك پشتوانه مالي و تبليغاتي روبه رويند، به كناري مي زنند و همه نخ هاي سازنده و حاميانش را پنبه مي كنند! تاريخ سينما بارها و بارها گوياي چنين اوضاع و احوالي بوده است. چه در جهان و چه در ايران خودمان.
حالا سينماي ما با چند مسئله دست به گريبان است كه همگي اش ريشه در خود اين سينما دارد و كمتر عوامل بيروني در آن دخيلند.
و البته مهم ترين شان اين است كه مردم با اين سينما فاصله گرفته اند و خود را و هويت و آرمان و حتي سرگرمي خويش را در آن نمي بينند و نمي يابند.
خوب؛ طبيعي است كه اين سينما را به حال خود رها كنند و آن وقت همه چيز از اين افتراق و رهايي شروع مي شود:
افت كيفي فيلمها، ريزش مخاطب و بالاخره موضوع اين روزهاي محافل سينمايي يعني كاهش توليد.
در خرداد 91 تنها يك فيلم كليدخورده است و اين در تاريخ سينماي ما كم نظير است. به نظر مي رسد از نظر حجم توليد يكي از وخيم ترين سال هاي سينما طي دهه هاي گذشته را پشت سر مي گذاريم و معلوم نيست با اين روند توليد و آن ريزش مخاطب و هزار و يك مشكل و مصيبت ديگري كه سينماي ما بدان گرفتار و با آن دست به گريبان است چه آينده اي منتظر اين سينما و اهالي اش است؟
براستي وقت آن رسيده است كه همه اهالي سينما با همراهي مسئولين و البته منتقدان و مردم، دست به دست هم بدهند و براي حل اين بحران چندگانه كه نفس سينماي ايران را به شماره انداخته و تاب و توان و رمقش را گرفته، يك چاره اساسي بينديشند.
 


اين گروه فرق مي كند!

محمد هاشمي
چهارشنبه دو هفته قبل، نزديك زمان پخش اخبار، شبكه يك، مستندي پخش كرد كه به محروميت زدايي در بخش بشارت روستاي اليگودرز مي پرداخت. موضوع ساده بود. فقط سه ساعت دورتر از پايتختي كه دغدغه سايت هاي خبري اش اهداي اتومبيل چند صد ميليون توماني به بازيكنان فوتبال است، جمعي از مردم محصور در ميان استان هاي مرتفع اصفهان و چهارمحال بختياري از كمترين امكانات بهره مندند. دراين منطقه قرارگاه خاتم الانبياء(ص) سپاه كه درحال احداث سد رودبار است فارغ از وظيفه قانوني اش، اقدام به آباداني مي كند، اما دوربيني نيست براي افتتاحيه تا صدها عكس براي خبرگزاري ها ارسال شود. وقتي مي پرسند چرا، مردي كه بعد مي فهمي سردار حزني فرمانده قرب كوثر(س) است سرش را به زير مي اندازد:«خجالت مي كشيم وقتي وارد اين مناطق مي شويم. حتي خودمان را به مردم هم معرفي نمي كنيم. مي گوييم بگذار بخشي از محروميت ها را لااقل بزداييم بعد مي فهمند نظام آمده است اينجا خدمت كند» سردار نمي گويد سپاه، مي گويد نظام. اينجا مدرسه هايي هست كه در بيغوله ها بنا شده و از سقفش پوست مار آويزان است! و سپاه آمده اينجا مدرسه سازي مدرن كرده و زايشگاه ساخته، مركز بهداشت زده است و حالا در روستايي كه ممكن بود به علت بارش شديد برف و قطع مسير، زني جان بسپرد حالا زايشگاه ساخته شده و منتظر تجهيز توسط دولت است و البته فصل سرما دوباره دارد نزديك مي شود!
اين برنامه ها را روابط عمومي سپاه مي سازد، گروه تلويزيوني. وقتي تحقيق مي كني اين گروه را با همه گروه هاي سازمان متفاوت تر مي بيني. وسعت عملكردش همان قدر وسيع است كه وسعت عمل سپاه و هركجا نظام و انقلاب نياز به مدافع داشته باشد بايستي در صف اول حضور يابد. يعني هر دو هفته يكبار مثلا قرار است برنامه اي نظامي ببيني اما برنامه اي مي بيني مملو از آرشيو ناب درباره محروميت زدايي. شليك اولين موشك به قلب رژيم بعث، صحبت هاي كمتر ديده شده رهبر معظم انقلاب درميان رزمندگان. چندي بعد برنامه هايي درخصوص محروميت زدايي مي بيني. سردار سرلشگر شهيد شوشتري در داخل يك سنگر ايستاده، عرق كرده است، هم خودش هم سربازاني كه دورش حلقه زده اند. تصوير مات است، پيداست يكي پيدا شده با يك هندي كمي، چيزي دارد تصوير مي گيرد. تصاوير قبلي نشان مي دهد كه شوشتري نه با تير و تفنگ و تانك و توپ آن طور كه رسانه هاي سلطنت طلب مدعي بودند بلكه با كمك هاي محروميت زدايي به منطقه آمده و حالا دراين گرما براي سربازانش حرف مي زند. دست آنها را در دست گرفته و با مهري پدرانه مي پرسد: «يدالله مي دونين چيه؟...» يكي پاسخ مي دهد دست خدا و سردار ادامه مي دهد: «يدالله فوق ايديهم مي دونين چيه؟ يعني دست خدا بالاترين دست هاست و اين دستاي شما كه اين طوري عرق ريخته و بيل زده و خدمت مردم كرده اين دست خداست.... و من مي خوام بر اين دستاي شما بوسه بزنم» سردار مملكت خم مي شود و دست سربازانش را مي بوسد و اين ها از تلويزيون پخش مي شود.
سپاه وسيع است و دو هفته يك بار چند دقيقه با سپاه كافي نيست. دست به دامن اينترنت مي شوم. برنامه هاي مبارزه سپاه با پژاك هنوز روي سايت هاي متعددي ديده مي شود و اين نشان از ديده شدن اين برنامه ها دارد.چقدر موضوع زياد دارد سپاه براي فيلم ساختن و چرا ساخته نمي شود؟ آيا واقعا مشكل بودجه است؟ سپاه بايستي اطلاع رساني را در اين وضعيت رسانه اي جهان جدي بگيرد. بايستي هميشه به گونه اي عمل كند كه در قضيه پژاك كرد و با ساخت مستند «گروهك» كه روي اينترنت نيز قرار گرفته پاسخ دندان شكني به بي بي سي و صداي آمريكا داد.
سپاه وسيع است اما مثل سنگ زيرين آسيا تحت فشار رسانه اي است. بنابراين نبايد به يك برنامه دو هفته يك بار اكتفا كند. لازم است سپاه براي اطلاع رساني درست در مقابل توطئه هاي رسانه هاي بيگانه فارسي زبان در تلويزيون حضور داشته باشد. نگارنده به خاطر دارم در قضيه «مضلين» وقتي برنامه هاي ويژه سپاه در اختيار مردم قرار گرفت با همه كم بودن و بد بودن زمان پخش بازهم تاثير مثبتي بر فضاي اينترنتي گذاشت اما طبق معمول در ميان همهمه تبليغات شركت هاي هزار رنگ گم شد! چرا سپاه به صورت پيگير و مستمر درباره شبهاتي كه دشمن ايجاد مي كند برنامه روي آنتن نمي دهد ؟
گروه سپاه از نظر كيفيت ساخت نشان داده است در سطح بسيار خوبي حركت مي كند و رزمايش هايي كه از خروجي اين گروه بر روي رسانه مي رود به وضوح داراي اختلاف كيفيتي جدي با سال هاي پيشين است. از نوك ارتفاعات سه هزار متري جاسوسان تا قعر كويرهاي بلوچستان برنامه سازان اين گروه رفته و تصاوير لازم را تهيه مي كنند. اين كيفيت پرسنلي و توانمندي با اين مقدار توليد برنامه در سيما انصافا تناسب نداشته است و لازم است تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با قدرتي دوچندان، آن گونه كه سبز پوشانش از خليج فارس تا ارتفاعات جاسوسان به حراست از مرزها، متخصصانش در حراست عفت عمومي و سازندگي و محروميت زدايي و... با ابزار تصويري توصيف شود . اگر نه به همان اندازه لااقل درحدي پوشش دهند كه شان واژه «پاسدار»حفظ شود.
 


بررسي مستندهاي داستاني سيماي خانواده

يكي از هزاران

ميترا يزدچي
برنامه هاي خانوادگي صدا و سيما را بايد از مهم ترين برنامه هاي رسانه ملي به حساب آورد.
طي سال هاي اخير خانواده هاي ايراني با تحولات بسياري، همچون تغيير الگوهاي رفتاري والدين، تغيير نگرش خانواده به جايگاه فرزندان و مسائل تربيتي، تأثير عميق تكنولوژي و رسانه هاي نوين بر خانواده و تغيير ساختاري نقش زن در جامعه و به تبع نقش مادري، روبه رو بوده اند. حاصل نهايي تحولات ياد شده را مي توان در تغيير سبك زندگي بسياري از خانواده هاي ايراني مشاهده كرد.
بي شك يكي از وظايف مهم برنامه هاي خانواده رسانه ملي افزون بر اشراف اطلاعاتي تحولات روز و ثأثير آن بر حوزه خانواده، حركت در مسير صواب و ارائه الگوي مطلوب خانواده ايراني اسلامي به مخاطبين است. الگويي كه منفعل از مسائل زمانه نيست، اما همواره در جهت تطبيق مؤلفه هاي ديني و ملي خود با مقتضيات روز حركت مي كند و سبك زندگي خانواده ايراني را از استحاله هويتي حفظ مي نمايد.
برنامه سيماي خانواده شبكه يك، براساس اين ديدگاه و با اتكاء بر تجربه به دست آمده، محورهاي جديد برنامه سازي را در اولويت كار خود قرارداده است. تلاش ويژه به ساخت مستندهاي خانوادگي مرتبط با موضوع هر يك از روزهاي هفته از جمله اين محورهاست.
هدف از ساخت اين آيتم توليدي ورود به خانه هاي گرم و صميمي خانواده ايراني و انعكاس ويژگي ها و شاخصه هاي تربيتي قابل اعتنا به جامعه است.
تجربيات، غم ها و شادي ها، موفقيت ها و شكست ها، عبور از بحران ها، در هر خانواده متفاوت است. خانواده اي در مسير زندگي خود رو به جلو حركت خواهد كرد كه در هر فرازي از زندگي به چرايي آنچه رخ داده و نقش آن در زندگي واقف شود.
ارائه الگوهاي موفق كه از پس دشواري هاي زمانه برآمده اند و با وجود قرار گرفتن در شرايط يكسان و گاه سخت تر از خانواده هاي ديگر به موفقيت هاي چشمگيري رسيده اند، تأثير تربيتي و عاطفي عميقي بر بينندگان خواهد داشت.
در طي مدت زمان كمتر از دو ماه، 27مستند خانوادگي با سوژه هاي ناب و با موضوعات متنوع توليد و پخش شده است. توجه به موضوع ازدواج و اولويت قراردادن آن در زندگي جوانان با وجود دشواري هاي اقتصادي و اجتماعي را مي توان از اهداف اصلي مستند زوج هاي جوان دانست.
كمرنگ شدن مشاوره هاي سنتي در قالب بهره گيري از تجربيات بزرگان و ريش سفيدان خانواده، جمع فاميل، محله و شهر و سردرگمي در مشغله هاي زندگي ماشيني و عدم فرصت كافي براي شناخت و ارتباط افراد و حتي همسايگان و همكاران همجوار، موجب مسدود شدن بسياري از راه هاي شناخت و انتخاب صحيح و منطقي همسر شده است. زوج هايي كه با استفاده از شيوه مشاوره سنتي و يا مشاوره نوين اقدام به انتخاب همسر مي نمايند و هم اكنون در آرامش و خوشبختي در كنار همسر روزگار مي گذرانند از سوژه هاي هدف برنامه سيماي خانواده است.
خانواده هاي شهدا و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس، موضوع ديگر مستندهاي خانوادگي است. ويژگي مهم انتخاب سوژه ها در اين موضوع، اعتقاد راسخ به آرمان هاي انقلاب و تاريخ هشت سال دفاع مقدس با حركت پويا و روبه جلو است. خانواده شهدا و ايثارگراني كه هنوز بانشاط و اميد و پويايي، به دور از رخوت و افسردگي راه شهدا را ادامه مي دهند، دشواري هاي زمانه آنان را از پا درنياورده است و هنوز بار سنگين انقلاب را به دوش مي كشاند از سوژه هاي تعيين كننده در اين بخش است. توليد اين گونه مستندها علاوه بر زنده نگه داشتن ياد و خاطره شهدا و ايثارگران و تاريخ غرور آفرين كشور، موجب توسعه فرهنگ ايثار و شهادت در جامعه است. فرهنگي كه گره گشاي بسياري از معضلات و مشكلات اجتماعي و موجب رشد ويژگي هاي انساني است.
سوژه ديگر مستندهاي خانوادگي، هنرمندان عرصه هاي مختلف هنري كشور است. همواره هنرمندان از اقشار هدف توجه و علاقه خانواده هاي ايراني است. مشاهده هنرمندان در محيط خانواده و در كنار خانواده كه بيانگر خود حقيقي آنان است، براي بينندگان جذابيت بسياري دارد. با توجه به اين كه بسياري از هنرمندان به طور ناخودآگاه نقش الگويي براي جوانان پيدا مي كنند، انعكاس زندگي موفق و پايبندي آنان به خانواده، تأثير مطلوبي در رفتار جوانان خواهد داشت.
پرداخت ديگر سوژه هاي مردمي اعم از خانواده كارآفرينان، معلولان جسمي و ذهني، نخبگان ملي، قهرمانان ورزشي، خيرين... نيز از اهميت بسزايي برخوردار است.
در قصه زندگي هر يك از سوژه ها، نكات آموزنده و تجربيات ارزنده اي وجود دارد كه تأثيرات آن كمتر از نمايش يك فيلم داستاني يا سينمايي نيست، زيرا همه اين سوژه ها واقعي اند و آنچه ديده مي شود جريان يك زندگي است.
قصه مادر نابينايي كه بدون ديدن عشق مي ورزد، در كمال اعتماد به نفس با مردي همچون خود پيوند زناشويي مي بندد و با وجود محدوديت هاي جسماني مادر مي شود، چرا كه مي داند مادر شدن بيش از آنكه نيازمند چشمان باشد، محتاج قلبي بزرگ است. و قصه زندگي بانويي كه دو فرزند معلول خود را بزرگ ترين نعمت پروردگارش مي داند و نه تنها زبان به ناسپاسي نمي گشايد كه خود را خوشبخت ترين زن دنيا مي خواند. نمونه اي از هزاران قصه واقعي در شهر و كشور ماست كه مي توان از آن درس زندگي و بندگي را آموخت. درس عاشقانه هاي آرام.


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14