(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


يکشنبه 18 تیر 1391 - شماره 20250

زمان وقوع بلاي الهي
نشانه ظهور
كار و موقعيت اجتماعي
حزن دائمي سالك
وسوسه ريا
بركت و راه دست يابي به آن


زمان وقوع بلاي الهي

قال الرضا(ع): كان رسول الله(ص) يقول: اذا امتي تواكلت الامر بالمعروف و النهي عن المنكر، فلياً ذنوا بوقاع من الله تعالي.
از امام رضا(ع) روايت شده است كه رسول خدا بارها مي فرمود: هرگاه امت من امر به معروف و نهي از منكر را به يكديگر وانهند، بايد منتظر بلاي الهي باشند.(1)
ـــــــــــــــــــــــــ
1- اصول كافي، ج5، ص 59
 


نشانه ظهور

امام صادق(ع) فرمود: پيش از خروج حضرت مهدي(عج) دو صيحه از آسمان و زمين به گوش مي رسد. صيحه اول يك صدا و صيحه از آسمان و آن صداي حضرت جبرئيل است، آواز دهنده اي كه از آسمان پيام حضرت قائم را ندا مي دهد و هر كس در شرق و غرب باشد آن صدا را مي شنود، و از شنيدن آن صدا هيچ خفته اي نيست مگر آن كه بيدار مي شود، و هيچ ايستاده اي نيست مگر آنكه به زانو درمي آيد و هيچ نشسته اي نيست، مگر آنكه از وحشت آن صدا بر دو پاي خود مي ايستد. پس خداوند رحمت كند كسي را كه از آن صدا عبرت بگيرد و پاسخگوي آن باشد، كه صداي نخستين، صداي جبرئيل روح الامين است كه بشارت به ظهور حضرت مهدي(عج) مي دهد. «صيحه دوم» كه از زمين به گوش مي رسد، صداي شيطان ملعون است، كه فرياد مي كشد و مظلوم نمايي مي كند و براي فتنه و آشوب و ايجاد شك و شبهه و ترديد در ميان مردم آواز سر مي دهد، و چه بسيار از مردم كه با صداي شيطان فريب خورده و به شك و حيرت دچار شده، در نتيجه گمراه گرديده به آتش دوزخ گرفتار مي شوند. پس از صيحه و صداي اول پيروي كنيد و مراقب و هشيار باشيد تا مبادا از صيحه و صداي دوم كه صداي آخرين است، به شك و ترديد و گمراهي گرفتار شويد.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 52، ص 230
 


كار و موقعيت اجتماعي

پرسش:
آيا كار و تلاش براي امرار معاش و گذران زندگي تاثيري در جايگاه و موقعيت اجتماعي افراد جامعه دارد؟ لطفاً به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
براساس آموزه هاي وحياني و تعاليم حيات بخش اسلام، از جمله امتيازات و عوامل ارزشمندي كار و فعاليت اقتصادي، برخورداري از موقعيت و منزلت اجتماعي در بين مردم است. اين امتياز حتي در جايي كه نياز اقتصادي به كار كردن وجود نداشته باشد، به تنهايي ارزش است و براي برخورداري از اين ارزش بايد كار كرد. شاهد اين ادعا رواياتي است كه در خلال آنها، پيشوايان معصوم دين، كساني را كه به دليل بي نيازي اقتصادي، از كار و تلاش دست كشيده اند سرزنش نموده و آنان را به كار و تجارت تشويق كرده اند.
امام صادق(ع) از حال كسي جويا شدند و پرسيدند: چرا فلاني به حج نرفت؟ پاسخ دادند: چون كار تجاري خود را رها كرده و مال اندكي برايش باقي مانده است.
حضرت كه تا اين لحظه تكيه داده بودند، از تكيه گاه فاصله گرفتند و فرمودند: تجارت را رها نكنيد كه (در بين مردم) سبك و بي مقدار مي شويد. تجارت كنيد كه خداوند به شما بركت خواهد داد. (فروع كافي، ج 1، ص370)
در مورد ديگري وقتي كه فردي از تصميم خود بر رها كردن بازار و استفاده از ثروت موجود امام صادق(ع) را آگاه مي كند، حضرت او را از اين كار برحذر مي دارند:
به امام صادق(ع) گفتم: من تصميم دارم كار بازار را رها كنم و از ثروتي كه در اختيار دارم استفاده نمايم. امام پاسخ فرمودند: اگر چنين كني (در بين مردم) نظر و رأي تو بي ارزش مي شود و در هيچ كاري كمك و حمايت نمي شوي. (همان، ص 371) شاهد مثال ديگر در اين زمينه قصه حضرت داود(ع) از انبياي عظام الهي است، كه آن حضرت به لحاظ اقتصادي نيازي به كار كردن نداشت و با استفاده مشروع از بيت المال به امرار معاش خود مشغول بود. اما براساس روايت علي(ع) و وحي الهي، صرف كار نكردن او، عيب و نقصي در مورد آن بزرگوار شناخته شد و آن حضرت چهل روز به توبه و انابه پرداخت:
«خداوند به حضرت داود(ع) وحي كرد، اگر از بيت المال ارتزاق نمي كردي و با دستان خود كار مي كردي، بهترين بنده من بودي. (با دريافت اين وحي) داود(ع) چهل روز به گريه و انابه پرداخت. سپس خداوند به آهن امر فرمود براي بنده من داود نرم شو! (بدين ترتيب) خداوند آهن را براي داود(ع) نرم نمود و داود(ع) در هر روز زرهي مي ساخت و آن را به هزار درهم مي فروخت (تا جايي كه). 360 زره ساخت و به 360 هزار درهم فروخت و از بيت المال بي نياز شد. (وسايل الشيعه، ج 17، ص 37)
اين روايت حامل اين پيام است كه نه تنها كار كردن منافي با عبادت و خودسازي نيست و دنياگرايي تلقي نمي شود، بلكه حتي كار نكردن امري غيرعبادي و مذموم محسوب مي شود، به گونه اي كه ترك اين عبادت، موجب توبه اي چهل روزه از جانب نبي بزرگ الهي و عابدترين بنده حق تعالي در عصر خويش است.
پيام دوم اين روايت عبادي بودن و مطلوبيت ذاتي كار است كه حتي در صورت بي نيازي اقتصادي و تامين هزينه هاي زندگي از طرق ديگر، شايستگي و مطلوبيت اين عمل عبادي از بين نمي رود. به عبارت ديگر، ارزش كار كردن نه صرفاً براي رفع نيازهاي خود و خانواده و تامين هزينه هاي زندگي است، بلكه صرف نظر از اين امتياز، نفس كار كردن، عبادتي بزرگ و قابل تحسين محسوب مي شود.
پيام سوم اين روايت اين است كه براي پيامبري بزرگوار همچون حضرت داود(ع) كه بايد الگو و اسوه ديگران در هدايت به سوي خدا و تقرب الي الله در تمامي ابعاد باشند، منقصتي تلقي مي شود كه آن حضرت خود كار نكند و ديگران را دعوت به كار و تلاش نمايد. بنابراين جايگاه و شأن رهبران جامعه و يا كساني كه مي خواهند بر ديگران تأثيرگذار باشند اقتضا مي كند كه آنان به لحاظ اقتصادي و امر معاش همواره متكي به ثمره كار و تلاش خود باشند و هيچ گاه خود را از كار و فعاليت هاي اقتصادي معاف ننمايند.
 


حزن دائمي سالك

(سالكان كوي حضرت دوست) حزن دائم از اين جهت در دلشان جاي گير شود كه مبادا از رسيدن به مقامات عاليه محروم بمانند، زيرا مادامي كه در دنيا هستند، راه ترقي براي آنان باز است و از مقامات معرفت و قرب، به هر درجه از حال كه براي ايشان دست دهد، باز فوق آن متصور است. بلي از مختصات حضرت ولايت پناه (علي«ع») است كه فرمودند: «لوكشف الغطاء ما ازددت يقينا» اگر همه حجاب هاي ملك و ملكوت و ظلماني و نوراني برداشته شود، بر يقين من چيزي زياده نخواهد شد.(1) و اين حزن سالك بايد دائمي باشد، حزن در دل، و بشر (خوش رويي) در روي، حزن در باطن و بشر در ظاهر بايد داشته باشد.(2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- المحجه البيضاء، ج 4، ص 203
2- رساله لقاءالله، ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص 115
 


وسوسه ريا

آيت الله روح الله قرهي
در مطلب حاضر استاد قرهي به بررسي ريا به عنوان عامل بسته شدن راه نجات مي پردازد و در عين حال درباره وسوسه شيطان درخصوص ريا در عبادات و تفاوت رياي واقعي و وسوسه ريايي توضيحاتي مي دهد كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
پروردگار عالم به يك عده توفيق داده است تا بنده خالص خودش بشوند. او در اين بندگي، آنها را هم در ضيافت الله اعتكاف، مهمان مي كند. اين بندگان خاص خدا، راه نجات را طي كردند. راه نجات اين است كه انسان فقط براي خدا كار كند. اگر اين حال براي انسان به وجود آمد، برنده است.
وجود مقدس حضرت محمد مصطفي(ص) در جواب سؤال كسي كه از حضرت پرسيد: «حين سأله رجل يا رسول الله فيم النجاه »(1) انسان به چه چيز متمسك گردد تا نجات پيدا كند؟ نجات در چيست؟ فرمودند: «فقال أن لا يعمل العبد بطاعه الله يريد بها الناس»، اينكه بنده عمل را فقط براي طاعت خدا انجام دهد و مردم را در اين طاعت اراده نكند.
ريا و خدعه به پروردگار عالم!
عجيب است، اگر طاعت براي غير خدا باشد، خدعه و نيرنگ مي شود. اين نكته بسيار مهمي است، وجود مقدس امام محمد باقر(ع) مي فرمايند: شخصي محضر پيغمبر اكرم(ص) آمد، سؤال كرد كه فرداي قيامت نجات در چيست؟ همه دنبال اين هستند كه عاقبت به خير شوند، راه نجات چيست؟
حبيب خدا، محمد مصطفي(ص) نكته اي بسيار عجيب را بيان مي كنند: «سئل(ص) فيما النجاه غدا فقال انما النجاه في أن لا تخادعوا الله فيخدعكم فانه من يخادع الله يخدعه و يخلع منه الايمان و نفسه يخدع لو يشعر»(2)، سؤال شد: يا رسول الله! راه نجات چيست؟
حضرت فرمودند: اينكه به پروردگار عالم خدعه نكنيد. راه نجات فقط اين است كه انسان با پروردگار عالم از در نيرنگ وارد نشود.
بعد حضرت فرمودند: اگر شما با خدعه وارد شويد، «فيخدعكم»، خدا هم با خدعه وارد مي شود!
انسان با خدا از باب خدعه وارد نشود كه خدا هم خدعه مي كند. خدعه خدا عجيب است! انسان بيچاره مي شود! پروردگار عالم نسبت به كفار همين را بيان مي فرمايد، مي فرمايد: «فمهل الكافرين أمهلهم رويدا»(طارق/71) به اين ها مهلت مي دهد اما بيچاره مي كند! اجازه مي دهد مدام در طغيان خودشان، در گناه خودشان، بيشتر و بيشتر غوطه ور شوند. يك خدعه خدا اين است.
حضرت مي فرمايند: راه نجات اين است كه با خدا خدعه نكني، چون خدا با تو خدعه مي كند. بعد مي فرمايند: «فانه من يخادع الله يخدعه و يخلع منه الايمان»، هر كس بخواهد به خدا خدعه بزند، خدا با همان باب بر او وارد مي شود و ايمان را هم از او مي گيرد- ايمان خيلي مهم است، ايمان، انسان را اوج مي دهد و بالا مي برد، اما مي فرمايند: ايمان او را مي گيرد.
بعد حضرت نكته خيلي زيبايي را بيان مي فرمايند، مي فرمايند: آن كسي كه فكر مي كند خدا را خدعه مي دهد، اشتباه كرده، اگر يك مقدار مي فهميد و درك مي كرد، مي دانست به خدا خدعه نزده، بلكه به خودش خدعه زده! «و نفسه يخدع لو يشعر».
شخص سؤال كننده تعجب كرد، يعني چه؟! مگر بناست كسي به خدا خدعه بزند كه پيامبر(ص) مي فرمايند: راه نجات دراين است كه به پروردگار عالم خدعه نزنيم! «قيل له فكيف يخادع الله» گفت: يا رسول الله! خدعه به خدا چگونه است؟!
حضرت فرمودند: «يعمل بما امره الله ثم يريد به غيره»، به آن چيزي كه خدا امر كرده، عمل مي كند و امر ديگران را انجام نمي دهد ولي- مهم اين است- دراين عملش كس ديگر، غيراز خدا را اراده مي كند «ثم يريد به غيره»،
فرمان، فرمان خداست؛ عمل، عملي است كه پروردگار عالم گفته، آن عمل را انجام مي دهد، اما اراده اش غيراز خداست! بيچارگي اينجاست!
مي فرمايند: اين است كه به خدا خدعه مي كند درحالي كه پروردگار عالم هم از باب خدعه وارد مي شود. بعد فرمودند: اتفاقا آنكه به خدا خدعه مي كند، نفهميده به نفس خودش خدعه مي كند و اولين مسئله اش هم اين مي شود كه ايمانش را از دست مي دهد.
پس ريا بلاي عظيم است كه ديگر راه نجات بسته مي شود. لذا انسان بايد خيلي در اين مسئله دقت كند كه اگر اينگونه شد، بيچاره مي شود.
وسوسه ريا در عبادت!
منتها اين را هم بايد انسان مدنظر داشته باشد كه گاهي شيطان ملعون وسوسه مي كند.
پيامبر اكرم(ص) مي فرمايند: گاهي شيطان ملعون در عبادت مي آيد، وسوسه مي كند و برعكس عمل مي كند. مثلا انسان يك نماز با توجه مي خواند، به او مي گويد: ببين عزيزم! تو داري ريا مي كني.
ريا يعني آن چيزي كه براي غيرخدا باشد. درست است لفظ ريا از رؤيت است، اما اگر براي خداست، عالم و آدم ببينند براي انسان مهم نيست. اگر هيچ كسي هم متوجه نشود، برايش مهم نيست. در باب ريا انسان بايد اين را مدنظر بگيرد، ببيند جدي دارد براي خدا انجام مي دهد يا خير. اگر براي خداست، همه عالم بفهمند، مهم نيست، هيچ تغييري هم نمي كند، هماني است كه بود و به تعبيري اگر اقبال عمومي هم به او شد، همان است كه هست. مثل آيت الله بهجت، و ديگر اعاظم بزرگوار، آيت الله بهاء الديني، امام راحل(ره) و بزرگان ديگر كه اين حالت را داشتند و دارند. اگر مثل آيت الله شاه آبادي براي يك نفر هم درس داد، برايش مهم نبود. اگر ميليون ها نفر هم بودند، فرقي نمي كرد. چون كسي كه براي خداست، ديگر براي او مهم نيست، كل عالم رو بياورند، تغيير پيدا نمي كند، عالم به سمت او نيايند، تغيير پيدا نمي كند.
براي همين شيطان وسوسه مي كند- اين روايت شريف را تامل بفرماييد، زيباست- حضرت مي فرمايند: «اذا اتي الشيطان احد كم و هو في صلاته» (3)، شيطان به سمت شما مي آيد درحالي كه يك نفرتان در نماز هست، «فقال انك مراء»، مي گويد: مواظب باش تو داري ريا مي كني.
اگر كسي توفيق دارد، مثلا اهل نماز شب است، لطف خداست، توفيق است (بندگان خدا مي دانند اينها همه من ناحيه الله است، لذا به نماز شبشان غره نمي روند، مي دانند لطف خداست، عنايت ذوالجلال والاكرام است و وقتي ديدند لطف خدا و عنايت حضرت است، تشكر مي كنند و بيشتر به عبادت مي پردازند) هميشه مشغول به نماز شب است، مسافرتي براي او پيش مي آيد، يك موقعي با كسي در سفر هست، شب مي خواهد براي نماز شب بلند شود، شيطان ملعون مي آيد، مي گويد: امشب را نمي خواهد، چون اگر بلند شوي نماز شب بخواني، اين رفيقت، اين كه امروز در خانه اش دعوت هستي، فكر مي كند تو داري ريا مي كني، امشب را بگذر، بالاخره بلند مي شوي، شايد پايت به جايي بخورد، سر و صدايي ايجاد كند، كسي متوجه شود، بعد مي گويند تو داري خودنمايي مي كني!
شيطان اينطور مي آيد، در باب ريا وسوسه مي كند، «الوسوسه في الرياء من ناحيه الشيطان». اصلا اصل وسوسه براي شيطان است. خانم ها يا آقاياني كه وسواس دارند، وسواس از ناحيه شيطان است. يك وسوسه هم در باب عبادت است. به تو اجازه نمي دهد عبادت كني، مي گويد: رياست! شب مي خواهي قيام كني، مي خواهي نيمه شب جلسه داشته باشي، ديگران تو را مي بينند، مي گويند: اين ها را باش، چه دكان و بازاري راه انداختند، چه اهل ريا هستند!
اما ملاك، خود انسان است. اگر جدي براي خداست، هر كه هر چه بگويد، بگويد. اگر به به بگويند، انسان الهي تكان نمي خورد، اگر برعكس شماتت كنند، بگويند: او مي خواهد رياكاري كند، برايش مهم نيست. آن كه براي خداست، خصوصيتش اين مي شود. اين روايت مي خواهد اين را بيان كند.
پيامبر عظيم الشأن(ص) فرمودند: موقعي كه به عبادت مشغول مي شوي، نمازي مي خواني «و هو في صلاته»، شيطان مي آيد، مي گويد: «انك مراء»، ببين تو داري ريا مي كني!
اصلا «الوسواس الخناس» (سوره ناس/6) همين است براي هر كس به طريق خودش مي آيد. آن جواني را كه خداي ناكرده هرزه است، از طريق گناه وسوسه مي كند. آن را كه اهل عبادت است، از طريق عبادت وسوسه مي كند. يك موقع يك كاري مي كند ريا كند، يك موقعي هم اهل ريا نيست، يك كاري مي كند كه عبادت نكند، با عنوان ريا! به سراغ او مي آيد و مي گويد: تو ريا مي كني.
پس انسان مؤمن نه اهل رياست و نه اجازه مي دهد شيطان ملعون او را وسوسه ريا كند.
لذا پيامبر مي فرمايند: كارت را برعكس كن. اگر مشغول به كاري براي آخرت هستي، آن را طولاني كن، يك تو دهني محكم به شيطان بزن. بگو: مي خواهي از طريق وسوسه، من را از عبادت دور كني؟! غلط كردي! اجازه نمي دهم. پيغمبر(ص) مي فرمايند: به شرط اين كه وضعش را به هم نزند، طولاني اش كند. عبادتي كه مشغول هست را با تضرع، خضوع و ناله بيشتر انجام دهد؛ چون شيطان ملعون با وسوسه جلوي او آمد.
ريا يا وسوسه ريا؟
از وجود نازنين مرد الهي، آيت الله بهاءالديني سؤال كردند: از كجا بفهميم كه كدام عمل رياست و كدام وسوسه شيطان است؟
ايشان جمله زيبايي فرمودند. اين جمله راه گشاست. فرمودند: اگر كسي نيت كند كه خدايا مي خواهم خودم را به تو بسپارم، من خودم نمي توانم، كاري از من برنمي آيد، پروردگار عالم هم محافظ او مي شود.
«افوض امري الي الله»، به خدا تفويض امر كند، «ان الله بصير بالعباد»، وقتي پروردگار عالم مي بيند بنده اش مضطر شده و مي گويد: خدا! من مي خواهم عبادتم براي تو باشد ولي نمي دانم كجايش رياست و كجاش وسوسه شيطان است كه به من دارد مي گويد رياست، من ماندم، او را رها نمي كند.
مي فرمايند: توكل به خدا كن، تفويض امر به خدا كن، بگو: خدايا مي خواهم جدي بنده صالح تو باشم. مگر مي شود كسي از پروردگار عالم بخواهد كه مي خواهم بنده تو باشم و حضرت حق او را رها كند؟! هيهات! منتها جدي و از عمق وجود بخواهد كه حتما پروردگار عالم او را كنترل كند. آنوقت ببين چه حالي پيش مي آيد.
پس شيطان ملعون يك مواقعي وسوسه مي كند كه اين كار تو رياست. اگر ما اين را متوجه شويم و دقت كنيم، تمام است.
از خود آقاجان هم بخواهيم، آقاجان! شما هم براي ما دعا كن كه اعمالمان، رفتارمان، كردارمان و گفتارمان براي خدا باشد. عبد به معناي حقيقي بشويم. اگر اين طور شويم، چه مي شويم؟! آن وقت ديگر لطف پروردگار عالم ان شاءالله شامل حالمان است.
آيت الله مرعشي نجفي مي فرمودند: ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي، آن عارف بزرگوار، قبل از ماه رجب المرجب اگر مي خواستند دعا كنند به وجود مقدس آقا دعا مي كردند، مي فرمودند: خدايا! به حجتت ما را عاقبت به خير بگردان. اما وقتي ماه رجب المرجب مي شد، ايشان بيان مي فرمودند: پروردگارا! به معتكفينت ما را عاقبت به خير بگردان. هر چه مي خواستند دعا كنند، مي گفتند به معتكفينت. معلوم مي شود به اهل اعتكاف چيزهايي مي دهند. خوش به سعادتشان!
آنهايي كه مثل من باختند، عقب ماندند و به هر دليل اسمشان را ننوشتند؛ چون اسم را بايد آن ها بنويسند، بگويند: آقا جان! دست ما را بگير. امشب آنچه كه به معتكفينت مرحمت كرده اي، تفضلا به ما مرحمت بفرما.
بدانيد، اينهايي كه در اعتكاف بودند، در ظاهر، اسمهايشان را خودشان نوشتند، اما در حقيقت اينطور نيست، چون بعضي از اينها شب اعتكاف يك مشكلي برايشان پيش آمد و نرفتند. اما اسم حقيقي را آقاجان مي نويسد و امضاي آقاست. من هر جا رفتم، اين جمله را به معتكفين گفتم، گفتم: خوش به سعادتتان! وقتي اسامي را به دست آقا دادند؛ چون همه چيز بايد به امضاء خليفه الله برسد، آقا اسم هاي شما را دانه دانه ديدند، آن عين الله الناظره، نگاهشان به اين اسامي افتاده و امضاء كردند- حالا آنها يك كار خوبي كردند، دعاي پدر بوده، دعاي مادر بوده، عملي داشتند، به هر حال دعوت شدند و خدا اينها را در اعتكاف پذيرفت، خوش به سعادتشان، بعضي ها هم نه، اسمشان را خودشان نوشتند اما به يك دليلي نتوانستند بروند.
ـــــــــــــــ
1- مجموعه ورام، ج 1، ص 681
2- وسائل الشيعه، ج 1، ص 96، باب 11
3- وسائل الشيعه، ج 5 ، ص 974، باب 4
 


بركت و راه دست يابي به آن

فرشته محيطي
در فرهنگ عمومي، بركت از جايگاه ويژه اي برخوردار است. بسيار شنيده ايد كه شخصي در توصيف مالي، از وجود بركت در آن مال سخن مي گويد و يا از خدا مي خواهد كه در مالش بركت قرار دهد. شايد براي جوانان و يا حتي بسياري از بزرگسالان اين پرسش مطرح باشد كه بركت چيست و چگونه مي شود چيزي اعم از مادي و معنوي داراي بركت شود؟ و اگر چيزي داراي بركت شود چه اتفاقي مي افتد. نوشتار حاضر تلاش مي كند تا به اين پرسش از منظر آيات قرآني پاسخ دهد. مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم.
مفهوم بركت
بركت به معناي ثبوت و پايداري خير الهي در چيزي (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني ص 119 ذيل واژه برك) و رشد و افزايش است. (لسان العرب، ابن منظور، ج 1 ص 386)
مفسران قرآن، بركت را به معناي خير سودمند (تفسير التحرير و التنوير ج 22 و 24 جزء 24 ص 244) دانسته اند و علامه طباطبايي آن را امري غيرمحسوس و اعم از مادي و معنوي مي داند.
به نظر وي بين بركت يابي چيزي و نظام جاري اسباب و مسببات منافاتي نيست. (الميزان، علامه محمد حسين طباطبايي ج 7 ص 280)
مفسران معتقدند كه بركت امري نسبي است و در هر چيزي به حسب هدفي است كه در آن چيز نهفته است. (همان ص 282)
بر اين اساس بركت در هر چيزي به معناي آن است كه آن چيز نقش مفيد و سازنده و كاملي در زندگي فرد ايفا كند و در مسير تكاملي شخص و يا جامعه مفيد واقع شود.
از آن جايي كه اين واژه در زبان عربي به معناي رشد و افزايش است و مفسران آن را امري نسبي مي دانند، بركت در هر چيزي به معناي افزايش و رشد همان چيز در جهتي است كه آن چيز براي آن ايجاد شده و در مسير كمالي انسان مي تواند مفيد باشد. از اين رو بركت مال به معناي افزايش و كثرت آن در هنگام بهره برداري براي دست يابي به زندگي كامل و رشد فردي و جمعي است. چنان كه وقتي از بركت خانه، سخن به ميان مي آيد به معناي گستردگي و زمينه سازي آن براي آرامش و آسايش مي باشد و در غذا نيز به معناي وفور نعمت و پاكي آن و بركت در عيال و زن و فرزند به مفهوم كثرت آنها و اخلاق نيكوي آنهاست. همين معنا در هنگام كاربرد آن درباره خانواده، مي تواند به معناي انسجام اعضاي خانواده و تفاهم آنان با يكديگر باشد و هرگاه از بركت در وقت سخن به ميان مي آيد مراد وسعت در وقت و فرصت يابي شخص براي برآوردن نيازهاي خويش در آن زمان محدود و مشخص است.
براين اساس هنگامي كه سخن از بركت در سلامتي به ميان مي آيد منظور، دست يابي به تمام و كمال سلامت و دوري از هر رنج و مشقت و مصيبتي است كه اگر فرد گرفتار آن شود از مسير كمالي دور مي شود.
اگر كسي براي شما بركت در علم را خواست، بدانيد كه مراد وي از آن دعا و نيايش در حق شماست تا به علم احاطي و رشدي و معرفت كامل دست يابيد و از آن در زندگي دنيوي و اخروي و مادي و معنوي براي دست يابي به كمالات مطلق را فراهم مي آورد.
به هر حال بركت در هر چيزي با توجه به آن چيز و كاربردهاي آن معنا و مفهوم مي يابد و با توجه به ارزش و جايگاه هرچيزي بركت آن تفاوت مي كند ولي با اين همه مراد از آن ايجاد زمينه هاي مناسب براي بهره گيري درست و مفيد و سازنده از آن چيز در مسير كمالي و دست يابي به حقيقت مطلق است.
مصاديق چيزهاي با بركت
خداوند در آيات9 تا 11 باران با بركت را باراني مي شمارد كه باعث رشد و رويش گياهان، باغات و حبوبات براي تأمين روزي انسان مي شود.
در اين تحليل قرآني به خوبي روشن مي شود كه اگر باران موجبات زنده شدن زمين و رويش گياهان را براي تأمين رزق و روزي بشر فراهم آورد آن باران از مصاديق باران با بركت است. بنابراين اگر اين باران موجب شود تا سيلي پديد آيد و خاك هاي مفيد آن شسته شود و گياهان از ريشه كنده و درختان از ميان رفته و آسيب جدي به زمين هاي كشاورزي و منابع زيست محيطي بشر وارد شود آن باران، باران با بركتي نخواهد بود.
در آيه9 سوره ق، زماني آب را نعمتي با بركت مي شمارد كه آهسته نازل شود و گياهان را بروياند و دانه ها و حبوبات را به بار نشاند. از اين رو از واژه (نزل باب تفعيل) استفاده شده است تا آهستگي و تداوم آن را بيان كند. باران آهسته و نم نم كه پيوسته مي بارد موجب مي شود تا هم سيلابي تشكيل نشود و هم گياهان و دانه ها جا به جا نشده و در شرايطي مناسب رشد كنند. در حقيقت شرايطي كه براي باران و آب با بركت مطرح مي شود همانند آبياري قطره اي و يا باراني است كه گياهان و بوته ها آسيب نمي بينند و خاك شسته نمي شود و از كشتزار بيرون نمي رود.
در آيه 96 سوره اعراف زميني را داراي بركات مي شمارد كه براي جوامع بشري مفيد است و آنان را به آسايش و آرامش مي رساند. در آيه9 و 10 سوريه فصلت نيز بركت زمين را تأمين قوت و روزي بشر و برآورد نيازهاي غذايي و جسمي انسان مي شمارد.
آيه 61 سوره نور درباره بركت سلام و تحيت وارد شده است. در اين آيه تشريح مي شود كه علت تشريع شدن سلام آن است كه آدمي براي خود و ديگري سلامتي و حياتي را بخواهد كه در آن، شرايط به گونه اي فراهم آيد كه هر كسي بتواند از مناسب ترين وضعيت رشدي و تكاملي بهره مند شود.
سلام گفتن انسان هنگام ورود به خانه اي موجب مي شود كه در آن خانه، به سلامتي و آرامش دست يابد و از مصيبت هايي چون فروريزش آن بر سرش با زمين لرزه و يا بلاياي ديگر در امان بماند. (نور آيه61)
بركت در قرآن به معناي بهره مندي شخص از آموزه هاي هدايتي آن و عمل به قوانين و گزاره هاي شناختي و فرمان هاي كمالي بخش قرآن است كه در آيات 92 و 155 سوره انعام و آيه 50 سوره انبياء و 1 سوره ق و 29 سوره ص بدان اشاره شده است.
البته برخي چيزها بايد بطور طبيعي داراي بركت باشند و هيچ زياني براي شخص به دنبال نداشته باشد. از جمله اين چيزها قرآن است كه كتاب هدايت و بركت براي نوع بشر است ولي اگر به خوبي دقت شود تنها عده اي از انسانها از اين بركات استفاده مي كنند و هرچند كه براي عموم مردم بركت است اما براي برخي ها نقمت مي شود و آن كساني هستند كه از آن به درستي بهره نمي گيرند. بنابراين درخواست بركت حتي درباره بهره مندي از قرآن درخواستي درست و مناسب است تا خداي ناكرده آيات قرآني به جاي آنكه نعمت و بركت براي او باشد و او را به هدايت سوق دهد به گمراهي نكشاند؛ زيرا خداوند در آيه 26 سوره بقره و نيز آيات ديگر بيان مي كند كه آيات هدايتي قرآن براي برخي ها موجبات ازدياد كفر و نفاق را فراهم مي آورد و آنان را گمراه تر مي كند.
دست يابي به بركت
پرسش اصلي اين است كه چگونه مي توانيم به بركت دست يابيم و به درستي و كمال از خير و نيكي هر چيزي برخوردار شويم؟
از آن جايي كه محور انديشه ها و تحليل ها و نگرش هاي قرآني، توحيد و ايمان به آن است مي توان گفت كه عنصر اصلي و اساسي براي دست يابي به بركت در هر چيزي، آن است كه خداوند را به عنوان الله و رب جهانيان به درستي بشناسيم و از آموزه هايش اطاعت كنيم و خود را در مسير ربوبيت الهي قرار داده و از پروردگاري وي سود بريم.
بر اين اساس خداوند در آيه 96 سوره اعراف ايمان به خدا را عامل مهمي براي بهره مندي جمعي و فردي بشر و جوامع انساني از بركات خداوندي مي شمارد و مي فرمايد: و لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض؛ اگر اهل آبادي ها به خداوند ايمان آورده و تقوا پيشه مي كردند هر آينه بركات آسمان و زمين را بر ايشان مي گشوديم.
از كساني كه در قرآن به عنوان بهره مندشدگان از بركات خاص خداوندي ياد شده مي توان از پيامبران و غيرپيامبران سراغ گرفت. در آيات 109 و 113 سوره صافات حضرت ابراهيم(ع) به عنوان يكي از كساني كه مشمول بركت شده اند ياد شده است. در آيات 71 و 73 سوره هود همسر ابراهيم(ع) مشمول رحمت و بركت خداوندي معرفي شده است و در آيات 30 و 31 سوره مريم و 7 و 8 سوره نمل و 48 سوره هود كساني چون حضرت عيسي(ع)، فرشتگان، نوح(ع) و همراهان وي و حضرت موسي(ع) به عنوان بهره مندان و مشمولان بركت معرفي مي شوند كه همه از كساني هستند كه ايمان جزو ذات و سرشت آنان شده است.
البته خداوند در آيه 96 سوره اعراف به مسئله تقوا به عنوان عاملي ديگر براي دست يابي بشر و جوامع بشري به بركات آسمان ها و زمين اشاره مي كند كه با توجه به اينكه تقوا به معناي بروز و ظهور ايمان در مقام عمل است مي توان گفت كه ايمان واقعي و كامل، مراد و مقصود خداوند است.
بنابراين تنها كساني كه از ايمان واقعي برخوردارند و در مقام عمل از پلشتي ها و زشتي ها و اموري دوري ورزيده اند كه عقل و عقلا و آيات تشريعي خداوند از آنها نهي كرده، چنين افرادي از بركات الهي در همه زندگي خود و از همه چيزهاي دنيا بهره مند مي شوند.
به سخن ديگر هرچه ايمان و عمل انسان كامل تر باشد بيشتر از مواهب دنيوي بهره مند مي شود. بنابراين براي دست يابي به بركت هرچيزي وجود ايمان و تقوا ضروري است و كمال تقوا و ايمان به معناي كمال بركات است كه در آيه 96 به صورت «بركات من السماء و الارض» از آن ياد شده است. آوردن جمع بركات در كنار آسمان و زمين به معناي بهره مندي از همه مواهب و خيرات دنيايي از آسماني و زميني و نيز مادي و معنوي خواهد بود.
البته اگر تقوا و ايمان را به شكل مصداقي بخواهيم مطرح سازيم و از مصاديق آن به عنوان علل و عوامل دست يابي به بركات سخن بگوئيم بايد گفت كه براين اساس احسان و استغفار و استقامت و انفاق و صدقه و زكات و مانند آن از علل و عوامل مصداقي ايمان و تقواست كه موجب مي شود تا شخص به بركت در چيزي دست يابد و از خير هر چيزي به درستي بهره مند شود.
آدمي اگر مومن واقعي و متقي حقيقي باشد از جايي كه اميد ندارد به بركت دست مي يابد و به عنوان من حيث لايحسب (از جايي كه گمان نمي رفت) از بركات و خيرات فوق العاده و شگفتي برخوردار مي شود.
خداوند در آيات 7 و 8 سوره نمل با اشاره به داستان حضرت موسي(ع) كه به دنبال يافتن آتشي رفت و به نور هدايت دست يافت مي كوشد تا اين معنا را به بشر منتقل كند كه ايمان واقعي چگونه آدمي را به بهترين چيزهاي هر چيزي مي رساند. اگر حضرت موسي(ع) قصد نار و آتشي داشت به بركت الهي برخوردار از نور هدايت شد و خود و خانواده و بلكه ملتي را گرم كرد و از سردي كفر رهايي بخشيد و از تاريكي جهل رهانيد و به سرزمين نور و بركت هدايت كرد. (اعراف آيه 7 و اسراء آيه 1)
باد كه براي جا به جايي ابرها و تلقيح گياهان و انتقال دانه هاي گياهان و امور ديگري است به شكلي ديگر مفيد و سازنده مي شود و هنگامي كه بركت يافت به گونه اي مي شود كه سليمان بر آن سوار مي شود و به اين سو و آن سوي عالم مي رود. خداوند در آيه 81 سوره انبياء از عاصف (تندباد و توفان) سخن به ميان مي آورد كه به طور طبيعي مضر و زيانبار است ولي براي حضرت سليمان(ع) بركت مي يابد و آن حضرت را به اين سو و آن سوي جهان مي برد.
خداوند شخص حضرت عيسي(ع) را بركت قرارداد و مردمان بسياري از خود آن حضرت بهره مند شدند. در آيه 31 سوره انبياء درباره آن حضرت از زبان خودش مي فرمايد: وجعلني مباركا؛ خداوند مرا مبارك و با بركت قرارداد.
راه هاي نزول بركت
در آيات و روايات راه هايي براي نزول بركت بيان شده كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:
1-قرآن: خداوند متعال از قرآن به عنوان بركت ياد كرده و گفته است: هذا كتاب انزلناه مباركاً مصدق الذي بين يديه؛ اين كتابي است كه فرو فرستاده شده و كتابي مبارك و تصديق كننده كتاب هاي آسماني ديگر است كه در اختيار بشر است.
2-تقوي و پرهيزگاري
و ايمان: بدون شك ايمان و تقوي از راه هاي نزول بركت است تا آنجا كه خداوند عزوجل مي فرمايد: اگر اهل سرزميني ايمان بياورند و تقواي خداوند را پيشه كنند محققاً بر آنها بركاتي از آسمان و زمين مي گشاييم. (اعراف آيه 96) در آيه 61 سوره نور نيز بيان شده كه مرد مي تواند تقواي خود را در رفتار با همسرش و فرزندانش و به دست آوردن رزق حلال حاصل كند. تاكيد بر تحيت و سلام از آن روست كه مهمترين عامل براي جذب زنان و فرزندان است؛ لذا بر بيان عشق و محبت به زن و فرزند در روايات تاكيد شده است. گروهي از علماء سلام و تحيت كلامي را عامل جلب بركت دانسته اند چنان كه سوره نيز به آن اشاره دارد و اين در خانواده و نسبت به زن و فرزند تاكيد مي شود؛ زيرا آنان بيشترين نياز را به ابراز و اعلان محبت زباني دارند.
3-ذكر بسم الله الرحمن الرحيم: اين ذكر در ابتداي هر كاري براي جلوگيري از ورود شيطان در كارها گفته مي شود.
از پيامبر(ص) سؤال شد آيا شيطان با انسان هم غذا مي شود؟ حضرت فرمود: آري؛ هر سفره اي كه بر سر آن بسم الله گفته نشود، شيطان با افراد آن سفره هم غذا مي شود و خداوند بركت را از آن مي برد. (بحار، 92، 258 به نقل از اسرار و فوايد بسم الله الرحمن الرحيم نوشته حسين ديلمي ص 33)
همچنين در آيات و روايات از عواملي چون: سحرخيزي، شب قدر، شكر زياد، غذاي حلال، آب زمزم، روغن زيتون، صدقه دادن، صله ارحام، ازدواج و هم سفره شدن اعضاي خانواده بر سر سفره غذا، به عنوان راههاي جلب و جذب بركت نام برده شده است.

 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14